انديشيدن
«قل هل يستوى الأعمى و البصير أفلا تتفكرون» (سوره انعام، آيه 50) بگو اى پيامبر آيا كور و بينا يكسانند؟ آيا نمىانديشيد؟!
البته مقصود از نابينا در آيه شريفه، كور ظاهرى (روشندل) نيست زيرا نابينائى كه در قرآن از او ياد شده، نابيناى معنوى است. در جاى ديگر مىفرمايد: «و من كان فى هذه أعمى فهو فى الآخرة أعمى و أضل سبيلا»، و هر كس در اين دنيا نابينا بود، در آخرت نيز قطعا نابينا است و بسيار گمراه. پس مقصود نابيناى معنوى است كه بصيرت ندارد و به جهان خلقت و به آفرينش هستى به ديده بىاعتنايى مىنگرد.
در قرآن مىفرمايد: «أ فلم يتفكروا فى أنفسهم ما خلق السموات و الأرض و ما بينهما الا بالحق» (روم / آيه 8) آيا در درون خود نمىانديشند خداوند آسمانها و زمين و آنچه ميان آنها است را بر روى موازين حق آفريده است. ملاحظه مىكنيد قرآن كريم پيوسته از انسانها مىخواهد كه در آفرينش خويشتن و در خلقت آسمانها و زمين (يعنى تمام موجودات جهان هستى) بيانديشند، چرا كه تفكر انسان را به خدا نزديك مىسازد و علت آفرينش را به او ياد مىدهد لذا در احاديث و روايات معصومين عليهم السلام بر مسأله تفكر و انديشيدن تأكيد فراوان شده است تا جائى كه همه شنيدهايد، در روايات رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آمده است: «تفكر ساعة خير من عبادة سنة» يك ساعت انديشيدن برتر است از يك سال عبادت كردن. و در روايت ديگرى مىخوانيم: «خير من عبادة سبعين سنة» يك ساعت تفكر بالاتر است از هفتاد سال پرستش.
و هرچند فكر كردن با احساسهاى ظاهرى كه در مقدمه آنها بينائى است بيشتر درك مىشود ولى بى گمان به حواس ظاهرى بسنده نمىشود كه يك انسان نابينا نيز كاملا مىتواند مظاهر زندگى و عجايب آفرينش را درك و لمس كند كه گاهى ادراك او بيشتر وافزونتر از ادراك بينايان است زيرا او با قلب بيدار خود و با احساسهاى درون، مسائل برون را مىبيند و درك مىكند.
بگذريم از اينكه تفكر در حقيقت مربوط به قلب و روان انسان است نه برون و ظاهر. با اين حال قطعا ديدن اشياء در انديشيدن تأثير بسزائى دارد يا به عبارت ديگر ديدن راهى است براى انديشيدن.
از اين روى مىتوانيم رسيدن به حالت تفكر را در سه مرحله تصور كنيم:
مر حله أول ادراك حسى: مقصود از ادراك حسى، درك اشياء با حواس پنجگانه ظاهرى است. پس اگر چيزى را با ديده ببينيم و يا صدائى را با گوش بشنويم و يا غذاى خوشمزه اى را با زبان بچشيم، در آن حال به ادراك حسى اشياء رسيده ايم.
و چه بسا در مواردى حواس پنجگانه با هم دخالت داشته باشد و انسان را به اوج ادراك حسى برساند. فرض كنيد در كنار درياى خزر در فصل بهار قدم مىزنيد و ميوههاى رسيده شمال را با آرامش خاطر نوش جان مىكنيد. صداى امواج دريا و نسيم عليل بهارى و نواى دلنشين بلبلان و پرندگان از يك سوى و آن منظره بهشت گونه درختان و دورنماى أفق در انتهاى دريا و آسمان از سوى ديگر همراه با لذت چشيدن ميوههاى خوش طعم، حالتى وصف ناشدنى به انسان مىدهد كه تا نبينى نپندارى. اينجا تمام حواس ظاهر و باطن در حال فعاليت مىباشد.
مرحله دوم: لذت بردن از اشياء و استفاده از نعمتهاى گوناگون الهى دومين مرحله رسيدن به فضاى ملكوتى تفكر است كه انسان را به انديشيدن وا مىدارد.
پس اگر اشياء را فقط تصور كنيم، مرحله آغازين تفكر را پيش گرفته ايم و اگر اين تصور مبدل به تصديق شد و در خارج عينيت يافت، به مرحله دوم تفكر مىرسيم .
مرحله سوم: اكنون كه حواس ظاهرى مشغول به كار شده است و ما را به لذت و استفاده بهينه از اين همه نعمت و اداشته است، جا دارد كه در برابر عظمت صائع و آفريننده آنها و همه اشياء سر تسليم و تعظيم فرود آوريم و در برابر جلال و جمال ذات مقدسش كرنش كنيم و به خاك افتيم و خاضع گرديم. اين مرحله نتيجه گيرى است كه انديشيدن خاضعانه را تشكيل مىدهد.
خداوند كه تمام هستى را مسخر انسان كرده است و او را برتر از همه مخلوقات ارضى و سماوى قرار داده است (و خلقنا الإنسان فى أحسن تقويم) از انسان چه مىخواهد؟
اينجا است كه تفكر تبديل به اعتبار (عبرت گرفتن) مىشود و از مرحله خيال و انديشه به مرحله اجرا و عمل مىرسد و انسان متفكر را به عبادت و پرستش ذى الجلال فرا مىخواند. نقل شده است كه لقمان حكيم با تنهائى بسيار خو داشت و ساعتها در تنهائى بسر مىبرد. روزى اربابش به او رسيد و او را در آن حال ديد. به او گفت: لقمان! مىبينم بسيار تنهائى و خلوت را بر جلوت و زيستن در جمع ترجيح مىدهى. چه مىشود كه ميان مردم آيى و با آنان انس گيرى؟ لقمان حكيم پاسخ داد: هر چه بيشتر در تنهائى بسربرم، بيشتر مىانديشم و انديشه طولانى راه رسيدن به بهشت است.
آرى! دوستان! بيائيد با تنهائى خو بگيريم و در خلوت، به آفرينش خود و آنچه پيرامون خود است بيانديشيم. چرا خدا ما را آفريده است؟ مسير واقعى ما كجا است؟ چگونه سرنوشت خود را رقم بزنيم و فراتر از حوادث روزگار حركت كنيم؟ و براى حركت خود كه سير تكاملى به سوى سرنوشت است چه زاد و توشه اى لازم داريم؟ بيائيد در خلقت خود كه جهان و علم و دانش را به حيرت واداشته است بيشتر بينديشيم «و فى أنفسكم أفلا تبصرون» چرا نمىبينيد كه هر روز گوشه اى از عجايب خلقت و راز آفرينش انسان كشف مىشود و ما هنوز در خم يك كوچه ايم و مجهولاتمان نسبت به معلوماتمان حتى در آفرينش خويشتن قابل شمارش نيست.
در حركت دقيق و حساب شده آسمانها و افلاك و سيارات تفكر كنيد (و كل فى فلك يسبحون) و ببينيد كه تمام اشياء و موجودات عالم در يك حركت راهنمائى شده و بسيار دقيق و مرتب و منظم (بدون كم و كاست) به سوى مسير تعيين شده مىروند و حركت تكوينى خود را انجام مىدهند و اين تو هستى اى انسان كه خداوند بر تو تفضل نموده و منت گذاشته و هر دو راه را به تو نمايانده (و هديناه النجدين) تا يا در مسير اصلى و تعيين شده الهى حركت كنى و به سوى او رهنمون گردى (اليه راجعون) و يا اينكه در جا بزنى و بى حركت در لجنزار زندگى مادى همچون حيوانات و بهايم بمانى.
آرى! تفكر تنها موعظه خداوند است كه ما را به آن دعوت مىكند: «قل إنما أعظكم بواحدة أن تقوموا لله مثنى و فرادى و تتفكروا» بلكه تفكر نتيجه قيام براى خدا است: قيام كنيد تا آماده تفكر شويد و تفكر كنيد تا خدا را در موجوداتش درك كنيد و هر چه بيشتر بيانديشيد شناخت و معرفتتان به خدا افزونتر مىشود و هرچه شناخت بيشتر شود راه رسيدن به بهشت نزديكتر مىگردد. والسلام. پاورقي ها: