اختلاف رنگها.. و خشيت دانايان
«أ لم تر أن الله أنزل من السماء ماء فأخرجنا به ثمرات مختلفا ألوانه و من الجبال جددٌ بيض و حمر مختلف ألوانها و غرابيب سود. و من الناس و الدواب و الأنعام مختلف ألوانه كذلك، إنما يخشى الله من عباده العلماء إن الله عزيز غفور»(1)
آيا نديدهاى كه خداوند باران را از آسمان فرود آورد. و همانا از آن آب، انواع گوناگون ميوههاى رنگارنگ را پديد آورديم و همچنين كوههاى رنگارنگ سفيد، قرمز و سياه آفريديم و از گونههاى مردم و جنبندگان و چارپايان نيز رنگهاى مختلف و متنوع خلق كرديم. و بى گمان تنها دانايان خشيت دارند و از خدا مىترسند و همانا خداوند، توانا و بخشنده است.
در اين آيه مباركه، خداوند به يكى از آيات و نشانه هاى عظمت خود در دنيا اشاره كرده است و آن اختلاف رنگها است. پس در حالى كه تمام جانوران و گياهان و حتى جمادات از يك نوع مايع زندگى (آب) پرورش مىيابند و ادامه زندگى مىدهند. با اين حال رنگهاى گوناگونى در طبيعت به چشم مىخورد كه زيبائى و ظرافتى بى نظير به آن بخشيده است. آرى، گلها و ميوه هاى متنوع با رنگهاى جذاب و زيبا، انسانها و حيوانات داراى رنگهاى مختلف و همچنين سنگها و كوه ها نيز رنگهاى زيبائى دارند كه تمام اينها دليل بر تدبير الهى در اين كار رنگ آميزى است كه زندگى را از يكنواختى در مىآورد و به انسانها نشاط و تحرك مىبخشد.
فأخرجنا به: در اين فراز از آيه، التفات ظريفى نهفته است چه اينكه پس از بيان جمله با ضمير غايب، منتقل به ضمير متكلم مىشود. خداوند از آسمان، آبى فرود آورد… سپس مىفرمايد: پس به وسيله آن آب ميوههائى پديد آورديم و در اين نكته اى بسيار زيبا از نظر ادبى گنجانده شده است. وشايد اين التفات به خاطر اهميت دادن به اين مطلب باشد كه تمام رنگهاى مختلفى كه در طبيعت وجود دارد، منشأ همه آنها آب است، آن هم آبى كه خود هيچ رنگ ندارد ! و اين مطلب از نظر خلقت بسيار شگفت انگيز است و از كمال قدرت خداوندى خبر مىدهد و اين نكته را تنها دانايان مىدانند و به آن پى مىبرند.
غرابيب: جمع غربيب است به معناى سياهى شديد واز اين روى كلاغ را نيز غراب مىگويند. اضافه شدن سود (كه آن نيز به معناى سياهى است) به غرابيب از باب بدل و يا عطف بيان است و شايد براى شدت سياهى به كار برده شده است.
جدد: جمع جده به معناى جاده و راه است. احتمالا مراد از راه هاى كوه ها، خود كوه ها باشد نه تنها راه هايش و گويا كوه ها از دور به صورت خطوطى روى زمين ديده مىشود.
«انما يخشى الله من عباده العلماء»: تنها بندگان عالم و داناى خداوند از او مىترسند و خشيت واقعى دارند.
در اين مقطع از آيه، خداوند، منحصرا عالمان و دانايان را خداترس معرّفى مىكند زيرا انسان دانا است كه پى به عظمت خالق از ديدن آيات و مشاهده نشانه هايش مىبرد و لذا پيوسته از خشم و غضب او هراس دارد و تلاش مىكند در تمام ادوار زندگى، رضايتش را بدست آورد.
البته مقصود از «عالم» در اين آيه شريفه، تنها روحانيون يا فقها نمىباشند و صنف خاصى را در بر نمىگيرد بلكه مطلب فراتر از آن است.
در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: مقصود خداوند از علما، كسى است كه كردارش با گفتارش هماهنگ باشد پس كسى كه عملش مصدّق قولش نيست، هرگز عالم نمىباشد هرچند در حقيقت، علم به امور و آشنائى با مسائل داشته باشد.
در روايت ديگرى در كافى آمده است. امام سجاد عليه السلام از جد بزرگوارش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نقل مىكند كه فرمود: علم بر دو قسم است، يكى علمى است كه در قلب نهفته است و آن علم، سودمند و فايده دار مىباشد و ديگر علمى است كه بر زبان جارى مىباشد و آن حجتى است براى خدا عليه بندگانش كه خداوند با همان علم، عليه صاحبانش، احتجاج خواهد كرد.
مطلب ديگرى كه در اين آيه وجود دارد اينكه در باره ترس از خداوند واژه «خشيت» آمده است و خشيت با خوف بسيار فرق دارد .خوف به معناى ترس است كه از هر چيزى، ممكن است انسان بترسد و وحشت كند و از آن فرار نمايد. ولى خشيت حالتى است درونى كه در روان انسان هاى عارف پديد مىآيد و نه تنها او را به فرار نمىخواند بلكه اقتضاى خشيت، تقرب و نزديك شدن به خداوند است. ترس مايه فرار است و خشيت مايه جذب. خوشا به حال عارفان خدا شناس كه با خشيت پيوسته به «او» نزديك مىشوند و در محيط «قرب» ذوب مىشوند.
ان الله عزيز غفور: اين دو صفت از صفات جلال خداى سبحان است ؛ اشاره به اينكه خداوند در عين اينكه غالب و قاهر است، آمرزنده و مهربان و رحيم نيز مىباشد. و اگر مهر و رحمت پروردگار نبود همه ما در پرتو خشم و غضبش مىسوختيم ولى او كه بر خود رحمت را واجب گردانيده (كتب ربكم على نفسه الرحمة) از آن همه خطاهاى ما هواپرستان چشم پوشى مىكند و ما را به خود جذب مىنمايد. كو آن قلب دانا كه بداند و درك كند و ره به سوى دوست گيرد و در او ذوب شود.
در پايان نكته اى كه لازم به تذكر است و مفسران از آن اغماض كرده اند ربط اين پديده زيباى اختلاف رنگها با خشيت دانايان از خدا است. چه ارتباطى ميان ديدن مناظر زيباى طبيعت و استفاده كردن از نعمتهاى رنگارنگ وجود دارد با بيان خشيت و منحصر نمودن آن در دانايان و عالمان ؟!
شايد علت ذكر اين فراز از آيه (انما يخشى الله من عباده العلماء) بدين مناسبت باشد كه خداوند پس از ذكر آن همه مظاهر جمال و مناظر جلال و زيبائيهاى فزون از حد طبيعت، به اين نكته بسيار مهم اشاره مىكند كه غالبا مردم از ديدن آن مناظر طبيعى زيبا، به وجد مىآيند و به تفريح و تفرج وقت خود را مىگذرانند و اصلا در چنان مواقع و مناسبتهائى به فكر ذكر خدا نيستند. انسانها وحتى مؤمنين در مواقع تفريح و گردش، از ذكر الهى غفلت مىكنند. اما مردان دانا در چنين مواقعى نيز به ياد خدا مىافتند و اين همه زيبائى را آيه عظمت او مىدانند و در برابر اين همه جلال و جمال و شكوه، سر تسليم و تعظيم فرود مىآورند و به كرنش و خضوع و خشوع مىافتند كه بار خدايا ! تمام اين زيبائى ها دلالت بر عظمت ذات مقدست دارد و به ما غافلان پيوسته هشدار مىدهد كه به خود آئيم و از تو غفلت نكنيم و به پرستش و عبادتت بپردازيم. و اينسان عالمان حتى در هنگام ديدن مناظر زيباى طبيعت در حال خشيت به سر مىبرند و ضمن لذت بردن از آن همه زيبائى و جمال، مشغول ذكر خدا بر زبان و در دل هستند. اى كاش ما نيز چنين مىبوديم. والسلام پاورقي ها: