نمى از يَمِ سخنان امام جواد (ع)
حجةالاسلام سيد جواد حسينى
امام نهم نامش «محمّد»، كنيهاش «ابوجعفر» و لقب او «تقى» و «جواد» مىباشد، در نيمه ماه رجب 195 ه.ق در شهر مدينه ديده به جهان گشود.(1)
مادر او «سبيكه» كه از خاندان «ماريه قبطيّه» همسر پيامبر اسلام به شمار مىرود، از نظر فضائل اخلاقى، در درجه والايى قرار داشت و برترين زنان زمان خود بود، به طورى كه امام رضا(ع) از او به عنوان بانويى منزّه و پاكدامن و با فضيلت ياد مىكرد.(2)
حضرت در مجموع دوران امامت خود با دو خليفه عباسى، يعنى مأمون (193 – 218) و معتصم (218 – 227) معاصر بوده است. و سرانجام در پايان ماه ذيقعده در سال 220 ه.ق به شهادت رسيد.
«ابن حجر هيثمى» از علماى اهل سنت مىنويسد: «مأمون او را به دامادى انتخاب كرد، زيرا با وجود كمى سن، از نظر علم و آگاهى و حلم بر همه دانشمندان برترى داشت.»(3)
«شبلنجى» عالم ديگر اهل سنت مىگويد: «مأمون پيوسته شيفته او بود، زيرا با وجود كمى سن، فضل و علم و كمال عقل خود را نشان داده، عظمت خود را آشكار ساخت.»(4)
به بهانه آخر ذىقعده سالروز شهادت آن حضرت، در اين مقال برآنيم، كه خوشههايى از خرمن علم و فضل و كمال او برگيريم، و فرا روى انديشه و رفتار خويش قرار دهيم.پاى سخنان آن حضرت
سخنان حضرت را در دو بخش اعتقادى و اخلاقى، بيان مىداريم.
الف: اعتقادى
1- عزت زير سايه توحيد و تكيه بر خداوند
امام جواد (ع) فرمود: «اَلثِّقَةُ بِاللّهِ تَعالى ثَمَنٌ لِكُلِّ غالٍ وَ سُلّم لِكُلّ عالٍ»(5)؛ اعتماد به خداى متعال بهاى هرچيز گران بهايى است و نردبان رسيدن به هرجا و مقام بلندى است. و فرمود: «عزّ المؤمن غناه عن النّاس»(6)؛عزّت مؤمن در بىنيازى او از مردم است. آرى آن كسى كه به خدا تكيه كند خداوند دست او را مىگيرد، چنانكه حضرت فرمود: «كَيفَ يَضِيعُ مِنَ اللّهِ تَعالى كافِلُه وَ كَيفَ يَنجُو مِنَ اللّهِ تَعالى طالِبُهُ وَ مَنِ انقَطَعَ اِلى غَيرِ اللّهِ وَكّلهُ اللّهُ اِلَيهِ…»(7)؛ چگونه به خود واگذارده مىشود كسى كه خدا را كفيل قرار داده است؟ و چگونه نجات مىيابد كسى كه خداوند در صدد (انتقام) اوست؟ كسى كه به غير خدا اعتماد كند خداوند او را به خودش وامىگذارد. اين روايات كه نظير آن از اهلبيت (عليهم السلام) فراوان نقل شده است به ما مىآموزد كه سعادت و آرامش و نجات در اين است كه انسان به خداوند تكيه و اعتماد داشته باشد، و شقاوت و دلهره و اضطراب در اين كه انسان چشم اميد به ديگران داشته باشد، به اين نكته در آيات فراوانى از قرآن اشاره شده است از جمله مىفرمايد: «مَن يَتَّقِ اللّهُ يَجعَل لَهُ مَخرَجاً… وَ مَن يَتَوَكَّل عَلى اللّهِ فَهُو حسبُهُ…»(8)؛ هر كسى تقوا پيشه كند – و رابطه او با خدا محكم باشد – پروردگار عالم (در بن بستها براى او راه فرار و چاره مىآفريند) و از راهى كه اميد ندارد به او روزى مىدهد، هر كسى به خدا تكيه و اعتماد كند خدا او را كفايت مىكند.
2- دل در گرو دوست داشتن و اسير عشق كوى او بودن خوش است
امام جواد (ع) در اين زمينه مىفرمايد: «اَلقَصدُ اِلى اللّهِ تَعالى بالقُلُوبِ اَبلَغُ مِن اِلقابِ الجَوارِحِ بِالاَعمالِ»(9)؛ آهنگ خدا را در دل داشتن، رساتر است از آن كه اعضاء و بدن را با انجام اعمال به رنج و زحمت اندازيم، و فرمود: «لاتكُن وَلِى اللّهِ فِى العَلانيه وَ عَدُوّاً لَهُ فِى السِّرِ»(10)؛ نباش دوست خدا در آشكار و علن، و دشمن خدا در (باطن) و پنهان (يعنى با زبان اظهار دوستى، ولى با رفتار خود، اظهار دشمنى كنى).
3- مقام شامخ اهلبيت (عليهم السلام) از زبان امام جواد (ع)
محمد بن سنان مىگويد: در محضر امام جواد از اختلاف شيعيان سخن گفتم حضرت فرمود: «فَقالَ يا مُحَمَّدُ اِنَّ اللّهَ تَبارَك وَ تَعالى لَم يَزَل متفَرِّداً بِوحدانِيَّته ثُمَّ خَلَقَ مُحمَّداً وَ عَلِيّاً وَ فاطِمَةَ فمكَثُوا اَلفَ دَهرٍ، ثُمّ خَلَقَ جَميعَ الاَشياءِ فاَشهَدَ هُم خَلقاً و اَجرى طاعَتَهُم عَليها وَ فَوّضَ اُمُورَها اِليهِم…»(11)؛ اى محمّد خداى تبارك وتعالى همواره در يگانگى خود بىهمتاست در آغاز محمد(ص) و على(ع) و فاطمه (س) را آفريد، آنها هزار دوران بماندند، سپس همه چيزهاى ديگر را آفريد و ايشان را بر آفريدگان خود گواه گرفت و اطاعت ايشان را بر آنها لازم نمود، و كارهاى آفريدگان را به آنها واگذاشت پس آنها هرچه را بخواهند حرام سازند و هرچه را خواهند حلال كنند، و هرگز نخواهند جز آنچه را كه خدا بخواهد، سپس فرمود: اى محمد، اين است آن آيينى كه هر كه از آن پيشى گيرد، از دين بيرون رفته است، و هركه از آن عقب بماند، نابود گردد، و هركه با آن همراه باشد به حق رسيده است، اى محمد آنچه را گفتم مغتنم شمار (و قدر بدان)(12).
4- امام دوازدهم در كلام امام نهم
از عبدالعظيم بن عبداللّه (مدفون در شهر رى) نقل شده كه به امام جواد (ع) عرض كردم مولاى من اميدوارم كه قائم آل محمد (ص) آن كسى كه زمين را پر از عدل و داد مىكند بعد از آن كه پر از ستم و ظلم شده است، شما باشى، آنگاه حضرت فرمود: همه ما قائم (و قيام كننده) هستيم به امر الهى و هدايت كننده به سوى دين او، «وَلكِنَّ الَّذِى يَطهُرُ اللّهُ بِهِ الاَرضَ مِن اَهلِ الكُفرِ وَ اَلجُحُودِ وَ يَملأها قِسطاً وَ عَدلاً هُو الَّذى يُخفى عَلَى النّاسِ وِلادَتُهُ، وَ يَغيبُ عَنهُم شَخصُهُ، وَ يَحرُمُ عَلَيهِم تَسميته وَ هُو سمّى رَسُولِ اللّهِ وَ كنّيه، وَ هُوَ الَّذِى تَطوى لَهُ الاَرضُ و يَذِلّ له كُلُّ صَعبٍ، يَجتَمِعُ اِلَيهِ مِن اصحابِهِ عِدَّةُ اَهلِ بَدرٍ،..»؛ ولكن آن كسى كه زمين بوسيله او از كفر و كافر پيشهگان، پاك، و پر از عدل و داد مىشود، كسى است كه ولادتش بر مردم پوشيده است، و چهرهاش از مردم پنهان، و بردن نام او حرام، او هم نام و هم كنيه با پيامبر اكرم (ص) مىباشد، او كسى است كه زمين در اختيار اوست، و هر سختى براى او آسان مىشود، و ياران او كه به تعداد اصحاب بدر سيصد و سيزده نفرند، از دورترين نقطههاى زمين گردهم مىآيند، چنانكه خداوند مىفرمايد: «هر كجا كه باشيد خداوند شما را جمع مىكند، زيرا خداوند بر همه چيز توان دارد»(13)، آنگاه كه اين تعداد از افراد با اخلاص گردهم آمدند، خداوند فرمانش را آشكار مىكند، وقتى كه نيروى او به حدّ ده هزار نفر رسيد آنگاه، قائم علناً قيام مىكند و به نابودى و قتل دشمنان خدا مىپردازد تا آنجا كه خداوند راضى شود. عبدالعظيم حسنى مىگويد: عرض كردم آقاى من! چگونه آن حضرت مىفهمد كه خداوند راضى شده است؟ «قالَ: يُلقى فِى قَلبِهِ الرَّحمَةَ فَاِذا دَخَل المَدِينة اَخرَجَ اللات و العُزّى فَاَحرَقَهُما»(14)؛ فرمود: رحمت را بر قلب او القاء مىكند، وقتى وارد مدينه شد لات و عزّى را از خاك بيرون آورده آتش مىزند.
مناظره امام جواد(ع) با يحيى بن اكثم
از امام جواد (ع) مناظرات متعددى نقل شده است(15) كه به عنوان نمونه به يكى از آنها كه مختصر و مربوط به مسائل اعتقادى است اشاره مىشود، با تذكر اين نكته كه امام با حفظ تقيّه، اين مناظره را انجام داده است.
بعد از آن كه مأمون ام الفضل را به تزويج حضرت جواد (ع) درآورد، يحيى بن اكثم (يكى از علماى اهل سنت) با جماعت بسيارى نزد آن حضرت و مأمون آمدند. يحيى عرض كرد: اى پسر رسول خدا! نظر شما درباره روايتى كه (در مدارك اهل سنّت) نقل شده است كه: «خداوند جبرئيل را فرستاد تا از پيامبر بخواهد كه از ابابكر سؤال كند: آيا او از خداوند راضى هست يا نه؟ با اين كه خداوند از او راضى مىباشد» چيست؟
امام جواد (ع) فرمود: بر ناقل اين خبر لازم است كه طبق دستور پيامبر (ص) عمل كند. پيامبر اكرم (ص) در حجة الوداع فرمود: «بعد از من جاعلان حديث فراوان مىشوند، لذا بايد احاديث را بر قرآن و سنّت عرضه كنيد، هر حديثى كه موافق قرآن و سنّت من باشد به آن عمل كنيد و اگر مخالف آن دو بود، بدان عمل نشود»، اين خبر موافق با قرآن نيست، زيرا خداوند مىفرمايد: «ما انسان را آفريديم و وسوسههاى نفس او را مىدانيم و ما از رگ قلبش به او نزديكتريم.»(16)، آنگاه چگونه مىشود خداوند از رضايت و غضب ابابكر نسبت به خود بىخبر باشد، تا نياز به سؤال داشته باشد؟ اين عقلاً محال است.
يحيى گفت: روايت شده كه ابابكر و عمر در زمين مانند جبرئيل و ميكائيل در آسمان مىباشند؟ حضرت فرمود: در اين حديث هم بايد دقت نمود، چرا كه آن دو فرشته از فرشتگان مقرّب بوده، لحظهاى از طاعت خدا جدا نشدند و هرگز خدا را معصيت نكردند، و حال آن كه آن دو، مشرك بودند، بعد مسلمان شدند، و اكثر عمر خود را در شرك به سر بردند، آنگاه چگونه مىتوانند همسان جبرئيل و ميكائيل باشند.
