پرتو افشانى سيده نفيسه در سرزمين مصر

علت هجرت‏
سيده نفيسه (نواده امام حسن مجتبى (عليه السلام)، عروس امام صادق (عليه السلام) و عمه حضرت عبدالعظيم حسنى) در ايامى كه در مدينه اقامت داشت، از جهاتى برايش بركات فراوانى به ارمغان آورد زيرا مى‏توانست از بارقه بارگاه مطهر جدّش رسول اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) بهره گيرد. كانون امامت امام هفتم كه برادر همسرش بود نيز در اين شهر نور افشانى داشت و اين موقعيت را براى خود افتخارى بزرگ مى‏دانست كه مى‏تواند از آن وجود با بركت محظوظ گردد و شاخه‏هاى سرسبز و خرّم فضايل و مكارم را در وجود خويش شكوفا و بارور سازد.
با وجود اين برخى وقايع ناگوار ذهن و دلش را مكدّر و محزون مى‏ساخت زيرا گروهى با مكر و نيرنگ لباس خلافت را غاصبانه بر تن نموده بودند و هفتمين فروغ امامت با آن لياقت‏ها، شايستگى و فروزندگى‏هاى معنوى و ملكوتى در خانه نشسته و تحت فشار عباسيان و اختناق شديدى كه آنان فراهم نموده‏اند، روزگار سخت و با مشقتى را سپرى مى‏نمود. چقدر براى اين بانوى پرهيزگار زجرآور بود كه ستم پيشگان فرومايه، حقوق انسان‏ها را زير پاى خويش نهاده و به عيّاشى و خوشگذرانى مشغول بودند. جوّ ارعاب و خفقان همه روز در مدينه شدت مى‏يافت، حقوق علويان از بيت المال قطع گرديد، تمامى سادات و شيعيان قلمرو حكومتى بازداشت شدند و هر روز آنان را به مركز امارت آورده و با حالتى توأم با حقارت از آنان حاضر و غايب مى‏نمودند و اگر كسى امتناع مى‏نمود سخت مجازاتش مى‏كردند.
نهضت مقدّس يكى از نوادگان امام حسن مجتبى كه به قيام فخّ معروف است در سال 169 هجرى به شدّت سركوب گرديد و رهبر آن به همراه گروهى از يارانش به طرز فجيعى به شهادت رسيدند. گسترش انقلاب‏هاى سادات حسنى موجب تشديد مراقبت و سخت‏گيرى نسبت به امام هفتم و علويان ساكن در مدينه گرديد، واهمه هارون الرشيد از مهابت و اقتدار معنوى امام كاظم(عليه السلام) و محبوبيت عظيم آن حضرت در ميان مسلمانان، به درجه‏اى رسيد كه امام را تحت نظر از مدينه به بغداد آورد و سال‏ها در زندان‏هاى اين ديار نگاهداشت و سرانجام آن فروغ امامت را در سال 183 هجرى به شهادت رسانيد. گرچه از اين سال حضرت امام رضا(ع) بر مسند با جلالت و شكوهمند امامت تكيه زد و موجبات اميدوارى و شادمانى جامعه اسلامى و خصوص شيعيان را پديد آورد اما همچنان فشارهاى سياسى، سادات و بنى‏هاشم را در تنگنايى سخت قرار داده بود، عدّه‏اى از سادات و امامزادگان حسنى دستگير گرديده، روانه زندان مى‏شدند و بر اثر شكنجه‏هاى وحشيانه به شهادت مى‏رسيدند.
سيده نفسيه با رُخ دادن اين وقايع دردناك احساس كرد بايد سرزمين حجاز را با تمام فضايلى كه دارد، ترك گويد و هجرت را اختيار كند. او نمى‏توانست در وطن خويش بماند و در برابر هرگونه بى‏عدالتى و ستم خاموش باشد. گسستن از محيطى كه آرامش از آن رخت بربسته است، و در آن نيكان و پاكان دربند هستند و توطئه‏هاى دشمنان و نقشه‏هاى حيله گران، آسمان صاف آن را دچار ابرى سياه و توفانى مرگبار كرده است برايش امرى لازم و ضرورتى اجتناب‏ناپذير تلقى مى‏گرديد. شور مهاجرت و شوق گريز از بند نظام غاصبان عباسى قلبش را روشن ساخت. او در اين مسير روح و ذهن خويش را به قدرت لايزال الهى پيوند زد و با اراده‏اى استوار و عزمى راسخ، از امكانات زيادى كه در مدينه برايش مهيا بود، گذشت و جرقه مقدس ايمان را بيش از پيش در وجود خويش برافروخته ساخت و با آن ذخيره‏هاى روحانى و معرفتى كه بر اثر،زهد عبادت، و تقوا تدارك ديده بود هجرتى ارزشمند را آغاز كرد. در سرزمين بيت المقدس‏
در ذيحجه سال 193 هجرى سيده نفيسه براى سى‏امين بار با پاى پياده به سوى مكّه عزيمت نمود تا بار ديگر خانه خدا را زيارت كند، در اين سفر معنوى واپسين، شوهرش(اسحاق مؤتمن) همراهش بود. وقتى در بيت اللّه الحرام به سر مى‏برد با حالتى از خشوع و خضوع از خداوند خواست او را در زيارت مرقد حضرت ابراهيم خليل(ع) موفق نمايد. پروردگار متعال دعايش را اجابت نمود و او پس از حج گزارى همراه با همسر دانشور و با عطوفت خويش به سوى سرزمينى رهسپار گرديد كه سفيران نور و فرستادگان الهى را در دامان خود پروش داده است، منطقه‏اى كه پايه‏گذار و معمارش انبياء بوده‏اند، همان سرزمينى كه حضرت على(ع) آن را مقرهايى از بهشت ناميد.(1) و پيامبر اكرم (ص) به پيروان خويش توصيه نموده كه براى مسجدش (بيت المقدس) بار سفر بربندند و خود نيز در اين بيت مبارك با اشاره فرشته الهى جلو رفت تا پيامبران به امامتش نماز گزاردند.(2) آن وجود مبارك از بلد امين (مكه) به بيت المقدس سير داده شد و معراجش به سوى آسمان از اين مكان آغاز گرديد.
سيده نفيسه بستر صحراى خشك و سوزان عربستان را آرام آرام پشت سرنهاد و رفته رفته پس از تحمّل مشقات فراوان در حالى كه غبار خستگى برتن داشت و داغ تشنگى بر لبانش نقش بسته بود، دستش را برفراز سرگرفت و به دور دست خيره شد. استان بيت المقدس چون گوهرى گرانبها در مقابل ديدگانش مى‏درخشيد چند ساعتى كه گذشت دروازه اين ديار مقدس و مبارك آن كاروان كوچك را در آغوش گرفت، بانوى حجاز از شترى كه مركبش بود به زير آمد، روبند خود را بروى چهره كشيد، نگاهى به اطراف كرد و موجى از افكار آرام بخش از ذهنش عبور نمود و بر وجودش نسيم شادمانى نشانيد، به راهنمايى افراد محلى به مسجد قدس رفت و پس از انجام عبادت در اين مكان و به جاى آوردن آداب مخصوص آن، به سوى شهر كوهستانى الخليل عزيمت نمود تا حرم حضرت ابراهيم (ع) را در اين ديار زيارت كند.
پس از اين كه در كنار بارگاه مطهر و معنوى آن فرستاده الهى قرار گفت، با زارى و ندبه گفت: اى جدّ بزرگم اينك با جان و تن در جوارت حاضر گرديده‏ام در حالى كه قبلاً تنها روح و روانم در اينجا بود، عاجزانه از تو مى‏خواهم مرا از چشمه فضيلت خود بهره‏مند سازى و زمينه هايى فراهم نمايى كه در پرتو مقام مقدّست از فيض الهى توشه برگيرم. مورخان نقل كرده‏اند در اين هنگام ندايى از قبر شنيد كه مى‏گفت: اى دخترم، نفيسه جان، بر تو مژده مى‏دهم كه خداوند عزّ و جل تو را از بانوان صالح و شايسته‏اش قرار داده و تو را موفق به اطاعت، عبادت و تقوا كرده است امّا گوشزد مى‏نمايم و از تو مى‏خواهم كه سوره مزمّل را با دقت قرائت كنى و در معانى آيات آن تفكر و تدبّر نمايى و به زودى نشانه‏هاى هدايت را ملاحظه خواهى كرد. شكر خداوند را به جاى‏آور كه تو را از پارسايان قرار داده و بدان كه تا پايان عمر چنين توفيقى قرين تو خواهد بود. از اين پس چون مشعلى فروزان به جامعه فروغ خواهى بخشيد و براى امّت مسلمان و خصوص بانوان اسوه‏اى شايسته و ارزنده مى‏باشى، آنان به سويت روى مى‏آورند و راه خير، سعادت، عبادت و تقوا را از تو مى‏آموزند. در اين هنگام نفيسه اظهار داشت: اى خليل خداوند جليل، دستورات تو را بكار خواهم بست و ان‏شاء اللّه آنچه را تذكر داده‏اى به لطف خداوند عملى خواهم نمود. اما خواستار آن هستم كه مرا در اين مسير دشوار حمايت كنى و روحم را تقويت نمايى و از خداوند بخواهى توفيق زُهد و پرستش را بيش از گذشته به من عنايت فرمايد و از اين بنده كوچكش راضى گردد و از خطاها و لغزش‏هاى او درگذرد و مرا در زمره بندگان صالح و نيكوكار قرار دهد.(3)
سيده نفيسه چند صباحى در منطقه فلسطين اقامت داشت، گويا ديگر تمايل نداشت به مدينه باز گردد با خود نجوا كرد: اگرچه اين شهر وطن جدّم و نياكانم مى‏باشد و حضرت امام رضا(ع) در آنجا به پرتو افشانى مشغول است اما بنى‏عباس كه به دروغ، نيرنگ و فريب، اعلام كردند قصد احقاق حقوق اولاد نبى اكرم (ص) را دارند، پس از براندازى امويان و به كمك عاشقان اهل بيت روى كار آمدند ولى آن‏چنان جناياتى مرتكب شدند كه كارنامه سياهشان از ستمگران اموى دست كمى نداشت، سپس روبه سوى شوهرش اسحاق مؤتمن نمود و گفت: با توجّه به اختناقى كه بنى‏عباس بر حجاز حاكم نموده‏اند ديگر نمى‏توان به آن سامان بازگشت، بايد به سرزمين مصر برويم، همانجا كه برخى از علويان سكونت دارند، مردمانش به خاندان طهارت ارادت دارند و كارگزاران عباسى در اين ناحيه نفوذ ضعيفى دارند و عدّه‏اى گفته‏اند اسحاق با وى به مصر نيامده است و او شخصاً تصميم گرفت راهى ديار مذكور گردد. ميهمان مصريان‏
سرانجام دختر حسن بن زيد در روز 25 رمضان المبارك سال 193 هجرى وارد مصر گرديد، سرزمينى كه مورد توجّه رسول اكرم(ص) بوده و بنا به توصيه آن حضرت، رزمندگان اسلام ملزم بودند در هنگام فتح اين قلمرو با اهل مصر خوشرفتارى و روش مسالمت‏آميزى پيش گيرند، آنها را به ديده احترام بنگرند و هم پيمان و خويشاوند خويش تلقى كنند، دليل توصيه پيامبر آن بود كه هاجر مادر اسماعيل ذبيح و نيز ماريه قبطيه همسر رسول خدا(ص) از اين ديار برخاسته بودند. حضرت على (ع) نيز به مصر توجه ويژه‏اى داشت و استانداران برگزيده آن حضرت كه به اين ناحيه اعزام گرديدند همه از اصحاب پيامبر و از ياران باوفا و پيروان با اخلاص آن حضرت به شمار مى‏رفتند.(4)
اغلب شرح حال نگاران متذكر گريده‏اند اين بانو به همراه همسرش به مصر آمد ولى برخى مورخان يادآور شده‏اند پدرش در اين سفر وى را همراهى مى‏نموده است و اسحاق موتمن به حجاز بازگشته است.(5)
وقتى اهل مصر از ورود اين بانوى علوى مطلع شدند تمامى طبقات به استقبالش آمدند و با هودجهايى كه حمل مى‏كردند ملازمش بودند تا آن كه به خانه والى مصر وارد گرديد، در چند روز نخست سيده نفيسه صله ارحام را به جاى آورد و به ديدار برخى از بانوان منسوب به اهل بيت كه با آنان قرابت داشت رفت و جوياى احوالشان گرديد، از دختر عمويش سكينه نيز استمالت نمود، سپس به زيارت مراقد علويان و سادات در مزار مصر رفت چون در مقر حاكم مصر با برخى تكلّف‏ها مواجه بود و امور رفاهى و مادى برايش زحمت ايجاد مى‏كرد. به سراى جمال‏الدين عبداللّه بن جصّاح كه از بازرگانان صالح اين سرزمين بود رفت و مدتى در آنجا زيست، به دليل اشتهار سيده نفيسه در كرامت‏هاى اخلاقى، مردم از نقاط گوناگون مصر و حتى نواحى مجاور به ديدنش مى‏رفتند، شأنش رفعت يافت و حضور با بركتش پناهگاه مردمان مشتاق گشت.(6) پس از چندى به خانه زنى به نام امّ‏هانى نقل مكان كرد، اگرچه اين بانو كوشيد وسايل آرامش و آسايش ميهمانان جديد را فراهم سازد امّا كوچه تنگ منتهى به خانه امّ‏هانى و منزل محقّرش نمى‏توانست حضور انبوه مردمانى را كه مشتاقانه به ملاقات سيده نفيسه مى‏رفتند تحمّل كند وانگهى چرا بايد حقوق همسايگان تضييع گردد و آنان اذيت شوند و تحت فشار باشند، صاحب خانه نيز از اين رفت و آمدهاى متوالى و پرازدحام در رنج بود، از اين جهت آن بانو به منزل ابوالسرايا ايّوب بن صابر كه در ناحيه‏اى مناسب‏تر قرار داشت فرود آمد.(7)
در اين منزل هم سيل مردم سرازير بود، چون مراجعه مردم به محل اقامتش برايش زحمت ايجاد مى‏كرد و مانع عبادات، دعا و تلاوت قرآنش بود، تصميم گرفت به سوى حجاز برود، مردم وقتى اين خبر را شنيدند در اطراف خانه‏اى كه او در آن ساكن بود اجتماع كردند و از وى خواستند از چنين تصميمى برگردد امّا او مى‏خواست به راز و نياز افزون‏ترى با خداى خويش در خفا و عزلت بپردازد، مايل نبود پيشنهاد مصريان را بپذيرد، اهالى مشتاق وقتى ديدند گفتگو با آن بانو ثمرى ندارد در يك حركت دسته جمعى به جانب سراى امير مصر روانه شدند و حاكم وقت را از بازگشت بانوى باكرامتى، كه اين سرزمين را به قدوم خويش متبرك ساخته بود، با خبر كردند، حاكم از شنيدن چنين ماجرايى ناراحت شد و شخصاً به محل اقامت سيده نفيسه آمد و با فروتنى از وى خواست به اقامت خويش در مصر ادامه دهد. آن بانوى پرهيزگار گفت: قصدم اين بود كه به دليل دور ماندن از فشارهاى سياسى عباسيان بر علويان در اين سرزمين رحل اقامت افكنم و ضمن پرداختن به امور خود، به تلاش‏هاى تبليغى در جهت احياى معارف اهل بيت مبادرت ورزم ولى من زنى هستم با توانايى‏هاى محدود و قادر نمى‏باشم هر روز ساعت‏هاى متوالى با سيلى از جمعيت ديدار داشته باشم و به سخن‏ها و درد دل‏هاى آنان گوش دهم و براى هر كدام پاسخى مناسب آماده كنم. اين ازدحام‏هاى شديد كه توأم با جنجال و هياهو مى‏باشد مرا از تحصيل توشه معاد و ارتباط با خداوند باز مى‏دارد، برايم وقت عبادت و دعا نگذاشته‏اند تمام اوقاتم را گرفته‏اند. والى مصر گفت: قبول دارم كه اين وضع برايتان ايجاد زحمت مى‏كند ولى چه مى‏شود كرد، مردم مسلمان اين خطّه هم علاقه دارند با شما ملاقات كنند و از پرتو معارف و فضايلتان بهره گيرند و حوائج مادى و معنوى خود را بر طرف سازند. اين مسايل را من اصلاح مى‏كنم و خاطر شريفتان را از هر جهت آسوده كرده و آن گونه كه رضايت شما را تأمين كند اقدام مى‏نمايم. در اوّلين قدم خانه‏اى نسبتاً وسيع كه در محله درب السباع دارم در اختيارتان مى‏گذارم و از شما مى‏خواهم اين هديه را از من بپذيريد، در مورد ملاقات‏ها امر مى‏كنم مردم در هفته بيش از دو بار با شما ديدار نداشته باشند و تنها روزهاى يكشنبه و چهارشنبه به زيارتان مشرف شوند. سيده نفيسه پذيرفت و حاكم وقتى ديد در كار خويش موفق گرديده با شادمانى مردم را از وضع جديد مطلع ساخت.(8) بارقه‏هاى بابركت‏
سيده نفيسه در فرصت پيش آمده برنامه‏هاى عبادى خود را پى‏گرفت، آتش اشتياقش به ساحت قدس پروردگار هرلحظه فزونى مى‏يافت، او بر اثر پرهيزگارى، اطاعت از حق و تزكيه درونى به ارتقاى روحى و معنوى دست يافت، ارمغان اين توفيق نورى بود كه بر صفحه دل و ذهنش تابيدن گرفت و اين ويژگى موجب شكوفايى استعدادهاى عالى وى گشت و اعماق وجودش را فضيلت بخشيد و بر علم و بصيرتش افزود:
علم آن باشد كه جان زنده كند

مرد را باقى و پاينده كند
با اين ميزان معرفت بخوبى توانست حقايق و حكمت هايى را درك كند و بين حق و باطل تمييز قايل گردد، به كنترل اميال و قواى خويش بپردازد و به تعديل آن‏ها مبادرت ورزد. در علم حديث و تفسير قرآن تبحّر يافت و از علم الهامى بهره‏مند شد از اين جهت است كه مورّخان و شرح حال‏نگاران وى را به دانش، فصاحت بيان و طلاقت لسان ستوده‏اند و سيده نفيسه را در زمره عالمان و فقيهان برشمرده‏اند و به دليل علم و تقوايش بود كه مشتاقان معارف و مشاهير معاصرش به حضورش شتافته و از مشعل منيرش استفاضه كردند.(9) دميرى گفته است: سيده نفيسه اميّه بود ولى از اهل خير و صلاح حديث بسيار شنيده بود.(10)
كثيرى از اهل علم و حتى عده‏اى كه در دستگاه حكومتى مناصب بالايى داشتند نزد اين بانو مى‏رفتند و از او حديث مى‏شنيدند يا آن كه رواياتى را در محضرش قرائت مى‏نمودند و او به اصلاح و تهذيب آنها مبادرت مى‏ورزيد همچنين برخى دانشوران قضات و حكيمان در خصوص امور دينى و مسايل شرعى با او مشورت مى‏نمودند و اشكالات خود را در امور تفسيرى، حديث و كلام مطرح مى‏كردند و او به رفع ابهامات مى‏كوشيد. در كتب رجال اسامى كثيرى از مشاهير و صالحين كه در محل اقامت سيده نفيسه براى دريافت معارف تردّد داشته‏اند درج شده است. از جمله آنان ابوالفيض ثوبان بن ابراهيم مصرى از عرفاى قرن دوم و نيمه اول قرن سوم معروف به ذوالنّون مصرى است. بشربن حارث از پارسايان بلند آوازه قرون دوم و سوم هجرى همواره به زيارت سيده نفيسه مى‏رفت و گفته‏اند برخى اوقات در جوار محل اقامت اين بانو معتكف مى‏گرديد، چون بُشر بيمار گرديد و در بستر اَلَم افتاد سيده نفيسه به عيادتش رفت و برايش دعا كرد كه سلامت خود را بازيابد و چنين شد. عثمان بن سعيد مصرى، عبداللّه بن عبدالحكم، عبدالرحمن بن عبداللّه، ابوعلى صدقى و… از ديگر كسانى هستند كه از مراتب فضل و دانش آن بانوى وارسته استفاده كرده‏اند.(11)
با وجود اين كه سيده نفيسه زندگى خوبى داشت و همه گونه تسهيلات زندگى برايش فراهم بود، روش زاهدانه‏اى را برگزيد و از آرايش ظاهرى و لوازم مادى كناره‏گيرى كرد، در يكى از روزها شخصى مبلغ قابل توجهى برايش فرستاد وى تمام آن را كه يكصدهزار درهم بود در كيسه‏هاى متعددى ريخت و بين فقيران و يتيمان تقسيم كرد و حتى يك درهم از آنها را براى خود باقى نگذاشت، زنى كه در حضورش بود گفت: بهتر بود مبالغى براى خودتان نگه‏دارى مى‏نمودى تا از آن افطارى تهيه كنيم. سيده نفيسه گفت: من با دست خود مقدارى پشم رشته‏ام آنها را ببريد در بازار بفروشيد و از پول آن قوتى تهيه كنيد، البته اعراض وى از دنيا اين گونه نبود كه از جامعه و تعهدات اجتماعى كناره‏گيرى نمايد، بلكه او دنيايى را كنار نهاد كه وى را از ياد حق غافل مى‏نمود و به تنعّم و تجملات سرگرمش مى‏ساخت، ساده و بى‏تكلّف و در كمال قناعت زيست و برخود سخت گرفت اما در به آسايش رسانيدن افراد محروم و بى‏بضاعت لحظه‏اى دريغ ننمود. از اين كه به نيازمندان كمك كند بيش از آن لذت مى‏برد كه خود بخورد و بنوشد و استراحت كند. با سعه صدر براى رفع گرفتارى مردم دعا مى‏كرد و در ضمن به آن‏ها كه مشكل داشتند احسان مى‏نمود.(12)
ترقّى معنوى و رفعت روحانى اين بانو به درجه‏اى رسيد كه چشم ملكوتى او باز گرديد و با بصيرت باطنى و روشن بينى ملكوتى كرامت هايى از وى مشاهده شد كه به يك نمونه اكتفا مى‏گردد: در همسايگى سيده نفيسه خانواده‏اى يهودى زندگى مى‏كردند، دخترى در اين خانواده به دليل فلج بودن از ناحيه پا، اوقات تلخ و مرارت بارى را سپرى مى‏كرد و والدينش از اين بابت رنج مى‏بردند، روزى مادرش خواست به گرمابه برود و چون دختر مايل نبود با او بيايد، به وى گفت: در خانه باش تا برگردم ولى دختر گفت: من از تنهايى هراس دارم، مرا نزد بانويى مسلمان كه در همسايگى ما مى‏باشد ببر، مادرش چنين كرد و او را نزد سيده نفيسه بُرد. لحظاتى نگذشت كه هنگام اقامه نماز فرا رسيد، پس آن بانوى علوى آبى براى وضو آورد و با آن وضو ساخت، در اين حال قطراتى از آن آب بر بدن دختر فلج ترشح كرد و بر اثر آن شفا يافت و از اين وضع آشفته و نگران كننده رهايى پيدا كرد. وقتى مادرش آمد، با پاى خويش به منزل رفت و چون اهل خانه از سلامتى او باخبر شدند، خويشاوندان را مطلع نموده و همراه آنان به منزل سيده نفيسه آمدند و ضمن تشكر فراوان از وى، دين مقدس اسلام را پذيرفتند و اين موضوع در سراسر مصر انتشار يافت و بدين صورت مقام معنوى آن بانو و اشتهار اجتماعى وى ارتقا يافت و اقشار گوناگون مردم به سوى منزلش بيش از گذشته هجوم آوردند و حاجات و گرفتارى‏هاى خود را با او در ميان نهادند.(13)
سيده نفيسه بر اثر عبادت و تقوا به فضيلت شجاعت نيز دست يافت و با برخوردارى از اين فضيلت نتوانست در برابر ستم متجاوزان و جفا پيشگان خاموش ماند، زمانى مردم از دست اميرى مصرى شكايت كردند و از اين بانو خواستند اين تيره‏گى ذلّت بار و رنج‏آور را برطرف كند. او هم نامه‏اى نوشت و طى آن رفتار آن حاكم شقاوت پيشه را مذمّت كرد و او را به فرجامى خطرناك هشدار داد و برگذرگاهش ايستاد و خطاب به وى گفت: دست از ستم بردار و سپس مكتوب خويش را به وى داد، حاكم آن را گرفت و خواند و براى رعايت حشمت معنوى آن بانو از مركب به زيرآمد و او را احترام فراوان نمود و از جور و بى‏داد خويش نادم گرديد و تصميم گرفت بر نهج درستى و عدالت رفتار كند و از تعدّى به افراد جامعه اجتناب نمايد و محرومان و مستمندان را حمايت كند.(14) اوج عروج‏
از آنجا كه اين بانو از لذائذ دنيوى كناره‏گيرى نمود و به اندك غذا و قوتى مختصر اكتفا كرد ضمن آن كه بر اثر عبادت و تزكيه هر روز بر نيروى معنوى و صلابت روحى او افزوده مى‏گشت، به موازات اين اعتلاى روحانى به مرور ايام نحيف و لاغر گشت و سلامتى بدنى او دچار تهديد گرديد.
امّا او با همين وضع، شب را به تهجّد، دعا و اقامه نوافل مى‏پرداخت و روزها را غالباً روزه‏دار بود تا آن كه در شب جمعه مصادف با اول ماه رمضان 208 هجرى. قمرى بيمارى او شدت يافت و به رغم كسالت به روزه‏دارى ادامه داد، در اين هنگام طبيبى حاذق برايش آوردند، او با مشاهده بيمار گفت لازم است براى دست‏يابى به سلامتى و بهبودى روزه‏اش را افطار كند، سيده نفيسه با شنيدن سخن او خاطرنشان ساخت: سى‏سال است از خداوند مى‏خواهم با حالت روزه از اين دنياى گذرا و فانى بروم و چقدر برايم سخت است كه روزه‏ام را در ميان روز افطار كنم، حال وى به همين منوال تا دهه دوم ماه رمضان بماند و چون حالت احتضار به او دست داد، قرآن را گشود تا آياتى را تلاوت كند، همين طور به خواندن كلام آسمانى مشغول بود و چون به آيه «قل للّه كتب على نفسه الرحمة»(15) رسيد روحش به جنان قدس پرواز كرد. يادآور مى‏شود سيده نفيسه بسيار قرآن تلاوت مى‏كرد و براى اينكه با حيات برزخى مأنوس باشد در خانه خود قبرى حفر كرد و در آن بنا به برخى نقل‏ها هزار و نهصد بار قرآن را ختم كرد.(16)
از آن سوى اسحاق مؤتمن كه در اين ايام در مدينه بسر مى‏برد، توسط نامه‏اى از بيمارى همسر خويش باخبر گرديد و موقعى به مصر آمد كه سيده نفيسه رحلت كرده بود امّا بدنش را هنوز دفن نكرده بودند. اسحاق از شدّت تألّم و تأثر چشمه اشك را در كوير غم جارى ساخت و در حال شيون و زارى به حاضران اعلام نمود مى‏خواهم پيكر او را به حجاز ببرم و در جوار اجداد طاهرينش در قبرستان بقيع دفن كنم. مردم مصر كه از جهت درگذشت اين بانو قلبى مشحون از حزن و اندوه داشتند با شنيدن اين خبر، ناگوارى مضاعف پيدا كردند زيرا انتظار داشتند حال كه از نعمت حيات دنيايى آن بانوى به حق پيوسته، محروم شده‏اند، حداقل به مزارش پناه ببرند و حاجات خويش را از وى بخواهند امّا مشاهده كردند اسحاق بر بردن پيكر اين بانو به جانب مدينه اصرار دارد التماس و ناله و تضرّع آنان و حتى تقاضاى حاكم وقت مصر، اسحاق را از اين تصميم منصرف نساخت آن شب را مردم با اندوهى دوچندان سپرى كردند، چون صبح صادق فرا رسيد و نزد فرزند امام صادق(ع) رفتند، مشاهده نمودند او با نظر آنان موافق شده است با شگفتى دليل اين حالت را جويا شدند. اسحاق پاسخ داد در رؤيايى راستين رسول اكرم (ص) را ديدم كه خطاب به من فرمود: «ردّ عليهم اموالهم و ادفنها عندهم» يعنى: اموالشان را به آنان بازگردان و نفيسه را نزد آنان دفن كن. زيرا مردم براى متقاعد نمودن وى، اموال فراوانى به اسحاق داده بودند. بدين‏گونه پيكر آن بانوى زاهد و پرهيزگار در خانه‏اش واقع در درب السباع مصر دفن گرديد، از آن زمان طى ادوار و قرون گوناگون توسط زمامداران وقت و برخى رجال سرشناس قبه و بارگاه وى برپا و تعمير و مرمّت گرديده است، گويند نخستين بنا مربوط به ربيع الاول سال 482 هجرى مى‏باشد.(17)
روضه شريف اين عابده متقى در قاهره همواره از گذشته مورد توجه و احترام تمامى اقشار مردم و خصوص مشاهير و علما بوده است و مردمان صالحى بدين‏جايگاه روى مى‏آورند و از او مى‏خواهند حاجات آنان را برآورده سازد اصولاً مرقد اين بانو مكانى است كه به اجابت دعا در جوار آن معروف است و اهالى اين سرزمين بر اين باورند به بركت مزار سيده نفيسه مى‏توانند از آلام و دردها و گرفتارى‏هاى خود بكاهند، در كتب تراجم براى اين بانو زيارت نامه‏هايى را ذكر كرده‏اند.(18) و مردم مصر به رغم مذهب تسنّن و برخلاف تبليغات وهابيان، بوسيدن ضريح، تضرع و توسّل به سيده نفيسه و…را روا مى‏دانند و طواف عروس در حرم وى مرسوم است و قاريانى كه مى‏خواهند به شهرت برسند در رواق او در مزار رأس الحسين به تلاوت قرآن مى‏پردازند.(19) پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. احاديث قدسى، ج اول، ص 136. 2. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 18، ص 317. 3. كريمة الدارين السيدة نفيسه، توفيق ابو علم، ص 17 – 19، گوهر خاندان امامت، ص 14 – 16. 4. اخبارالزمان، مسعودى، ص 133، شناخت اجمالى كشورها و نواحى مسلمان نشين جهان، ص 345 – 344. 5. وفيات الاعيان، ابن خلكان، ج 5، ص 423 – 422؛ الوافى بالوفيات، صلاح الدين صفرى. 6. ناسخ التواريخ (دوران امام كاظم(ع))، ج سوم، ص 120 ؛ رياحين الشريعه، محلاتى، ج 5، ص 88. 7. آل بيت النبى فى مصر، احمد ابوكف، ص 103 – 102. 8. نورالابصار، شبلنجى، ص 255 – 254 ؛ مشاهد العترة الطاهره، و اعيان الصحابه و التابعين، سيد عبدالرزاق كمونه حسينى، ص 246 ، مأخذ قبل،ص 103. 9. آل بيت النبى فى مصر، ص 106. 10. ناسخ التواريخ، ص 128. 11. آل بيت النبى…، ص 107. 12. منتهى الآمال، محدث قمى، ج 2، ص 299. 13. المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط و الآثار، مقريزى، ج 2، ص 641. 14. خيرات حسان، ج سوم، ص 123 ؛ منتخب التواريخ، محمد هاشم خراسانى، ص 208. 15. سوره انعام، آيه 12. 16. نورالابصار، ص 258. 17. الخطط، مقريزى، ج 2، ص 641. 18. الدرة النفيسه فى ترجمة السيده نفيسه، ص 73، مساجد مصر و اولياء الصالحون، معاد سعاد ماهر، ص 125، الدار المنثور فى طبقات ربات الخدور، زينب فواز عاملى، ص 532. 19. تفصيل شرح حال اين بانو را در كتاب بانوى باكرامت به قلم نگارنده مطالعه فرمائيد.