منافقان در قرآن

‏قسمت دوم‏
خداوند در آيه 81 سوره نساء به رفتار جمعى از منافقين و افراد ضعيف الايمان اشاره كرده و مى‏گويد: آنها به هنگامى كه در صف مسلمانان در كنار پيغمبر قرار مى‏گيرند. براى حفظ منافع و يا دفع ضرر از خود با ديگران هم‏صدا شده و اظهار اطاعت از فرمان پيامبر مى‏كنند. «و مى‏گويند با جان و دل حاضريم از او پيروى كنيم» (و يقولون طاعة) «اما هنگامى كه از خدمت پيامبر خارج شدند (گفته‏ها و پيمانهاى خويش را بدست فراموشى مى‏سپارند) و در جلسات شبانه خود بر ضد سخنان پيامبر تصميماتى مى‏گيرند و خداوند آنچه را در اين جلسات مى‏گويند مى‏نويسد: «فاذا برزوا من عندك بيّت طائفةٌ منهم غير الّذى تقول، و اللّه يكتب ما يبيتون».
در آيه 50 سوره توبه خداوند با اشاره به يكى ديگر از صفات و نشانه‏هاى منافقان مى‏فرمايد: «اگر نيكى به تو (پيامبر اسلام) رسد آنها را ناراحت مى‏كند». (ان تصبك حسنةٌ تسؤهم) اين ناراحتى دليل عداوت باطنى و فقدان ايمان منافقان است و همچنين ولى در مقابل، اگر مصيبتى به تو رسد و گرفتار مشكلى بشوى با خوشحالى مى‏گويند: «ما از قبل تصميم لازم را گرفتيم (پيش بينى چنين مسائلى را مى‏كرديم) (و ان تصبك مصيبةٌ يقولوا قد أخذنا أمرنا من قبل). اين منافقان كوردل از هر فرصتى به نفع خود استفاده مى‏كنند و لاف عقل و تدبير مى‏زنند كه اين هوشيارى و درايت ما بود كه باعث شد مثلاً در فلان ميدان جنگ شركت نكنيم. آنان اين سخن را چنان مى‏گويند كه گويى از خوشحالى در پوست خود نمى‏گنجند. در برابر اين منطق منافقانه خداوند به پيامبر مى‏فرمايد كه به اينها از دو راه پاسخ گوى پاسخى منطقى و دندان شكن. «بگو هيچ حادثه‏اى براى ما رخ نمى‏دهد مگر آنچه خداوند براى ما مقرر داشته است، همان خدايى كه مولاى ماست»(1). و همچنين «تو اى پيامبر اين پاسخ را به آنان بگو كه شما چه انتظارى درباره ما مى‏كشيد. جز اين‏كه ما به يكى از دو نيكى و سعادت خواهيم رسيد»(2) يا دشمنان را درهم مى‏كوبيم و پيروز ميدان مى‏شويم و يا كشته شده و با افتخار شربت شهادت را مى‏نوشيم كه هر دو خوش است و مايه افتخار.
منافقان جسارت و گستاخى را از اين فراتر گذاشته‏اند «آنها هرگاه به پيروزى برسند و نيكيها و حسناتى بدست آورند مى‏گويند از طرف خدا است»، (و ان تصبهم حسنةٌ يقولوا هذه من عند اللّه)(3)، و خود را شايسته مواهب الهى مى‏دانند ولى هنگامى كه شكستى دامنگير آن‏ها شود و يا در ميدان جنگ آسيبى ببينند مى‏گويند: «اينها بر اثر سوء تدبير پيامبر و عدم كفايت نقشه‏هاى او بوده است»، (و ان تصبهم سيّئةٌ يقولوا هذه من عندك). قرآن كريم در پاسخ به آنها مى‏گويد كه از نظر يك موحد «همه اين پيروزيها و شكستها از ناحيه خدا است»، (قل كلٌّ من عند
اللّه) كه بر طبق لياقتها و ارزشهاى وجودى مردم به آنها داده مى‏شود و در پايان آيه به عنوان اعتراض به عدم تفكّر و تعمّق آنها در موضوعات مختلف مى‏گويد: «پس چرا اينها حاضر نيستند حقايق را درك كنند» (فمال هؤلاء القوم يكادون يفقهون حديثا).
