عدم سخت كوشى
بنابراين زمانى كه كار و تلاش صرفاً جهت رفع تكليف و يك امر ملالآور تلقى شود، هيچگاه پركار بودن و سختكوشى مفهوم خوشايندى نخواهد بود. سخت كوشى يعنى اين كه افراد در طلب انجام كار باشند. يعنى علاوه بر انجام وظايف تعريف شده سازمانى در جستجوى راههاى بهتر، سريعتر و با حداقل هزينه در محيط كار خود باشند. افراد به دنبال كار بروند نه اينكه كارهاى روزمره معطل افراد باشد.
متأسفانه يك روحيه تنبلى و تنپرورى كاملاً محسوسى بر نظام خدمت رسانى جامعه ما حاكم است. اين فرهنگ در اغلب امورات و مشاغل ما سايه افكنده است كه با حداقل كار، به حداكثر درآمد برسيم. بدمان نمىآيد كه يك شبه، ره صدساله را پيموده و داراى امكانات رفاهى و زندگى راحت باشيم. بعضى اوقات نيز با مقايسه سطح زندگى و رفاه در جوامع غربى با جامعه خودمان، حسرت و اندوه مىخوريم كه چرا ما نتوانستيم آن طور كه آنها به تفريحات و سرگرمىهاى خود مشغول هستند، مشغول باشيم. اما كمتر بدان انديشيدهايم كه آنها چه راههاى سخت و پرفراز و نشيبى طى كردهاند كه به لحاظ بهرهبردارى از ابزار و فناورى روز، بدينجا رسيدهاند.
اين روحيه «كار كمتر، پول بيشتر» مثل خوره به جان نظام امرار و معاش و خدمات رسانى عمومى جامعه افتاده است. غافل از اينكه اين روحيه به دلايل متعددى كه ناشى
از عدم استفاده صحيح از نيروى تفكر، قدرت خلاقه و پرورش متناسب جسم و روح ما مىباشد، به جاى اينكه ما را به سمت پولدار شدن و مثلاً رفاه بيشتر سوق بدهد، بيشتر ما را درگير تلاش و زحمات بيهودهاى مىكند كه بعضاً مجبور هستيم فقط به اندازهاى كه گرسنه نمانيم، درآمد داشته باشيم. داشتن چندين شغل تمام وقت و نيمه وقت و به اصطلاح «سه شيفته كار كردن» كه جز خستگى روح و فرسودگى جسم سودى ندارد، و در آخر هم ناراضى بودن از نسبت كسب درآمد به كار انجام شده و به عبارتى به «هيچ جا» نرسيدن از نتايج همان روحيه غلط و فرهنگ اشتباه كار در جامعه ما است كه بعضى اوقات نتيجه عكس مىدهد «كار بيشتر، پول كمتر».
وجود واسطهگرى و دلالىهاى بسيار شايع در نظام توزيع و توليد كالا چه در بخش دولتى و چه غير دولتى كه فقط با انجام چندين تلفن توسط برخى افراد صورت گرفته و از طرق غيرقانونى و غير شرعى درآمدهاى كلان نصيب سودجويان مىشود نيز ناشى از همان تفكر كاملاً غلط «كار كمتر، پول بيشتر» است. كه فقط نمونه هايى جهت روشنتر شدن موضوع هستند. ظاهراً در جامعه ما مفهوم دقيق آيه شريفه «ليس للانسان الا ما سعى.»(1) هر كس به اندازه سعى و تلاشى كه كرده برخوردار از مزاياى آن مىباشد، به درستى درك نشده است. واقعاً به اين نتيجه نرسيدهايم كه بدون رنج و مرارت، دستيابى به گنج و راحت، امكانپذير نيست. لذا مىبينيم كه يك روحيه متوقع بودن و بعضاً نق زدن از سوى اغلب كارمندان، در مورد وضعيت حقوق و مزاياى دريافتى مشاهده مىشود. البته منظور، اين نيست كه درآمدها و حقوق كارگران و كارمندان جامعه ما خيلى زياد است و بايد كمتر شود، بلكه اگر بخواهيم مقايسه دقيقى داشته باشيم مىبينيم كه نسبت كار انجام شده (بازده كار) با دريافت حقوق، تعادل منطقى ندارد. خيلى از حقوق و مزايايى كه حتى در حال حاضر پرداخت مىشود به نوعى اضافه است.
براى مثال: شخصاً شاهد بودهام كه در طول يك روز كارى، فقط خواندن يك يا چند نامه و يا حتى فقط امضاى يك نامه ادارى كه از لحاظ زمانى شايد 5 دقيقه هم نشود، تنها فعاليت يك كارمند يا حتى مسئول يك واحد ادارى بوده است. حال اگر به لحاظ آمارى ميزان هزينه و استهلاك فضاى فيزيكى اداره، گاز،آب، برق، تلفن به مدت 8 ساعت در مقابل 5دقيقه فعاليت محاسبه شود، آن وقت بهتر مىتوان ميزان بازده كار و مفيد يا مضر بودن نوع خدمات بعضى سازمانها را بررسى كرد.
البته هستند كارمندان و كارگرانى كه در طول ساعات كارى شايد فرصت استراحت كافى نداشته باشند ولى در مجموع نسبت اينگونه كار كردن با اتلاف وقتى كه صورت مىگيرد اصلاً قابل درك و تحمل نيست.
متوسط كار مفيد انجام شده در بخش دولتى و صنعتى (كه كارگران به نسبت بقيه ادارات، كارهاى سختتر، و اتلاف وقت كمترى دارند) در كشور 5/1 ساعت (در مقابل 8 ساعت) در روز گزارش شده است.(2) در حالى كه مكرراً خوانده يا شنيدهايم مقدار كار مفيد در كشورهاى صنعتى مانند ژاپن در حدود 5/7 ساعت (در مقابل 8 ساعت) است. و جالبتر اينكه فضاى فيزيكى و محيطى كه يك كارمند ژاپنى در آن كار مىكند، 15/1 فضايى است كه كارمند ايرانى در آن مشغول كار است.(3) يعنى در اين فضاى خيلى كم، ژاپنىها 5 برابر ايرانىها كار مفيد انجام مىدهند. (كار مفيد انجام شده در ايران 7/18% و در ژاپن 7/93% است.)
به عنوان مثال خوب است بدانيم اصول اعتقادى حاكم بر كاركنان شركت بزرگ ماتسوشيتا به قرار زير است:
1- روحيه خدمت در صنعت
2- روحيه انصاف و مروت
3- روحيه همنوايى و هميارى
4- روحيه كوشيدن براى پيشرفت
5- روحيه ادب و فروتنى
6- روحيه همسازى با قوانين طبيعى
7- روحيه سپاس و حقشناسى.»(4)
بنابراين با مرورى بر مباحث قبلى، متوجه مىشويم كه اصولاً موضوع اهتمام به امور ديگران و خدمت رسانى به مردم بدون تلاش و سختكوشى امكانپذير نيست. و تا فرهنگ هميارى و تلاش مضاعف در جامعهاى حاكم نشود محال است كه مسير سازندگى، پيشرفت و آبادانى آن جامعه به خوبى طى شود. براى نمونه در اين قسمت – به لحاظ تفاوت فاحش فرهنگ و كار و تلاش بين ايران و ژاپن – به همين مقدار بسنده مىكنيم كه قدمت تأسيس كارخانه اتومبيل سازى ايران خودرو و تويوتا تقريباً به يك اندازه است و حالا پس از گذشت چند دهه فاصله عميق كيفيت توليد و محصولات دو كارخانه را به وضوح و بدون هيچگونه توضيحى مىتوان ديد.
با مقايسه وضعيت كارخانه ايرانخودرو و تويوتا در نظر بگيريد، بعد از حدود چندين سال انواع مدلهاى متنوع پيشرفته اتومبيل تويوتا در سراسر دنيا عرضه شده و هر سال سعى مىشود در طراحى محصولات جديد، ظرافت و استحكام بيشترى مدنظر قرار بگيرد. اما شكل ظاهرى و اسكلتبندى اتومبيل پيكان به جز تغيير مختصرى در چراغهاى جلو و عقب آن، تفاوت چندانى با اتومبيلهاى سالهاى ابتداى توليد ندارد. و دردآورتر اينكه هر سال به جاى بهبود كيفيت و دقت در توليد محصولات و ارائه خدمات مناسب پس از فروش، شاهد كاهش كيفيت، نارضايتى مردم و ساير موارد مربوطه هستيم.
