حل مشكلات در سيره پيشوايانع

  اشاره:
طبيعى است كه حوادث گوناگون روزگار باعث ايجاد مشكلات مادى و معنوى در ميان مردم خواهد شد، و گاهى مشكلات و رنج‏ها بسيار شديد و كمرشكن شده و بايد براى رفع و دفع آن، و گشودن گره‏هاى آن اقدام جدى، بلكه بسيج همه جانبه كرد.
قرآن در يك اعلام عمومى مى‏فرمايد: «تعاونوا على البِرِّ و التَّقوى و لا تعاونوا عَلَى الاِثمِ وَ العُدوانِ؛ همواره در راه نيكى و پرهيزكارى تعاون و همكارى كنيد، و (هرگز) در راه گناه و تعدى همكارى ننماييد.»(1)
مسلّم است كه يكى از راه‏هاى شاخص تعاون، حلّ مشكلات و گره‏گشايى و تأمين و رفع نيازهاى معنوى و مادى مردم است. و به عكس هر نوع فساد و ايجاد مشكلات و سدّ راه خير بودن، اثم و عدوان است كه از آن نهى شده است.
سيره درخشان پيامبران و امامان (ع) و اولياء خدا نشان مى‏دهد كه آن‏ها در گفتار و رفتار به مسأله حلّ مشكلات مردم، و دفع و رفع ناهنجارى‏ها و معضلات، فوق‏العاده ساعى و حسّاس و كوشا بودند و در سخت‏ترين شرايط به داد بينوايان، و رفع حاجت نيازمندان مى‏پرداختند. تا آنجا كه پيامبر(ص) مى‏فرمايد: «من سرّ مؤمناً فقد سرّنى، وَ مَن سَرَّنى فقد سرّ اللّه ؛ كسى كه مؤمنى را شاد كند، مرا شاد كرده است، و كسى كه مرا شاد كند خدا را شاد نموده است.»(2)
و امام صادق (ع) مى‏فرمايد:«لان امشى فى حاجة اخٍ لى مُسلِمٍ اَحَبُّ اِلَىَّ مِن اَن اعتق اَلفَ نَسمَة و احمل فِى سَبيلِ اللّهِ عَلى اَلفَ فَرَسٍ مُسَرَّجَةٍ مُلجمَةٍ؛ هرگاه براى برطرف شدن نياز برادران مؤمن گام بردارم، برايم بهتر از آن است كه هزار برده را آزاد سازم، و هزار اسب زين نموده و لجام كرده را در راه خدا (به ميدان جهاد) حركت دهم.»(3)
نيز فرمود: «مؤمنى نيست كه براى رفع نياز برادر مؤمنش گام بردارد، مگر اين كه خداوند براى او در هرگامى پاداش مى‏نويسد، و گناهى از او نابود مى‏سازد، و درجه‏اى از او بالا مى‏برد، و سپس ده حسنه بر حسنات او بيفزايد، و در مورد ده حاجت شفاعت او را بپذيرد.»(4)
در قرآن در داستان‏هاى پيامبران و پيشوايان (ع)، موارد بسيارى از حلّ مشكلات آنها نسبت به مردم آمده كه به عنوان نمونه نظر شما را به يك مورد از موسى (ع) و شعيب(ع) جلب مى‏كنم: حضرت موسى (ع) در مصر هنگامى كه احساس خطر جدّى از دستگاه طاغوتى فرعون نمود، مخفيانه از مصر خارج شد، موسى(ع) با پاى پياده و بدون آب و غذا اين راه نسبتاً طولانى را كه پيمودنش هشت شبانه روز به طول انجاميد طى كرد، در اين مدت غذاى او سبزى‏هاى بيابان بود، و بر اثر پياده روى پايش آبله كرد. حضرت على(ع) در اين راستا مى‏فرمايد: «سوگند به خدا (آن روز) موسى (ع) غير از قرص نانى كه بخورد از خدا نخواست، او (در اين مدت) از گياهان زمين استفاده مى‏كرد، و بر اثر لاغرى، سبزى گياه از پشت پرده شكمش آشكار بود.»(5) موسى بااين وضع وقتى به صحراى مدين رسيد چوپانانى را سر چاه ديد كه براى حيوانات خود با دلو از آن چاه آب مى‏كشيدند، ولى در كنار آنها دو دختر را ديد كه مراقب گوسفندان خود هستند، و به چاه نزديك نمى‏شوند. موسى(ع) با اين كه خود در سختى شديد قرار داشت، نزد آن دختران آمد تا اگر بتواند آنها را كمك كند و مشكل آن‏ها را بر طرف سازد، به آنها فرمود: «ما خطبكما؛ مشكل شما چيست؟» آنها در پاسخ گفتند: پدر ما سالخورده و شكسته است، و به جاى او ما گوسفندان را مى‏چرانيم، اكنون بر سر اين چاه مردان هستند، در انتظار رفتن آنها هستيم، تا بعد از آنها از چاه آب بكشيم.
طبق بعضى از روايات موسى نزد آن مردان رفت و فرمود: آن دلو را به من بدهيد تا يك‏بار براى شما آب بكشم، و يك بار براى گوسفندان اين دختران، با توجّه به اين كه لازم بود ده نفر در كشيدن آن دلو، همديگر را كمك كنند، آنها پيشنهاد موسى(ع) را قبول كردند، موسى(ع) به تنهايى يك دلو آب براى گوسفندهاى آن مردان كشيد، سپس يك دلو ديگر براى گوسفندان آن دختران، در نتيجه آن روز آن دختران گوسفندان خود را زودتر از روزهاى ديگر سيراب كرده و نزد پدر بازگشتند. موسى (ع) از آن‏ها فاصله گرفت و به زير سايه‏اى رفت و عرض كرد: «پروردگارا! هر خير و نيكى به من برسانى به آن نيازمندم.»(6)
آن دختران، دختران شعيب پيامبر بودند، و ماجرا را براى پدر تعريف كردند، شعيب(ع) يكى از دخترانش (به نام صفورا) را نزد موسى(ع) فرستاد و گفت: «برو او را به خانه ما دعوت كن تا مزد كارش را بدهم.» صفورا با نهايت رعايت حياء نزد موسى (ع) آمد و او را نزد پدر دعوت كرد، موسى(ع) برخاست و نزد شعيب (ع) آمد، شعيب پس از گفتگو با موسى (ع) به او بسيار محبّت كرد، و دخترش صفورا را به عقد او درآورد، از آن پس موسى (ع) هشت سال به چوپانى براى شعيب(ع) پرداخت، و در كنار اين پيامبر مهربان و سالخورده، مشكلات مادى و معنويش برطرف شد، و خود را آماده مى‏كرد تا روزى فرصت به دست آيد و به مصر براى نجات مستضعفان، و حلّ مشكلات آنان، از زير يوغ طغيان فرعونيان اقدام و قيام همه جانبه و جدى نمايد.
در اين داستان قرآنى مى‏نگريم كه موسى(ع) در سخت‏ترين حال براى حل مشكل دختران اقدام مى‏كند، سپس شعيب(ع) به رفع مشكلات موسى(ع) مى‏پردازد، سپس موسى(ع) براى نجات بينوايان و حل مشكلات آنها، بر ضد فرعونيان قيام مى‏نمايد. اين يك نمونه زنده از سيره پيامبران است، كه به راستى چقدر زيبا است، و چقدر با اين سخن غلط كه متأسفانه ضرب‏المثل شده «اين‏مشكل شما است نه مشكل من» فاصله دارد، و خط بطلان و قرمز بر سر اين ضرب‏المثل بيجا مى‏كشد. نگاهى به زندگى پيامبر(ص) و امامان (ع) در اين راستا
حل مشكلات مردم از سوى پيامبر(ص) و امامان (ع) بسيار است، به عنوان نمونه نظر شما را به چند مورد جلب مى‏كنيم:
1- عصر پيامبر (ص) بود، به آن حضرت خبر دادند يكى از مسلمين (مثلاً به نام زيد) دستخوش مشكلات مادى شده و زندگى را به سختى مى‏گذراند، پيامبر(ص) فرمود: او را نزد من بياوريد، پيام پيامبر(ص) را به زيد رساندند، او به محضر آن حضرت آمد. پيامبر(ص) نخواست كه به زيد به طور مستقيم كمك كند، و او را تن‏پرور نمايد، بلكه عملاً خواست شيوه كار و تلاش و كاسبى را به او ياد بدهد، به او فرمود: «آنچه در خانه‏دارى به اينجا بياور، و آن را كوچك و ناچيز نشمار.» زيد به خانه خود رفت و يك كاسه و يك پلاس برداشت و نزد پيامبر(ص) آمد، پيامبر(ص) همان‏ها را در معرض فروش قرار داد، سرانجام شخصى آنها را به دو درهم خريد. پيامبر(ص) به زيد فرمود: با يك درهم از اين دو درهم تيشه‏اى خريدارى كن. زيد به دستور پيامر(ص) عمل نمود، رسول خدا(ص) به او فرمود: اكنون به بيابان برو، و با اين تيشه هيزم‏ها را جمع كن، وهيچ خار تر و خشكى را در بيابان، ناچيز نشمار، همه را جمع كن و بفروش، و به اين ترتيب كاركن و مزد بگير. زيد رفت و از صفر شروع كرد و به كار و تلاش پرداخت، پس از پانزده روز در حالى كه وضع خوبى يافته بود به محضر پيامبر(ص) آمد و از نتيجه كارش خبر داد. پيامبر (ص) به او فرمود: «كار كردن و مزد كار گرفتن براى تو بهتر است از اين كه (بر اثر فقر، صدقه بگيرى) و روز قيامت وارد عرصه شوى در حالى كه خراش و نشانه زشت صدقه گرفتن در چهره‏ات نمايان باشد.»(7)
2- عصر خلافت حضرت على (ع) بود، شخصى اذان مى‏گفت و به عنوان مؤذّن على(ع) معروف بود، روزى او به خانه‏اش رفت، چشمش به كنيزى كه در آنجا بود افتاد، دلباخته او شد، ولى خود را كنترل كرد تا به گناه نيفتد، هر وقت كنيز را مى‏ديد، خطاب به خود چنين مى‏گفت: «صبركن تا خدا حكم كند و كار تو را سامان بخشد، كه او بهترين حاكمان است.» قرائن و شواهد نشان مى‏داد كه كنيز اعتراضى با ازدواج با او ندارد. مؤذّن نزد على(ع) آمد و ماجرا را به عرض رسانيد. حضرت دريافت كه مؤذّن بر اثر طغيان غريزه جنسى، تمايل شديد به آن كنيز دارد، و آن كنيز نيز به ازدواج با او بى‏ميل نيست، و گره مشكل اين دو با ازدواج گشوده مى‏شود، آنها را به ازدواج فراخواند، و وسايل آن را فراهم كرده و به مؤذن فرمود: «اكنون خدا حكم كرد، با كنيز ازدواج كن، و از راه حلال از او بهره‏گير.» به اين ترتيب آنها ازدواج كردند، و مشكلشان به سادگى با ميانجى‏گرى على(ع) برطرف گرديد.(8)
3- صفوان ساربان مى‏گويد: در محضر امام صادق (ع) بودم مردى از اهالى مكه به نام ميمون نزد آن حضرت آمد و عرض كرد: «كرايه راه سفرم تمام شده نياز به كرايه دارم.» امام بى‏درنگ به من فرمود: برخيز و به كار برادرت رسيدگى كن. برخاستم، و به حل مشكل او پرداختم، خداوند كمك كرد و نياز او برطرف شد. در اين هنگام به محضر امام صادق(ع) رسيدم از من پرسيد: در مورد نياز و مشكل برادرت چه كردى؟ عرض كردم به يارى خدا مشكل او حل شد. آن حضرت فرمود: «اَما اِنَّك اَن تعيين اَخاكَ المُسلِمَ اَحَبُ اِلَىَّ مِن طَوافِ اُسبُوعٍ بالبَيتِ؛ آگاه باش! كه حتماً برادر دينيت را يارى كنى، اين كار در نزد من محبوب‏تر و بهتر از آن است كه يك هفته، خانه كعبه را طواف نمايى.»
آنگاه فرمود: مردى به حضور امام حسن مجتبى(ع) آمد و درخواست كمك كرد، امام حسن (ع) برخاست و كفش خود را پوشيد، و براى رفع مشكل او، همراه او به راه افتاد، در مسير راه به او فرمود: چرا از امام حسين(ع) درخواست كمك نكردى؟ آن مرد عرض كرد: «درخواست كردم، ولى آن حضرت عذر آورد و فرمود: در حال اعتكاف(عبادت سه روز در مسجد) هستم.» امام حسن (ع) فرمود: «اگر حسين(ع) (در حال اعتكاف نبود و) به رفع مشكل تو مى‏پرداخت و نيازت را برطرف مى‏ساخت، براى او بهتر از اعتكاف يك ماه بود.»(9)
4- يكى از شيعيان عراق كه داراى همسر و فرزند بود، به سفر رفت و سفرش طولانى شد، در يكى از شب‏ها در عالم خواب ديد قوچى با دو شاخ خود به زير شكم همسرش حمله مى‏كند. وقتى از خواب بيدار شد، پريشان شد و با خود گفت: مبادا مرد نامحرمى در غياب من با همسرم رابطه دارد، نبادا اين خواب اشاره به آلودگى همسرم داشته، زيرا حمله قوچ به زير شكم نشانه آلودگى است… اين گونه وسوسه‏ها او را در مشكل سخت روانى فرو برد، روز به روز غمگين‏تر مى‏شد، تا اين كه به محضر امام صادق(ع) آمد و ماجرا را بيان كرد. امام با كمال بردبارى و محبّت به او فرمود: «تعبير خواب تو اين است كه همسرت علاقه شديدى به تو دارد، و براى آمدنت لحظه شمارى مى‏كند، تا آن‏جا كه موى زير شكمش را با دو سر قيچى زدوده و خود را پاك و تميز نموده، تا به نظافت و پاكى از تو استقبال نمايد.»(دو شاخ قوچ در عالم خواب، همان دو سر قيچى است) تعبير خواب امام(ع) هرگونه سوء ظن و پريشانى را از او برطرف ساخته، مشكل روانى او حل شد، از آن لحظه به بعد با كمال شادمانى و نشاط به بازگشت خود به سوى خانه پرداخت، وقتى كه به خانه رسيد دريافت كه همسرش با كمال پاكى و نشاط آماده استقبال از او است، و آن‏چه را كه امام تعبير فرموده، با حقيقت مطابقت دارد.(10) آرى امام آگاه و مهربان، اين گونه از آن مرد پريشان و روانى شده، رفع پريشانى و نگرانى نمود.
5 – در عصر امام صادق(ع) يكى از شيعيان به نام نجاشى، از طرف بنى‏عباس، فرماندار اهواز و شيراز بود، يكى از شيعيان تحت امر او (مثلاً به نام سعيد) در مورد اداى ماليات تحت فشار قرار گرفته و گرفتار مشكل مادى بود، او به محضر امام صادق(ع) آمد و گفت: «در ليست ماليات مبلغ هزار درهم خراج براى من نوشته‏اند، و من از اداى آن ناتوانم، اگر صلاح مى‏دانيد براى حاكم اهواز كه از شيعيان شما است نامه‏اى بنويسيد كه نام مرا از آن ليست حذف كند، و مشكل من حل شود.» امام صادق(ع) بى‏درنگ اين نامه كوتاه را به نجاشى نوشت: «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرّحيم؛ سُرَّ اَخاكَ يَسُرَّكَ اللّه؛ به نام خداوند بخشنده مهربان ؛ برادرت را شاد كن خداوند تو را شاد فرمايد.» سعيد نامه امام را گرفت و نزد نجاشى برد و در مجلسى خصوصى به او داد، نجاشى بسيار احترام كرد و نامه را بوسيد، و حاجت سعيد را رسيدگى نموده و مشكل او را رفع نمود به طورى كه او بسيار خوشنود شد. حتى ماليات سال آينده او را نيز بخشيد، آنگاه به سعيد گفت: آيا تو را شاد كردم؟ سعيد كفت: آرى فدايت شوم…، سعيد با خوشنودى به محضر امام صادق (ع) بازگشت، و مهر و محبت فوق العاده نجاشى را به آن حضرت خبر داد. امام صادق(ع) بسيار خوشحال شد، سعيد گفت: «اى فرزند رسول خدا! گويا رفتار نيك نجاشى شما را شادمان كرد؟» امام (ع) فرمود: «آرى سوگند به خدا نجاشى خدا و رسولش را شاد نمود.»(11)
به اين ترتيب امام(ع) اعلام خوشنودى خدا و رسول و خود را به كسانى كه موجب رفع مشكل و باعث نشاط و سرور گرفتاران مى‏گردند اعلام داشت.
آن حضرت به قدرى در مورد مسأله رفع نگرانى و حل مشكل مسلمانان، حسّاس بود كه فرمود: «هرگاه شخصى به خاطر نياز و رفع مشكل خود، يا براى سلام، نزد برادر مؤمنش بيايد، ولى آن برادر مؤمن مانع ورود آن شخص گردد، همواره و تا هنگام مرگ مشمول لعنت خدا خواهد بود.»(12) پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. سوره مائده، آيه 2. 2. بحارالانوار، ج 74، ص 78. 3. اصول كافى، ج 2، ص 197. 4. همان، ص 198. 5. نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه 160. 6. سوره قصص، آيه 24؛ اقتباس از مجمع البيان، ج 7، ص 245 و 246؛ تفسير نورالثقلين، ج 4،ص 121، ذيل آيات 18 تا 21 سوره قصص. 7. بحارالانوار، ج 103، ص 10. 8. اقتباس از لئالى الاخبار، ج 1، ص 264. 9. اصول كافى، ج 2، ص 198. 10. كشكول شيخ بهايى(ترجمه شده)، ص 432(با توضيح و اقتباس) 11. اصول كافى، ج 2، ص 190. 12. بحارالانوار، ج 75، ص 190.