يحيى گفت: در روايت آمده كه آن دو (ابابكر و عمر)، پيران اهل بهشت مىباشند، در اين زمينه چه مىگوئيد؟
حضرت فرمود: اين هم محال است، چون بهشتىها همه جوانند، در آنجا پيرمردى وجود ندارد. اين روايت را بنى اميّه براى مقابله با آن روايتى كه مىگويد: «حسن(ع) و حسين(ع) آقاى جوانان بهشتى مىباشند»، ساختند.
يحيى گفت: نقل شده كه عمر چراغ اهل بهشت است.
حضرت فرمود: اين هم محال است، چرا كه در بهشت فرشتگان مقرّب، پيامبران، آدم و محمّد (ص) حضور دارند. چگونه بهشت با نور آنها روشن نشده، كه نياز به نور عمر باشد؟!
يحيى گفت: نقل شده كه پيامبر (ص) فرمود: اگر من مبعوث نمىشدم، عمر به جاى من مبعوث مىشد.
حضرت فرمود: قرآن راستگوتر از اين حديث است. آنجا كه مىفرمايد: «و هنگامى كه از پيامبران پيمان گرفتيم، و از تو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن مريم، و ما از همه آنان پيمان محكمى گرفتيم.»(17)
آنگاه چگونه پيمان خدا عوض مىشود؟ (از اين گذشته) پيامبران يك چشم به هم زدن مشرك نشدند، چگونه كسى به رسالت مبعوث مىشود در حالى كه اكثر عمر خود را در شرك به سر برده است.؟!
يحيى گفت: در روايت آمده كه پيغمبر(ص) فرمود: اگر عذاب نازل شود، جز عمر كسى از آن رهايى نمىيابد.
حضرت فرمود: اين هم محال است، چرا كه خداوند مىفرمايد: «خداوند تا تو (پيامبر) در ميان آنها باشى، آنها را عذاب نخواهد كرد و مادامى كه به درگاه خدا توبه و استغفار كنند، (باز هم) آنها را عذاب نخواهد كرد.»(18) مىبينيد كه براى نزول عذاب دو مانع ذكر شده است و لاغير.
1- وجود مبارك پيامبر (ص) در بين مردم
2- توبه و استغفار مردم(19)ب: اخلاقى
اخلاق كه برمىگردد، به سيرت باطنى انسان، اساس آن را چند امر تشكيل دهد.
1- تزكيه نفس و مسلّط شدن بر هوىهاى نفسانى 2- توفيق خداوندى 3- مراقبت از نفس 4- نصيحت پذيرى از ديگران، در اين امور هم از سخنان آن امام همام كمك مىگيريم درباره امر اوّل فرمود: «مَن اَطاعَ هَواهُ اَعطى عَدُوَّهُ مُناهُ»(20)؛هر كس پيرو هوس خويش گشت، دشمنش (شيطان) را به آرزو (و مراد دل خويش) رسانده است. درباره امور بعدى چنين مىفرمايد: «اَلمُؤمِنُ يَحتاجُ اِلى ثَلاثِ خِصالٍ تَوفِيقٍ مِنَ اللّهِ، وَ واعِظٍ مِن نَفسِهِ و قبُولٍ مِمَّن يَنصَحُهُ»(21)؛ مؤمن (در ساختار اخلاقى و موفقيّت خود) به سه امر نيازمند است: 1- توفيق خداوند (كه اسباب و وسيله را براى او فراهم كند) 2- واعظى از درون خويش (وجدان اخلاقى، و نفس لوّامه) كه پيوسته او را موعظه كند (و رفتار او را مراقبت، و محاسب باشد). 3- نصيحت پذيرى از ديگران، با اين مقدّمه، به برخى سخنان اخلاقى حضرت مىپردازيم.
1- عزت مؤمن در چيست؟ فرمود: «عزّ المؤمن غناه عن النّاس»(22)؛ عزّت مؤمن در بىنيازى او از مردم است.
