در دربار خدا و سلطان
يكى از وزرا پيش ذوالنون مصرى رفت و همت خواست كه روز و شب بخدمت سلطان مشغولم و بخيرش اميدوار و از عقوبتش ترسان. ذوالنون بگريست و گفت: اگر من خداى را عزّ و جلّ چنين پرستيدمى كه تو سلطان را از جمله صديقان بودمى.
(گلستانسعدى ، ص 63) دوستى پايدار
على عليه السلام فرموده: كسىكه پس از آزمايش صحيح، كسى را به دوستى برگزيند رفاقتش پايدار و مودتش استوار خواهد ماند. (غررالحكم، ص 659) ذكر وتر نماز شب
در كتاب «من لايحضره الفقيه» از حضرت امام صادق(ع) روايت است كه: هر كس در نماز شب خود آن هنگام كه نماز وتر مىگذارد هفتاد مرتبه بگويد، «استغفر اللّه و اتوب اليه» و بر اين كار مدت يك سال مداومت نمايد، خداوند متعال نام او را از جمله مستغفرين بالاسحار نوشته و مغفرت و آمرزش حق تعالى شامل او مىگردد.
(نشان از بى نشانها، ص 425) نماز
مثل نماز مثل خيمه است، اگر ستون خيمه بر پا باشد طنابها و ميخها و پوشش خيمه نيز سودمند است و آن گاه كه ستون خيمه بشكند ميخ و طناب و پوشش خيمه سودى نخواهد داشت. (من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 211) گرفتن حاجت
شهيد مدنى مىفرمايند: روزى به مشهد مشرف شدم حاجتى داشتم به امام رضا عرض كردم ولى اثرى نديدم بعد از 12 روز دوباره به امام رضا عرض كردم! من از افرادى نيستم كه زود دست بردارم تا وقتى حاجتم را برآورده نكنى از خانهات نمىروم فرداى آن روز در مسجد نماز مىخواندم پس از نماز مردى كه با امام ارتباط قلبى داشت دستش را روى شانه من گذاشت و فرمود سيد حاجتت برآورده شد و همين طور شد و به آن چه مى خواستم رسيدم.
(يادواره شهيد محراب، آيت اللّه مدنى، ص 51) آرزوى حضرت مريم (س) بعد از مرگ:
بعد از آنكه حضرت مريم از دنيا رفت حضرت مسيح جنازه مادرش را به خاك سپرد پس روح مادر را در خواب ديد مسيح پرسيد: مادر! آيا هيچ آرزويى دارى؟ مريم(س) پاسخ داد. آرزويم اين است كه در دنيا بودم و شبهاى سرد زمستانى به مناجات و عبادت در درگاه خدا به بامداد مىرساندم و روزهاى گرم تابستانى را روزه مىگرفتم.
(حكايتهاى شنيدنى، ج 5، ص 62) آزادى بشر
جرج جرداق مىنويسد: يكى از دوستان من گفت: در يكى از كشورهاى اروپائى مىزيستم كه درباره آزادى بشر كوشش و كار مىكرد، روزى به وزير فرهنگ آن كشور گفتم: ما عربها هزار سال پيش اين حقيقت را درك كرده بوديم كه شما امروز به فكر آن افتادهايد. گفت: چطور؟ گفتم: على بن ابيطالب(ع) چندين قرن پيش گفته است «ما رأيت نعمة موفورة الا والى جانبها حق مضيع» هيچگاه فراوانى نعمت را نديدم جز اينكه در مقابلش حقى از ديگران ضايع گشته است. آن مرد گفت: پس به همين دليل شما مسلمانها نالايقيد: زيرا پيشواى بزرگوار شما سيزده قرن پيش اين معنى را درك كرده و اعلام داشته و تاكنون كوچكترين قدمى در اين باره برنداشتهايد.
(سرمايه سخن به نقل از حكايتهاى برگزيده، ص 365) امور كشورى
شخصى نزد على(ع) عرض كرد يا على چرا امور كشور براى ابوبكر و عمر هموار بود ولى براى شما نبود؟
حضرت فرمود: براى اينكه ابوبكر و عمر بر افرادى مانند من حكومت مىكردند لذا امور براى آنها هموار بود ولى من بر افرادى نظير تو حكومت مىكنم لذا همه چيز بهم ريخته و مضطرب است.
(همراه با راستگويان، ترجمه سيد محمد جواد مهرى، ص 191) ايمان فروشى
مردى عالم از گرسنگى مشرف به مرگ بود شيطان براى اينكه ايمان او را بربايد غذائى آورد به او نشان داد و گفت: اين غذا را به تو مىدهم بشرط اينكه ايمانت را به من بفروشى مرد قبول كرد اول غذا را گرفت و خورد وقتى كه سير شد گفت: آنچه را در حين گرسنگى به تو فروختم چيز موهوم و معدودى بيش نبود چون از قديم گفتهاند: آدم گرسنه ايمان ندارد، پس ايمانى نبود كه من آن را به تو بفروشم.
گرگ گرسنه چو يافت گوشت نپرسد
كاين شتر صالح است يا خر دجّال
(مردان علم در ميدان عمل، ص 483) بصيرت دينى
در ميان اصحاب اميرالمؤمنين مردى است به نام «ربيع بن خثيم» در اين كه او يكى از هشت زاهد دنياى اسلام است شكى نيست.
ربيع آنقدر به زهد و عبادت مشغول بود كه دوران آخر عمرش قبر خود را كنده بود، گاهى مىرفت داخل قبر مىخوابيد و خود را نصيحت مىكرد و مىگفت: «يادت نرود آخر بايد بيايى اينجا» تنها جملهاى كه غير از ذكر و دعا از او شنيدند آن وقتى بود كه اطلاع پيدا كرد كه مردم حسين بن على عليه السلام را شهيد كردهاند. پنج كلمه در اظهار تأسف و تأثر از چنين حادثهاى به زبان آورد و گفت: «واى بر اين امت كه فرزند پيغمبرشان را شهيد كردند» مىگويند بعدها استغفار مىكرد كه چرا اين چند كلمه را كه غير ذكر بوده به زبان آوردم!
اسلام بصيرت مىخواهد، هم عمل مىخواهد، هم بصيرت. اين آدم (خواجه ربيع) بصيرت ندارد در دوران ستمگرى معاويه و ستمگرترى مانند يزيد بن معاويه زندگى مىكند… و تمام زحمات پيغمبر اكرم(ص) دارد هدر مىرود، آقا رفته يك گوشهاى را انتخاب كرده شب و روز دائماً مشغول نماز خواندن است و جز ذكر خدا كلمه ديگرى بر زبان نمىآورد. و يك جملهاى هم كه به عنوان اظهار تأسف از شهادت حسين بن على عليه السلام بر زبان مىآورد پشيمان مىشود كه چرا بجاى آن الحمدللّه يا سبحان اللّه نگفته است …اين با تعليمات اسلام جور در نمىآيد…فكر غلطى است و بسيار خطرناك…
(به نقل از كتاب طهارت روح شهيد مطهرى) ملاك اعلميّت
فرزند مرحوم سيد محمد فشاركى فرموده است:
بعد از وفات مرحوم ميرزاى شيرازى بزرگ، پدرم توسط من به مرحوم آقا ميرزا محمد تقى شيرازى – ميرزاى كوچك – پيغام داد اگر شما خود را اعلم از من مىدانيد بفرماييد تامن زن و بچّهام را در امر تقليد به شما ارجاع دهم و اگر مرا اعلم مىدانيد، شما خانواده خود را در مسئله تقليد به من ارجاع دهيد؟
هنگامى كه اين پيام را به ميرزا رساندم تأملى كرد و فرمود: خدمت آقا عرض كنيد كه آقا خودشان چگونه مىدانند؟ پدرم فرمود: بور عرض كن كه شما در اعلميّت چه چيز را معيار مىدانيد، اگر دقّت نظر ميزان باشد شما اعلميد و اگر فهم عرفى معيار باشد من اعلمم؟
من دوباره اين پيام را به ميرزا رساندم، ايشان باز تأملى نموده باز فرمودند: خود آقا كداميك از اين دو را ملاك قرار مىدهند؟ من بازگشتم و سخنان ميرزا را ابلاغ نمودم، آقا تأمّلى كرد و فرمود بعيد نيست كه دقّت نظر ميزان و ملاك اعلميّت باشد. آنگاه فرمود: كه همگى از ميرزاى شيرازى تقليد كنيم.
(سيماى فرزانگان، ص 140) رهنمود
مال دنيا چشم را خيره مىكند و عقل را دزدد، توشه و كوله بار آخرت را از مال دنيا خالى و از نماز و روزه و خيرات پر سازيد تا در روز رستاخيز در پيشگاه خداوند شرمنده نباشيد. (پاسدار شهيد ابوالقاسم جوادى) قلم
قلم وثيقه آزادى است و ضامن امن
بشرط آن كه نگارنده فتنه گر نبود
قلم مروّج علم است و پاسدار هنر
بشرط آن كه در انگشت بىهنر نبود (سيد صادق سرمد) ندا، نداى خمينى است…
دوباره عطر كلام امام مىشنوم
پيام قدسى آن زنده نام مىشنوم
ندا، نداى خمينى است يا زخامنهاى؟
به حيرتم كه ندانم كدام مىشنوم
تو لب گشا به عنايت، تو لب گشا به عتاب
كه هرچه مىشنوم خير تام مىشنوم
هم از جبين تو نقش اميد مىخوانم
هم از كلام تو، صدق كلام مىشنوم
زنكته نكته آواى دلنشين تو، من
حكايت دل خود را تمام مىشنوم
حديث عشق كه بيم ختام آن مىرفت
چو دل به مهر تو بستم مدام مىشنوم
كرم نما و سخن گو بدان زبان كه توراست
كه از كريم كلام كرام مىشنوم
بجز سرود تو كالهام آزادى است
زهر كجا خبر بند و دام مىشنوم
بزرگ رهبر من، اى اميد محرومان
دعاى خير تو از خاص و عام مىشنوم
گرم به رزم دهى امر و گر به صلح، رواست
كه از تو مژده دارالسلام مىشنوم
تو زنده باش كه آواز دلنواز امام
زتار جان تو هر صبح و شام مىشنوم (حميد سبزوارى) على در محراب
فرو ريزد به دامن،از سپهر ديده كوكبها
على اين مظهر علم الهى چون دگر شبها
چه در پيش است گز باغ فلك، بوى خزان خيزد
ز دشت شب چو نرگسها نمىرويند كوكبها
مگر رنگين ز خون پاك او محراب خواهد شد
كه مىرويد به ناكامى گل افسوس بر لبها
تب و تابى به جانش شعله افكنده است و مىداند
كه در خون سحر بى تاب مىگردد از اين تبها
چه افتاده است در كروبيان عالم بالا
كه مىگريند و مىنالند با فرياد يا ربها
چو مهر خاورى غلتيد در خون سحرگاهان
به هنگامى كه با معبود در دل داشت مطلبها
على شد كشته با شمشير كين كز ديدگان “مشفق”
فرو ريزد به دامن،از سپهر ديده كوكبها (مشفق كاشانى) پاورقي ها: