متن مصاحبه اختصاصى پاسدار اسلام با حجه الاسلام و المسلمين شيخ عبدالكريم عبيد آزاده قهرمان لبنانى

او تمام مدت 15 سال اسارت خود به جز ايّام خاص را روزه داشت و در اين مدت بيش از هفتصد بار ختم قرآن نموده و ده جلد كتاب به رشته تحرير در آورد و بيست هزار بيت شعر سرود. شيخ المهندسين‏
از وى هراسيده و به همين دليل او را ربودند. در سياهى شب او را از خانواده‏اش و از ميان پنج كودك خردسالش بر كندند. شيخ عبيد در برابر آنها مقاومت كرده و با آنها درگير شد امّا فزونى افراد و استفاده از مواد بيهوش‏كننده بر وى غلبه كرد و دست بسته او را به پشت ميله‏هاى زندان بردند. كوشيدند تا آزادى او را به بند بكشند اما نتوانستند هر چند كه پيكر او را در بازداشت داشتند.
ابوساجد از امامت روستاى جبشيت تبديل به شيخ و امام براى اسراء در زندانهاى دشمن صهيونيستى و اراضى اشغالى فلسطين تبديل شد فلسطينى كه همواره در آرزوى آزادسازى آن بود.
شيخ عبدالكريم عبيد – ابو ساجد – متولّد روستاى جبشيت در سال 1957 ميلادى (1335 شمسى) است روستايى كه درگذشته و همچنان سمبل مقاومت بشمار مى‏آيد و شيخ راغب حرب شيخ شهداى مقاومت اسلامى از اين ديار بود و سيدعباس موسوى سيدالشهداى مقاومت اسلامى نيز در روز شهادت خود از آن عبور كرد.
ابو ساجد حركت و مسير علمى خود را از مدرسه اين روستا آغاز كرد و سپس راهى بيروت شد تا ادامه تحصيل دهد. وارد دانشكده هنرهاى زيبا در دانشگاه لبنان گرديد و به مدّت 3 سال در اين دانشكده به كسب علم اشتغال داشت. سپس در يكى از مراكز مهندسى به فعاليّت پرداخت امّا در سال 1979 ميلادى جهت زندگى خود را بيكباره تغيير داده و راهى قم در جمهورى اسلامى ايران شد و به حوزه علميه پيوست. شيخ عبيد در 1983 از قم به روستايش بازگشت در آن دوران نيروهاى اشغالگر شيخ راغب حرب را دستگير كرده بودند.
در اين مرحله شيخ عبيد تحصّن اهالى جبشيت را در حسينيه اين شهر به مدت 17 روز رهبرى كرد. اين تحصّن كه در اعتراض به دستگيرى شيخ راغب حرب انجام شد آزادى وى را بدنبال داشت. آن دوره تبلور پيوند ميان اين دو شيخ در مبارزه با قواى اشغالگر و رويارويى با سياست مشت آهنين صهيونيستها بود كه بعدها توسط اراده آهنين مقاومت در هم شكست.
پس از شهادت شيخ راغب حرب در 6 فوريه 1984 شيخ عبيد پرچم مبارزه را بردوش گرفت و مسير شيخ راغب حرب را در رويارويى با اشغالگران ادامه داد و رهبرى تحصّنها و پيگيرى فعاليتهاى تبليغى و برپايى نمازجمعه را نصب‏العين خود قرار داد و مورد فشار صهيونيستها واقع شده و در سال 1984 دوباره دستگير شد.
در سحرگاه جمعه 28 جولاى 1989 روستاى جبشيت امام جمعه و شيخ خود را از دست داد كه توسط صهيونيستها ربوده شده بود. چهره خندان و پر نورى كه انوار ايمان و تقوى و صلابت و استوارى در تمامى حركات و سكنات وى هويدا بود. منبر وى در سكوت فرو رفت و پنج فرزند وى تلخى دورى از پدر تجربه كردند. در آرزوى ديدار پدر اسير خود روزگار گذرانيده و به تدريج رشد كرده و بزرگ شدند ولى غم فراق پدر نيز با آنها رشد نموده و بزرگتر شد.
اشغالگران سرنوشت شيخ را با سرنوشت رون‏آراد خلبان مفقودالاثر اسرائيلى گره زدند و مانع ملاقات صليب سرخ جهانى با شيخ عبيد و كسب خبر از حال و روز وى در زندان شدند. تنها در محاكمه شيخ عبيد و مصطفى ديرانى بود كه تصويرى از آنها پخش شد. صهيونيستها تنها اجازه ارسال 2 نامه به خانواده‏اش دادند كه نامه اول در 1996 و نامه دوم نيز چند هفته قبل از آزادى براى دختر شيخ ارسال شده بود.
شيخ عبيد در زندان، امام و رهبر اسراى لبنانى و فلسطينى بود و باسخنان خويش به آنها دلگرمى داده و روحيه آنها را تقويت مى‏كرد و تاكيد داشت كه سرانجام صبح روشن آزادى فراخواهد رسيد.
او تمام مدت 15 سال اسارت خود به جز ايّام خاص را روزه داشت و در اين مدت بيش از هفتصد بار ختم قرآن نموده و ده جلد كتاب به رشته تحرير در آورد و بيست هزار بيت شعر سرود.