چه تفاوت اساسى از لحاظ جسمى و روحى بين يك كارمند يا كارگر ژاپنى با ايرانى وجود دارد كه، نتيجهاى اين چنين حاصل مىشود؟ آيا منابع فرهنگى و ايدئولوژيكى آنها برتر از منابع ايدئولوژيكى و تربيتى ماست؟ آيا سلولهاى خاكسترى مغز آنها بيشتر است؟ يا اينكه به لحاظ فيزيولوژيكى و مورفولوژيكى از افراد جامعه در سطح بالاترى قرار دارند؟
قطعاً در تمام مواردى كه اشاره شد آنها به مراتب در سطح پايينترى قرار دارند. اما تنها تفاوت عمده و اساسى موجود، در نوع نگرش ما و آنها به مقوله كار و تلاش است.
تفسيرى كه ما از فرهنگ و اخلاق كار داريم ،با تفسير آنها كاملاً متفاوت است. روحيه سخت كوشى و عشق به كار در آحاد مردم آنجا به گونهاى عجيب، ريشه در باورها و اعتقاداتشان دارد.
آشنا شدن با كار و رسيدن به نتايج درخشان سعى و كوشش از جايگاه مهمى در نظام تربيتى و پرورشى كودكانشان برخوردار مىباشد. شايد گزارشهايى كه چندى پيش در تلويزيون منتشر شد شما هم ديده و شنيده باشيد كه مسئولان كشور ژاپن نسبت به ميزان تلاش و تكاليفى كه دانشآموزان مدارس آنجا به طور روزانه مجبورند انجام دهند، هشدار دادهاند يا اينكه اكثر كارمندان ژاپنى از مرخصى استحقاقى سالانه خود به طور كامل استفاده نمىكنند و ترجيح مىدهند بيشتر در محل كار خود باشند. نكته قابل تأمل اين است كه به لحاظ حاكم بودن روحيه كار و تلاش در آنجا، مسئولين جامعه به فكر راه حل كاهش تلاش و پرهيز از افراط در زمينه انجام كار زياد هستند. در حالى كه در كشور ما عكس اين قضيه حاكم است. در اينجا برخى مسئولين دلسوز نظام مكرراً به ترغيب و تشويق مردم در مورد رعايت وجدان كارى، انضباط اجتماعى، تلاش و سازندگى مىپردازند. و الا در جامعهاى كه مبانى نظرى و تئوريك و همچنين سيره عملى بزرگان دينش، آن چنان به سعى و تلاش و همت گماردن به امور ديگران تأكيد و سفارش نموده كه حتى بعضى از مضامين احاديث و روايات ائمه(عليهم السلام) لرزه بر اندام آدمى مىاندازد، چه لزومى دارد كه توسط رهبر جامعه، بحث نهضت خدمت رسانى به مردم مطرح شود؟
بد نيست به گوشههايى از سخت كوشى و تلاش بىوقفه پرسنل و مديريت شركت بزرگ «ديوو»(5)(كره جنوبى) نيز اشاره بكنيم:
«بسيارى از مردم پيشرفت بىنظير شركت را طى 22 سال اخير يك معجزه مىدانند. عدهاى نيز به اين پيشرفت سريع مشكوكند. اما مطلبى كه بايد به اين دسته از افراد گوشزد كنم، اين است كه پيشرفت ما را تنها در چارچوب فعاليت 22 ساله تقويمى به حساب نياورند. چون در حقيقت ما در اين مدت دو برابر سايرين فعاليت كرديم. اين شركت به جاى پيروى از ساعات مرسوم كارى يعنى 9 صبح تا 5 بعدازظهر، از ساعت 5 صبح تا 9 شب فعاليت داشته است. من هنوز هم روزهاى آغاز فعاليت «ديوو» را به خوبى به خاطر دارم كه مقارن با ساعات منع عبور و مرور بين ساعات 12 شب تا 4 بامداد بود. در آن زمان، كراراً جلساتى بعد از وقت ادارى تشكيل مىداديم كه بيشتر اوقات تا پاسى از شب به طول مىانجاميد. همگى مجبور به اقامت در يكى از مهمانسراهاى نزديك مىشديم. ما سخت تلاش كرده و دو برابر ساير شركتها كار مىكرديم. بنابراين موفقيتهايى كه ما در عرض 22 سال فعاليت كسب كرديم در حقيقت برابر است با موفقيت هايى كه يك شركت، به احتمال قوى در عرض 44 سال كار و فعاليت به دست آورد… يك شبانه روز براى همه به طور يكسان داراى 24 ساعت است، اما تفاوت در اين است كه شما چگونه از اين 24 ساعت استفاده و بهره مىبريد. اگر شخصى در عرض يك روز سه برابر ديگران كار و مطالعه داشته باشد، او سه روز جلوتر از ديگران خواهد بود…هر لحظه تنها يك بار فرا مىرسد و به همين دليل بسيار ارزشمند است.»(6)
اين درحالى است كه مدير «شركت ديوو» از «معجزه راين» كه به عنوان سمبل پيشرفت و توسعه آسمان به شمار مىآيد، نتيجه كار طاقت فرسا و 24 ساعته آلمانىها مىداند.
ماكسوبر جامعه شناس معروف آلمانى كه مطالعات پهن دامنه وى در خصوص ريشهيابى و علل رشد سريع اقتصادى و توسعه ممالك غربى، مورد استناد محققين ديگر نيز قرار گرفته در كتاب خود ضمن بررسى مكاتب پروتستانيزم و كالونيزم، ماحصل تحقيقات خود را در عمل به وظايف و تكاليف توسط پروتستانها مىداند.
«اگر خدا به شما راهى نشان دهد كه بتوانيد از آن راه بيش از راهديگر به نحو مشروع كسب كنيد(بدون اينكه به نفس خود يا ديگرى ستم روا داريد)، اگر از آن راه امتناع و راه كمدرآمدتر را انتخاب نمائيد، بر ضد يكى از غايات تكليف (Beraf) خود عمل كردهايد و از اينكه كارگزار خدا باشيد و عطاياى او را بپذيريد و هرگاه كه او اراده كند از آنهادر سبيل او استفاده كنيد، سرباز زدهايد. فقط به خاطر خدا و نه به خاطر لذات جسمانى و گناه مىتوانيد زحمت بكشيد و ثروتمند شويد.»(7)
نهايتاً ماكسوبر نتيجه مىگيرد كه بر اساس آموزههاى پروتستانى، تنها عامل پيشرفت جهشى غرب نسبت به ساير ممالك ديگر در زمينه توسعه و تكنولوژى، تلاش براى رسيدن به رستگارى بندگان است. و رستگارى مردم نيز در سايه «ايمان فعال» و «تكليف عملى» آنها امكانپذير است.
صرف نظر از انتقاداتى كه به انديشه ماكسوبر مطرح است،(8) نكته مورد توجه و استفاده ما اين است كه پيشرفت و تعالى جز در سايه تلاش بىوقفه و كوشش مستمر همراه با انگيزه و اهداف والا ميسر نيست. اگر ظواهر فريبنده، وسايل و امكانات امروز غرب را مىبينيم بايد مطمئن باشيم كه بدون زحمت طاقت فرسا و سخت كوشى مداوم ديروز، به دست نيامده است. و به راستى كه
نابرده رنج گنج ميسر نمىشود
مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد
جاى دورى نرويم، نمونههاى اينگونه سخت كوشىها در جامعه ما هم پيدا مىشود و واقعاً مايه اميدوارى است، اما چه كنيم كه اين مصاديق، به مثابه «قليل من الآخرين» بوده و هنوز راه زيادى مانده تا فرهنگ سخت كوشى و تلاش زياد در جامعه ما به صورت ملكه اخلاقى آحاد مردم بشود.
فرزند مرحوم آيت اللّه نجفى مرعشى(ره) در يك برنامه تلويزيونى تعريف مىكردند: «پدرم با توجه به اينكه در طول روز 10 جلسه تدريس داشتند ولى كارهاى شخصى خود را خودشان انجام مىدادند و روزانه ايشان 20 ساعت به كار و فعاليت مشغول بودند.»
همسر شهيد حميد باكرى نقل مىكند: «از او (شهيد باكرى) فقط چشمهايش در خاطرم مانده كه هميشه از بىخوابى قرمز بود. انگار اين چشمها ديگر سفيدى نداشت. وقتى گفتند: شهيد شد، گفتم: الحمدللّه؛ بالاخره خوابيد. خستگىاش در رفت.»(9)
از پركارى شهيد رجايى زياد شنيده و خواندهايم كه ايشان بعضى اوقات شبها تا دير وقت در دفتر رياست جمهورى مشغول كار بود و با همان روحيه ساده زيستى و خدمتگزارى مثال زدنىاش، در آخر شب جهت استراحت روى صندلىهاى دفتر كارش مىخوابيد.
متأسفانه در كشور ما نمونههاى اين چنينى بيشتر جهت ذكر خاطرات، و تا حدودى افسوس خوردن كاربرد دارد.
اگر فرهنگ كار و تلاش در جامعه ما حكم فرما بود و نسبت به احساس مسئوليتهاى خود خيلى بيشتر از وضعيت موجود مقيد و متعهد بوديم، ديگر شاهد اين نبوديم كه به دليل كارهاى انجام نشده زيادى كه حوصله انجام آنها را نداريم، در پى دريافت ماهيانه مبالغى به عنوان اضافه كارى باشيم.
هيچ فكر كردهايم مبالغ اضافه كارى كه به صورت غير قانونى، غير شرعى و كاملاً غلط هر ماه به حساب تعداد زيادى از كارمندان و حقوق بگيران واريز مىشود، در قبال انجام چقدر كار اضافه بر وظايف محوله، صورت پذيرفته است؟ آيا واقعاً كارهاى باقيمانده و يا اصلاً انجام نشده در خور تقدير و تمجيد است كه مدير يك مجموعهاى يا يك مؤسسه جهت به دست آوردن رضايت كارمندان خود يا جهت تثبيت پايههاى صدارت خود و يا هر مشكل ديگرى كه وجود دارد، بايستى دستور پرداخت آن را صادر كند؟(10) آيا همين بذل و بخششهاى متعدد(پرداخت اضافه كارى بدون انجام كار) كه اصطلاحاً به چشم هم نمىآيد، باعث نمىشود روحيه «توقع بيشتر، كار كمتر» يا «پول بيشتر، كار كمتر»، در فكر و انديشه و رفتار كاركنان ادارات و سازمانها ريشه دارتر شود؟ و آيا با اين وضع موجود مىتوان اميدوار بود كه نهضت تلاش و خدمت رسانى در جامعه ما، عملاً اجرا شود؟
راستى چرا در اكثر دواير دولتى كشور ما از عمده مباحثى كه دائماً بين كاركنان و كارگران رواج دارد مسئله حقوق، مزايا، اضافه كارى و… مىباشد؟ اما كارگران ژاپنى در اوقات فراغتشان راجع به بهبود توليد و پيشرفت كارشان صحبت مىكنند.(11) ناكارآمدى نظام ادارى
ضوابط دست و پاگير مربوط به نظام ادارى (ديوانسالارى)، اتلاف وقت و هزينه زياد، بازدهى بسيار كم و نارضايى عمومى كه متأسفانه حالت نهادينه پيدا كرده، از جمله مشخصات نظام ديوانسالارى جامعه ما محسوب مىشود.
بنابه همان دلايلى كه ذكر گرديد، مىبينيم كه ساختار نظام ادارى ما بر شالوده و بنيان صحيحى بنا نشده لذا نمىتوان انتظارى جز نابسامانى از آن داشت.
كمتر ديده يا شنيدهايد كه شخصى به يكى از سازمانها و يا ادارات مراجعه كرده و احساس رضايت داشته باشد. چرا؟ پاسخ مختصر و مفيد آن يك جمله است، چون احساس مسئوليت وجود ندارد.
حال ببينيم اين عدم احساس مسئوليت به چه اشكالى در ادارات و يا مراكز ديگر وجود دارند. اهميت نداشتن وقت و زمان
«وقت طلاست» اين جمله را بارها شنيدهايم اما كمتر به وجود چنين گوهر ارزشمندى پىبردهايم. آيا به راستى معتقديم كه وقت طلاست؟ با توجه به روند حاكم بر زندگى عموم مردم اعم از مدير، كارمند،كارگر، استاد،دانشجو،خانهدار، خيلى زود متوجه مىشويم كه وقت و زمان، از كمارزشترين مقولههاى موجود در تعاملات و ارتباطات فردى و اجتماعى ما مىباشد. و چون اين مسئله حالت فراگير داشته و به صورت عادت و هنجار اجتماعى درآمده لذا هيچگاه از تلف شدن اوقات پربهاى زندگى، آن طور كه شايسته است احساس ناراحتى يا عذاب وجدان به ما دست نمىدهد. هر چند افراد دقيق، منضبط و وظيفه شناس هم در سطح جامعه ما وجود دارند، لكن تعداد قليل آنها در مقابل اكثريت جامعه، نمود چندانى ندارد. ضمن اينكه اين عده اندك نيز، از ناملايمات و سرزنشهايى كه به واسطه منظم بودن و وقتشناسى نصيبشان مىشود احساس رضايت ندارند. موضوع اهميت ندادن به وقت اختصاص به قشر خاصى از اجتماع ندارد.
بارها در ادارات شنيدهايد كه: «برويد فردا بياييد.»، آقاى Xمرخصى هستند، چند روز ديگر مىآيند.»، «الآن اول صبح است، تا چند دقيقه ديگر مدير اداره مىآيد.»، «الآن آخر وقت است و چون آقاى X براى كارى زودتر به منزل رفتهاند، كار شما به فردا موكول مىشود.»، «آقاى مدير جلسه هستند.»، «آقاى معاون براى شركت در مراسم…تا يك ساعت ديگر برمىگردند.» و دهها مورد ديگر از اين قبيل.
آيا اگر احساس مسئوليت نسبت به وقت خود و ديگران وجود داشت، اينگونه موارد پيش مىآمد؟
به عنوان مثال در جايى مانند كرهجنوبى، مديران شركت «ديوو» مقيد هستند كه جلسات ادارى خود را در ساعات غير ادارى تشكيل دهند تا در ساعات كارى بهتر و بيشتر به ارائه خدمات بپردازند. اما در جامعه ما كه مدعى پياده كردن دستورات اسلام هستيم، چندين نفر ارباب رجوع را پشت در اتاقمان معطل مىكنيم تا بعد از انجام كارهاى غير ضرورى و غير ادارى، لنگلنگان و با خونسردى هرچه بيشتر پاسخگوى مراجعه كنندگان باشيم.
حال و روز بيمارانى را در نظر بگيريد كه با توجه به وقت قبلى، بعضاً 20 دقيقه تا يك ساعت ضمن تحمل درد و ناراحتى، چشم به راه پزشك هستند. بدون اينكه، پزشك متخصص احساس ناخوشايندى از اين تأخير و بىنظمى خود داشته باشد.
وقتى كه در تلويزيون به عنوان رسمىترين و مهمترين رسانه تبليغى جامعه، با توجه به اعلام مجرى و يا نوشتن زير نويسها بعضاً مشاهده مىشود كه شروع برنامهاى تا 20 دقيقه هم تأخير دارد،(12) و حتى مجرى محترم از باب تلف شدن 20 دقيقه وقت حداقل 10 ميليون نفر بيننده آن برنامه به خاطر تبليغ (امثال پفك نمكى و ماكارونى) از يك عذرخواهى خشك و خالى هم دريغ مىكند، تكليف ساير مراكز ديگر روشن است.
آيا حاضريد راجع به همين مورد فوقالذكر يك محاسبه مختصر انجام دهيم؟
اگر فقط در يك نوبت به مدت 20 دقيقه، وقت حداقل 10 ميليون نفر بيننده به صورتى كه گفته شد تلف شود، در واقع مدت زمانى معادل 380 سال (تقريباً مدت زمان زندگى 5 نسل از انسانها) به معناى واقعى كلمه از بين رفته است. بدون اينكه هيچ حساسيتى ايجاد شده و يا حادثه مهمى رخ داده باشد.
(سال 380= شبانه روز 8/138888 = ساعت 3/3333333 = دقيقه 200000000 =دقيقه 20 * 10000000)
در بحث فيزيولوژى گوش انسان گفته شده است حس شنوايى(گوش) انسان در يك حد معينى فركانسهاى صوتى را مىشنود كه به آن آستانه شنوايى مىگويند بنابراين صداهايى كه كمتر يا بيشتر از آستانه شنوايى باشد، انسان قادر به شنيدن آنها نيست.
يعنى بعضى اوقات صداهاى خيلى بلند و زياد كه ممكن است فركانس آنها چندهزار برابر غرش شديد رعدهاى آسمان باشد، گوش انسان آنها را نمىشنود. و چون سيستم شنوايى ما توان شنيدن آن صداها را ندارد، لذا خيال مىكنيم صدايى نيز وجود ندارد بنابراين هيچ حساسيتى يا واكنشى از خود نشان نمىدهيم. حالا بحث اتلاف وقت
و زمان هم كه يك نمونه كوچك از موارد بىشمارى كه در طول شبانه روز با آن مواجهيم بيان گرديد، به دليل عظمت و بزرگى حادثه براى ما باور كردنى نيست. به عبارت ديگر از آستانه درك و احساس ما خارج است. حالا تصور بفرمائيد با حداقل همان 380 سال چه كارهايى را مىتوان انجام داد و به كجاها رسيد؟
شايد همان 20 دقيقه تأخير به نظر چيز مهمى نيايد اما با اندكى دقت ديديم كه چه خسارت غيرقابل جبرانى به خود ما و 5 نسل بعد از ما وارد شده است.
حال اگر بخواهيم تمام يا اكثر اوقاتى كه مشابه وضعيت بالا از دست دادهايم چه در زمينه امور فردى و چه اجتماعى محاسبه نمائيم، آيا به نظر شما امكانپذير خواهد بود؟
خيلى بعيد به نظر مىرسد، لذا به هيچ قيمت و وسيلهاى نمىتوان حتى يك ثانيه به هدر رفتن را جبران كرد تا چه رسد به جاى ساعتها و سالها، نسلها و دورانهاى متمادى را از دست داده باشيم.
بنابراين همانگونه كه مجرى تلويزيون، پزشك متخصص يا مدير عالى يك سازمان احساس مسئوليتى در قبال تلف شدن وقت خود و مردم ندارد و حتى در ظاهر هم احساس شرمندگى يا عذرخواهى نمىكنند، اقشار ديگر جامعه نيز مانند رانندگان اتوبوس و مينى بوس، هيچگاه در قبال تأخيرهاى هميشگى و معطل كردن مردم در گرما و يا
سرما، حاضر به قبول مسئوليت نسبت به اتلاف وقت مردم نيستند. و اين همان آفتى است كه به صورت هنجار اجتماعى (كارى كه مورد پذيرش عمومى جامعه باشد) و عادت مذموم درآمده است. و متأسفانه باورمان شده كه در انجام كارهاى روزمره، حتماً مقدارى اتلاف وقت را به عنوان جزيى از برنامههايمان در نظر بگيريم.
اگر سفرى به كشورهاى اروپايى داشته و از نزديك ديده باشيد يا حتى دوستانتان كه به آنجا رفته برايتان تعريف كرده باشند، از جمله مواردى كه وهله اول در تعاملات اجتماعى ديده مىشود همين رعايت نظم و وقتشناسى و حساسيت عمومى نسبت به بىنظمى و تأخير در برنامههاى روزمره زندگى است. ضمن اينكه براى پرهيز از اتلاف وقت شخصيشان در مراكز شلوغ شهر مانند ايستگاههاى قطار،داخل متروهاو… اغلب افراد، كتابهايى با قطع جيبى همراه دارند تا در طى رسيدن به مقصد جهت مطالعه و استفاده بهتر از وقت، نهايت بهرهبردارى را داشته باشند.
الآن در جامعه ما مرسوم شده است، اگر برنامهاى قرار است مثلاً در ساعت 8 شروع شود خودبخود و به حسب روال معمول اكثريت مدعوين يا افراد مربوطه، ساعت شروع برنامه را 30/8 فرض مىكنند. چرا كه نيم ساعت يا يك ساعت تأخير جزء لاينفك اغلب برنامههاى زندگيمان شده است و هيچ ايرادى هم ندارد. تا جائى كه بعضى اوقات برخى به شوخى و كنايه راجع به ساعات شروع برنامهها به يكديگر مىگويند: ساعت 8 ايرانى جلسه شروع مىشود يا ساعت 8 ژاپنى.
فراموش نكنيم انسانها و جوامعى كه در زمينههاى مختلف به رشد و تعالى رسيدهاند از حداقل زمان، حداكثر بهرهها را به دست آوردهاند.
لذا احساس مسئوليت نسبت به گذر سريع زمان و وقتشناسى در دورهاى كه آن را «عصر ارتباطات» و «انفجار اطلاعات» ناميدهاند و در هر لحظه ميليونها «داده»(13) و اطلاعات خام پردازش مىشوند، بيش از پيش حائز اهميت مىباشد.
قال امام على(عليه السلام): «الفرصة تمر مر الحساب، فانتهزوا فرص الخير.»(14) فرصتها مانند ابر در گذر است، پس فرصتهاى خير را غنيمت بشماريد.
ادامه دارد پاورقي ها:پىنوشتها: – 1. سوره نجم، آيه 39. 2. اديب، محمد حسين، ايران و اقتصاد موج سوم، ص 110. 3. جامعه فراصنعتى و اقتصاد ايران، ص 105. 4. ماتسوشيتا، كونوسوكى (مدير ژاپنى محصولات ناسيونال)، نه براى لقمهاى نان، ص 11. 5. شركت ديوو با بيش از 70 شعبه و نمايندگى در رشتههاى مختلف صنعتى مانند: احداث ساختمان، كشتى سازى، توليد وسايل نقليه، ماشين آلات سبك و سنگين، توليد محصولات الكترونيكى و مخابراتى، منسوجات و… و بيش از 91000 پرسنل دائم در سراسر جهان مشغول به فعاليت است كه در سال 1990 ميلادى 22 ميليون دلار فروش داشته است. ر.ك. چونگ، كيموو، سنگفرش هر خيايان از طلاست. 6. همان، ص 82 و 83. 7. وبر، ماكس، اخلاق پروتستانى و روح سرمايهدارى، ص 129 تا 174. 8. جهت آگاهى بيشتر ر.ك. مهديزادگان، داوود، اسلام و نقد سنت وبرى. 9. جعفريان، حبيبه (مجموعه نيمه پنهان ماه)، حميد باكرى به روايت همسر شهيد، ص 40. 10. «يكى از نزديكان كه چندى پيش در قالب هيأت كارشناسى، بازديدى از چندين مراكز توليدى، فنى در ژاپن داشتند، اظهار مىكرد طى بازديدى كه بعد از ساعات كارى از شركت ژاپنى داشتيم، متوجه شدم يك نفر از كاركنان شركت به تنهايى در محل كار خود مشغول فعاليت است. از او سؤال كردم چرا بعد از ساعات كارى، هنوز مشغول فعاليتى؟ و او در جواب گفت: چون به كارم علاقه دارم و جالبتر اينكه طبق سنت ادارى كشور خودمان، دوست اينجانب از طرف ژاپنى سؤال مىكند كه: آيا در قبال اين كار اضافه كه بعد از ساعات ادارى انجام مىدهيد حقوقى دريافت مىكنيد؟ پاسخ مىشنود: نه، من براى اضافه دستمزد كار نمىكنم بلكه به فكر پيشرفت و ترقى شركتى كه در آن كار مىكنم هستم.» واقعاً مايه تعجب است؛ در آنجا با توجه به اينكه در ساعات موظف ادارى (8 ساعت)، حدود 5/7 ساعت كار مفيد انجام مىشود، حتى در قبال كار اضافه واقعى و انجام گرفته مزدى دريافت نمىكنند، اما در جامعه ما در قبال تنها 5/1 ساعت كار مفيد، و اغلب در قبال هيچ كار اضافهاى بعضى اوقات ماهانه 120 ساعت اضافه كارى دريافت مىشود. 11. ريترز، جورج، نظريههاى جامعهشناسى در دوران معاصر، ص 780. 12. اينجانب شخصاً و به اتفاق خانواده شاهد اين مدت تأخير قبل از پخش يكى از سريالهاى پربيننده تلويزيونى بودهام، ضمن اينكه مشابه اين اتفاق مكرراً ديده مىشود. 13. Data 14. نهج البلاغه، كلمات قصار 21، ص 984.