پرسش: خداوند بشر را به آوردن سوره يا آيهاى مانند قرآن، با به كارگيرى همه توان، دعوت مىكند؛ حال چنانچه فردى جملهاى بياورد و ادعا كند مانند آيهاى از قرآن است، نخست آن كه قضاوت اين ادعا بر عهده كيست؟ اگر خداوند داورى كند، چون خودش، مدعى تحدّى است به يقين آن جمله را مانند قرآن نمىداند و اگر بشر بخواهد داورى كند خداوند به او الهام مىكند كه آن جمله را مانند قرآن تشخيص ندهد.
دوم آن كه خداوند در بسيارى از آيات، سخنانى را از انبيا، مؤمنان، كفار، مشركان و… نقل كرده است. مگر اين گونه آيات، همان كلمات افرادى هم چون مشركان و… نيست، پس چرا نمىتوان آن را مانند آيهاى از قرآن تلقى كرد؟ آيا همين كه كلمات بشرى در قرآن نقل شده، خود نوعى رويارويى و پاسخ به پرسش خداوند نيست؟
پاسخ: پرسش بر سه بخش مشتمل است كه جداگانه به پاسخ هر يك خواهيم پرداخت، لكن در آغاز بايد يادآور شويم كه متعلق درخواست هماوردجويى قرآن عبارت است از: 1. مانند قرآن: «فَلْيَأْتُواْ بِحَدِيثٍ مِّثْلِهِى إِن كَانُواْ صادِقِينَ ؛(طور،34) اگر راست مىگويند، سخنى همانند آن بياورند.»
2. ده سوره مانند قرآن: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِى مُفْتَرَيَتٍ وَ ادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صادِقِينَ ؛(هود،13) آنها مىگويند او به دروغ اين [قرآن] را [به خدا] نسبت داده [و ساختگى است]! بگو: اگر راست مىگوييد شما هم ده سوره ساختگى همانند اين قرآن بياوريد و تمام كسانى را كه مىتوانيد – غير از خدا – [براى اين كار ]دعوت كنيد.
3. يك سوره مانند قرآن: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاه قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِى وَ ادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صادِقِينَ ؛(يونس،38) آيا آنها مىگويند: او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است؟! بگو: اگر راست مىگوييد: يك سوره همانند آن بياوريد و غير از خدا، هر كس را مىتوانيد [به يارى] طلبيد.»
بنابراين تحدّى به كمتر از يك سوره و يك يا چند آيه تعلق نگرفته؛ پس پاسخ را با اين فرض كه «اگر كسى بتواند سورهاى يا بيشتر، مثل قرآن بياورد…» پى مىگيريم: پاسخ بخش نخست: داورى خداوند براى تشخيص صحّت و سقم هماوردى
وجوه اعجاز قرآن: قرآن نه تنها از جهت فصاحت و بلاغت، بلكه در ساير مزايايى كه بر آن مشتمل است، نيز معجزه مىباشد؛ بنابراين، هر محقق و دانشمندى، با همان ديد و نظرى كه دارد، چنانچه به آيات قرآن نظر بيفكند و درباره آن چه يافته، اظهارنظر كند، بُعد جديدى از ابعاد اعجاز قرآن را كشف خواهد كرد؛ از اين رو، نمىتوان وجوه اعجاز قرآن را به موارد انگشتشمار محدود كرد؛ شاهدش اين كه هر چه درزمان پيش مىرويم، باب تازهاى از اعجاز قرآن باز مىشود.(1) در اين جا به چند مورد از ابواب تازه از اعجاز قرآن مىپردازيم: 1. همآهنگى و اختلاف نداشتن در مضامين و معانى
بى شك سخن بشر در صلح و جنگ، صحت و بيمارى، سرما و گرما، آسايش و اضطراب، روز و شب و… متفاوت است؛ اما قرآن در مدت 23 سال در شرايط گوناگون بر رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله وسلم نازل شد، در حالى كه ميان آياتش، همآهنگى كامل وجود دارد و هرگز اختلافى در آن ديده نشده است؛ قرآن در اينباره مىفرمايد: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً ؛(نساء،82) آيا در [معانى ]قرآن نمىانديشند؟ اگر از جانب غير خدا بود، قطعاً در آن اختلاف بسيار مىيافتند.» همچنين مهارت و انديشه بشر، به تدريج و در طول ساليان دراز، كامل مىشود و اين در هر علم و فنى صادق است؛ اما آيات قرآن، سالهاى نخستين نزول آنها با سالهاى پايانىشان يكسان هستند؛ بنابراين آوردن چنين كلماتى از حيطه قدرت بشر، بدون اعجاز خارج است.(2) 2. اُمّى بودن آورنده قرآن
قرآن بر زبان شخصى ظاهر و نازل شده كه در مكتب هيچ دانشمند و معلمى حاضر نشده و همه مىدانستند كه او اُمّى و درس ناخوانده است. پس از بعثت در دوران چهل سال عمر كه دو سوم عمر شريفشان را تشكيل مىداد، از او هيچ شعر و نثرى ديده نشد و ناگهان كتابى را عرضه مىدارد كه بزرگان روزگار در برابرش در مىمانند.
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئلهآموز صد مدرس شد
قرآن در اينباره مىفرمايد: «قُل لَّوْ شَآءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُو عَلَيْكُمْ وَ لَآ أَدْرَيكُم بِهِى فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُرًا مِّن قَبْلِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ؛(يونس،16) بگو اگر خدا مىخواست آن را بر شما نمىخواندم، و [خدا] شما را بدان آگاه نمىگردانيد. قطعاً پيش از [آوردن] آن روزگارى در ميان شما به سر بردهام، آيا فكر نمىكنيد»(3) 3. اخبار غيبى قرآن
قرآن از زندگى اقوام و پيامبران گذشته پرده برداشته، سرگشت پيشينيان و داستانهاى پيامبران الهى را بيان كرده است، در حالى كه خود پيامبر هيچ اطلاعى از آنها نداشته و تنها به بخش اندكى از آنها در كتابهاى الهى، همچون تورات و انجيل، آن هم به گونهاى تحريف شده اشاره شده است، از اين رو، قرآن پس از نقل برخى از اين اخبار مىفرمايد: «تِلْكَ مِنْ أَنبَآءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَآ إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَآ أَنتَ وَ لَا قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَذَا…؛(هود،49) اين از خبرهاى غيب است كه آن را به تو وحى مىكنيم؛ پيش از اين نه تو آن را مىدانستى و نه قوم تو.» 4. فصاحت و بلاغت
با توجه به اين كه فصاحت و بلاغت، داراى مراتب است و به اعتبار حُسن كلام فصيح، مقدار پذيرش كلام نزد مخاطب و مقدار مطابقت آن با واقع، متفاوت مىشود؛ طبيعى است كه اين امر، حدّ و مرز نخواهد داشت و مىتواند به بى نهايت نيز برسد. بالاترين درجه فصاحت و بلاغت را اعجاز گويند؛ پس اگر مىگوييم قرآن از جهت فصاحت و بلاغت، معجزه است، دليلش اين است كه فصيحترين و بليغترين كلام بوده، در بالاترين مرتبه قرار دارد.
درك اين مطلب كه اين كتاب الهى در بالاترين سطح ممكن از فصاحت و بلاغت قرار دارد، بيشتر بر عهده عرب نخستين كه خود استاد اين فن بودند، مىباشد، زيرا آنان درك مىكردند كه اين گونه سخن گفتن ميانشان هرگز معمول نبوده و از سنخ كلام بشر نيست. رافعى مىگويد: قرآن، طرف مقايسه با كلام بشر نيست تا بشر گفتههاى خود را با آن مقايسه كند؛ چون قرآن كمالى دارد كه ديگران آن را ندارند؛ بنابراين، نمىتوان آن را با ساير گفتهها مقايسه كرد.(4)
در اين جا توجه شما را به دو نمونه از آياتى كه بر نكتههاى حياتى در امر فصاحت و بلاغت مشتمل هستند جلب مىكنيم:
1. «وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِى مَآءَكِ وَ ياسَمَاءُ أَقْلِعِى وَغِيضَ الْمَآءُ وَ قُضِىَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِىِّ وَقِيلَ بُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ؛(هود،44) و گفته شد: اى زمين! آب خود را فرو بر، و اى آسمان، [از باران ]خوددارى كن. و آب فروكاست و فرمان گزارده شد و [كشتى] بر جودى قرار گرفت و گفته شد: مرگ بر قوم ستمكار.»
تعبيرها در اين آيه، آن چنان رسا، جذاب، مختصر، گويا و با تمام زيبايى، آنقدر تكان دهنده و كوبنده است كه عدهاى از دانشمندان و اديبان زبان عرب، آن را فصيحترين و بليغترين آيات قرآن شمردهاند.(5)
بخشى از صنايع بديعى كه در آيه به كار رفتهاند عبارتند از: 1. مناسبت تام در دو فعل «ابلعى و اقلعى»؛ 2. مطابقت لفظى در ذكر «سماء» و «ارض»؛ 3. استعاره در «ابلعى» و «اقلعى» براى «سماء» و «ارض»؛ 4. مجاز در «ياسماء»؛ 5. اشاره در «غيض الماء»؛ 6. ارداف در «واستوت على الجودى»؛ 7. تمثيل در «و قضى الامر»؛ 8. تعليل فرو رفتن آب، علت استواء و استقرار كشتى است؛ 9. صحت تقسيم؛ 10. احتراس در «قيل بعداً للقوم الظالمين»؛ 11. انفصال؛ 12. حسن النسق؛ 13. ائتلاف اللفظ مع المعنى؛ 14. ايجاز؛ 15. تهذيب؛ 16. حسن البيان؛ 17. تمكين؛ 18. انسجام؛ 19. تفهيم؛ 20. اعتراض؛ 21. تعويض؛ 22. انسجام؛ 23. ابداع. همان گونه كه مشاهده مىشود 23 نوع از انواع صنايع علم بديع در اين آيه يافت مىشود و حال آن كه هفده لفظ بيش نيست و اين گونه كلام در غير گفتار خداوند يافت نشده است.(6)
2. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمانِ الرَّحِيم * إِنَّآ أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَر * فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَر * إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَر ؛ ما تو را كوثر داديم، پس براى پروردگارت نمازگزار و قربانى كن. دشمنت خود بى تبار خواهد بود.» در اين سوره كوتاه، نكتههاى بديعى بسيارى گنجانده شده كه برخى از آنها عبارتاند از: 1. بناى اولى سخن و ابتداى كلام با فعل (اعطينا) نهاده شد تا دليل بر ويژگى باشد؛ 2. ضمير متكلم را جمع آورده (نا) تا عظمت خود را اعلام كند؛ 3. جمله را با حرف تأكيد «اِنّ» آغاز كرده تا جارى مجراى قسم باشد؛ 4. موصوف كوثر را حذف كرده تا از آن شمول، بيشتر استفاده شود (چون كوثر يعنى بسيار بسيار و با حذف موصوفش معلوم نمىشود بسيار بسيار از چه چيز، و همين بر عمومى بودن آن نسبت به هر چيز مىافزايد.)؛ 5. به دنبال اعطاى كوثر فاء تعقيب آورده «فصلّ» تا قيام براى شكر فراوان، سبب انعام عطاى بيشترى به دنبال آن باشد؛ 6. استفاده از صفت مراعات؛ 7. نام دشمن پيامبر را نبرده و از صفت استفاده كرده تا هر كه را كه همچون اوست در بر گيرد؛ 8. ضمير فصل (هو) را در جمله آورده (إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَر) تا او را داراى اين نقص و عيب معرفى كند و…(7) 5. پيشگويىهاى قرآن از حوادث آينده
برخى آيات نسبت به وقايعى كه قرار بوده اتفاق افتد، پيشگويى كرده كه تحقق برخى از آنها در تاريخ نيز به ثبت رسيده است، مانند وعده پيروزى مسلمانان در جنگ بدر(انفال،7)؛ وعده شكست رومىها (روم، 2-6)؛ فتح مكه (فتح،27) و…(8)
در حالى كه پيشگويى اين حوادث در آن زمان، با ارزيابىها و معيارهاى عادى، براى هيچ كس مقدور نبوده است. 6. طرح مسائل دقيق علمى
با اين كه عربها در زمان پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله وسلم، حتى از علوم زمان خود نيز بى بهره بودند؛ اما قرآن دربردارنده برخى علوم استكه دانشمندان امروزى را نيز متعجّب كرده است كه توجه شما را به نمونهاى از آنها جلب مىكنيم: 1. حركت زمين (طه، 53؛ نبأ، 6؛ زخرف، 10؛ نمل، 88)؛ 2. حركت منظم ماه و خورشيد (يس، 39 و 40؛ فاطر،13؛ لقمان،29؛ ابراهيم،33) 3. تلقيح ابرها (حجر،22)؛ 4. خطوط سرانگشتان و علم انگشتنگارى (قيامت،3 و 4)؛ 5. نيروى جاذبه و گريز از مركز در زمين (انبياء،32؛ رعد،2؛ لقمان،10؛ مرسلات،25؛ فاطر،41)و…(9) تذكر اين نكته لازم است كه قرآن يك كتاب علمى نيست، بلكه هر موضوعى كه در راستاى هدايت بشر، ايفاى نقش مىكند، در آن آمده است.(10)
با توجه به ابعاد گسترده اعجاز قرآن، پرداختن به همه موارد، از حوصله پاسخ نامه خارج است؛ از اين رو، فهرستوار به تعدادى ديگر اشاره مىكنيم:
7. جامع بودن قرآن نسبت به علوم و معارف (نحل،89؛ انعام،59)؛ 8. اعجاز عددى قرآن؛ 9. آهنگپذيرى قرآن؛ 10. اعجاز هنرى؛ 11. مصون بودن قرآن از تحريف؛ 12. اعجاز تشريعى؛ 13. ارائه آداب اخلاقى و تربيتى بى نظير؛ 14. هر زمان خوانده شود از طراوتش كم نمىشود؛ 15. نيروى برهان و حجت قرآن، در حدّ كمال و استدلال و منطقش بالاتر از بيان است و…(11) گستردگى هماوردجويى قرآن
همانطور كه مىدانيد، اعجاز قرآن از ابعاد گستردهاى برخوردار است؛ دعوت آن براى هماوردى نيز عمومى بوده، از همه در هر مكان و هر زمان درخواست تحدّى كرده است (بقره،23و24)؛ از اين رو، در مبارزهطلبى، تنها به درخواست آوردن الفاظى مانند قرآن اكتفا نكرده، بلكه از ابعاد گوناگون نسبت به مزاياى خود درخواست هماوردى نموده؛ پس مىتوان گفت تحدّى، به همانندى سخن خدا از نظر شيوه و نحوه تعبير اطلاق نمىشود، زيرا اين گونه همانندى، تنها با تقليد امكانپذير است، بلكه مقصود آوردن سخنى است كه از نظر محتوا مشتمل بر علوم و معارف، اخبار غيبى، پيشگويى از آينده، عارى از تناقص گويى و… و از نظر لفظ هم نيز به اندازهاى شيوا، فصيح و بليغ باشد كه در درجه اعلايى از فصاحت و بلاغت قرار گيرد.
اكنون به بخش نخست پرسش باز مىگرديم و اذعان مىكنيم كه براى تشخيص صحت و سقم آنچه در مقام رويارويى با قرآن آوردهاند، به داورى خداوند نيازى نيست، بلكه با توجه به ابعاد گسترده تحدّى و اعجاز قرآن كافى است در هر بُعد به يكى از افراد بشر كه نسبت به آن كارشناس و اهل فن است، مراجعه كرد؛ كسى كه با علوم و معارف، آشنايى داشته، اهل فن باشد، اين توانايى را دارد كه مورد معارضه رابا كلام خداوند مقايسه كند. كسى كه در علم فصاحت و بلاغت، متخصص است، مىتواند اين بررسى را انجام دهد، چنانچه در تاريخ نقل شده كه بزرگترين استادان سخن ،فصيحترين شاعران و سخنوران، همين كه آيات الهى را شنيدند، آن را از سنخ كلمات بشرى نيافتند و خود جذب شگفتى و شيوايى آن شدند و يا در برابر آن سر تسليم فرود آورده، زانو زدند.(12) بخش دوم: داورى بشر براى صحت و سقم هماوردى
اين كه در پرسش آمده اگر بشر بخواهد داورى كند، خداوند به او الهام مىكند تاآن جمله را مانند قرآن تشخيص ندهد، سخنى بى اساس بوده، ادعايى بيش نيست. وقتى كلام به گونهاى باشد كه از سنخ كلمات بشرى خارج گردد، كسى را ياراى رويارويى باآن و آوردن مانندش نيست؛ پس نيازى به الهام خداوند نيست.
مىدانيم قرآن از دو بخش شكل و محتوا تشكيل شده است. از نظر شكل، هر چند حروف در دسترس همگان است و كلمات از حروف، جملهها از كلمات و سورهها از جملهها و قرآن از سورهها، ساخته مىشود؛ اما چگونگى چينش و تركيب آنها با اراده خداوند كه خود آفريننده آنها است، صورت مىگيرد؛ براى مثال در امر فصاحت و بلاغت چون داراى مراتب است، انسان تا درجه خاصّى از آن را مىتواند خلق كند، علامه طبرسى مىگويد: بلاغت سه طبقه و درجه دارد: طبقه اعلا، متوسط و ادنى، طبقه اعلاى آن معجزه است و طبقات ميانى و پايين ممكن است.(13) انسان در حدّى نيست كه بتواند تركيبى در درجه بالايى از فصاحت و بلاغت را خلق كند.
در بخش محتوا نيز هر چند خداوند استعداد فراگيرى و پيشرفت در علوم وفنون را در اختيار انسان قرار داده؛ ولى به هر حال، دانش بشرى محدود است و ممكن است فردى در يك علم، سرآمد روزگار خود شود، ولى دانش در آن خلاصه نمىشود، يا ممكن است كسى در علوم و فنون عصر خود مهارت يابد، ولى اين به عصر خودش مربوط است.
به بيانى ديگر وجود ويژگىهاى ذيل در انسان: 1. رشد و تكامل تدريجى كه يك شبه نمىتواند به رشد و تكامل خاصّى دست يابد، مگر اين كه معجزهاى در كار باشد؛ 2. تأثيرپذيرى، اين كه افكار و اميال انسان همواره تابع و مؤثر از عوامل درونى و بيرونى است، سبب مىشود حتى در يك نوشتار دچار تناقضگويى شود؛ 3. خطاپذيرى، كه هرگز كسى نمىتواند خود را از خطا مصون بدارد، مگر معصوم باشد؛ 4. اختلاف استعدادها، ممكن است كسى در امر خاصّى از استعداد فوق العاده برخوردار باشد، ولى در امور ديگر ضعيف و…
وجود چنين امورى در انسان در مقايسه با ويژگىهاى قرآن، مانند جامع بودن، همآهنگى و نبود اختلاف در متن، جاودانگى اثر، خصوصيات آورنده آن، درجه بالاى فصاحت و بلاغت و… او را در هماوردى قرآن ناتوان مىكند.(14) بخش سوم: نقل قولهاى قرآن
در مورد نقل قولهايى كه خداوند از ديگران آورده، بايد گفت:
1. از مسلّمات و از اعتقادات مسلمانان اين است كه همه قرآن، وحى و كلام الهى است و ميان سخنان ناب و خالص، نقل قولهايى كه خداوند از ديگران آورده، تفاوتى نمىبينند؛ 2. از جمله دلايل اين اعتقاد، آيات قرآن است كه همه قرآن را به عنوان يك كتاب هدايتگر بشر قلمداد كرده، ميان نقل قولها و ديگر سخنان خداوند، تفاوتى قائل نشدهاند.(15) در بخشى از آيات، به صراحت به نقل از «راسخون فى العلم» آمده است: همه اين قرآن از نزد خداى ما است و ما به تمام آن ايمان و اعتقاد داريم (آلعمران، 7 / نساء، 162. 3. نقل قولهاى قرآن در حقيقت، نقل به محتوا و ترجمه معنوى هستند كه در اين نوع از حكايت، نظم و ترتيب كلام اصلى مراعات نمىشود، بلكه پس از فهميدن آن و هضم معنا، آن معنا در قالب تركيب و روش ديگرى كه بر معناى اصلى دلالت داشته يا موافق معناى اصلى است، تعبير مىشود؛
4. از جمله شواهد بر اين مطلب امور ذيل است:
الف – از اين كه در قرآن سخنان حضرت موسى(ع) و ديگر انبياى عظام و فرعون و… كه هر كدام به زبان خاص خود سخن مىگفتند، به زبان عربى بيان شده، معلوم مىشود اين كلمات، عين سخنان آنها نيست؛ بلكه چون غرض، فهم و درك و هضم اين سخنان هدايتگر است، با عبارات و تركيب ديگرى نقل به معنا شدهاند.
ب – گاهى قرآن يك داستان را با الفاظ گوناگونى حكايت مىكند كه ماجرا يا در اصل عربى نبوده و يا به يك عبارت بودهاند.(16)
ج – ملائكه، حيوانات و شياطين از سنخ انسانها نبوده و در ميان آنها تفهيم و تفهم ذهنى معمول بين انسانها، وجود ندارد؛ بنابراين، نقل كلام آنها به گونهاى فهمپذير براى انسانها، نقل به معنا و محتوا، در قالب الفاظ متعارف است.(17)
با توجه به آنچه گذشت، كلماتى كه از مشركان، از ميان آيات قرآن نقل شده نيز، نقل به معنا بوده، عين كلمات آنان نيست، بلكه عين كلمات خداوند است؛ بنابراين، از كلمات بشرى نيستند تا هماوردى قلمداد شوند. خلاصه پاسخ
1. داورى بشر براى تشخيص صحّت و سقم آن چه در مقام مقابله با قرآن آورده شود، كافى است و نيازى به داورى خداوند نمىباشد، زيرا قرآن از نظر محتوا، در بردارنده علوم و معارف، مسائل علمى، اخبار غيبى، پيشگويى از آينده و… است و از نظر لفظ هم در بالاترين درجه فصاحت و بلاغت واقع شده، و اين امور از علوم و فنونى هستند كه مورد تخصص افراد بشرند؛ بنابراين، ميان آنها كارشناسان و صاحبنظران متعددى وجود دارد كه مىتوانند در اين زمينه قضاوت كرده، كلمات بشرى را با قرآن مقايسه كنند.
2. به الهام و جلوگيرى خداوند هم نيازى نيست، زيرا انسان آن قدر از عقل و منطق برخوردار هست كه بتواند جملات بشرى را از جملات اعجازين و فوق بشرى تشخيص دهد، چون همو است كه هم با ويژگىهاى خود به طور كامل آشنا است و هم با ويژگىهاى قرآن، و تفاوت هر دو را تا اين حد مىداند كه تشخيص دهد، كلمات قرآن از سنخ كلمات بشرى نيست.
3. نقل قولهاى قرآن، نقل به محتوا و ترجمه معنوى هستند و خداوند معناى آنها را در قالبى ديگر، به گونهاى اعجازين در هم آميخته، به عنوان بخشى از آيات قرآن ارائه نموده است؛ بنابراين، اين موارد نيز از كلمات بشرى نيستند تا هماوردى قلمداد شوند. پاورقي ها:پىنوشتها: – 1) ر.ك: تفسير الميزان، علامه طباطبايىرحمه الله، ج 1، ص 60، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات.
2) ر.ك: قرآنشناسى، آيت اللّه مصباح، ص 158، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمينىرحمه الله.
3) ر.ك: تفسير الميزان، همان، ص 65.
4) ر.ك: اعجاز قرآن و بلاغت، محمدمصطفى صادق رافعى، ترجمه عبدالحسين ابن الدين، ص 76، بنياد قرآن.
5) ر.ك: اعجاز سوره الكوثر، زمخشرى، ص 32، دارالبلاغة.
6) ر.ك: المعجزة الخالدة، حسن ضياء الدين عتر، ص 225، دار ابن حزم /النظم الدرر، ابن عمر البقائى، ص 292، دارالكتاب الاسلامى / تنزيه التنزيل، علامه شهرستانى، ص 152، مكتبة الجوادين العامه فى الكاظميه.
7) ر.ك: جوامع الجامع، علامه طبرسى، ص 554، مكتبة الكعبه.
8) ر.ك: تفسير الميزان، علامه طباطبايىرحمه الله، ج 1، ص 66، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات / النكت و العيون تفسير ماوردى، الماوردى البصرى، ج 1، ص 30، مؤسسة الكتب الثقافيه.
9) ر.ك: تفسير القرآن الكريم (المنار)، محمد رشيد رضا، ج 1، ص 21، دارالمنار / آيات من الاعجاز العلمى فى القرآن الكريم، جمال الدين مهران و…
10) ر.ك: معارف قران، آيت اللّه مصباح، ص 226، مؤسسه در راه حق.
11) ر.ك: تفسير آلاء الرحمن، محمد جواد بلاغى، ج 1، ص 37-48، مؤسسة البعثة / الجامع لاحكام القرآن، قرطبى، ج 1، ص 73، داراحياء التراث العربى / اعجاز قرآن و بلاغت، محمد رافعى، ترجمه عبدالحسين بن الدين، ص 168، بنياد قرآن / پژوهشى در شيوههاى اعجاز قرآن، حسن عرفان، ص 98-102، دارالقرآن الكريم / الاعجاز العددى للقرآن الكريم، عبدالرزاق نوفل و…
12) ر.ك: الاحتجاج، علامه طبرسىرحمه الله، ص 377، منشورات الاعلمى للمطبوعات / بحارالانوار، علامه مجلسىرحمه الله، ج 17، ص 212، داراحياء التراث العربى.
13) مجمع البيان فى تفسير القرآن، علامه طبرسى، ج 5، ص 222، دارالمعرفة للطباعة و النشر.
14) جهت مطالعه بيشتر ر.ك: شناخت قرآن، سيد على كمالى دزفولى، ص 573، اسوه / قرآنشناسى، آيت اللّه مصباح يزدى، ص 158، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينىرحمه الله / اعجاز قرآن و بلاغت، محمد مصطفى صادق رافعى، ترجمه عبدالحسين ابن الدين، ص 76، بنياد قرآن.
15) ر.ك: سوره بقره،2 / آلعمران، 3 و 7 / انعام، 114 / اعراف، 2 و…
16) ر.ك: معالم الدين و ملاذ المجتهدين شيخ حسن بن زين الدين، ص 213، جامعه مدرسين.
17) ر.ك: تفسير الميزان، علامه طباطبايىرحمه الله، ج 2، ص 318، جامعه مدرسين.