اگر پيشگويى آيت الله خمينى را جدى مى گرفتيم !

 

اگر پيشگوئى آية اللّه خمينى را جدى مى‏گرفتيم!

محمد حسن رحيميان‏

حضرت امام در پاسخ سؤال مقام معظم رهبرى «مدظله» حضرت آية اللّه خامنه‏اى كه شما از چه زمانى به فكر تشكيل حكومت اسلامى افتاديد؟ بعد از تأملى كوتاه فرموده بودند: به ياد ندارم ولى من در هر زمانى فقط در صدد اين بوده‏ام كه تكليف شرعى‏ام چيست؟ همان را انجام داده‏ام.
كسى كه همواره فقط به دنبال تكليف شرعى باشد و جز رضاى حق را نطلبد اولاً بر اساس: «اَلَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا»(1) خداوند متعال دست او را مى‏گيرد و راه حق را به او مى‏نماياند. ثانياً كارى كه منطبق با حق و در مسير حق بود به طور طبيعى خواص حق بر آن مترتب مى‏شود و از آنجا كه حق، پايدار، جذاب، روشن و روشنى بخش و جلوه‏اى از حق مطلق است، بنابراين مجموعه كارهاى حق، خود به خود با هم پيوسته و منسجم و هماهنگ بوده و به دور از هرگونه ناهمگونى، تضاد و تناقص، جاى خود را در مجموعه نظام اَتَمِّ حق، پيدا مى‏كند.
همانگونه كه در نظام تشريع الهى اين انسجام و هماهنگى وجود دارد و پيوستگى و هماهنگى بين سوره‏ها، آيات، جملات، و كلمات قرآن و همسويى احاديث معتبر معصومين و ادعيه مأثوره با قرآن و همچنين پيوستگى و هماهنگى بين مجموعه نظام هستى نمودى از اين حقيقت بزرگ است كه: «وَ ما خَلَقنَا السَّمواتِ وَ الأرضَ وَ ما بَينَهُما اِلاّ بِالحَقِّ»(2)؛ «وَ لَو كانَ مِن عِندِ غَير اللّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اِختِلافاً كَثيراً»(3).
خلاصه آن كه حق مطلق، خداست: «ذلِكَ بِاَنَّ اللّهَ هُوَ الحقّ»(4)؛ و هر آنچه از دايره حق بيرون است باطل است: «وَ اَنَّ ما يَدعوُنَ مِن دونِهِ هُوَ الباطل»(5) و گمراهى است: «فَماذا بَعدَ الحَقِّ اِلاَّ الضَّلال»(6) و سرچشمه همه حقها، خداست: «اَلحَقُّ مِن رَبِّكَ»(7) و خدا حق را بر سر باطل مى‏كوبد تا آن را نابود سازد و بدينسان باطل، محو و نابود مى‏شود:«بَل نَقذِف بِالحَقِّ عَلَى الباطِلِ فَيَدمَغُهُ فَاِذا هُوَ زاهِقٌ»(8) و چنين است كه: خداوند قوى شكست‏ناپذير، پيروزى و غلبه قطعى خود و رسولانش را سرنوشت محتوم جهان دانسته است: «كَتَبَ اللّهُ لأغلِبَنَّ اَنَا وَ رُسُلى اِنَّ اللّه قَوِىٌّ عَزيزٌ»(9) و…
به اين ترتيب هر كس به هر اندازه كه براى حق و با حق باشد، از ويژگيهاى حق برخوردار مى‏شود و امام خمينى بعد از معصومين عليهم السلام كه به طور كامل با حق بودند و ايشان بين خود و معصومين فاصله‏اى طى ناشدنى را اعتقاد داشت، از زمره مؤمنانى بود كه با همه وجود تلاش مى‏كرد در همه شئون زندگى به حق نزديك شود و جز حق را نخواهد. امام، قرآن و عترت را آئينه تمام نماى حق مى‏ديد و همه چيز را از منظر اين آئينه حق نما مى‏نگريست و به اندازه‏اى كه در اين سير سلوك الهى راه سپرده بود، به حق نزديك و از ويژگيهاى شگفت‏انگيز آن، برخوردار شده بود.
فرزانگى، پايدارى و انسجام در ابعاد زندگى امام به خصوص در صحنه اجتماعى و نيز ثبات قدم، استوارى و شفافيت در مواضع، پايدارى و عدم اعوجاج، تناقض و تضاد، فرود و فراز و مجامله در رفتارها در طول مدت دهها سال زندگى امام را مى‏توان از نشانه‏هاى عبوديت حق و پيوند ايشان با خداوند متعال از طريق قرآن و معصومين عليهم السلام برشمرد.
بى‏گمان يكى از دستاوردهاى اين حق‏جويى تجلى امدادهاى غيبى در آينده نگريهاى شگفت‏انگيز امام بود كه به وفور مى‏توان در مواضع و بيانات امام مشاهده كرد. نمونه هايى از اين مقوله را حقير در كتاب «در سايه آفتاب» در مورد يك شب استثنايى كه امام به طور غير مترقبه به حرم حضرت اميرالمؤمنين (ع) مشرف نشدند و همچنين آيه‏اى كه در آغاز پيام حج خونين در سال 1366 شمسى آورده بودند، ذكر كرده‏ام و در اينجا نيز چند نمونه ديگر را مرور مى‏كنيم.

در كنار شهيدان

آنگاه كه امام فرمود: «از خداوند مى‏خواهم مرا در كنار شهداى جنگ تحميلى بپذيرد»(10) آنچه از اين جمله به ذهن متبادر مى‏شد اين بود كه دعاى امام ناظر به محشور شدن با شهدا در روز قيامت است اما بعد از رحلت امام و دفن ايشان در كنار بهشت زهرا كه بزرگترين مجموعه شهدا را در خود جاى داده است، معنى ديگرى نيز از اين دعاى امام معلوم گرديد. جالب اين كه در شبى كه امام رحلت كرد ناظر بودم كه هر يك از مسئولان بلند پايه كشور پيشنهادهايى از قبيل قم، جمكران، دشت احمد در نزديكى قم، پادگان قلعه‏مرغى، محدوده نيروى هوايى و… را مطرح كردند اما خواست خدا اين بود كه نهايتاً امام در محل فعلى دفن شود و علاوه بر مفهوم اول براى سخن و دعاى امام معنى ديگرى نيز تحقق يافت.
همانند مطلب فوق را در اين بيت كه در پايان يكى از غزلهاى امام آمده است مى‏توان ديد:
«سالها مى‏گذرد، حادثه‏ها مى‏آيد
انتظار فرج از نيمه خرداد كشم»(11)
هر چند از اين بيت معنايى متناسب با سياق غزل استنباط مى‏شد كه آن هم معما گونه است اما حادثه رحلت امام در آستانه نيمه خرداد، اين شعر را با مضمون ديگرى نيز منطبق ساخت!

اگر پيشگويى آية اللّه خمينى را جدى‏تر مى‏گرفتيم‏

حضرت امام در تاريخ 11/10/67 خطاب به گورباچف(دبير كل حزب كمونيست و صدر هيئت رئيسه اتحاد جماهير سوسياليستى شوروى و رهبر ابر قدرت شرق كه حدود نيمى از جهان و از جمله اروپاى شرقى تحت سلطه او بود) پيامى فرستاد كه جملاتى از آن را مرور مى‏كنيم.
– جسارت و گستاخى شما در برخورد با واقعيات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلى حاكم بر جهان گردد…
– شما اگر بخواهيد در اين مقطع، تنها گره‏هاى كور اقتصادى سوسياليسم و كمونيسم را با پناه بردن، به كانون سرمايه دارى غرب حل كنيد، نه تنها دردى از جامعه خويش را دوا نكرده‏ايد، كه ديگران بايد بيايند و اشتباهات شما را جبران كنند!…
– چرا كه امروز اگر ماركسيسم در روشهاى اقتصادى و اجتماعى به بن بست رسيده است، دنياى غرب هم در همين مسائل – البته به شكل ديگر – و نيز در مسائل ديگر گرفتار حادثه است!
– بايد به حقيقت رو آورد، مشكل اصلى كشور شما مسأله مالكيت و اقتصاد و آزادى نيست. مشكل شما عدم اعتقاد واقعى به خداست. همان مشكلى كه غرب را هم به ابتذال و بن‏بست كشيده يا خواهد كشيد.
– …از اين پس كمونيسم را بايد در موزه‏هاى تاريخ سياسى جهان جستجو كرد.
– … امروز ديگر چيزى به نام كمونيسم در جهان نداريم ولى از شما جدّاً مى‏خواهم كه در شكستن ديوارهاى خيالات ماركسيسم، گرفتار زندان غرب و شيطان بزرگ نشويد.
– … امروز ديگر دولتهاى همسو با شما كه… هرگز حاضر نخواهند شد، بيش از اين، منابع… كشورشان را براى اثبات موفقيت كمونيسم – كه صداى شكستن استخوانهايش هم به گوش فرزندانشان رسيده است – مصرف كنند!…
در اين مجال از ساير مضامين اين پيام امام كه حضرت آية اللّه جوادى آملى آن را طى كتابى شرح داده‏اند مى‏گذريم اما در مورد بخشهاى فوق اگر بخواهيم به عظمت كار امام برسيم، مستلزم مرور و بازخوانى اوضاع و شرايط شوروى و جهان در آن زمان و سير تحولات و حوادث بزرگى است كه در سالهاى بعد پيش آمد.
شوروى همچنان كه يكى از دو ابرقدرت حاكم بر جهان و قطب بلوك شرق بود و كرملين در هاله‏اى افسانه‏اى از قدرت و سلطه در رقابتى تنگاتنگ در برابر كاخ سفيد، شناخته مى‏شد و گورباچف هنوز به عنوان مرد اول كاخ كرملين بر مسند قدرت تكيه زده بود و… در چنين شرايطى، چشمه سار معرفت، حكمت، واقع بينى و آينده نگرى از روح الهى مى‏جوشد و اين پيام آسمانى را مى‏نگارد. برخى از كسانى كه قبل از ارسال، از متن پيام آگاهى مى‏يابند نظرهاى متفاوتى مى‏دهند. بخشهايى از پيام را به مصلحت نمى‏دانند. ليكن امام ترتيب اثر نداده و عين پيام را توسط هيئتى به سرپرستى حضرت آية اللّه جوادى آملى براى گورباچف مى‏فرستند و بعد از آن گورباچف پاسخ خود را توسط «ادوارد شوارد نادزه» وزير خارجه اتحاد جماهير شوروى – كه بعد از فروپاشى رئيس جمهورى گرجستان شد – براى امام ارسال مى‏كند – اينجانب شاهد اين ملاقات بودم و جزئيات آن را در كتاب «در سايه آفتاب» نوشته‏ام.
پاسخ گورباچف تقريباً هيچ ارتباطى با پيام امام نداشت و امام نيز در پايان قرائت آن به وسيله رئيس ديپلماسى كرملين از اين نكته اظهار تأسف كرد و در حالى كه مترجم اين جمله امام را ترجمه مى‏كرد با سرعت و بدون خداحافظى اتاق ملاقات را به سوى اندرونى ترك و باز هم شگفتى آفريد. بگونه‏اى كه بعد از جلسه، برخى از ديپلمات‏هاى خودى نتوانستند نگرانى و اضطراب خود را از پى‏آمدهاى احتمالى اين برخورد امام كتمان كنند!
روح خدا بر فراز آسمان معنويت، تا دورترين افقها را نگران بود اما دبير كل حزب كمونيست شوروى، در چاه تاريك طبيعت به جاى پر كشيدن به عالم بالا و رهايى از تنگناى ماركسيسم، گويى چاره بيچارگيها را در شكستن ديواره همان چاه و فرو افتادن در چاله سرمايه دارى غرب مى‏جست پروستاريكا و گلاسنوست گورباچف راه به جائى نبرد و جهان شاهد بود كه چند سال بعد ابرقدرت شرق فرو پاشيد. ديوار برلين فرو ريخت و كشورهاى اروپاى شرقى كه اقمار شوروى بودند همراه با قطعات تجزيه شده از شوروى به لقمه‏هاى لذيذ براى بلعيده شدن در كام غرب و آمريكا تبديل شدند و…
امّا حدود ده سال بعد گورباچف چنين مى‏گويد:
«پيام آية اللّه خمينى از نظر من به همه اعصار در طول تاريخ بود… آية اللّه خمينى توانست اثر بزرگى در تاريخ نوين جهان بگذارد. ما زمانى كه اين پيام را در جلسه كميته مركزى حزب كمونيست مطرح كرديم براى اعضاى حزب كه نيمى از جهان را در اختيار داشتند بسيار غير منتظره بود… من متأسفم كه در آن مقطع نتوانستم به ايران سفر كنم و از نزديك با ايشان ملاقات نمايم. به هر حال من امروز از ايشان با احترام عظيم ياد مى‏كنم و معتقدم كه آية اللّه خمينى فراتر از زمان مى‏انديشيد و در بعد مكان نمى‏گنجيد.»
«اما امروز كه من شاهد اين اوضاع هستم پيام آية اللّه خمينى در ذهنم نقش مى‏بندد كه او گفته بود من ماركسيسم را به زودى در موزه‏هاى تاريخ مى‏بينم… اگر آن روز ما پيشگويى آية اللّه خمينى را جدى‏تر مى‏گرفتيم امروز قطعاً شاهد چنين وضعيتى نبوديم و اجازه نمى‏داديم كه وضعيت كشور بدين شكل درآيد.»(12)

ده سال بعد

به جملاتى از پيام تاريخى امام در تاريخ 3/12/67 كه به منشور روحانيت معروف شد دقت مى‏كنيم:
«…روحانيون و مردم عزيز حزب اللّه و خانواده‏هاى محترم شهداء حواسشان را جمع كنند كه با اين تحليل‏ها و افكار نادرست، خون عزيزانشان پايمال نشود.
ترس من از اين است كه تحليل گران امروز ده سال ديگر، بر كرسى قضاوت بنشينند و بگويند كه: بايد ديد فتواى اسلامى و حكم اعدام سلمان رشدى، مطابق اصول و قوانين ديپلماسى بوده است يا خير؟! و نتيجه‏گيرى كنند كه چون بيان حكم خدا آثار و تبعاتى داشته است و بازار مشترك و كشورهاى غربى عليه ما موضع گرفته‏اند، پس بايد خامى نكنيم و از كنار اهانت كنندگان به مقام مقدس پيامبر و مكتب بگذريم!».
خلاصه كلام اين كه ما بايد بدون توجه به غرب حيله‏گر و شرق متجاوز و فارغ از ديپلماسى حاكم بر جهان در صدد تحقق فقه عملى اسلام برآئيم»(13)
درست ده سال بعد، اين پيش بينى امام به وقوع پيوست و كينه‏هاى پنهانى بيمار دلان و شيفتگان فرهنگ الحادى غرب از پرده نفاق بيرون ريخت. مواضع و اصول خط امام را زير سؤال بردند. پاى‏بندى به اصول اعتقادى را به خصوص در عرصه بين المللى در تعارض با منافع ملى پنداشتند و بر فداكردن مواضع ايدئدلوژيك در مقابل منافع ملى فتوا دادند! و حتى يكى از اين سياهدلان معاند با اشك تمساح براى خسارتهاى ناشى از مواضع ايدئولوژيك سخن گفت و تلويحاً امام را به اين خاطر زير سؤال و سزاوار محاكمه دانست!
همگنان خارج نشين همين قبيله نيز با وضوح بيشتر، ارتداد و كفر خويش را ابراز كردند و در بيانيه كانون نويسندگان ايران در تبعيد چنين نگاشتند:
«در دنياى انديشه هيچ چيز مقدس نيست. قدوسيتى اگر هست، نقد است و شك و همين… پيام ما به سلمان رشدى است به تسليم نسرين… با شما هستيم دشمنان شما را دشمن مى‏داريم و دشمنان ما دشمنان شمايند…بدانيد كه هرجا كه نويسندگان ايرانى از آزادى بيان و حرمت و عقيده و انديشه، دفاع مى‏كنند، شما هستيد كه دفاع مى‏شويد…»

پشيمان مى‏شويد!

حضرت امام در قضيه مهم ديگرى موضعى قاطع، اتخاذ كرد. اما تقريباً همه مسئولين در آن زمان درخواست كردند كه ايشان موضع خود را تلطيف كند و امام بر حسب اصرار آنان پذيرفت ولى فرمود: پشيمان خواهيد شد و با مرور زمان اين پشيمانى، اتفاق افتاد و معلوم شد همان موضع اوليه امام درست بوده است.

بعد از چهارده سال

حضرت امام «قدس سره» در پيام حج سال 1366 – حج جمعه خونين – از حزب اللّه لبنان به صراحت نام برده و آن را بالاترين حجت الهى براى «همه علماء و روحانيون» در راه جهاد عليه متجاوزان و نفى سكوت و مماشات در برابر آن، قلمداد كرده است. و اين عين جملات امام است:
«من مجدداً تأكيد مى‏كنم كه دنيا، امروز تشنه حقايق و احكام نورانى اسلام است و «حجت الهى» بر همه علماء و روحانيون تمام گرديده است؛ چرا كه وقتى جوانان كشورهاى اسلامى براى دفاع از مقدسات دينى خود تا سرحد شهادت پيشرفته‏اند و براى بيرون كردن متجاوزان، خود را به درياى حوادث و بلا زده‏اند و زندان‏ها و شكنجه‏ها را به جان خريده‏اند و همچون مسلمانان شجاع و مبارز و عزيزان «حزب اللّه لبنان» و ساير كشورها مقاومت كرده‏اند و به جهاد عليه متجاوزان برخاسته‏اند، چه «حجتى بالاتر از اين؟» و چه بهانه‏اى براى سكوت ومماشات و در خانه نشستن و تقيه كردن‏هاى بى‏مورد مانده است؟»
دو سال بعد در اوايل سال 68 ضمن گفتگويى كه با جناب حجةالاسلام و المسلمين آقاى سيد حسن نصراللّه كه در آن زمان مسئول امور اجرايى حزب اللّه بود داشتيم، صحبت از اين جملات امام شد. يك برداشت اين بود كه امام با نام بردن از حزب اللّه در اين پيام تاريخى و ستايش از شجاعت و مبارزه حزب اللّه، آن را به نحو احسن تقويت و پشتيبانى كرده تا موجب دلگرمى و تشويق عناصر حزب اللّه شود. اما حقير ضمن تأييد اين برداشت، استنباطى فراتر را ارائه كردم كه ذيلاً به آن اشاره مى‏شود:
تا آنجا كه به ياد دارم حضرت امام هيچگاه فرد يا جمعى مشخص را به عنوان «حجت الهى» همراه با اطلاق از قيد زمان و مكان معرفى نكرده بود ولى در اين پيام از تصريح نام «حزب اللّه» به عنوان «حجت اللّه» آن هم براى «همه علماء و روحانيون» به خوبى مى‏توان دريافت كه امام گويى به آينده حزب اللّه و ثبات و پايدارى آن در مسير حق، اطمينان داشته است و اين نويدى اطمينان بخش براى آينده حزب اللّه است. در حالى كه اگر امام، به اين ويژگى حزب اللّه اطمينان نداشت اقتضاء مى‏كرد كه حداقل در اين پيام تاريخى و ماندگار با صراحت نام «حزب اللّه» را نياورد.
در طول ده سال گذشته، همواره برداشت حقير مورد توجه دوستان حزب اللّه بود و آقاى سيد حسن نصر اللّه به طور مكرر آن را براى حقير و ديگران بازگو مى‏كرد تا آن كه در اثر ثبات قدم و مقاومت شگفت‏انگيز حزب اللّه كه مؤيد همان برداشت بود، جهان اولين شكست ذلت بار رژيم جنايتكار و متجاوز صهيونيستى را در سال 1379 مشاهده كرد و ارتش نيرومند اسرائيل كه تجسم قدرت تكنولوژى پيشرفته نظامى و اطلاعاتى جهان غرب به شمار مى‏آمد و طى مدت 50 سال افسانه شكست ناپذيرى خود را در جهان جا انداخته بود و كشورهاى درگير با اسرائيل با حدود 5 ميليون ارتش هرگز نتوانسته بودند طمع تلخ شكست را به آن بچشانند در برابر چندهزار نفر نيروى حزب اللّه كه به سلاح ايمان و روحيه شهادت‏طلبى مسلح بودند و چه از جهت عدّه و عدد و چه از نظر تجهيزات نظامى قابل مقايسه با دشمن نبودند، با ذلت و خوارى تمام به اولين شكست بزرگ و عقب نشينى ذليلانه تن داد و با به جاى گذاشتن صدها تانك و نفربر و انبوه سلاح و مهمات سبك و سنگين و ساير امكانات ديگر پا به فرار گذاشت و هزاران نفر از نيروهاى مزدور اسرائيل موسوم به ارتش لحد يا فرار كردند يا خود را تسليم حزب اللّه كردند و…
در اولين سفرم بعد از پيروزى حزب اللّه به لبنان باز هم آقاى سيد حسن نصر اللّه بحث 12 سال پيش را يادآور شد. داستان گذشته را باز هم براى جمعى از علما و دوستان حاضر در يكى از جلسات بازگو كرد اما اين بار مطلب را تكميل كرد و چنين گفت: بعد از پيروزى بزرگ حزب اللّه و شكست ذلت بار صهيونيست‏هاى متجاوز در جنوب لبنان عمق شگفت‏انگيز سخن امام تحقق عينى يافت و بسيارى از علماى بزرگ و روحانيون جهان اسلام و به طور اخص فلسطين در نوشته‏ها و گفته‏هاى خود به همان حقيقتى كه امام در چهارده سال پيش بيان كرده بود، اذعان كردند و مفهوم سخن امام را اينگونه تكرار كردند كه حزب اللّه «حجت الهى» را بر همگان تمام كرد. مقاومت حزب اللّه و پيروزى آن ثابت كرد كه اولاً تنها راه رهايى جنگ و مقاومت مسلحانه عليه اسرائيل است و ثانياً اين راه قطعاً به پيروزى خواهد انجاميد و عملاً نيز انتفاضه اسلامى ملت فلسطين با الهام از حزب اللّه و تأثيرپذيرى از مقاومت اسلامى لبنان بر افروخته گرديد و جهان اسلام نيز به درستى بى‏بديل اين راه روشن باور كرد و افكار عمومى در تمام كشورهاى اسلامى و مسلمانان سراسر جهان بر حمايت بى‏سابقه از انتفاضه سازش‏ناپذير برانگيخته شد، بگونه‏اى كه در پايتخت مراكش به طور نمونه بيش از دو ميليون نفر در تظاهراتى بى‏نظير براى پيروزى حزب اللّه شركت كردند و شعار فراگيرشان اين بود «الجهاد هو البديل، حزب اللّه هوالدليل» جهاد مسلحانه عليه اسرائيل تنها گزينه است و حزب اللّه دليل و حجت بر درستى آن است.

آينده غرب و آمريكا

امام با نگاه قرآنى و روح آسمانى خويش در زمانى كه رژيم دوهزار و پانصد ساله ستمشاهى در اوج قدرت ظاهرى بود با قاطعيت گفت: «شاه بايد برود» و ديرى نپاييد كه شاه و شاهنشاهى در گورستان تاريخ مدفون گرديد. در زمانى ديگر در حالى كه نيمى از جهان زير سلطه كمونيسم بود گفت: «امروز ديگر چيزى به نام كمونيسم در جهان نداريم…و از اين پس كمونيسم را بايد در موزه‏هاى تاريخ سياسى جهان جستجو كرد» و آنچه را كه پير فرزانه ما از پشت ديوارهاى گلين در پس كوچه‏هاى جماران ديده بود، بعد از چندين سال، جهان ناباورانه مشاهده كرد! و همين امام در همين پيام دنياى غرب را نيز به شكل ديگر و در مسائل ديگر گرفتار حادثه دانست و از ابتذال و بن بست آن خبر داد.
همين امام با الهام از آيات قرآنى، آمريكا را به عنوان نماد استكبار جهانى و مدعى ابر قدرتى در برابر عزت و قدرت بى منتهاى حق، ذليل و رو به زوال مى‏ديد.
آيا به راستى اين آيه وصف حال آمريكا – به خصوص بعد از فروپاشى شوروى و يكه تازى آمريكا – نيست؟!
«…فَاستكبَروا فِى الاَرضِ بِغَيرِ الحَقِّ و قالوُا مَن اَشَدُّ مِنّا قُوَّةً اَوَلَم يَرَوا انَّ الّذى خَلَقَهم هُوَ اَشَدُّ مِنهُم قُوِّةً وَ كانوُا بِآياتِنا يَجحَدوُنَ فَاَرسَلنا عَلَيهِم ريحاً صَرصَراً فِى اَيّامٍ نَحِساتٍ لِنُذيقَهُم عَذابَ الخِزىِ فى الحَيوةِ الدُّنيا وَ لَعَذابُ الآخِرَةِ اَخزى وَ هُم لايُنصَروُنَ»(14)
…به ناحق در زمين تكبر ورزيدند و گفتند: «چه كسى از ما نيرومندتر – ابر قدرت تر است؟!» آيا نمى‏دانستند خدايى كه آنان را آفريده است از آنها قوى‏تر است؟ كه همواره آيات ما را انكار مى‏كردند! سرانجام تندبادى سخت، هول‏انگيز و سرد، در روزهايى شوم و پرغبار بر آنها فرستاديم تا عذاب خفت را در زندگى اين دنيا به آنها بچشانيم و عذاب آخرت از آن هم خوار كننده‏تر است و – به هيچ وجه – يارى نمى‏شوند.
هرچند آيه سرگذشت قوم ثمود را بازگو مى‏كند اما داستانهاى قرآن، داستان تكرار شونده زندگى بشر است. هر مستكبرى در هر كجا و در هر زمان ادعاى ابرقدرتى (توجه شود به تعبير «اشدّ قوّةً» كند ونشانه‏هاى خدا را انكار نمايد سرانجام روزگاران نحوست او فرا مى‏رسد و طوفان عذاب او را در هم مى‏شكند و چهره واقعى تكبر و استكبار را در ذلت و خفت و خوارى باز مى‏نمايد و اين مربوط به همين دنيا است تا نوبت آخرت رسد.
امام بانگاه از همين منظر بود كه فرمود: «اسرائيل بايد از صفحه روزگار محو شود»(15) امام در آيينه تمام نماى قرآن، درخشش حق و افول باطل را در پيروزى و غلبه اسلام بر كفر و استكبار به شهود مى‏ديد كه مى‏گفت: «من با اطمينان مى‏گويم كه اسلام ابرقدرتها را بر خاك مذلت مى‏نشاند»(16) و قرن آينده را قرن اسلام مى‏دانست و صلامى زد كه «پرچم لااله الااللّه، محمد رسول اللّه بر بام گيتى به اهتزاز در خواهد آمد» آنگاه كه اين آينده نگريهاى مهم را در كنار پيش بينى‏هاى محقق شده امام مى‏گذاريم و روند امور را مورد دقت قرار مى‏دهيم، اطمينان مى‏يابيم كه اين موارد نيز در آينده به وقوع خواهد پيوست. انشاءاللّه.
بهرحال آنچه به ذهن و قلم حضرت امام در اين مقاطع سرنوشت ساز جارى شده است، صرف نظر از مسموعاتى كه حكايت از ارتباط برخى از آنها با امام زمان «عج» دارد و از نقل آن خوددارى مى‏كنم، بى شك از امدادهاى غيبى و الطاف الهيه است اما با توجه به اين كه اين نوع قضايا در قبل از پيروزى انقلاب اسلامى در موارد متعددى از امام مشاهده شده است نكته‏اى را از مرحوم معلم دامغانى كه سابقه حدود 60 سال دوستى عميق و مراوده با امام را داشت، نقل مى‏كنم.
در جلسه‏اى در منزل مرحوم حاج احمد آقا خدمت ايشان رسيدم موضوع اطلاعيه مورخ 21/11/57 امام را همراه با چند مورد مشابه برشمردم و از رمز و راز آنها پرسيدم. ايشان فرمود: مى‏خواهى بگويى امام علم غيب داشت؟ نه هرگز! عرض كردم پس قضيه چيست؟ فرمود: (نقل به مضمون) اينها نتيجه اخلاص امام بود. امام تصميمى را اتخاذ مى‏كرد. مطلبى بر زبان و قلمش جارى مى‏شد كه اگر علت و رمز آن در همان زمان از ايشان سؤال مى‏شد پاسخى نداشت ولى بعداً معلوم مى‏شد كه منطبق با واقع و درست بوده است.
از پاسخ آقاى معلم ذهنم به حديث معروف «من اخلص للّه اربعين يوماً فجّر اللّه ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه»(17) منتقل شد و متوجه اين نكته شدم كه اگر چهل روز خالص بودن، سرچشمه‏هاى حكمت را از قلب به زبان جارى مى‏سازد، به طريق اولى امام كه به يك عمر اخلاص و براى خدا بودن آراسته بود، مى‏تواند از چنين امدادهاى الهى و جوشش‏هاى فرزانگى و حكمت برخوردار باشد و دهها سال مجاهده با نفس و جهاد در راه خدا يقيناً هدايت الهى را در شناخت راههاى درست براى او فراهم مى‏سازد كه: «والذين جاهدوا فينا لَنَهدينّهم سُبُلَنا».(18)

پى‏نوشت‏ها: –
1. سوره عنكبوت، آيه 69.
2. سوره حجر، آيه 85.
3. سوره نساء، آيه 82.
4. سوره حج، آيه 6.
5. سوره حج، آيه 62.
6. سوره يونس، آيه 32.
7. سوره آل عمران، آيه 60.
8. سوره انبياء، آيه 18.
9. سوره مجادله، آيه 21.
10. صحيفه امام جلد 21 صفحه 284(منشور روحانيت) مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى چاپ اول 1378.
11. ديوان امام خمينى صفحه 154 ناشر مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى چاپ اول 1372.
12. روزنامه جمهورى اسلامى صفحه 13 مورخ 11/3/1378 به نقل واحد مركزى خبر از مسكو.
13. صحيفه نور، ج 21، ص 100.
14. سوره فصلت، آيات 15 – 16.
15. صحيفه امام، ج 16، ص 49.
16. صحيفه امام، ج، 20، ص 32.
17. سفينة البحار، ج 1، ماده خلص. هر كه چهل روز براى خداوند اخلاص ورزد خداوند چشمه‏هاى حكمت را از قلب و زبانش جارى سازد.
18. «كسانى كه در راه ما كوشيده‏اند به يقين راههاى خود را بر آنان مى‏ماييم.» سوره عنكبوت، آيه 69.