مهجوريت قرآن؛ اسباب و نشانه‏ها

پيامبر خدا(ص) در عرصه قيامت در آن روز هولناك و دشوار با افسوس و دلى پردرد، قرآن‏بدست مى‏ايستد و – اين گونه شكايت جانكاهى را به پروردگار مى‏كند: «پروردگارا!! قوم من قرآن را رها كردند.» (فرقان/ 30) گويا رسول خدا مى‏فرمايد خداوندا مردم، نور، روشنگرى و بيانگرى قرآن را رها كردند، جداگر حق از باطل، رحمت و شفا را ترك گفتند، تشنه گشتند در حالى كه آب زلال و گوارا در كنارشان بود، در ظلمات زندگى كردند در حالى‏كه در نزدشان نورِ آشكار و روشنگر بود. آه چه سنگين زيان و بزرگ خسارتى كرده است، كسى كه اين همه را رها كند!
در اين بررسى مقصود ما از رهاكنندگان قرآن، سركشان و ستمگران نيستند كه قرآن را بر سر نيزه كرده و با قرآن عليه قرآن مى‏جنگيدند در پوشش اسلام و قرآن با سرنيزه‏هاى صفيّن قرآن را حمل مى‏كردند و يا مسجد ضرار را با انبوه منافقان پر مى‏كنند؛ اينان دشمن‏ترين، دشمنان اسلام و قرآن‏اند و روى سخن با ايمان آوردگان، دينداران و پايبندان به مكتب است.

مهم‏ترين نشانه‏هاى دورى از قرآن‏

1. تلاوت نكردن‏
(متأسفانه) از پديده‏هاى آشكار در جامعه اسلامى ترك تلاوت و قرائت قرآن كريم است، با وجود آيات فراوان قرآن درباره تلاوت آن، و دعوت پيامبر اكرم(ص) و امامان(ع) به تلاوت قرآن، اندك افرادى هستند كه گوش شنوا دارند.
خداوند مى‏فرمايد: «و قرآن را با دقت و تأمل بخوان» (مزمل/ 4)
و نيز مى‏فرمايد: «اكنون آنچه براى شما ميسر است قرآن بخوانيد» (مزمل/ 4)
از حضرت رسول اكرم(ص) روايت شده، هر كس قرآن را پيش از سن بلوغ بخواند، حكمت را در كودكى فرا گرفته است. و فرمود: هر كس دوست دارد با پروردگارش سخن بگويد پس قرآن را بخواند، و هشدار مى‏دهند از اين كه روزى بر ما بگذرد و جزو بى‏خبران باشيم، آنجا كه مى‏فرمايد: هر كس شبى ده آيه بخواند او را از «بى‏خبران» نمى‏نويسند، و اگر پنجاه آيه قرائت كند با «ذكران»، اگر سيصد آيه بخواند از شمار «رستگاران» و اگر پانصد آيه از قرآن را تلاوت نمايد از مجتهدان شمرده مى‏شود.
بعضى از مؤمنان از ترس اينكه احكامِ تلاوت را نمى‏دانند خواندن قرآن را ترك مى‏كنند در حالى كه رسول خدا مى‏فرمايد: اگر قرآن خطا و يا با لحن اشتباه خوانده شود و يا اعجمى آن را تلاوت نمايد؛ فرشته‏اى آن را همان‏گونه كه نازل شده برايش مى‏نويسد. نقش تلاوت قرآن در شخصيت انسان‏
تلاوت همراه با ترتيل قرآن از امور مهمى است كه بر شكل‏گيرى ايمان شخص تأثير مى‏گذارد. به صورتى كه انسان با خواندن قرآن، لطافت و قوت را با هم مى‏آموزد. در (مسائل) عاطفى و احساسى، نرم‏دل و در دشوارى‏ها و برخورد با مشكلات و رنج و دردها محكم و قوى مى‏شود. از اين‏رو قرآن كريم خطاب به پيامبر خدا مى‏فرمايد: «اى جامه به خود پيچيده، شب را جز كمى به پاخيز، نيمى از شب را، يا كمى از آن كم كن، يا بر نصف آن بيفزا، قرآن را با دقت و تأمل بخوان» (مزمل/ 1 – 4)
همه‏ى اينها براى آمادگى تحمّل بار سنگين و پذيرش مسؤوليت بزرگ است: «چرا كه ما بزودى سخنى سنگين به تو القا خواهيم كرد.» (مزمل/ 5)
و نسبت به مؤمنين تخفيف داده شده مى‏فرمايد: «اكنون آنچه براى شما ميسّر است قرآن بخوانيد. او مى‏داند به زودى گروهى از شما بيمار مى‏شوند، و گروهى ديگر براى بدست آوردن فضل الهى (و كسب روزى) به سفر مى‏روند. و گروهى ديگر در راه خدا جهاد مى‏كنند (و از تلاوت قرآن باز مى‏مانند).»
از نشانه‏هاى اساسى و جدّى پرهيزكاران كه در طول شبانه روز به طور طبيعى در آن‏ها مشاهده مى‏شود. اين است كه با خواندن قرآن به خود – نفس خود – حالت حزن و اندوه مى‏دهند. حضرت على(ع) علاقه آنها را چنين وصف مى‏فرمايد: «پرهيزكاران در شب بر پا ايستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفكر و انديشه مى‏خوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروى درد خود را مى‏يابند. و اضافه مى‏فرمايد: و هر گاه به آيه‏اى مى‏رسند كه ترس از خدا در آن باشد گوش دل به آن مى‏سپارند، و گويا صداى بر هم خوردن شعله‏هاى آتش، در گوششان طنين افكن است»(1) ما كجائيم و آن‏ها كجا؟ تفاوت تلاوت با ترتيل و بدون ترتيل‏
ميان تلاوت با ترتيل و بدون ترتيل فرق وجود دارد؛ تلاوت با ترتيل به خواندن، فضاى روحانى و جوّ معنوى مى‏دهد و قلب انسان همراه با خواندن كلمات به حركت در مى‏آيد، و متناسب با انبساط روحى، آيات خدا در عمق جان رسوخ مى‏كنند. تفسير درّالمنثور به نقل از حضرت على(ع) مى‏نويسد: از پيامبر خدا(ص) درباره‏ى آيه «و رتل القرآن ترتيلا» سؤال شد. حضرت در پاسخ فرمود: يعنى قرآن را واضح و شمرده بخوانيد و چون ماسه، آن را پراكنده نكنيد و مانند شعر، آن را نسراييد، در شگفتى‏هايش انديشه و درنگ كنيد و دلها را به حركت واداريد و دغدغه‏تان در تلاوت به آخر رسانيدن سوره نباشد. 2. گوش نسپردن‏
از بلاهايى كه در ميان مردم – مسلمان و بلكه مؤمنين از آن‏ها – رسوخ كرده اين است كه صحبت‏ها و گفتگوهايشان پيش از آغاز تلاوت و بعد از شروع آن تفاوت نمى‏كند. در حالى كه خداى سبحان – هر گونه – سخن گفتن هنگام تلاوت را بيهوده و لغو اعلام كرده است. آيه مى‏فرمايد: «هنگامى كه قرآن خوانده شود، گوش فرادهيد و خاموش باشيد، شايد مشمول رحمت خدا شويد.»(اعراف/ 204)
بدرستيكه قرآن تنها گوش دادن را از ما نمى‏پذيرد؛ بلكه با گوشِ جان شنيدنى كه همراه با تدبّر و هوشيارى باشد. به احتمال زياد كسانى كه هنگام خواندن قرآن عمل لغو مرتكب مى‏شوند و به تلاوت گوش نمى‏دهند، ارزش گوش سپردن به قرآن كريم را نمى‏دانند. در حالى‏كه معناى صريح آيه مباركه و روايات ضرورت استماع قرآن و سكوت هنگام تلاوت آن است. در آن صورت است كه درهاى رحمت الهى گشوده مى‏شود و دلهاى مؤمن به سوى آن روى مى‏آورند. «و إذا قُرئ… ترحمون» اينجاست كه رحمت الهى بر كسانى كه ساكت‏اند و گوش فرا مى‏دهند نازل مى‏شود.
رسول‏خدا(ص) فرمود: بلاى دنيا از قارى قرآن و بلاى آخرت از شنونده‏ى آن برطرف مى‏شود. براستى بلاى دنيا نسبت به آخرت چقدر است؟!
در روايت است كه زراره مى‏گويد: از حضرت امام صادق(ع) پرسيدم آيا بر كسى كه صداى تلاوت قرآن را مى‏شنوند سكوت كردن ضرورى است؟ امام(ع) در پاسخ فرمود: «بلى»، اگر در نزد شما قرآن تلاوت شد، سكوت نماييد و گوش فرادهيد.
قرآن كريم در وصف حالت مؤمنان صالح هنگام گوش دادن به تلاوت مى‏فرمايد: «كسانى كه پيش از آن به آنها دانشى داده شده، هنگامى كه (اين آيات) بر آن‏ها خوانده مى‏شود، سجده كنان به خاك مى‏افتند.» و مى‏گويند: «منزه است پروردگار ما، كه وعده‏هايش به يقين انجام شدنى است.» آن‏ها (بى‏اختيار) به زمين مى‏افتند و گريه مى‏كنند؛ و (تلاوت اين آيات همواره) بر خشوعشان مى‏افزايد.» (اسراء/ 107 – 109)
قرآن در نشان دادن حالتى كه شايسته است مؤمنان در زمان شنيدن قرآن داشته باشند مى‏فرمايد: «خداوند بهترين سخن را نازل كرده، كتابى كه آياتش (در لطف و زيبايى و عمق و محتوا) همانند يكديگر است؛ آياتى مكرر دارد (با تكرارى شوق‏انگيز) كه از شنيدن آياتش لرزه بر اندام كسانى كه از پروردگارشان مى‏ترسند مى‏افتد؛ سپس برون و درونشان نرم و متوجه ذكر خدا مى‏شود.» (زمر/ 23) 3. حفظ نكردن‏
حفظ قرآن و صحيح خواندن آن در اين روزگار حتى نزد مؤمنان تحصيل كرده كمتر مورد توجه است به همين علت مى‏بينيم وقتى يكى از آن‏ها به آيه مباركه‏اى استشهاد مى‏كند در تلاوت آن در مى‏ماند و به زحمت مى‏افتد.
پيامبر اكرم(ص) شيفته و حريص بر حفظ كردن قرآن بود حتى بر جبرئيل(ع) پيشى مى‏گرفت. گفته‏اند رسول اكرم(ص) پيش از آن‏كه جبرئيل مقدار آياتى كه فرو آورده كامل كند، حضرت آنها را از بَر مى‏خواند تا از حفظ قرآن مطمئن شود. و اين را از ظاهر آيه مى‏فهميم: «زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن [= قرآن‏] حركت مده، چرا كه جمع كردن و خواندن بر عهده‏ى ماست پس هر گاه آن را خوانديم، از خواندن آن پيروى كن. سپس بيان [و توضيح‏] آن (نيز) بر عهده‏ى ماست.»(قيامت/16-19) حافظ قرآن داراى منزلتى عظيم و جايگاه بلندى است و كسى را يارى آن نيست به آن دست يابد. رسول خدا(ص) به حافظ قرآن اين‏گونه اطمينان مى‏دهد: «خداوند به هر كسى – توفيق – حفظ قرآن را بدهد سپس گمان كند كسى بر او برترى دارد به بهترين نعمت‏ها جفا روا داشته است. و مى‏فرمايد: «كسى كه در قلب‏اش چيزى از قرآن نيست، خانه دلش ويران است».
چه بسا كسى برنامه حفظ – سوره‏هايى يا آياتى – را آغاز كند سپس آن‏ها را فراموش كند و برنامه‏ى حفظ قرآن را كنار بگذارد اين – حالت – در روز قيامت باعث افسوس و حسرت‏اش مى‏شود.
امام صادق(ع) مى‏فرمايد: كسى كه سوره‏اى از قرآن را فراموش كند در بهشت به صورت چهره‏اى نيكو و مرتبه‏اى بلند در برابرش ظاهر مى‏شود. وقتى او را ببيند از او مى‏پرسد كيستى؟ چقدر نيكويى! اى كاش براى من مى‏بودى. او در پاسخ مى‏گويد: آيا تو مرا نمى‏شناسى؟! من همان سوره‏ى فلان در فلان جاى قرآن هستم. اگر مرا فراموش نمى‏كردى تو را به اين مرتبه مى‏رساندم!! 4. تدبّر نكردن‏
انسان به هر مرحله‏اى از علم و آگاهى نائل شده باشد حق دارد حالت روح تدبر در آيات را در خود زنده كند و در آن‏ها بينديشد و از آن‏ها الهام بگيرد. قابل فهم بودن قرآن در هر سطح، يكى از معجزات قرآن است. حتى افراد بى‏سواد كه خواندن و نوشتن بلد نيستند قرآن را مى‏فهمند لكن مراتب فهم و فراگيرى متفاوت و مختلف است و اين ويژگى خاص قرآن كريم است و امتيازى است كه هرگز در هيچ كتابى يافت نمى‏شود.
بسيارى از مؤمنان به اشتباه تصور مى‏كنند تدبر در قرآن جايز نيست مگر براى كسانى كه از شرايط مفسر مانند لغت‏شناسى، بلاغت، اصول، منطق، فلسفه و… برخوردار باشند با اين توهّم خود را از تدبر نمودن در آيات قرآن كه شايسته است هركس آن را دارا باشد، محروم مى‏سازند. قرآن فرياد مى‏زند: «ما قرآن را براى تذكر، آسان ساختيم؛ آيا كسى هست كه متذكر شود؟!»(قمر/22)
خداوند عمل كسانى كه در قرآن تفكر و تدبر نمى‏ورزند ناپسند مى‏داند و مى‏فرمايد: «آيا آنها در قرآن تدبّر نمى‏كنند، آيا بر دلهايشان قفل نهاده شده است؟!» (محمد/ 24) (در حقيقت) قرآن براى تدبّر ورزيدن نازل شد. خداوند مى‏فرمايد: «اين كتابى است پر بركت كه بر تو نازل كرده‏ايم تا در آيات آن تدبّر كنند و خردمندان متذكر شوند.»(ص/29)
هر كس كه قرآن را مى‏خواند يا به آن گوش فرا مى‏دهد حق دارد در هر حرفى از حروف آن يا كلمه‏اى از كلماتش و يا آيات آن انديشه و تدبر كند؛ حق دارد هنگام تلاوت كلام خدا سخن حضرت ابراهيم را با تدبر بنگرد آنجا كه مى‏فرمايد: «الَّذِى خَلَقَنِى فَهُوَ يَهْدِينِ * وَ الَّذِى هُوَ يُطْعِمُنِى وَيَسْقِينِ * وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ * وَ الَّذِى يُمِيتُنِى ثُمَّ يُحْيِين»(شعراء/78-81) پس از مطالعه آيات بايد بيانديشد علت اختلاف در استفاده از حروف عطف، واو، فاء، ثم و… چيست؟ چرا ضمير «هو» بكار برده مى‏شود. چگونه سياق از (مرضتُ) به خلقنى، يطعمنى، يميتنى تبديل مى‏شود؟ و چرا نگفت (يمرضنى)! و در آيه: «ولنبلونّكم بشى‏ء… الصابرين» (بقره/ 155) چه رازى در تقدم كلمه خوف بر جوع و جوع بر نقص اموال هست؟
و چه سرّى در تقدم اموال بر جانها در آيات جهاد وجود دارد؟ در حالى كه جان‏ها را بر اموال در آيات سوره‏ى شعراء مقدم كرده «و جاهدوا فى سبيل اللَّه بأموالكم و انفسكم» ؛ «ان اللَّه اشترى من المؤمنين انفسهم و اموالهم»
رسول اكرم(ص) براى كسانى كه مى‏خواهند در آيات خدا تدبر كنند، دو سفارش مهم فرموده: 1. در تلاوت قرآن همتتان اين نباشد كه سوره‏اى را كه آغاز كرديد به پايان برسانيد. 2. قرآن بخوانيد و گريه نماييد و اگر نتوانستيد حالت گريه به خود بگيريد.
5. عدم اهتمام به عمل‏
در عصر رسالت، دشمنان به راز نهفته «درنگ كردن» و «به ترتيب فرود فرستادن» در قرآن پى نبردند.
«… و قرآنى كه آياتش را از هم جمع كرديم، تا آن را با درنگ بر مردم بخوانى؛ و آن را بتدريج نازل كرديم.»(اسراء/106)
دشمنان اسلام حتى، اين بهانه را مطرح مى‏كردند و مى‏گفتند: «چرا قرآن يكجا بر او نازل نمى‏شود؟!» (فرقان/ 32)
در حالى كه از اين حقيقت بى‏خبرند كه اگر قرآن به صورت تدريجى در مدتى بيش از 20 سال نازل نمى‏شد، اولاً: امكان تحقق رسالت دين در تشكيل ساختار سالم قرآنى و تربيت امت و ايجاد دگرگونى و تحول در متن وقايع بدون حضور در فراز و نشيب زندگى ميسر نبود. ثانياً: لازمه‏ى دگرگونى و تغيير در روح و جان مردم تدريجى بودن است. ثالثاً: نزول تدريجى قرآن باعث دلگرمى و استوار ماندن رهبر در ميدان عمل و صحنه‏ى برخورد مى‏شود. خداوند در اين‏باره مى‏فرمايد: و كافران گفتند: «چرا قرآن يكجا بر او نازل نمى‏شود؟! اين بخاطر آن است كه قلب تو را به وسيله آن محكم داريم، و از اين رو آن را بتدريج بر تو خوانديم.»(فرقان / 32) قرآن براى توأم ساختن علم و عمل و جهت دادن به حركت‏ها و رهبرى مردم و مراقبت مستمر نازل شده است.
سيوطى در الاتقان، به نقل از عبدالرحمن سلمى، مى‏گويد: درباره كسانى كه قرآن را مى‏خواندند چنين مى‏گفتند: هر گاه 10 آيه از پيغمبر(ص) مى‏آموختند بر تعداد آيات نمى‏افزودند تا اينكه مى‏فهميدند به علم و عمل رسيده‏اند سپس مى‏گفتند: قرآن و علم و عمل را با هم آموختيم. و به همين دليل مدتى را در حفظ سوره سپرى مى‏كردند. پيامبر در تفسير آيه‏ى «و الذين آتيناهم الكتاب يتلونه حق تلاوته» فرمود: حق تلاوته يعنى آن را بطور كامل تبعيت كرده و حقش را بجا آورند.
در تلاوت، به آسانى آيه «وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَآ أَنزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَكَ هُمُ الْكَافِرُون» را مى‏خوانيم. اما در عمل به آن سختى‏هاى بسيارى را بايد به جان خريد. به همين جهت بايستى اين دو حقيقت اساسى قرآن تفكيك شوند:
1. قرآن سهل و آسان است. «ما قرآن را براى تذكر آسان ساختيم؛ آيا كسى هست كه متذكر شود؟!» (قمر/ 22)
2. قرآن سخت و دشوار است. «إِنَّا سَنُلْقِى عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلاً؛ چرا كه ما به بزودى سخنى سنگين به تو القا خواهيم كرد.»(مزمل/5)
نويسنده «وحى القرآن» معتقد است: «قول ثقيل» دشوارى مادى نيست؛ كه برخى روايات از فشارى كه بر جسم مبارك پيامبر(ص) هنگام دريافت وحى وارد مى‏شود، ياد مى‏كنند؛ بلكه مقصود دشوارى بار مسؤوليت است كه بر دوش انسان مى‏آيد.(2) اسباب دورى از قرآن‏
مهم‏ترين علتهاى اساسى كه باعث مى‏شوند قرآن كريم كنار گذاشته شود و نقش زندگى‏ساز خود را از دست بدهد عبارتند از: 1. شيوه‏ى برخورد نادرست‏
نگرشى كه به قرآن كريم صورت مى‏گيرد از فضاى رسالتى كه قرآن در آن نازل شده و صحنه پيكارى كه رهبرى آن را داشته به دور است. قرآن براى تشكيل امتى راهبر، پيشتاز و شاهد، آمده كه بتواند در ميدان كارزارى پيوسته با دشمنان، خود به سير تكامل برسد. با امت باشد و هدايت و فرماندهى آنها را به عهده بگيرد، در شادى و غم و شكست و پيروزى‏شان همراه باشد. قرآن راهكار عمل، تلاش و جهاد است و زندگى را از خلال خيزش و قيام به پيش مى‏برد و نسل نخست رابطه ميان شناخت تاريخ و ساختن تاريخ را از قرآن درك كرد.
قرآن راهبرى و مسير حركت آنان را بعهده داشت چون سربازى كه در ميدان جنگ دستور روزانه و سريع خود را از فرمانده مى‏گيرد. بنابراين كسى دستورى را كه براى بيش از يك جلسه باشد؛ اخذ نمى‏كرد؛ زيرا احساس مى‏كرد واجبات و تكاليف زيادى بر عهده‏اش مى‏افتد هر فرد ده آيه از قرآن را فرا مى‏گرفت تا آن‏ها را حفظ كند و به آن‏ها عمل نمايد «شيوه‏ى دريافت قرآن براى اجرا و عمل به آن، همان چيزى است كه نسل اول انجام داد و شيوه دريافت براى آموختن و انبار كردن معلومات آن چيزى است كه نسل‏هاى بعد آن را آفريدند.»(3)
براى اين‏كه به توانايى و پويايى قرآن نايل شويم و حقيقت نهفته زندگى‏ساز آن را درك كنيم و به قابليت راهنما بودنش براى مسلمانان هر نسل پى ببريم بايستى چگونه بودن نخستين اجتماع مسلمانانى كه مورد خطاب قرآن بودند را مدنظر داشته باشيم.
آرى شايسته است همراه با مسلمانان نخست زندگى كنيم و آنان را به صورت چهره‏ى بشر حقيقى در زندگى واقعى با مشكلات آن بنگريم و رهبرى مستقيم قرآن را در اهداف و لحظات زندگى‏شان مورد تأمل و كنكاش قرار دهيم و ببينيم قرآن چگونه گام به گام دست آنها را مى‏گيرد در فراز و نشيب‏ها، افت و خيزها، ضعف‏ها و مقاومت‏ها و… با اين نگرش همه‏ى ويژگى‏هاى انسان شناخته مى‏شوند ضعف‏ها و استعدادها و… ظاهر مى‏گردند.
سپس ما نيز خود را مخاطب قرآن احساس مى‏كنيم – درست مانند مسلمانان مورد خطاب قرآن – و مردم امروز مى‏توانند از پاسخ‏گويى قرآن و رهبرى آن در همان راه، بهره‏مند باشند.
با اين نگرش است كه قرآن را زنده خواهيم ديد و احساس مى‏كنيم با امروز و فرداى ما همراه است.(4) 2. محدودنگرى (نگرش محدود و بسته به قرآن)
اين نگرش نقش بسزايى در ناكارآمد جلوه دادن آيات قرآن در فضاى فعاليت‏هاى اجتماعى، سياسى و اقتصادى داشته است. همچنين سبب ناتوان جلوه دادن آيات در رويارويى با حوادث و پيشرفت‏ها شده است. محدودنگرى به آيات قرآن كريم دو صورت دارد:
1. محدوديت زمانى‏
اين نگرش اسباب نزول را پوشش و محدوديت براى فكر و انديشه مى‏انگارد و منطق و راه‏كار بودن آن‏را نفى مى‏كند.
پس در توجه به اشخاص و قهرمانان و وقايع تاريخى غوطه‏ور مى‏شود به طورى كه افكار و مفاهيمى – كه آيات جز به جهت بيان و تأكيد آنها نازل نشده‏اند – فراموش مى‏شوند. و نيز در قصص قرآنى كه جز به جهت «عبرت آموزى» نيامده‏اند، همين تلقى وجود دارد. خداوند مى‏فرمايد: «در سرگذشت آنها درس عبرتى براى صاحبان انديشه بود.» (يوسف/ 111)
براى نمونه داستان سامرى تنها يك حادثه تاريخى‏گذرا كه در زمان گذشته رخ داده، نيست. بلكه پديده‏اى است كه در هر عصر و نسلى تكرار مى‏شود. هرگاه رهبر مقتدر از صحنه دور شود سامرى به نام پيروى از راه موسى(ع) تلاش مى‏كند در بروز حوادث جايگاه او را بگيرد و بگويد: «من چيزى ديدم كه آنها نديدند؛ من قسمتى از آثار رسول (و فرستاده‏ى خدا) را گرفتم، سپس آن را افكندم و اين چنين (هواى) نفس من اين كار را در نظرم جلوه داد.» (طه/ 96)
با تدبر در قصه‏ى سامرى و شيوه‏هاى فريبنده و گمراه كننده‏اى كه بنى‏اسرائيل را شيفته و مسحور كرد و آنان را رو در روى هارون(ع) قرار داد كه به هارون چنين گويند: «ما همچنان گرد آن مى‏گرديم (و به پرستش گوساله ادامه مى‏دهيم) تا موسى به ما باز گردد…»، خواهيم ديد گوساله‏اى كه سامرى آن را از طلا ساخت همچنان در واقعيت‏هاى اين زمان به صورت‏هاى گوناگون و شيوه‏هاى مختلف وجود دارد. و اگر به موضع‏گيرى حضرت موسى در برابر اين مشكل توجه كنيم پندها و درسهاى بزرگى خواهيم گرفت. نخست به جهت مواجه‏اى كه با امت گمراه و سرگرم گوساله نمود و دوم برخورد حضرت با جانشينش هارون و در نهايت مقابله‏اى كه با سامرى كرد.
شايان ذكر است كه داستان سامرى در سوره‏هاى متعددى تكرار شده و اين نشانه‏ى پندآموزى بزرگى است و درسهاى مهمى را در صحنه‏هاى سياسى و اجتماعى مى‏توان از آن آموخت و همچنين در قصه‏ى يونس(ع) كه آن حضرت با حالت خشم صحنه را ترك مى‏كند، رخدادى نيست كه سپرى شده و زمان آن گذشته باشد بلكه با نگرش عميق به حوادث پيرامون آن و شيوه‏ى خطاب آيات در سه سوره‏ى انبياء، صاد و نون، نقش قرآن در متن فعاليت‏هاى اجتماعى، سياسى، فرهنگى… زمان ما محسوس و كاربردى مى‏شود.
از مصيبت‏هاى بزرگى كه ما را از فراگيرى درس‏هاى دلنشين قرآنى محروم كرده، اين است كه ما در پى يافتن مواردى از داستان هستيم كه قرآن آن را به دليل بى‏اهميتى يا كم اهميتى، ذكر نكرده است. و سرانجام از پرداختن به دلالت‏ها و نشانه‏هاى عميق قرآنى و رخدادها غافل مى‏شويم و به امور بى‏ارزش و جانبى مى‏پردازيم.
آرى به تفصيل راجع به امور مجمل در قرآن پرداخته‏ايم و در امورى كه به آن‏ها اهميت داده نشده دقت مى‏كنيم. و اين چنين است كه قصه، حكمت، عبرت و درس آموزى خود را از دست مى‏دهد.
به طور مثال در تفاسير درباره‏ى چگونگى درخت نهى شده در قصه‏ى آدم(ع) به دقت… مى‏پردازيم: «نزديك اين درخت نشويد.»(بقره/ 35) و يا در پى شناخت نام مردى كه در سوره‏ى يس آمده هستيم: «وَ جَآءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى‏؛ و مردى (با ايمان) از دورترين نقطه شهر با شتاب فرارسيد» (يس/ 20) و…
به احتمال زياد توجه به اين مشغوليت‏ها و نكات غير ضرورى در قصه‏هاى قرآن ميدان را براى ورود اسرائيليات در تفاسير باز كرده است. 2. محدوديت در افق و فضاى نزول‏
محدوديت در آفاق و فضاى نزول باعث مى‏شود آيات قرآن در فضاى كوچك و محصور نگه داشته شود و چشم‏اندازى ديگر نداشته باشد؛ و امكان گسترش افق‏هاى باز در صحنه‏هاى وسيع و مسائل اجتماعى، سياسى و اقتصادى را پيدا نمى‏كند.
طبيعى و پر واضح است كه قرآن گنجى است كه تمامى ندارد و شمعى است كه به خاموشى نمى‏گرايد و دريايى كه ژرفايش دست نيافتنى است، بلكه محدوديت و تنگ نگرى مربوط به ديد محدود ما است كه نمى‏توانيم همگام با تحولات زندگى، پاسخ نيازهاى خود را پيدا كنيم. براى مثال هنگام تفسير آيه «يا اهل الكتاب لم تلبسون الحق بالباطل و تكتمون الحق و انتم تعلمون» (آل‏عمران/ 71)
ما فقط آن را از يك دريچه مى‏نگريم كه درباره‏ى آنچه اهل كتاب كتمان كردند؛ نازل شده است. در حالى كه آيه دو روش خبررسانى استكبار جديد و قديم را مشخص مى‏كند: 1. شيوه‏ى اطلاع‏رسانى گمراه كننده‏
(وارونه سازى خبرها) «لم تلبسون الحق بالباطل» چرا حق را با باطل (مى‏آميزيد) 2. شيوه‏ى تاريك كتمان و سانسور خبرى‏
«و تكتمون الحق و انتم تعلمون» حقيقت را پوشيده مى‏داريد. در حالى كه مى‏دانيد.
آيت اللَّه سيد محمد باقر صدر(ره) – با ژرف نگرى – توانست مشكل اقتصادى جهان را از خلال آيه زير بدست آورد: «و اتاكم من كل ما سألتموه و ان تعدوا نعمة اللَّه لاتحصوها انّ الانسان لظلوم كفار؛ و از هر چيزى كه از او خواستيد، به شما داد، و اگر نعمت‏هاى خدا را بشماريد، هرگز آنها را شماره نتوانيد كرد. انسان، ستمگر و ناسپاس است.»(ابراهيم/ 34) ايشان مى‏فرمايد: اسلام مانند سرمايه‏دارى معتقد نيست كه مشكل – اقتصاد – در طبيعت و كمبود منابع آن است زيرا بر اين باور است كه طبيعت توانايى اين را دارد كه پاسخگو و ضامن همه‏ى نيازهاى بشر باشد. همچنين اسلام مشكل اقتصاد را در تناقض و نابرابرى بين توليد و شيوه‏هاى توزيع نمى‏داند؛ كه ماركسيستها به آن معتقدند. بلكه اسلام مشكل اساسى را پيش از هر چيز مربوط به انسان مى‏داند نه طبيعت و نه شيوه‏ى توليد.
اسلام در فرازهايى از آيات زير اين مطلب را بيان مى‏كند: «اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقًا لَّكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِىَ فِى الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهَار» (ابراهيم/ 32)
«ستم آدميان در بخش نابرابر نعمت‏هاى الهى است – يعنى سوء توزيع – و كفران نعمت آنها در اهمال كارى از بهره‏بردارى از طبيعت و خود را از كار كنار كشيدن – يعنى توسل به شيوه‏ى منفى – است.»(5)
هنگام تفسير «مؤلفة قلوبهم» در آيه: زكاتها مخصوص فقرا و مساكين و كاركنانى است كه براى (جمع آورى) آن زحمت مى‏كشند، و كسانى كه براى جلب محبّتشان اقدام مى‏شود، و براى (آزادى) بردگان و (اداى دَينِ) بدهكاران و…(6) بايستى معناى دلالى و تطبيقى «المؤلفة قلوبهم»(7) را به عنوان اصلى از اصول روابط بين‏الملل مورد بررسى قرار دهيم. و اين اصل قرآنى (اصل اُلفت و نزديكى دلها) نظر مثبت اسلام را به روشنى آشكار مى‏نمايد؛ و مبنايى براى دولت اسلامى است كه هر كجا مصلحت ببيند به آن عمل نمايد.
جهان امروز نيازمند نگرش باز به قرآن در همه ابعاد سياسى، اقتصادى، اجتماعى، فلسفى، تاريخ و روان‏شناسى و… است بايستى همراه با قرآن باشيم. با اين راهكار است كه مى‏شود آن را در متن واقعيت آورد و مشكلات خود را به آن عرضه نمود. بنابراين حركت و تلاش از واقعيت به سوى قرآن راه مى‏يابد و از قرآن به عالم واقع جريان پيدا مى‏كند.
3. هيبت نادرست
ترسيم هيبت نادرست از قرآن نقش بزرگى در بريدن و نافرمانى از قرآن دارد. نوآورى را از تفسير گرفته، بسيارى از مفسران و مؤمنان را از نعمتِ تدبّر در آيات و تفكر در قصص قرآن محروم كرده است.
بنابراين هيبت نادرست از دو زاويه قابل بررسى است:
1. مفسران‏
2. مسلمانان‏

يكى از بزرگترين حجاب‏هاى قرآن كه مانع استفاده از آن شده، از ديدگاه امام خمينى(ره): «اعتقاد به آن است كه جز آنكه مفسرين نوشته يا فهميده‏اند كسى را حق استفاده از قرآن شريف نيست.»(8)
امام خمينى (ره) بازگشت تحجر و نفى در فهم آيات را به فهم نادرست از احاديث تفسير به رأى مى‏دانند. مانند حديث: «من فسّر القرآن برأيه فليتبوأ مقعده من النار»(9) و حديث «من فسَّر القرآن برأيه فأصاب فقد اخطأ»(10)
امام خمينى اين توهم را در سه نكته اساسى پاسخ مى‏دهد:
1. تدبر، پندآموزى و درس گرفتن از قرآن علاوه بر اين‏كه تفسير به‏رأى نيست ربطى به تفسير ندارد. امام مى‏فرمايد: «تفكر و تدبر در آيات شريفه را به تفسير به‏رأى، كه ممنوع است، اشتباه نموده‏اند؛ و بواسطه اين رأى فاسد و عقيده‏ى باطله قرآن شريفه را از جميع متون استفاده عارى نموده و آن‏را به كلى مهجور نموده‏اند؛ در صورتى‏كه استفادات اخلاقى و ايمانى و عرفانى به هيچ وجه مربوط به تفسير نيست تا تفسير به رأى باشد.»(11) 2. تفسير به‏رأى از موارد زير جدا است:
الف)آيات معارف‏
ب) علوم عقلى كه موافق قوانين منطقى باشد
ج) آيات اخلاقى كه مطابق با عقل و خرد باشد.
امام(ره) مى‏فرمايد:«زيرا كه اين تفاسير مطابق با برهان متين عقلى يا اعتبارات واضحه‏ى عقليه است.»(12)
3. «پس، محتمل است بلكه مظنون است، كه تفسير به‏رأى راجع به آيات احكام باشد كه دست آراء و عقول از آن كوتاه است و به صرفِ تعبد و انقياد از خزّان وحى و مهابط ملائكة اللّه بايد اخذ كرد. چنانچه اكثر روايات شريفه در اين باب در مقابل فقهاى عامه كه دين خدا را با عقول خود و مقايسات مى‏خواستند بفهمند وارد شده است. مى‏فرمايد: «دين اللَّه لايصاب بالعقول» مقصود از «دين اللَّه» احكام تعبّدى دين است.»(13)
استاد حسن بنا در كتاب «دو مقاله در تفسير و سوره‏ى حمد» مى‏نويسد: يكى از برادران در مورد بهترين تفسير و بهترين روش فهم قرآن از من سؤال كرد؟ در جوابش يك كلمه را گفتم، قلب تو [قلب مؤمن ]بى‏شك بهترين تفسير كتاب خداوند متعال است. و نزديك‏ترين راه فهم اين است كه قارى با تدبر و خشوع قرآن را بخواند و از خداوند رشد و پايدارى را طلب كند. افكار پراكنده‏اش را در حين تلاوت جمع كند و از سيره‏ى پاك پيامبر مدد جويد و آن را ضميمه‏ى فهم خود كند و به نوع خاصى اسباب نزول و ارتباط آنها را با موارد سيره پيوند دهد. پس از اين مراحل به بهترين كمك در شيوه‏ى فهم صحيح و سالم قرآن دست خواهد يافت. بعد از اين هر آن‏چه در كتب تفسير مى‏خواند به جهت يافتن‏معناى لفظى يا جمله‏اى كه معناى آن را نمى‏داند، يا به جهت افزايش دانشى است كه او را در فهم صحيح قرآن يارى دهد. اينها كمك‏هاى فهم‏اند امّا علم و درك بعد از آن نورى است كه خداوند در دلهاى پاك قرار مى‏دهد.
ابن عطيه گويد: عده‏ى زيادى از مفسرين مانند سعيد مسيّب، عامر شعبى و ديگران براى تفسير قرآن اهميت ويژه‏اى قائل بودند و با اين‏كه فهم و درك جديدى از قرآن داشتند در برابر آن (تفسير قرآن) با ترس و احتياط عمل مى‏كردند.
اين هيبت و شكوه نادرست سبب تفسير مأثور شد كه در اينجا نقش مفسر، نقل آراء و تابعينى كه روايات را به رسول خدا نسبت مى‏دهند، مى‏باشد و اين چنين است كه باب تدبّر و تفكر و انديشه بسته شد. و تفسير در مجموعه‏اى از روايات براى برخى آيات نگاشته مى‏شد.
شيوه تفسير مأثور در واقع راهى است: محدود در برابر نياز نامحدود، زيرا ما در ذيل شش‏هزار و چند صد آيه قرآنى صدها و هزارها سؤالات علمى و غير علمى داريم پاسخ اين سؤالات و حل اين معضلات و مشكلات را از كجا بايد دريافت نمود؟
آيا به روايات بايد مراجعه نمود؟ در صورتى كه آن‏چه مى‏شود نام روايت نبوى بر آن گذاشت از طرق اهل سنت و جماعت به دويست‏وپنجاه حديث نمى‏رسد گذشته از اين‏كه بسيارى از آن‏ها ضعيف و برخى از آن‏ها منكر مى‏باشند و اگر روايات اهل‏بيت را كه از طرق شيعه رسيده در نظر آوريم درست است به هزار مى‏رسد و در ميان آن‏ها مقدار معتنابهى احاديث قابل اعتماد يافت مى‏شود ولى در هر حال در برابر سؤالات نامحدود كفايت نمى‏كند، گذشته از اينكه بسيارى از آيات قرآنى هست كه در ذيل آن از طريق عامه و خاصه حديث وارد نشده است.
يا در اين مشكلات به آيات مناسبه بايد برگشت كه در اين طريقه ممنوع است؟ يا اصلاً از بحث خوددارى كرد و نياز علمى را ناديده انگاشت؟ در اين صورت آيه «ونزَّلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شى‏ءٍ»(14) با دلالت روشن‏تر از آفتاب خود چه معنى خواهد داشت؟ و جمله «أفلا يتدبرون القرآن»(15) و سوره‏ى محمد آيه 24 و آيه «كتابٌ انزلنا اليك مباركٌ ليدبّروا آياته و ليتذكَّر اولواالباب؛(16) كتابى است مبارك كه بر تو نازل كرديم براى اينكه آياتش را تدبر كنند و ارباب عقول متذكر شوند» و آيه «أفلم يدبّروا القول أم جائَهم مالم يأتِ آبائهم الاولين؛(17) آيا اين سخن را تدبر نكرده‏اند يا به سوى ايشان چيزى (تازه) آمده كه به سوى پدران گذشته‏شان نيامده بوده) چه مفهومى خواهد داشت؟»(18)
به ناچار بايستى از شيوه تدبر و تفكر در آيات قرآن پيروى شود و قرآن را با قرآن تفسير كنيم؛ زيرا قرآن براى اين نازل شد كه بعضى از آن (آيات) بعضى ديگر را تصديق كنند. و برخى از برخى ديگر سخن مى‏گويند و بعضى، بر بعضى ديگر شهادت مى‏دهند، با كمك از احاديثى كه در تفسير قرآن بيان شده‏اند.
اين مقاله توسط آقاى سيد مالك موسوى به سفارش مركز فرهنگ و معارف قرآن تهيه شده است. پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1) نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، ص 403 – 404.
2) فضل‏اللَّه، محمد حسين، من وحى القرآن، ج 23، تفسير سوره مزمل.
3) سيد قطب، معالم فى الطريق، فصل جيل قرآنى فريد.
4) سيد قطب – فى ظلال القرآن، ج 8، ص 512 – 513.
5) اقتصاد ما، ترجمه استاد محمد مهدى فولادوند، ص 253، بنياد علوم اسلامى، چاپ اول، 1360.
6) توبه/ 60.
7) كافرهايى كه اگر زكات به آنان بدهند به دين اسلام مايل مى‏شوند، يا در جنگ به مسلمانان كمك مى‏كنند.
8) آداب الصلاة، امام خمينى، ص 199، انتشارات، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، چاپ دهم، تابستان 1380
9) كسى كه قرآن را با رأى خويش تفسير كند جايگاهش در آتش است.
10) هر كس قرآن را به رأى خود درست تفسير كند، بخطا رفته است!
11) همان، ص 199.
12) همان، ص 200.
13) همان، ص 200.
14) نحل/ 89.
15) نساء/ 82 ؛ محمد/ 24.
16) سوره ص/ 29.
17) مؤمنون/ 76.
18) قرآن در اسلام، علامه طباطبائى، ص 62 و 63، انتشارات: دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دهم 1379.