قسمت دوم ##نگارش و تدوين: حجةالاسلام و المسلمين محمد رضا مصطفى پور## مقدمه
در مقاله گذشته از مديريت اسلامى و نسبت آن با علوم بشرى سخن به ميان آمد در پايان از اجتهاد و استنباط مديريت دينى بحث شد. با توجه به اين كه اجتهاد استنباط فروع از اصول و رد فروع بر اصول است و در متون دينى از اصول كلى در رابطه با مسائل از جمله مديريت سخن گفته است، در ادامه به نمونه هايى از اصول كلى مطرح در متون دينى مىپردازد و همچنين به هماهنگى مديريت علمى و دينى اشاره مىكند. نمونههايى از اصول كلى در متون دينى
براى مثال به پارهاى از آيات و روايات در اين زمينه اشاره مىشود:
1- خداوند متعالى درباره چگونگى تحصيل رزق مىفرمايد: خداوند زمين را براى شما رام كرد. پس بر دوش آن سوار شويد و با تلاش و كوشش روزىتان را از آن بگيريد؛ «هو الذى جعل لكم الأرض ذلولا فامشوا فى مناكبها و كلوا من رزقه»(1) اين آيه شريفه بيان اصل كلى در تحصيل زمينه رزق است.
جمله «جعل لكم الأرض ذلولا» كنايه از مسخّر ساختن زمين براى انسان است و عبارت «فامشوا فى مناكبها»، بر دوش زمين سوار شويد، يعنى آن را شناسايى كنيد، معادنش را كشف و استخراج كنيد و…راه شناسايى و استخراج و كيفيت بهرهبردارى از آن در درون انسانها نهاده شده است و آن عقل اوست. عقل انسان حجت الهى است كه بايد از آن در اين زمينهها استفاده كند.
2- ذات اقدس الهى در عين حال كه همه كارها را به خود اسناد مىدهد، نظام علّى و معلولى را نيز مسكوت نمىگذارد. مثلاً درباره چگونگى نزول باد و باران طبيعى مىفرمايد: نسيم و باد مىوزد و ابرها را جابهجا مىكند و به صورت قطرات باران بر زمين مىبارد. «و هو الذى أرسل الرياح بشراً بين يدى رحمته»(2)، «و أرسلنا الرّياح لواقح فأنزلنا من السماء ماء»،(3) «اللّه الّذى يرسل الرياح فتثير سحابا فيبسطه فىالسماء كيف يشاء و يجعله كسفافترى الودق يخرج من خلاله»(4)، در اين آيات به طور اجمال به چگونگى پيدايش ابرها و باردار شدن آنها و جابجايى آن توسط بادها و قطره قطره شدن باران اشاره شده است. اين آيات مىتواند اصول كلى درباره چگونگى پيدايش باران مصنوعى مورد استفاده قرار گيرد.
3- ضابطه كلى درباره ضرورت فراگيرى علوم و فنون نظامى از اين آيه شريفه قابل استفاده است: «و اعدوا لهم مااستطعتم من قوة و من رباط الخيل ترهبون به عدو اللّه و عدوّكم»(5) دو چيز را فراهم كنيد تا هيچ بيگانهاى – اعم از ملحد و غير ملحد – به كشورتان تهاجم نكند: 1- نيروى انسانى 2- تجهيزات نظامى.
بنابراين آيه شريفه به انضمام حكم عقل دلالت دارد بر اين كه فراگيرى علوم و فنون نظامى براى جلوگيرى و پيشگيرى از تهاجم بيگانگان واجب است. خداوند هم ابزار طبيعى را در نظام آفرينش فراهم كرده است، هم عقل و هوش را كه سرمايه فطرى است به همگان ارزانى داشته است. پس انسان بايد عقلش را به كار گيرد و طورى زندگى كند كه نياز به بيگانه نداشته باشد.
