پيامبر خدا(ص) در عرصه قيامت در آن روز هولناك و دشوار با افسوس و دلى پردرد، قرآنبدست مىايستد و – اين گونه شكايت جانكاهى را به پروردگار مىكند: «پروردگارا!! قوم من قرآن را رها كردند.» (فرقان/ 30) گويا رسول خدا مىفرمايد خداوندا مردم، نور، روشنگرى و بيانگرى قرآن را رها كردند، جداگر حق از باطل، رحمت و شفا را ترك گفتند، تشنه گشتند در حالى كه آب زلال و گوارا در كنارشان بود، در ظلمات زندگى كردند در حالىكه در نزدشان نورِ آشكار و روشنگر بود. آه چه سنگين زيان و بزرگ خسارتى كرده است، كسى كه اين همه را رها كند!
در اين بررسى مقصود ما از رهاكنندگان قرآن، سركشان و ستمگران نيستند كه قرآن را بر سر نيزه كرده و با قرآن عليه قرآن مىجنگيدند در پوشش اسلام و قرآن با سرنيزههاى صفيّن قرآن را حمل مىكردند و يا مسجد ضرار را با انبوه منافقان پر مىكنند؛ اينان دشمنترين، دشمنان اسلام و قرآناند و روى سخن با ايمان آوردگان، دينداران و پايبندان به مكتب است.
مهمترين نشانههاى دورى از قرآن
1. تلاوت نكردن
(متأسفانه) از پديدههاى آشكار در جامعه اسلامى ترك تلاوت و قرائت قرآن كريم است، با وجود آيات فراوان قرآن درباره تلاوت آن، و دعوت پيامبر اكرم(ص) و امامان(ع) به تلاوت قرآن، اندك افرادى هستند كه گوش شنوا دارند.
خداوند مىفرمايد: «و قرآن را با دقت و تأمل بخوان» (مزمل/ 4)
و نيز مىفرمايد: «اكنون آنچه براى شما ميسر است قرآن بخوانيد» (مزمل/ 4)
از حضرت رسول اكرم(ص) روايت شده، هر كس قرآن را پيش از سن بلوغ بخواند، حكمت را در كودكى فرا گرفته است. و فرمود: هر كس دوست دارد با پروردگارش سخن بگويد پس قرآن را بخواند، و هشدار مىدهند از اين كه روزى بر ما بگذرد و جزو بىخبران باشيم، آنجا كه مىفرمايد: هر كس شبى ده آيه بخواند او را از «بىخبران» نمىنويسند، و اگر پنجاه آيه قرائت كند با «ذكران»، اگر سيصد آيه بخواند از شمار «رستگاران» و اگر پانصد آيه از قرآن را تلاوت نمايد از مجتهدان شمرده مىشود.
بعضى از مؤمنان از ترس اينكه احكامِ تلاوت را نمىدانند خواندن قرآن را ترك مىكنند در حالى كه رسول خدا مىفرمايد: اگر قرآن خطا و يا با لحن اشتباه خوانده شود و يا اعجمى آن را تلاوت نمايد؛ فرشتهاى آن را همانگونه كه نازل شده برايش مىنويسد. نقش تلاوت قرآن در شخصيت انسان
تلاوت همراه با ترتيل قرآن از امور مهمى است كه بر شكلگيرى ايمان شخص تأثير مىگذارد. به صورتى كه انسان با خواندن قرآن، لطافت و قوت را با هم مىآموزد. در (مسائل) عاطفى و احساسى، نرمدل و در دشوارىها و برخورد با مشكلات و رنج و دردها محكم و قوى مىشود. از اينرو قرآن كريم خطاب به پيامبر خدا مىفرمايد: «اى جامه به خود پيچيده، شب را جز كمى به پاخيز، نيمى از شب را، يا كمى از آن كم كن، يا بر نصف آن بيفزا، قرآن را با دقت و تأمل بخوان» (مزمل/ 1 – 4)
همهى اينها براى آمادگى تحمّل بار سنگين و پذيرش مسؤوليت بزرگ است: «چرا كه ما بزودى سخنى سنگين به تو القا خواهيم كرد.» (مزمل/ 5)
و نسبت به مؤمنين تخفيف داده شده مىفرمايد: «اكنون آنچه براى شما ميسّر است قرآن بخوانيد. او مىداند به زودى گروهى از شما بيمار مىشوند، و گروهى ديگر براى بدست آوردن فضل الهى (و كسب روزى) به سفر مىروند. و گروهى ديگر در راه خدا جهاد مىكنند (و از تلاوت قرآن باز مىمانند).»
از نشانههاى اساسى و جدّى پرهيزكاران كه در طول شبانه روز به طور طبيعى در آنها مشاهده مىشود. اين است كه با خواندن قرآن به خود – نفس خود – حالت حزن و اندوه مىدهند. حضرت على(ع) علاقه آنها را چنين وصف مىفرمايد: «پرهيزكاران در شب بر پا ايستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفكر و انديشه مىخوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروى درد خود را مىيابند. و اضافه مىفرمايد: و هر گاه به آيهاى مىرسند كه ترس از خدا در آن باشد گوش دل به آن مىسپارند، و گويا صداى بر هم خوردن شعلههاى آتش، در گوششان طنين افكن است»(1) ما كجائيم و آنها كجا؟ تفاوت تلاوت با ترتيل و بدون ترتيل
ميان تلاوت با ترتيل و بدون ترتيل فرق وجود دارد؛ تلاوت با ترتيل به خواندن، فضاى روحانى و جوّ معنوى مىدهد و قلب انسان همراه با خواندن كلمات به حركت در مىآيد، و متناسب با انبساط روحى، آيات خدا در عمق جان رسوخ مىكنند. تفسير درّالمنثور به نقل از حضرت على(ع) مىنويسد: از پيامبر خدا(ص) دربارهى آيه «و رتل القرآن ترتيلا» سؤال شد. حضرت در پاسخ فرمود: يعنى قرآن را واضح و شمرده بخوانيد و چون ماسه، آن را پراكنده نكنيد و مانند شعر، آن را نسراييد، در شگفتىهايش انديشه و درنگ كنيد و دلها را به حركت واداريد و دغدغهتان در تلاوت به آخر رسانيدن سوره نباشد. 2. گوش نسپردن
از بلاهايى كه در ميان مردم – مسلمان و بلكه مؤمنين از آنها – رسوخ كرده اين است كه صحبتها و گفتگوهايشان پيش از آغاز تلاوت و بعد از شروع آن تفاوت نمىكند. در حالى كه خداى سبحان – هر گونه – سخن گفتن هنگام تلاوت را بيهوده و لغو اعلام كرده است. آيه مىفرمايد: «هنگامى كه قرآن خوانده شود، گوش فرادهيد و خاموش باشيد، شايد مشمول رحمت خدا شويد.»(اعراف/ 204)
بدرستيكه قرآن تنها گوش دادن را از ما نمىپذيرد؛ بلكه با گوشِ جان شنيدنى كه همراه با تدبّر و هوشيارى باشد. به احتمال زياد كسانى كه هنگام خواندن قرآن عمل لغو مرتكب مىشوند و به تلاوت گوش نمىدهند، ارزش گوش سپردن به قرآن كريم را نمىدانند. در حالىكه معناى صريح آيه مباركه و روايات ضرورت استماع قرآن و سكوت هنگام تلاوت آن است. در آن صورت است كه درهاى رحمت الهى گشوده مىشود و دلهاى مؤمن به سوى آن روى مىآورند. «و إذا قُرئ… ترحمون» اينجاست كه رحمت الهى بر كسانى كه ساكتاند و گوش فرا مىدهند نازل مىشود.
رسولخدا(ص) فرمود: بلاى دنيا از قارى قرآن و بلاى آخرت از شنوندهى آن برطرف مىشود. براستى بلاى دنيا نسبت به آخرت چقدر است؟!
در روايت است كه زراره مىگويد: از حضرت امام صادق(ع) پرسيدم آيا بر كسى كه صداى تلاوت قرآن را مىشنوند سكوت كردن ضرورى است؟ امام(ع) در پاسخ فرمود: «بلى»، اگر در نزد شما قرآن تلاوت شد، سكوت نماييد و گوش فرادهيد.
قرآن كريم در وصف حالت مؤمنان صالح هنگام گوش دادن به تلاوت مىفرمايد: «كسانى كه پيش از آن به آنها دانشى داده شده، هنگامى كه (اين آيات) بر آنها خوانده مىشود، سجده كنان به خاك مىافتند.» و مىگويند: «منزه است پروردگار ما، كه وعدههايش به يقين انجام شدنى است.» آنها (بىاختيار) به زمين مىافتند و گريه مىكنند؛ و (تلاوت اين آيات همواره) بر خشوعشان مىافزايد.» (اسراء/ 107 – 109)
قرآن در نشان دادن حالتى كه شايسته است مؤمنان در زمان شنيدن قرآن داشته باشند مىفرمايد: «خداوند بهترين سخن را نازل كرده، كتابى كه آياتش (در لطف و زيبايى و عمق و محتوا) همانند يكديگر است؛ آياتى مكرر دارد (با تكرارى شوقانگيز) كه از شنيدن آياتش لرزه بر اندام كسانى كه از پروردگارشان مىترسند مىافتد؛ سپس برون و درونشان نرم و متوجه ذكر خدا مىشود.» (زمر/ 23) 3. حفظ نكردن
حفظ قرآن و صحيح خواندن آن در اين روزگار حتى نزد مؤمنان تحصيل كرده كمتر مورد توجه است به همين علت مىبينيم وقتى يكى از آنها به آيه مباركهاى استشهاد مىكند در تلاوت آن در مىماند و به زحمت مىافتد.
پيامبر اكرم(ص) شيفته و حريص بر حفظ كردن قرآن بود حتى بر جبرئيل(ع) پيشى مىگرفت. گفتهاند رسول اكرم(ص) پيش از آنكه جبرئيل مقدار آياتى كه فرو آورده كامل كند، حضرت آنها را از بَر مىخواند تا از حفظ قرآن مطمئن شود. و اين را از ظاهر آيه مىفهميم: «زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن [= قرآن] حركت مده، چرا كه جمع كردن و خواندن بر عهدهى ماست پس هر گاه آن را خوانديم، از خواندن آن پيروى كن. سپس بيان [و توضيح] آن (نيز) بر عهدهى ماست.»(قيامت/16-19) حافظ قرآن داراى منزلتى عظيم و جايگاه بلندى است و كسى را يارى آن نيست به آن دست يابد. رسول خدا(ص) به حافظ قرآن اينگونه اطمينان مىدهد: «خداوند به هر كسى – توفيق – حفظ قرآن را بدهد سپس گمان كند كسى بر او برترى دارد به بهترين نعمتها جفا روا داشته است. و مىفرمايد: «كسى كه در قلباش چيزى از قرآن نيست، خانه دلش ويران است».
چه بسا كسى برنامه حفظ – سورههايى يا آياتى – را آغاز كند سپس آنها را فراموش كند و برنامهى حفظ قرآن را كنار بگذارد اين – حالت – در روز قيامت باعث افسوس و حسرتاش مىشود.
امام صادق(ع) مىفرمايد: كسى كه سورهاى از قرآن را فراموش كند در بهشت به صورت چهرهاى نيكو و مرتبهاى بلند در برابرش ظاهر مىشود. وقتى او را ببيند از او مىپرسد كيستى؟ چقدر نيكويى! اى كاش براى من مىبودى. او در پاسخ مىگويد: آيا تو مرا نمىشناسى؟! من همان سورهى فلان در فلان جاى قرآن هستم. اگر مرا فراموش نمىكردى تو را به اين مرتبه مىرساندم!! 4. تدبّر نكردن
انسان به هر مرحلهاى از علم و آگاهى نائل شده باشد حق دارد حالت روح تدبر در آيات را در خود زنده كند و در آنها بينديشد و از آنها الهام بگيرد. قابل فهم بودن قرآن در هر سطح، يكى از معجزات قرآن است. حتى افراد بىسواد كه خواندن و نوشتن بلد نيستند قرآن را مىفهمند لكن مراتب فهم و فراگيرى متفاوت و مختلف است و اين ويژگى خاص قرآن كريم است و امتيازى است كه هرگز در هيچ كتابى يافت نمىشود.
بسيارى از مؤمنان به اشتباه تصور مىكنند تدبر در قرآن جايز نيست مگر براى كسانى كه از شرايط مفسر مانند لغتشناسى، بلاغت، اصول، منطق، فلسفه و… برخوردار باشند با اين توهّم خود را از تدبر نمودن در آيات قرآن كه شايسته است هركس آن را دارا باشد، محروم مىسازند. قرآن فرياد مىزند: «ما قرآن را براى تذكر، آسان ساختيم؛ آيا كسى هست كه متذكر شود؟!»(قمر/22)
خداوند عمل كسانى كه در قرآن تفكر و تدبر نمىورزند ناپسند مىداند و مىفرمايد: «آيا آنها در قرآن تدبّر نمىكنند، آيا بر دلهايشان قفل نهاده شده است؟!» (محمد/ 24) (در حقيقت) قرآن براى تدبّر ورزيدن نازل شد. خداوند مىفرمايد: «اين كتابى است پر بركت كه بر تو نازل كردهايم تا در آيات آن تدبّر كنند و خردمندان متذكر شوند.»(ص/29)
هر كس كه قرآن را مىخواند يا به آن گوش فرا مىدهد حق دارد در هر حرفى از حروف آن يا كلمهاى از كلماتش و يا آيات آن انديشه و تدبر كند؛ حق دارد هنگام تلاوت كلام خدا سخن حضرت ابراهيم را با تدبر بنگرد آنجا كه مىفرمايد: «الَّذِى خَلَقَنِى فَهُوَ يَهْدِينِ * وَ الَّذِى هُوَ يُطْعِمُنِى وَيَسْقِينِ * وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ * وَ الَّذِى يُمِيتُنِى ثُمَّ يُحْيِين»(شعراء/78-81) پس از مطالعه آيات بايد بيانديشد علت اختلاف در استفاده از حروف عطف، واو، فاء، ثم و… چيست؟ چرا ضمير «هو» بكار برده مىشود. چگونه سياق از (مرضتُ) به خلقنى، يطعمنى، يميتنى تبديل مىشود؟ و چرا نگفت (يمرضنى)! و در آيه: «ولنبلونّكم بشىء… الصابرين» (بقره/ 155) چه رازى در تقدم كلمه خوف بر جوع و جوع بر نقص اموال هست؟
و چه سرّى در تقدم اموال بر جانها در آيات جهاد وجود دارد؟ در حالى كه جانها را بر اموال در آيات سورهى شعراء مقدم كرده «و جاهدوا فى سبيل اللَّه بأموالكم و انفسكم» ؛ «ان اللَّه اشترى من المؤمنين انفسهم و اموالهم»
رسول اكرم(ص) براى كسانى كه مىخواهند در آيات خدا تدبر كنند، دو سفارش مهم فرموده: 1. در تلاوت قرآن همتتان اين نباشد كه سورهاى را كه آغاز كرديد به پايان برسانيد. 2. قرآن بخوانيد و گريه نماييد و اگر نتوانستيد حالت گريه به خود بگيريد.
5. عدم اهتمام به عمل
در عصر رسالت، دشمنان به راز نهفته «درنگ كردن» و «به ترتيب فرود فرستادن» در قرآن پى نبردند.
«… و قرآنى كه آياتش را از هم جمع كرديم، تا آن را با درنگ بر مردم بخوانى؛ و آن را بتدريج نازل كرديم.»(اسراء/106)
دشمنان اسلام حتى، اين بهانه را مطرح مىكردند و مىگفتند: «چرا قرآن يكجا بر او نازل نمىشود؟!» (فرقان/ 32)
در حالى كه از اين حقيقت بىخبرند كه اگر قرآن به صورت تدريجى در مدتى بيش از 20 سال نازل نمىشد، اولاً: امكان تحقق رسالت دين در تشكيل ساختار سالم قرآنى و تربيت امت و ايجاد دگرگونى و تحول در متن وقايع بدون حضور در فراز و نشيب زندگى ميسر نبود. ثانياً: لازمهى دگرگونى و تغيير در روح و جان مردم تدريجى بودن است. ثالثاً: نزول تدريجى قرآن باعث دلگرمى و استوار ماندن رهبر در ميدان عمل و صحنهى برخورد مىشود. خداوند در اينباره مىفرمايد: و كافران گفتند: «چرا قرآن يكجا بر او نازل نمىشود؟! اين بخاطر آن است كه قلب تو را به وسيله آن محكم داريم، و از اين رو آن را بتدريج بر تو خوانديم.»(فرقان / 32) قرآن براى توأم ساختن علم و عمل و جهت دادن به حركتها و رهبرى مردم و مراقبت مستمر نازل شده است.
سيوطى در الاتقان، به نقل از عبدالرحمن سلمى، مىگويد: درباره كسانى كه قرآن را مىخواندند چنين مىگفتند: هر گاه 10 آيه از پيغمبر(ص) مىآموختند بر تعداد آيات نمىافزودند تا اينكه مىفهميدند به علم و عمل رسيدهاند سپس مىگفتند: قرآن و علم و عمل را با هم آموختيم. و به همين دليل مدتى را در حفظ سوره سپرى مىكردند. پيامبر در تفسير آيهى «و الذين آتيناهم الكتاب يتلونه حق تلاوته» فرمود: حق تلاوته يعنى آن را بطور كامل تبعيت كرده و حقش را بجا آورند.
در تلاوت، به آسانى آيه «وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَآ أَنزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَكَ هُمُ الْكَافِرُون» را مىخوانيم. اما در عمل به آن سختىهاى بسيارى را بايد به جان خريد. به همين جهت بايستى اين دو حقيقت اساسى قرآن تفكيك شوند:
1. قرآن سهل و آسان است. «ما قرآن را براى تذكر آسان ساختيم؛ آيا كسى هست كه متذكر شود؟!» (قمر/ 22)
2. قرآن سخت و دشوار است. «إِنَّا سَنُلْقِى عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلاً؛ چرا كه ما به بزودى سخنى سنگين به تو القا خواهيم كرد.»(مزمل/5)
نويسنده «وحى القرآن» معتقد است: «قول ثقيل» دشوارى مادى نيست؛ كه برخى روايات از فشارى كه بر جسم مبارك پيامبر(ص) هنگام دريافت وحى وارد مىشود، ياد مىكنند؛ بلكه مقصود دشوارى بار مسؤوليت است كه بر دوش انسان مىآيد.(2) اسباب دورى از قرآن
مهمترين علتهاى اساسى كه باعث مىشوند قرآن كريم كنار گذاشته شود و نقش زندگىساز خود را از دست بدهد عبارتند از: 1. شيوهى برخورد نادرست
نگرشى كه به قرآن كريم صورت مىگيرد از فضاى رسالتى كه قرآن در آن نازل شده و صحنه پيكارى كه رهبرى آن را داشته به دور است. قرآن براى تشكيل امتى راهبر، پيشتاز و شاهد، آمده كه بتواند در ميدان كارزارى پيوسته با دشمنان، خود به سير تكامل برسد. با امت باشد و هدايت و فرماندهى آنها را به عهده بگيرد، در شادى و غم و شكست و پيروزىشان همراه باشد. قرآن راهكار عمل، تلاش و جهاد است و زندگى را از خلال خيزش و قيام به پيش مىبرد و نسل نخست رابطه ميان شناخت تاريخ و ساختن تاريخ را از قرآن درك كرد.
قرآن راهبرى و مسير حركت آنان را بعهده داشت چون سربازى كه در ميدان جنگ دستور روزانه و سريع خود را از فرمانده مىگيرد. بنابراين كسى دستورى را كه براى بيش از يك جلسه باشد؛ اخذ نمىكرد؛ زيرا احساس مىكرد واجبات و تكاليف زيادى بر عهدهاش مىافتد هر فرد ده آيه از قرآن را فرا مىگرفت تا آنها را حفظ كند و به آنها عمل نمايد «شيوهى دريافت قرآن براى اجرا و عمل به آن، همان چيزى است كه نسل اول انجام داد و شيوه دريافت براى آموختن و انبار كردن معلومات آن چيزى است كه نسلهاى بعد آن را آفريدند.»(3)
براى اينكه به توانايى و پويايى قرآن نايل شويم و حقيقت نهفته زندگىساز آن را درك كنيم و به قابليت راهنما بودنش براى مسلمانان هر نسل پى ببريم بايستى چگونه بودن نخستين اجتماع مسلمانانى كه مورد خطاب قرآن بودند را مدنظر داشته باشيم.
آرى شايسته است همراه با مسلمانان نخست زندگى كنيم و آنان را به صورت چهرهى بشر حقيقى در زندگى واقعى با مشكلات آن بنگريم و رهبرى مستقيم قرآن را در اهداف و لحظات زندگىشان مورد تأمل و كنكاش قرار دهيم و ببينيم قرآن چگونه گام به گام دست آنها را مىگيرد در فراز و نشيبها، افت و خيزها، ضعفها و مقاومتها و… با اين نگرش همهى ويژگىهاى انسان شناخته مىشوند ضعفها و استعدادها و… ظاهر مىگردند.
سپس ما نيز خود را مخاطب قرآن احساس مىكنيم – درست مانند مسلمانان مورد خطاب قرآن – و مردم امروز مىتوانند از پاسخگويى قرآن و رهبرى آن در همان راه، بهرهمند باشند.
با اين نگرش است كه قرآن را زنده خواهيم ديد و احساس مىكنيم با امروز و فرداى ما همراه است.(4) 2. محدودنگرى (نگرش محدود و بسته به قرآن)
اين نگرش نقش بسزايى در ناكارآمد جلوه دادن آيات قرآن در فضاى فعاليتهاى اجتماعى، سياسى و اقتصادى داشته است. همچنين سبب ناتوان جلوه دادن آيات در رويارويى با حوادث و پيشرفتها شده است. محدودنگرى به آيات قرآن كريم دو صورت دارد:
1. محدوديت زمانى
اين نگرش اسباب نزول را پوشش و محدوديت براى فكر و انديشه مىانگارد و منطق و راهكار بودن آنرا نفى مىكند.
پس در توجه به اشخاص و قهرمانان و وقايع تاريخى غوطهور مىشود به طورى كه افكار و مفاهيمى – كه آيات جز به جهت بيان و تأكيد آنها نازل نشدهاند – فراموش مىشوند. و نيز در قصص قرآنى كه جز به جهت «عبرت آموزى» نيامدهاند، همين تلقى وجود دارد. خداوند مىفرمايد: «در سرگذشت آنها درس عبرتى براى صاحبان انديشه بود.» (يوسف/ 111)
براى نمونه داستان سامرى تنها يك حادثه تاريخىگذرا كه در زمان گذشته رخ داده، نيست. بلكه پديدهاى است كه در هر عصر و نسلى تكرار مىشود. هرگاه رهبر مقتدر از صحنه دور شود سامرى به نام پيروى از راه موسى(ع) تلاش مىكند در بروز حوادث جايگاه او را بگيرد و بگويد: «من چيزى ديدم كه آنها نديدند؛ من قسمتى از آثار رسول (و فرستادهى خدا) را گرفتم، سپس آن را افكندم و اين چنين (هواى) نفس من اين كار را در نظرم جلوه داد.» (طه/ 96)
با تدبر در قصهى سامرى و شيوههاى فريبنده و گمراه كنندهاى كه بنىاسرائيل را شيفته و مسحور كرد و آنان را رو در روى هارون(ع) قرار داد كه به هارون چنين گويند: «ما همچنان گرد آن مىگرديم (و به پرستش گوساله ادامه مىدهيم) تا موسى به ما باز گردد…»، خواهيم ديد گوسالهاى كه سامرى آن را از طلا ساخت همچنان در واقعيتهاى اين زمان به صورتهاى گوناگون و شيوههاى مختلف وجود دارد. و اگر به موضعگيرى حضرت موسى در برابر اين مشكل توجه كنيم پندها و درسهاى بزرگى خواهيم گرفت. نخست به جهت مواجهاى كه با امت گمراه و سرگرم گوساله نمود و دوم برخورد حضرت با جانشينش هارون و در نهايت مقابلهاى كه با سامرى كرد.
شايان ذكر است كه داستان سامرى در سورههاى متعددى تكرار شده و اين نشانهى پندآموزى بزرگى است و درسهاى مهمى را در صحنههاى سياسى و اجتماعى مىتوان از آن آموخت و همچنين در قصهى يونس(ع) كه آن حضرت با حالت خشم صحنه را ترك مىكند، رخدادى نيست كه سپرى شده و زمان آن گذشته باشد بلكه با نگرش عميق به حوادث پيرامون آن و شيوهى خطاب آيات در سه سورهى انبياء، صاد و نون، نقش قرآن در متن فعاليتهاى اجتماعى، سياسى، فرهنگى… زمان ما محسوس و كاربردى مىشود.
از مصيبتهاى بزرگى كه ما را از فراگيرى درسهاى دلنشين قرآنى محروم كرده، اين است كه ما در پى يافتن مواردى از داستان هستيم كه قرآن آن را به دليل بىاهميتى يا كم اهميتى، ذكر نكرده است. و سرانجام از پرداختن به دلالتها و نشانههاى عميق قرآنى و رخدادها غافل مىشويم و به امور بىارزش و جانبى مىپردازيم.
آرى به تفصيل راجع به امور مجمل در قرآن پرداختهايم و در امورى كه به آنها اهميت داده نشده دقت مىكنيم. و اين چنين است كه قصه، حكمت، عبرت و درس آموزى خود را از دست مىدهد.
به طور مثال در تفاسير دربارهى چگونگى درخت نهى شده در قصهى آدم(ع) به دقت… مىپردازيم: «نزديك اين درخت نشويد.»(بقره/ 35) و يا در پى شناخت نام مردى كه در سورهى يس آمده هستيم: «وَ جَآءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى؛ و مردى (با ايمان) از دورترين نقطه شهر با شتاب فرارسيد» (يس/ 20) و…
به احتمال زياد توجه به اين مشغوليتها و نكات غير ضرورى در قصههاى قرآن ميدان را براى ورود اسرائيليات در تفاسير باز كرده است. 2. محدوديت در افق و فضاى نزول
محدوديت در آفاق و فضاى نزول باعث مىشود آيات قرآن در فضاى كوچك و محصور نگه داشته شود و چشماندازى ديگر نداشته باشد؛ و امكان گسترش افقهاى باز در صحنههاى وسيع و مسائل اجتماعى، سياسى و اقتصادى را پيدا نمىكند.
طبيعى و پر واضح است كه قرآن گنجى است كه تمامى ندارد و شمعى است كه به خاموشى نمىگرايد و دريايى كه ژرفايش دست نيافتنى است، بلكه محدوديت و تنگ نگرى مربوط به ديد محدود ما است كه نمىتوانيم همگام با تحولات زندگى، پاسخ نيازهاى خود را پيدا كنيم. براى مثال هنگام تفسير آيه «يا اهل الكتاب لم تلبسون الحق بالباطل و تكتمون الحق و انتم تعلمون» (آلعمران/ 71)
ما فقط آن را از يك دريچه مىنگريم كه دربارهى آنچه اهل كتاب كتمان كردند؛ نازل شده است. در حالى كه آيه دو روش خبررسانى استكبار جديد و قديم را مشخص مىكند: 1. شيوهى اطلاعرسانى گمراه كننده
(وارونه سازى خبرها) «لم تلبسون الحق بالباطل» چرا حق را با باطل (مىآميزيد) 2. شيوهى تاريك كتمان و سانسور خبرى
«و تكتمون الحق و انتم تعلمون» حقيقت را پوشيده مىداريد. در حالى كه مىدانيد.
آيت اللَّه سيد محمد باقر صدر(ره) – با ژرف نگرى – توانست مشكل اقتصادى جهان را از خلال آيه زير بدست آورد: «و اتاكم من كل ما سألتموه و ان تعدوا نعمة اللَّه لاتحصوها انّ الانسان لظلوم كفار؛ و از هر چيزى كه از او خواستيد، به شما داد، و اگر نعمتهاى خدا را بشماريد، هرگز آنها را شماره نتوانيد كرد. انسان، ستمگر و ناسپاس است.»(ابراهيم/ 34) ايشان مىفرمايد: اسلام مانند سرمايهدارى معتقد نيست كه مشكل – اقتصاد – در طبيعت و كمبود منابع آن است زيرا بر اين باور است كه طبيعت توانايى اين را دارد كه پاسخگو و ضامن همهى نيازهاى بشر باشد. همچنين اسلام مشكل اقتصاد را در تناقض و نابرابرى بين توليد و شيوههاى توزيع نمىداند؛ كه ماركسيستها به آن معتقدند. بلكه اسلام مشكل اساسى را پيش از هر چيز مربوط به انسان مىداند نه طبيعت و نه شيوهى توليد.
اسلام در فرازهايى از آيات زير اين مطلب را بيان مىكند: «اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقًا لَّكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِىَ فِى الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهَار» (ابراهيم/ 32)
«ستم آدميان در بخش نابرابر نعمتهاى الهى است – يعنى سوء توزيع – و كفران نعمت آنها در اهمال كارى از بهرهبردارى از طبيعت و خود را از كار كنار كشيدن – يعنى توسل به شيوهى منفى – است.»(5)
هنگام تفسير «مؤلفة قلوبهم» در آيه: زكاتها مخصوص فقرا و مساكين و كاركنانى است كه براى (جمع آورى) آن زحمت مىكشند، و كسانى كه براى جلب محبّتشان اقدام مىشود، و براى (آزادى) بردگان و (اداى دَينِ) بدهكاران و…(6) بايستى معناى دلالى و تطبيقى «المؤلفة قلوبهم»(7) را به عنوان اصلى از اصول روابط بينالملل مورد بررسى قرار دهيم. و اين اصل قرآنى (اصل اُلفت و نزديكى دلها) نظر مثبت اسلام را به روشنى آشكار مىنمايد؛ و مبنايى براى دولت اسلامى است كه هر كجا مصلحت ببيند به آن عمل نمايد.
جهان امروز نيازمند نگرش باز به قرآن در همه ابعاد سياسى، اقتصادى، اجتماعى، فلسفى، تاريخ و روانشناسى و… است بايستى همراه با قرآن باشيم. با اين راهكار است كه مىشود آن را در متن واقعيت آورد و مشكلات خود را به آن عرضه نمود. بنابراين حركت و تلاش از واقعيت به سوى قرآن راه مىيابد و از قرآن به عالم واقع جريان پيدا مىكند.
3. هيبت نادرست
ترسيم هيبت نادرست از قرآن نقش بزرگى در بريدن و نافرمانى از قرآن دارد. نوآورى را از تفسير گرفته، بسيارى از مفسران و مؤمنان را از نعمتِ تدبّر در آيات و تفكر در قصص قرآن محروم كرده است.
بنابراين هيبت نادرست از دو زاويه قابل بررسى است:
1. مفسران
2. مسلمانان
يكى از بزرگترين حجابهاى قرآن كه مانع استفاده از آن شده، از ديدگاه امام خمينى(ره): «اعتقاد به آن است كه جز آنكه مفسرين نوشته يا فهميدهاند كسى را حق استفاده از قرآن شريف نيست.»(8)
امام خمينى (ره) بازگشت تحجر و نفى در فهم آيات را به فهم نادرست از احاديث تفسير به رأى مىدانند. مانند حديث: «من فسّر القرآن برأيه فليتبوأ مقعده من النار»(9) و حديث «من فسَّر القرآن برأيه فأصاب فقد اخطأ»(10)
امام خمينى اين توهم را در سه نكته اساسى پاسخ مىدهد:
1. تدبر، پندآموزى و درس گرفتن از قرآن علاوه بر اينكه تفسير بهرأى نيست ربطى به تفسير ندارد. امام مىفرمايد: «تفكر و تدبر در آيات شريفه را به تفسير بهرأى، كه ممنوع است، اشتباه نمودهاند؛ و بواسطه اين رأى فاسد و عقيدهى باطله قرآن شريفه را از جميع متون استفاده عارى نموده و آنرا به كلى مهجور نمودهاند؛ در صورتىكه استفادات اخلاقى و ايمانى و عرفانى به هيچ وجه مربوط به تفسير نيست تا تفسير به رأى باشد.»(11) 2. تفسير بهرأى از موارد زير جدا است:
الف)آيات معارف
ب) علوم عقلى كه موافق قوانين منطقى باشد
ج) آيات اخلاقى كه مطابق با عقل و خرد باشد.
امام(ره) مىفرمايد:«زيرا كه اين تفاسير مطابق با برهان متين عقلى يا اعتبارات واضحهى عقليه است.»(12)
3. «پس، محتمل است بلكه مظنون است، كه تفسير بهرأى راجع به آيات احكام باشد كه دست آراء و عقول از آن كوتاه است و به صرفِ تعبد و انقياد از خزّان وحى و مهابط ملائكة اللّه بايد اخذ كرد. چنانچه اكثر روايات شريفه در اين باب در مقابل فقهاى عامه كه دين خدا را با عقول خود و مقايسات مىخواستند بفهمند وارد شده است. مىفرمايد: «دين اللَّه لايصاب بالعقول» مقصود از «دين اللَّه» احكام تعبّدى دين است.»(13)
استاد حسن بنا در كتاب «دو مقاله در تفسير و سورهى حمد» مىنويسد: يكى از برادران در مورد بهترين تفسير و بهترين روش فهم قرآن از من سؤال كرد؟ در جوابش يك كلمه را گفتم، قلب تو [قلب مؤمن ]بىشك بهترين تفسير كتاب خداوند متعال است. و نزديكترين راه فهم اين است كه قارى با تدبر و خشوع قرآن را بخواند و از خداوند رشد و پايدارى را طلب كند. افكار پراكندهاش را در حين تلاوت جمع كند و از سيرهى پاك پيامبر مدد جويد و آن را ضميمهى فهم خود كند و به نوع خاصى اسباب نزول و ارتباط آنها را با موارد سيره پيوند دهد. پس از اين مراحل به بهترين كمك در شيوهى فهم صحيح و سالم قرآن دست خواهد يافت. بعد از اين هر آنچه در كتب تفسير مىخواند به جهت يافتنمعناى لفظى يا جملهاى كه معناى آن را نمىداند، يا به جهت افزايش دانشى است كه او را در فهم صحيح قرآن يارى دهد. اينها كمكهاى فهماند امّا علم و درك بعد از آن نورى است كه خداوند در دلهاى پاك قرار مىدهد.
ابن عطيه گويد: عدهى زيادى از مفسرين مانند سعيد مسيّب، عامر شعبى و ديگران براى تفسير قرآن اهميت ويژهاى قائل بودند و با اينكه فهم و درك جديدى از قرآن داشتند در برابر آن (تفسير قرآن) با ترس و احتياط عمل مىكردند.
اين هيبت و شكوه نادرست سبب تفسير مأثور شد كه در اينجا نقش مفسر، نقل آراء و تابعينى كه روايات را به رسول خدا نسبت مىدهند، مىباشد و اين چنين است كه باب تدبّر و تفكر و انديشه بسته شد. و تفسير در مجموعهاى از روايات براى برخى آيات نگاشته مىشد.
شيوه تفسير مأثور در واقع راهى است: محدود در برابر نياز نامحدود، زيرا ما در ذيل ششهزار و چند صد آيه قرآنى صدها و هزارها سؤالات علمى و غير علمى داريم پاسخ اين سؤالات و حل اين معضلات و مشكلات را از كجا بايد دريافت نمود؟
آيا به روايات بايد مراجعه نمود؟ در صورتى كه آنچه مىشود نام روايت نبوى بر آن گذاشت از طرق اهل سنت و جماعت به دويستوپنجاه حديث نمىرسد گذشته از اينكه بسيارى از آنها ضعيف و برخى از آنها منكر مىباشند و اگر روايات اهلبيت را كه از طرق شيعه رسيده در نظر آوريم درست است به هزار مىرسد و در ميان آنها مقدار معتنابهى احاديث قابل اعتماد يافت مىشود ولى در هر حال در برابر سؤالات نامحدود كفايت نمىكند، گذشته از اينكه بسيارى از آيات قرآنى هست كه در ذيل آن از طريق عامه و خاصه حديث وارد نشده است.
يا در اين مشكلات به آيات مناسبه بايد برگشت كه در اين طريقه ممنوع است؟ يا اصلاً از بحث خوددارى كرد و نياز علمى را ناديده انگاشت؟ در اين صورت آيه «ونزَّلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شىءٍ»(14) با دلالت روشنتر از آفتاب خود چه معنى خواهد داشت؟ و جمله «أفلا يتدبرون القرآن»(15) و سورهى محمد آيه 24 و آيه «كتابٌ انزلنا اليك مباركٌ ليدبّروا آياته و ليتذكَّر اولواالباب؛(16) كتابى است مبارك كه بر تو نازل كرديم براى اينكه آياتش را تدبر كنند و ارباب عقول متذكر شوند» و آيه «أفلم يدبّروا القول أم جائَهم مالم يأتِ آبائهم الاولين؛(17) آيا اين سخن را تدبر نكردهاند يا به سوى ايشان چيزى (تازه) آمده كه به سوى پدران گذشتهشان نيامده بوده) چه مفهومى خواهد داشت؟»(18)
به ناچار بايستى از شيوه تدبر و تفكر در آيات قرآن پيروى شود و قرآن را با قرآن تفسير كنيم؛ زيرا قرآن براى اين نازل شد كه بعضى از آن (آيات) بعضى ديگر را تصديق كنند. و برخى از برخى ديگر سخن مىگويند و بعضى، بر بعضى ديگر شهادت مىدهند، با كمك از احاديثى كه در تفسير قرآن بيان شدهاند.
اين مقاله توسط آقاى سيد مالك موسوى به سفارش مركز فرهنگ و معارف قرآن تهيه شده است. پاورقي ها:پىنوشتها: – 1) نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، ص 403 – 404.
2) فضلاللَّه، محمد حسين، من وحى القرآن، ج 23، تفسير سوره مزمل.
3) سيد قطب، معالم فى الطريق، فصل جيل قرآنى فريد.
4) سيد قطب – فى ظلال القرآن، ج 8، ص 512 – 513.
5) اقتصاد ما، ترجمه استاد محمد مهدى فولادوند، ص 253، بنياد علوم اسلامى، چاپ اول، 1360.
6) توبه/ 60.
7) كافرهايى كه اگر زكات به آنان بدهند به دين اسلام مايل مىشوند، يا در جنگ به مسلمانان كمك مىكنند.
8) آداب الصلاة، امام خمينى، ص 199، انتشارات، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، چاپ دهم، تابستان 1380
9) كسى كه قرآن را با رأى خويش تفسير كند جايگاهش در آتش است.
10) هر كس قرآن را به رأى خود درست تفسير كند، بخطا رفته است!
11) همان، ص 199.
12) همان، ص 200.
13) همان، ص 200.
14) نحل/ 89.
15) نساء/ 82 ؛ محمد/ 24.
16) سوره ص/ 29.
17) مؤمنون/ 76.
18) قرآن در اسلام، علامه طباطبائى، ص 62 و 63، انتشارات: دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دهم 1379.