گروهى از منافقان دورهم نشسته بودند و سخنان ناهنجار درباره پيامبر گفتند. يكى از آنان گفت: اين كار را نكنيد. زيرا مى‏ترسيم به گوش او برسد. يكى از آنان گفت: مهم نيست، ما هرچه مى‏خواهيم مى‏گوئيم و اگر به گوش او رسيد نزد وى مى‏رويم و انكار مى‏كنيم و او از ما مى‏پذيرد، زيرا او آدم خوش‏باورى است و هركس هرچه بگويد او قبول مى‏كند. در اين هنگام آيه 61 سوره توبه نازل شد «از آن‏ها كسانى هستند كه پيامبر را آزار مى‏دهند و مى‏گويند او آدم خوش باورى است». (و منهم الّذين يؤذون النّبى و يقولون هو أذن). آن‏ها در حقيقت يكى از نقاط قوّت پيامبر را كه وجود آن در يك رهبر كاملاً لازم است را به عنوان نقطه ضعف نشان مى‏دادند. لذا قرآن بلافاصله اضافه مى‏كند كه: «به آنها بگو: اگر پيامبر به سخنان شما گوش فرا دهد (و عذرتان را بپذيرد) اين به نفع شما است. (قل اذن خيربكم). زيرا از اين طريق آبروى شما را حفظ كرده و شخصيتتان را خرد نمى‏كند، در حالى‏كه اگر او فوراً پرده‏ها را بالا مى‏زد و دروغگويان را رسوا مى‏كرد، دردسر فراوانى براى شما فراهم مى‏آمد.
پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) مشغول تقسيم اموالى (از غنائم و مانند آن)
بود كه يكى از منافقان فرا رسيد و صدا زد، اى رسول خدا عدالت كن! پيامبر فرمود: «واى بر تو اگر من عدالت نكنم چه كسى عدالت خواهد كرد. در اين هنگام آيه 58 سوره توبه نازل شده و به اين گونه افراد اندرز داد: «بعضى از آن‏ها در تقسيم صدقات بر تو عيب مى‏گيرند». (و منهم من يلمزك فى الصّدقات) و مى‏گويند كه عدالت را رعايت نكردى. قرآن با اشاره به اينكه آنها هرگز راضى به حق خود نيستند و به منافع خويش مى‏نگرند مى‏فرمايد: «اگر سهمى به آنان داده شود راضى و خوشحالند و اگر چيزى به آنها داده نشود خشمگين مى‏شوند» و تو را به بى‏عدالتى متهم مى‏كنند. در حقيقت منافقان هميشه خود محور هستند، هرچه به سودشان بوده خوب است و هرچه به ضررشان بوده از ديدگاه آنها بد است. آنان نه به خدا و احكام او اعتقاد واقعى دارند و نه به رسول خدا و دستوراتش.
يكى از يهوديان مدينه با يكى از مسلمانان منافق اختلافى داشت. قرار گذاشتند يك نفر را به عنوان داور در ميان خود انتخاب كنند. مرد يهودى چون به عدالت پيامبر اسلام اطمينان داشت. پيامبر را بعنوان داور معرفى كرد ولى مرد منافق زير بار نرفت و او را به داورى يك فرد يهودى دعوت كرد و به اين ترتيب با داورى پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) مخالفت كرد. قرآن كريم بعنوان مذمت اين چنين منافقانى كه دم از ايمان مى‏زنند ولى در دلشان نورى از ايمان وجود ندارد مى‏فرمايد: «آنها مى‏گويند به خدا و پيامبر ايمان داريم و اطاعت مى‏كنيم، ولى بعد از اين ادعا، گروهى از آنها رويگردان مى‏شوند، آنها در حقيقت مؤمن نيستند.(4) و در ادامه بعنوان يك دليل روشن بر بى‏ايمانى آنها مى‏فرمايد:«و هنگامى كه از آنها دعوت مى‏شود كه بسوى خدا و پيامبرش بيايند تا در ميان آنها داورى كند، گروهى از آن روى گردان مى‏شوند.»(5)
خداوند در سوره نساء نيز با نهى شديد از مراجعه به طاغوت و داوران جور درباره منافقان مى‏فرمايد: «اين گونه مسلمان نماها نه تنها براى داورى به سراغ طاغوت مى‏روند، بلكه هنگامى كه به آنها گفته شود بسوى آنچه خداوند نازل كرده، و به سوى پيامبر بيائيد، منافقان را مى‏بينى كه از (قبول دعوت) تو اعراض مى‏كنند»(6) و با اصرار روى اين كار مى‏ايستند يعنى مقاومت و اصرار آنها در اين كار نشان دهنده روح نفاق و ضعف ايمان آنها است وگرنه با دعوت پيامبر بيدار مى‏شدند و به اشتباه خود معترف مى‏گشتند. در آيه بعد خداوند نقاب از چهره آنها كنار مى‏زند و مى‏فرمايد: «پس چگونه موقعى كه بر اثر اعمالشان گرفتار مصيبتى مى‏شوند، سپس به سراغ تو مى‏آيند و سوگند ياد مى‏كنند كه منظور آنها (از بردن داورى نزد ديگران) جز نيكى كردن و ايجاد توافق در ميان (طرفين نزاع) نبوده است»(7). گويا اين منافقان براى مخفى نگهداشتن چهره واقعى خود تنها چاره را سوگند دروغ يافته‏اند و در هر ماجرا و جريانى به آن دست مى‏آويزند.
خداوند در جاى ديگر با اشاره به يكى از گفته‏هاى بسيار زشت منافقان كه روشنترين گواه نفاق آنها محسوب مى‏شود مى‏فرمايد: «منافقان كسانى هستند كه مى‏گويند به افرادى كه نزد رسول خدا هستند انفاق نكنيد(و از اموال و امكانات خود در اختيار آنها نگذاريد) تا از نزد پيامبر پراكنده شوند»(8). اين بى‏نواها نمى‏دانند كه هركس هرچه دارد از خدا دارد و به خيال خام خود مى‏خواهند با پيامبر و ياران او مبارزه نمايند. جالب اينجاست كه اين منافقين كه از زشتى و وقاحت فعاليتهاى خود شرم ندارند در واقع خلافى از پيامبر نديده بودند و هيچ لطمه‏اى از ناحيه اسلام بر آنان وارد نشده بود. بلكه بر عكس در پرتو حكومت اسلام به انواع نعمتهاى مادى و معنوى رسيده بودند. بنابراين «آن‏ها در حقيقت انتقام نعمتهايى را مى‏گرفتند كه خداوند و پيامبر با فضل و كرم خود تا سرحد استغنا به آن‏ها داده بودند.(9)»
يكى ديگر از نقشه‏هاى شوم منافقان اين بود كه آن‏ها مى‏خواستند با متهم ساختن يك فرد بى‏گناه و سپس كشيدن پيامبر به اين ماجرا، هم ضربه‏اى به شخصيت اجتماعى و معنوى پيامبر بزنند و هم اغراض سوء خود را درباره يك مسلمان بى‏گناه عملى سازند، ولى خداوندى كه حافظ پيامبر خويش است، نقشه‏هاى آنها را نقش بر آب كرد. كه خداوند در آيه 113 سوره نساء با اشاره به اين جريان مى‏فرمايد: «اگر فضل و رحمت پروردگار شامل حال تو نبود جمعى از منافقان يا مانند آنها تصميم داشتند تو را از مسير حق و عدالت منحرف سازند. ولى لطف الهى شامل حال تو شد و تو را حفظ كرد» و در ادامه خداوند تأكيد مى‏كند كه: «اينها فقط خود را گمراه مى‏كنند و هيچ‏گونه زيانى به تو نمى‏رسانند».
منافقان كه هر روز خود را به رنگى در مى‏آورند و هر روز توطئه‏اى تازه راه مى‏انداختند در يك جلسه سرى براى قتل پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) توطئه كردند. آنها نقشه كشيدند كه پس از مراجعت پيامبر از جنك تبوك در يكى از گردنه‏هاى سر راه بصورت ناشناس كمين كرده، شتر پيامبر را رم دهند و حضرت را به قتل برسانند خداوند پيامبرش را از اين نقشه آگاه ساخت و او دستور داد جمعى از مسلمانان مراقب باشند و اين توطئه آنها نيز خنثى شد.
از آن جهت كه خداوند براى رفع خطر منافقان از پيامبر، گهگاه پرده از روى نقشه‏هاى آنان بر مى‏داشت و آنان را به مسلمانان معرفى مى‏كرد. غالباً منافقان در يك حالت وحشت و ترس به سر مى‏بردند. قرآن كريم ضمن اشاره به اين وضع مى‏فرمايد: «منافقان مى‏ترسند كه بر ضد آنها سوره‏اى نازل شود و آنان را به آنچه در دل دارند آگاه سازد» (يحذر المنافقون أن تنزّل عليهم سورةٌ تنبّئهم بما فى قلوبهم)(10)، ولى عجيب اين كه بر اثر شدّت لجاجت و دشمنى بازهم دست از استهزاء و تمسخر نسبت به كارهاى پيامبر برنمى‏داشتند. لذا خداوند در پايان آيه به پيامبرش مى‏گويد: «به آنها بگو هرچه مى‏خواهيد استهزاء كنيد. اما بدانيد خدا آنچه را از آن بيم داريد آشكار مى‏سازد» و شما را رسوا مى‏كند.
يكى ديگر از برنامه‏هاى منافقان كه خداوند در آيه 65 سوره توبه به آن اشاره كرده اينست: «اگر از آنها (منافقان) بپرسى (كه چرا چنين سخن نادرستى را گفته‏اند و يا چنين كار خلافى را انجام داده‏اند، مى‏گويند: ما مزاح و شوخى مى‏كرديم و در واقع قصد و غرضى نداشتيم»، (و لئن سئلتهم ليقولنّ انّما كنّا نخوض و نلعب)، منافقان امروز و منافقان هر زمان كه برنامه‏هاى يكنواختى دارند، از اين روش بهره‏هاى فراوان مى‏برند. حتى گاه مى‏شود جدى‏ترين مطالب را در لباس مزاحها و شوخيهاى ساده مطرح مى‏كنند، اگر به هدفشان رسيدند چه بهتر و الّا با عنوان كردن شوخى و مزاح مى‏خواهند از چنگال مجازات فرار كنند. اما قرآن با تعبيرى قاطع به آنها پاسخ مى‏دهد و به پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) مى‏فرمايد كه: «به آنها بگو آيا خدا و آيات او و رسولش را مسخره مى‏كنيد و به شوخى مى‏گيريد».
در ادامه بحث به بررسى نقش منافقان در جنگها و جهادهاى با كفار مى‏پردازيم و عكس العمل آن‏ها را در موارد حساس و زمانى كه مسلمين بيشتر از قبل به همدلى و همكارى نياز داشتند مى‏پردازيم: در آيه 72 سوره نساء خداوند به بيان حال جمعى از منافقان در زمانى كه فرمان عمومى جهاد صادر مى‏شد مى‏پردازد: «اين افراد دو چهره كه در ميان شما هستند با اصرار مى‏كوشند از شركت در صفوف مجاهدان راه خدا خوددارى كنند، ولى هنگامى كه مجاهدان از ميدان جنگ باز گردند و يا اخبار ميدان جنگ به آنها مى‏رسد، در صورتى كه شكست يا شهادتى نصيب آنها شده باشد اينها با خوشحالى مى‏گويند چه نعمت بزرگى خداوند به ما داد كه همراه آنها نبوديم تا شاهد چنان صحنه‏هاى دلخراشى بشويم.«ولى اگر باخبر شوند كه مسلمانان پيروز شده‏اند و طبعاً غنائمى بدست آورده‏اند اينها همانند بيگانه‏اى كه گويا هيچ ارتباطى در ميان آنها و مؤمنان برقرار نبود، از روى تأسف و حسرت مى‏گويند: اى كاش ما هم با مجاهدان بوديم و سهم بزرگى عايد ما مى‏شد.(11)»
در فرهنگ منافقان شهادت در راه خدا يك نوع بلا و پيروزى مادى و غنائم جنگى فوز عظيم است. با چنين ديد و نگرشى است كه «هنگامى كه سوره واضح و روشنى نازل مى‏گردد كه در آن سخن از جنگ است، منافقان بيمار دل را مى‏بينى كه همچون كسى كه در آستانه مرگ قرار گرفته است به تو (پيامبر) نگاه مى‏كنند»(12) ميدان جنگ براى منافقان ميدان مرگ و نابودى و بدبختى است، ميدان شكست و جدايى از لذات دنيا است و ميدانى است با آينده‏اى وحشتناك و مبهم و خداوند در پايان آيه در يك جمله كوتاه مى‏فرمايد: «واى بر آنها كه مرگ و نابودى براى آنان سزاوارتر است». در آيه 86 سوره توبه صحنه ديگرى از برخورد منافقان بافرمان جهاد ترسيم شده است. «هنگامى كه سوره‏اى درباره جهاد نازل مى‏شود و از مردم دعوت مى‏كنند كه به خدا ايمان آوريد و همراه پيامبر خدا در راه او جهاد كنيد در اين هنگام منافقان قدرتمند كه توانايى كافى از نظر جسمى و مالى براى شركت در ميدان جنگ دارند از تو (پيامبر) اجازه مى‏گيرند كه در ميدان جهاد شركت نكنند و مى‏گويند بگذار ما با قاعدين (آنها كه از جهاد معذورند) باشيم» خداوند با ملامت و مذمت آنانكه راضى شدند با متخلفان باقى بمانند علت اصلى را چنين بيان مى‏كند: «اينها بر اثر گناه و نفاق به مرحله‏اى رسيده‏اند كه بر قلبهايشان مهر زده شده، به همين دليل چيزى نمى‏فهمند.» (و طبع على قلوبهم فهم لايفقهون)(13).
شيوه منافقان اين است كه آنها به هنگامى كه كار خلافى را آشكارا انجام مى‏دهند براى تبرئه خود ظاهراً در مقام جبران برمى‏آيند و سعى در پنهان كردن چهره اصلى خود دارند. از اينرو خداوند به پيامبر هشدار مى‏دهد «هرگاه خداوند تو را بسوى گروهى از اينها باز گرداند و از تو اجازه بخواهند كه در ميدان جهاد ديگرى شركت كنند، به آنها بگو، هيچگاه با من در هيچ جهادى شركت نخواهيد كرد و هرگز همراه من با دشمنى نخواهيد جنگيد»(14). يعنى پيامبر بايد آن‏ها را براى هميشه مأيوس كند و روشن سازد كه ديگر كسى فريبشان را نخواهد خورد. سپس قرآن دليل عدم قبول پيشنهاد آنها را چنين بيان مى‏كند: «شما براى نخستين بار راضى شديد كه از ميدان جهاد كناره‏گيرى كنيد و در خانه‏ها بنشينيد، هم اكنون نيز به متخلّفان بپيونديد و با آن‏ها در خانه‏ها بنشينيد». مشاهده كرديم كه عدّه‏اى از منافقان به بهانه‏هاى مختلف از شركت در ميدان جنگ خوددارى مى‏كردند. اما بهرحال منافقينى هم بودند كه در ميدانهاى مختلف جنگ شركت مى‏كردند كه حضور و شركت آنها نيز خالى از دردسر و گاه توطئه نبود. يكى از ويژگيهاى منافقان اين بود كه اخبار مربوط به جنگ را بدون تحقيق همه جا پخش مى‏كردند و با اينكار بازار شايعه پراكنى را رونق مى‏دادند. آيه 83 سوره نساء با اشاره به اين عمل نادرست منافقان مى‏فرمايد: «آنها كسانى هستند كه هنگامى كه اخبارى مربوط به پيروزى يا شكست مسلمانان به آنان برسد، بدون تحقيق آنرا همه‏جا پخش مى‏كنند» از آنجا كه بسيارى از اين اخبار بى‏اساس بوده و از طرف دشمن به منظورهاى خاصى جعل شده بود. منافقان با اشاعه آن به زيان مسلمانان كار مى‏كردند و در واقع به آسياب دشمن آب مى‏ريختند و بدون جهت مسلمانان را يا گرفتار غرور ناشى از پيروزيهاى خيالى مى‏كردند و يا روحيه آنها را بخاطر شايعات دروغين مربوط به شكست تضعيف نمودند.
قبلاً اشاره كرديم كه در حوادث و جنگها، منافقان فعاليت بيشترى از خود نشان مى‏دادند و بطور طبيعى در اين گونه جريانات از يك طرف، شناخت مسلمانان نسبت به آنها بيشتر مى‏شد و از طرف ديگر مسلمانان نياز به دلگرمى داشتند و بايد توطئه منافقان خنثى مى‏شد.
در ادامه به تشريح فعاليتهاى منافقان در غزوات و جهادهاى بزرگ مى‏پردازيم:
1- منافقان در جنگ احد: حادثه احد زمينه را براى سمپاشى دشمنان و منافقان آماده ساخت به همين دليل آيات زيادى براى خنثى كردن اين سمپاشيها نازل گرديد. يكى از اين آيات، آيه 155 سوره آل عمران است. خداوند در اين آيه به منظور درهم كوبيدن فعاليتهاى تخريبى منافقان و هشدار به مسلمانان، نخست به مؤمنان خطاب كرده و مى‏گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! شما همانند كافران نباشيد كه هنگامى كه برادرانشان (در راه خدا) به مسافرتى مى‏روند و يا در صف مجاهدان قرار مى‏گيرند و كشته مى‏شوند مى‏گويند: افسوس، اگر نزد ما بودند نمى‏مردند و كشته نمى‏شدند.»
در ادامه خداوند به تشريح سرنوشت منافقان و مؤمنان سست ايمانى كه به پيروى از منافقان در ميدان جنگ حضور نيافتند مى‏پردازد و مى‏گويد: «آيا كسانى كه فرمان خدا را اطاعت كردند و از خشنودى او پيروى نمودند، همانند كسانى هستند كه به سوى خشم خدا باز گشتند و جايگاه آنها جهنم، و بازگشت و پايان كار آنها، زشت و ناراحت كننده است.(15)»
آيه 166 سوره آل عمران اين نكته را تذكر مى‏دهد كه هر مصيبتى (مانند حادثه احد) كه پيش مى‏آيد علاوه بر اينكه بدون علت نيست، وسيله آزمايشى است براى جدا شدن صفوف مجاهدان راستين از منافقان و يا افراد سست ايمان. لذا در قسمت اول آيه خداوند مى‏فرمايد: «آنچه در روز احد، آن روز كه جمعيّت مسلمانان با بت پرستان درآويختند بر شما وارد شد، به فرمان خدا بود و طبق خواست و اراده او صورت گرفت.» و در پايان آيه مى‏فرمايد: «يكى ديگر از آثار اين جنگ، اين بود كه: «صفوف مؤمنان و منافقان از هم مشخص شود و افراد با ايمان از سست ايمان شناخته گردند.»
در آيه بعد خداوند به اثر ديگرى از حادثه احد اشاره دارد و مى‏فرمايد: «تا كسانى كه نفاق ورزيدند شناخته شوند» سپس قرآن گفتگويى كه ميان بعضى از مسلمانان و منافقان، قبل از جنگ رد و بدل شد به اين صورت بيان مى‏كند. بعضى از مسلمانان هنگامى كه ديدند «عبداللّه ابن ابى» (يكى از منافقان) و يارانش، خود را از لشكر اسلام كنار كشيده و تصميم به بازگشت به مدينه دارند گفتند: «بياييد يا تا به خاطر خدا و در راه او پيكار كنيد و يا لااقل در برابر خطرى كه وطن و خويشان شما را تهديد مى‏كند دفاع نمائيد». ولى آنها به يك بهانه واهى دست زدند و گفتند: «ما اگر مى‏دانستيم جنگ مى‏شود، بى‏گمان از شما پيروى مى‏كرديم». البته اينها بهانه‏اى بيش نبود هم وقوع جنگ حتمى بود و هم مسلمانان در آغاز پيروز شدند و اگر شكستى دامنگيرشان شد، بر اثر اشتباهات و خلافكاريهاى خودشان بود و خداوند در پاسخ به معرفى آنان پرداخته و مى‏گويد: آنها دروغ مى‏گفتند. «آنها در آن روز به كفر نزديكتر از ايمان بودند.(16)»
منافقان، علاوه بر آن‏كه خودشان از جنگ احد كناره‏گيرى كردند، به هنگام بازگشت مجاهدان، زبان به سرزنش آنها گشودند. قرآن در آيه 168 سوره آل عمران به گفتار بى‏اساس آنها پاسخ مى‏دهد و مى‏گويد: «آنها كه از جنگ كناره‏گيرى كردند و درباره برادران خود گفتند اگر از ما اطاعت كرده بودند هيچ‏گاه كشته نمى‏شدند، به آنها بگو، اگر قادر به پيش‏بينى حوادث آينده هستيد مرگ را از خودتان دور سازيد، اگر راست مى‏گوييد.»
قبل از حادثه احد موضوع «منافقان» زياد مطرح نبود، اما بعد از شكست احد و آماده شدن زمينه براى فعاليت منافقان، مسلمانان فهميدند دشمنانى خطرناك‏تر دارند و اين يكى از نتايج حادثه احد بود. آيه 179 سوره آل عمران كه آخرين آيه‏اى است كه از حادثه احد بحث مى‏كند، اين حقيقت را به صورت يك قانون كلى بيان نموده و مى‏گويد. چنان نبود كه خداوند، مؤمنان را به همان صورت كه شما هستيد، واگذارد (و آنها را تصفيه نكند) مگر آنكه ناپاك را از پاك متمايز و جدا سازد». اين يك حكم عمومى است كه هر كس ادعاى ايمان كند، به حال خود رها نمى‏شود. بلكه با آزمايشهاى پى در پى خداوند، بالأخره اسرار درون او، فاش مى‏گردد.
2- منافقان در جنگ احزاب: آيه 13 سوره احزاب به شرح حال گروه خطرناكى از منافقان بيمار دل كه نسبت به ديگران خباثت بيشترى داشتند، پرداخته و مى‏گويد: «به خاطر بياويد هنگامى را كه گروهى از آنها (منافقان) گفتند: اى مردم مدينه، اينجا جاى توقف شما نيست، به خانه‏هاى خود باز گرديد.» و به اين ترتيب مى‏خواستند جمعيّت انصار را از لشكر اسلام جدا كنند. اين از يكسو و از سوى ديگر، و گروهى از آنان از پيامبر، اجازه بازگشت مى‏خواستند و مى‏گفتند: خانه‏هاى ما بى حفاظ است در حالى كه بى‏حفاظ نبود. آنها فقط مى‏خواستند (از جنگ) فرار كنند.» خداوند در آيه بعد به سستى ايمان اين گروه اشاره كرده، مى‏فرمايد: «آنها، چنان بودند كه اگر دشمنان از اطراف مدينه بر آنان وارد مى‏شدند و پيشنهاد بازگشت بسوى شرك به آنان مى‏كردند، مى‏پذيرفتند. و جز مدّت كمى (براى انتخاب اين راه) درنگ نمى‏كردند»(17). سپس قرآن، اين گوره منافق را به محاكمه مى‏كشد و مى‏گويد: «آنها قبلاً با خدا عهد و پيمان بسته بودند كه به دشمن پشت نكنند»(18). قرآن در جاى ديگر به وضع گروهى ديگر از منافقان كه از ميدان جنگ احزاب كناره‏گيرى كردند و ديگران را نيز به كناره‏گيرى دعوت نمودند اشاره نموده و مى‏فرمايد: «خداوند آن گروهى از شما را كه كوشش داشتند مردم را از جنگ منصرف سازند مى‏داند (مى‏شناسد) و همچنين كسانى را كه به برادرانشان مى‏گفتند به سوى ما بيائيد.» و دست از اين پيكار خطرناك برداريد. همان كسانى كه اهل جنگ و پيكار نيستند «وجز مقدار كمى به سراغ جهاد نمى‏روند»(19). در آيه بعد خداوند مى‏افزايد: انگيزه تمام اين كارشكنيها اين است كه «آنها در همه چيز نسبت به شما بخيل هستند». نه تنها در بذل جان در ميدان نبرد كه در كمكهاى مالى براى تهيه وسايل جنگ و در كمكهاى بدنى براى حفر خندق و حتى در كمكهاى فكرى نيز بخل مى‏ورزند، بخلى توأم با حرص و حرصى روز افزون. در ادامه اوصاف ديگرى از منافقان كه تقريباً جنبه عمومى در همه منافقان در اعصار و قرون مختلف دارد، پرداخته چنين مى‏گويد: «پس هنگامى كه (لحظات) ترس پيش مى‏آيد، مى‏بينى، آن چنان به تو نگاه مى‏كنند و چشمهاشان در حدقه مى‏چرخد كه گويى مى‏خواهند قالب تهى كنند.» آنها چون از ايمان درستى برخوردار نيستند و تكيه‏گاه محكمى در زندگى ندارند، هنگامى كه در برابر حادثه سختى قرار بگيرند، كنترل خود را بكلى از دست مى‏دهند، گو

يى مى‏خواهند قبض روحشان كنند. سپس مى‏افزايد «اما همين‏ها هنگامى كه حالت خوف و ترس فرو نشست، زبانهاى تند و خشن خود را با انبوهى از خشم و عصبانيت بر شما مى‏گشايند (و سهم خود را از غنائم مطالبه مى‏كنند) در حالى كه در آن نيز حريص و بخيل هستند»(20).
آيه 20 سوره احزاب، ترسيم گوياترى از حالت جبن و ترس اين گروه است. خداوند در اين آيه مى‏فرمايد: «آنها (به قدرى وحشت زده شده‏اند كه) گمان مى‏كنند هنوز لشكر احزاب نرفته‏اند». كابوس وحشتناكى بر فكر آنها سايه افكنده، اين ترس باعث شده است كه و اگر برگردند (از ترس) منافقان دوست مى‏دارند در ميان اعراب باديه‏نشين پراكنده (و پنهان) شوند.» پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. سوره توبه، آيه 51. 2. همان ، آيه 52. 3. سوره نساء، آيه 78. 4. سوره نور، آيه 47. 5. همان ، آيه 48. 6. سوره نساء، آيه 61. 7. همان ،آيه 62. 8. سوره منافقون، آيه 7. 9. سوره توبه، آيه 74. 10. همان ، آيه 64. 11. سوره نساء، آيه 73. 12. سوره محمد، آيه 20. 13. سوره توبه، آيه 87. 14. همان ، آيه 83. 15. سوره آل عمران، آيه 162. 16. همان ، آيه 167. 17. سوره احزاب، آيه 15. 18. همان، آيه 16. 19. همان، آيه 18. 20. همان، آيه 19.