مقام امامت و ضرورت تداوم آن از ديدگاه امام هشتم ع

 
حضرت ثامن الحجج ابوالحسن على بن موسى الرضا(ع) در سال 148 ه. ق در روز يازدهم ذى قعده در مدينه منوّره ديده به جهان گشود.(1)
پدر بزرگوارش حضرت امام موسى بن جعفر (ع) و مادر مكرّمه‏اش به نامهاى نجمه خاتون، ام البنين سكينه نوبيّه و تكتم ناميده مى‏شود كه بعد از تولّد فرزندش از طرف امام كاظم (ع) طاهره نام گرفت.(2)
آن حضرت در دوران امامت 20 ساله خويش(183 – 203) با سه تن از حكمرانان مستبد عبّاسى، يعنى هارون الرشيد(ده سال) محمد امين(پنج سال) و مأمون (پنج سال آخر عمر) معاصر بود. امام هشتم(ع) در آخر ماه صفر 203 ه. ق در سن 55 سالگى بوسيله مأمون به شهادت رسيد و در محل مرقد فعلى (مشهد مقدس) به خاك سپرده شد.(3)
به بهانه شهادت آن بزرگوار، برآنيم كه مقام رفيع امامت و ضرورت تداوم آن را در طول زمان از نظر و ديدگاه آن حضرت به تماشا نشينيم، آنچه در پيش رو داريد گامى است در اين مسير.
البته با توجّه به اين نكته كه يكى از تلاشهاى مهم امامان معصوم (ع) در طول تاريخ اين بوده است كه تبيين صحيح و درستى از امامت و عظمت آن و ضرورت حضور مستمر آن در جامعه بشرى ارائه كنند از جمله حضرت امام هشتم (ع) سخت تلاش نمود از فرصتها بهره بردارى نموده در جامعه‏اى كه امامت و خلافت الهى، رنگ پادشاهى گرفته بود و در حدّ ولايت عهدى تنزل يافته بود، معنا و تفسير صحيحى از امامت و جايگاه آن ارائه نمايد.
مقام و جايگاه رفيع امامت‏
امام هشتم (ع) فرمود: «اِنَّ الاِمامَةَ اَجَلُّ قَدراً، وَ اَعظَمُ شَأناً، وَ اَعلا مَكاناً وَاَمنَعُ جانِباً وَ اَبعَدُ غَوراً مِن اَن يَبلُغَها النّاسُ بِعُقُولِهِم اَويَنالُوا بِآرائِهِم اَو يُقيمُوا اِماماً بِاِختيارِهِم. اِنَّ الاِمامة خَصَّ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِها ابراهيم الخَلِيل (ع) بَعدَ النَّبُوَّة وَ الخلّةِ مَرتِبَةً ثالِثَةً وَ فَضِيلَةٌ شَرَّفَهُ بِها وَ اشادَ بِها ذِكرَهُ فَقالَ (اِنّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ اماماً)؛همانا امامت قدرش برتر، و شأنش بزرگتر، و منزلتش عالى‏تر، و مكانش منيع‏تر، ژرفاى آن عميق‏تر از آن است كه مردم با عقل و انديشه خود به آن برسند، يا با انتخابات و آراء خويش به آن دست يابند و امامى را نصب بكنند. براستى امامت (مقامى است) كه خداوند متعال آن را بعد از مقام نبوت و خلّت (خليل اللهى) در مرحله سوم به ابراهيم خليل اختصاص داد و فضيلتى است كه او را به آن شرفياب نمود و به وسيله آن نامش را بلند آوازه قرار داد و فرمود: براستى تو را امام مردم قرار دادم.» ابراهيم عرض كرد به فرزندان من هم امامت مى‏رسد؟ خداوند فرمود:«عهد امامت به ستم پيشگان نمى‏رسد»(4) اين آيه تا قيامت بر امامت ستم گران خط بطلان كشيد، و آن را در ميان نخبگان و برگزيدگان خود قرار داد، آن گاه ابراهيم را افتخار و شرافت داد و امامت را در فرزندان برگزيده و پاكش نهاد.(5) پس امامت هميشه در فرزندان او باقى ماند و هر نسلى از نسل قبل به ارث مى‏بردند تا رسيد به پيامبر اكرم(ص) و بعد از او در نسل على(ع) قرار داد تا روز قيامت.(6)
در فراز ديگرى از حديث مى‏خوانيم:
«اِنَ الاِمامَةَ مَنزِلَةُ الاَنبياء وَ اِرثُ الاَوصياء. اِنَّ الاِمامَةَ خِلافَةُ اللّه و خِلافَةُ الرَّسُولِ(ص) و مَقامُ اَميرِالمُؤمِنينَ وَ ميراثُ الحَسَن وَ الحُسينِ(ع)؛ امامت مقام پيغمبران، ميراث اوصياء، خلافت الهى، جانشينى رسول خدا(ص) مقام اميرالمؤمنين و يادگار حسن و حسين(ع) مى‏باشد.»
«اِنَّ الاِمامَةَ زِمامُ الدّين وَ نِظامُ المُسلِمينَ وَ صَلاحُ الدُّنيا وَ عِزُّ المُؤمِنينَ اِنَّ الاِمامَةَ اُسُّ الاِسلامِ النامى، وَ فَرعُهُ السّامى، بِالاِمامِ تَمامُ الصَّلاةِ وَ الزَكاةِ وَ الصِّيامِ وَ الحَجِّ وَ الجَهادِ وَ تَوفيرُ الفى‏ء وَ الصَّدَقاتِ وَ اِمضاءُ الحُدودِ وَ الاَحكامِ وَ مَنعِ الثُّغُورِ وَ الاَطرافِ الاِمامُ يُحِلُّ حَلالَ اللّهِ وَ يُحَرِّمُ حَرام اللّهِ وَ يُقيمُ حُدُودَ اللّهِ وَ يَذُبُّ عَن دينِ اللّهِ وَ يَدعُوا اِلى سَبيلِ اللّه بِالحِكمَةِ وَ المَوعِظَة الحَسَنَةِ وَ الحُجَّةِ البالِغَة؛(7) به راستى امامت زمام دين، مايه نظام مسلمين، صلاح دنيا و عزّت‏مندى مؤمنان است. همانا امامت ريشه اسلام بالنده و شاخه بلند آن است. كامل شدن نماز و زكات و روزه و حج و جهاد و فراوانى غنائم و صدقات و اجراى حدود و احكام و نگهدارى مرزها و اطراف كشور، به وسيله امام انجام مى‏گيرد. امام است كه حلال خدا را حلال و حرام او را حرام مى‏كند و حدود الهى را بر پاداشته و از دين خدا دفاع مى‏كند و با بيان حكمت‏آميز و اندرزهاى نيكو و دليل‏هاى رسا، (مردم را به سوى پروردگار خويش دعوت مى‏كند.)(8) توصيف امام
معرّفى امام و بيان اوصاف به حقيقت از حدّ قدرت ما خارج است. از اينرو عنان قلم را در اين بخش نيز به امام هشتم(ع) كه خود دارنده اوصاف امامت است مى‏سپاريم.
آن حضرت فرمود: «اَلاِمامُ كَالشَّمسِ الطّالِعَةِ المُجَلَّلَةِ بِنُورِها لِلعالَمِ وَ هِىَ فِى الاُفُقِ بحيث لا تَنالُها الاَيدى وَ الاَبصارُ، اَلاِمامُ البَدرُ المُنيرُ وَ السِّراجُ الزاهِرُ وَ النُّورُ السّاطِعُ وَ النَّجمُ الهادى فى غَياهِبِ الدُّجى وَ اجوازُ البُلدان وَ القفار وَلُجَجُ البِحارِ، اَلاِمامُ اَلماء العَذبُ عَلَى الظماء و الدّالُّ عَلَى الهُدى وَ المُنجى مِنَ الرَّدى، اَلاِمامُ اَلنّارُ عَلَى اليَفاعِ، الحارُّ لِمَنِ اصطَلى بِهِ وَ الدَّليلُ فى المَهالِكِ. من فارقه فهالكٌ؛ امام مانند خورشيد فروزان است كه نورش عالم را فراگيرد و خودش در افق(اعلا) قرار دارد به گونه‏اى كه دست‏ها و ديدگان به آن نرسد، امام ماه تابان، چراغ روشن، نور درخشان و ستاره راهنما در تاريكى‏ها، رهگذر شهرها و كويرها، و گرداب درياها است و امام آب گواراى زمان تشنگى و راهنماى هدايت و نجات بخش از هلاكت است.
امام آتش روشن بر بلندى‏ها (براى هدايت گم‏گشتگان)، وسيله گرمى براى هر كه از آن گرما مى‏خواهد و رهنماى هلاكت‏گاهها است. هر كه از او جدا شود هلاك مى‏شود.(9)
راستى اين همه مفاهيم بلند و عميق را چگونه مى‏توان به مردم فهماند، و چگونه خود مى‏توان به آن رسيد؟
من گنگ خواب ديده و مردم تمام كر

من عاجزم ز گفتن و خلق از شنيدنش(10)
و فرمود:«اَلاِمامُ السَّحابُ الماطِرُ وَ اَلغَيثُ الهاطِلُ وَ اَلشَّمسُ المُضيئةُ… اَلاِمامُ اَلاَنيس الرَّفيقُ وَ الوالِد الشَّفيقُ و اَلاَخُ الشَّقيقُ و الاُمُّ البَرَّةُ… اَلاِمامُ امين اللّهِ فِى خَلقِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلى عِبادِهِ و َخَليفَته فى بِلادِهِ و الدّاعى اِلَى اللّهِ وَالذّابُّ عَن حرم اللّه اَلاِمامُ اَلمُطَّهَر مِنَ الذُّنُوبِ وَ المبرّا عن العيوب ، المَخصُوصُ بِالعِلمِ اَلمَوسُومُ بِالحِلم؛(11)امام ابرى است بارنده، بارانى است شتابنده و خورشيدى است فروزنده…امام همدم و رفيق، پدر مهربان، برادر دلسوز و مادر نيكو است… امام امين خدا در ميان مردم، حجت او بر بندگانش، خليفه او در زمين و دعوت كننده به سوى خدا و دفاع كننده از حريم الهى است. امام از گناهان پاك و (از عيب) به دور است. به علم مخصوص گشته و به حلم علامت يافته است.(12)
گر بيابم صد دهان و اين چنين‏

تنگ آيد در بيان آن امين‏
اين قدر هم گر نگويم اى سند

شيشه دل از ضعيفى بشكند(13)

خالى از لطف نيست كه در اينجا به اعترافى از دشمن در مورد خود امام هشتم (ع) اشاره كنيم: وقتى كه حضرت رضا(ع) به ولايت عهدى رسيد، گروهى از حاشيه نشينان و غلامان دربار هم پيمان شدند كه در لحظه ورود حضرت به نزد مأمون به او بى‏اعتنايى و بى‏احترامى كنند. آنها تصميم گرفتند كه پرده را كه رسم بود موقع ورود حضرت بالا بزنند، كنار نزنند. اتفاقاً در لحظه ورود آن حضرت همه بى‏اختيار پرده را بالا نگهداشتند و به آن حضرت احترام نمودند، در نوبتى ديگر ك با تصميم قبلى متفقاً پرده را بلند نكردند، خداوند بادى را مأمور ساخت كه پرده را بلند كند، حضرت وارد شد و همين قضيّه به هنگام مراجعت حضرت نيز تكرار شد. آنها به يكديگر گفتند: «يا قوم هذا رجل له عند اللّه منزلةٌ و للّه به عنايةٌ؛ اى قوم! اين مرد در پيش‏گاه الهى جايگاه خاصى دارد و خداوند به او عنايت دارد.» مگر نديديد كه شما پرده را بلند نكرديد، خداوند مانند حضرت سليمان باد را در اختيار او قرار داد؟ لذا تصميم گرفتند عقائد خود را اصلاح كنند و بعد از آن روز، در احترام آن حضرت بكوشند.»(14) نشانه‏هاى امام‏
امام رضا(ع) مى‏فرمايد:«لِلاِمامِ علاماتٌ: يَكونُ اَعلَمَ النّاسِ وَ اَحكُمَ النّاسِ وَ اَتقَى النّاسِ وَ اَحلمَ النّاسِ وَ اَشجَعَ النّاسِ، وَ اَسخَى النّاسِ وَ اَعبَدَ النّاسِ…وَ يَكُونُ مُطَهَّراً وَ يرى مِن خَلفِه كَمايَرى مِن بَينِ يَدَيهِ؛ امام داراى نشانه‏هايى است: او داناترين مردم، بهترين انسان در قضاوت، با تقواترين مردم، بردبارترين مردم، شجاع‏ترين مردم، سخاوتمندترين مردم و عابدترين مردم مى‏باشد…و پاكيزه (از گناهان و معصوم است) و از پشت سر همچون پيش رويش مى‏بيند.»(15)
امام رضا(ع) در حديث فوق 9 نشانه را براى امام بيان مى‏كند. البته امام نشانه‏هاى ديگرى نيز دارد، از جمله:
1- امام محدّث است؛ يعنى صداى ملك را مى‏شنود ولى او را نمى‏بيند. به فرموده امام هشتم(ع): رسول آن است كه جبرئيل بر او نازل مى‏شود و او جبرئيل را مى‏بيند و سخنانش را مى‏شنود. نبى گاهى سخن جبرئيل را مى‏شنود و گاهى خودش را مى‏بيند. «و الامام هو الّذى يسمع الكلام و لا يرى الشخص؛ و امّا امام كسى است كه سخن (ملك) را بشنود ولى شخص او را نبيند.»(16)
2- امام داراى علم الهى، و مؤيّد به روح رحمانى است. امام هشتم(ع) فرمود: «انّ الامام مؤيّد بروح القدس و بينه و بين اللّه عمودٌ من نورٍ يرى فيه اعمال العبادو كلّها احتاج اليه لدلالةٍ اطّلع عليها؛ امام با روح القدس تأييد شده و بين او و خدا ستونى از نور است كه در آن رفتار بندگان را مى‏بيند و هرگاه براى راهنمايى (افراد) به آن احتياج پيدا كند، بر آن راهنمايى آگاهى مى‏يابد.(17) امامت در تداوم زمان‏
از بارزترين امتيازات تشيّع اين است كه در هر زمان قائل به امام زنده و حاضر يا غائب است، راز اين كه اين مكتب هميشه زنده و بالنده بوده و هست اين است كه قائل به امام زنده است، از ديدگاه تشيّع چنان كه امامان آن‏ها فرموده‏اند: «اگر زمين لحظه‏اى بدون امام و حجّت الهى باشد با اهل آن فرو خواهد رفت.»(18) (و نظم آن از هم خواهد پاشيد) در اين زمينه از امام هشتم(ع) سؤال شد «هل تبقى الارض بغير امامٍ؟ قال لا، قلت انّا نروى انّها لا تبقى الاّ ان يسخط اللّه عزّ و جلّ على‏العباد؟ قال: لا تبقى اذاً لساخت؛ آيا زمين بدون امام باقى مى‏ماند؟ حضرت فرمود: نه، گفتم چنين روايت نموده‏اند كه زمين خالى از امام نماند مگر در حالى كه خداوند بر بندگانش خشم و غضب نموده باشد. فرمود: خير، زمين خالى از امام نمى‏ماند و اگر نه فرو خواهد رفت.»(19)
و در روايت طولانى ديگر مصداق امامان را در طول زمان‏ها بيان نموده و در ذيل آن مى‏فرمايد: «اوّلهم علىّ بن ابى طالب و آخرهم مهدى…و عزّتى وجلالى لاظهرن بهم دينى و لاغلبنّ بهم كلمتى و لاطهّرنّ الارض بآخرهم من اعدائى، و لاملّكنّه مشارق الارض و مغاربها الا نسخرن له الرّياح و لاذلّلنّ له السّحاب الصّعاب، و لارقينّه فى الالباب و لانصرنّه بجندى و لامدّنّه بملائكتى، حتّى تفلودعوتى، و يجمع الخلق على توحيدى، ثمّ لاديمنّ ملكه ولاداولنّ الايّام بين اوليايى الى يوم القيامة؛(20) پيغمبر خدا در شب معراج اوصياى خود را ديد كه اوّل آن‏ها على بن ابى طالب، و آخرين آن‏ها مهدى است…آن‏گاه خداوند فرمود: به عزت و جلالم سوگند كه دينم را به وسيله آن‏ها آشكار خواهم نمود، و كلمه (توحيدم را) توسط آن‏ها برترى خواهم داد و زمين را به وسيله آخرين آن‏ها از دشمنانم پاك مى‏كنم، و شرق و غرب را در سيطره سلطنت او در مى‏آورم، و باد را در اختيار او قرار داده، ابرهاى سخت و سركش را رام او گردانم، و بر اسباب‏ها (وسيله‏ها) مسلّط نموده، با سربازانم او را يارى، و با ملائكه خود او را امداد مى‏كنم، تا دعوت مرا برترى بخشد و مردم را هم بر كلمه توحيد من گرد آورد، و سلطنت او را ادامه مى‏دهم، و روزگار (و حكومت) را بين دوستان خود دست به دست مى‏كنم(شاره به مسئله رجعت و برگشتن ائمه اطهار(ع)) تا روز قيامت» ضرورت وجود امام‏
از مسائل مهمى كه در بيانات امام هشتم(ع) درباره امامت بدان اشاره شده علّت و حكمت وجود امام براى رهبرى جامعه است، كه اين سخنان در زمان غيبت امام زمان روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء مى‏تواند راه گشا باشد.
از فضل بن شاذان نيشابورى روايتى از امام هشتم(ع) نقل شده كه به سه علّت اشاره دارد.
1- براى اجراى قوانين و جلوگيرى از تجاوزات و تعديات مردم نسبت به يكديگر:
چنان كه امام هشتم فرمود: «فان قال فلم جعل اولى الامر بطاعتهم؟ قيل لعلل كثيرةٍ: منها انّ الخلق لمّا وقعوا على حدٍّ محدودٍ و امروا ان لايتعدّوا ذلك الحدّ لما فيه من فسادهم لم يكن يثبت ذلك و لايقوم الاّ بان يجعل عليهم فيه اميناً يمنعهم من التّعدّى و الدّخول فيما خطر عليهم لانّه ان لم يكن ذلك لكان احدٌ لايترك لذّته و منفعته لفساد غيره فجعل عليهم قيّماً يمنعهم من الفساد، و يقيم فيهم الحدود و الاحكام؛اگر كسى بگويد: چرا امام و صاحب امر نصب شده و دستور به اطاعت او داده شده است؟ گفته مى‏شود، بجهت علّت‏هايى كه از جمله آن‏ها اين است: كه براى حفظ جامعه از فساد حد و مرزى و قوانينى مقرر شده است، كه مردم موظفند از آن مرزها تجاوز نكنند (و پا از گليم خويش بيرون نگذارند) و مردم خود بخود در چهار چوبه آن قوانين قرار نمى‏گيرند، لذا (امام) و امينى لازم است براى جلوگيرى از تجاوز و تعدى به حقوق ديگران، زيرا اگر چنين نشود هيچ‏كس حاضر نيست از لذت‏ها و منافع شخصى خود گذشته، موجب فساد و تباهى ديگرى نشود.
سپس به اين جهت سرپرستى براى مردم لازم است تا مانع فساد (و هرج و مرج) شده، و حدود و احكام الهى را در بين آن‏ها اجرا نمايد».
قابل دقت است كه اين دليل، اختصاص به زمان امام و پيامبر ندارد و در هر زمانى اين نياز اجتماعى وجود دارد، و هر جا و هرگاه علّت وجود يافت معلول آن نيز بايد وجود يابد، در نتيجه در هر زمانى لازم است خداوند شخصى امين و پارساى بگمارد تا قانون اجرا و از تجاوزات و تعدى‏ها جلوگيرى شود.
2- حيات و بقاى هر ملّتى وابسته به وجود امام و حكومت و زمامدار است:
در اين زمينه فرمود:«و منها انا لا نجد فرقةً من الفرق و لا ملّةٍ من الملل بقوا و عاشوا الاّ بقيّم و رئيسٍ لما لابدّ لهم من امر الدّين و الدّنيا فلم يجز فى حكمة الحكيم ان يترك الخلق ممّا يعلم انّه لابدّ لهم منه و لاقوام لهم الا به فيقاتلون به عدوّ هم و يقيمون به فيئهم و يقيم لهم جمعتهم و جماعتهم و يمنع ظالمهم من مظلومهم(21)؛علت ديگر اين است كه هيچ جمعيت و ملّتى را نمى‏يابيم كه بدون سرپرست و زمامدار بتوانند باقى بمانند و به زندگى اجتماعى خود ادامه دهند، زيرا براى دين و دنياى آن‏ها وجود چنين شخصى لازم و ضرورى است، و حكمت خداوند حكيم اجازه نمى‏دهد كه جامعه را در چنين امر مهم و ضرورى (بدون تعيين امام و سرپرست) رها كند، با اين كه او (بهتر از ديگران) مى‏داند كه وجود امام و رهبر ضرورى است و موجوديت و حيات ملّت در گرو آن است. تا در پرتوى چنان امامى با دشمنان مقابله كنند، و اموال عمومى را عادلانه تقسيم كنند، و عبادات (اجتماعى چون) نماز جمعه و جماعت را بر پا دارند و دست ستم گران جامعه را از حريم (حقوق) مظلومان كوتاه نمايند.»
اين بخش از سخنان امام هشتم(ع) در واقع يك برهان منطقى است كه از دو مقدمه تشكيل يافته است:
الف: بقا و زندگى هر ملتى وابسته به وجود قيّم(امام و سرپرست) و رئيس است.
ب: حكمت خداوند اقتضا مى‏كند كه آنچه مورد نياز و ضرورى مردم است، و حيات آن‏ها به آن بستگى دارد آن را مقرّر سازد.
نتيجه اين مى‏شود كه خداوند براى جامعه اسلامى قيّم (و امام) و رئيس قرار داده است.
اين دليل نيز اختصاص به زمان خاص ندارد بلكه ايجاب مى‏كند كه در همه زمان‏ها امام و ولى امرى براى حفظ حيات و بقاى جامعه لازم است.
3- حفظ اصول و فروع دين و تمام مكتب وابسته به وجود امام است:
در اين زمينه امام هشتم(ع) فرمود:«و منها انّه لو لم يجعل لهم اماماً قيّماً اميناً حافظاً مستودعاً لدرست الملّة و ذهب الدّين و غيّرت السنّة و الاحكام و لزاد فيه المبتدعون و نقض منه الملحدون و شبّهوا ذلك على المسلمين لانّا قد وجدنا الخلق منقوصين محتاجين غير كاملين مع اختلافهم و اختلاف اهوائهم، و تشتّت انحائهم فلو لم يجعل لهم قيّماً حافظاً لماجاء به الرّسول لفسدوا على نحوما بيّنا و غيّرت الشرائع و السّنن و الاحكام و الايمان و كان فى ذلك فساد الخلق اجمعين؛علت ديگر اين است اگر خداوند براى ملّت امام و سرپرست امينى، و پاسدارى امانت‏دار قرار ندهد، دين و احكام اسلامى (كه ضامن تكامل و سعادت بشر است) به فرسودگى و كهنگى كشيده خواهد شد و كم‏كم از بين خواهد رفت و سنّت‏ها و احكام الهى تغيير مى‏يابد و بدعت گزاران مطالبى بر آن مى‏افزايند، و ملحدان و بى‏دينان چيزى از آن كم مى‏كنند، و آن را بنام دين و رنگ اسلامى بخورد جامعه اسلامى مى‏دهند، زيرا مردم از نظر آگاهى و شناخت (نسبت به مسائل دينى) كامل نيستند و نياز به آموزش و فراگيرى دارند، از طرف ديگر داراى افكار و آراء مختلف، و هواها و خواسته‏هاى متفاوتى هستند، (در نتيجه آراء و برداشت‏هاى متفاوتى خواهند داشت) پس اگر سرپرست و نگهبانى براى اسلام و احكام آن كه پيامبر(ص) آورده است قرار ندهند، هم مردم فاسد مى‏شوند آن چنان كه بيان شد و هم شرائع آسمانى و سنت‏ها و احكام و ايمان(و عقائد) دگرگون خواهند شد، و نيتجه اين تغييرات و دگرگونى و فساد و تباهى همه بشريّت خواهد بود.(22)»
در اين بخش ضرورت وجود امام براى جامعه، و زيان‏هاى نبود امام و سرپرست مورد توجه امام هشتم(ع) قرار گرفته است كه عبارتند از:
الف: فرسوده شدن مكتب دين: كه اين خود معلول چند چيز مى‏تواند باشد:
1- جهل و بى خبرى، وقتى امام نبود مردم از اصول و مبانى مكتب بى‏اطلاع خواهند ماند در نتيجه كم‏كم مكتب به فراموشى سپرده مى‏شود.
2- عمل نكردن به دستورات دين، آن‏گاه كه امام در جامعه حضور عينى نداشته باشد به دستورات دين هم عمل نمى‏شود.
3- رشد يافتن عوامل فساد و بى‏تفاوت كننده نسبت به دين و احكام اسلامى، نبود امام باعث رشد عوامل فساد مى‏شود، مجموع اين سه عامل فرسودگى دين و مكتب را درپى خواهد داشت.
ب: دگرگونى احكام الهى: جامعه‏اى كه امام نداشته باشد، مكتب و دين آن جامعه مورد هجوم گروههاى مختلفى قرار خواهد گرفت، بدعت گزاران و آن هايى كه با توجيهات غلط و ناروا بر دين مطالبى مى‏افزايند و هواپرستان با پيش داورى‏ها و عدم تخصص‏ها به سراغ قرآن و روايات مى‏روند، و هرگونه كه خواست‏هاى قلبى و گروهى آنها اقتضاء كند دين را تفسير و توجيه مى‏كنند. و ملحدان نيز راه حذف مطالب و مفاهيم دينى را در پيش خواهند گرفت.

فرا رسيدن اين روز غرق در ماتم و غم را به مقام والاى حضرت ولى اللّه الاعظم ارواحنا فداه، علماى اعلام و مقام معظّم رهبرى و ملت بزرگ و مدافع ولايت ايران و تمام پيروان راه مقدسش تسليت عرض نموده، اميدواريم بزودى در ركاب حضرت صاحب العصر عجل اللّه فرجه با دشمنان حضرتش در تمام صحنه‏ها جهاد و كارزار كنيم و بيرق اسلام ناب محمدى(ص) را بر مرتفع‏ترين قلل جهان به اهتزاز در آوريم. پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. ر.ك محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، تهران مكتبة الصدوق، 1381 (ق) ج‏1، ص 486 و شيخ مفيد، الارشاد، قم، منشورات مكتبه بصيرتى، ص 304. 2. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، تهران المكتبة الاسلاميه، 1385 (ق)، ج 49، ص 3 – 7. 3. اصول كافى، (همان)، ج 1، ص 486. 4. سوره بقره، آيه 124. 5. سوره انبياء، آيه 72. 6. محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، تهران، انتشارات علميّه اسلاميه، ترجمه و شرح از سيد جواد مصطفوى، ج 1، ص 284 – 285 و ر.ك: على بن نقبه، تحف العقول، تهران، كتاب فروشى اسلاميّه، ترجمه على اكبر غفارى، ص 460 – 461. 7. همان، ص 462، اصول كافى، ج 1، ص 286. 8. همان، ص 462 و اصول كافى، همان، ج‏1، ص 286. 9. همان، ج 1، ص 286 و تحف العقول، ص 463. 10. جلال الدين محمد بلخى مولوى. 11. تحف العقول، ص 464 ؛ اصول كافى، ص 286 – 288. 12. تحف العقول (همان)، ص 464 و اصول كافى (همان) ص 286 – 288. 13. مولوى. 14. علّامه مجلسى، بحارالانوار، دارالكتب الاسلاميّه، ج‏49، ص 60، حديث 79 ؛ ر.ك: شيخ حرّ عاملى، انتباه الهداة، ج 3، ص 314 ؛ فيض كاشانى، محجة البيضاء، ج 4، ص 284. 15. شيخ حرّ عاملى، التنبيه، ص 26 ؛ ر.ك: بداية المعارف، محمد رضا مظفر، شرح از سيد محسن خرازى، ج 2، ص 46. 16. اصول كافى، ج 1، ص 248، روايت 2. 17. التنبيه، ص 42، بداية المعارف، ح 2، ص 50. 18. همان، ج 1، ص 252 روايت 10 و 11و… 19. اصول كافى، ج 1، ص 253، روايت 13 20. ابن ميثم بحرانى، غاية المرام (چاپ دوم) ج 1، ص 26. و درك بداية المعارف، ج 2، ص 38. 21. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار،(بيروت، داراحياء التراث العربى، چاپ دوّم، 1403 ه. م ج 6، ص 60) و ر ك شيخ صدوق، علل الشرائع(بيروت، دار البلاغه) ص 253. 22. همان، ج 6، ص 60 و 61.