2- از رفقاى بد دورى كنيد: دوستان و رفيقان انسان در ساختار اخلاقى انسان نقش بسيار مؤثرى دارند، تا آنجا كه گفتهاند: انسان بر دين رفيقش مىباشد، و قرآن هم بر اين مسئله تأكيد دارد، و شعراى وارسته هم اين مسئله را به تصوير كشيدهاند، و هشدار دادهاند كه:
مىرود از سينهها در سينهها
از ره پنهان صلاح و كينهها
صحبت صالح تو را صالح كند
صحبت طالح تو را طالح كندامام جواد (ع) در اين زمينه مىفرمايد: «اِيّاكَ وَ مُصاحَبةُ الشَّرِيرِ، فَاِنَّه كَالسَّيفِ المَسلُولِ يَحسُنُ مَنظَرُهُ وَ يَقبَحُ آثارُهُ»(23)؛ از رفاقت و همراهى با آدمهاى بد و شرير، بشدت پرهيز كنيد، چرا كه (چنين افرادى) به شمشير برهنه مانند، كه ظاهر زيبا، و آثار زشت و زننده دارد. در جاى ديگر فرمود: «كفى بالمرء خيانةً اَن يكُونَ اَمِيناً لِلخَوَنَةِ»(24)؛ در خيانت و نادرستى انسان همين بس كه امين (مورد اعتماد) خيانتكاران باشد.
گويند بوعلىسينا از محلّى مىگذشت، ديوانهاى او را محكم به بغل گرفت و سر و صورت او را بوسيد، از اين جريان سخت ناراحت شد و گفت: حتماً در من رفتار غير عاقلانه، ديده است كه با من چنين رفيق شده است.3- با خوبان و نيكان رفيق باشيد
در اين رابطه فرمود: «مُلاقاة الاِخوان نُشرَةٌ وَ تَلقِيحٌ لِلعَقلِ وَ اِن كان نَزراً قَليلاً»(25)؛ ديدار برادران دينى باعث شادابى، و زيادى عقل مىشود هر چند مدّت ديدار كم باشد. و در جاى ديگر فرمود: «مَنِ استَفادَ اَخاً فِى اللّهِ فَقدِ استَفادَ بَيتاً فى الجَنّةِ»(26)؛ كسى كه از برادر دينى و خدايى خود بهره برد(در جهت اصلاح درون، و نيكو شدن اخلاق) بحقيقت خانه در بهشت (بعنوان پاداش) بهره اوست.
4- خوشرفتارى با ديگران: در اين باره مىفرمايد: «من هَجَرَ المُدارةَ قاربَهُ المَكرُوهُ»؛ كسى كه خوشرفتارى و مدارا با ديگران دور ماند، رنج و سختى به او (روى آورده) به او نزديك مىشود.
5 – محكم كارى: فرمود: «اِظهارُ الشَّىءِ قَبلَ اَن يَستَحكم مُفسِدَةٌ لَهُ»(27)، علنى نمودن كار و سخنى قبل از محكم كردن ريشههاى آن (زمينه سازى) موجب مفسدهاى براى آن است.
6- تو هستى و عمل نيكت: مىفرمايد: «… وَ اِنّ مالَكَ مِن عَمَلِك اَحسَنتَ فِيه، فَاَحسِن اِلى اِخوانِك وَ اعلَم اَنَّ اللّهَ عَزّ وَ جَلّ سأَلكَ مِن مَثاقِيل الذّرِّ وَ الخَردَلِ»(28)؛ براستى آنچه از رفتارت براى تو ماندگار است احسان تو است، سپس با برادر دينى، خود نيكى كن و بدان خداوند از سنگينى اعمال به اندازه ذرّات و دانه خردل نيز خواهد پرسيد. و بدان در اين بازار دنيا آن كسى برنده است كه اعمال نيك انجام داد، و آن كسى كه از احسان و تقوى و عمل خير بدور ماند، باخت، چنانكه امام جواد (ع) فرمود: «الدُّنيا سُوقٌ رَبِحَ فيها قَومٌ وَ خَسِرَ آخَرُون»(29)، دنيا بازارى است كه عدّهاى در آن سود مىبرند، و عدّهاى ديگر زيان.
7- رفتار آگاهانه باشد (عمل توأم با علم) – همچنان كه سفارش شده كه علم همراه با عمل باشد، تأكيد شده كه عمل هم هماهنگ با علم و آگاهانه باشد، لذا امام جواد (ع) فرمود: «مَن عَمِلَ عَلى غير عِلمٍ اَفسَدَ اَكثَرُ مِمّا يُصلِحُ»(30)؛ هركس ناآگاهانه عمل كند، فساد او بيشتر از صلاح و اصلاح خواهد بود، اين حديث مىرساند كه كارها را به آگاهان و متخصّصان واگذاريد، چنان كه دلالت دارد در اعمال فردى خود، نيز اهل علم و آگاهى باشيد.
8 – و فتوا هم آگاهانه باشد: اين قسمت قابل دقت براى كسانى است كه بدون علم فتوا مىدهند، حضرت فرمود: «…اِتّقِ اللّه اِتّقِ اللّه اِنّه لَعَظيمٌ اَن يَقِفَ يَومَ القِيامَةِ بَينَ يَدَىِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ فَيَقُولُ لَكَ لِمَ اَفتَيتَ النّاسَ بِما لاتَعلَم»(31)؛ بترس از خدا، بترس از خدا، براستى كه بسيار بزرگ و سنگين است كه در پيشگاه الهى در روز قيامت قرار بگيرى سپس آنگاه خداوند بفرمايد: چرا براى مردم بدون علم، فتوا دادى؟ و در جاى ديگر فرمود: «فَيَقُولُ لَكَ: لِمَ تُفتى عِبادى بما لَم تَعلَم، وَ فى الامَّة مَن هُوَ اَعلَمُ مِنكَ»(32)؛ كه خداوند مىگويد: چرا به آنچه نمىدانستى براى بندگانم فتوا دادى، در حالى كه داناتر از تو در بين مردم وجود داشت.
حسن ختام بحث را روايت طولانى كه از جناب عبدالعظيم حسنى از امام جواد (ع) نقل شده است قرار مىدهيم: او مىگويد: عرض كردم به امام محمد تقى، جوادالائمه(ع) اى پسر رسول خدا(ص) حديثى برايم از پدران بزرگوار خود بيان فرما، فرمود: پدرم از پدرش و او از پدرانش تا مىرسد به اميرالمؤمنين (ع) و او فرمود: 1- «لايَزالُ النّاسُ بِخَيرٍ ما تفاوَتُوا فَاِذا استووا هَلَكُوا»، تا زمانى كه تفاوتها بين مردم وجود داشته باشد، در خير و نيكى بسر مىبرند، هرگاه همه مثل هم شدند (و از نظر استعدادها مساوى شدند) باعث هلاكت (و از هم پاشيدگى جامعه مىشود) توجّه شود كه اين تفاوتها است كه بشر را به تلاش واداشته و همه نيازمند همديگرند، تفاوت در جامعه حق است، آنچه نارواست تبعيض است عرض كردم بيشتر بفرماييد: حضرت فرمود: 2- «لَو تكاشَفتُم ما تَدافَنتُم» اگر خداوند عيبهاى مردم را آشكار مىكرد (حاضر نبودند كه) همديگر را، دفن كنند، عرض كردم باز هم بفرماييد: فرمود: 3- «اِنَّكُم لَن تسعوا النّاسَ بِاَموالِكُم فَسعُوهُم بِطلاقَةِ الوَجهِ وَ حُسنِ اللقاء»؛ اموال شما گنجايش همه مردم را ندارد (و نمىتوانيد از نظر مالى به همه كمك كنيد لااقل) با گشادهرويى و خوش برخوردى با همه رفتار كنيد، گفتم ادامه دهيد، حضرت فرمود: 4-«مَن عَتَبَ عَلَى الزَّمانِ طالَت مَعتَبَتهُ»؛ هر كس بر زمان (و روزگار) خشم گيرد، خشمش طولانى خواهد شد (شايد مراد اين باشد كه تقصيرها را به گردن زمان و روزگار، نحس بودن فلان روز، شانس و… نيندازيم بلكه دنبال علل و عوامل نقص و عيبها باشيم ، و الّا خشم و ناراحتى طولانى و مداوم خواهد شد) عرض كردم ادامه دهيد، فرمود: 5 – «مُجالِسَةُ الاَشرارِ تُورِثُ سُوءَ الظَنِّ بالاَخيارِ»؛ همنشينى با بدان بدگمانى نسبت به خوبان و نيكان را در پى دارد. و فرمود: 6 – «بئس الزادُ اِلى المَعادِ اَلعُدوان عَلَى العِبادِ»؛ بدترين توشه (براى سفر آخرت) دشمنى (و ستم) بر بندگان خدا است. عرض كردم بازهم بفرماييد، فرمود: 7- «قِيمَةُ كُلِّ امرِىٍ ما يُحسِنُهُ»؛ ارزش و بهاى هركس در خوبىهايى است كه انجام مىدهد، گفتم اى فرزند رسول خدا ادامه دهيد: فرمود: 8 – «اَلمَرءُ مَخبوءٌ تَحتَ لِسانِهِ».
مرد (انسان) پنهان است در زير زبان خويشتن
قيمت و قدرش ندانى تا نيايد در سخن
ديگرى گفته:
تا مرد سخن نگفته باشد
عيب و هنرش نهفته باشد
آرى زبان متعرّف كامل و آيينه قدنماى شخصيّت انسان است.
چو در بسته باشد چه داند كسى
كه گوهر فروش است يا پيله ورعرض كردم ادامه دهيد، فرمود: 9- «ماهَلَكَ اِمرُءٌ عَرَفَ قَدرَهُ»، هر كس قدر و بهاى خويش شناخت هلاك نشود، درخواست كردم ادامه دهيد، فرمود: 10- «التّدبير قبل العمل يؤمنك من النّدم»، تدبير و برنامه ريزى (در هر كارى قبل از اقدام) انسان را از افتادن در پشيمانى، حفظ و نگهدارى مىكند، عرض كردم ادامه دهيد، فرمود: 11- «مَن وَثَقَ بالزَمانِ صرِعَ»، هر كس به زمان اعتماد كند بزمين خواهد خورد(ممكن است مراد اين باشد كه انسان تكيه گاه خويش را نحس و سعد ايام قرار ندهد، و ممكن است مراد اهل زمان باشد، كه خوشباورى باعث مىشود، كه انسان گرفتار شود…) و با درخواست من ادامه داد: 12- «خاطَرَ بِنَفسِهِ مَنِ استَغنى بِرَأيِهِ» جان خويش را بخطر افكنده است هر كس كه فقط به رأى و نظر خويش (در كارهاى مهم) اكتفا كند (و از مشورت با ديگران، بهره بردارى نكند)».
عرض كردم ادامه دهيد، فرمود: 13- «قِلَّةُ العِيالِ اِحدَى اليَسارَينِ»، كمى اهل و عيال (و اولاد) يكى از دو توانگرى است» چنانكه كمى مال نيز باعث راحتى است كه «هر كه بامش بيش، برفش بيشتر» و ادامه داد: 14- «مَن دَخَلَهُ العُجبُ هَلَكَ»، هر كس دچار عجب (و خودپندى و غرور ناشى از عبادت و خير) شود هلاك شده است. گفتم ادامه دهيد اى پسر رسول خدا (ص)، فرمود: 15- «مَن اَيقَنَ بِالخَلفِ جادَ بِالعَطِّيه»، كسى كه باور دارد، هر بخششى (بلافاصله از طرف خداوند) جايگزين و عوض دارد، در عطاء و بخشش جوان مردى بخرج مىدهد.
عرض كردم، بازهم بفرماييد، اى پسر رسول خدا(ص)، فرمود: حضرت اميرالمؤمنين (ع) فرموده: 16- «مَن رَضِىَ بالعافيَةِ مِمَّن دُونَهُ رَزَقَ السَّلامَة مِمَّن فَوقَهُ»، كسى كه رضايت دهد به عافيت و سلامت زير دستان خويش، روزى او خواهد شد سلامتى از كسانى كه برتر از اوست.(33)
آنگاه جناب عبدالعظيم حسنى عرض كرد به امام جواد (ع) كه آنچه فرمودى كافى است مرا (براى عمل) .
نكات جالب و زيبايى كه در شيوه نقل و بيان احاديث فوق وجود دارد، در خور دقت است:
اوّلاً: امام جواد (ع) تمام احاديث را يكباره بيان نمىكند، بلكه منتظر مىماند، كه پرسشگر خود بخواهد، و احساس تشنگى كند.
آب كم جو تشنگى آور بدست
تا بريزد آبت از بالا و پست
اين سخن شير است در پستان جان
بى مكيدن شير كى گردد روانثانياً: عبدالعظيم حسنى در تمام سئولات خويش ادب را كاملاً مراعات مىكند، و هرگز احساس خستگى نمىكند و مرتب كلمه ” يابن رسول اللّه (ص)” و… تكرار مىشود و امام جواد (ع) هم با تمام حوصله، برگزيدهترين احاديث و سخنان را در شانزده نوبت، بيان مىدارند.
ثالثاً: پايان احاديث پيش گفته، نشان مىدهد، كه جناب عبدالعظيم حسنى، اين مطالب را براى صرف يادگيرى نپرسيده،(و براى تهيّه مطالب منبر و مقاله و….نيست كه) اين همه سماجت بخرج داده است، بلكه جهت عمل و اصلاح خويش و… زيباترين سخنان را با اصرار از زبان امام نهم (ع) بيرون كشيده است، اميد آنكه ما هم اين سخنان را فراروى انديشه و رفتار خويش قرار دهيم.پىنوشتها: –
1. ر.ك طبرسى، اعلام الورى، (تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ سوّم) ص 344 بعضى ولادت آن حضرت را در ماه مبارك رمضان سال 195 مىدانند؛ ر ك شيخ مفيد، الارشاد (قم، مكتبة بصيرتى) ص 316.
2. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، (المكتبة الاسلامية) ج 50، ص 15.
3. الصواعق المحرقه، (قاهره، مكتبة القاهرة، چاپ دوّم، 1385 ه.ق) ص 205.
4. شبلنجى، نورالابصار (قاهره، مكتبة المشهد الحسينى) ص 161.
5 و 6. آية اللّه حسين مظاهرى، چهارده معصوم (كانون پرورش فكرى جوانان، چاپ دوم)، ص 128 و ر ك منتهى الآمال، شيخ عباس قمى (چاپ قديم)،ج 2، ص 228.
7. سيد احمد موسوى مستنبط، القطره (مطبعة النعمان النجف، محرّم 1378)، ج 2، ص334.
8. طلاق، 2 – 3.
9. منتهى الآمال (پيشين) ج 2، ص 229.
10. همان.
11. يعقوب كلينى، (اصول كافى، ج 1، ص 441 حديث 5، به نقل از اربعين امام خمينى (ره) (مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، چاپ سيزدهم، 1376)، ص 551.
12. سوره بقره، آيه 148.
13. احمد طبرسى، الاحتجاج (قم، انتشارات اسوه، چاپ اوّل، 1413)، ج 2، ص 481.
14. همان، ج 2، ص 465 – 488.
15. سوره ق، آيه 16.
16. سوره احزاب، آيه 7.
17. سوره انفال، آيه 33.
18. احتجاج (پيشين)، ج 2، ص 477 – 480.
19. منتهى الآمال، (پيشين)، ج 2، ص 229.
20. همان.
21. همان، ص 228.
22. منتهى الآمال (پيشين) ص 228.
23. همان.
24. شيخ مفيد الامالى (قم، مؤسسة نشرالاسلامى، چاپ سوم، 1415 ه.ق) ص 329 ، روايت 13.
25. منتهى الآمال(پيشين)، ج 2، ص 229.
26. همان، 228.
27. على بن شعبه، تحف العقول،ص 235.
28. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار (بيروت، داراحياء التراث العربى)، ج 50، ص 86، روايت 2.
29. على بن شعبه، تحف العقول، ص 574.
30. منتهى الآمال، ج 2، ص 228 و ر ك القطر (پيشين)، ج 2، ص 334.
31. بحار الانوار (پيشين)، ج 50، ص 85 ذيل صفحه.
32. همان، ص 100.
33. منتهى الآمال (پيشين)، ج 2، ص 230 – 231.