اشاره
قرآن كريم در بيان اثبات معارف، انديشه آدمى را در چارچوب اصطلاحات فلسفى و براهينِ دقيق و پر پيچ و خم محصور نمىسازد. هر چند كه در ارائه حقايق، اشاراتى دقيق داشته و خواص نيز از آن استفاده مىنمايند، ولى سبك عمومى استدلال و بيان الهى، توجه دادن انسان به فطرت و برانگيختن زمينههاى فطرى و توجه به خودشناسى و يا مظاهر طبيعت مىباشد. به طورى كه حقايقى همچون رستاخيز و پاداش و كيفر را به صورت يك حادثه طبيعى مطرح نموده و وجدانهاى پاك و به دور از غفلت را سيراب مىگرداند.
براساس همين روش، در تبيين خاستگاه پاداش و كيفر كه موضوع نوشتار ما در اين مقاله مىباشد، قرآن كريم بر دو عنصرِ هدفمندى نظام آفرينش و عدالت الهى كه هر دو منبعث از حكمت الهى است، تكيه نموده و در آيات متعددى به آن مىپردازد. «پاداش و كيفر» و غايت آفرينش
مطالعه اجمالى توأم با دقت در جهان نشان مىدهد كه نظام آفرينش و حتى جزئيات آن، براساس هدفى حكيمانه بوده، مخلوق و مصنوعِ خداوند حكيمِ على الاطلاق مىباشد.
هدفمندى نظام خلقت كه از مقتضيات حكمت الهى است با بيانهاى گوناگونى در قرآن ياد شده و در بعضى از آيات رسيدن به پاداش و كيفر به عنوان غايت و هدف آفرينش معرفى گشته است و بر اين مبنا، پاداش و كيفر، مندرج در قاموس خلقت و منبعث از حكمت الهى است.
خداوند متعال مىفرمايد: «وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ؛(1) خداوند آسمانها و زمين (مجموعه عالم) را به حق آفريده و هدف، آن است كه هر كس در برابر اعمالى كه انجام داده است، جزا داده شود؛ در حالى كه هيچ ستمى به آنها نخواهد شد.»
زمخشرى در كشاف مىگويد: «جمله «ولِتُجْزى» عطف بر «بالحق» است؛ زيرا در آن معناى تعليل است. يا عطف بر جمله محذوفى مىباشد كه تقدير آن چنين است: «و خلق اللَّه السموات و الارض بالحق ليدل به على قدرته و لتجزى كل نفس»(2). در آيات ديگرى نيز غايت آفرينش را رسيدن به پاداش و كيفر اعلام نموده مىفرمايد: «وَ لِلَّهِ مَا فِى السَّمَواتِ وَ مَا فِى الْأَرْضِ لِيَجْزِىَ الَّذِينَ أَساؤاْ بِمَا عَمِلُواْ وَ يَجْزِىَ الَّذِينَ أَحْسَنُواْ بِالْحُسْنَى؛(3) براى خدا است آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است تا بدكاران را به خاطر اعمال بدشان كيفر دهد و نيكوكاران را در برابر نيكىشان پاداش دهد.»
در تركيب آيه محل بحث، وجوهى محتمل است كه بنابر نظر اكثر مفسران مىتوان گفت: جمله «وَ لِلَّهِ مَا فِى السَّمَواتِ وَ مَا فِى الْأَرْضِ» جمله مستأنفه و لام «لِيَجْزِىَ الَّذِينَ…» براى غايت و متعلق به معناى مفهوم و متنزع از جمله «لِلَّهِ مَا فِى السَّمَواتِ وَ مَا فِى الْأَرْضِ» مىباشد. از اينرو، معناى آيه چنين مىشود: «آنچه در آسمانها و زمين است براى خداست و آن را آفريده تا بدكاران را كيفر و نيكوكاران را پاداش دهد.»
با استفاده از آياتِ مذكور غايت و هدف از آفرينش اين است كه انسان در پرتو برنامههاى تكوينى و تشريعى و تعليم و تربيت، در مسير تكامل پيش رفته و به قرب الهى و لوازم آن برسد كه در حقيقت، وصول به اين نتيجه در هر مرحلهاى، پاداش كسانى است كه در اين مسير گام بر مىدارند. از سوى ديگر، كسانى كه در مسير عكس هدف آفرينش حركت نمايند، نتيجه ناخوشايند سير انحرافى خويش را خواهند ديد.
با بيان مذكور، اصل پاداش و كيفر در دنيا و آخرت، خود غايت و هدف خلقت خواهد بود وگرنه كاشت و داشت بدون برداشت كارى بيهوده بوده، از يك باغبان حكيم، قبيح مىباشد و از حكيم على الطلاق محال است. «پاداش و كيفر»، و عدل الهى
عدالت از مقتضيات حكمت الهى بوده، در آسمانها و زمين و در سراسر جهان هستى ديده مىشود.
رسول خدا(ص) مىفرمايند: «بِالعَدْلِ قامَتِ السِّمواتُ و الاَرَضُ؛(4) آسمانها و زمين با عدالت بر پاست.»
پس عدالتِ حاكم بر اين نظام كه از مقتضيات حكمت بالغه الهى مىباشد، ايجاب مىكند كه نيكوكار و بدكار، مطيع و عاصى هر كدام در جايگاه خويش قرار گرفته، به پاداش و كيفر مناسب خويش برسند در غير اين صورت اگر بنا شود حكم به تساوى شده، همه بخشيده شوند يا همه كيفر ببينند يا هيچ كيفر و پاداشى نباشد، لازم مىآيد بر خلاف آئين عدالت به اكثر نيكوكاران ستم شده، و مجرمان و مفسدان (هر چند در ظرف دنيا) ظاهراً خوشبخت باشند.
به حكم عقل، پاداش دادن نيكوكاران بر خدا لازم نيست و اين امر از باب تفضّل و احسان است نه استحقاق؛ زيرا آنان با برخوردارى از نعمتها و سرمايههاى الهى او را اطاعت كردهاند و بر اين اساس، استحقاق مطالبه چيزى را ندارند و تنها كيفر نيكوكاران، قبيح و بر خلاف عدل الهى است.
همچنين به حكم عقل، كيفر نافرمايان نيز حقِ محضِ خداوند بوده كه مىتواند ببخشد و يا كيفر دهد؛ زيرا فرد گنهكار فقط او را مخالفت كرده و بر او طغيان نموده است و حق او را ناديده گرفته است و چنانچه حقى از مخلوقات را نيز ضايع كرده است او مىتواند آنها را جبران كند و فرد گنهكار را در هر حال ببخشد و از كيفر معاف دارد. اين احكام در صورتى صحيح است كه حكم عقل در مورد هر يك از مطيع و عاصى جداگانه در نظر گرفته شود؛ بدين معنا كه اگر همه مردم مطيع فرمان الهى باشند، پاداش دادن لازم نيست؛ بلكه تفضلى از ناحيه خداوند خواهد بود و اگر همه مردم هم نافرمان و عاصى باشند، باز كيفر دادنشان بر خدا واجب نيست و عفو و بخشش همه جايز است. ولى واقعيت اين است كه انسانها بر دو دستهاند: برخى فرمانبردار و برخى نافرمان، و رفتار يكسان با همه به هر صورتى كه باشد؛ چه همه را پاداش دهد و يا همه را كيفر دهد و يا هيچ كس را براى جزاء و پاداش زنده نكند، اين رفتار يكسان بر خلاف عدالت و حكم عقل است.(5)
وانگهى او خود به پاداش و كيفر تصريح و وعده و وعيده داده است و عمل به وعده واجب، و تخلف از وعيدهاى مؤكد با قسم نيز بعيد مىباشد. و بالجمله حذف پاداش و كيفر از قاموس آفرينش با عدل الهى كه خداوند خود را به آن توصيف مىكند، سازگار نيست.(6) در مجموعهاى از آيات به هر دو برهان به طور يكجا و به صورت پيوسته تصريح شده، مىفرمايد: «وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَآءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا باطِلاً ذَ لِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنَ النَّارِ * أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِى الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ؛(7) ما آسمان و زمين و آنچه را بين آن دو است، به باطل خلق نكرديم. اين پندار غلط كسانى است كه كافر شدند. پس واى به حال كفار از آتش جهنم: (آيا هيچ عاقلى احتمال مىدهد) ما كسانى را كه ايمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند، همچون مفسدان در روى زمين قرار دهيم و يا پرهيزگاران را همچون فاجران قرار دهيم؟»
در آيات فوق، طى آيه اول به هدف و غايت بودن پاداش در آفرينش اشاره داشته مىفرمايد: «نظام خلقت بيهوده و باطل آفريده نشده، بلكه پاداش و كيفرى به دنبال داشته و كفار به كيفر جهنمى خويش مىرسند». و در طى آيه دوم به عدالت خداوند اشاره داشته و حكم به تساوى بين مصلح و مفسد، متقين و فجار را رد مىنمايد. گستره برهان هدف و عدالت
آنچه از براهين بر ضرورت پاداش و كيفر در جهان آفرينش اقامه شد، هر دو نشئه دنيوى و اخروى را شامل مىشود.
هر چند موطن اصلى، اتمّ و اكمل پاداش و كيفر، سراى آخرت است، ولى حكمت و عدالت خداوند در ظرف دنيا نيز موجب آن مىگردد كه هر كدام از صالح و طالح، مطيع و عاصى به نحوى از انحاء به بخشى از پاداش و كيفر خويش برسند.
آياتى كه پاداش و كيفر را به عنوان غايت و هدف آفرينش ترسيم مىنمايد اطلاق داشته، ظرف دنيا را نيز فرامىگيرد.(8)
همچنين آياتى كه به برهان عدالت اشاره دارد نيز مطلق بوده،(9) بعضى از آن آيات منطوقاً نيز عموميت دارد؛ آنجا كه حكم به تساوى مؤمنان با فاسقان و مطيعان با مجرمان را در حيات و ممات رد كرده، مىفرمايد: «أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُواْ السَّيَِّاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحاتِ سَوَآءً مَّحْيَاهُمْ وَ مَمَاتُهُمْ سَآءَ مَا يَحْكُمُونَ؛(10) آيا كسانى كه مرتكب سيئات شدند، گمان كردند كه ما آنها را همچون كسانى كه ايمان آوردهاند قرار مىدهيم كه در حال زندگى و در حال مرگ (سراى آخرت) با هم يكسان باشند؟! چه بد داورى مىكنند.» عدم ظرفيت دنيا براى جزاى كامل
هر چند بخشى از پاداشها و كيفرهاى الهى در دنيا به صورت مقطعى و اجمالى و به حكمت تنبيه و تربيت جريان دارد و در صحنه دنيا گونههاى مختلفى از پاداشها يا كيفرهاى تشريعى و تكوينى، مادى و يا معنوى اجراء مىگردد، ولى عموميت نداشته، تماميت آن پاداش يا كيفر براى افراد گوناگون به ظهور نمىرسد. وانگهى ميزان آنها كامل و جامع نيست و به طور كلى تنها جايگاهى كه پاداش و كيفر به نحو كامل بروز مىكند، سراى آخرت است و دنيا از ظرفيت استيفاى كامل پاداش و كيفر الهى برخوردار نمىباشد.
براى اثبات اين ادعا ادله و شواهد فراوانى قابل ارائه مىباشد كه به طور خلاصه بعضى از آنها را ذكر مىنمائيم. الف. عدم امكان جزاى برخى اعمال در دنيا
همانطور كه بيان شد استيفاى كيفر و پاداش كامل اعمال در دنيا مقدور نيست؛ جنايتكارى كه صدها يا هزارها نفر را به قتل رسانده، چگونه مىتوان در دنيا او را كيفر داد؟ حتى اگر اعدام شود، باز به كيفر خود نمىرسد.
شهيدى كه جان خويش را براى اهداف عاليه و مقدس از دست مىدهد، آيا در دنيا باقى مىماند تا به او پاداشى عطا شود؟ كسى كه عمرى را براى خدمت به انسانها زحمت مىكشد، در دنيا چه چيزى را به عنوان پاداش مىتوان به او داد؟ گاهى ارزش اعمال آنقدر عظيم است كه پاداشهاى دنيوى قابليت پاداش براى آن اعمال را ندارد.
زندگى مادى اين جهان كه پر از گرفتارىها و ناراحتىهاست، آيا قابل پاداش براى نيكوكاران است؟ دنيائى كه به تعبير قرآن متاع قليل و فانى شدنى است، چگونه پاداش اعمال بسيار نيك قرار مىگيرد؟ از طرفى بر فرض اينكه پاداش يا كيفر انسان به او داده شود، پاداش و كيفر اعمال آخرين روزها يا آخرين لحظات حيات او كجا داده مىشود؟! مولاى موحدان على(ع) مىفرمايد: «اِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ لَمْ يَرضَها ثَواباً لِاَوْليائِهِ و لا عِقاباً لِاَعدائِهِ؛(11) خداوند سبحان (بر اثر حقارت و پستى دنيا و عدم ظرفيت آن) راضى نگشت كه آن را پاداش دوستان خود و كيفر دشمنانش قرار دهد.» ب. تنافى جزاى كامل در دنيا با اختيار انسان
دنيا ظرف و مهلتى براى عمل و امتحان آدمى است كه مستلزم وجود اختيار و آزادى كافى در عمل مىباشد. فرمان و حكم تكوينى خداوند بر اين محقق گشته تا زمان معينى كه همان اجل مسمى و مرگ حتمى است، به انسان مهلت داده شده، ظرف مناسبى براى امتحان او فراهم گردد. از اينرو، مجازات كامل به سراى ديگرى موكول شده است و براساس اين سنت، دنيا دار مجازات كامل نيست. خداوند مىفرمايد: «وَ لَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى لَّقُضِىَ بَيْنَهُمْ؛(12) و اگر فرمانى از سوى پروردگار تو صادر نشده بود كه آنها تا سرآمد معينى زنده و آزاد باشند، خداوند در ميان آنها داورى مىكرد.»
اگر همه افراد، آن هم به سرعت، در دنيا پاداش و كيفر كامل خويش را ببينند، اختيار و آزادى در عمل كه بستر رشد و تكامل است، از انسان گرفته مىشود و همه به خاطر خوف زياد يا شوق شديد تن به خوبىها داده يا از بدىها فرار مىكنند. بديهى است اين امر، فاقد ارزش خواهد بود.
شرف انسان به آزادى و انتخاب اوست وگرنه عبادت قهرى را ميليونها ملائكه داشته و دارند. خداوند انسان را آفريده تا در ميان هوىها و هوسها و انگيزههاى ضد و نقيض، حق را انتخاب نمايد. مهم اين است كه انسان در ميان راه حق و باطل با وجود كششهاى مختلف، هوى و هوس را زير پا گذارد، همانند يوسف(ع) شعار «معاذاللّه» سر داده و از گناه برهد.(13)
يا همچون ابراهيم(ع) فرزند را به حكم خدا به قربانگاه برده و يا اسماعيلوار تن به اطاعت و بندگى دهد.(14) و يا همانند على(ع) در ليلة المبيت رضاى خدا را ترجيح داده، جانش را در خطر انداخته، در شب حادثه در بستر پيامبر(ص) بخوابد(15) و يا در صحنههاى ديگر انفاق مال و يا ايثار طعام نمايد.(16) ج. برچيده شدن زندگى دنيوى
اگر كيفر انسانها در همين دنيا به طور كامل و سريع صورت گيرد، نظام دنيوى استمرار نيافته، سريع به هم مىخورد و هدف خلقت كه فراهم شدن زمينه تكامل و تقرب است و نظام دنيوى هم ميدان آن مىباشد، محقق نمىشود.
قرآن كريم مىفرمايد: «وَ لَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَكَ عَلَيْهَا مِن دَآبَّةٍ وَلَكِن يُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى؛(17) اگر خداوند مردم را به خاطر ظلمشان (سريعاً و بدون مهلت در دنيا) مجازات كند، جنبندهاى بر روى زمين باقى نخواهد گذاشت، ولى خداوند آنها را تا اجل نام برده شده، مهلت مىدهد.»
بنابراين، بااستفاده از آيه فوق، اگر بنا بر سرعت در مجازات كامل در ظرف دنيا باشد، مجازاتهاى جانكاهى چون: صاعقهها، زلزلهها و طوفانهاى شديد گنهكاران را در هم مىكوبد كه ديگر زمين جاى زندگى براى كسى نخواهد بود. ولى خداوند به لطف و كرمش و به اقتضاء حكمتش، حيات آنها را تا زمان معينى تأخير انداخته، به آنها فرصت توبه و اصلاح را نيز مىدهد. د. تنافى جزاى كامل در دنيا با عدالت و رحمت الهى
پاداش و كيفر فورى در بعضى موارد، عادلانه نيست؛ زيرا كيفر و پاداش كامل، آن است كه تنها به خود عمل نگاه نشود، بلكه عوارض و لوازم آن و پيامدهاى مثبت و منفى آن به طور مستمر مورد توجه قرار گيرد و به تعبير قرآن، مقدّم و مؤخّر و آثار آن هم لحاظ شود.(18)
به عنوان مثال، شخصى كه با يك كتاب يا فيلم ايجاد صلاح يا فساد مىكند و مردم سالها اثر خوب يا بدش را دريافت مىكنند، پاداش يا كيفر عجولانه بعنوان پاداش يا كيفرِ تام و تمام بر خلاف عدالت است.
بنابراين، ضمن اين كه كيفرها و پاداشهاى مقطعى در دنيا نيز جارى است، اما پرونده افراد تا آخر عمر و حتى پس از آن در عالم برزخ باز و آثار و لوازم اعمال نيز به آن ملحق مىشود تا زمانىكه نظام دنيوى بر چيده و سراى آخرت براى پاداش و كيفر كامل بر پا گردد.
از طرفى، در برخى موارد اجراى كيفر به نحو كامل، منافات با لطف و رحمت الهى دارد؛ زيرا ممكن است مجرم و گنهكارى با يك انقلاب درونى و توبه واقعى خود را اصلاح، حقوق مافى الذمه را اداء و مفاسد قبلى را جبران كند كه اين امر مستلزم مهلت در تمام مدت عمر او مىباشد.
پس اقتضاى لطف و رحمت الهى آن است كه انسانِ ضعيف در دامِ شيطان و اسيرِ شهوات را تا پايان عمر مهلت دهد و كيفر تام را بعد از اتمام مهلت به اجرا گذارد هر چند اين مهلت براى بعضى سبب سوء استفاده و به ضرر آنان تمام شود.
خداوند متعال مىفرمايد: «وَ رَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ يُؤَاخِذُهُم بِمَا كَسَبُواْ لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ بَل لَّهُم مَّوْعِدٌ لَّن يَجِدُواْ مِن دُونِهِ مَوْلاً؛(19) پروردگار تو آمرزنده و صاحب رحمت است. اگر مىخواست آنها را به اعمالشان مجازات كند، هر چه زودتر عذاب را بر آنها مىفرستاد. ولى براى آنها موعدى است كه با فرارسيدن آن راه فرارى نخواهند داشت.»
اين مقاله توسط آقاى محمد حسين رنجبرى به سفارش مركز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبليغات اسلامى تهيه شده است. پاورقي ها:پىنوشتها: – 1) جاثيه، 22.
2) تفسير كشاف، زمخشرى، ج 4، ص 290.
3) نجم، 31.
4) تفسير صافى، فيض كاشانى، ج 5، ص 107.
5) اقتباس از الهيات، محاضرات آيتالله سبحانى، ج 4، ص 170 و 171.
6) شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَآ إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَئكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئمَا بِالْقِسْطِ لَآ إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»(آلعمران، 18)
7) سوره ص، 27 و 28.
8) وَ لِلَّهِ مَا فِى السَّمَواتِ وَ مَا فِى الْأَرْضِ لِيَجْزِىَ الَّذِينَ أَساؤاْ بِمَا عَمِلُواْ وَ يَجْزِىَ الَّذِينَ أَحْسَنُواْ بِالْحُسْنَى» (نجم، 31)، «وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزَى كُلُّ نَفْسِ بِمَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ »(جاثيه، 22)
9) أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ * مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ»(قلم، 35 و 36)، «أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصّالِحاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِى الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ» (ص،28)
10) جاثيه، 21.
11) نهج البلاغه، فيض الاسلام، حكمت 407.
12) شورى، 14.
13) وَ قَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ»(يوسف، 23)
14) فَلَمَّآ أَسْلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ…»(صافات،103)
15) وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ» (بقره، 207)
16) وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا» (انسان، 8)
17) نحل، 61. «وَ لَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُواْ…»(فاطر/ 45)
18) إِنَّا نَحْنُ نُحْىِ الْمَوْتَى وَ نَكْتُبُ مَاقَدَّمُواْ وَ ءَاثَرَهُمْ وَ كُلَّ شَىْءٍ أَحْصَيْنَهُ فِى إِمَامٍ مُّبِينٍ» (يس، 12)؛ «يُنَبَّؤُاْ الْإِنسَنُ يَوْمَئذِ بِمَا قَدَّمَ وَ أَخَّرَ»(قيامت/ 13)
19) كهف، 58. موئل از ماده «وئل» به معنى ملجا و پناهگاه و وسيله نجات است.