پاسدار اسلام ضمن تشكر از جناب آقاى مهندس مهدى قنبرى كه زحمت انجام اين مصاحبه و ترجمه آن را به عهده گرفتند و ضمن دعاى خالصانه براى موفقيت روزافزون جناب آقاى شيخ عبدالكريم عبيد و پيروزى نهائى مقاومت جهانى اسلامى بر صهيونيست و كفر جهانى متن اين گفتگو را به امت «پاسدار اسلام» تقديم مى‏نمايد: س: از اينكه به ما وقت داده و فرصتى در اختيار ما گذاشتيد تشكر مى‏كنم. بار ديگر اين پيروزى يعنى آزادسازى اسراء را كه از جهاتى بزرگتر از پيروزى آزادسازى جنوب لبنان در سال 2000 است به شما تبريك مى‏گوييم. ممكن است درخصوص چگونگى اوضاع و شرايط اسارت خويش با ما سخن بگوييد؟
ج: بسم‏اللَّه‏الرحمن الرحيم و الحمدللَّه رب‏العالمين و الصلوه و السلام على سيدنا محمد و آله الطيبين الطاهرين. عمليات اسرائيلى‏ها در ربودن اينجانب از منزل در روز پنج‏شنبه 28/7/1989 ميلادى بعداز نيمه‏شب انجام شد. من بعداز يك درگيرى كوتاه و بيهوشى توسط قواى صهيونيست به سرزمينهاى اشغالى برده شدم و در آنجا حوالى ساعت 12 جمعه روز بعد به هوش آمدم. از همان ساعت بازجويى آغاز شد و در حدود 3 ماه ادامه داشت. معمولاً بازجويى به شيوه خشن و سخت آغاز مى‏شود و بازجويان به همراه شكنجه و در فشار قرار دادن اسير، پرسشهاى بسيارى را مطرح مى‏كنند. با گذشت 3 ماه، از شدت دشوارى بازجوييها تا حدود معيّنى كاسته مى‏شود و سپس اوضاع به مدت پانزده يا شانزده سال ادامه يافت. س: اسرائيلى‏ها در طول اين مدت زمان طولانى اسارت با شما چگونه تعامل و رفتار داشتند؟
ج: ما اسرائيلى‏ها را دشمن خود مى‏دانيم و آنها نيز ما را دشمن قلمداد مى‏كنند لذا زمانى كه يك اسرائيلى شما را به عنوان دشمن به حساب مى‏آورد طبيعى است كه رفتار و برخورد خشنى با شما داشته باشد اين موضوع گريزناپذير است. دوره اسارت دوره‏اى سخت و دشوار است. يكى از بازجويان در پاسخ به اين سؤال كه «چرا اينگونه رفتار مى‏كنيد؟» چنين جمله روشن و واضحى را بيان كرد و گفت: «من اجازه دارم هر كارى كه مى‏توانم براى گرفتن اطلاعات از شما انجام دهم. تنها امر غيرمجاز اين است كه اسير زير دست من كشته شود.» اين امر يك اصل است كه به خودى خود به بسيارى از پرسشها در اين مورد را كه «چكار كردند؟» پاسخ مى‏گويد زيرا در بعضى شرايط تفاصيل قابل بيان شدن نيست و با بيان آنها اسير مناظر و صحنه‏هاى فجيعى را بياد مى‏آورد. بازجويان صهيونيستى در دستيابى به مقاصد خود از هيچ اقدام زشت و وحشيانه‏اى فروگذار نمى‏كردند. س: مى‏توانيد مثالهايى را در مورد شيوه شكنجه‏اى كه درخصوص شما به كار گرفته شده بود، بيان كنيد؟
ج: به عنوان مثال از جمله امورى كه تحمل آن براى ما دشوار بود، كمبود خواب بود. بارها مى‏شد كه دو يا سه يا چند روز مى‏گذشت و به ما اجازه خوابيدن بيش از يك ساعت نمى‏دادند. اگر بعداز دو يا سه روز بيخوابى اجازه يك ساعت خواب را مى‏دادند، اين رفتار در مقايسه با بيخوابى‏هاى طولانى‏تر، خوب به نظر مى‏آمد. البته اينگونه رفتار در آغاز بازجويى بود. موضوع دوم فشارهاى روانى بود كه اعمال مى‏شد. به عنوان مثال در مورد من نوار ويدئويى مربوط به پدر و مادرم را بعداز ربوده شدن من پخش مى‏كردند كه در آن وضعيت روانى آنها نشان داده مى‏شد. طبعاً انسان از ديدن اين امور متاثر مى‏شود و آنها گمان مى‏كردند كه من با اين شيوه ناتوان مى‏شوم. ديگر اينكه آنها در مورد من از كتك زدن نيز استفاده كردند ولى زياد نبود. همچنين از وسيله‏اى براى بر هم زدن تمركز حواس استفاده مى‏كردند.
آنها صداى ضبط صوت و آهنگ يا موسيقى‏هاى خارجى و عربى را بسيار بالا مى‏بردند كه باعث ايجاد نوعى سرگيجه و طنين در گوش مى‏شود. اين صداها در سلولها پخش مى‏شد تا مانع تماس ميان برادران شده و حتى جلوى استراحت و خواب اسراء را بگيرد. بعضى از اقدامات خلاف اخلاق نظير فحاشى و تهديدات درمورد انجام امور منافى عفت نيز صورت مى‏گرفت و در مورد بعضى از اسراء به مورد اجرا نيز در آمد. س: چه عواملى مى‏توانند اسير را در تحمّل درد و رنج اسارت يارى دهند و در مورد شما چه عاملى بيشترين تأثير را در تحمل اين گونه مشقّت‏ها در طول مدت دراز اسارت داشت؟
ج: البته اين گونه عوامل در مورد افراد مختلف، تفاوت دارد بدين معنا كه انسانى قادر است اين دشوارى‏ها را تحمل كند كه ايمان داشته باشد. فكر نمى‏كنم انسان غير مؤمن قدرت تحمّل اين امور را داشته باشد. در حديث آمده است كه صبر در ارتباط با ايمان به منزله سر انسان در ارتباط با پيكر وى است، لذا كسى كه صبر ندارد، از ايمان بى‏بهره است. عاملى كه ما را در تحمل اين مشكلات يارى مى‏داد اين بود كه مى‏دانستيم اين صبر در راه خداوند است و اين اسارت در حكم جهاد مى‏باشد و انسان مؤمن در صورتى كه در حال جهاد باشد در عرصه نبرد، صبر و تحمل خواهد داشت. در مورد اسير، صبركردن و تحمل داشتن يك تكليف است تا دچار نااميدى در داخل زندان نشود. واقعيت اين است كه حالت نااميدى و يأس در ميان ما بوجود نيامد و ما دچار آن نشديم زيرا انسان مؤمن مى‏داند دشمن، حداكثر مى‏تواند او را بكشد و چنين مرگى چيزى جز شهادت نيست وانگهى همانطور كه گفتم من پيش خود حساب كرده بودم كه اين اسارت ممكن است يك يا دو روز يا يك هفته يا يك ماه يا شايد چند سال طول بكشد و ممكن است من در زندان بميرم همين عادت دادن به اين امور بود كه مرا در تحمّل مشكلات صبور گردانيد. حال هرچه رُخ مى‏داد حتى اگر مرگ بود، چيزى بود كه من آن را دوست داشتم. ما دنيا طلب نبوديم كه حسرت امورى را بخوريم كه از آنها محروم شده بوديم. ما خواهان آخرت بوديم و اسارت نيز گونه‏اى از انواع جهاد و مبارزه و صبر است. س: آيا قرائت قرآن، روزه و… از وسايل و شيوه‏هايى بود كه براى جلوگيرى از بروز يأس مورد استفاده شما قرار مى‏گرفت و آيا مى‏توانيد عوامل مساعد و كمك‏دهنده به خود را بيان كنيد؟
ج: در مورد فرد مؤمن طبيعى است كه نماز وسيله‏اى اساسى است بطورى كه در قرآن وارد شده است «واستعينوا بالصبر و الصلوة». دوّمين چيزى كه در مورد من بر صبر و تحمل كمك مى‏كرد. روزه مداوم بود. من تقريباً از روز چهاردهم اسارت خود تا روزى كه آزاد شدم در طول پانزده سال در روزه دائمى بودم به جز ايام عيد و عاشورا كه افطار مى‏كردم.
علاوه بر اين موضوع قرائت قرآن، شناخت سرگذشت پيشينيان و داستانهاى وارد شده در قرآن كه صبر و تحمل را توصيه مى‏كرد، عامل بسيار مساعدى بود.
من تقريباً هر هفته يا 10 روز ختم قرآن مى‏كردم و قرآن را بيش از هفتصد يا هشتصد بار خواندم.
اعمال مستحب و نوافل و برگزارى مناسبات دينى نيز عامل كمكى بود. ما در حالت قطع رابطه با خارج بوديم در چنين حالتى انسان مى‏بايد خود را آرام كند. من چيزى در دنيا ندارم و فقط آخرت را پيش روى خود دارم و انشاءاللَّه يا از اسارت آزاد شده و به ميان خانواده خود بازمى‏گردم و يا اينكه خداوند نعمت شهادت را نصيب من مى‏گرداند كه احدى الحسنيين است. ما بر اين مبنا زندگى مى‏كرديم. همه انواع عبادت چه واجب و چه مستحب به ما كمك مى‏كرد كه اوضاع دشوار را تحمل كنيم. س: روشن است كه همه به آزادى اسراء افتخار مى‏كنند زيرا آزادسازى اسراء پيروزى بسيار بزرگى براى حزب‏اللَّه و شكست و اندوه عظيمى براى اسرائيلى‏ها بود. ارزيابى شما در اين مورد چيست؟ به نظر شما اسرائيل به چه دليلى اين شكست را پذيرفت؟
ج: به طور طبيعى اگر بخواهيم بفهميم كه چرا اسرائيل چنين اوضاعى را پذيرفت مى‏بايست دريابيم كه سه سال مذاكرات دائمى، آنها را به اين نتيجه رساند. به نظر من علّت اصلى اين بود كه نخست‏وزير اسرائيل از زمان به قدرت رسيدن خود، كار و دستاوردى مناسب و خوب براى يهوديان انجام نداده بود. من دائماً برنامه‏هاى تلويزيون اسرائيل را دنبال كرده و مشاهده مى‏كردم كه اكثر سياستمداران و روزنامه‏نگاران از اين روند مبادله اسراء راضى نبودند و فقط نخست‏وزير نسبت به اجراى آن شور و شوق داشت. از آغاز كار، شارون با انتفاضه و كشتار و مرگ روبرو گرديد. چه بسا وى در انديشه انجام معامله‏اى يك جانبه بود. البته به نظر من علت مهمترى وجود دارد كه همان اسير زنده اسرائيلى بود كه نزد برادران مقاومت به اسارت در آمده بود. اين موضوع حتى تاكنون نيز از اهميّت معينّى برخوردار است. چه بسا وى مسائلى را مى‏دانست كه از ديد دشمن نجات دادن اين افسر بازنشسته از دست مقاوت را ضرورى و گريزناپذير مى‏ساخت. البته مسائل شخصى نيز وجود داشت بطورى كه جرايد درحال حاضر از روابط وى با نزديكان و بستگان نخست‏وزير سخن مى‏رانند.
به نظر من علت اساسى ديگرى در كار است كه جرايد در مورد آن مطلبى ننوشته‏اند. علاوه بر اينكه آزادسازى اسراء يك پيروزى الهى بود و تكميل پيروزى سال 2000 بشمار مى‏آيد، حقيقت ديگرى نيز وجود دارد كه مهمتر است. منظورم اولتيماتوم حزب‏اللَّه به دشمن در اين خصوص بود كه اگر اين مبادله تمام نشود، رزمندگان مقاومت عمليات، اسارت‏گيرى سربازان اسرائيلى را اجرا خواهند كرد. آنها مى‏دانند كه اگر حزب‏اللَّه تهديد كند، تهديد خود را اجرا مى‏كند زيرا در گذشته تهديد كرده و آن را به اجرا در آورده بود. اين هم دليل سومى بر ترس دشمن بود. علل و اسباب متعدّدى وجود دارد به نظر من يك علت در كار نيست بلكه چندين علت وجود دارد كه مجموعاً شرايط اجراى اين مبادله را فراهم ساخت دليل اينكه ما پيروز شده و آنها شكست خوردند اين است كه ما جشن گرفته و مراسم شادى بر پا مى‏كنيم اما آنها هيچ مراسمى را در بازگشت به اصطلاح اسرايشان بر پا نكردند و ستايشى از آنها به عمل نياوردند. سه اسير كشته شده را به گورستان بردند و داستان به همين جا تمام شد. فرد زنده نيز روانه زندان و بازجويى گرديد. آنها دچار حزن و اندوه بودند و آثار شكست در رفتارشان روشن بود ولى ما در جوّى از پيروزى و افتخار بوديم كه هنوز هم در استبقال اسراء مراسم برگزار مى‏شود و خانواده آنها و مردم و مقامات رسمى كشور ابراز شادمانى مى‏نمايند. اين دو چهره متفاوت بهترين دليل بر پيروزى ما و شكست آنها است. س: به نظر بسيارى از تحليل‏گران مبادله اسرا تأثير زيادى بر كيان غاصب صهيونيستى و جايگاه آن گذارد. به نظر شما برجسته‏ترين اين آثار و نتايج چيست؟
ج: طبيعتاً زمانى كه به رويدادهاى اتفاق افتاده مى‏نگريم مى‏توانيم آثار آن را بر كيان غاصب صهيونيستى مشاهده كنيم. اولاً اين مبادله بر شهرت و آبروى اسرائيل در جهان تأثير گذاشت . بدين معنا كه اسراى اسرائيلى نزد ما با لباس رسمى خارج شدند در حالى كه اسراى ما در نزد اسرائيلى‏ها همگى با غل و زنجير بيرون آمدند و به شكل امنيتى و تحت‏الحفظ و در حالى كه در محاصره عناصر ارتش صهيونيستى بودند انتقال داده شدند. در مورد پيكر افراد نيز وضع به همين منوال بود. پيكر شهدا همگى در زير خاك دفن شده بودند و چيزى جز استخوان از آنها بر جاى نمانده بود اما اجساد سربازان اسرائيلى كه نزد حزب‏اللَّه بودند در شرايطى بود كه گويى يعنى الآن مرده‏اند. اين تفاوت حتى در داخل اسرائيل نيز تاثير گذاشت و در بعد رسانه‏اى بر مصداقيت و اعتبار جهانى اسرائيل ضربه سنگينى وارد نمود بگونه‏اى كه دموكراسى اسرائيلى در سطح جهان و بين‏المللى دچار خدشه گرديد.
ثانياً موضوعى كه از ديد تلويزيون اسرائيل بشدت بدان ضربه وارد آمد، خدشه‏دار شدن اعتماد و اعتبار دولت اسرائيل نزد ملت خود بود بدين معنا كه اگر حزب‏اللَّه سخن گفته و شارون نيز سخنى بگويد مردم اسرائيل سخن حزب‏اللَّه را باور كرده و سخن سردمداران صهيونيستى را باور نمى‏كنند. آنها مى‏دانند كه حزب‏اللَّه همواره راست مى‏گويد و دولت اسرائيل حقيقت را بيان نمى‏كند بلكه باتوجه به منافع سياسى سخن مى‏گويد. سياست و دين با هم فرق دارند مگر در حالتى كه سياست تابع دين باشد. البته صرفاً لبنانيها خوشحال نشدند بلكه تمامى اعراب و تمامى مسلمانان و مستضعفان جهان شاد شدند همه اين مردم احساس كردند كه اين يك پيروزى افتخارآميز است و حزب‏اللَّه ابعاد و اندازه بزرگترى يافت. خود اسرائيلى‏ها مى‏گفتند اگر اين مبادله صورت بگيرد، حزب‏اللَّه و سيدحسن نصراللَّه تبديل به رهبر اسلامى و رهبر جهانى خواهند شد و مورد توجه تمامى مردم قرار خواهند گرفت و اوضاع جارى در داخل فلسطين نيز تحت‏تأثير قرار گرفته و ديگر سازمانها نيز در اين مسير تشويق خواهند شد و خواهند فهميد اگر خواستار آزادسازى اسرايشان هستند مى‏بايست سربازان اسرائيل را بربايند. آنها از اين شيوه حركت و عمل مى‏هراسند ولى آنچه از آن مى‏ترسيدند اتفاق افتاد بدين مفهوم كه تمامى جهان اسلامى به انسان آزاد شده و سازمانى كه وى را آزاد ساخت يعنى حزب‏اللَّه به ديده احترام نگاه كرد و بدين ترتيب قدر و ارزش اين سازمان و اين شيوه نزد تمامى مردم چه عرب و چه مسلمان و حتى غيرمسلمانان ارتقاء يافت. احساس پيروزى و افتخارى كه بوجود آمد شايد در روز آزادسازى جنوب لبنان نيز مشاهده نگرديد زيرا آزادسازى اسراء بر جريان امور و آينده و اعتبار اسرائيل و اعتبار حزب‏اللَّه تأثير گذاشت. اين مبادله اسراء پى‏آمدهايى در آينده را بدنبال خواهد داشت. دو موضوع مهم براى اسرائيل مطرح هستند كه عبارتند از امنيت و اقتصاد. اگر يكى از اين دو خدشه‏دار شود تمامى كشور به لرزه در مى‏آيد. اگر اقتصاد نباشد و خوراك و آشاميدنى و پول و رفاه نباشد، فرد اسرائيلى آسيب مى‏بيند موضوع ديگر مرگ يا قتل است. اين دو موضوع چه بوسيله انتفاضه يا مقاومت، اسرائيل را متأثر ساخته‏اند. در اثر مقاومت بسيارى از يهوديان به كام مرگ فرو رفتند و درحال حاضر نيز انتفاضه جان آنها را مى‏ستاند. اسرائيلى‏ها مى‏گويند از غزه عقب‏نشينى خواهند كرد اوضاع امنيتى داخل كيان صهيونيستى باعث بروز نابسامانى اقتصادى در اسرائيل شده است بطورى كه جهانگردى، كارخانه‏ها و ديگر مراكز درآمدى اسرائيل به شدت ضربه خورده‏اند و بنابر آمار موجود بسيارى از كارخانه‏ها به ويژه كارخانه‏هاى كوچك بسته شده‏اند. بسيارى از مراكز توريستى نيز بسته شده‏اند. اوضاع اقتصادى در اسرائيل همانند دو يا سه سال پيش نيست. آينده اسرائيل در گرو امنيت و اقتصاد است و اگر اقتصاد و امنيت خدشه‏دار شوند آينده اسرائيل دچار خطر مى‏شود. اگر بخواهيم مبالغه نكنيم بايد گفت نابودى اسرائيل باتوجه به اين اوضاع در آينده نزديك به خواست خداوند حتمى است. س: باتوجه به شرايط و اوضاع كنونى در جهان و وضعيت كشورهاى اسلامى در منطقه و ديگر كشورها اوضاع اسرائيل را چگونه ارزيابى و آينده آن را چگونه مى‏بينيد؟ مزيت‏ها و نقاط قوّت ما در رويارويى با ديكتاتورى و توسعه‏طلبى آمريكا و اسرائيل چيست؟
ج: يك مسئله را مى‏بايست روشن كرد كه مربوط به فرهنگ در پيش گرفته شده از سوى مقاومت اسلامى مى‏باشد. اين فرهنگ، فرهنگ اسلامى است بدين‏معنا كه تفاوتى ميان انسان اسرائيلى كه خواهان پول بوده و مى‏خواهد زندگى راحتى داشته باشد و دنيادوست است و ميان انسان مقاومت كه دوستدار آخرت است، وجود دارد. البته نه به اين معنا كه انسان معتقد به مقاومت زندگى دنيا و حيات را دوست ندارد بلكه به اين مفهوم كه دنيا را بخاطر خود دنيا دوست ندارد و آن را گذرگاه آخرت مى‏داند و خانه اقامت دائمى خود در نظر نمى‏گيرد و تفاوت موجود نيز در همين است. تفاوت در اين است كه اسرائيلى مى‏گويد حيات و زندگى من در همين دنيا است و لذا بخاطر همين حيات مى‏جنگد. من در برخوردها و تماسهايى كه در دوران اسارت با آنها داشتم دريافته‏ام كه مشكل آنها در عدم توانايى در فهم و درك موضوع شهادت مى‏باشد. آنها نمى‏توانند بفهمند كه انسانى از روى خواست خود سوار بر ماشين بمب‏گذارى شده بشود و مى‏داند كه كشته خواهد شد و اقدام به انفجار خود در ميان يهوديان بنمايد. از ديد آنها هر قدر هم كه سطح آموزش نظامى بالا باشد نمى‏توان به چنين سطحى رسيد. آنها همواره اين پرسش را مطرح مى‏كردند كه چگونه انسانى به چنين سطحى مى‏رسد؟ فرهنگ شهادت كه در شرع ما وجود دارد در فرهنگ آنها موجود نيست و نه تنها شهادت بلكه فداكارى عادى هم در فرهنگ آنها وجود ندارد و انسان فدائى كه بخاطر ميهن خود جانبازى مى‏كند نيز نزد آنها وجود ندارد. جانفشانى بخاطر ميهن در فرهنگ آنها وجود ندارد. آنها صرفاً از اموال و همسران، خانه‏ها و اراضى خود دفاع مى‏كنند و نگران زندگى و جان خويشند. دفاع نزد آنها چنين مفهومى دارد و دفاع از مسائل عقيدتى يا به عشق آخرت در فرهنگ آنها مشاهده نمى‏شود. آنها به استهزاء و مسخره مى‏گفتند شما داريد به بهشت مى‏رويد. كليد پلاستيكى قرمز به من داده و مى‏گفتند شما به كسى كه مى‏خواهد به بهشت برود مى‏گوييد اين كليد بهشت است. من به آنها گفتم تا بحال نشده است كه من كليد پلاستيكى چه قرمز يا آبى را به كسى بدهم. در ثانى اگر كليد پلاستيكى باشد به همراه فرد شهادت‏طلب و با آن انفجار تماماً آب خواهد شد ولى من كليد بزرگترى به آنها مى‏دهم. زندانبان صهيونيست گفت: كدام كليد؟ كليد همان خونى است كه از شهدا ريخته مى‏شود. من به وى مى‏گويم در همان لحظه‏اى كه شهيد مى‏شود با اولين قط

ره خون وى تمامى گناهانش بخشوده شده و با دومين قطره به باب بهشت مى‏رسد. با قطره سوم تمامى حوريهاى بهشتى و كليد كاخها در بهشت در دسترس وى قرار دارند و ديگر نيازى به كليد ديگرى نيست. اين باور در نزد جوانان ما وجود دارد و همين جوانان هستند كه در كمال آرامش و خونسردى رفته و به آن شكل به شهادت مى‏رسند. اين همان فرهنگ شهادت است. فرهنگى كه در پى بدست آوردن احدى‏الحسنيين است يا شهادت يا پيروزى. آنها اين فرهنگ را ندارند. به همين دليل آينده اعراب و اسلام زمانى كه امّت به مرحله رويارويى با اسرائيل برسند يا زمانى كه انتفاضه در برابر اسرائيل مى‏ايستد و هيچ هواپيما و يا تانك و موشكى در اختيار ندارد، در گرو اين فرهنگ است. وجود سلاح يا تكنولوژى پيشرفته نزد دشمن مسئله چندان مهمى نيست و جبران اين نقيصه را با فرهنگ شهادت مى‏توان كرد زيرا اين فرهنگ، سلاحى است كه دشمن در اختيار ندارد. اين سلاح انسان را تبديل به يك بمب قابل‏انفجار مى‏كند. سلاحى كه نياز به انبار يا فرودگاه ندارد. انسان مؤمن به ميان مردم مى‏رود تا بمب متحركى باشد كه در ميان دشمنان منفجر مى‏شود. به نظر من فرهنگ شهادت يك موضوع اساسى است كه مى‏تواند امت را به راه درست و صحيح مبارزه با اسرائيل و تلاش براى نابود كردن اين غده سرطانى هدايت كند. س: ما در اين مورد كه سلاح شهادت و فرهنگ شهادت‏طلبى بزرگترين سلاح نزد ما است توافق نظر داريم. آيا به نظر شما اين سلاح براى حل مشكل كافى است يا اينكه ما نيازمند امور ديگرى نيز هستيم و رويكردها و مسائل معنوى و مادّى ديگرى نيز مورد احتياج ماست؟ درحال حاضر انتفاضه سالهاست كه وجود دارد و سلاحشان شهادت‏طلبى و عمليات شهادت‏طلبانه است آنها سلاحى جز اين ندارند آيا به نظر شما اين سلاح براى نابود كردن اسرائيل كافى است يا ما به مسائل ديگرى نيز محتاجيم؟
ج: من گفتم مقاومت يا انتفاضه تانك و هواپيما در اختيار ندارند براى اينكه گونه‏اى موازنه ميان قوا وجود داشته باشد، تنها فرهنگ و سلاح شهادت‏طلبى است كه باعث ايجاد موازنه قوا شده است و شكست دشمن را در بعضى موارد نيز بدنبال داشته است. البته اين امور كفايت نمى‏كند. در واقع اگر هيچ امكان ديگرى در دسترس نباشد فرهنگ شهادت‏طلبى كفايت مى‏كند (واعدوا لهم مااستطعتم من قوه…)
من اگر نقش خود را ايفا كرده و بقدر توان خود را آماده كنم خداوند مرا يارى خواهد داد. به عنوان مثال من توانائى ساخت هواپيما يا موشك را دارم و مى‏توانم يك جوان را آموزش دهم و يا پول لازم را در اختيار دارم. اگر اعراب و مسلمانان چنين توانائيهايى داشته و اقدام نكنند، كوتاهى كرده‏اند. مى‏بايست آماده‏سازى كامل صورت بگيرد. مقاومت و انتفاضه هر يك نقش خود را تماماً ايفاء كرده و مى‏كنند ولى وجود آنها به تنهايى در اين عرصه كفايت نمى‏كند. در وهله اول ملّتها و سپس رژيمهاى عربى و اسلامى مى‏بايست همدوش با مقاومت و انتفاضه عمل كرده و آنها را با پول و با سلاح يارى دهند. از سوى ديگر اعراب و مسلمانان جهان در راستاى توليد سلاح همانند اسرائيل و ديگر كشورها گام بردارند بطورى كه اسرائيل در اين مسير حركت كرد و هم‏اكنون سلاحهاى خوبى در اختيار دارد. ما همچنين نبايد دست بسته بنشينيم. ما بايد خود را با انواع سلاح مجهز سازيم كه ممكن است تا عمق دشمن بُرد داشته باشد. ما بايد همانند كشورهاى ديگر تلاش كنيم. اين سلاح درحال حاضر سلاح بازدارنده دشمن قلمداد مى‏شود و دشمن از آن مى‏ترسد. زمانى كه دشمن از سلاح مادّى و سلاح شهادت‏طلبى مى‏هراسد، مى‏توان به نابودى آن اميدوار بود. باتوجه به امكانات مادّى موجود نزد اعراب و مسلمانان و وحدت صفوف كه بنياد و اساس هرگونه تفوقى است مى‏توان به پيروزى اميدوار بود. اگر يكپارچه نباشيم اسرائيل تك‏تك ما را در زاويه قرار مى‏دهد در حالى كه ديگر كشور عربى يا اسلامى خود نظاره‏گر امور باقى مى‏ماند. ما چنين اوضاعى را در زمان حمله اسرائيل به لبنان شاهد بوديم و ديديم كه اعراب صرفاً نظاره‏گر باقى ماندند و حداكثر كمك مادى كردند كه بعدها به بهانه تروريسم قطع شد. تمامى امور منع گرديده و حمايت صرفاً در ابعاد كلامى ديده مى‏شود چنين وضعيت ناتوانى در ميان كشورهاى عربى و اسلامى به مثابه شكست اعراب است. پيروزى در وهله اول مى‏بايست با فرهنگ شهادت‏طلبى و سپس وحدت و يكپارچكى صفوف و آماده‏سازى كامل در بعد اسلحه و امكانات نظامى چه پيشرفته و غيرپيشرفته باشد كه اعراب و مسلمانان مى‏بايست بهر وسيله ممكن بدست آورند. بدين معنا كه وجود فرهنگ شهادت‏طلبى باعث نمى‏شود كه ديگر مسائل مادى مربوط به سلاح و وحدت كلمه و يكپارچكى صفوف ناديده گرفته شوند. س: در اين راستا نقش حزب‏اللَّه لبنان در امر دستيابى به نتايج مطلوب چيست و ما چه وظيفه‏اى داريم و تكليف شرعى حزب‏اللَّه و نقش ديگر كشورهاى اسلامى چه مى‏باشد؟
ج: نكته روشن اين است كه حزب‏اللَّه درحال حاضر مسئوليت مقاومت را به دوش مى‏كشد. اين امر گريزناپذير بود زيرا اسرائيل در مرزهاى لبنان در منطقه‏اى در جنوب و بقاع غربى حضور داشت كه اكثريت اهالى آن مسلمان بودند و مسلمانان لبنانى توانستند در طول ساليان در برابر اشغالگرى و تجاوزكارى اسرائيلى‏ها بايستند و به فضل مقاومت و صبورى حزب‏اللَّه بر دشمن پيروز شدند. اين تجربه عظيم و پيشتازانه، حزب‏اللَّه را تبديل به الگويى قابل اقتداء ساخت كه هر انسان خواستار مبارزه با اسرائيل يا مبارز در راه كسب آزادى مى‏تواند به آن اقتداء كند. البته حزب‏اللَّه وظايف ديگرى نيز به عهده دارد و به همين دليل مى‏گويم كه نبرد با اسرائيل تازه آغاز شده است.منظورم نبرد بعداز پيروزى است زيرا هم‏اكنون لبنانى‏ها و اعراب و مسلمانان چشم به حزب‏اللَّه دارند. اين حزب مى‏بايست نقشى پيشتاز در رويارويى با اسرائيل داشته باشد حال اگر حزب‏اللَّه هم خواستار اين نقش نباشد مردم آن را رها نمى‏كنند و حزب‏اللَّه در اوضاع كنونى چه بخواهد و چه نخواهد در جايگاه رهبرى در اين منطقه قرار گرفته است زيرا رهبرى و پيشتازى را در اختيار داشته و صاحب تجربه يگانه و منحصر به فرد در ميان اعراب در پيروزى بر اسرائيل مى‏باشد. بنابر اين بر حزب‏اللَّه است كه خود را آماده كرده و براى رويارويى با اسرائيل برنامه‏ريزى كند چرا كه هر لحظه امكان بروز رويارويى و نبرد وجود دارد. اسرائيل مى‏داند در صورتى كه مبادرت به بمباران كند و مرتكب قتل بشود، پاسخى را دريافت خواهد كرد. مى‏دانيم كه حزب‏اللَّه به ويژه در سه يا چهار سال قبل از پيروزى به مرور خود را آماده كرده است و براى رويارويى آمادگى دارد بنابراين با وجود چنين آمادگى كاملاً طبيعى است كه مقاومت در جايگاه رهبرى باقى بماند. نقش ديگران چيست؟ ج.ا.ا نيز نقشى را به عهده دارد و مشكل ما اين است كه اكثر اعراب و مسلمانان يا با اسرائيل رابطه برقرار كرده و يا در تلاش براى برقرارى صلح و عادى سازى روابط و اطمينان خاطر دادن به دشمن و جلب رضايت آمريكا يا اسرائيل يا ديگر كشورها هستند و تنها كشورى كه در خط رويارويى قرار داشته و دشمن نيز تأكيد كرده است كه دشمن درجه اول و بزرگ و در بعضى موارد يگانه دشمن اسرائيل است همان ج.ا.ا مى‏باشد زيرا از توانايى و امكانات مادّى و علمى برخوردار است و توانسته است سلاحهاى پيشرفته را بسازد

و با دشمن اسرائيل با سلاحهاى مدرن طرف شود. وجود چنين امكاناتى در ج.ا.ا اين كشور را در موقعيت رهبرى و پيشتاز قرار مى‏دهد كه از ابتكار عمل لازم در صورت تحميل شرايط جهاد در جهان اسلام برخوردار است. وحدت ميان مقاومت در لبنان با كشورهايى نظير سوريه كه گزينه مقاومت را برگزيده‏اند (و بخواست خداوند عراق) همبستگى و وحدت لازم براى مواجه شدن و گشودن يك جبهه كامل ميان ملتهاى اسلامى مؤمن به مقاومت و اسرائيل را فراهم مى‏سازد. به نظر من شمارش معكوس پايان كار اسرائيل آغاز شده است. س: نظرات گوناگونى در مورد فلسطين و حل مشكلات در فلسطين وجود دارد. عده‏اى مى‏گويند كه مى‏بايست دو كشور اسرائيل و فلسطين در اين منطقه ايجاد شوند به نظر شما مى‏توان چنين راه حلى را به عنوان يكى از مراحل منتهى به پيروزى بزرگ پذيرفت؟
ج: به نظر من اين راه حل صرفاً يك ايده است كه عملاً در عرصه واقعيت پياده نخواهد شد. حتى اروپائيها و امريكائيها كه اين ايده را مطرح كرده‏اند و در صدد حل اين مشكل از طريق طرح نقشه راه يا ديگر طرحها هستند همواره اين پرسش را هم دارند كه آيا اسرائيل اين راه حل را خواهد پذيرفت يا نه؟ آيا اسرائيل وجود كشور ديگرى در همسايگى خود را خواهد پذيرفت؟ حال اگر اسرائيل بپذيرد، مشخصات اين كشور چه خواهد بود؟ آيا مى‏توان اين كشور را كشور ناميد به ويژه اينكه نه سلاح خواهد داشت و نه اقتصاد مستقل و تمامى امور بدست دشمن اسرائيلى خواهد بود؟!
اين كشور در واقع تصويرى از يك كشور است. چيزى شبيه به يك كشور و تنها بخشى از آن در همسايگى اسرائيل وجود خواهد داشت. كشورى قطعه قطعه شده كه ارتباط ميان غزه و كرانه باخترى و ديگر نقاط قطع شده و هيچ گونه ارتباط جغرافيايى ميان آنها وجود نخواهد داشت.
اولاً: ايده چنين كشورى نيز مورد پذيرش دشمن نيست و كسانى كه مى‏گويند دشمن آن را خواهد پذيرفت دچار خيالبافى هستند.
ثانياً: اگر چنين كشورى با آن شرايط و احوال كه بر شمرديم برپا شد و دچار چنين قطع ارتباط جغرافيايى بود نمى‏توان گفت صفات و ويژگيهاى يك كشور را دارد زيرا اين كشور داراى حمايت و آزادى مطلوب نخواهد بود.
ثالثاً: حتى اگر قبول كنيم كه كشورى بنام فلسطين از آزادى برخوردار باشد با پذيرش چنين امرى يك سرى تعهدات و التزامات پيش مى‏آيد كه از سوى كشورهاى بزرگ و ديگران تضمين مى‏شود. كه در صورت مخالفت با اين تعهدات تنها با اسرائيل مواجه نخواهد شد بلكه تمامى اين كشورها را در برابر خود خواهد يافت وانگهى ما اين پرسش را مطرح مى‏كنيم كه آيا به اين شكل مى‏توان مسئله فلسطينيان موجود در خارج و آوارگان فلسطينى را حل كرد؟ البته بايد متوجه بود كه اين موضوع از ديد اسرائيل بمثابه خط قرمز است. روشن نيست كه با برپائى اين كشور شرايط بازگشت فلسطينيان به فلسطين فراهم بشود. اين در صورتى است كه در مورد حل عادلانه صحبت كنيم.
هيچ فرد مسلمان حاضر به پذيرش راه حل غيرعادلانه نيست. راه حل عادلانه درست برخلاف اين امر است و هركسى و هر طرف مى‏بايست حقوق غصب شده خود را بازيابد. درحال حاضر نمى‏توان از فلسطينيان خواست كه صلح‏طلب باشند زيرا به آنها تجاوز شده است. كيان صهيونيستى موجود كيانى غاصب است، كه مى‏بايست به شكلى پايان يابد كه اوضاع به شرايط قبل از اشغالگرى صهيونيست‏ها در فلسطين بازگردد و هر صاحب حقى حق خود را بازستاند. ديگر اينكه هر انسانى كه تا حدودى از شرع حنيف اسلام آگاه باشد خواهد گفت كه جايز نيست در برابر ضايع شدن حقوق ساكت ماند. لذا راه حل مرحله‏اى يا غيرمرحله‏اى پذيرفته نيست. چه كسى اين امر را تضمين مى‏كند؟ خوب اگر الآن بپذيريم كه راه حل مرحله‏اى است چه كسى حاصل و نتايج مترتب را تضمين خواهد كرد؟ همه جهانيان خواهند گفت شما خودتان زير قرارداد و توافق صلح را امضاء كرديد و باختيد چه ملتى تضمين خواهد داد؟ امريكا يا ايران؟ بنابراين من نمى‏توانم راه حل مرحله‏اى را بپذيرم. در ضمانت‏ها راه حل اساسى وجود ندارد كه رسيدن هر صاحب حق به حق خود را تضمين كند. س: مى‏خواهيم وارد موضوع ديگرى بشويم كه در ارتباط با ولايت‏فقيه مى‏باشد. ما خواهان نظر شما در مورد نقش ولى‏فقيه يا ولايت‏فقيه در جامعه معاصر اسلامى هستيم؟ ابعاد سياسى و اجتماعى و تاثير آن در حركت عظيم اسلامى فعلى در جامعه شيعى به شكل خاصّ و در جامعه اسلامى و عرصه منطقه‏اى به شكل عام را بيان نماييد.
ج: البته نكته مهم در جهان اين است كه امت و مردم مى‏بايست رهبر و مسئولى داشته باشند كه هادى امت باشد و اين امر در فقه شيعه يا غيرشيعه پذيرفته شده است اگر ولى‏فقيه در نزد ما نائب و جانشين امام معصوم است در نزد برادران اهل تسنن خليفه مى‏باشد. چه خليفه و چه ولى‏فقيه صفات و ويژگيهايى دارند كه بوسيله شورا و ديگر وسايل معرفى مى‏شود. ولى‏فقيه و خليفه على‏رغم تفاوت عقلانى ميان آنها عاملى هستند كه مى‏توانند امت را وحدت بخشند. در صورتى كه به مرجعيت فقيه قائل شويم ممكن است چند مرجع در يك زمان وجود داشته باشند. ولى از نقطه نظر رهبرى سياسى امت لازم است كه رهبرى سياسى از صفات مرجعيّت فقهى و دينى برخوردار باشد تا مردم به وى مايل شوند. چنين ولايتى مى‏بايست يگانه باشد و چنين ولايتى مى‏تواند اهداف امت را يكپارچه سازد. توحيد مشتق از وحدت و يگانگى ذات الهى است.
وحدت پيامبر؛ وحدت ولى؛ وحدت كتاب؛ وحدت شرع؛ وحدت عقيده و چنين وحدتى در مسائل مربوط به رهبرى امت نيز مى‏بايست موجود باشد. زيرا اختلاف باعث ايجاد شكاف مى‏شود. اختلاف امت را در برابر دشمن تضعيف مى‏كند اين نه فقط در اين مرحله بلكه از ابتداى شكل‏گيرى جامعه اسلامى و قرنها از دوران ائمه عليهم‏السلام صادق بوده است. زمانى كه امور سياسى و حاكميت بر مردم گريزناپذير باشد. لازم است كه ولى‏فقيه به اين امور بپردازد. ولايت‏فقيه باعث ايجاد وحدت كامل در برابر دشمن مى‏شود و اين امر در شريعت ضرورت دارد. اگر ولى‏فقيه نبود عالم جامع الشرايط مى‏تواند جلوى تفرقه امت را بگيرد.
اين امر در ميان مسلمانان كاملاً ضرورت دارد و براى مسلمانان در شكل كلّى آن لازم مى‏باشد زيرا اگر چنين رهبرى وحدت‏بخش وجود نداشت تفرقه و تشتت در ميان امت پديد مى‏آيد و موجبات پيروزى دشمن را بر امت فراهم مى‏سازد. ما در حال حاضر شاهد اين وضعيت در هر يك از كشورهاى اسلامى هستيم. حال اگر شيخ و عالم مسئولى در رأس نهضتى وجود نداشته باشد و آن دولت در مبارزه خود پيروز هم شود از آنجايى كه ارتباطى با ولايت و ولى‏فقيه و پيوندى با ساير مسلمانان در جهان اسلام نداشته و تحت لواى پرچم اسلامى نبوده بار ديگر شكست خواهد خورد. بنابر اين به عنوان حقيقتى غيرقابل انكار يگانه حافظ پيروزى در رويارويى با دشمن و يگانه عامل وحدت امت همان ولى‏فقيه مى‏باشد و اين ولى‏فقيه است كه امت اسلامى را رهبرى خواهد نمود. س: به نظر شما اصلى‏ترين موانع موجود در سر راه جنبش اسلامى كنونى چيست؟ آيا به جز تفرقه و تشتت كه ذكر كرديد مشكلات ديگرى نيز در سر راه وجود دارد؟
ج: در مرحله اول تفرقه ثانياً بى‏فرهنگى و درك و فهم غلط از اسلام و تمسك به اسلام صورى و ظاهرى به جاى تمسك به اسلام حقيقى و واقعى. س: اسلام حقيقى چيست؟
ج: اسلام واقعى اسلامى است كه بر قلب حضرت محمد«ص» نازل گرديد. اين همان اسلامى است كه عزت مسلمانان را تضمين مى‏كند زيرا خداوند عزت خود را با عزت مسلمان واقعى مترادف و قرين گردانيد. عزت مسلمان بخاطر عزت خداوند است و به همين دليل گفته شده است حرمت برادران دينى نزد خداوند هفتاد بار بيشتر از حرمت بيت‏الحرام و كعبه است. حال چنين عزتى چگونه تأمين مى‏شود؟ با حفظ و صيانت از اسلام و فهم درست از اسلام به همان شكلى كه نازل شده است. به عبارت ديگر حديث معروفى از امام صادق«ع» به اين مضمون وجود دارد كه به ايشان مى‏گفتند سخنانى از شما به ما مى‏رسد كه ما آنها را خوب نمى‏فهميم ايشان مى‏گفتند اگر با كتاب خداوند تعارض داشته باشد ما نگفته‏ايم. ميان كتاب و سنت توافق وجود دارد. سخن كامل را از ائمه بايد اخذ و اسلام را از طريق احاديثى كه از آنها رسيده است درك كرد. احاديثى كه همسو با آيات قرآنى هستند و احاديثى كه واجد ويژگى يكپارچگى و يگانگى و همسويى با قرآن مى‏باشند. مشكل فعلى ما اين است كه اختلاف‏نظرها در جهت غنى‏تر و پر بارتر نمودن اجتهاد نيست. اختلاف امت كه در راستاى اجتهاد باشد نعمت محسوب شده است و صحيح است. بنابراين فرهنگ اسلامى بايد براى غنى ساختن دين و انديشه و شريعت باشد نه اينكه وسيله‏اى براى اختلاف‏افكنى و نبرد و منازعه ميان آنها. اين چنين دركى از دين همان اسلامى است كه منجر به عدم‏كشمكش طائفه‏اى مى‏شود. وحدت در وهله اول، عدم‏كشمكش در وهله دوم، درك و شناخت دشمن در وهله سوم. بسيارى از منازعات داخلى وجود دارند كه دشمن مى‏خواهد در ميان كشورهاى اسلامى ايجاد كند ما بايد از ورود در اين درگيريها اجتناب كنيم و به رويارويى با دشمن واقعى بپردازيم. درحال حاضر دشمن واقعى شناخته شده اسرائيل و امريكا و همدستان آنها مى‏باشند اگر ما شناخت واقعى از دشمن داشته باشيم مى‏توانيم حيله‏ها و توطئه‏هاى دشمن را تشخيص دهيم و معركه و درگيرى اصلى را با او داشته باشيم. بنابر اين جهت و سمت‏گيرى و رويكرد ما همان مقاومت در مقابل دشمن است كه مشخص شده است و ديگر اينكه از تفرقه ميان مسلمانان جلوگيرى گردد.
مبناى اصلى همان وحدتى است كه باعث حفظ امّت و پيروزى بر دشمن شده و امت را به شكل درستى كه مورد رضايت خداوند باشد در مقابل دشمن قرار داده و پيروزى را به ارمغان آورد و ما آن را در لبنان تجربه كرديم. در باور ما اين امر جزء مقدمات ظهور ولى‏عصر«عج» است اما انتظار نبايد انتظار منفى باشد كه مترادف با درخانه نشستن و دست روى دست گذاشتن است. انتظار مى‏بايست مثبت بوده و در جهت آماده‏سازى براى آن مرحله بايد باشد كه انشاءاللَّه فراخواهد رسيد. س: ما از شما بخاطر فرصتى كه در اختيارمان قرار داديد تشكر مى‏كنيم. چه پيامى براى ملّت ايران داريد؟
ج: ملت ايران از ويژگى حضور و نفوذ در قلب و روح هر مؤمن برخوردار است.
پيام من در وهله اول اين است كه به ملت ايران بگويم شما در قلب من جاى داريد.
در حديثى كه از پيامبر اسلام«ص» رسيده است ايشان فرمودند: زمانى كه اختلاف در ميان شما اعراب بيفتد و از دين روى برتابيد خداوند امتى غير شما را خواهد آورد. هنگامى كه رسول‏اللَّه اين سخن را مى‏فرموده رويشان به سلمان فارسى بود. اصحاب پرسيدند: چه كسانى؟ پيامبر فرمودند آنها از قوم سلمان هستند كه دين را احياء خواهند كرد. البته منظور اين نيست كه حتماً بايد فارس باشد كه بتواند دين را احياء كند بلكه منظور اين است كه از اهل ولايت و اهل فرهنگ شهادت و فرهنگ امام حسين«ع» و از اهل طرفدار وحدت اسلامى است.
به نظر من شما پارسيان رأس ملت‏ها و امم هستيد و چشم امت اسلامى و قلب آن به شمار مى‏آييد.
البته نكته ريزى كه به شما واجب مى‏شود اين امر است كه دشمن شما را به مثابه دشمن شماره يك خود در نظر مى‏گيرد. آنطور كه من مى‏فهمم اسرائيل و آمريكا ملت ايران را دشمن اساسى خود محسوب مى‏نمايند. منظورم از واژه ملت اين است كه آنها در دشمنى خود تفاوتى ميان رئيس جمهور و ولى‏فقيه يا رئيس مجلس و ديگران قائل نيستند و كليّت ملت ايران را دشمن قلمداد مى‏كنند.
باتوجه به اين امر مى‏بايست خود را آماده كنيم و ملت را نيز آماده سازيم و خود را به انواع سلاح و تجهيزات آماده كرده و ملت را اساس اين جهاد قرار دهيم. عمران و آبادانى و سازندگى از يك سو و تجهيزات نظامى از سوى ديگر بايد مهيّا گردد. هر فرد كه مى‏تواند سلاح در دست بگيرد و دشمن را از پاى در آورد، بايد در اين عرصه وارد شود. ما بايد در كليه عرصه‏ها با دشمن روبرو شويم نكته اساسى و مهمتر همان فرهنگ شهادت‏طلبى است. همانطور كه امام خمينى«قدس سره» فرمودند ما هر چه داريم از عاشوراى امام حسين«ع» است. اگر اين فرهنگ در ميان ما وجود دارد كه بايد خدا را سپاس گفت. و اگر در موردى كوتاهى شد اشكال از ماست. وظيفه ملت اين است كه در اين مسير حركت كند از اين رو من به ملت ايران مى‏گويم خداوند ويژگى خاصى را به شما داده است و ولى‏فقيه را از متقى‏ترين افراد امت اسلامى از ميان شما برگزيده است.
درحال حاضر هيچ ملت يا كشورى در جهان نيست كه چنين ويژگى داشته باشد اين نعمت همان وجود ولى و وارث پيامبر و وارث امام معصوم است كه در ميان شما است و بايد شكرگزار بوده و براى ولى‏فقيه مشكل ايجاد نكنيد. امت و زمامداران را دچار اشكال ننماييد. اگر حقوق و مطالبات و درخواستهايى وجود دارد كه ملّت نيازمند آن است و درست هم مى‏باشد بايد اين امر به شكلى آرام مطرح شود و به دشمن و به ويژه آمريكا و اسرائيل بهانه ندهيم تا وارد صفوف ما شود و تفرقه ايجاد كند و خواسته‏هاى ما را تبديل به وسيله‏اى عليه خودمان بنمايد.
آيا دشمن خواهان ضربه زدن به ما نيست؟ آيا ما هم بايد دشمن را در اين كار يارى دهيم؟ ايجاد تفرقه در صفوف ما حرام است. شما بايد وحدت صفوف خود را حفظ كنيد و ياور مسلمانان جهان باشيد. و رهبرى جهان را بدست بگيريد و پيشرو مسلمانان جهان باشيد تا به عزت دنيا به حول و قوه الهى دست يابيد. خداوند را سپاس كه نعمت ولى‏فقيه و امام خمينى«قدس سره» و هم‏اكنون رهبر معظم انقلاب و كليه خدمتگزاران را به شما ارزانى كرده است. اميد است انشاءاللَّه در آخرت نيز در جوار محمد«ص» و آل محمد عليهم‏السلام باشيد. والسلام عليكم و رحمةاللَّه‏ پاورقي ها: