امام خمينى در عتبات عراق
غلامرضا گلى زواره
به سوى نجف
آن يك هفتهاى كه امام در كربلا بسر مىبرد، نماز جماعت باشكوهى در صحن حضرت امام حسين (ع) برگزار مىشد، استقبال قابل توجّه اهالى كربلا و اين برنامه از جريانات مؤثر در نهضت اسلامى بود، اوضاع نجف كه تحت تأثير القائات شيطانى ساواك و سفارت ايران در عراق چندان خوشايند نبود دگرگون شد و در اين شهر زمينه بسيار مناسبى براى استقبال فراهم شد، اين آمادگى در آن حد بود كه اطرافيان امام نيازى نديدند زودتر از ديگران به نجف بروند و مقدمات استقبال را مهيا كنند. امام عنايت و اهتمام داشت كه شب جمعه آخرى را در كربلا باشند و اعمال و آداب مخصوص زيارت بارگاه امام حسين (ع) را انجام دهند، روز جمعه بعد از آن، ايشان عازم نجف اشرف شدند. براى حاج شيخ نصراللّه خلخالى به آسانى ميسّر شده بود كه وسايل و امكانات استقبال را فراهم آورد. جمعيّت بسيارى از علما، فضلا و طلاب و مردم تا «خان نصف» (جايى كه راه كربلا و نجف نصف مىشود) به استقبال آمده بودند. وقتى امام به خان نصف رسيدند جمعيّت منتظر در خيابان اصلى اسفند دور كرده بودند، گوسفند ذبح نمودند، پلاكاردهايى هم با خود آورده بودند كه بر روى آنها مطالبى در حمايت از امام وخير مقدم به ايشان نوشته شده بود، خيل عظيم و بىسابقه علما و استادان حوزه نجف به همراه مردمانى مشتاق در اين توقف گاه هيجانى فوق العاده پديد آورده بود، امام از ماشين پياده شدند و به قهوه خانهاى كه آنجا بود رفتند و با چايى و نيز انواع شيرينى كه از نجف آورده بودند پذيرايى گرديدند، سپس از ابراز لطف مردم تشكّر نموده و به مسير خويش ادامه دادند.(1) حجة الاسلام رحمانى مىگويد در آن موقع آيات گرام: حكيم و خويى اتومبيل هايى فرستاده بودند كه امام با آنها وارد نجف شود، حاج آقا مصطفى سوار ماشين آية اللّه حكيم گرديد و امام هم با ماشين ارسالى توسط آية اللّه خويى وارد نجف شدند.(2)
مدرّسان بزرگ و مراجع كه موفق نشده بودند تا «خان نصف» خود را برسانند در مدخل شهر نجف روبهروى مدرسه بغدادى اجتماع كردند. استقبال بسيار غير منتظره و با شكوه بود در اين برنامه به عكس كربلا كه غالب مستقبلين مردم بودند، تعداد علما و فضلا و طلاب نسبت به ديگر اقشار فزونى داشت، تنها اشتباهى در اين استقبال رخ داد كه برخى همراهان آن را با بدبينى تلقى مىكردند و مىگفتند برنامهاى عمدى بوده است و آن اين بود كه بدون آن كه به ماشينهاى بعدى اطلاع دهند اتومبيل حامل حضرت امام را با سرعت از دايره محاصره استقبال كنندگان درآوردند و ماشين ايشان به صورت تك و تنها به نجف آمده بود و بنا به توصيه امام، ابتدا به حرم حضرت اميرالمؤمنين(ع) مشرف شدند به طورى كه وقتى آقا از اتومبيل پياده شدند جز يك يا دو نفرى كه همراهشان بودند كس ديگرى آنجا نبود، در حالى كه برنامه همراهان امام آن بود كه ايشان در حلقهاى از فضلا و طلاب وارد صحن و حرم شوند، در هر حال امام بعد از زيارت به منزل محقّرى برگشتند كه توسط حاج شيخ نصراللّه خلخالى تهيّه شده بود.(3)
در خيابانهاى نجف و اطراف صحن مطهر پارچهاى نصب كرده بودند كه در آنها ورود امام را به نجف تبريك و تهنيت گفته بودند. ازدحام ديدار كنندگان آن قدر زياد بود كه منزل گنجايش اين جمعيّت انبوه را نداشت از اين روى مجلس ديدار و ملاقات با امام به مدرسه آية اللّه بروجردى انتقال يافت. در آن مدرسه مجلس بسيار با شكوهى به يمن حضور امام برگزار شد و شعرا قصايدى در مدح ايشان سرودند و مقامات علمى و معنوى او را ستودند.(4)ديدار و بازديد با شكوه
از همان شب اول ديدارها شروع شد، در نخستين شب اقامت امام در نجف، تعدادى از مراجع و بزرگان حوزه نجف به ديدن آمدند، آية اللّه حكيم در شب دوم به محل اقامت امام آمد و ديدارشان با ايشان جالب بود، حضرت امام، طبق روشى كه داشتند معمولاً كم صحبت مىكردند مگر اين كه از ايشان سؤال مىشد ولى در نشستهاى نجف بنا را بر اين گذاشته بودند كه بيشتر سخن بگويند، آية اللّه حكيم از امام پرسيدند: جناب عالى جايى نماز جماعت اقامه مىنمائيد، ايشان فرمودند من قم هم كه بودم نماز جماعت نمىخواندم. نظر آية اللّه حكيم اين بود كه جايى را تعارف كنند يا امام جاى وى را براى نماز بپذيرد كه حضرت امام با اين جواب، خاطرنشان ساختند كه مايل به آن نمىباشند. ملاقات آن دو مرجع بزرگ دقايقى طول كشيد و عكس هايى هم از اين ديدار گرفته شد، آن تصاوير مىتوانست دليل واضحى براين باشد كه بين امام و آية اللّه حكيم تفاهم كامل وجود دارد و شايعاتى كه دستگاه ستم منتشر مىنمود كه چنين نيست با تكثير اين عكسها خنثى مىشد، اما متأسفانه آن عكس توسط برخى خائنان و دخالت سفارت ايران در بغداد شبانه از بين برده شد.
آية اللّه شاهرودى و آية اللّه خويى هم از جمله مراجعى بودند كه به ديدن امام آمدند، ديدارها ادامه داشت، استادان و طلبههاى مدرسه سيد محمد كاظم يزدى، آخوند خراسانى و آية اللّه بروجردى در زمره ديدار كنندگان بودند بعد از اين كه چند صباحى از اين ديدارها گذشت حضرت امام اظهار تمايل نمودند كه بازديدها را آغاز كنند در تمامى اين بازديدها تعداد قابل توجهى از طلاب، امام را همراهى مىكردند. حتى از درشكه كه استفاده مىشد، طلبهها پشت سرشان حركت مىنمودند هرچند حضرت امام از اين وضع اكراه داشتند ولى آنان از شدت اشتياقى كه به رهبر و مرجع خويش داشتند نمىتوانستند خوددارى كنند. شبى كه حضرت امام به بازديد آية اللّه حكيم رفتند و طلّاب زيادى ايشان را همراهى مىنمودند، امام در آن ملاقات به وى پيشنهاد كردند: خوب است به ايران تشريف ببريد تا اوضاع اين كشور را از نزديك مشاهده كنيد و تنها به گزارشها اكتفا نكنيد سپس آية اللّه حكيم نكتهاى فرمودند و امام توضيح دادند، رهبرى قيام اسلامى ايران در اين بازديد دقيقاً موضع خود را نسبت به ادامه نهضت مشخص كردند. سپس امام اظهار تمايل نمودند كه به ديدن استادان هم بروند و پس از آن، مدرسه به مدرسه به بازديد طلّاب مبادرت نمودند كه باشكوهترين اين بازديدها همين قسمت بود. اگر چه امام در آن مدارس بياناتى نمىفرمودند ولى در چنين شرايطى حالات ايشان بيان كننده بسيارى از مسايل بوده و هركس دقّت مىنمود مىتوانست حقايقى را دريافت نمايد و مطالبى برداشت كند.(5)منزل و محل سكونت
حاج شيخ نصراللّه خلخالى كه از دوستان آقا بود براى امام در نجف منزلى محقّر تهيه نمود اين خانه در كمركش خيابان شارع الرسول و در محلهاى به نام حويش قرار داشت، اين خيابان را شارع الرسول گفتهاند براى اين كه امتداد آن در بيابانهاى عراق و عربستان به مدينة النبى مىرسد. يكى از كوچههاى منتهى به منزل امام از آن طايفه شربهاىها مىباشد، شربه به كوزه آب مىگويند و چون شغل اين افراد سقايى و تهيّه آب توسط اين ظروف بوده به آنها شربه دار مىگفتهاند، مكتبة اميرالمؤمنين كه توسط علامه امينى ساخته شد و نيز منزل اين عالم عامل در همين كوچه و نزديك منزل امام قرار داشت. خانه مذكور در مجموع 150 متر مساحت داشت و شامل يك بيرونى و يك اندرونى بود، بيرونى شامل حياط به ابعاد شش متر در سه متر، اتاق سه متر در دو متر، توالت و آشپزخانه بود كه توسط راه پلهاى با طبقه بالا ارتباط پيدا مىكرد، اتاق بالايى به ابعاد شش در سه متر بود كه در طرفين آن اتاقهاى كوچكى ديده مىشد، دليل وسيعتر بودن فضاهاى دومين طبقه اين بود كه به طرف داخل كوچه كمى پيشرفتگى دارند و معمولاً در نجف اين سبك ساختمان قابل مشاهده است و چون منازل از طرفين به سوى معبر جلو آمدهاند در آن آفتاب سوزان تابستان، اين معابر سايه هستند. آشپزخانه اين مجموعه مشترك بود و پاگرد اين راه پله محوطهاى بود كه در آنجا سماورى مىنهادند و چايى درست مىكردند ، اگر روز بود مراجعه كنندهها داخل حياط مىنشستند و با چايى از آنان پذيرايى مىشد. خانه مورد اشاره سردابى داشت كه در آن هواى گرم و طاقت فرساى نجف به دليل خنكى و رطوبت پناهگاه خوبى بود، زير زمين يا سرداب پنجره يا هواكشى به سوى حياط داشت كه وقتى پنكهاى آنجا مىنهادند يك تهويه مطبوعى درست مىشد زيرا وقتى پنكه كار مىكرد هواى خنك داخل سرداب را به سوى حياط هدايت مىكرد. امام تابستانها روى حياط را پردهاى مىكشيدند كه آفتاب پايين نيايد. آن وقت در حياط مىنشستند و مطالعه مىكردند، قرآن تلاوت مىنمودند يا كارهاى خود را انجام مىدادند و بدين گونه حدود سيزده يا چهارده سال در چنين خانهاى زندگى كردند.(6)
در مدت شبانه روز امام در اين خانه محقر و اجارهاى سكونت داشتند و مدام يا در حال عبادت و يا مطالعه بودند و اين كار منظم امام براى آنانى كه به بيرونى رفت و آمد داشتند و وضع ايشان را از نزديك مىديدند، درس بزرگى بود. شبها امام نيم ساعتى در بيرونى مىنشستند و فضلا و علما و طلّاب خدمتشان مىآمدند، آمدن و رفتن آن روح قدسى به قدرى منظم بود كه ساعت نه شب وارد صحن شريف مىشدند.(7)
شهيد آية اللّه سيد محمد رضا سعيدى مىگويد: وقتى خدمت حضرت امام – در نجف – مشرف شدم ابتدا فكر كردم ايشان در منزلى ييلاقى سكونت دارد ولى مشاهده كردم در خانهاى عادى اقامت دارند از چند نفر پرسيدم چرا آقا در اين هواى گرم به جاى خنكى تشريف نبردهاند، گفتند آقايان مراجع به ايشان توصيه نمودهاند ولى امام نپذيرفته است. از حاج آقا مصطفى آقازاده ايشان هم سؤال كردم، در جواب گفتند: اصرار بىفايده است شما نزد آقا برويد شايد قبول كنند. من پيش امام رفتم و به ايشان گفتم آقاجان هوا در اينجا گرم است و وجودتان در چنين هوايى ناراحت مىشود تمنّا مىكنم به جاى خنكترى تشريف ببريد. فرمودند: فرق من و مردمان ديگر چيست؟ كه آنها در شهر باشند و من به جاى خنكى بروم. به آقا گفتم: شما براى اسلام زحمت كشيدهايد و اسلام به شما احتياج دارد. عزت و عظمت اسلام را شما تا مرزهاى دوردست كشانيدهايد ما عزت و عظمت اسلام را از شما داريم كه در تمام مراحل پيش قدم بودهايد باز هم آقا قبول نكردند لذا براى بار دوم پيش ايشان مشرف شدم و به آقا گفتم ممكن است در اين هواى گرم به شما آسيب برسد تقاضا مىكنم براى حفظ سلامتى خود از شهر خارج شويد اگر ممكن است خواهش ما را بپذيريد آخر چرا قبول نمىكنيد. در اين موقع امام به من نگاهى كرد و فرمود: سعيدى آيا فكر مىكنى كه من خيال راحتى دارم در حالى كه مردم اين همه به خاطر من رنج كشيده و مصيبت ديدهاند، با وجودى كه عدّهاى به خاطر من در گوشه زندانها بسر مىبرند چگونه راضى شوم: كه در مكانى خنك استراحت كنم.(8)
در نجف رسم بود براى خنكى داخل خانه از كولرهاى دستى استفاده مىكردند تا از هواى زيرزمين استفاده شود چون نجّار آوردند تا جعبهاى براى پنكه جلو روزنه سرداب تهيه كند امام با لحنى شديد خطاب به اطرافيان فرمود شما همه دست به يكى مىكنيد مرا جهنمى نمائيد، همه ترسيده بودند. سر انجام با اصرار زياد آقا پذيرفت كه دو قطعه فيبر نصب گردد و پنكه در آن جاى گيرد.(9) ساختمان بيرونى اين منزل خيلى فرسوده بود و آية اللّه اشراقى پيشنهاد كرده بود رنگآميزى شود ولى امام تأكيد نموده بود از پول بيت المال نمىتوانم بدهم، مرحوم اشراقى هم قبول كرد تا خود هزينه آن را شخصاً بپردازد. امام به كربلا مشرف شدند، فرصت را غنيمت شمرده اتاق بيرونى را درست كردند در اطراف آن تشك هايى گذاشتند هنگامى كه امام بازگشت و وضع جديد اتاق را ديد ناراحت شد و به آية اللّه رضوانى فرمود: من گفته بودم رنگ كنيد ولى نه اين طور با آن كه كار زيادى نشده بود و فرش اتاق هم همان زيلو بود و در اطراف آن تشك انداخته و پارچه هايى ارزان هم براى روكش آنها خريده بودند.(10)
خانهاى كه امام در نجف اجاره كرده بود پلههاى باريك و تنگى داشت كه رفتن به طبقات دوم و سوم و پشت بام از طريق آنها مشكل بود. پشت بام درى داشت كه روزها آن را مىگشودند و شبها بايد بسته مىشد. امام بعد از صرف شام و مسواك كردن هر شب اين پلههاى بلند و باريك را طى مىنمود و شخصاً درب بام را مىبست. روزى يكى از افراد خانواده گفت: اين كار شما نيست. امام فرمودند براى من زحمتى ندارد و سخت نيست.(11) دكتر صاحب حكيم مىگويد: منزل امام در وسط كوچهاى تنگ و آسفالته قرار داشت كه در ميان آن جوى آب كوچكى روان بود و دو قسمت بيرونى و اندرونى داشت من معاينه امام را به عنوان دندان پزشك در اندرونى انجام مىدادم كه از حياطى بدون سايبان تشكيل شده و ديوارهايش با آجرهاى زرد مربع شكل ساخته شده و در بالاى آنها براى استحكام بيشتر گچ به كار رفته بود، همه پنجرهها مشرف به حياط بودند.(12)
خبرنگار روزنامه لوموند چنين گزارش مىدهد: اكنون ما در حضور آية اللّه خمينى در اتاقى به مساحت دو متر در سه متر و در خانهاى هستيم كه در دورترين قسمت نجف واقع است. در پيچ يكى از كوچههاى تنگ نجف كه خانهها براى آن كه سپرى در مقابل تابش سوزان آفتاب باشد سخت به هم فرو رفتهاند. مسكن محقر آية اللّه خمينى قرار دارد. اين خانه نظير مسكن فقيرترين افراد نجف است و درسه اتاق آن حداكثر دوازده تن از نزديكان وى حضور داشتند. در اين منزل كوچك از قدرت رؤساى شورش و يا مخالفانى كه در تبعيد به سر مىبرند علامتى ديده نمىشود و بدين جهت آية اللّه خمينى قدرت آن را دارد كه ايران را به حركت در آورد و قيام برانگيزد.(13)
برخى طلبهها و عدّهاى از مردم به سفارش شيخ نصراللّه خلخالى لوازمى چون فرش، گليم، سه چهار دست رختخواب، وسايل چاى براى پذيرايى از مراجعين و برخى امكانات ديگر تدارك كردند و به خانه امام انتقال دادند. آشپزخانه اين خانه آنقدر كوچك بود كه ديگ غذا را ناگزير بودند در حياط بگذارند.(14) حضرت آية اللّه فاضل لنكرانى نقل نمودهاند: وقتى وارد بيرونى منزل امام شدم ديدم خانه محقر و كوچكى است كه حياطش بيش از دوازده متر مساحت نداشت. اتاقهاى بالايى آن سالها بود كه رنگآميزى نشده بود و يك حالت تقريباً ناراحت كنندهاى در آن ديده مىشد. امام راضى نمىشدند تعمير شود و مىگفتند به همين سبك باشد و اگر به آن صورتى بدهيم با زندگى طلبهاى ما مناسبت و موافقتى ندارد.(15)
در بيرونى منزل فرش قالى ديده نمىشد و آن را با زيلوهايى كه از ايران آورده بودند، مفروش ساختند. هنگامى كه نماز جماعت برگزار مىشد و جا تنگ بود و فرش نبود برخى ياران به امام عرض كردند اين گليمهاى مندرس مناسب نمىباشند. امام فرمودند: مگر منزل صدراعظم است و سرانجام اجازه ندادند در آنجا قالى بياندازيم و حتى راضى نشدند با پتو هم فرش شود زيرا اين برنامه را نوعى امتياز تلقّى مىنمودند.(16)
خدمتكار منزل امام در نجف (ناد على) مىگويد: سقف يكى از اتاقهاى منزل اجارهاى امام ترك خورده و خاك مىريخت. يك روز به آقا گفتم: اجازه بدهيد به اين سقف مقدارى گچ بزنم كه از آن خاك نريزد، فرمودند لازم نيست، مقدارى كهنه لاى شكاف بگذار.(17) حجة الاسلام و المسلمين محى الدين فرقانى از اعضاى دفتر امام در نجف، يادآور گرديده است: در منزل امام يك فرش قديمى وجود داشت كه روزى با يكى از خدمه آن را شسته روى پشت بام پهن كرديم وقتى خواستيم آن را پايين بياوريم، از وسط جر خورد و پاره شد. همسر امام با مشاهده اين وضع به آقا گفت: اجازه بدهيد اين فرش را بفروشيم و فرشى نو بخريم؟ امام با همه احترامى كه براى ايشان قائل بودند، جواب منفى دادند و خطاب به ما فرمودند: با جوالدوزى آن را بدوزيد و پهن كنيد، ما هم اطاعت كرديم.(18)اقامه نماز جماعت
حضرت امام غروبها در مدرسه بزرگ آية اللّه بروجردى نماز جماعت اقامه مىنمودند. زوّار ايرانى كه سالها در آتش عشق امام مىسوختند و آرزو داشتند كه روزى جمال امام را زيارت كنند اكثراً بيشترين توقف را در نجف داشتند. آنها هر روز از چند ساعت قبل از مغرب، براى گرفتن جا به اين مدرسه مىآمدند. حياط مدرسه، ايوانهاى طبقه بالا و حتى حجرههاى طلّاب به صورت فشرده و متراكم و بيش از دو برابر حد معمول از جمعيّت پر مىشد. هنگام مغرب كه امام وارد مدرسه مىشدند جمعيّت بىتابانه به پا مىخواست و فرياد صلوات، غريو شادى و صداى گريه شوق با يكديگر عجين مىشد. بعد از خاتمه نماز جماعت حضرت امام چند دقيقهاى روبه مردم مىايستادند و جمعيّت با وضع غير قابل وصفى به نظاره و دستبوسى مىپرداختند، سپس آقا به طرف بيرون حركت مىنمودند در حالى كه جمعيّت پشت سر معظم له نيز در حال حركت بودند، همين كه امام به دالان مدرسه مىرسيدند دوباره سر خود را به سوى مردم برمىگردانند و ضمن تشكر و خداحافظى محترمانه آنان را از اين كه در بيرون مدرسه، در خيابان و معابر پشت سر ايشان ازدحام كنند، باز داشتند. اما اين حالت و كنايه و اشاره براى جلوگيرى از توفان محبت و عطوفت مردم كفايت نمىكرد. مردم مىخواستند تا آخرين لحظه ممكن و تا درب منزل ايشان را بدرقه كنند. از طرفى امام با همه علاقهاى كه نسبت به مردم ابراز مىنمودند به هيچ وجه تمايل نداشتند كه همه روز در كوچه و خيابان در ميان ازدحام انبوه مردم گام بردارند. ناگزير بعد از خروج معظم له از مدرسه، براى چند دقيقه درب بسته مىشد و بدين گونه آقا همچون هميشه به حالت عادى رهسپار منزل مىگرديد.(19)
روزها در اقامت گاه امام، كه شركت كنندگان همه حوزوى بودند نماز جماعت برقرار مىشد چون خانه امام براى اين منظور بسيار كوچك بود از محضرشان استدعا شد اقامه نماز به مسجد شيخ مرتضى انصارى كه نزديك منزل معظمله بود، انتقال يابد، در اين خصوص چند نفر از فضلا و بزرگان حوزوى به منزل مرحوم حاج سيد محمد تقى بحرالعلوم كه امام جماعت اين مسجد بود رفتند و موضوع مورد اشاره را با ايشان كه در آن موقع كسالت هم داشتند در ميان نهادند. آن سيد بزرگوار در همان لحظه به فرزند خود گفتند: به محضر امام مشرف شويد، دست آقا را ببوسيد و استدعاى اين جانب را به محضرشان برسانيد كه اقامت مسجد شيخاعظم را قبول كنيد كه ايشان هم پذيرفتند.(20)
آية اللّه عميد زنجانى متذكر گرديده است در سالهاى اوّليه اقامت در نجف كه امام در منزل و يا در مدرسه آية اللّه بروجردى اقامه نماز جماعت مىفرمودند همواره پشت سرايشان مىايستادم و اگر در صف اوّل هم بودم، نزديك به محل سجّاده ايشان قرار مىگرفتم و درك و احساس حالت حضور قلب امام در نماز جالب و آموزنده بود. در نماز بسيار ساده و عارى از تكلّف بودند ولى براى خواص اين سادگى نيز حاكى از عمق عرفان، خلوص و صفاى عبوديت بود.(21) آية اللّه قديرى گفته است: وقتى حضرت امام در ماه مبارك رمضان در فصل گرماى نجف اشرف براى نماز جماعت ظهر و عصر با زبان روزه به مدرسه آية اللّه بروجردى تشريف مىآوردند. هر روز الو هشت ركعت نوافل ظهر را مىخواندند و بعد نماز ظهر را با اذان و اقامه نسبتاً طولانى به جاى مىآوردند و بعد از تعقيبات نماز ظهر هشت ركعت نوافل عصر را مىخواندند و بعد نماز عصر را با اذان و اقامه به جاى آورده و پس از تعقيبات تشريف مىبردند. اين برنامه در آن سن و سال و در هواى گرم نجف با حالت روزه آسان نمىباشد حتى جوانها هم موفق نيستند اما ايشان با اقبال تمام اين گونه در عبادت جديت مىكردند كه خود در تربيت طلاب اثر داشت و مشاهده مىشد برخى كه حتى حال خواندن نماز واجب را نداشتند از اين شيوه امام تبعيت مىكردند و در آن وقت نوافل را مىخواندند اين كيفيت كار مربوط به روزهاى غير جمعه بود اما در روزهاى جمعه نوافل را در منزل مىخواندند و در مدرسه بدون خواندن نافله دو نماز را جمع مىكردند و اجازه اذان براى نماز عصر نمىدادند. اين كاشف از دقت آن بزرگوار در انجام عبادات مطابق دستور موظف است.(22)
در يكى از روزها طلبههاى مدرسه آية اللّه بروجردى نجف كه منتظر نماز جماعت بودند پس از گذشتن از اول وقت نماز هرچه انتظار كشيدند ديدند امام نيامد چون آنها نيك مىدانستند كه سابقه نداشت ايشان نماز اول وقت را ترك كنند و چون از نيامدن آقا نگران شدند پس از بررسى متوجّه گرديدند آقا نماز را در منزل خواندهاند و دليل نيامدشان به مدرسه آن بود كه فرد يا افرادى خدمت امام رسيده بودند و به ايشان گفتهاند احتمالاً اقامه نماز جماعت براى برخى طلبهها مزاحمت ايجاد مىكند. امام هم براى همين احتمال از برگزارى نماز جماعت صرف نظر كردند. سرانجام مراجعين به اين نتيجه رسيدند كه از آن پس هيچ كس سجادهاش را مقابل حجرههاى مدرسه نياندازد تا رفت و آمد طلبهها در موقع نماز آزاد باشد و چون حضرت امام احساس نمودند با اتخاذ اين شيوه از طلّاب رفع مزاحمت شده، پذيرفتند كه دوباره براى اقامه جماعت به مدرسه بيايند.(23)صفاى زيارت
كيفيّت زيارت امام خمينى و تشرّف ايشان به حرم مطهر حضرت على (ع) جالب و درسآموز بود بسيار اتّفاق مىافتاد كه طلّاب و برخى اطرافيان صرفاً به حرم مىرفتند كه چگونگى زيارت آقا را مشاهده كنند. ايشان در طول مدت چهار ده سالى كه در نجف اقامت داشتند هر شب سه ساعت بعد از غروب آفتاب – در تمام فصول سال – به عزم زيارت مولاى پارسايان از منزل بيرون مىآمدند امام مسافت بين خانه تا صحن مطهر را به طور پياده در حدود هفت دقيقه طى مىكردند. از درب قبله وارد صحن مىگرديده و از كفش كن ضلع زاويه جنوبى ايوان، عبور و بعد از اذن دخول در رواق، به حرم مطهر مشرف مىشدند. پايين پاى مبارك زيارت مختصرى مىخواندند و سپس به طرف ضلع جنوبى ضريح روبروى صورت و محل دو انگشت حضرت اميرالمؤمنان (ع) مىايستادند زيارت امين اللّه مىخواندند و برخلاف ديگران و عامه مردم كه از همان جا بالا سر را دور مىزدند حضرت امام از همان نقطه باز مىگشتند و از پايين پا به پشت سر مىرفتند. نماز زيارت و معمولاً زيارت جامعه را به حالت نشسته مىخواندند. هيچ گاه مشاهده نگرديد كه امام از بالاى سر حضرت اميرالمؤمنين (ع) عبور كنند چه رسد كه در اين جا توقف كنند. رعايت هميشگى اين شيوه ضمن اين كه نمودار كمال ايمان و احترام آن حضرت به حريم مقدّس مقام ولايت بود اهل بصيرت را متوجّه نكتهاى در خور تعمق مىنمود چرا كه طبق برخى نقل قولها، بالاى سر حضرت اميرمؤمنان (ع) محل دفن سربريده امام حسين (ع) است، همين احتمال موجب گرديده بود كه ان عارف شيفته اهل بيت پاى خود را روى چنين مكانى قرار ندهند.(24)
امام مقيّد بودند در جاى خاصى زيارت و دعا را از روى مفاتيح بخوانند، نماز زيارتى و مستحبى نيز مىخواندند، بعد از آن كه اين آداب تمام مىشد در كنار ضريح مطهر مىايستادند و زيارت امين اللّه مىخواندند، چگونگى تشرف امام به حرم حضرت اميرمؤمنان (ع) و حالت ايشان در هنگام دعا و زيارت يك حالت از خودبى خود شدن بود كه كاملاً عمق اتصال روحى و معنوى با صاحب ضريح و امام كه زيارتشان مىكردند آشكار بود همين منظره در كربلا هم مشاهده مىشد.(25)
حضرت امام در طول اين چهارده سال جز در مواردى مشخص و شب هايى كه به مناسبت زيارتهاى مخصوصه به كربلا مشرّف مىشدند و در مواقعى كه بيمار مىشدند به گونهاى كه درس و نماز جماعت و آمدنشان به بيرونى تعطيل مىگرديد طبعاً تشرفشان به حرم امكان نداشت (كه البته اين امور از نوادر بود) هرگز برنامه تشرفشان به حرم و زيارت بارگاه حضرت على (ع) قطع نگرديد. بر مبناى ايمان و عشق غيرقابل وصفى كه به مقام ولايت كبرا داشتند و با نظم شگفت انگيزى كه در كارها و برنامههاى ايشان بود زيارت حضرت على(ع) در رديف نماز جماعت و درسشان قرار داشت و هرگز بدون عذر اين شيوه شايسته ترك نمىشد گرچه حتى در اوقاتى كه به دلايل ذكر شده به حرم مشرّف نمىشدند در خانه و احياناً از روى پشت بام زيارتشان را مىخواندند.(26) بارها خودشان مىگفتند كه دشمن مرا به اين موهبت الهى رسانيد، حاج سيد احمد خمينى نقل كرده است شبى در عراق كودتا شد و عبور و مرور را قدغن كردند، موقع زيارت امام نبودند، من دلواپس شدم اطاق را گشتم ايشان را نيافتم، رفتم پشت بام ديدم امام روبه حرم حضرت على (ع) مشغول زيارت هستند.(27)
از مرحوم آية اللّه حاج سيد مصطفى خمينى نقل شده است: شبى هوا توفانى بود و بيرون رفتن از خانه مشكلاتى در برداشت، به امام عرض كردم: اميرمؤمنان (ع) دور و نزديك ندارد زيارت جامعه را كه در حرم مىخوانيد امشب كه هوا بد است در منزل بخوانيد، فرمودند: مصطفى تقاضا دارم روح عوامانه را از مانگيرى و همان شب باوجود نامساعد بودن شرايط جوّى به حرم مشرف شدند.
در يك مورد بدون آن كه امام برحسب ظاهر هيچ گونه محذورى داشته باشند وقتى موعد خاص فرا رسيد كه به حرم بروند برخلاف انتظار از همان جا كه براى ملاقات عمومى مىنشستند و در كنار در منتهى به اندرونى بود به طرف اندرونى بازگشتند، حاضرين شگفت زده شدند چرا كه امام را در حال سلامت و نشاط كامل مشاهده كرده بودند و تنها كسالت مىتوانست مانع تشرف ايشان به حرم مطهر شود. همه از وضع مزاجى امام جويا شدند ولى هيچ چيز مشخص نگرديد و حتى نزديكان نيز دليلى براى اين ماجرا نيافتند. روز بعد معلوم گشت در همان ساعتى كه امام طبق معمول به حرم مشرف مىشدند، سفير ايران در بغداد به حرم آمده و به ظاهر به عنوان اهداى فرش از سوى شاه، مراسمى را برگزار كرده بود. با توجه به آگاهى دقيق آنان از زمان تشرف امام به حرم و انتخاب همين وقت براى مراسم مذكور و فيلم بردارى از آن، روشن شد كه نقشهاى را مىخواستهاند به اجرا درآورند. بدين گونه معماى آن روز براى اطرافيان آقا حل گرديد.(28)
در حرم مطهر حضرت على (ع) گاهى بدن امام در ميان انبوه جمعيّت درهم فشرده مىشد ولى به كسى اجازه نمىداد مردم را كنار بزنند و براى ايشان راه باز كنند، در ميان مردم زاير تنه مىخورد، مورد اذيت و آزار قرار مىگرفت، به ويژه آن كه برخى زوّار ساكن روستاهاى عراق بىمبالات و ناموزون راه مىرفتند و گاهى به امام صدمه مىزدند، اما او كه شيفته ولايت و امامت بود تمامى اين فشارها را به هنگام زيارت تحمل مىكرد. ولى از اين كه افرادى در جلو يا پشت سر ايشان به عنوان همراه يا مراقب حركت كنند بيزار بود. فرزند آية اللّه شاهرودى مىگويد: يك بار مشاهده كردم نزديك است كه امام در اثر ازدحام شديد جمعيّت زير دست و پا بيفتند به دونفرى كه در معيّت ايشان بودند اعتراض كردم چرا خاموش ايستادهايد؟ پاسخ دادند آقا اجازه راه بازكردن به ما نمىدهند.(29)
برخى بيمار دلان و مزدوران ساواك كه وظيفه تضعيف امام را بر عهده داشتند آنگاه كه موفق نشدند كمترين نقطه ضعفى در رفتار و برنامههاى آن رهبر فرزانه بيابند در نهايت وقاحت و رذالت مذبوحانه كوشيدند اين گونه تقيد امام را در خصوص توجه به زيارت به عنوان يك نقطه ضعف مطرح كنند. آنها در حوزه نجف با ظاهرى مقدّس مآبانه ولى نقشهاى شيطنتآميز مطرح مىكردند كه اين شيوه امام خمينى و التزام منظم و همه روزه ايشان به زيارت حضرت اميرالمؤمنين (ع) موجب شده است كه ساير مراجع و بزرگان كه به دلايلى نمىتوانند مرتب و مداوم به حرم مشرف شوند زير سؤال قرار گيرند و هتك حركت شوند.(30)پىنوشتها: –
1. فصلنامه ياد، شماره 31 و 32، ص 114؛ همان، شماره 33 و 34،ص 59 ؛ خاطرات آية اللّه خلخالى، ص 140، پابهپاى آفتاب، ج 5، ص 17.
2. فصلنامه ياد، شماره 31 و 32، ص 114.
3. پابهپاى آفتاب، ج 5، ص 17.
4. مصاحبه با آية اللّه شيخ محمود يوسفى غروى، مجله حوزه، شماره 48، ص 44.
5. پابه پاى آفتاب، خاطرات آية اللّه عباسعلى عميد زنجانى، ج 5، ص 18.
6. فصلنامه ياد، شماره 33 و 34، ص 64.
7. پابه پاى آفتاب، ج 5، ص 21.
8. ياران امام به روايت اسناد ساواك، ج اول شهيد آية اللّه سيد محمد رضا سعيدى، مركز بررسى اسناد تاريخى وزارت اطلاعات(1376)، ص 126 و 127.
9. سرگذشتهاى ويژه از زندگى امام خمينى، ج اول، ص 13 – 12.
10. همان، ج 4، ص 135 – 134.
11. فرازهاى فروزان، از نگارنده، ص 54 – 53.
12. مجله حضور، ويژه چهاردهمين سالگرد انقلاب اسلامى، بهمن 1370، ص 85.
13. تفسير آفتاب، محمد رضا حكيمى، ص 411 – 410، مجله نور علم، دوره سوم شماره 31، ص 112 – 111.
14. پاى صحبتها و خاطرات يار آفتاب (خانم خديجه ثقفى”قدس ايران”)، مجله ندا، شماره 12، ص 17.
15. سرگذشتهاى ويژه…، ج 6، ص 122.
16. فرازهاى فروزان، ص 53.
17. روزنامه اطلاعات، شماره 2244، 21 اسفند 1380، ص 5.
18. مجله حضور، شماره 22، ص 324؛ آيينه حسن، ص 147، روزنامه اطلاعات شماره 22435.
19. در سايه آفتاب، محمد حسن رحيميان، ص 60 – 59.
20. صحيفه دل، ج 2، ص 13.
21. همان، ج اول، ص 103.
22. همان، ص 118 – 117.
23. خلوتى با خويشتن، ص 30 ؛ فرازهاى فروزان، ص 104.
24. در سايه آفتاب، ص 38 – 37.
25. پابهپاى آفتاب، ج 5،ص 22.
26. جلوههاى حسينى در سيماى خمينى، سيد نعمت اللّه حسينى، قم، انتشارات معصومى، سال 1378، ص 54.
27. پابهپاى آفتاب، ج 4،ص 162.
28. در سايه آفتاب، ص 42 – 41.
29. سرگذشتهاى ويژه، ج اول، ص 104 – 103 ؛ فرازهاى فروزان، ص 158.
30. در سايه آفتاب، ص 40.