زندگى اجتماعى از نظر قرآن‏

##نگارش و تدوين: حجةالاسلام و المسلمين مصطفى پور## نقش وحى در شكوفايى جوامع انسانى‏
تكامل تدريجى جامعه در سايه عنايت مكتب‏هاى الهى و به ويژه اسلام به جامعه پيدا شده است البته نموّ آمارى در اثر توالد در افراد بشر امرى طبيعى است، چنان چه در حيوانات نيز چنين هست ولى حركت‏هاى كيفى آنان يكسان نيست. زيرا افراد جامعه گاهى در مسير كيفى خود به مرحله‏اى مى‏رسند كه فخرشان به غارتگرى است. از باب مثال قبايل عرب جاهلى در بازار عكاظ با طرح ميزان غارت خود يا نياكان خويش فخر و مباهات مى‏كردند و آن چه در قيصرهاى روم، كسراهاى ايران، خاقان‏هاى چين و فرعون‏هاى مصر وجود داشت از همين قبيل بود. يعنى رشد كيفى آنان بر اساس «قد افلح اليوم من استعلى»(1) آن كه امروز برترى و غلبه يابد او پيروز است، با شكل‏هاى گوناگون تحقق پيدا كرده بود. عرب جاهلى زمانى براى پسر خود زن مى‏گرفت و او را لايق تشكيل خانواده مى‏دانست و اقدام به انتخاب همسر براى او مى‏كرد كه او بتواند قافله‏اى را غارت كند تا از اين راه ارتزاق نمايد و يا در تهاجم‏هاى ابتدايى خون بيگناهى را بريزد و از اين جهت يك نامور جنگى گردد.
اما پيامبر اسلام وقتى در بين آنان به رسالت مبعوث شد و با عطر وحى آن جامعه را متحول كرد اخوت و برادرى، عدالت و آزادى و ارزش‏هاى معنوى و انسانى، ايثار و گذشت بر آن حاكم شد.
با توجه به اين نكته است كه مى‏توان گفت: جامعه بشرى همانگونه كه در مسائل فردى به غذا و پوشاك و مسكن نياز دارد و اين نياز طبيعى اوست، در مسائل جمعى نيز به تغذيه و پوشش و اسكان نيازمند است اما در عين حال در مسائل جمعى نيازمند راهنمايى است كه او را هدايت كند تا چه كارى را انجام دهد و چه كارى را انجام ندهد، چه امورى براى او خوب است و چه چيزهايى براى او بد است گرچه نياز انسان به زندگى اجتماعى او است اما چگونه زيستن او منوط به وحى الهى است.
خواجه نصير طوسى (ره) مى‏فرمايد: منكران خدا و پيامبر زندگى جمعى دارند ليكن در تأمين اجتماع برين و زندگى مقبول محتاج به هدايت آسمانى‏اند و به عبارت ديگر: انسان‏ها مى‏توانند زندگى مادى خود را شكل دهند و با قرارداد زندگى كنند اما زندگى سعادتمندانه واقعى كه در پرتو آن سعادت ابدى و جاودانه نيز تأمين باشد نيازمند به هدايت انبياء الهى است.(2) و به عبارت ديگر چنانكه انسان در زندگى فردى نيازمند به غذاست اما علم تغذيه و پزشكى و شعب وابسته به آن‏ها وى را به كيفيت تغذيه راهنمايى مى‏كنند تا براى زنده ماندن چه غذاهايى را و به چه مقدار بخورند درمسائل اجتماعى نيز چگونه زيستن انسان نيازمند به راهنما است.
شيخ بهايى در كشكول نكته ظريفى را نقل مى‏كند وى مى‏گويد: «از حكيمى پرسيدند: چرا كم غذا مى‏خوريد؟ او در پاسخ گفت: گروهى زنده‏اند تا غذا بخورند ولى من مى‏خورم تا زنده بمانم و براى زنده ماندن همين مقدار كافى است و زائد بر آن را بايد حمل كنم ولى اگر به مقدار لازم بخورم او مرا حمل مى‏كند.» معناى اين سخن آن است كه آدميان در مقدار غذا، كيفيت آن، چگونه خوردن آن به تعليم و راهنمايى نيازمند است. راه رشد جامعه از ديدگاه قرآن‏
قرآن كريم در زمينه رشد تدريجى جامعه از نظر كمى و كيفى مشتمل بر آياتى است كه مضامين آن آيات هم عهده‏دار و متمم تأمين نموّ تدريجى جامعه و هم مقدمه و سرپلى براى عنايت اسلام به مسائل اجتماعى است.
قرآن مى‏گويد: بشر اولى با هم زندگى مى‏كردند. پس از آن كه در ميان آنان اختلاف ظهور كرد خداى سبحان براى حل اختلاف آنان پيامبران را مبعوث كرد و قانون در اختيار آن‏ها قرار داد تا زندگى جمعى انسان‏ها را نظم و سامان بخشيده و در پرتو حاكم شدن نظم آن را ارجمند كرد.
براى اين كه جامعه از جهت كمى و كيفى رشد نمايد نيازمند به هدف واحد و اصول و مبانى و خط مشى‏هاى واحد است تا انسان‏ها در پرتو آن در مسير واحد و در جهت هدف واحد حركت كنند و كسى در جهت خلاف آن حركت نكند و اگر كسى در مسير خلاف حركت كند او را برگردانند تا هماهنگ با ديگران حركت كند.
«كان الناس امة واحدة فبعث اللّه النبيين مبشّرين و منذرين وانزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه(3) مردم يك گروه بودند پس خدا رسولان فرستاد كه نيكان را بشارت دهند و بدان را بترسانند و با آنان كتاب به راستى فرستاد تا تنها دين خدا به عدالت در موارد نزاع مردم حكم فرما باشد.
بنابراين پيام انبياء الهى آن است كه جامعه بشرى براى شكوفايى به هدف واحد و مشترك نيازمند است و لازمه داشتن هدف واحد اصول و مبانى واحد است و اصول و مبانى واحد ملازم با خط مشى است و با وحدت خط مشى فروع جزئى آن نيز واحد خواهد بود. وقتى همه در مسير واحد و به سمت واحدى حركت كنند هركس راه خود را مى‏رود و سرعت مستعدان و سبقت تيزهوشان موجب برخورد نخواهد بود. بر همين اساس است كه قرآن كريم دستور داد به سرعت حركت كنيد «و سارعوا الى مغفرة من ربّكم»(4) به سوى مغفرت پروردگار خود با سرعت حركت كنيد و در ميدان خيرات از يكديگر سبقت بگيريد، «فاستبقوا الخيرات.»(5)
اگر وحى و رسالت نبود جامعه نه گسترش كمّى داشت و نه رشد كيفى، اما رشد كمّى نداشت به اين دليل كه جوامع پيوسته گرفتار جنگ‏هاى خانمان سوز بود و اين جنگ و كشتار مجال رشد به جامعه نمى‏داد راه رشد كيفى نداشت به اين دليل است كه در صورت نبود وحى و رسالت، جوامع انسانى هدفى جز هدف حيوانى و تأمين لذايذ و بهره مادى نمى‏داشت و اگر هدف حيوانى باشد نتيجه آن محروميت از زندگى اصيل انسانى است. رفع اختلافات در جوامع توسط انبياء
قرآن كريم در آيات فراوانى به اين نكته مى‏پردازد كه با اختلاف جامعه از شكوفايى باز مى‏ماند و براى جلوگيرى از توقف و ركود و هدر دادن نيرو و توان بايد اختلاف و نزاع را به كنارى نهاد و با اعتصام به ريسمان الهى به رشد و شكوفايى نائل آمد. از جمله در سوره يونس فرمود:
«و ما كان الناس الّا امة واحدة فاختلفوا و لولا كلمة سبقت من ربّك لقضى بينهم فيما فيه يختلفون»(6) يعنى بشرهاى اولى زندگى ساده‏اى داشتند. زيرا آن‏ها نه وسائل صنعتى و كشتار جمعى داشتند و نه سرمايه‏هاى سنگين و علل و عوامل آشوب برانگيز ديگر، بلكه آن‏ها ساليان متمادى در يك زندگى ساده بسر مى‏بردند تا كم‏كم رشد كردند و از صنعت و سرمايه برخوردار گرديدند. پس از آن بود كه اختلاف در ميان آنان پديد آمد و وقتى اختلاف پيدا شد كتاب‏هاى آسمانى كه حاوى مجموعه قوانين و مقررات بود نازل گرديد، تا به اين اختلاف پايان دهد و به زندگى آنان نظم و سامان بخشد.
شايان توجه است كه نازل نشدن كتاب‏هاى آسمانى بر بشر اوليه به اين معنا نيست كه آن‏ها بدون حجت الهى زندگى مى‏كردند و پيامبرى در بين آنان نبود بلكه در بين آنان پيامبرى بود كه آن‏ها را هدايت مى‏كرد، از اين رو هميشه حجت الهى و پيامبر در بين مردم بود تا آن‏ها را هدايت كند گرچه كتاب مدوّنى در اختيار آنان نبود. اين نكته نيز قابل توجه است كه كتاب در اصطلاح قرآن كريم: مجموعه قوانينى است كه عقايد، احكام، حقوق، اخلاق و مسايل كيفرى و مانند آن را تبيين مى‏كند. خداوند در ميان انبياء الهى به پنج پيامبر اولوالعزم كتاب داده است و پيامبران ديگر يا با مواعظ و نصايح و بيان امور اخلاقى مردم را اداره مى‏كردند و يا حافظ شريعت يكى از انبياء اولوالعزم گذشته بودند گرچه برخى از بزرگان مانند ابونصر فارابى در كتاب (الملة) براى حضرت آدم نيز كتاب قائل بوده است.
