خاستگاه پاداش و كيفر در نظام آفرينش‏

اشاره‏
قرآن كريم در بيان اثبات معارف، انديشه آدمى را در چارچوب اصطلاحات فلسفى و براهينِ دقيق و پر پيچ و خم محصور نمى‏سازد. هر چند كه در ارائه حقايق، اشاراتى دقيق داشته و خواص نيز از آن استفاده مى‏نمايند، ولى سبك عمومى استدلال و بيان الهى، توجه دادن انسان به فطرت و برانگيختن زمينه‏هاى فطرى و توجه به خودشناسى و يا مظاهر طبيعت مى‏باشد. به طورى كه حقايقى همچون رستاخيز و پاداش و كيفر را به صورت يك حادثه طبيعى مطرح نموده و وجدان‏هاى پاك و به دور از غفلت را سيراب مى‏گرداند.
براساس همين روش، در تبيين خاستگاه پاداش و كيفر كه موضوع نوشتار ما در اين مقاله مى‏باشد، قرآن كريم بر دو عنصرِ هدفمندى نظام آفرينش و عدالت الهى كه هر دو منبعث از حكمت الهى است، تكيه نموده و در آيات متعددى به آن مى‏پردازد. «پاداش و كيفر» و غايت آفرينش‏
مطالعه اجمالى توأم با دقت در جهان نشان مى‏دهد كه نظام آفرينش و حتى جزئيات آن، براساس هدفى حكيمانه بوده، مخلوق و مصنوعِ خداوند حكيمِ على الاطلاق مى‏باشد.
هدفمندى نظام خلقت كه از مقتضيات حكمت الهى است با بيان‏هاى گوناگونى در قرآن ياد شده و در بعضى از آيات رسيدن به پاداش و كيفر به عنوان غايت و هدف آفرينش معرفى گشته است و بر اين مبنا، پاداش و كيفر، مندرج در قاموس خلقت و منبعث از حكمت الهى است.
خداوند متعال مى‏فرمايد: «وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِ‏ّ وَ لِتُجْزَى‏ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ؛(1) خداوند آسمان‏ها و زمين (مجموعه عالم) را به حق آفريده و هدف، آن است كه هر كس در برابر اعمالى كه انجام داده است، جزا داده شود؛ در حالى كه هيچ ستمى به آن‏ها نخواهد شد.»
زمخشرى در كشاف مى‏گويد: «جمله «ولِتُجْزى» عطف بر «بالحق» است؛ زيرا در آن معناى تعليل است. يا عطف بر جمله محذوفى مى‏باشد كه تقدير آن چنين است: «و خلق اللَّه السموات و الارض بالحق ليدل به على قدرته و لتجزى كل نفس»(2). در آيات ديگرى نيز غايت آفرينش را رسيدن به پاداش و كيفر اعلام نموده مى‏فرمايد: «وَ لِلَّهِ مَا فِى السَّمَواتِ وَ مَا فِى الْأَرْضِ لِيَجْزِىَ الَّذِينَ أَساؤاْ بِمَا عَمِلُواْ وَ يَجْزِىَ الَّذِينَ أَحْسَنُواْ بِالْحُسْنَى؛(3) براى خدا است آنچه در آسمان‏ها و آنچه در زمين است تا بدكاران را به خاطر اعمال بدشان كيفر دهد و نيكوكاران را در برابر نيكى‏شان پاداش دهد.»
در تركيب آيه محل بحث، وجوهى محتمل است كه بنابر نظر اكثر مفسران مى‏توان گفت: جمله «وَ لِلَّهِ مَا فِى السَّمَواتِ وَ مَا فِى الْأَرْضِ» جمله مستأنفه و لام «لِيَجْزِىَ الَّذِينَ…» براى غايت و متعلق به معناى مفهوم و متنزع از جمله «لِلَّهِ مَا فِى السَّمَواتِ وَ مَا فِى الْأَرْضِ» مى‏باشد. از اين‏رو، معناى آيه چنين مى‏شود: «آنچه در آسمان‏ها و زمين است براى خداست و آن را آفريده تا بدكاران را كيفر و نيكوكاران را پاداش دهد.»
با استفاده از آياتِ مذكور غايت و هدف از آفرينش اين است كه انسان در پرتو برنامه‏هاى تكوينى و تشريعى و تعليم و تربيت، در مسير تكامل پيش رفته و به قرب الهى و لوازم آن برسد كه در حقيقت، وصول به اين نتيجه در هر مرحله‏اى، پاداش كسانى است كه در اين مسير گام بر مى‏دارند. از سوى ديگر، كسانى كه در مسير عكس هدف آفرينش حركت نمايند، نتيجه ناخوشايند سير انحرافى خويش را خواهند ديد.
با بيان مذكور، اصل پاداش و كيفر در دنيا و آخرت، خود غايت و هدف خلقت خواهد بود وگرنه كاشت و داشت بدون برداشت كارى بيهوده بوده، از يك باغبان حكيم، قبيح مى‏باشد و از حكيم على الطلاق محال است. «پاداش و كيفر»، و عدل الهى‏
عدالت از مقتضيات حكمت الهى بوده، در آسمان‏ها و زمين و در سراسر جهان هستى ديده مى‏شود.
رسول خدا(ص) مى‏فرمايند: «بِالعَدْلِ قامَتِ السِّمواتُ و الاَرَضُ؛(4) آسمان‏ها و زمين با عدالت بر پاست.»
پس عدالتِ حاكم بر اين نظام كه از مقتضيات حكمت بالغه الهى مى‏باشد، ايجاب مى‏كند كه نيكوكار و بدكار، مطيع و عاصى هر كدام در جايگاه خويش قرار گرفته، به پاداش و كيفر مناسب خويش برسند در غير اين صورت اگر بنا شود حكم به تساوى شده، همه بخشيده شوند يا همه كيفر ببينند يا هيچ كيفر و پاداشى نباشد، لازم مى‏آيد بر خلاف آئين عدالت به اكثر نيكوكاران ستم شده، و مجرمان و مفسدان (هر چند در ظرف دنيا) ظاهراً خوشبخت باشند.
به حكم عقل، پاداش دادن نيكوكاران بر خدا لازم نيست و اين امر از باب تفضّل و احسان است نه استحقاق؛ زيرا آنان با برخوردارى از نعمت‏ها و سرمايه‏هاى الهى او را اطاعت كرده‏اند و بر اين اساس، استحقاق مطالبه چيزى را ندارند و تنها كيفر نيكوكاران، قبيح و بر خلاف عدل الهى است.
همچنين به حكم عقل، كيفر نافرمايان نيز حقِ محضِ خداوند بوده كه مى‏تواند ببخشد و يا كيفر دهد؛ زيرا فرد گنه‏كار فقط او را مخالفت كرده و بر او طغيان نموده است و حق او را ناديده گرفته است و چنانچه حقى از مخلوقات را نيز ضايع كرده است او مى‏تواند آنها را جبران كند و فرد گنه‏كار را در هر حال ببخشد و از كيفر معاف دارد. اين احكام در صورتى صحيح است كه حكم عقل در مورد هر يك از مطيع و عاصى جداگانه در نظر گرفته شود؛ بدين معنا كه اگر همه مردم مطيع فرمان الهى باشند، پاداش دادن لازم نيست؛ بلكه تفضلى از ناحيه خداوند خواهد بود و اگر همه مردم هم نافرمان و عاصى باشند، باز كيفر دادنشان بر خدا واجب نيست و عفو و بخشش همه جايز است. ولى واقعيت اين است كه انسان‏ها بر دو دسته‏اند: برخى فرمانبردار و برخى نافرمان، و رفتار يكسان با همه به هر صورتى كه باشد؛ چه همه را پاداش دهد و يا همه را كيفر دهد و يا هيچ كس را براى جزاء و پاداش زنده نكند، اين رفتار يكسان بر خلاف عدالت و حكم عقل است.(5)
وانگهى او خود به پاداش و كيفر تصريح و وعده و وعيده داده است و عمل به وعده واجب، و تخلف از وعيدهاى مؤكد با قسم نيز بعيد مى‏باشد. و بالجمله حذف پاداش و كيفر از قاموس آفرينش با عدل الهى كه خداوند خود را به آن توصيف مى‏كند، سازگار نيست.(6) در مجموعه‏اى از آيات به هر دو برهان به طور يكجا و به صورت پيوسته تصريح شده، مى‏فرمايد: «وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَآءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا باطِلاً ذَ لِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنَ النَّارِ * أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِى الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ؛(7) ما آسمان و زمين و آنچه را بين آن دو است، به باطل خلق نكرديم. اين پندار غلط كسانى است كه كافر شدند. پس واى به حال كفار از آتش جهنم: (آيا هيچ عاقلى احتمال مى‏دهد) ما كسانى را كه ايمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند، همچون مفسدان در روى زمين قرار دهيم و يا پرهيزگاران را همچون فاجران قرار دهيم؟»
در آيات فوق، طى آيه اول به هدف و غايت بودن پاداش در آفرينش اشاره داشته مى‏فرمايد: «نظام خلقت بيهوده و باطل آفريده نشده، بلكه پاداش و كيفرى به دنبال داشته و كفار به كيفر جهنمى خويش مى‏رسند». و در طى آيه دوم به عدالت خداوند اشاره داشته و حكم به تساوى بين مصلح و مفسد، متقين و فجار را رد مى‏نمايد. گستره برهان هدف و عدالت‏
آنچه از براهين بر ضرورت پاداش و كيفر در جهان آفرينش اقامه شد، هر دو نشئه دنيوى و اخروى را شامل مى‏شود.
هر چند موطن اصلى، اتمّ و اكمل پاداش و كيفر، سراى آخرت است، ولى حكمت و عدالت خداوند در ظرف دنيا نيز موجب آن مى‏گردد كه هر كدام از صالح و طالح، مطيع و عاصى به نحوى از انحاء به بخشى از پاداش و كيفر خويش برسند.
آياتى كه پاداش و كيفر را به عنوان غايت و هدف آفرينش ترسيم مى‏نمايد اطلاق داشته، ظرف دنيا را نيز فرامى‏گيرد.(8)
همچنين آياتى كه به برهان عدالت اشاره دارد نيز مطلق بوده،(9) بعضى از آن آيات منطوقاً نيز عموميت دارد؛ آنجا كه حكم به تساوى مؤمنان با فاسقان و مطيعان با مجرمان را در حيات و ممات رد كرده، مى‏فرمايد: «أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُواْ السَّيَِّاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحاتِ سَوَآءً مَّحْيَاهُمْ وَ مَمَاتُهُمْ سَآءَ مَا يَحْكُمُونَ؛(10) آيا كسانى كه مرتكب سيئات شدند، گمان كردند كه ما آنها را همچون كسانى كه ايمان آورده‏اند قرار مى‏دهيم كه در حال زندگى و در حال مرگ (سراى آخرت) با هم يكسان باشند؟! چه بد داورى مى‏كنند.» عدم ظرفيت دنيا براى جزاى كامل‏
هر چند بخشى از پاداش‏ها و كيفرهاى الهى در دنيا به صورت مقطعى و اجمالى و به حكمت تنبيه و تربيت جريان دارد و در صحنه دنيا گونه‏هاى مختلفى از پاداش‏ها يا كيفرهاى تشريعى و تكوينى، مادى و يا معنوى اجراء مى‏گردد، ولى عموميت نداشته، تماميت آن پاداش يا كيفر براى افراد گوناگون به ظهور نمى‏رسد. وانگهى ميزان آنها كامل و جامع نيست و به طور كلى تنها جايگاهى كه پاداش و كيفر به نحو كامل بروز مى‏كند، سراى آخرت است و دنيا از ظرفيت استيفاى كامل پاداش و كيفر الهى برخوردار نمى‏باشد.
براى اثبات اين ادعا ادله و شواهد فراوانى قابل ارائه مى‏باشد كه به طور خلاصه بعضى از آنها را ذكر مى‏نمائيم. الف. عدم امكان جزاى برخى اعمال در دنيا
همان‏طور كه بيان شد استيفاى كيفر و پاداش كامل اعمال در دنيا مقدور نيست؛ جنايتكارى كه صدها يا هزارها نفر را به قتل رسانده، چگونه مى‏توان در دنيا او را كيفر داد؟ حتى اگر اعدام شود، باز به كيفر خود نمى‏رسد.
شهيدى كه جان خويش را براى اهداف عاليه و مقدس از دست مى‏دهد، آيا در دنيا باقى مى‏ماند تا به او پاداشى عطا شود؟ كسى كه عمرى را براى خدمت به انسان‏ها زحمت مى‏كشد، در دنيا چه چيزى را به عنوان پاداش مى‏توان به او داد؟ گاهى ارزش اعمال آن‏قدر عظيم است كه پاداش‏هاى دنيوى قابليت پاداش براى آن اعمال را ندارد.
زندگى مادى اين جهان كه پر از گرفتارى‏ها و ناراحتى‏هاست، آيا قابل پاداش براى نيكوكاران است؟ دنيائى كه به تعبير قرآن متاع قليل و فانى شدنى است، چگونه پاداش اعمال بسيار نيك قرار مى‏گيرد؟ از طرفى بر فرض اين‏كه پاداش يا كيفر انسان به او داده شود، پاداش و كيفر اعمال آخرين روزها يا آخرين لحظات حيات او كجا داده مى‏شود؟! مولاى موحدان على(ع) مى‏فرمايد: «اِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ لَمْ يَرضَها ثَواباً لِاَوْليائِهِ و لا عِقاباً لِاَعدائِهِ؛(11) خداوند سبحان (بر اثر حقارت و پستى دنيا و عدم ظرفيت آن) راضى نگشت كه آن را پاداش دوستان خود و كيفر دشمنانش قرار دهد.» ب. تنافى جزاى كامل در دنيا با اختيار انسان‏
دنيا ظرف و مهلتى براى عمل و امتحان آدمى است كه مستلزم وجود اختيار و آزادى كافى در عمل مى‏باشد. فرمان و حكم تكوينى خداوند بر اين محقق گشته تا زمان معينى كه همان اجل مسمى و مرگ حتمى است، به انسان مهلت داده شده، ظرف مناسبى براى امتحان او فراهم گردد. از اين‏رو، مجازات كامل به سراى ديگرى موكول شده است و براساس اين سنت، دنيا دار مجازات كامل نيست. خداوند مى‏فرمايد: «وَ لَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ إِلَى‏ أَجَلٍ مُّسَمًّى لَّقُضِىَ بَيْنَهُمْ؛(12) و اگر فرمانى از سوى پروردگار تو صادر نشده بود كه آنها تا سرآمد معينى زنده و آزاد باشند، خداوند در ميان آنها داورى مى‏كرد.»
اگر همه افراد، آن هم به سرعت، در دنيا پاداش و كيفر كامل خويش را ببينند، اختيار و آزادى در عمل كه بستر رشد و تكامل است، از انسان گرفته مى‏شود و همه به خاطر خوف زياد يا شوق شديد تن به خوبى‏ها داده يا از بدى‏ها فرار مى‏كنند. بديهى است اين امر، فاقد ارزش خواهد بود.
شرف انسان به آزادى و انتخاب اوست وگرنه عبادت قهرى را ميليون‏ها ملائكه داشته و دارند. خداوند انسان را آفريده تا در ميان هوى‏ها و هوس‏ها و انگيزه‏هاى ضد و نقيض، حق را انتخاب نمايد. مهم اين است كه انسان در ميان راه حق و باطل با وجود كشش‏هاى مختلف، هوى و هوس را زير پا گذارد، همانند يوسف(ع) شعار «معاذاللّه» سر داده و از گناه برهد.(13)
يا همچون ابراهيم(ع) فرزند را به حكم خدا به قربانگاه برده و يا اسماعيل‏وار تن به اطاعت و بندگى دهد.(14) و يا همانند على(ع) در ليلة المبيت رضاى خدا را ترجيح داده، جانش را در خطر انداخته، در شب حادثه در بستر پيامبر(ص) بخوابد(15) و يا در صحنه‏هاى ديگر انفاق مال و يا ايثار طعام نمايد.(16) ج. برچيده شدن زندگى دنيوى‏
اگر كيفر انسان‏ها در همين دنيا به طور كامل و سريع صورت گيرد، نظام دنيوى استمرار نيافته، سريع به هم مى‏خورد و هدف خلقت كه فراهم شدن زمينه تكامل و تقرب است و نظام دنيوى هم ميدان آن مى‏باشد، محقق نمى‏شود.
قرآن كريم مى‏فرمايد: «وَ لَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَكَ عَلَيْهَا مِن دَآبَّةٍ وَلَكِن يُؤَخِّرُهُمْ إِلَى‏ أَجَلٍ مُّسَمًّى؛(17) اگر خداوند مردم را به خاطر ظلمشان (سريعاً و بدون مهلت در دنيا) مجازات كند، جنبنده‏اى بر روى زمين باقى نخواهد گذاشت، ولى خداوند آنها را تا اجل نام برده شده، مهلت مى‏دهد.»
بنابراين، بااستفاده از آيه فوق، اگر بنا بر سرعت در مجازات كامل در ظرف دنيا باشد، مجازات‏هاى جانكاهى چون: صاعقه‏ها، زلزله‏ها و طوفان‏هاى شديد گنه‏كاران را در هم مى‏كوبد كه ديگر زمين جاى زندگى براى كسى نخواهد بود. ولى خداوند به لطف و كرمش و به اقتضاء حكمتش، حيات آن‏ها را تا زمان معينى تأخير انداخته، به آنها فرصت توبه و اصلاح را نيز مى‏دهد. د. تنافى جزاى كامل در دنيا با عدالت و رحمت الهى‏
پاداش و كيفر فورى در بعضى موارد، عادلانه نيست؛ زيرا كيفر و پاداش كامل، آن است كه تنها به خود عمل نگاه نشود، بلكه عوارض و لوازم آن و پيامدهاى مثبت و منفى آن به طور مستمر مورد توجه قرار گيرد و به تعبير قرآن، مقدّم و مؤخّر و آثار آن هم لحاظ شود.(18)
به عنوان مثال، شخصى كه با يك كتاب يا فيلم ايجاد صلاح يا فساد مى‏كند و مردم سال‏ها اثر خوب يا بدش را دريافت مى‏كنند، پاداش يا كيفر عجولانه بعنوان پاداش يا كيفرِ تام و تمام بر خلاف عدالت است.
بنابراين، ضمن اين كه كيفرها و پاداش‏هاى مقطعى در دنيا نيز جارى است، اما پرونده افراد تا آخر عمر و حتى پس از آن در عالم برزخ باز و آثار و لوازم اعمال نيز به آن ملحق مى‏شود تا زمانى‏كه نظام دنيوى بر چيده و سراى آخرت براى پاداش و كيفر كامل بر پا گردد.
از طرفى، در برخى موارد اجراى كيفر به نحو كامل، منافات با لطف و رحمت الهى دارد؛ زيرا ممكن است مجرم و گنه‏كارى با يك انقلاب درونى و توبه واقعى خود را اصلاح، حقوق مافى الذمه را اداء و مفاسد قبلى را جبران كند كه اين امر مستلزم مهلت در تمام مدت عمر او مى‏باشد.
پس اقتضاى لطف و رحمت الهى آن است كه انسانِ ضعيف در دامِ شيطان و اسيرِ شهوات را تا پايان عمر مهلت دهد و كيفر تام را بعد از اتمام مهلت به اجرا گذارد هر چند اين مهلت براى بعضى سبب سوء استفاده و به ضرر آنان تمام شود.
خداوند متعال مى‏فرمايد: «وَ رَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ يُؤَاخِذُهُم بِمَا كَسَبُواْ لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ بَل لَّهُم مَّوْعِدٌ لَّن يَجِدُواْ مِن دُونِهِ مَوْلاً؛(19) پروردگار تو آمرزنده و صاحب رحمت است. اگر مى‏خواست آنها را به اعمالشان مجازات كند، هر چه زودتر عذاب را بر آنها مى‏فرستاد. ولى براى آنها موعدى است كه با فرارسيدن آن راه فرارى نخواهند داشت.»
اين مقاله توسط آقاى محمد حسين رنجبرى به سفارش مركز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبليغات اسلامى تهيه شده است. پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1) جاثيه، 22.
2) تفسير كشاف، زمخشرى، ج 4، ص 290.
3) نجم، 31.
4) تفسير صافى، فيض كاشانى، ج 5، ص 107.
5) اقتباس از الهيات، محاضرات آيت‏الله سبحانى، ج 4، ص 170 و 171.
6) شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَآ إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَئكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئمَا بِالْقِسْطِ لَآ إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»(آل‏عمران، 18)
7) سوره ص، 27 و 28.
8) وَ لِلَّهِ مَا فِى السَّمَواتِ وَ مَا فِى الْأَرْضِ لِيَجْزِىَ الَّذِينَ أَساؤاْ بِمَا عَمِلُواْ وَ يَجْزِىَ الَّذِينَ أَحْسَنُواْ بِالْحُسْنَى» (نجم، 31)، «وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِ‏ّ وَ لِتُجْزَى‏ كُلُّ نَفْسِ بِمَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ »(جاثيه، 22)
9) أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ * مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ»(قلم، 35 و 36)، «أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصّالِحاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِى الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ» (ص،28)
10) جاثيه، 21.
11) نهج البلاغه، فيض الاسلام، حكمت 407.
12) شورى، 14.
13) وَ قَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ»(يوسف، 23)
14) فَلَمَّآ أَسْلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ…»(صافات،103)
15) وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ» (بقره، 207)
16) وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى‏ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا» (انسان، 8)
17) نحل، 61. «وَ لَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُواْ…»(فاطر/ 45)
18) إِنَّا نَحْنُ نُحْىِ الْمَوْتَى‏ وَ نَكْتُبُ مَاقَدَّمُواْ وَ ءَاثَرَهُمْ وَ كُلَّ شَىْ‏ءٍ أَحْصَيْنَهُ فِى إِمَامٍ مُّبِينٍ» (يس، 12)؛ «يُنَبَّؤُاْ الْإِنسَنُ يَوْمَئذِ بِمَا قَدَّمَ وَ أَخَّرَ»(قيامت/ 13)
19) كهف، 58. موئل از ماده «وئل» به معنى ملجا و پناهگاه و وسيله نجات است.