آذرخشى در كوير جهل و ستم

 

آذرخشى در كوير جهل و ستم‏

غلامرضا گلى‏زواره

مقاومت در برابر واپس گرايان و اهل جمود

پس از ورود امام خمينى به نجف اشرف اگرچه ايادى ساواك و روحانى نماها مى‏كوشيدند تا نام آن رهبر فرزانه به فراموشى سپرده شود امّا طلّاب حوزه نجف اعم از طلبه‏هاى ايرانى، لبنانى، افغانى، هندى، پاكستانى، حجازى، مناطق شيخ نشين خليج فارس و حتى عراقى، تشنه راه و سياست و روش مبارزاتى و انقلابى ايشان بودند، آنان اعتقاد داشتند خداوند امام را براى نجات امت اسلامى و ايجاد تحرّك در ميان دانش آموختگان علوم دينى برگزيده است. هر روزى كه مى‏گذشت برنامه امام رونق افزون‏ترى مى‏يافت و زوّارى كه براى زيارت اعتاب مقدسه از ايران، كويت و ديگر سرزمين‏هاى اسلامى مى‏آمدند، برخود لازم مى‏ديدند كه خدمت مرجع و رهبر خويش برسند.(1)
اصولاً غالب اقشارى كه در نجف و برخى شهرهاى مذهبى عراق زندگى مى‏كردند امام را به عنوان قائد و زعيمى عاليقدر مى‏شناختند كه كوشش براى محو استبداد و تيرگى را مورد توجه قرار داده و روحيه مبارزاتى را تقويت نموده است، با وجود آن كه امام به عنوان شخصيتى تبعيدى در نجف مى‏زيست، اعتبار و موقعيت ايشان در حد بسيار بالايى ارتقا يافت و به دليل عظمت او در ميان قلوب مردم، ديگر مراجع و علما تكريم و تجليل از امام را در برنامه خويش قرار داده بودند. امام در نجف به عنوان زعيمى بزرگ در حركت‏هاى اسلامى نشاط و شادابى پديد آورد و در تمامى ناگوارى و دردهاى مردم خود را شريك دانست.(2)
امام خمينى در نجف اشرف بدون هراس از هياهو و دسيسه‏هايى كه از سوى دشمنان در اطراف اوجريان داشت برآن شد كه رسالت سنگين خود را جهت مبارزه با افكار و پندارهاى انحرافى و غير اسلامى در نجف كه از طرف عوامل و ايادى كار آزموده استعمار ايجاد شده بود آغاز كند. به همين دليل در نخستين قدم، علما و مقامات روحانى را از رويدادها و مسايل روز كشورهاى اسلامى با خبر ساخت و با توطئه استعمار مبنى بر ايجاد خمودى و سستى در حوزه عراق به مبارزه برخاست.
گفتگوى كوتاه و هشدار دهنده امام با برخى مراجع، در ميان روحانيون و محصلان علوم اسلامى حوزه نجف اثر مثبت و تكان دهنده‏اى داشت. امام به حق مى‏دانست در محيطى كه عوامل و ايادى استكبار بر شعار تفكيك دين از سياست تاكيد نموده و تبليغات فراوانى كرده‏اند و چنين پندار غلط و انحرافى را رسوخ و نفوذ داده‏اند و انديشه‏ها و اذهان را از اسلام راستين دور ساخته‏اند، از نهضت اسلامى ايران سخن گفتن و از مردم آن سامان انتظار يارى داشتن دور از واقعيت است. از اين رو بر آن شد كه پيش از هرگونه اقدامى مسؤوليت‏هاى عالمان اسلامى، طلاب و كارگزاران كشورهاى اسلامى را بازگو كند و گرد و غبار تيره‏اى كه بر سيماى اسلام ناب محمّدى(ص) نشسته بود بزدايد.(3)
از اين رو امام قبل از آن كه سعى كنند رهبرى نهضت را پى‏گيرند در صدد برآمدند جوّ ارتجاعى و واپس گرايانه حاكم بر نجف را بشكنند تا بتوانند در آن محيط تحول به وجود آورند بر اين اساس در نخستين سخنرانى خويش كوشيدند شيوه رسول اكرم (ص) و ائمه اطهار (ع) را در كشوردارى، مبارزه با طاغوت و زمامداران ستمگر بيان كنند و از اين رهگذر نقش مؤثرى در جهت زدودن انديشه استعمارى جدايى دين از سياست ايفا نمودند، در آن زمان روحانيون نجف چند دسته بودند. عده‏اى از علماى متدين و متعهد، باورود امام به نجف اشرف فرصت را مغتنم شمردند و مقدم امام را گرامى داشتند و باتمامى وجود در راه تقويت و گسترش راه امام كوشيدند و از انديشه‏هاى امام توشه برگرفتند، گروهى ديگر افرادى منفى باف، متحجر و واپس گرا بودند كه خط امام را نادرست تلقى مى‏كردند و انديشه استعمارى جدايى دين از سياست در روح و روان آنان اثر گذاشته بود لذا امام نتوانستند در عراق ميان مردمان اين سرزمين رسالت خود را دنبال كنند و مبارزه را بين آنان رواج دهند و به قيام و حركت وادارند همين ضايعه موجب شد كه حزب بعث بر عراق مسلط شود و شرايط آشفته و خفقانى خطرناك در آنجا به وجود آورد اما اين طيف نتوانستند امام را از رهبرى نهضت ايران باز دارند. ايشان از طريق پيامهايشان كه از راههاى گوناگون به ايران مى‏رسيد به مردم آگاهى مى‏دادند و افشاگرى مى‏كردند و توطئه‏ها، جوّسازى‏ها و شايعه پراكنى‏هاى عناصر مرموز كه در نجف بودند هرگز نتوانست امام را از اين رسالت باز بدارد.(4)
ناگفته نماند بعد از اين كه امام راتبعيد نمودند و به دنبال دستگيرى‏ها و فشارهاى سياسى كه بر حوزه علميه قم وارد آمد و تضييقاتى كه پس از قيام پانزده خرداد براى طلاب اين حوزه بوجود آوردند، عده‏اى از طلّاب و فضلاى قم كه از اين وضع ناراحت شده و نوعى نااميدى را احساس مى‏كردند، و مى‏ديدند درسهاى قم آنان را اغناء نمى‏كند به سوى نجف مهاجرت كردند. البته برخى به صورت اختيارى و عده‏اى در وضعى اضطرارى راهى نجف شدند كه اين افراد در تقويت اهداف امام و حمايت از مشى سياسى ايشان مؤثر بودند و بر اين اساس بر خلاف آن اوضاع ارتجاعى و انجماد فكرى، روزنه هايى اميد بخش و نويد دهنده در نجف قابل مشاهده بود.(5) اين مهاجرين به همراه برخى طلاب لبنانى، افغانى، پاكستانى ، هندى و شرق عربستان چون پروانه گرد شمع وجود امام را گرفتند و عرصه را بر ياوه گويان تنگ نمودند و اوضاع به گونه‏اى شد كه مخالفين احساس خطر كردند.

بانگ بيدارى‏

امام در اواخر آبان سال 1344 ه. ش كه با نيمه رجب مصادف بوده در مسجد شيخ انصارى نجف درس خود را شروع نمودند، البته در اولين روز تدريس سخنرانى نمودند قبلاً از سوى برخى ياران امام اعلام شده بود كه ايشان در نخستين جلسه مطالبى را بيان خواهند كرد، اكثر طلاب و علماى نجف آمده بودند كه به سخنان امام گوش دهند و از اين جهت مسجد و حتى شبستان آن مملو از جمعيت شده بود، فراز اول اين سخنرانى در خصوص تهذيب و تزكيه طلاب و علماى حوزه بود، فراز دوم هشدارى به علما و مراجع به حساب مى‏آمد كه آنان تنها به امور عبادى اكتفا نكنند و خودشان را براى وظايفى كه در قبال اداره امور اجتماع و مسايل سياسى دارند مهيّا نمايند و تأكيد نمودند ما بايد صدايمان را به جهان برسانيم، و براى تحقق اين برنامه به يك ايستگاه راديويى نياز داريم و خاطر نشان ساختند كشورهاى اسلامى تأمين كننده منابع انرژى دنيا بخصوص كشورهاى غربى هستند اما سران اين سرزمين‏هاى نفت خيز به جاى اين كه با فروش اين ثروت مهم بر اقتدار و موقعيت سياسى خود بيفزايند در حالتى توأم با ذلت نفت را در اختيار ابرقدرت‏ها قرار مى‏دهند، مطرح كردن اين موضوعات براى حوزه نجف خيلى تكان دهنده بود خصوص آن كه در چنين موقعى حتى استكبار جهانى به سياستمداران كشورها هم اجازه نمى‏داد به طرح اين مسايل بپردازند، افشاى اين نكات آنهم در نخستين روزهايى كه امام وارد نجف شده‏اند خود بر حساسيت آن افزود، چون برخى از علما گفته بودند ما براى مبازره با استبداد و استكبار كسى را نداريم، به سيره رسول اكرم(ص) در نبرد با كفّار و مشركان اشاره نمودند و افزودند آن حضرت هم تنها بودند و هم امكاناتى در اختيار نداشتند با اين وجود به سران كشورها نامه نوشتند و از آنان خواستند به سوى آيين يكتا پرستى اسلام روى آورند، در همين بيانات امام بر اين واقعيت پافشارى نمود كه بايد مسلمانان اعم از شيعه و سنى باهم اتحاد داشته باشند و از تفرقه بپرهيزند و خاطرنشان ساختند اگر مسلمين وحدت كلمه داشتند به ملت فلسطين اين گونه ستمى نمى‏شد و چنين ناگوارى هايى به دليل اختلافاتى است كه افراد مسلمان با هم دارند. اين سخنرانى بازتاب‏هاى مختلفى داشت يعنى تا مدت‏ها در بيوت مراجع و علماء، در محل تدريس بحث طلاب حوزه نجف اين موضوع مسئله شده بود. موضع‏گيرى‏هاى امام مخالفت برخى را برانگيخت، محل تجمع مخالفين بيت فردى بود كه در سخنا
نى گفته بود آقاى خمينى حوزه علميه قم را برهم زد و حالا هم آمده است نجف را به سرنوشت قم دچار سازد وى بعدها به قم مهاجرت نمود و اين اواخر درگذشت. اين‏ها تصورشان اين بود كه امام به نجف مى‏آيد و همچون برخى تبعيدى‏هاى ديگر، گوشه‏اى را انتخاب مى‏كند و چون مورد قهر و غضب يك رژيم سياسى قرار گرفته سكوت مى‏نمايد و منزوى شده و فراموش مى‏گردد زيرا به زعم آنان عالمى كه بخواهد روش سياسى پيش گيرد در نجف پايگاهى ندارد اما حالا فردى تبعيدى بيايد اين گونه با ساختار و تشكيلات نجف برخورد كند و به علما هشدار بدهد و طلّاب را متوجّه مسايل بكند اينها براى عده‏اى سنگين و غير قابل تحمل بود.(6)
عوامل و ايادى استعمار و ارتجاع در نجف كه انتظار داشتند امام در همان نخستين سخنرانى خود با موضع‏گيرى تند و پرخاش جويانه عليه استبداد در آن محيطى كه نمى‏شد اسم سياست را بر زبان آورد زمينه كوبيدن خود را در سطح حوزه نجف هموار كند و سوژه‏اى به دست آنان بدهد تا با برچسب آخوند سياسى او را از دانشگاه علوى ساقط كنند، از اين موضع تاكتيكى و اصولى او در اولين نطق، سخت در شگفت ماندند و از روشنگرى ريشه دار و دگرگون كننده‏اش كه رشته‏هاى چندين ساله آنان را پنبه مى‏كرد نگران شدند و تمام نيروى خود را بكار گرفتند تا از هر راه ممكن صداى اين فرياد بزرگ قرن را خاموش سازند و او را در ميان حوزه و جامعه نجف منزوى نمايند و براى پيشبرد نقشه خود شمارى از كارآموزده‏هاى حوزه را واداشتند كه در درس امام شركت كنند و با ايراد و اشكال بكوشند او را درمانده سازند يا وى را در تجزيه و تحليل مسايل علمى ناتوان جلوه دهند و از اين راه او را از سطح مراجع و علماى حوزه نجف تنزل دهند و خاطر آشفته و نگران شاه و ساواك را براى هميشه از خطرسازى‏هاى او آسوده سازند.(7)

بر كرسى تدريس‏

امام خمينى درس بيع را از مكاسب شيخ انصارى شروع فرمودند كه اين درس‏ها تا آنجا كه مقدور بود در پنج جلد چاپ گرديد، بعد از اختتام اين مباحث به تدريس بحث خلل فى الصلاة پرداختند. در يك فرصتى (رسيدن سخن در مكاسب به موضوع ولايت فقيه) امام مبحث ولايت فقيه را به طرز كلاسيك و دسته بندى شده در دوازده درس كه در قالب شش جزء چاپ شد طرح فرمودند. براى فراگيرى و استماع اين بحث‏ها مسجد شيخ انصارى از خاص و عام مملو مى‏شد حضرت امام بسيار شيوا مباحث را مطرح مى‏كردند و پيكره درس‏هاى ايشان داراى فرازهاى آموزنده و مبانى اصولى و فروعى مشهور و معروف بود.(8)
حجة الاسلام فردوسى پور مى‏گويد: با اين كه امام اجازه نمى‏دادند درس ضبط شود و يا عكس گرفته شود، بر خلاف روش متعارف، شب هنگام حاج آقا عبدالعلى قرهى كه مسؤول بيرونى امام امت در نجف اشرف بود گفت: امام فرموده‏اند فردا ضبط صوت بياوريد. احساس شد مطلب تازه‏اى است يك ضبط مجهز آماده شد، درس آن روز كه مقدمه‏اى بر حكومت اسلامى (ولايت فقيه) بود ضبط گرديد، درس اول را امام در روز چهارشنبه 13 ذيقعده 1389 ه.ق مطابق با اول بهمن ماه سال 1348 ه.ش براى طلّاب مطرح نمودند.(9)
حجة الاسلام محمد على رحمانى نيز در اين زمينه به نكاتى اشاره نموده است: به تدريج زمينه مبارزه علنى امام در عراق فراهم مى‏شد تا اين كه امام در بحث بيع رسيدند به ولايت فقيه. ايشان اعلام كردند كه از فردا درس من براى عموم طلاب آزاد است، هر طلبه‏اى مى‏تواند بيايد استفاده كند و لذا عموم طلبه‏هاى سطح خوان نجف در جلسه درس امام حاضر شدند و اين دوازده جلسه درس تأثير خوبى در افكار طلّاب داشت. بعدها هم درس‏ها به صورت جزوه‏اى به زبان عربى ترجمه و در عراق منتشر شد و عده‏اى از جوان‏هاى روشنفكر دانشگاهى اهل عراق با مطالعه آن، به امام توجه پيدا كردند. البته در زمينه مرجعيت اجازه ندادند در عراق تلاشى صورت گيرد، كسى مجاز نبود عكس يا رساله ايشان را توزيع نمايد حتى توضيح المسايل آقا به عربى ترجمه نشد جز همين تحرير الوسيله، آن هم براى عموم مردم قابل فهم نبود.(10)
حجةالاسلام مصطفى اشرافى يادآور شده است: امام در نجف اشرف تنها به تدريس فقه مشغول بودند كه پس ختم كتاب بيع و خيارات مقدارى هم در خلل الصلوة بحث كردند. گهگاه نيز در مناسبت‏هاى مختلف مباحث عرفانى را به عنوان نصيحت و راهنمايى براى شاگردان در آخر درس مطرح مى‏فرمودند كه جداً اثر تبليغى در نفوس داشت اما تعداد شاگردان معظم‏له در ايام تدريس در نجف اشرف مختلف بود زيرا وقتى به بحث ولايت فقيه وارد شدند ازدحام جمعيت تقريباً دو برابر ايام ديگر شد و در غير آن ايام حاضران در درس امام به دويست نفر مى‏رسيدند.
در درس بيع مبناى درس كتاب نفيس مكاسب شيخ انصارى بود و امام به كليه حواشى اين بحث مراجعه و مخصوصاً به حواشى آية اللّه كمپانى و ميرزاى نائينى عنايت بيشترى داشتند، نظرات شيخ حبيب اللّه رشتى را نيز دقيقاً مطرح مى‏نمودند. شيوه تدريس معظم له نقل اقوال و ارزيابى آنها، ذكر احتمالات گوناگون و توجه خاص به فهم عرفى دور از نگرش‏هاى فلسفى، در متون آيات و روايات بود.شديداً عاشق مباحثه و اشكال گرفتن در درس بودند، از سكوت شاگردان و اكتفا به گوش دادن محض تنفر داشتند. به شاگردان فاضل ارج مى‏نهادند و به سخنان آنان خوب گوش مى‏كردند و هيچ گاه خشونت و عصبانيت به خرج نمى‏دادند بلكه با عطوفتى خاص پرسندگان و اهل انتقاد را مجاب مى‏كردند و مى‏فرمودند: بزرگى فقها نبايد شما را تسليم محض آنان نمايد بلكه در مطالب علمى و بحث‏ها به اظهارات آنان با ديده نقّادى نگاه كنيد نه به حالت مريد و مرادى.(11)
سيد حميد روحانى نوشته است: عناصر كار آزموده حوزه نجف كه به منظور درمانده ساختن و يا دست كم در منگنه علمى قرار دادن امام در جلسه درس او حضور يافته بودند در برابر موقعيت علمى او آنچنان بهت زده مى‏شدند كه نتوانستند لب به اشكال و ايراد بگشايند تا آنجا كه خود امام در مقام اعتراض برآمد: كه چرا در جلسه درس ساكتيد مگر در مجلس روضه نشسته‏ايد؟ امام هل من مبارز گفت در ميدان علم و تحقيق رقيب طلبيد نه به آن منظور كه برترى و كمالى براى خود ثابت كند بلكه به شيوه پژوهش و انتقاد و مباحثه خو گرفته بود. امام درهاى تازه‏اى از ژرفاى دانش و انديشه خود را بر روى دانش پژوهان حوزه نجف گشود و مطالب ارزنده و ناشنيده‏اى به حوزه علميه نجف عرضه كرد كه بسيارى از علماى فارغ التحصيل و بى‏نياز از تحصيل را به شگفتى وا داشت و بهت زده كرد تا آنجا كه برخى از مقامات برجسته روحانى آنگاه كه در حوزه درس امام حضور مى‏يافتند صريحاً اعتراف كردند: ما پيش از آمدن آية اللّه خمينى به نجف اشرف باور نمى‏كرديم كه در دنياى اسلام حرف تازه‏اى باشد كه ما نشنيده باشيم ولى آنگاه كه ايشان به نجف اشرف منتقل شدند و درس شروع فرمودند دريافتيم كه خيلى از مطالب علمى و پر ارزش است كه ما نشنيده‏ايم، همچنين قبل از تشريف فرمايى ايشان به نجف ما خود را فارغ التحصيل پنداشته گمان مى‏كرديم كه از تحصيل بى‏نيازيم ليكن وقتى در محضر درس آية اللّه خمينى حاضر شديم فهميديم كه بايد هنوز درس بخوانيم.(12) ارتجاع نجف كه از تصميمات جاهلى برخوردار بود در برابر اين اعترافات واقعى، موضعى شديد گرفت و به آن فضلايى كه حقيقتى مسلّم را مطرح كرده بودند چنين پيغام داد: آبروى خود را كه از بين برديد حداقل آبروى اساتيد و حوزه نجف را حفظ كنيد! حضرت آية اللّه فاضل لنكرانى فرموده‏اند: دشمنان در صدد آن بودند كه مقام علمى امام را خدشه دار كنند ولى بحمداللّه به خاطر عظمت علمى و اخلاقى ايشان موفق به اين كار نشدند، در نجف بزرگان و عالمانى وجود داشتند كه به تصور رژيم شاه، حضرت امام خمينى در جوار اين معاريف امكان ابراز وجود ندارد، اما هنگامى كه امام به حوزه نجف وارد شدند و تدريس را شروع كردند حوزه درسى ايشان از بهترين محافل علمى نجف گرديد. بنابراين امام نه تنها از نظر علمى شكست نخوردند بلكه مقام علمى و اخلاقى ايشان براى عالمان نجف روشن گرديد به اين ترتيب بزرگان آنجا نيز
به عظمت مقام علمى امام در فقه و اصول آگاهى يافتند، وجود شريف امام در نجف آنقدر گرانبها بود كه حتى فضلاى معروف و باسابقه نجف در درس معظم له حضور يافتند و از نظرات ايشان در مشكل‏ترين مباحث فقهى يعنى مكاسب استفاده نمودند.(13) با وجود اين مقام علمى، امام مى‏كوشيد از شهرت علمى و اجتماعى اجتناب نمايد و تنها با اعمال و رفتارش براى مردم و طلاب سرمشق و اندرز بخش بود. وقتى كه تحريرالوسيله امام را در نجف به طبع رسانيدند روى آن نوشته شده بود: تأليف رئيس حوزه علميه نجف، ايشان شديداً اعتراض كرده و دستور دادند كه تمامى آنها را ببرند چاپخانه و اين عنوان را محو كنند با اين كه كتابهاى مراجع را معمولاً با چنين القابى مشخص مى‏كنند و اين موضوع در مورد امام بسيار عادى بود ولى روح لطيف و وارسته ايشان از چنين مسايلى متأثر گرديد.(14) همين ويژگى‏هاى معنوى و خلوص امام موجب گرديد كه هر روز بر عظمت و اعتبار ايشان افزوده شود در حالى كه كثيرى از طيف‏هاى گوناگون دشمنان مى‏كوشيدند در تحكيم موقعيت آن درياى فضيلت خللى ايجاد كنند.
چاپ كتاب تحريرالوسيله به پيشنهاد حاج شيخ نصراللّه خلخالى صورت گرفت، امام از وى پرسيدند چرا مى‏خواهيد چاپ كنيد، مرحوم خلخالى گفت: براى مقلدان عرب، امام فرمودند من مقلّد عرب ندارم، شيخ نصراللّه گفت: اولاً عده‏اى از شيعيان عراق مقلد شمايند ثانياً: بايد فتواى مرجع در اختيار باشد، عدم تقليد شايد براى اين است كه فتواى شما در اختيار ايشان نيست، وقتى مرجعى براى اين موضوع باشد تقليد خواهند كرد و البته اظهارات او درست بود. زيرا عرب‏هاى عراق دلبستگى عميق نسبت به امام داشتند، در هر حال آقا قبول نكردند و افزودند: اگر من اين تعداد مقلّد داشته باشم به كتابفروشى مراجعه مى‏كنند و كتابفروشى هم وقتى تقاضا را ديد در صدد چاپ رساله من برمى‏آيد، چرا با پول بيت المال چاپ شود. حاج شيخ نصرالله گفت: شما قبول بفرمائيد من با خرج خودم رساله را چاپ مى‏كنم و سرانجام با اصرار وى امام به ايشان فرمودند: همه تحريرالوسيله به درد عوام عرب نمى‏خورد اين را مى‏دهيم تلخيص كنند، به دنبال اين گفتگو امام از آيةاللّه عميد زنجانى كه در نجف بسر مى‏بردند خواست تحريرالوسيله را خلاصه نموده و يك رساله عربى مختصرى با توجه به متن اصلى تدوين كند كه اين كار انجام شد و محصول تلاش استاد عميد زنجانى به نام زبدة الاحكام چاپ شد.(15)

كارشكنى مخالفان‏

درس امام كه آغاز گرديد عده‏اى شاگردان ورزيده خود را فرستادند كه به مباحث مطرح شده توسط امام اشكال وارد كنند. يك روز كه امام يكى از بحث‏هاى علم اصول را مطرح كردند معارضين كه در جلسه حضور داشتند، گفتند: اين بحث‏ها اصولى نيست، معظم له برآشفت و فرمود: من به شما خواهم فهمانيد كه اين بحث‏هاى مطرح شده در حوزه نجف فرعى است و براى گرمى بازار به اصول چسبانيده‏اند و اصول واقعى اين است كه ما به آن پرداختيم، عده‏اى از فضلا از طرف مرجعى خدمت امام آمدند و گفتند: اگر امكان دارد شما نظريات نائينى و مرحوم كمپانى را مورد نقد و تأمل قرار ندهيد. زيرا مطالب آنها زير بناى نظريات ماست، اين دو آبروى حوزه نجف هستند شما اقوال ديگرى را مورد بحث قرار دهيد. امام روز بعد در جلسه درس فرمودند: عده‏اى از اهل فضل به منزل ما آمدند كه شما افكار كمپانى و نائينى را نقد نكنيد، سپس افزودند يك طلبه محقق بايد كلمات اهل نظر را مورد ارزيابى و بررسى قرار دهد خوب است كه آقايان نسبت به مبانى خودشان فكر ديگرى بكنند و اين در زمانى بود كه آنها فهميده بودند آية اللّه خمينى ميدان دار آنها و خيلى قوى‏تر هم هست و الّا حاضر نبودند چنين موضوعى را مطرح نمايند. فضلاى نجف در جلسات خودشان مدام مى‏گفتند: سيد در فقه خيلى قوى است، علاوه بر اين وارد شدن در معقولات زمينه خوبى در نجف نداشت امام اين مسايل را هم مطرح مى‏كردند و احياناً اگر كسى هم اشكال مى‏كرد مى‏فرمودند: مثل اين است كه بنا نداريد شما در معقولات وارد شويد!
برخى استادان درجه دوم و سوم نجف كه نمى‏توانستند موقعيت علمى و اقتدار معنوى امام را تحمل كنند مطالبى را نسبت به ايشان ابراز مى‏كردند كه موجب تخريب روحيه طلاب مى‏شد آنان در مورد مقام علمى، مرجعيت و مسايل نهضت و رهبرى ايشان سمپاشى مى‏نمودند و براى رسيدن به اين مسايل به وسايل گوناگونى متوسل مى‏شدند اما حضرت امام با كمال بردبارى و استقامت اين تبليغات مسموم و فشارهاى مرارت‏زا را تحمل مى‏فرمودند بحمدالله اين گونه افراد بعدها كه حقايق روشن گرديد در انزوا قرار گرفتند.(16)
البته بايد اين نكته را متذكر گرديد كه به رغم چنين تيره‏گى‏ها و آشفتگى‏ها كه در آسمان علم و معرفت شهر نجف هويدا گرديد مردمان و طلّاب اين شهر امام را خوب شناختند و از تلاشهاى او به درستى قدردانى كردند و اين نوعى بى‏لطفى و بى انصافى است كه بگوئيم در نجف به امام اهانت مى‏گرديد، حساب گروهى معلوم الحال كه خباثت و جهالت را با يكديگر ممزوج نموده بودند تا شرارتى ايجاد كنند از ديگر اقشار مردم جداست، حوزه نجف مريد و شيفته امام بود. تقدّس و تقيّد امام به عبادات و زيارت هر شبه بارگاه حضرت على (ع) و نيز نظم و فضايل اخلاقى ايشان بسيارى از فضلا را جذب كرده بود، بودند افرادى كه در هر نماز جماعتى شركت نمى‏كردند ولى براى اقامه جماعت به نماز امام مى‏آمدند و مقام معنوى، زهد و اخلاص آن مرجع بيدار و رهبر فرزانه را مى‏ستودند. از نظر رتبه علمى نيز اين دوران به افراد واقع‏بين اين امكان را داد كه قبول كنند امام اعلم است. اگر ايشان به نجف نرفته بود، نمى‏شد برترى علمى آن بزرگوار را به اثبات رسانيد، تشكيل حوزه درس توسط امام، مشخص كرد كه از نظر علمى بر اقران و مراجع وقت تفوّق دارند كما اينكه از نظر فكرى، سياسى، اجتماعى و نيز خدماتى كه انجام مى‏دادند برترى داشتند.(17)
طيف مرتجع كه در جمود و خمود غوطه مى‏خورد به جاى آن كه در مقابل عظمت علمى امام سر تعظيم فرود آورد و كينه توزى و عصيان را كنار نهد آنگاه كه دريافت مقام علمى او تا آنجا محرز و روشن است كه نمى‏توان كوچكترين خدشه‏اى در آن وارد كرد از شركت در حوزه درس امام خوددارى كردند و كوشيدند ديگران را نيز از استفاده از حوزه درس او باز دارند و هركس براى شركت در درس امام اصرار مى‏ورزيد با تهمت و افترا و نسبت‏هاى نارواى عناصر وابسته به استعمار و استبداد روبرو مى‏شد تا آنجا كه بسيارى، بر خلاف ميل و اشتياقى كه براى استفاده از پرتو انديشه امام داشتند ناگزير مى‏شدند كه از شركت در حوزه درس آن روح قدسى خوددارى ورزند.
باند ارتجاع به منع استفاده از حوزه درس امام بسنده نكرد بلكه كوشيد ايشان را منزوى و محدود سازد. از اين رو تمام نيروى خود را به كار گرفت تا هرگونه رابطه افراد حوزه نجف و مردم عراق را با منزل امام و برادران مبارزى كه راه امام را دنبال مى‏كردند، قطع كند. با شايعه سازى، دروغ‏پردازى و نسبت‏هاى ناروا كوشيدند امام را در ميان حوزه، جامعه عراق منفور سازند و از رسيدن صداى زندگى ساز، بيدار كننده و حماسه آفرين او به گوش شيفتگان حقيقت و مردمان محروم و رنج ديده جلوگيرى به عمل آورند. اين متحجران فرو رفته در باتلاق ضلالت كه جز تنگ نظرى و انحراف حركت‏هاى اصيل و مثبت در آن حوزه كارى نداشت، تصور مى‏كردند اگر ايشان را در رديف طراز دوم قرار دهند و يا آن كه مردم را از شركت در نماز جماعت و درس او باز دارند مى‏توانند انقلاب ايران را به شكست بكشانند. امام در برابر اين جهالت‏ها به مصداق مرّوا باللغو مرّوا كراماً بى تفاوت، آرام و بى اعتنا مى‏گذشت و با توكل به خداوند متعال و با تكيه بر ملت وفادار خويش و بهره گرفتن از تاكتيك‏هاى سياسى و انقلابى در راه بيدارى مردم گام بر مى‏داشت و در اين راه با اميد و توكل چشم به دور دستى روشن و نويد بخش افكنده بود. بر آن بود كه با سلسله برنامه‏ها، روشنگرى‏ها و به كاربستن برنامه‏هاى فرهنگى تبليغى در حوزه نجف تحوّل پديد آورد و با آگاه كردن مقامات روحانى دست مرموز استعمار و عوامل آن را از آن حوزه كوتاه كند ليكن براى رسيدن به اين آرمان مقدس و هدف عالى راه طولانى و پرفراز و نشيبى در پيش بود و تحمل رنج‏ها، دشوارى‏ها و ناملايماتى را لازم داشت كه امام با شجاعت، صلابت و استوارى آن را پذيرفت و قريب پانزده سال سخت‏ترين و توان فرساترين دوران زندگى خويش را در جوّ آلوده و اختناق‏آور نجف با بردبارى و پايدارى پشت سرگذاشت و بر آرمان والاى خود اصرار ورزيد.(18) و به رغم اين موانع و عوامل بازدارنده از فرصت‏هاى پيش آمده بهره گرفت و كوشيد به طلّاب و مردم عراق بفهماند كه اسلام منحصر به عبادات و امور انفرادى نيست و اين آيين به مسايل حكومتى و اوضاع سياسى توجه دارد، به تدريج وجود امام خمينى در نجف كانون حركت و قيام شد و تمامى معارضين رژيم پهلوى كه در ايران، عراق و ديگر سرزمين‏ها زندگى مى‏كردند از فروغ اين ستاره درخشان بهره گرفتند و بدين گونه در آن فضاى آشفته كه حزب بعث، عوامل ساواك ايران و طيف مرتجع هر لحظه نقشه‏اى بكار مى‏بردند تا امام به هدف خود نرسد ايشان رهبرى قيام ايران را عهده دار گرديد و تمامى نيروهاى مخالف نظام ستم شاهى را براى برچيدن بساط طاغوت متحد ساخت و آنان را براى هرگونه فداكارى، رشادت، مقاومت در اين راستا تربيت نمود.
به هنگام اقامت امام در عراق، شور و هيجان زايد الوصفى در ميان مردم ايران به ويژه حوزه علميه قم و مردم اين ديار بوجود آمد، مراجع بزرگ نمايندگانى خدمت امام فرستادند كه با استقبال آن وجود با بركت روبرو شدند. علماى اعلام شهرستانها چه فردى و چه دسته جمعى براى امام نامه مى‏نوشتند و ايشان نيز پاسخ آنان را مى‏داد و توصيه مى‏نمود دست از سياست و تلاش براى به دست گرفتن حكومت و قدرت برندارند. اين نوشته‏ها روح تازه‏اى به مردم و علما و بويژه روحانيون جوان مى‏بخشيد و آنها را به حركت وامى داشت.(19)

ارتباط متقابل امّت و امام

بعد از تبعيد امام خمينى به عتبات نيروهاى امنيتى عراق شديداً بر فعاليت‏ها و حركت‏هاى ايشان نظارت مى‏كردند و اجازه نمى‏دادند كه كم‏ترين تلاشى از سوى امام در جهت مخالفت با رژيم شاه صورت گيرد. در اين دوره امام با انصار و ياران خويش رابطه‏اى تنگاتنگ برقرار نمود و از طريق دوستان خود از اوضاع و احوال ايران اطلاعاتى بدست مى‏آورد و به مرور زمان حساسيت رژيم نسبت به امام كاهش يافت و در نتيجه امام آزادى افزون‏ترى بدست آورد تا بتواند فعاليت‏هاى انقلاب را رهبرى و سازماندهى كند، اين دوره فرصت بسيار خوبى را براى ايشان فراهم آورد تا بتواند شكل حكومت اسلامى را ترسيم كند و زيربناى فكرى انديشه سياسى و اسلام را مطرح و تفسير نمايد. او نجف را به مقر شيعيان مبارز تبديل كرد و با طرح مباحث علمى و فقهى فرهنگ انقلاب اسلامى را بارور و غنى ساخت و از تفسير آيات و روايات اسلام ناب محمدى را ارائه نمود تا معارف اصيل برگرفته از قرآن و عترت بر ايدئولوژى‏هاى پوشالى چپ و راست و شرق و غرب فائق آيد و جوانان ظلم ستيز از اين تهاجم مخرّب رهايى يابند. در مرحله بعدى امام به كادر سازى و سازماندهى نيروها روى آورد و گروهها، احزاب، سازمان‏ها و افراد بسيارى اعم از روحانى و غير آن كه مدعى مبارزه با رژيم بودند خدمت امام مى‏رسيدند و نظرات خود را بيان مى‏كردند. امام اين احزاب و طوايف را مورد ارزيابى دقيق قرار مى‏داد و در عين حال همه را تشويق به مبارزه مى‏كرد ولى افراد مخلص و داراى فكر سالم را شناسايى نموده و با تشكيلات مورد وثوق خود ارتباط مى‏داد. اين ارتباطات بدون چهارچوب‏هاى خشك سازمانى زمينه مساعدى را براى همه نيروهايى كه اعتقاد به اسلام و حكومت اسلامى داشتند فراهم مى‏آورد و طيف وسيعى از روحانيان، انجمن‏هاى اسلامى، مجامع و گروههاى اسلامى در دانشگاهها، قشرهاى مسلمان كارگرى در كارخانه‏ها، متدينين بازار، مساجد و مراكز اسلامى را در بر مى‏گرفت. همين گروهها بودند كه نوارها و اعلاميه‏هاى امام را از نجف دريافت و در سراسر كشور تكثير و توزيع مى‏كردند.(20)
رهنمودهاى امام به صورت پيام يا نامه يا به طور خصوصى و مرتب به قم مى‏رسيد كه مجاهدان را در راه تداوم نهضت جهت مى‏داد و راه مبارزه را براى آنان مشخص مى‏كرد و آنگاه از طريق حوزه قم به تدريج به ملت ايران مى‏رسيد و آنان را در جريان رهنمودهاى امام قرار مى‏داد و به جنب و جوش وا مى‏داشت. ارتباط امام با امت ايران تنها از طريق حوزه علميه قم و محافل روحانى نبود و ارتباط مستقيمى نيز گاه و بيگاه با چهره‏هاى متعهد و انقلابى ايران وجود داشت و امام طى نامه يا پيامى شفاهى به مردان مجاهدى كه در راه اسلام فداكارى‏هايى داشتند مراتب حق‏شناسى و تشكر خود را اعلام مى‏كرد. مردم آگاه ايران نيز به سهم خود مى‏كوشيدند مسايل جارى را به امام گزارش دهند و در رابطه با موضوعات گوناگون سياسى، اجتماعى اطلاعات كاملى در اختيار امام بگذارند. دانشجويان مسلمان و متعهد ايرانى برون مرزى نيز در ارتباط مردم با رهبرشان نقش مهمى را عهده دار گرديدند. ارتباطات گسترده دانشجويان و مبارزان ايرانى برون مرزى با امام كه قهراً در اوج و گسترش مبارزات دانشجويى در خارج و حتى در داخل بى‏تأثير نبود مايه هراس رژيم استبدادى ايران شده بود زيرا اين ارتباطات نه تنها در ايجاد وحدت بين روحانى و دانشجو نقش مهمى داشت بلكه مى‏توانست امام را براى مبارزان برون مرزى به صورت محورى درآورد و پايگاه عظيم و خطرناكى عليه رژيم او در خارج ايجاد كند. از اين رو براى ايجاد تزلزل و خدشه در رابطه بين امام و دانشجويان شاه و كارگزارانش به شايعات روى آوردند و به دروغ منتشر ساختند كه امام اشتياقى به پذيرش دانشجويان در نجف ندارد و شمارى از آنان را كه مسافتى طولانى را براى ديدار با ايشان طى نموده بودند به حضور نپذيرفته است اين شايعه آن‏قدر قوى بود كه حتى برخى مقامات روحانى ايران آن را باور كردند و مجاهد فقيد مرحوم آية اللّه ربّانى شيرازى طى نامه‏اى به امام از برخورد ناخوشايند با دانشجويان اظهار شگفتى و نگرانى كرد امام بى‏درنگ ضمن نامه‏اى كه در پاسخ يكى از دانشجويان خارج كشور نگاشت از اين نقشه پرده برداشت و آن را تكذيب كرد. ناگفته نماند كه دانشجويان وابسته به سازمان‏ها و احزاب و نيز افرادى كه داعيه رهبرى مبارزات دانشجويى در خارج از كشور را داشتند با امام كم و بيش در ارتباط بودند و گاهى براى ملاقات با ايشان به نجف سفر مى‏كردند ليكن اين افراد هدفى جز بهره‏بردارى‏هاى شخصى و گروهى نداشتند با اين وجود نمى‏توان گفت در مبادله مسايل ميان مردم ايران و امام هيچ‏گونه نقشى نداشته‏اند.(21)

پى‏نوشت‏ها:
1. خاطرات آية اللّه خلخالى، ج اول، ص 141.
2. تاريخ الحركة الاسلامية المعاصر فى العراق، الخطيب ابن النجف، دارالقدس بيروت، ص 64.
3. بررسى و تحليلى از نهضت امام خمينى، سيد حميد روحانى(زيارتى)، ج دوم، ص 155.
4. مصاحبه با سيد حميد روحانى، روزنامه جمهورى اسلامى، شماره‏هاى 2937 و 2938.
5. فصلنامه ياد، شماره 33 و 34، ص 48 – 47.
6. همان، ص 77 و 78.
7. بررسى و تحليلى از نهضت امام خمينى، ج دوم، ص 173.
8. صحيفه دل، ج دوم، ص 113.
9. همگام با خورشيد، اسماعيل فردوسى پور، ص 21.
10. فصلنامه ياد، شماره 31 و 32، ص 118.
11. صحيفه دل، ج دوم، ص 22.
12. نهضت امام خمينى، سيد حميد روحانى، واحد فرهنگى بنياد شهيد، 1364، ج دوم، ص 174.
13. پابه‏پاى آفتاب، ج 5، ص 116.
14. مصاحبه با حاج سيد احمد خمينى، مجله پاسدار اسلام، خرداد 1361.
15. پابه پاى آفتاب، ج 5، ص 20 – 19.
16. همان، ص 19.
17. خاطرات 15 خرداد، دفتر نهم، ص 440 – 439.
18. نهضت امام خمينى، ص 175.
19. خاطرات آية اللّه خلخالى، ج اول، ص 145.
20. انقلاب اسلامى در تئورى و عمل سيد حسين نقوى حسينى، قم، انتشارات علمى فرهنگى صاحب الزمان، 1380، ص 157 – 156.
21. نهضت امام خمينى، ص 181 – 180.