على (ع) از زبان خود على

در مدح تو اى مظهر اضداد چه گوييم‏

بالاست مقام تو، گفتار قصير است‏
با اين كه تويى پادشه عالم هستى‏

كرباس تو را جامه و فرش تو حصير است(1)

بدون هيچ تعارفى درباره اميرمؤمنان على (ع) سخن گفتن و اوصاف او را بيان نمودن، كارى است بس دشوار، پيامبر اكرم(ص) فرمود: «لو انّ الرّياض اقلامٌ و البحر مدادٌ و الجنّ حسابٌ و الانس كتابٌ ما حصوا فضايل على بن ابى طالبٍ؛(2) اگر همه درختان باغها قلم شوند و تمام درياها مركّب و جوهر، و جنها حسابگر و انسانها نويسنده گردند، نمى‏توانند فضايل على(ع) را شماره كنند.»
كتاب فضل تو را آب بحر كافى نيست‏

كه‏تر كنم سرانگشت و صفحه بشمارم‏
و همچنين آن حضرت فرمود:« خداوند براى برادرم على(ع) فضائلى قرار داده كه از شماره بيرون است. هر كس يكى از فضايل او را بيان و بدان معترف باشد، خداوند گناهان گذشته و آينده‏اش را خواهد بخشيد و كسى كه فضيلتى را از او بنويسد تا وقتى كه از آن نوشته اثرى باقى است فرشته‏ها برايش طلب آمرزش مى‏كنند و آنكه به فضائل على (ع) گوش بسپارد، خداوند گناهانى را كه به وسيله گوش دادن مرتكب شده مى‏بخشد، هر كس نوشته‏اى در فضيلت على(ع) نگاه كند گناهانى را كه به وسيله چشم انجام داده است مورد آمرزش قرار مى‏دهد.(3) مولود كعبه‏
يكى از فضائل آن حضرت از ميان صدها فضيلت، ولادت آن حضرت است در درون خانه خداوند. اين امر را تمام محدّثان(4) و مورخان شيعه و دانشمندان علم انساب در كتابهاى خود نقل كرده‏اند؛ و در ميان دانشمندان اهل تسنن گروه زيادى به اين حقيقت تصريح نموده و آن را يك فضيلت بى‏نظير خوانده‏اند.(5)
حاكم نيشابورى مى‏گويد: ولادت على(ع) در داخل كعبه به طور متواتر (و قطعى) به ما رسيده است.(6)
آلوسى مى‏گويد: تولد على در كعبه در ميان ملل جهان مشهور و معروف است و تا كنون كسى به اين فضيلت دست نيافته است.(7)
در منابع شيعه مى‏خوانيم وقتى كه فاطمه بنت اسد دچار درد زايمان گرديد، راه مسجد الحرام را در پيش گرفت و خود را به ديوار كعبه، نزديك ساخت و چنين گفت: خداوندا به تو و پيامبران و كتابهائى كه از طرف تو، نازل شده‏اند و نيز به سخن جدّم ابراهيم سازنده اين خانه ايمان راسخ دارم، پروردگارا به پاس احترام كسى كه اين خانه را ساخت و به حق كودكى كه در رحم من است، تولد اين كودك را براى من آسان فرما! لحظه‏اى نگذشت كه فاطمه بنت اسد به صورت اعجازآميزى وارد خانه شد و در آنجا وضع حمل نمود.
بعد از چهار روز از كعبه خارج شد، فاطمه بنت اسد مى‏گويد: وقتى از خانه خارج شدم هاتفى(از غيب) مرا ندا داد: اى فاطمه (اين نوزاد را) به نام على نام‏گذارى كن پس او على است و خداى اعلى مى‏گويد: به راستى اسم او را از اسم خودم جدا ساختم، و او را به ادب خود، ادب نمودم و او را بر اسرار علم خود آگاه ساختم و او كسى است كه بتها را در خانه من خواهد شكست و بر بام خانه من اذان خواهد گفت و مرا تقديس و تمجيد خواهد نمود. پس خوش به حال كسى كه او را دوست بدارد و اطاعتش كند واى بر كسى كه او را دشمن بدارد و نافرمانى نمايد.(8)
آرى سيزدهم رجب سال 30 عام الفيل اين حادثه عظيم اتفاق افتاد، به همين مناسبت آنچه در پيش رو داريد گامى است در بيان فضائل اميرمؤمنان از زبان خود آن حضرت اميد كه ره توشه‏اى باشد براى همه مسلمانان دنيا مخصوصاً شيعيان آن حضرت.
البته تذكر اين نكته لازم است كه حضرت سخت استنكاف دارد از اين كه فضائل خويش را به زبان آورد. چنان كه خود مى‏فرمايد: «ولو لا ما نهى اللّه عنه من تزكية المرء نفسه، لذكر ذاكرٌ فضائل جمّةً، تعرفها قلوب المؤمنين و لا تمجّها آذان السامعين؛(9) و اگر خدا نهى نمى‏فرمود كه مرد خود را بستايد، فضائل فراوانى را برمى‏شمردم، كه دل‏هاى آگاه مؤمنان آن را شناخته و گوش‏هاى شنوندگان با آن آشناست. 1- راه و رسم امام‏
خيلى از رهبران دنيا هستند كه به راه و اهدافى كه انتخاب كرده‏اند يقين و باور ندارند بلكه گاه آن راه و اهداف را وسيله رسيدن به قدرت خويش مى‏دانند امّا على(ع) اين چنين نيست آنچه را كه بعنوان راه و يا اهداف خويش به مردم معرفى نمود سخت به آن اعتقاد داشت، خود در اين زمينه مى‏فرمايد:«و انّى لعلى الطّريق الواضح القطه لقطاً؛(10) و براستى من به راه روشن حق گام به گام ره مى سپارم . 2- سوابق مبارزاتى حضرت‏
همانا خداوند سبحان حضرت محمد(ص) را مبعوث فرمود: در روزگارانى كه عرب كتابى نخوانده و ادّعاى وحى و پيامبرى نداشت، پيامبر اسلام(ص) با يارانش به مبارزه با مخالفان پرداخت تا آنان را به سر منزل نجات كشاند… به خدا سوگند! من در دنباله آن سپاه بودم، تا باطل شكست خورد و عقب نشست…در اين راه هرگز ناتوان نشدم و نترسيدم، و خيانت نكردم، و سستى در من راه نيافت به خدا سوگند درون باطل را مى‏شكافم تا حق را از پهلويش بيرون كشم.(11) 3- شجاعت مولا
انا وضعت فى الصّغر بكلاكل العرب و كسرت نواجم قرون ربيعة و مضر ؛ من در خردسالى بزرگان عرب را به خاك افكندم، و شجاعان دو قبيله «ربيعه» و «مضر» را درهم شكستم.(12) 4- صبر و بردبارى على‏
حقا كه بايد گفت صبر على را هيچ كس نداشته و ندارد او در مقابل غصب خلافت و آن همه توهين‏ها به شخص او و همسر گراميش فاطمه زهرا(س) صبر و بردبارى نمود با آن كه توان و قدرت مقابله را داشت ولى براى حفظ مصالح جامعه اسلامى و وحدت آن همه را تحمّل نمود، خود مى‏فرمايد: «در انديشه بودم كه آيا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پاخيزم؟ يا در اين محيط خفقان‏زاى تاريكى كه به وجود آوردند، صبر پيشه سازم؟ كه پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامت، و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مى‏دارد.
فرأيت انّ الصّبر على هاتا احجى، فصبرت و فى العين قذى و فى الحلق شجاً؛(13)پس از ارزيابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه‏تر ديدم. پس صبر كردم در حالى كه گويا خار در چشمم و استخوان در گلويم مانده بود. و با ديدگان خود مى‏نگريستم كه ميراث مرا به غارت مى‏برند!
در جاى ديگر فرمود: «براستى مى‏دانيد كه سزاوارتر از ديگران به خلافت من هستم. سوگند به خدا! به آنچه انجام داده‏ايد گردن مى‏نهم، تا هنگامى كه اوضاع مسلمين روبراه باشد و از هم نپاشد، و جز من به ديگرى ستم نشود، و پاداش اين گذشت و سكوت و فضيلت را از خدا انتظار دارم. و از آن همه زر و زيورى كه به دنبال آن حركت مى‏كنيد، پرهيز مى‏كنم.»(14) 5 – علم بى‏كران مولا
تمام فضائل در عظمت على(ع) ريشه در علم الهى و بى‏كران او دارد، گاهى كه زمينه پيش مى‏آمد حضرت اشاره به علم وسيع خود مى‏نمود، از جمله فرمود: «و اللّه لو شئت ان اخبر كلّ رجلٍ منكم بمخرجه و مولجه و جميع شأنه لفعلت ولكن اخاف ان تكفروا فىّ برسول اللّه (ص) ؛ سوگند به خدا، اگر بخواهم مى‏توانم هر كدام شما را از آغاز و پايان كارش، و از تمام شئون زندگى، آگاه سازم من از آن مى‏ترسم كه با اينگونه خبرها نسبت به رسول خدا(ص) كافر شويد، آگاه باشيد كه من اين اسرار گرانبها را به ياران رازدار و مورد اطمينان خود مى‏سپارم سوگند به خدايى كه محمد(ص) را به حق برانگيخت و او را برگزيد جز به راستى سخن نگويم، پيامبر اسلام(ص) همه اطلاعات را به من سپرده است، و از محل هلاكت آن كس كه هلاك مى‏شود، و جاى نجات كسى كه نجات مى‏يابد، و پايان اين حكومت، همه را به من خبر داده و مرا آگاهانده است. هيچ حادثه‏اى بر من نگذشت جز آن كه در گوشم نجوا كرده بود و مرا بدان مطّلع ساخت.»(15) 6 – عدالت على(ع)
عدالتگرى مولا شهره جهانى دارد تا آنجا كه گفته‏اند: على مانند هر مرد الهى و رجل ربّانى ديگر، حكومت و زعامت را به عنوان يك پست و مقام دنيوى كه اشباع كننده حس جاه‏طلبى بشر است و به عنوان هدف و ايده آل زندگى، سخت تحقير مى‏كند و آنرا پشيزى نمى‏شمارد، آنرا مانند ساير مظاهر مادّى دنيا از استخوان خوكى كه در دست انسان خوره دارى باشد بى مقدارتر مى‏شمارد، امّا همين حكومت و زعامت را در مسير اصلى و واقعيش يعنى به عنوان وسيله‏اى براى اجراء عدالت و احقاق حق و خدمت به اجتماع، فوق‏العاده مقدّس مى‏شمارد و مانع دست يافتن حريف و رقيب مى‏گردد.(16)
خود درباره اجراى عدالت خود مى‏گويد: «مردم! عذرخواهى كنيد از كسى كه دليلى بر ضدّ او نداريد، و آن كس من مى‏باشم. مگر من در ميان شما براساس «ثقل اكبر» كه قرآن است عمل نكردم؟ و ثقل اصغر«عترت پيامبر(ص)» را در ميان شما باقى نگذاردم؟ مگر من پرچم ايمان را در بين شما استوار نساختم؟ و از حدود و مرز حلال و حرام آگاهتان نكردم؟ و البسكم العافية من عدى؛ مگر پيراهن عافيت را با عدل خود به اندان شما نپوشاندم؟ و نيكى‏ها را با اعمال و گفتار خود در ميان شما رواج ندادم؟ و ملكات اخلاق انسانى را به شما نشان ندادم؟..(17) 7 – سياست و زيركى حضرت‏
سياست دينى و اسلامى از شيطنت و حيله فاصله دارد، امّا سياست‏هاى غير دينى همراه و ممزوج با حيله‏گرى و جنايتگرى است: حضرت درباره سياستمدارى خود مى‏فرمايد: «و اللّه ما معاويةٌ بادهى منّى، و لكنّه يغدر و يفجر و لولا كراهيّة الغدر لكنت من ادهى النّاس، و لكن كلّ غدرةٍ فجرةٍ، و كلّ فجرةٍ كفرةٌ…؛(18) سوگند به خدا، معاويه از من سياستمدارتر نيست، امّا معاويه حيله‏گر و جنايتكار است. اگر نيرنگ، ناپسند نبود من زيرك‏ترين افراد بودم، ولى هر نيرنگى گناه هر گناهى نوعى كفر و انكار است. روز رستاخيز در دست هر حيله گرى پرچمى است كه با آن شناخته مى‏شود. به خدا سوگند، من با فريبكارى غافلگير نمى‏شوم، و با سخت‏گيرى ناتوان نخواهم شد.
در مكتب لايموت دردانه على است‏

در كون و مكان شاهد فرزانه على است‏
در كعبه ظهور كرد تا بر همه خلق‏

معلوم شود كه صاحب خانه على است‏ پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. على مردانى. 2. بحار الانوار، ج 28، ص 197. 3. قندوزى، ينابيع الموده، ص 141. 4. ر.ك اربلى، كشف الغمّه، ج 1، ص 90. 5. مروج الذهب، ج 2، ص 349. شرح الشفاء، ج 1، ص 151. 6. مستدرك حاكم، ج 3، ص 483. 7. شرح قصيده عبدالباقى افندى، ص 15. 8. بحارالانوار، ج 35،ص 8 – 9 حديث 11. 9. نهج البلاغه، نامه 28، ص 512. 10. محمد دشتى، نهج البلاغه، خطبه 97، ص 180. 11. همان، خطبه 105، ص 192. 12. همان، خطبه 192، ص 398. 13. همان، خطبه 3، ص 44. 14. همان، خطبه 74، ص 122. 15. همان، خطبه 175. 16. ر ك سيرى در نهج البلاغه، ص 128. 17. نهج البلاغه، خطبه 87، ص 148. 18. همان، خطبه 200.