پرسش: آيا به همه نكات علمى روز در قرآن اشاره شده است؟
پاسخ: برخى از دانشمندان معتقدند كه قرآن بيانگر همه چيز است و آيه 89، سوره نحل را دليلى بر اين مطلب دانستهاند. خداوند در اين آيه مىفرمايد: و نزّلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شىء و هدىً و رحمةً و بشرى للمسلمين؛ و اين كتاب را كه روشنگر هر چيزى است و براى مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگرى است، بر تو نازل كرديم.
«تبيان» معناى مصدرى دارد، يعنى: بيان كردن و از اين تعبير با توجه به وسعت مفهوم «كل شىء» بهخوبى مىتوان استدلال كرد كه در قرآن بيان همه چيز هست.
البته قرآن يك كتاب تربيت و انسانسازى است. نه يك دايرةالمعارف بزرگ كه تمام جزئيات علوم رياضى، جغرافيا، شيمى، فيزيك، گياهشناسى و مانند آن در آن آمده باشد.
و گاهى به تناسب بحثهاى توحيدى و تربيتى پرده از روى قسمتهاى حساسى از علوم و دانش برداشته است و برخى از جزئيات مسائل و ريزهكاريها را بيان كرده است، مانند: زوجيت گياهان كه در آيه 3 سوره رعد بيان شده است: «وَ هُوَ الَّذِى مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فِيهَا رَوَاسِىَ وَ انْهاراً وَ مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْن؛ و اوست كسى كه زمين را گسترانيد و در آن، كوهها و رودها نهاد، و از هر گونه ميوهاى در آن جفت جفت قرار داد…».
بنابراين مانعى ندارد كه اصول علم تجربى نيز مانند اصول معارف دينى در قرآن آمده باشد. در روايات نيز مضامينى از اين قبيل آمده است، امام صادق(ع) فرمود: خداوند در قرآن هر چيزى را بيان كرده است، به خدا سوگند چيزى كه نياز مردم بوده است كم نگذارده، تا كسى نگويد: اگر فلان مطلب درست بود در قرآن نازل مىشد، آگاه باشيد همه نيازمنديهاى بشر را خدا در آن نازل كرده است.(1) و در روايت ديگرى از امام صادق(ع) آمده است كه فرمود: فيه خبركم و خبر من قبلكم، و خبر من بعدكم، و خبر السماء و الارض، ولو أتاكم من يخبركم عن ذلك لتعجّبتم. در اين [قرآن ]اخبار شما و اخبار گذشتهها و اخبار آيندهها و اخبار آسمان و زمين هست، و اگر كسى كه علمش را مىداند شما را به آنچه در قرآن است خبر دهد تعجب خواهيد كرد.(2) بنابراين از اين روايات احاطه علمى قرآن را مىتوان استفاده كرد.
نكتهاى كه اينجا بايد به آن توجه كرد اين است كه اگر قرآن كتاب مبين است بايد در دست امام مبين باشد و اگر مفسر اين كتاب مبين، امام مبين شد، آنگاه اين حقيقت روشن مىشود كه …و لا رطب و لا يابس الاّ فى كتاب مبين، و هيچ دانهاى در تاريكيهاى زمين، و هيچ تر و خشكى نيست مگر اين كه در كتابى روشن [ثبت ]است(3). پرسش: «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا * لِّيَغْفِرَ لَكَ اللَّه ما تقدّم من ذنبك و ما تأخّر و …» در اين آيه بخشش گناهان پيغمبر كه قبلاً انجام داده يا بعداً انجام مىدهد وعده مىدهد، طبق نظر شيعه پيامبراكرم(ص) معصوم است در مورد اين تناقض جواب دهيد.
پاسخ: همانطور كه مستحضريد، عصمت پيامبران با ادله عقلى و نقلى ثابت شده است؛ بنابراين، اگر آياتى، در ظاهر با اين اصل مخالف باشند، تفسير آيات با قراين و شواهد موجود، به طور صحيح، اين تعارض ظاهرى را از بين مىبرد كه در ذيل به اين مسأله مىپردازيم.
– آيه راجع به پيامبر: «انا فتحنا لك فتحاً مبينا ليغفرَ لك اللَّه ما تقدَّم من ذنبك و ما تأخّر و…؛(4) همانا گشايشى آشكار در كار تو پديد آورديم تا خداوند گناه نخستين و آينده تو را بيامرزد و نعمتش را بر تو به كمال برساند و تو را به راهى راست هدايت فرمايد.
به طورى كه از ظاهر آيه برمىآيد، لام در «ليغفَر» براى تعليل است و اين را مىفهماند كه غرض از فتح مبين (مكّه) آمرزش گناهان پيامبر است. شبهه اين است كه اين چه گناهى بود كه پروردگار خواست به وسيله فتح مكه، گذشته و آيندهاش را جبران و غفران را نصيب حضرتش كند؟
در اين باره، دو مطلب مورد بررسى قرار مىگيرد: 1. مراد از ذنب؛ 2. ارتباط بين فتح مكه (يا صلح حديبيه) و آمرزش گناهان پيامبر.
«ذنب» در لغت، به معناى آثار شوم و تبعات كارى است. ظهور اسلام در آغاز، زندگى مشركان را به هم ريخت و پيامبر گرامى درصدد دگرگون ساختن ارزشهايى برآمدند كه تا آن زمان به معناى ارزش اجتماعى مطرح بود. اين امر باعث شد كه مشركان، موجوديت خود را در خطر ببينند؛ ازاينرو هرگونه تهمت و صفت ناروا را به حضرت نسبت مىدادند. بر ضد ايشان شايعهها مىساختند. گناهان مختلف براى وى مىشمردند. او را جنگطلب، آتشافروز، بىاعتنا به سنتهاى راستين، فحاش به بتها، غيرقابل تفاهم و… مىشمردند؛ بنابراين، پيامبر از نظر مشركان، بزرگترين گناهان را مرتكب شده بود و او را مستوجب عقوبت مىدانستند.
فتح مكه باعث شد كه مشركان دو گروه شوند: گروهى مسلمان شوند و در نتيجه فهميدند كه كارهاى پيامبر نه تنها گناه نبوده، بلكه از بهترين عبادتها بوده است، و آيين او، برخلاف آنچه مىپنداشتند يك آيين پيشرو الهى و آيات قرآنش ضامن تربيت نفوس انسانها و پايانگر ظلم و ستم و خونريزى بوده است. گروه ديگر، در اقليت قرار گرفتند و شوكت و قدرت خود را از دست دادند و فهميدند كه پيامبر، واقعيتى است كه بايد او را بپذيرند؛ به اين جهت، از تصميمهاى خطرناك گذشته منصرف شدند؛ نتيجه اينكه، اين گناهان (قبل از هجرت و بعد از هجرت) گناهان واقعى نبودند؛ بلكه گناهانى پندارى و در افكار مردم بود كه پيروزىهاى بعد، بر همه آنها خط بطلان كشيد.(5) پرسش: براساس آيه 19 آل عمران: «همانا دين نزد خدا اسلام است». آيا مفهوم اسلام در عصر پيامبر(ص) ما و پيامبران ديگر فرق مىكند؟
پاسخ: از آيات قرآن كريم استفاده مىشود كه دين خدايكى است، و آن اسلام (تسليم حق شدن و فرمانبردارى از حق تعالى) است؛ مانند:
1. «إنّ الدين عند اللَّه الاسلام؛(6)؛ دين در نزد خدا اسلام است.»
2. خداوند، درباره حواريون حضرت عيسى(ع) مىفرمايد: «به حواريون وحى فرستادم كه به من و فرستاده من، ايمان بياوريد. آنها گفتند: ايمان آوردهايم، و گواه باش كه ما مسلمانيم».(7)
3. حضرت نوح(ع) به قوم خود فرمود: «أُمرت أن أكون من المسلمين(8)؛ من مأمورم كه از مسلمانان باشم.»
البته، شريعت پيامبران متفاوت است؛ «لكلّ جعلنا منكم شرعة و منهاجاً.»(9)
خداوند متعال به مقتضاى تكامل تدريجى بشر، در هر زمان، شريعتهاى كاملترى را براى او قرار داده تا به مرحله نهايى تكامل – كه شريعت حضرت محمد(ص) است – رسيده، و معيار در پذيرش دين الهى در هر زمان، قبول شريعت و اطاعت از پيامبر همان زمان است.
«اسلام» علاوه بر اينكه نام دين الهى در تمام زمانها است، نام آخرين و برترين آيين و شريعت يعنى آيينِ حضرت خاتمالانبياء(ص) نيز هست.(10)
در برخى از آياتِ قرآن كريم، مقصود از «واژه» اسلام، دين الهى است؛ مانند آياتى كه ذكر شد و در برخى ديگر از آيات، مقصود، شريعت پيامبر خاتم(ص) است؛ مانند: آيه 17 سوره حجرات كه خطاب به پيامبر مىفرمايد: «آنها بر تو منّت مىنهند كه اسلام آوردهاند. بگو: اسلام آوردن خود را بر من منّت نگذاريد؛ بلكه خداوند بر شما منّت مىنهد كه شما را بهسوى ايمان هدايت كرده است… .» و آيه 14 همين سوره.
[با تقدير از مركز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبليغات اسلامى كه در تهيّه پرسشها و پاسخهاى قرآنى، مجله را همراهى كردند.
ضمناً خوانندگان گرامى مىتوانند براى دريافت پاسخهاى قرآنى به اين آدرس مكاتبه، يا تماس حاصل نمايند:
قم – صندوق پستى 3775 – 37185 نمابر: 7736270 – تلفن: 7742160 – 7742150] پاورقي ها:پىنوشتها: – 1 – نورالثقلين، همان، ج 3، ص 74. 2 – اصول كافى، شيخ يعقوب كلينى، ج 2، ص 564، دارالتعارف، بيروت. 3 – سوره انعام،آيه 59. 4 – سوره فتح،آيه 1 و 2. 5 – تفسير نمونه، آية اللَّه مكارم شيرازى و ديگران، ج22 ،ص 20 انتشارات دارالكتب الاسلامية. 6 – سوره آل عمران،آيه 19. 7 – سوره مائده،آيه 111. 8 – سوره يونس،آيه 72. 9 – سوره مائده،آيه 48. 10 – اقتباس از قاموس قرآن، سيدعلىاكبر قرشى، ج 4، ص 16 و 17، دارالكتب الاسلاميه / الميزان، علامه طباطبايى، ج 5، ص 350 – 352، نشر اسماعيليان.