بنابراين انسان‏ها هيچگاه بدون حجت الهى نبوده‏اند و اولين انسانى كه در روى زمين خلق شده و زندگى مى‏كرد و نسل فعلى به او ختم مى‏شود – يعنى حضرت آدم(ع) – حجت خداوند بوده است. زيرا حجت الهى پيش از خلق است «لان الحجة قبل الخلق»(7) حجت خدا قبل از خلق افراد عادى است چنانچه حجت با خلق و بعد از خلق نيز خواهد بود از برخى روايات استفاده مى‏شود كه قبل از آدم انسان‏هاى ديگرى بودند اما ظاهراً منقرض شدند و نسل كنونى بشر به حضرت آدم و حوا(ع) ختم مى‏شود و اولين سخنى كه از زمينه ثواب و گناه مطرح شد به وسيله حضرت آدم بود كه هابيل به برادر خود گفت: انى اريد ان تبوأ باثمى و اثمك فتكون من اصحاب النار و ذلك جزاء الظالمين.(8) مى‏خواهم گناه كشتن من و گناه مخالفت تو، هر دو به تو باز گردد تا تو اهل آتش جهنم شوى كه آن آتش جزاى ستمكاران است. از اين آيه استفاده مى‏شود كه هابيل سخن ثواب و گناه و آتش را از زبان پدرش حضرت آدم(ع) آموخت و با برادر خود مطرح نمود پس حجت خدا قبل از خلق افراد عادى است در سوره مبارك هود فرمود: ولوشاء ربّك لجعل الناس امة واحدة ولايزالون مختلفين(9) اگر ذات اقدس الهى مى‏خواست مردم را با اجبار و اضطرار يكسان قرار مى‏داد. ولى تكامل در آن نبود زيرا هر كس با اراده و سليقه و نظر خاص خود در اين صراط تكامل حركت نمى‏كرد بلكه با جبر در اين مسير قرار مى‏گرفت اما چون انسان‏ها با اختيار در مسير تكامل حركت مى‏كنند بين آنان اختلاف پيدا مى‏شود و چون اختلاف در بين آنان به وجود مى‏آيد ضرورت نزول كتاب مطرح مى‏شود.
بنابراين اصل اختلاف نظر، طرز تفكر و تفاوت استعدادها سهم مؤثرى در تكامل بشرى دارند اما كتاب الهى كه جامع قوانين مدنى، حقوقى و كيفرى است از طرف خدا نازل مى‏شود تا مردم به اختلاف‏ها و نزاع‏ها پايان دهند، اختلاف پسنديده و اختلاف ناپسند.
دو نوع اختلاف در بين انسان‏ها قابل مشاهده است:
1- اختلاف ممدوح و پسنديده: اختلافى كه طبيعى است و مايه تكامل انسان‏ها است، اختلافى كه از اختلاف سليقه‏ها ناشى مى‏شود و اين اختلاف قبل از علم است اما همين كه قانون آمد و واقع روشن شد آن اختلاف حل مى‏شود از اين رو انسان‏هايى كه بر اساس فطرت اوليه به قانون علاقمندند بعد از روشن شدن حق و پذيرش آن متحد شده و به اختلاف پايان مى‏دهند.
2- اختلاف ناپسند: برخى انسان‏ها بعد از روشن شدن حق با ديگران اختلاف پيدا مى‏كنند اين اختلاف مذموم و ناپسند است منشأ اين اختلاف نيز عالمان بى‏تقوا يا سياست بازان هوس هستند. كه اين اختلاف بعد از علم و آگاهى و روشن شدن حق است: «كان الناس امة واحدة فبعث اللّه النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه و ما اختلف فيه الا الذين اوتوه من بعد ما جائتهم البينات بغياً بينهم»(10) مردم يك دسته بودند و تضادى در بين آنها وجود نداشت بتدريج جوامع و طبقات پديد آمد و اختلافات و تضادهايى در ميان آنها پيدا شد در اين حال خداى سبحان پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسمانى كه به سوى حق دعوت مى‏كرد با آن‏ها نازل شد تا در ميان مردم در آن چه اختلاف داشتند، داورى كند افراد با ايمان در آن اختلاف نكردند تنها گروهى از كسانى كه كتاب را دريافت داشته بودند و نشانه‏هاى روشن به آن‏ها رسيده بود به خاطر انحراف از حق و ستمگرى در آن اختلاف كردند.
استاد علامه طباطبايى رضوان اللّه عليه در تفسير الميزان(11) فرمودند: اختلاف قبل از علم، اختلاف، فطرى و ضرورى و طبيعى است و سرچشمه آن اختلاف سواد انسان‏ها است كه منجر به اختلاف احساسات و ادراكات و احوال است و اين اختلاف منتهى به اختلاف اغراض و مقاصد و آمال است و اين اختلاف خود سبب اختلاف در افعال و اعمال مى‏شود و همين اختلاف است كه سرانجام آن، اختلال نظام اجتماع است و براى رفع اين اختلاف بشريت نيازمند به وحى و ره آورد انبياء است اما اختلاف ديگرى بعد از آمدن دين و كتاب پيدا مى‏شود كه اين اختلاف بعد از علم است كه آن را حاملان دين به وجود آوردند كه در واقع سرچشمه اين اختلاف بغى و ستم است نه فطرت.
گويا اختلاف ممدوح نظير اختلاف دو كفه ترازو است كه اختلاف وزن و موزون را نشان مى‏كند و تلاش اين است تا با توازن دوكفه ترازو قسط و عدالت را نشان دهد و ممكن است اختلافى بعد ازتوازن بين دو كفه با دستكارى كم فروش و مطفف پديد آيد كه ستم و تجاوز به حقوق صاحب حق است و شخص مطفف مشمول (ويل للمطففين) مى‏شود و چاه ويل را به جان مى‏خرد. و چون اختلاف در دين ريشه در بغى و ستمگرى و هوا و هوس عالمان و سياست بازان دارد، كتاب‏هايى كه در زمينه ملل و نحل نوشته شده داراى دو بخش است. يك بخش آن عهده تبيين ملل است كه انبياء از آدم(ع) تا خاتم آن را آوردند و بخش ديگر مشتمل بر نحل و متحولات است كه آگاهان جامعه و علماء سوء در برابر انبياء برساختند و علماء سوء براى اين كه در تحكيم متحولات خود موفق گردند با طاغيان عصر خود ساختند تا از آن‏ها به عنوان بازوان اجرايى خود بهره ببرند. از اين رو ملاحظه مى‏شود كه در طول تاريخ آمار متنبيان يعنى كسانى كه بدروغ ادعاى نبوت كرده‏اند كمتر از سلسله انبياء نبودند. حل اختلاف غايت و فايده بعثت انبياء
حل اختلاف مردم و ايجاد وحدت گاه به صورت فايده بر انگيختن انبياء و نزول كتاب‏هاى آسمانى مطرح مى‏شود و گاه به صورت فايده و غايت بعثت آنان و نزول كتاب‏هاى آسمانى ذكر مى‏شود.
برخى آيات قرآن به اين مسئله مى‏پردازد كه كتاب الهى براى داورى در اختلاف هاست «و ماانزلنا عليك الكتاب الّا لتبيّن لهم الذى اختلفوا فيه و هدىً و رحمة لقوم يؤمنون»(12) ما قرآن را فقط براى اين منظور نازل كرديم كه تو موارد اختلاف آن‏ها را تبيين كنى تا حق براى آن از باطل تمايز پيدا كند و به مقتضاى آيه «قد تبيّن الرشد من الغىّ»(13) هدايت از ضلالت تبيّن يابد و افراد جامعه بتوانند در بين آراء گوناگون اعتقادى، اخلاقى، اجتماعى و اقتصادى و سياسى موجود در جامعه، حق را بيابند و بگروند كه در اين صورت پيامبر بمانند قاضى عادل و معصوم و كتاب آسمانى كتاب قانون و عدالت خواهد بود و آراء مختلف بمنزله طرفين دعوا است كه گاهى هر دو حق مى‏گويند. داورى وحى به اين است كه شما مخيّر هستيد كه هر كدام را انتخاب كنيد چه هر دو مساوى باشند يا يكى افضل از ديگرى باشد و گاهى يكى حق مى‏گويد و ديگرى باطل كه در اين صورت وحى احقاق حق و ابطال باطل مى‏كند.
رسالت پيامبر اسلام(ص) نيز پايان دادن به اختلاف‏هاى قبل از علم به قرآن است اما اختلافى كه بعد از علم به قرآن پديد مى‏آيد اين اختلاف را خداى سبحان در قيامت حل مى‏كند، چنان كه فرمود: «الى اللّه مرجعكم جميعاً فينبئكم بما كنتم فيه تختلفون»(14) بازگشت همه شما به سوى خداست. سپس از آن چه در آن اختلاف مى‏كرديد به شما خبر خواهد داد.
سرّ اين كه حل اختلاف بعد از علم در قيامت خواهد بود براى آن است كه در قيامت معنى واقعى ظهور مى‏كند و هيچ مجالى براى انكار آن نيست زيرا در دنيا هر كس تلاش و كوشش مى كند تا برداشت خود را از كتاب آسمانى توجيه كند ولى در قيامت چنين نيست و اما اگر خودخواهى در بين نباشد اختلافاتى كه در دايره اسلام وجود دارد در هر عصرى با معيارهاى قرآنى قابل برطرف شدن هست از اين رو خداى سبحان تنها مرجع حلّ اختلاف را وحى الهى و پيامبر گرامى مى‏داند و مى‏فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم فان تنازعتم فى شى‏ء فردّوه الى اللّه و الرسول…»(15) اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولياى امر را و هرگاه در چيزى نزاع داشتيد آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد و از آن‏ها داورى بطلبيد. زيرا رسول اكرم(ص) قاضى عادل و معصوم است و قانون يعنى وحى الهى نيز معصوم است.
پس اختلاف‏هاى عالمانه و عامدانه درباره قرآن فقط در قيامت حل مى‏شود، زيرا در آنجا دسيسه‏هاى دشمن و وسوسه‏هاى شيطان تأثيرى نخواهد داشت و اما اختلاف مؤمنان كه از روى غرض نيست با مراجعه به وحى برطرف خواهد شد. شكوفايى جامعه در پرتو دعوت به وحدت‏
انبياء براى اين كه جامعه را در پرتو وحدت شكوفا كنند هم زمينه‏هاى پيدايش وحدت را بيان كردند و هم دعوت به وحدت نموده و از تفرقه نهى كردند. زمينه‏هاى پيدايش وحدت كه تاكنون بيان گرديد عبارت بود از:
1- ارائه هدف مشترك.
2- ارائه اصول و مبانى مشترك.
3- راهنمايى به خط مشى مشترك.
4- تعليم فروع جزئى زير پوشش خط مشى كلّى.
5 – پيروى از راهنماى واحد و رهبر مشترك.
و اما آياتى كه دعوت به وحدت و نهى از تفرقه مى‏كند عبارتند از:
الف: دعوت به وحدت با پيروى صراط مستقيم: «و انّ هذا صراطى مستقيماً فاتّبعوه و لا تتبعوا السبيل فتفرق بكم عن سبيله ذلكم وصّيكم به لعلّكم تتّقون»(16) اين راه مستقيم من است از آن پيروى كنيد و از راه‏هاى پراكنده و انحرافى پيروى نكنيد كه شما را از طريق حق دور مى‏سازد. اين چيزى است كه خداى سبحان شما را به آن سفارش مى‏كند شايد تقوا و پرهيزكارى پيشه كنيد.
وجود مبارك حضرت رسول (ص) در جمع اصحاب خود براى بيان مضمون اين آيه كريمه يك خط مستقيم بر روى زمين ترسيم كرد سپس خطوطى جزئى و فرعى از طرف راست و چپ آن رسم فرمودند، آنگاه از اصحاب پرسيدند اين نقشه چيست آن‏ها عرض كردند ما نمى‏دانيم. رسول خدا(ص) فرمود: راهى كه من آورده‏ام مانند همين راه وسط است و آن راه‏هاى چپ و راست، راه‏هاى گمراهى است.
بنابراين اگر مسلمانان خواهان فلاح ورستگارى هستند بايد از صراط مستقيم پيروى كنند و از راه‏هاى ديگر كه راه گمراهى است پيروى ننمايند.
ب: نهى از تفرقه و اختلاف: «انّ الذين فرّقوا دينهم و كانوا شيعاً لست منهم فى شى‏ء انما امرهم الى اللّه ثم ينبّئهم بما كانوا يفعلون»(17) كسانى كه آيين خود را پراكنده ساختند و به دسته‏هاى گوناگون و مذاهب مختلف تقسيم شدند، تو هبچ گونه رابطه‏اى با آن‏ها ندارى، سرو كار آنها تنها با خداست،سپس خدا آن‏ها را از آن چه انجام مى‏دهند با خبر مى‏كند.
ج: دعوت به اتحاد و بيان خط مشى و اصول آن: در سوره آل عمران خداوند طى آياتى هم مردم را به اتحاد نموده و خط مشى و اصول آن را بيان مى‏كند و هم از تفرقه و اختلاف نهى مى‏كند «واعتصموا بحبل اللّه جميعاً و لاتفرّقوا»(18) و همگى به ريسمان خدا(قرآن و اسلام و هرگونه وسيله وحدت) چنگ بزنيد و پراكنده نشويد در اين آيه هم امر به اتحاد و هم نهى از اختلاف مى‏كند تا ضرورت وحدت روشن شود.مفاد آيه آن نيست كه هر فردى از افراد جامعه لازم است مسلمان و مؤمن باشد بلكه منظور آن است كه همگان با هم مسلمان و مؤمن باشند،توضيح آن كه اگر هزار نفر در منطقه‏اى بسر مى‏برند و هر كدام مؤمن و مسلمان باشند ولى هماهنگ، مساعد، معاضد و معاون يكديگر نباشند هيچ كدام از آنان به آيه عمل نكردند و اگر همه آنان هماهنگ و معاون يكديگر باشند به آيه عمل كرده‏اند.
دستور قرآن به ايمان و شهادت به صدق ره‏آورد وحى و رسالت يك مسئله فردى است اما وقتى مى‏فرمايد: «واعتصموابحبل اللّه جميعاً و لاتفرقوا»(19) و قيد جميعاً را مى‏آورد يعنى همگان بايد چنين باشند.
قرآن كريم گاهى مى‏فرمايد: «يا ايهاالذين آمنوا اوفوا، بالعقود،(20) اى مؤمنان به پيمان‏ها و قراردادها وفا كنيد»، معناى آن اين است كه هر كس به عقد خود وفا كند و اگر هزار نفر از بازار كالا خريد مى‏كنند در اين مورد هزار عقد است و هزار وفاى به عقد را به دنبال دارد. هيچ كس ملزم به وفاى به عقد ديگرى نيست. و به طور كلى خاصيت قانون آن است كه اغلب به صورت حقيقيه بيان مى‏شود ولى در مقام عمل و امتثال به قضاياى متعدد به تعداد مكلفين انحلال مى‏يابد و گاهى مى‏فرمايد: «واعتصموابحبل اللّه جميعاً ولاتفرقوا» كه قيد «جميعاً» را بعد از دستور به اعتصام به حبل اللّه مى‏آورد يعنى تكليف و وظيفه‏اى به همه مسلمانان است كه همگان بايد در خدمت قرآن وعترت باشند، همگان از اسلام دفاع نمايند اگر قرآن چنين دستورى نمى‏داد يك انسان منزوى نيز مى‏توانست معتقد باشد كه مسلمان كاملى است در حالى كه حفظ وحدت در دين آمده و از وظائف همگان است.
قران پس از دستور به اتحاد، فضائل آن را بيان مى‏كند و مى‏فرمايد: «و اذكروا نعمة اللّه عليكم اذ كنتم اعداءً فالّف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا و كنتم على شفا حفرة من النار فانقذكم منها كذلك يبيّن اللّه لكم آياته لعلّكم تهتدون»(21) نعمت بزرگ خدا را بر خود به ياد آوريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او ميان دلهاى شما الفت ايجاد كرد و به بركت نعمت او، برادر شديد. و شما بر لب حفره‏اى از آتش بوديد، خدا شما را از آن نجات داد، اين چنين، خداوند آيات خود را براى شما آشكار مى‏سازد. شايد پذيراى هدايت شويد. قضاوت عمومى و ولايت مشترك‏
قرآن در كنار دعوت به اتحاد و پرهيز از تفرقه با امر به نظارت عمومى به عنوان عامل ولايت و پيوند مشترك امر به معروف و نهى از منكر را لازم شمرده است تا با اجراى آن هم از وقوع آن از فساد و تبهكارى پيش‏گيرى گردد و هم در مقام مبارزه با فساد و تبهكارى، همه كارها براى قضا و داورى به محاكم رسمى كشانده نشده و به اجراى حدود و تعزيرات منتهى نشود از اين رو فرمود: «ولتكن منكم امة يدعون الى الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون، و لاتكونوا كالذين تفرقوا و اختلفوا من بعد ماجائهم البيّنات و اولئك لهم عذاب عظيم، يوم تبيضّ وجوه وتسودّ وجوه»(22) بايد از ميان شما جمعى دعوت به نيكى و امر به معروف و نهى از منكر كنند و آنان همان رستگارانند. و مانند كسانى نباشيد كه پراكنده شدند و اختلاف كردند. آن هم پس از آن كه نشانه‏هاى روشن پروردگار به آنان رسيد و آن‏ها عذاب عظيمى دارند و آن عذاب عظيم روزى خواهد بود كه چهره‏هايى سفيد و چهره‏هايى سياه مى‏گردند. در اين آيات پس از فراخوانى به دعوت به خير و امر به معروف و نهى از منكر و نظارت عمومى، با سبك گفتارى خاصى با شديدترين لحن به خطر تفرقه و اختلاف اشاره مى‏كند. زيرا چنين مى‏گويد: بعد از روشن شدن حق و آشكار شدن مطلب اگركسى داعيه اختلاف در سر بپروراند گرفتار عذاب عظيم خواهد شد و زمان اين عذاب روزى است كه صورت گروهى سياه مى‏شود. اين يك هشدار و زنگ خطر است كه بخشى از عذاب عظيم همان روسياهى قيامت است واين روسياهى در قيامت رسوايى است انسانى كه در قيامت سيه روى باشد. نشانه سياهى درونى اوست در قيامت اگر انسانى سفيدروى باشد نشانه روسفيدى دنيا و سعادت آن‏هاست‏و اگر سيه روى باشد روسياهى درونى و رسوايى آن‏هاست.
پس از هشدار به خطر اختلاف و تفرقه وعذاب عظيم آن‏هااز قيامت براى تشكل جامعه و انسجام مطلوب آن يكى از امتيازات جامعه ايمانى را بيان مى‏كند كه اين جامعه امر به معروف و نهى ازمنكر مى‏كنند وبه خدا ايمان مى‏آورند: «كنتم خير امّة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون باللّه ولو آمن اهل الكتاب لكان خيراً لهم منهم المؤمنون واكثرهم الفاسقون» (23)شما بهترين امتى بوديد كه به سود انسان‏ها آفريده شده‏اند چه اين كه امر به معروف و نهى از منكر مى‏كنيد و به خدا ايمان داريد و اكثر اهل كتاب به چنين برنامه و آيين درخشانى ايمان آورند براى آن‏ها بهتر است ولى عده كمى از آن‏ها با ايمانند و بيشتر آن‏ها فاسقند و خارج از اطاعت پروردگار.
پيامبر اسلام(ص) هنگام ورود به مدينه و قبل از ساختن مسجد و اقدام به كارهاى عمرانى به منظور تأسيس جامعه ايمانى و ايجاد همدلى در آحاد يك امت، اولين شعارش اين بود كه فرمود: «تأخوا فى اللّه اخوين اخوين»(24) يعنى همه شما دو به دو در راه خدا برادر شويد، حضرت رسول (ص) با برقرارى عقد اخوت بين مؤمنان و بين خود و وجود مبارك حضرت امير(ع) و برادرى بين اوس و خزرج. شعار اتحاد و هماهنگى را تحقق بخشيد.
اين شعار حضرت در آغاز تأسيس حكومت بود و در حجةالوداع نيز خطبه معروف به وحدت را ايراد كرد و در آن فرمود: «المسلمون اخوة تتكافا دمائهم يسعى بذمتهم ادناهم و هم يد على من سواهم»(25) يعنى مسلمانان با هم برادرند خون هايشان شبيه هم هست، خون هيچكس ارزش مندتر از خون ديگر نيست.
در سوره مباركه حجرات فرمود: «انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بين اخويكم و اتقوا اللّه لعلكم ترحمون»(26) مؤمنان برادران يكديگرند پس دو برادر خودرا صلح و آشتى دهيد و تقواى الهى پيشه كنيد، باشد كه مشمول رحمت او شويد.
بر اساس روايتى كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: «انا و على ابوا هذه الامه»(27) من و على پدران اين امت هستيم. پس همه مسلمانان فرزندان پيامبر و على (ع) و برادران يكديگر هستند چه اين كه قرآن همه مؤمنان را فرزندان حضرت ابراهيم خليل مى‏داند و مى‏فرمايد: «ملّة ابيكم ابراهيم هو سمّاكم المسلمين من قبل و فى هذا»(28) از آيين پدرتان ابراهيم پيروى كنيد خداوند شما را در كتاب‏هاى پيشين و اين كتاب آسمانى مسلمان ناميد.
با توجه به آيات و روايات، اولاً مسلمانان بر اساس ديانت اسلام فرزندان يك پدرند و على عليه السلام نيز نقش پيامبر است و اين سلسله نيز به ابراهيم (ع) ختم مى‏شود و آن حضرت، هم پدر انبياى ابراهيمى و هم پدر امت هاست. اهميت جامعه در اسلام‏
اسلام به جامعه برين با ديد تكريم مى‏نگرد و در ساختار آن سعى بليغ دارد اهتمام اسلام به جامعه در حدّى است كه نوع احكامش را به روال جمعى تنظيم كرده است و در هنگام تزاحم مصلحت فرد و جامعه، صلاح جامعه را بر صلاح و سود فرد مقدم داشته است، علاوه بر اين، آياتى كه در گذشته در رابطه با جامعه و لزوم وحدت و پرهيز از تفرقه و لزوم نظارت عمومى مورد بررسى قرار گرفت نيز نشانه اهتمام اسلام به جامعه است.
با يك نگاه اجمالى به مجموعه احكام اسلام معلوم مى‏شود كه روح جمعى در همه احكام و حكم اسلامى پخش است چنان كه گلاب در گل مفروش است و با گرفتن گلاب از گل، آن برگ گل فاقد منظر زيبا و بوى خوش مى‏شود اگر روح جمعى را از مسلمانان و احكام اسلامى بردارند. اين دين نيز بى‏خاصيت مى‏شود.
در مورد نماز كه كار روزانه مسلمانان است از طرفى دستور داده است كه آن را با جماعت اقامه كنند و اقل جماعت هم دو نفر است. گرچه از برخى روايات استفاده مى‏شود كه اگر كسى نباشد كه مؤمن با او نماز جماعت برگزار كند، نماز فراداى او نيز جماعت است «المؤمن وحده جماعة»(29) سرّ جماعت بودن آن است كه فرشتگان با او هستند. و از طرفى دستور مى‏دهد كه‏اين فريضه را در مسجد برگزار كنند «لاصلوة لجارالمسجد الّا فى المسجد» همسايه مسجد بايد نماز را در مسجد اقامه كند.
بر اساس اين كه اجتماع‏هاى كوچك در طول هفته به صورت يك اجتماع عمومى در شهر ظهور كند دستور برگزارى نماز جمعه را صادر كرده است و براى عظمت و اهميت نماز جمعه دو حكم فقهى بيان كرد كه اولاً تا شعاع يك فرسخ نبايد نماز جمعه ديگرى برگزار شود و ثانياً تا شعاع دو فرسخى همه كسانى كه عذرى ندارند موظف‏اند در نماز جمعه شركت نمايند.

علاوه در محدوده شهر در سال اجتماع بزرگترى شكل مى‏گيرد تا نماز عيد قربان و عيد فطر در آن برگزار گردد و براى تأمين چنين هدفى دستور داد كه به صحرا بروند تا در فضاى وسيع زير آسمان گرد آمده و يك معبود را با يك نوا و ندا پرستش نمايند و براى ظهور و حضور روح جمعى مسلمانان در سطح جهان دستور داد تا همه مردم از شهر و روستا از كشورهاى مختلف سالى يك بار در كنگره عظيم و بين المللى حج شركت كنند. مردمى كه از حضيض هر دره و فجّ عميق سر برآورده و از اوج قلّه هر كوهى سر فرود آورند و همگان در كنار كعبه، خداى يگانه و يكتا را با يك صدا و نجوا بخوانند و بخواهند.
بنابراين احكام اسلامى نظير نمازهاى جماعت، جمعه، عيد، كنگره عظيم حج، جهاد، انفاق و زكات با توجه به مصارف هشتگانه آن از احكام اجتماعى اسلام است و اين احكام و احكام اجتماعى ديگر به گونه‏اى تنظيم شده است كه جنبه زيست اجتماعى بشر تقويت شود. پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. سوره طه، آيه 64. 2. الاشارات و التنبيهات، ج 3، ص 237. 3. سوره بقره، آيه 213. 4. سوره آل عمران، آيه 133. 5. سوره بقره، آيه 148 و مائده، آيه 48. 6. سوره يونس، آيه 19. 7. اصول كافى، ج 1، ص 177. 8. سوره مائده، آيه 29. 9. سوره هود، آيه 118. 10. سوره بقره، آيه 213. 11. الميزان، ج‏2، ص 121 – 126. 12. سوره نحل، آيه 64. 13. سوره بقره، آيه 256. 14. سوره مائده، آيه 48 و انعام، آيه 164. 15. سوره نساء، آيه 59. 16. سوره انعام، آيه 153. 17. همان، آيه 159. 18. سوره آل عمران، آيه 103. 19. همان. 20. سوره مائده، آيه 1. 21. آل عمران، آيه 103. 22. سوره آل عمران، آيه 104 – 106. 23. سوره آل عمران، آيه 110. 24. السيرة النبويه ابن هشام، ج 2، ص 150. 25. بحارالانوار، ج‏67، ص 242. 26. سوره حجرات، آيه 10. 27. بحارالانوار، ج 26، ص 342. 28. سوره حج، آيه 78. 29. وسائل الشيعه، ج 5، ص 379.