مشابه اين معنا در آيه شريفه «خذوا ما آتيناكم بقوة»(6) نيز آمده است. چون مراد از قوة طبق حديثى از امام صادق (عليه السلام) اعم از قدرت بدنى و قلبى است؛ «عن اسحاق بن عمار قال سألت اباعبداللّه (ع) عن قول اللّه «خذوا ما آتيناكم بقوه * اقوة فى الأبدان أم قوة فى القلوب قال(ع) فيهما جميعا».(7) يعنى با برهان بفهميد و با قلب بپذيريد و با بازوان توانمند بگيريد. اين حديث شريف از غرر روايات در امر مديريت است كه افزون بر آيه ياد شده، قابل تطبيق با آيه شريفه «واعدوا لهم مااستطعتم من قوة» نيز هست. شايان توجه است: مباحث دينى صرفاً در بايدها و نبايدها خلاصه نمىشود. بحثهاى تفسيرى و مانند آن نيز كه از بود و نبود خبر مىدهند. زير مجموعه مباحث دينى است. هرچند محدوده اينها (بايد و نبايد و بود و نبود) بايد از هم جدا گردد، تا در اسناد مشكلى پيش نيايد.
مثلاً: در بحثهاى تفسيرى بايد معتقد بود كه آيات قرآن بىهيچ بيش و كمى كلام خداست. با اين وجود، اگر كسى درباره مفاد آيهاى تحقيق كرد و به نتيجه قطعى دست يافت، مجاز است محصول كار علمى خود را به صورت يقينى به خدا اسناد دهد، ولى اگر جزم نداشت و در حد طمأنينه بود، اسنادش نيز بايد در همين حد باشد. مثلاً: در قرآن كريم از زنبور عسل سخن به ميان آمده است: و فرمود: «و أوحى ربّك الى النحل أن اتّخذى من الجبال بيوتا و من الشّجر و ممايعرشون * ثم كلى من كل الثمرات فاسلكى سبيل ربّك ذللا يخرج من بطونها شراب مختلف ألوانه فيه شفاء للناس انّ فى ذلك لأية لقوم يتفكرون».(8)
اين آيه شريفه به يقين كلام خداست و آنچه كه در مباحث تفسيرى پيرامون آن بيان مىشود، كار تفسيرى و حجت نقلى است. اما كار كارشناسى درباره آن حجت عقلى است. يعنى اگر كسى در مورد چگونگى تغذيه زنبور و ساختار عسل تحقيق كرد و در اثر تجربه علمى به نتيجه قطعى يا اطمينانى رسيد، محصول كار خود را در صورت يقين به صورت جزم و در صورت اطمينان در حد طمأنينه مىتواند به شارع اسناد دهد و لذا اگر بتواند حاصل تجربه خود را در كارگاه پرورش زنبور عسل پياده نمايد و اقتصاد منطقهاى را تأمين كند، بايد اين كار را انجام دهد و در صورت كوتاهى مؤاخذه مىشود. چون به حجت شرعى خود عمل نكرد.
همچنين اگر: خداوند مىفرمايد: «نسقيكم مما فى بطونه من بين فرث و دم لبنا خالصا»(9) خداوند از دو مجراى «فرث» و «دم» آلوده شير خالص خارج مىكند. اگر كسى برپايه علوم تجربى و كار كارشناسى درباره چگونگى جوشش شير خالص از مجراى فرث و دم به نتيجه علمى قطعى دست يافت، اسناد جزمى آن به خداوند جايز است و اگر بعدها خلاف آن ثابت شود، مثل فقيهى است كه در استنباط حكم شرعى اشتباه كرده است. و كذبش، كذب خبرى است، نه مخبرى و لذا اگر اين اسناد در ماه مبارك رمضان هم باشد، سبب بطلان روزهاش نيست، چه اين كه تجرّى هم نيست.
پس در دينى بودن هم بايد و نبايد مطرح است، هم بود و نبود مطلق و مقيد. از اين رو همه آنچه كه در متون نقلى وجود دارد را مىتوان به خداوند اسناد داد. امّا اسناد به شارع در مورد چيزى كه صرفاً به دليل عقلى متكى است و در متون نقلى هيچ اشارهاى به آن نشده است، جايز نيست. گرچه عقل حجت خداست، لكن اسناد به صاحب شريعت به دليل نقلى نياز دارد. آرى، اگر اصول كلّى آن در متون نقلى آمده باشد، اسناد بلامانع است.
4- ثمالى مىگويد:با امام صادق (ع) از بازار مسگرها عبور مىكردم. از آن حضرت سؤال كردم: اصل مس از چه چيزى است؟ امام عليه السلام فرمود: اصل آن نقره بود و زمين فاسدش كرده است، پس اگر كسى بتواند فسادش را برطرف كند، از آن سود مىبرد، «عن الثمالى قال: مررت مع أبى عبداللّه فى سوق النحاس، فقلت: جعلت فداك، هذا النحاس أيش (أى شىء) أصله، فقال: فضّة الّا أنّ الأرض أفسدتها، فمن قدر على أن يخرج الفساد منها انتفع بها».(10)
اگر اين روايت در اختيار دانشكده علوم پايه قرار گيرد، تغذيه فكرى چندين سال را تأمين مىكند. چون نيازمند به مطالعه و پژوهش در علم زمينشناسى است. شناخت خاكهاى معدنى، چگونگى تفكيك، تجزيه و تبديل به مس و نقره و… با خالص كردن مشوب، از شاخههاى اين علم است كه هر يك به تحقيقات گسترده نياز دارد.
5 – نمونه ديگر حديث معروفى است كه امام كاظم (ع) از رسول خدا(ص) درباره «علم» نقل فرموده است: روزى رسول خدا(ص) پس از ورود به مسجد عدّهاى را مشاهده كرد كه اطراف فردى گرد آمدهاند، سؤال كرد: او كيست؟ گفته شد علّامه. حضرت (ص) فرمود: علّامه يعنى چه؟ گفتند: داناترين مردم به انساب عرب و وقايع ايّام جاهليت و اشعار عربى است. پيامبر(ص) فرمود: اين علمى است كه ندانستن آن ضرر ندارد و دانستن آن نيز سودى نمىبخشد – چون رهآورد خوبى نداشت. نه پند اخلاقى داشت، نه عبرتآموز بود و نه حكمتآموز – آنگاه فرمود: علم سه چيز است: 1- آيه محكم 2- فريضه عادل 3- سنت قائم و غير از اينها فضل است؛ عن ابى الحسن موسى(ع) قال: «دخل رسول اللّه (ص) المسجد فاذا جماعة قد اطافوا برجل فقال: ماهذا، فقيل علّامه، فقال: و ما العلّامة؟ فقالو: له اعلم الناس بأنساب العرب و وقائعها و ايام الجاهلية و الأشعار العربية، قال: فقال النبى(ص): ذاك علم لايضر من جهله و لاينفع من علمه ثم قال النبى(ص) انما العلم ثلاث :آية محكمة أو فريضة عادلة أو سنة قائمة و ما خلاهن فهو فضل».(11)
شارحان اصول كافى در شرح اين حديث گفتهاند: آيه محكم مربوط به اصول دين و فريضه عادل ناظر به فقه و سنت قائم درباره اخلاق است. اين حديث شريف مانند ساير سخنان آن حضرت به منزله قانون اساسى است. تعبير «انما العلم ثلاثة» نشانه حصر است. اين حصر يا حصر اضافى است يا اين كه مراد از آن امر جامعى است. بيان جامعيت آن در حديثى از امام صادق(ع) اين گونه آمده است: سه چيز (رشته، فن) يا سه گروهند كه مردم هيچ مملكتى از آنها بىنياز نيستند، هيچ جامعه متمدنى از اين اصول سه گانه جدا نيست و اگر مردم جامعهاى فاقد آن باشند، متمدن نيستند بلكه همجاند، خيرى در آنها نيست: 1- فقيه عالم ورع و پرهيزكار 2- امير خير مطاع مديرى كه خيرخواه است و مردم از او اطاعت مىكنند. 3- طبيب بصير مورد وثوق و اطمينان؛ «لا يستغنى أهل كل بلد عن ثلاثة يفزع اليه فى أمر دنياهم و آخرتهم فان عدموا ذلك كانوا همجاً فقيه عالم ورع و امير خيّر مطاع و طبيب بصير ثقة».(12)
بنابراين دستگاه فقاهت آگاه، نظام پزشكى (بهداشت و درمان)، ارتش مقتدر و امين از ضروريات هرجامعه پيشرفته و متمدن است. هر يك از اين اصول سهگانه بايد جامع شرايط باشد. يعنى دستگاه فقاهت از فقيه عالم آگاه به زمان و پارسا، نظام پزشكى از پزشكان متخصّص متعهد (مورد وثوق) و ارتش نيز از اميرى مردمى برخوردار باشد كه دلهاى مردم متوجّه او بوده و مردم نه از روى ترس بلكه عاشقانه و بسيج گونه از او اطاعت كنند. در غير اين صورت تمدن حقيقى حاصل نمىشود و مدينه فاضله شكل نمىگيرد و مشكل جامعه حل نمىگردد.
اين حديث شريف عهدهدار بخش انديشه و مسئله نظامى است كه هر جامعه متمدنى ناگزير از آنهاست.
افزون بر ضرورت سه اصل ياد شده براى هر جامعه متمدن، سه اصل ديگر نيز براى زندگى پاك لازم است كه زندگى بدون آنها گوارا نيست و انسان بايد به فكر ساختن و تأمين آنها باشد.
امام صادق(ع) در حديثى به اين سه اصل نيز اشاره فرموده است: 1- محيط زيست سالم(هواى خوب) 2- آب سالم و گواراى فراوان 3- زمين حاصلخيز و آماده كشت؛ «لاتطيب السّكنى الّا بثلاثه: الهواء الطيب، و الماء الغزير العذب، و الأرض الخوّارة»(13)
بنابراين سالم نگه داشتن محيط زيست وظيفه همگانى است. انسان بايد هم هوا سالم نگهدارد و آلوده نكند، هم آب را، هم از زمين به خوبى بهرهبردارى كند. وگرنه هواى سالم مانند باران از آسمان نازل نمىشود. انسان خود بايد براى ايجاد زندگى سالم و پاك تلاش كند.
اين اصول ششگانه كه در حديث امام صادق عليه السلام آمده است زير مجموعه اصول سهگانهاى است كه پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم درباره علم بيان فرمود. مجموعه اين امور نه گانه كليّاتى از متون دينى در مورد علوم و فنون گوناگون است كه از سوى معصومين (عليهم السلام) براى ساختن جامعه متمدن و اداره آن بيان شده است. آرى، اگر هر يك از دانشگاههاى كشور بر پايه اصول ياد شده با كمك عقل به پژوهش و تحقيق در رشتههاى مربوط بپردازند، علومى كه به دست مىآيد، زير مجموعه علوم اسلامى و دينى است از اين رو مديريت حاكم نيز مديريت فقهى و دينى خواهد بود. چون علومى كه بر پايه اين اصول عقلى و نقلى حاصل مىشود، دينى است چه در حوزه باشد يا دانشگاه. پس فقه همه علوم را در برمىگيرد، با اين تفاوت كه موضوعات علوم نقلى از مخترعات شارع
است و جنبه تشريعى دارد. از اين رو اجزا و شرايط و عناصر محورى آن را نيز خودش بيان فرمود: مانند عبادات (نماز، روزه، و…) و شرايط صحت و بطلان آنها و…
اما علوم ديگر مثل رياضى، تجربى و… مبناى عقلى و جنبه تكوينى دارند. غالب رشتههاى دانشگاهى از اين قبيل است. اين علوم با همه شرايط و موانع آن با شريعت درون (عقل) اداره مىشود. البته اصول و كليات آنها در متون نقلى آمده است. پس از جهت تكوينى اين علوم نيز به خداوند منسوب است.
مشكل متون درسى دانشگاهها سير افقى آنهاست. مثلاً يك زمين شناس مىگويد: اين رگههاى كوه در طى قرون متمادى به اين شكل درآمده است و پيش بينى مىشود در آينده دور يا نزديك به فلان صورت درآيد، اختر شناس و دريا شناس و… هم اين گونه سخن مىگويند. اينان اگر با دو بال مبدأ فاعلى «هو الاوّل»و مبدأ غايى «هوالآخر» حركت كنند و از خالق و هدف خلقت غافل نباشند و امور آموزش را به تصادف و اتّفاق اسناد ندهند، در اين صورت هر علمى صبغه دينى و اسلامى خواهد داشت.
اساساً هر دانشى اگر با توجّه به دو جنبه مبدأ فاعلى و مبدأ غايى آن مورد مطالعه و بررسى قرار گيرد، از فقه و دين جدا نيست. از اين رو قرآن كريم افزون بر طرح موضوع عبادت درباره هدف آفرينش جن و انس كه
فرمود: «و ما خلقت الجنّ و الانس الا ليعبدون»(14) مسئله علم محققانه عالمان را نيز در مورد هدف خلقت نظام كيهانى بيان فرموده است: «اللّه الذى خلق سبع سموات و من الأرض مثلهنّ ينزّل الأمر بينهنّ لتعلموا أنّ اللّه على كل شىٌ قدير و أن اللّه قد أحاط بكلّ شىءٍ علما»(15)خداوند نظام كيهانى را آفريد، تا شما عالم شويد. آرى، اگر دو بال «هو الاوّل» و «هو الآخر» به علوم افزوده شود، مديريت فقهى نيز جايگاه خاص خود را پيدا مىكند.
6- نمونه ديگرى از اصول كلّى القاء شده از سوى معصومين(عليهم السلام) كه در بحث مديريت فقهى و دينى كاربرد دارد، روايت زير است: سه گروهند كه مورد لعنت خداوند و از رحمت خاص الهى به دورند: 1- آنان كه فضاى عمومى را آلوده مىكنند. 2- آنها كه آب نوبتى را مىبندند و براى خود مىگيرند 3- كسانى كه سد معبر مىكنند؛ «عن ابى عبداللّه (ع) قال: قال رسول اللّه (ص) ثلاث ملعون من فعلهنّ: المتغوّط فى ظلّ النزال، و المانع الماء المنتاب، و الساد الطريق المسلوك».(16) و با اندكى تفاوت: «ثلاث ملعونات…والساد الطريق المعربه».(17)
سد معبر در اين روايت از مصاديق بارز مديريت شهردارىها است. مرز معبر را بايد شهردارى مشخص كند و به مردم ابلاغ كند، آنگاه جلوى متخلّفينى كه سدّ معبر مىكنند را بگيرد. پس معصومين (عليهم السلام) قانون اساسى و خطوط كلّى را در همه رشتههاى علمى مورد نياز جامعه برابر حديث شريف «علينا القاء الاصول و اليكم التفريع» بيان فرمودهاند و اگر كارشناسان هر رشته بر پايه اين اصول و ضوابط كلّى حركت كنند و با راهنمايى عقل برهانى كه دليل دينى است، برابر آن اصول، قانون وضع كنند، مجموعه اين علوم صبغه دينى مىگيرد.
بنابراين تفريع از اصول و رد فرع به اصل اختصاصى به كارهاى انجام شده توسط علماى حوزه در مثل علم اصول ندارد، بلكه آيات و روايات فراوانى كه به صورت اصول و كلّيات درباره علوم و فنون گوناگون وارد شده است نيز نيازمند تفريع است و اگر تفريع شود، جزو علوم اسلامى خواهد بود.
كوتاه سخن اين كه فقه مديريت دارد. چون مراد از فقه خصوص رسالههاى عمليه نيست و در روايات هم خلاصه نمىشود، بلكه منظور از فقه آيات و مجموع سخنان اهلبيت (عليهم السلام) و برهان عقلى است كه همه علوم را زير پوشش دارد. آرى، فقه اهل بيت (عليهم السلام) با كمك عقل برهانى به خوبى كشور را اداره مىكند و اگر بسيارى از مسايل مربوط به مديريت كشور در رسالههاى عمليه نيامده به دليل عدم نياز بود. چون مورد سؤال واقع نمىشد. وگرنه هرچه محل ابتلا باشد و مورد سؤال قرار گيرد، فقها پاسخ مىدهند. مسايل مستحدثه فراوانى كه امروزه در فقه مطرح شده و مىشود، بيانگر اين واقعيت است. هماهنگى مديريت دينى با مديريت علمى
با مقدّمات پيش گفته، مىتوان گفت: مديريت فقهى و علمى با مديريت علمى هماهنگ است. زيرا اولاً اگر چيزى براى تأمين نيازهاى جامعه انسانى و امّت اسلامى ضرورى بود، تحصيل آن با همه مقدّماتش واجب شرعى است و ملاك شرعى بودنش اين است كه اگر كسى اقدام نكند در روز قيامت مورد بازخواست خداوند قرار مىگيرد. امّا اگر چيزى جزو ضروريات نبود، هرچند نظام زندگى دنيوى با آن بهتر اداره مىشد، اين جزو سنن شرعى است و انجام آن كار و تحصيل مقدماتش آثار عملى مستحبى را دارد و فيض برترى در قيامت نصيب انسان مىشود و عدم انجام آن سبب محروميت از فيض برتر است.
بنابراين نظر كارشناسانه در هر رشته علمى چنانچه طبق اصول رياضى قطعآور يا طبق اصول تجربى طمأنينهآور باشد – چون جزم در مسايل تجربى بسيار كم است – حجت شرعى است و اطاعت و عصيان آن، ثواب و عقاب را در پىدارد. پس اگر طبيبى بيمارى را از انجام كارى باز داشت، اطاعت نكردن بيمار معصيت است. يا اگر راهشناسى از ناامنى راهى خبر داد، سفر كردن در آن راه، سفر معصيت خواهد بود و…
و ثانياً چون عقل و نقل هر دو حجت شرعىاند و مديريت هم به اين دو دليل تكيه دارد، توضيح آن كه مديريت فقهى از سه راه حاصل مىشود:
1- گاهى دليل نقلى بر وجوب كارى دلالت مىكند. پس آن كار مشروع است، مثل وجوب برقرارى امنيت و…
2- گاهى دليل نقلى به صورت اصل كلّى بر امرى دلالت دارد و عقل برهانى با كارشناسى از اين متن نقلى، فروعات فراوانى استنباط مىكند. مثل مديريت اقتصادى، اين اجتهاد عقل در حوزه نقل نيز حجت شرعى است.
3- گاهى اصل و فرع مسئلهاى بر دليل عقلى متكى است، عقل به صورت قطع يا طمأنينه بر وجوب آن فتوا مىدهد. مثل رشتههاى علمى نوظهور كه هيچ دليل نقلى درباره آنها وجود نداد، مثل انواع سدسازىها در امر كشاوزى، عقل برهانى قطع آور يا تجربى طمأنينهآور دليل حجيت آنهاست. اين نيز حجت شرعى است. چون ملاك مشروعيت چيزى آن است كه انسان براى انجام آن نزد خدا حجت داشته باشد. چه آن حجت دليل نقلى باشد يا دليل عقلى.(18) مديريت جامعه انسانى از اين قبيل است.
بنابراين فقه مديريت دارد زيرا فقه اعم از عقل و نقل است و با اين دو (عقل و نقل) كشف مىشود. پس اگر دليل عقلى حجت شرعى است، حكم عقل، كارشناسىاش، استنباط فروع از اصول آن نيز شرعى خواهد بود. بر اين اساس از جهت شرعى بودن تفاوتى ميان مديريت علمى و فقهى نيست. چه نقل مجموع اجزاء و شرايط موضوع مستنبط شرعى را بگويد يا عقل اجزاء و شرايط موضوع عرفى را بيان كند. هر دو زير مجموعه مديريت فقهى است. كتاب صلوة در فقه عهدهدار مديريّت امر نماز است و دانشكده اقتصاد براى مديريّت اقتصادى است. اسلامى بودن علم اقتصاد و فقهى بودن مديريّت اقتصادى نيز، از سه راه ياد شده حاصل مىشود:
1- دليل نقلى دلالت كند بر اين كه تأمين نيازهاى مالى مردم، مهار كردن تورّم اقتصادى و… واجب است. روايات فراوانى در اين زمينه وارد شده است كه در حد تواتر اجمالى است و لذا ضعف سند بعضى از آنها ضررى ندارد. مضمون اين روايات يا به عنوان تأسيس و تعبّد است، يا به عنوان امضاى عقل كه در هر دو صورت حجت است. مثلاً على (ع) مىفرمايد: «من وجد ماءً و تراباً ثم افتقرفأبعده اللّه».(19)
2- دليل نقلى كه بيانگر اصل جامعى است بر اين معنا دلالت كند: مثل آيه شريفه «كى لايكون دولة بين الأغنياء منكم»(20)، فروعات فراوان اقتصادى كه علم اقتصاد اسلامى با كارشناسى عقل برهانى از اين اصل كلى استنباط مىكند، حجت شرعى است.
3- برهان عقلى قطعآور و يا اطمينان بخش كه منزّه از مغالطه و قياس فقهى و اصولى است، تنها راه يا بهترين راه اداره كشور را توسعه اقتصاد كشاورزى بداند. اين نيز زير مجموعه مديريت فقهى و حجت شرعى است. هرچند هيچ دليل نقلى او را همراهى نكند. چون فقه در دليل نقلى خلاصه نمىشود فقه اعم از عقل و نقل است.
شايان ذكر است: چيزى را كه عقل پس از كارشناسى روى آن، براى تأمين نيازهاى جامعه ضرورى دانست، مثلاً گفت: اقتصاد اين منطقه بايد بر پايه كشاورزى باشد و بيت المال را در اين مسير بايد صرف كردو آدمى با آن مخالفت كرد، اما در واقع اشتباه بود، اين مخالفت تجرّى است نه عصيان واقعى.
اساساً دانشهاى بشرى كه از آنها به نام «فن آورى» ياد مىشود، اگر به حال امّت و جامعه بشرى سودمند باشند، تحصيل آنها يا واجب است يا مستحب و اگر ضرر داشته باشد، مانند تسليحات هستهاى يا ساختن ابزارى كه انسان را معتاد مىكند، حرام است. چون هيچ اثر سودمندى جز تخريب و هلاكت حرث و نسل ندارد. پس اگر فراگيرى دانش و فنآورى سودمندى واجب بود، نظير علوم رايج اسلامى وجوبش از چهار صورت خارج نيست: عينى، كفايى، تخييرى، تعيينى. از اين علوم و فنون در مبحث «اخذ اجرت بر واجبات» سخن به ميان مىآيد و از آنها بدان جهت كه در تأمين نظام امّت اسلامى سهم مؤثرى دارند، به نام «واجبات نظاميه» ياد مىشود. نتيجهگيرى
با اين ترسيم و نماى كلّى از علوم و فنون، مديريت دينى و فقهى جايگاه خاص خود را مىيابد. چون مديريت جزو علوم انسانى و زير مجموعه حكمت عملى است. از اين رو، به دو قسم دينى و غير دينى، اسلامى و غير اسلامى قابل تقسيم است. پس اشكال بر مديريت فقهى – از آن جهت كه حكومت بدون مديريت علمى امكانپذير نيست و فقه مديريت علمى ندارد – ناتمام است. فقه مديريت دارد و مديريت آن درباره چگونگى اداره كشور است. مثلاً اگر كشور بايد از راه كشاورزى يا صنعتى شدن اداره شود، فقه نوع اداره آن را به جهت اسلامى و دينى بودنش برعهده دارد.
انتخاب مدير و شرايط مديريت، چگونگى معاملات و شرايط آن، نوع استفاده و كاربرد آنها، جداسازى زنان از مردان در همه مشاغل، تعيين و شرايط روابط داخلى و منطقهاى و بين المللى، واگذارى مسئوليتها، ميزان حقوق، نوع استخدام و… همه اينها زير مجموعه علوم انسانى و جزو حكمت عملى است و دينى و غير دينى دارد و مديريت فقهى و دينى عهدهدار اداره اين امور است.
در علم مديريت از چگونگى ساخت خودرو، هواپيما، كشتى و ابزار و آلات صنعتى و كشاورزى و… (علوم تجربى و رياضى) سخن به ميان نمىآيد، تا اشكال شود كه فقه مديريت ندارد.
تكنولوژى ساخت اين امور بر عهده عقل مشترك ميان تمام انسان هاست كه خداوند به همه بشر عطاء فرمود و حجت خداوند نيز هست. پس اگر اشكال در اين است كه فقه صنعت هواپيماسازى و مانند آن ندارد، ساير مكاتب هم اين گونه است. هيچ مكتبى از چگونگى ساخت صنايع علمى سخن نگفته است. اينها از رهآورد عقل است و عقل هم حجت مشترك است. اين امور كه زير مجموعه علوم رياضى و طبيعىاند، شناسنامه دينى و غير دينى ندارند. هرچند رهآورد اين علوم نيز در صورتى كه قطع آور يا اطمينان بخش باشد، حجت شرعى است.
بنابراين مديريت جزو علوم انسانى و زير مجموعه حكمت عملى است واز اين جهت دينى و غير دينى دارد. تشكيل حكومت دينى به دست گرفتن مديريت جامعه توسط انبياء (عليهم السلام) و اولياى الهى در امم گذشته و امّت اسلامى شاهد عينى بر تحقق مديريت دينى است. پيامبر گرامى اسلام (ص) و اميرالمؤمنين(ع) و امام مجتبى(ع) ساليان زيادى حكومت و مديريت جامعه اسلامى را برعهده داشتند.
راهكارهاى مديريت دينى و فقهى در آيات و روايات، قصص انبيا(عليهم السلام) و سيره امامان معصوم (عليهم السلام) فراوان است (و براى ايجاد حكومت دينى در هر زمان و مكانى كافى است.)
مديريت غير دينى نياز به شاهد ندارد. چون همه حكومتهاى طاغوتى در طول تاريخ مديريت غير دينى داشتهاند. پاورقي ها:پىنوشتها: – 1. سوره ملك، آيه 15. 2. سوره فرقان، آيه 48. 3. سوره حجر، آيه 22. 4. سوره روم، آيه 48. 5. سوره انفال، آيه 60. 6. سوره بقره، آيه 63. 7. بحار، ج 13، ص 226، ح 24. 8. سوره نحل، آيه 68 – 69. 9. همان، آيه 66. 10. كافى، ج 5، ص 307. 11. وسايل، ج 17، باب 105، ص 327، ح 22682 ؛ كافى، ج 1، ص 32، ح1. 12. بحار، ج 75، ص 235، باب 23، ح59. 13. همان،ص 234، ح46. 14. سوره ذاريات، آيه 56. 15. سوره طلاق، آيه 12. 16. كافى، ج 2، ص 292، ح12. 17. همان، حديث 11. 18. «كل ما يحتجّ به العبد المولى على العبد فهو حجة اللّه». 19. بحارالانوار، ج 100، ص 65. 20. سوره حشر، آيه 7.