در گذشت سلمان
صبحگاهى اميرالمؤمنين وارد مسجد شد و فرمود: در خواب پيامبر اكرم(ص) را ديدم بمن فرمود، سلمان از دنيا رفت او را غسل بدهم و كفن كنم، نماز بر بدنش بخوانم و دفن نمايم اينك من براى تجهيز سلمان عازم مدائن هستم. هنوز ظهر نشده بود برگشت، فرمود: او را دفن كردم اما بيشتر مردم اين حرف را باور نمىكردند تا اينكه نامهاى از مدائن رسيد كه سلمان در فلان روز از دنيا رفت مرد عربى آمد او را غسل داد و كفن كرد و نماز خواند و رفت همه مردم از اين جريان تعجب كردند. (دارالسلام، ج1، ص 62) رباخوار
پيامبر فرمودند: در شب معراج گروهى را ديدم كه جثه آنان به گونهاى ورم كرده كه قدرت حركت نداشتند از جبرئيل راز آن را پرسيدم. پاسخ داد اينان ربا خوارانند و با آل فرعون محشور هستند و صبح و شام آتش بر آنان زبانه مىكشد.
(مستدرك الوسائل، ج 13 ، ص 332 و 333) منشأ خنده در انسان
راوى گويد: خدمت امام محمد باقر(ع) بودم ايشان با اشاره به امام صادق(ع) او را به عنوان امام بعد از خود معرفى كردند. و فرمودند پيروان او در دنيا و آخرت پيروز و دشمنانش مغلوبند، امام صادق خنديد و صورتش قرمز شد. امام پنجم(ع) از من خواست سؤالى كنم من پرسيدم منشأ خنده در انسان كجاست؟ فرمود: عقل از قلب، حزن و اندوه از كبد، نفس از ريه و خنده از طحال برخاسته است. (بحار، ج 47، ص 15) خنده رسولخدا(ص)
امام رضا (ع) فرمودند: عربى بيابانى نزد رسول خدا مىآمد و چيزى به عنوان هديه تقديم مىكرد و همان جا مىگفت بهاى هديه ما را بده رسول خدا(ص) خنديد و چون غمگين مىشد مىفرمود: آن عرب بيابانى چه شد، كاش نزد ما مىآمد.
(بحار،ج 16،ص 259) پاداش هر روز
روزى پيامبر به طرف آسمان نگاه كرده و خنديد، شخصى علت را پرسيد؟ پيامبر فرمود: به آسمان نگاه كردم ديدم دو فرشته به زمين آمدند تا پاداش عبادت شبانه روزى بنده با ايمانى را كه هر روز در محل نماز خود مشغول است بنويسند كه او را نيافتند و در بستر بيمارى يافتند به آسمان رفته و كسب تكليف كردند خداوند فرمود: تا او در بستر بيمارى است همان پاداش را كه هر روز براى او مىنوشتيد بنويسيد. (بحار، ج 22، ص 83) خواب ام ايمن
امام صادق عليه السلام فرمودند: همسايههاى ام ايمن خدمت پيامبر رسيدند و گفتند: آقا ام ايمن ديشب تا صبح نخوابيد و پيوسته گريه مىكرد پيغمبر از پى او فرستاد وقتى علت را جويا شد. ام ايمن گفت: خوابى ديدهام مىترسم به زبان آورم، پيامبر فرمود: آن طور كه تو خيال كردى تعبير نمىشود. بگو ببينم چه بود. گفت: ديشب در خواب ديدم كه يك قسمت از بدن شما در خانه من است. فرمود: ام ايمن خوشحال باش فاطمه فرزندى مىآورد كه تو پرستارى او را مىكنى وقتى امام حسين(ع) متولد شد، پيامبر فرمودند اين تعبير و تفسير خوابى است كه ديده بودى. (دارالسلام، ج 1، ص 206) درخواست انگشتر
حضرت فاطمه از پيامبر درخواست انگشترى كرد، پيامبر فرمود وقتى نماز صبح خواندى از خداوند تقاضاى انگشترى كن، برآورده مىشود. حضرت زهرا(س) نيز چنين كردند و درخواست خود را ابراز نمودند صدايى شنيدند كه آنچه از من خواستى در زير جانماز است ، بلند كرد ديد انگشترى ياقوت و با ارزش است. آن را در انگشت كرد شب در خواب ديد وارد بهشت شده سه قصر ديد كه در بهشت مانند نداشتند، پرسيد اين قصرها مال كيست؟ گفتند مال فاطمه دختر پيغمبر(ص) وارد يكى از قصرها شد ديد كه در آنجا تختى است كه داراى سه پايه است پرسيد چرا سه پايه دارد اين تخت؟ گفتند: چون صاحب آن انگشترى از خداوند درخواست كرده يكى از پايهها را براى او انگشتر ساختهاند. صبح جريان خواب خود را براى پيامبر نقل كرد: پيامبر فرمودند: دنيا مال شما نيست، آخرت متعلق به شماست. (دارالسلام، ج 1، ص 68) بخشيدن هزينه سفر حج
عبداللّه بن مسعود گفت: سالى در روز عرفه هنگام حج در گوشهاى به خواب رفتم. پس شنيدم كه گفتند امسال حج هيچ كس مقبول نيست، مگر شيخ موفق. بعد از انجام مراسم حج به ديدار شيخ موفق رفتم و گفتم چه كردهاى كه چنين است. گفت: من مردى كفش دوزم و درآمد سالانه خود را به سه قسم مىكنم. سهمى براى مخارج ضرورى و سهمى براى فقرا و يك سهم را براى حج كنار مىگذارم. چون تصميم به حج گرفتم همسرم كه حامله بود از خانه همسايه بوى كباب شنيد پس به خانه همسايه رفتم تا مقدارى بگيرم ولى همسايه گفت: آنچه بر من حلال است بر تو حرام است چون اين كباب از گوشت الاغى مرده از خرابه است چون ناچار بودم آن را كباب كردم پس هزينه حج خود را به او دادم. (دارالسلام، ج 1، ص 160) «هفته بسيج گرامى باد»
بسيجى عاشق قرآن و دين است
بسيجى رسم و آئينش همين است
بسيجى اهل اخلاص و عبادت
نمازش همچو سدّ آهنين است
بسيجى پيرو خط امام است
ولايت با تن و جانش عجين است
بسيجى حافظ اصل نظام است
چو سربازى فداكار و امين است
بسيجى دائماً در صحنه حاضر
به قرآنى كه آن حبل المتين است
بسيجى سازش و سستى ندارد
كه اين يك از صفات مؤمنين است
بسيجى خادم اسلام ناب است
عجب فخرى كه جاى آفرين است
(سيد محمد شاهچراغى) نداى بسيجى
دل بسيجىام از بازى زمانه گرفت
به ياد غربت نامم به لب بهانه گرفت
فراغ روى شهيدان به دامن دردم
زچشم غمزدهام اشك دانه دانه گرفت
من آن بسيجى در خون نشسته عشقم
درخت سرخ شهادت زمن جوانه گرفت
من آن سپرده به دست فراغ اين دهرم
كه دستم از دو لب رهبرم نشانه گرفت
حقيقتى كه لباس جهاد بر تن داشت
به زعم بىخردان حالت فسانه گرفت
من آن بسيجى سنگر نشين خاموشم
كه صحن جبهه زتكبير من جوانه گرفت
منم كه پيكر بى جان به دوش مىبردم
منم كه تير ستم بر دلم كمانه گرفت
امام در كف خود جام زهر و من غربت
كدام مرد عمل بار ما به شانه گرفت
كجا شدند عزيزان خفته در يَمِ خون
دلم زغربتشان ناله شبانه گرفت
به پشت پرده ايثار و از نظر غافل
زوارثان همه، نامى به كنج خانه گرفت
خوشم كه عشق علىّ زمانه، عشق منست
كه راه فطره به درياى بىكرانه گرفت
اگرچه فيض جهادم شد افتخار اما
زبان طعنه تنم را به تازيانه گرفت
شنيد ناله دردم فدا و خود ناليد
زغصه، مرغ دلم جا به آشيانه گرفت
(محمد سعيد ثقفى(فدا)
پاورقي ها: