مقصود از وحدت حوزه و دانشگاه
وحدت، قانون حاكم بر هستى است. قطرات باران با همگرايى خود رود و دريا را تشكيل مىدهند، و تمام هستى با همگرايى و همدلى در پى تأمين سعادت انسان است.
ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند
تا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورى
همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار
شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبرى
و اتحاد و هماهنگى اعضاى انسان باعث رسيدن انسان به اهداف و كارهاى بزرگى مىشود، و سلولهاى بدن انسان با وحدت، سلامت بدن انسان را تأمين مىكنند و … بر اين اساس نظام آفرينش نظام توحيد و وحدت گرا است.
آفرينش درس وحدت مىدهد بر عالمى
چون كه بنيان جهان شد از بناى اتحاد
رمز وحدت را بجو از «قل هو اللّه احد»
مىدهد اين آيه عالم را صلاى اتحاد(1)
اقبال لاهورى مىگويد:
برگ و ساز كائنات از وحدت است
اندرين عالم حيات از وحدت است(2)
در عالم تشريع هم، جامعه اسلامى و اقشار و اصناف آن بايد از قانون وحدت پيروى كند تا همسو با نظام هستى شود. ضرورت وحدت حوزه و دانشگاه
در قرآن و منابع اسلامى هم وحدت اديان مطرح است، چنان كه مىخوانيم: «قُل يا اَهلَ الكِتابِ تَعالَوا اِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَينَنا وَ بَينَكُم اَلّا نَعبُدَ اِلاّ اللّه و لانُشرِكَ بِهِ شَيئاً…؛(3) بگو اى اهل كتاب بياييد به سوى سخنى كه ميان ما و شما يكسان است تا جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزى را همتاى او قرار ندهيم.» و هم وحدت مذاهب در درون جامعه اسلامى چنان كه قرآن با فرمان صريح دستور مىدهد: «وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللّه جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَاذكُرُوا نِعمَةَ اللّهِ عَلَيكُم اِذ كُنتُم اَعداء فَاَلَّفَ بَينَ قُلُوبِكُم فَاَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ اِخواناً…؛(4) همگى (مسلمانان) به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد و نعمت خدا را به ياد آوريد كه دشمن يكديگر بوديد و او در ميان شما الفت ايجاد كرد و به بركت نعمت او برادر شديد.» و هم وحدت بين اقشار و اصناف جامعه مورد تأكيد و سفارش اسلام بوده و هست، على (ع) همبستگى جامعه را زمينه ساز ريزش فيض الهى دانسته و همگرايى را يكى از ارمغانهاى بعثت پيامبر(ص) بيان كرده است.(5) و در قسمتى از سخنان خود مىفرمايد: «وَ لَيسَ رَجُلٌ – فَاعلَم – اَحرَصَ عَلى جَماعَةِ اُمّةٍ مُحَمّدٍ وَ اُلفَتِها مِنّى اَبتَغى بِذالِكَ حُسنَ الثَّوابِ وَ كَرَم المآب؛(6) اين نكته را بدان، هيچ مرد (و كسى) از من حريصتر بر اتحاد و همبستگى امّت محمّد (ص) نيست كه بدان ثواب مىجويم و فرجام نيك مىطلبم.»
جاى ترديد نيست كه براى از بين بردن سياستهاى تفرقهانگيز دشمنان اسلام، مخصوصاً جامعه تشيّع، بر دو مغز متفكر جامعه، حوزه و دانشگاه است كه براى حفظ عزّت و آزادى جامعه و بالندگى مذهب تشيّع باهم وحدت و اتحاد و همگرايى داشته باشند. على (ع) مىفرمايد: «هيچ ملّتى در انجام كارى با هم متحد نشدند، مگر اين كه خداوند گرفتارى آنان را بر طرف كرد و آنها را از بلاى ذلّت نجات داد»(7). و همچنين در روايات فراوانى بر لزوم وحدت در جامعه مؤمنين و تشيّع و بين اقشار مختلف آن تأكيد شده است، پيامبر اكرم(ص) فرمود: «اَلمُؤمِنُ لِلمُؤمِن كالبنيان بَشيرٌ بَعضُه بَعضاً؛(8)افراد با ايمان نسبت به يكديگر همانند اجزاى يك ساختمانند كه جزئى از آن جزء ديگر را محكم(نگاه) مىدارد.
و فرمود: «المؤمنون كالنّفس الواحدة؛(9) مؤمنان(و شيعيان) همچون يك روحند و نيز فرمود: «مثل المؤمنين فى توادهم و تراحمهم كمثل الجير الواحد اذا استكى بعضه تداعى سائره بالسّهر و الحمى؛(10) مثل افراد با ايمان در دوستى و نيكى به يكديگر همچون اعضاى يك پيكر است كه چون بعضى از آن (رنجور شود) و به درد آيد اعضاى ديگر با بيدارى و تب (قرار و آرامش نخواهد داشت و آن عضو را) همراهى مىكنند.
و با اجازه سعدى بايد گفت كه: «تشيّع همه عضو يك پيكرند و…».
در بين وحدتهاى پيش گفته وحدت دو قشر متفكر جامعه تشيّع حوزه و دانشگاه از اهمّيت بالا و جايگاه ويژهاى برخوردار است. تصويرى كه از عالمان و دانشمندان دانشگاهى و حوزوى در فرهنگ دينى ترسيم شده است، محبت، هميارى، همسويى،مسئوليت پذيرى و از خود گذشتگى است، و اين همسويى فقط يك سفارش و درخواست عادّى نيست بلكه يك وظيفه و تكليف و مسئوليت الهى است كه فرداى قيامت مورد حسابرسى و پرسش قرار مىگيرد.
چنان چه در كلام ارزشمند اميرمؤمنان(ع) مىخوانيم: «وَ اعلَمُوا اَنَّ عبِادَاللّهِ المُستَحفِظينَ عِلمَهُ يَصُونُونَ مَصُونَهُ وَ يُفَجِّرُونَ عُيُونَهُ، يَتَواصَلُونَ
بِالوِلايَةِ وَ يَتَلاقُونَ بِالمَحَبَّةِ وَ يَتَساقُونَ بكَأسٍ رَوِيّةٍ وَ يصدُرُونَ بِرَيّةٍ، لاتَشُوبُهُم الرَيبَةُ ولاتُسرَعُ فيهِمُ الغِيبَةُ عَلى ذلِكَ عَقلَ خَلقَهُم وَ اَخلاقَهُم فَعَليهِ يَتحابُّونَ وَ بِهِ يَتَواصَلُونَ؛(11)بدانيد كه آن گروه از بندگان خدا كه پاسدار علم اويند، رازهايش را نگه مىدارند و چشمههايش را جوشان مىسازند، پيوندشان با هم بر اساس ولايت و ديدارهايشان با (عشق) و محبّت است. جامهاى سيراب ساز را به يكديگر مىنوشانند و سيراب بيرون مىشوند. در روابطشان نه شائبهاى از بدبينى و شك راه مىيابد (كه هر يك ديگرى را ردّ و تكفير نمايند) و نه غيبت نفوذ مىكند (كه پشت سر يكديگر و عليه هم سخن بگويند) سرشت و خويشان بر اين ويژگىها پرورش يافته و بر اين اساس است تمامى دوستىها و پيوندهاشان. قطعاً بارزترين مصداق علما حوزويان و دانشگاهيان متعهد خواهد بود. لذا بر آنها لازم و واجب است كه از مسئوليت خويش در قبال جامعه و حفظ
وحدت آن بخوبى عمل نمايند چرا كه على (ع) فرمود: «زلّة العالم كانكسار السّفينة تَغرُقُ و تُغرِقُ؛(12) لغزش عالم همچون كشتى درهم شكسته است كه هم خود غرق مىشود و هم (جامعهاش) را (به سقوط مىكشاند).
بر اساس همين احساس مسئوليت بود كه در زمان ستم شاهى در دورانى كه عميق ترين شكاف بين حوزه و دانشگاه وجود داشت، عدهاى از علماى حوزه و روشنفكران برجسته دينى، با درك عميق از فضاى خصومتآميز حوزه و دانشگاه احساس مسئوليت نموده و بدون در نظر داشتن جوّ عمومى با قبولى تمامى اتهامات اولين حركت منظم و سازمان يافته را جهت نزديكى اين دو مركز آموزشى آغاز نمودند، و دهه 50 در واقع دهه تلاش براى بهبودى روابط بين حوزه و دانشگاه بود. مرحوم شهيد دكتر مفتح در اين باره مىگويد: «به يادم دارم در همان موقع كه (در) قم بودم، من و جمعى از دوستان تزى داشتيم و آن تز
«روحانيت غير حرفهاى» بود، يعنى دانشجوى علوم دينى در دوران تحصيل ناچار از كمك مالى يك دانشجو (هزينه تحصيل) برخوردار باشد، ولى بعد به يك مرحلهاى كه رسيد به كار متناسب بپردازد مثل آن چه خود ما و بعضى از دوستان هم فكر به آن پرداختيم، منظور من از تدريس در دانشگاه و فعاليتهاى روحانى و دينى، فقط بر اساس مسئوليت و نه بر اساس نفع برى بوده است. و مىبينيم كه لزوم دارد و چقدر در جامعه مؤثر است.»(13)
اين حركت كه عملاً از سوى مرحوم شهيد دكتر مفتح، علامه شهيد مرتضى مطهرى و مرحوم شهيد دكتر بهشتى و جمعى ديگر آغاز شده بود با پيروزى انقلاب شتاب بيشترى گرفت و گامهاى جدىتر و مؤثرتر و راهبردىترى در مسير وحدت اين دو قشر برداشته شد كه به تدريج تأثيرات ارزندهاى در مراكز دانشگاهى گذاشت، و فضاى خالى از معنويت دانشگاه به فضاى معنوى مبدّل شد ولى با اين وصف كافى نيست، حوادثى چون «درگيرى كوى دانشگاه» و از اين قبيل نشان داد كه هنوز آن وحدت واقعى به وقوع نپيوسته، و ضرورت تلاش و پافشارى بر وحدت اين دو قشر، و مغز متفكر جامعه همچنان باقى است. همان ضرورتى كه پيامبر اكرم(ص) با ندايى به بلنداى ابديت فرمود: «ايّها النّاس عليكم بالجماعة و ايّاكم و التفرقه؛(14) مردم بيدار باشيد كه بر شما لازم است كه همراه جماعت باشيد(و با هم متحد و همگام باشيد) و بر حذر باشيد از تفرقه و جدايى.» و على (ع) درباره حفظ وحدت در اقشار جامعه فرمود: «…والزموا السّواد الاعظم فانّ اللّه مع الجماعه و ايّاكم والفرقة فانّ الشّاذّ من النّاس للشيطان كما انّ الشاذ من الغنم للذّئب الا من دعا الى هذا الشعار فاقتلوه و لو كان تحت عمامتى هذه؛(15) همواره با بزرگترين جمعيتها(يى كه بر حق هستند) باشيد كه دست خدا با جماعت (و اتحاد) است از پراكندگى بپرهيزيد كه انسان تنها بهره شيطان است آن گونه كه گوسفند تنها طعمه گرگ (و اقشار جدا از هم طعمه استعمارو..) خواهد بود. آگاه باشيد هر كس كه مردم را به اين شعار (تفرقه و جدايى) دعوت كند او را بكشيد هرچند كه زير عمامه من باشد.»
اصولاً واژه «وحدت» يا «اتّحاد» در مواردى كاربرد دارد كه نوعى از اختلاف وجود داشته باشد زيرا بدون اختلاف اتحاد موجود بوده و ديگر اين همه پافشارى بر وحدت و دعوت به آن معنى نخواهد داشت و حال آن كه اشاره شد قرآن و روايات به شدّت دعوت به همگرايى و اتحاد نموده است بنابراين معناى وحدت اين دو قشر عظيم و حساس جامعه آن نيست كه در جامعه اختلاف سليقه، تضارب انديشه، و انتقاد افكار حوزويان توسط دانشگاهيان و بالعكس، و جناح بندىهاى سياسى وجود نداشته باشد، زيرا در اسلام انتقادهاى سازنده، انتقاد پذيرى و رقابتهاى سياسى معقول، از اصول پذيرفته شده هستند، و باعث رشد انديشهها مىشود، چنان كه معناى وحدت «حوزه و دانشگاه» آن نيست كه حوزويان همه دانشگاهى شوند و به فراگيرى علوم جديد روى آورند و يا دانشگاهيان در سلك روحانيت و طلّاب علوم دينى در آيند، بلكه مقصود از وحدت متفكران جامعه آن است كه تمام افراد اين دو قشر، با بهرهگيرى از عوامل وحدت و مشتركانى كه دارند و با اتخاذ سياستها و موضعهاى اصولى و منطقى در برابر دشمنان مشترك و قسم خورده خويش متحد بوده و از اختلاف غير اصولى و شكننده كه باعث نفوذ بيگانگان در صفوف داخلى آنها خواهد شد پرهيز كنند و اختلافات در انديشه را با تبادل فكرى و مباحث منطقى و با صلح و صفا حل نموده در كنار هم زندگى كنند و فرهنگ واحدى را به جامعه ارائه دهند درست مانند انگشتان يك دست كه از نظر ظاهرى و كاربردى با هم اختلاف دارند ولى براى برداشتن بارى و مقابله با دشمنى همه با هم همكارى و همسويى دارند.
غرض از انجمن و اجتماع جمع قواست
چرا كه قطره چو شد متصل به هم درياست
زقطره هيچ نيايد ولى چو دريا گشت
هر آن چه نفع تصور كنى در آنجاست
زفرد فرد محال است كارهاى بزرگ
ولى ز جمع توان خواست هرچه خواهى خواست
بدين دليل «يداللّه مع الجماعة» سرود
كه با جماعت دست قوى يدى طولاست(16)
وحدت حوزه و دانشگاه اين است كه در دفاع از اسلام و نظام، در نگاه دينى به گزارههاى علمى در تأمين نيازمندىهاى اجتماعى، در برخورد و مقابله با توطئههاى دشمنان خارجى و سرسپردگان داخلى آنها وحدت و اتحاد موضع داشته باشند، درباره راهكارهاى عملى وحدت حوزه و دانشگاه قبلاً در همين مجله مطالبى بيان شده است كه جهت پرهيز از تكرار، به آن مطالب نمىپردازيم و خوانندگان عزيز را به آن مقاله ارجاع مىدهيم.(17)
مقصود از وحدت فرهيختگان جامعه همان است كه پيامبر اكرم(ص) در مدينه فاضله خود به وجود آورد، و تمام اقشار جامعه در رأس آنها عالمان و آگاهان را در صف واحدى براى دفاع از اسلام و قرآن و رسيدن به ارزشها قرار داد، «جان ديون پورت» مىنويسد: «…محمد يك نفر (آدم) ساده قبايل پراكنده كوچك و برهنه و گرسنه كشور خودش را مبدّل به يك جامعه فشرده و با انضباط نمود.»(18) عوامل و محورهاى وحدت
نياز به گفتن نيست كه براى ايجاد وحدت در ميان هر قشر و جامعهاى نياز به عوامل و حلقههاى اتصالى است كه اعضاى يك جامعه را مانند دانههاى تسبيح منظم و به هم پيوند و قطعاً عوامل ظاهرى و صورى چون زبان و جغرافيا…نمىتوانند آن وحدت مورد نظر را ايجاد نمايند، قرآن كريم مىفرمايد: «اى رسول من اگر تو بخواهى همه ذخائر زمينى را توزيع كنى تا مردم را متحد كنى، نمىتوانى و آن خداست كه بين قلبها الفت ايجاد مىكند»(19) و يقيناً اين عوامل معنوى در جامعه تشيّع بين دو قشر روحانى و دانشجو وجود دارد كه اهم آنها از اين قرار است:
1- اصل توحيد: در قرآن اصل توحيد هم به عنوان عامل وحدت اديان مطرح است.(20) و هم به عنوان عامل وحدت مذاهب در بين امّت واحده اسلامى «انّ هذه امّتكم امّةً واحدةً و انا ربّكم فاعبدون؛(21) اين همه امّت واحدى بودند، و من پروردگار شما هستم. پس مرا پرستش كنيد.» و هم عامل وحدت اقشار جامعه «انّما المؤمنون اخوةٌ؛(22) همانا فقط مؤمنان (و گرايش يافتگان به خداى واحد و يكتا با هم) برادرند.» به همين جهت على(ع) در نكوهش آن عدّه از دانشمندان و آگاهانى كه با وجود خداى واحد، كتاب واحد و پيامبر واحد اختلاف دارند، مىفرمايد: «اليهكم واحدٌ نبيّهم واحدٌ و كتابهم واحدٌ؛(23) خداى آنها يكى پيامبرشان (هم) يكى و كتابشان (نيز) يكى است.
2- دين اسلام: اختلاف سليقهها، تفاوت انديشهها، بين حوزويان و دانشگاهيان گاهى ايجاد اختلاف و شكاف مىكند، آن چه مىتواند همه اين انديشهها را به همه نزديك سازد اسلام و دستورات آسمانى آن است، اگر همه تن به دستورات اسلام دهيم، هم اتحاد و وحدت بوجود مىآيد، و هم از نظر روانى راحت و آسوده خواهيم بود. على(ع) با اشاره به همين مطلب است كه مىفرمايد: «اما دينٌ يجمعكم؛(24) آيا دينى نيست تا محور اتحادتان شود» و در جاى ديگر فرمود: «واقعيت جز اين نيست كه همگى شما بر اساس دين خدا برادريد.»(25)
دو قبيله اوس و خزرج نام داشت
يك ز ديگر جان خون آشام داشت
كينههاى كهنهشان از مصطفى
محو شد در نور اسلام و صفا
اولاً اخوان شدند آن دشمنان
همچو اعداد عنب در بوستان
وز دم «المؤمنون اخوةٌ» به پند
در شكستند و تن واحد شدند
آفرين بر عشق كل اوستاد
صدهزاران ذره را داد اتحاد
همچو خاك مفترق در رهگذر
يك سبوشان كرد دست كوزهگر(26)
و قرآن گاهى هشدار مىدهد كه اتحاد در دين را از دست ندهيد. «ولاتكونوا من المشركين من الّذين فرّقوا دينهم و كانوا شيعاً كل حزب بما لديهم فرحون؛(27) و از مشركان نباشيد، از كسانى كه دين خود را پراكنده ساختند و به دستهها و گروهها تقسيم شدند (و عجيب اين كه) هرگروهى به آنچه نزد آن هاست (دلبسته و) خوشحالند .
در توضيح آيه مىخوانيم: «مذهب هميشه عامل وحدت و يكپارچگى در محيط بوده همان گونه كه اسلام به اختلافات قبايل حجاز و حتى اقوام خارج از جزيرة العرب پايان داد و آن را امّت واحده ساخت.»(28)
و در بطن اسلام، قرآن به عنوان اصلىترين دستورات دين اسلام، نيز به عنوان مهمترين عامل وحدت جامعه و اقشار مختلف آن مطرح است، خود مىگويد: «واعتصموا بحبل اللّه؛(29) به ريسمان الهى (يعنى قرآن و يا اسلام) چنگ بزنيد» در آيات قرآن نور هميشه به صورت «مفرد» و ظلمت به مدّت جمع (ظلمات)(30) آمده اين در واقع اشاره لطيفى است به اين حقيقت كه ظلمت (اعم از حسى و معنوى) همواره سرچشمه پراكندگىها وجدايىها و دور افتادنها است در صورتى كه نور رمز وحدت و اجتماع مىباشد.
بسيارى ديدهايم كه در يك شب تابستانى چراغ و يا لامپى در وسط حياط يا بيابان روشن مىشود در صورت كوتاهى انواع پروانههاى عاشق و دلسوخته و حشرات دور آن جمع مىشوند و در واقع مجمعى از زندگى را در اشكال متنوع تشكيل مىدهند امّا هنگامى كه آن را خاموش كنيم هر كدام به طرفى مىروند و پراكنده مىگردند.
در مسائل معنوى و اجتماعى نيز همين گونه است، نور علم و قرآن و اسلام مايه وحدت و ظلمت جهل و كفر و هواهاى نفسانى موجب پراكندگى و نفاق مىشود.(31) اقبال لاهورى مىگويد:
از يك آيينى مسلمان زنده است
پيكر ملّت ز قرآن زنده است
ما همه خاك و دل آگاه اوست
اعتصامش كن كه حبل اللّه اوست
چون گهر در رشته او سفته شو
ورنه مانند غبار آشفته شو(32)
3- پيامبر اكرم اسلام: سرسپردگى در برابر فرامين پيامبر اكرم(ص) و سنّتهاى او بخوبى مىتواند انديشمندان جامعه ما را كنار هم جمع نموده و به همگرايى و همسويى بكشاند، قرآن كريم مىفرمايد: «فلا و ربّك لايؤمنون حتّى يحكّموك فيما شجر بينهم ثمّ لايجدوا فى انفسهم حرجاً ممّا قضيت و يسلّموا تسليما؛(33) قبل از ترجمه آيه اشاره كنيم كه «زبيربن عوام» با يكى از انصار در مسألهاى با هم اختلاف نظر پيدا كردند، رسول خدا حكمى كرد كه مورد قبول مرد انصارى واقع نشد آن گاه آيه فوق نازل شد. «پس به پروردگارت قسم كه آنها مؤمن نخواهند بود مگر اين كه تو را در اختلافات خود به داورى طلبند، پس در دل خود از داورى تو احساس ناراحتى نكنند كه كاملاً تسليم آن باشند.» متأسفانه امروزه اختلافاتى بوجود مىآيد كه گاهى به سطح روزنامهها كشيده مىشود يكى از عوامل آن عدم پذيرش دستورات اسلام و فرامين پيامبر اكرم(ص) مىباشد اقبال مىگويد:
دل به محبوب حجازى بستهايم
زين جهت با يكديگر پيوستهايم
عشق او سرمايه جمعيّت است
همچو خون اندر عروق ملّت است
عشق ورزى از نسب بايد گذشت
هم زايران و عرب بايد گذشت
امت او مثل او نور حق است
هستى ما از وجودش مشتق است(34)
4- امامت و ولايت: عامل مهّم ديگر در ايجاد وحدت در جامعه تشيع و بين دانشمندان آن قبول امامت و سرسپردگى در مقابل دستورات و رفتارهاى امامان معصوم (ع) است. در حديث پيش گفته كه از اميرمؤمنان نقل شد مهمترين ويژگى آگاهان جامعه را اين دانسته كه «يتواصلون بالولاية؛(35) پيوندشان با هم بر اساس ولايت است.» و در جاى ديگر فرمود: «الامامة نظاماً للامّة و الطّاعة تعظيماً للامامة؛(36) (خداوند) امامت را عامل نظم (و هماهنگى) امّت و پيروى (از ائمه را) بزرگداشت امامت قرار داد.» و درباره خود فرمود: «واقعيت جز اين نيست كه من قطب آسيابم، چرخهاى كشور بايد بر محورم هماره بچرخد و من در جاى خويش ثابت بمانم؛ اگر لحظهاى من جايگاهم را رها كنم مدارش سرگردان مىشود و سنگ زيرين آن به لرزش مىگرايد»(37) و در زمان غيبت امام زمان(عج) علماى جامع الشرائط به عنوان حاكمان جامعه و محور اتحاد معرفى شدهاند، على (ع) فرمود: «موقعيت زمامدار، همچون ريسمانى است كه مهرهها را در نظام مىكشد و آنها را جمع كرده ارتباط مىبخشد، اگر ريسمان از هم بگسلد مهرهها پراكنده مىشوند و هر كدام به جايى خواهند افتاد! پس هرگز نتوان همه را جمع آورى نمود و از نو نظام داد.»(38)
5 – ارزشها و مصالح عمومى: هر جامعه براى خود ارزشهاى پذيرفته شدهاى دارد، و همچنين مصالح عمومى، جامعه تشيّع نيز از اين دو امر مستثنى نمىباشد و مغزهاى متفكر جامعه علوى مى توانند بر محور ارزشهاى پذيرفته شده و مصالح عمومى جامعه تشيّع با هم اتحاد و وحدت داشته باشند.
بيا تا شمع هم پروانه هم يار هم باشيم
در اين گلشن بهار هم، گل هم، خار هم باشيم
چو ياران نبى در «صفه» توحيد بنشينيم
صفاى هم، گل هم، باغ هم گلزار هم باشيم
عوامل اختلاف (تأثير گذار بر دوگانگى)(39)
با توجه به اين كه در گذشته مراكز و رشتههاى مختلف علمى مكمل يكديگر بودهاند، يا حداقل معارض و مخالف هم نبودهاند، در اين زمان عواملى چند در جدايى حوزه و دانشگاه و به وجود آمدن جوّ بد بينى ميان آن دو نقش دارد. 1- تز جدايى دين و علم در مغرب زمين و تأثير آن بر فضاى دانشگاهى:
سالها است كه در مغرب زمين تز جدايى دين از علم مطرح، و كاملاً پذيرفته شده است، البته اين جدايى در اديان تحريف شده مسحيّت و يهود راه دارد، ولى متأسفانه برخى دانشگاهيان بى خبر از معارف دينى اسلام اين ديدگاه را توسعه داده و به دين اسلام نيز تسرّى داده است در صورتى كه دين اسلام هيچ تضادى با علم و علوم نداشته بلكه مؤيّد و مشوّق آن است، يكى از صاحب نظران دانشگاهى در اين باره گفته است «مسلّم است كه يكى از علل مهم جدايى دهنده حوزه و دانشگاه همين افتراق علم و دين در مغرب زمين است دانشگاه در كشورها بر اساس علوم پديد آمده در چهار قرن اخير اروپا تأسيس و مسأله جدايى علم و دين به طور طبيعى به كشور ما منتقل شد.»(40) 2- استعمار خارجى:
با پيروزى انقلاب اسلامى كه از مهمترين عامل آن وحدت نيروهاى حوزوى و دانشگاهى بود استعمار جهانى به صورت عام، و آمريكاى جهانخوار ضربه سختى خوردند، قطعاً استعمارگران آرام نخواهند نشست و تلاش مضاعف را براى جدايى حوزه و دانشگاه به كار خواهند بست تا از اين راه دوباره به منافع از دست رفته خويش دست يازند، چنان كه در گذشته با بدبين كردن دانشگاهيان به حوزه و علماى دين، به اهداف خويش دست يافتهاند، امام راحل (ره) در اينباره مىگويد: «نقشه جهانخواران و عمّال آنان جدا كردن اين دو طبقه مؤثر، متفكر در زمان رژيم طاغوتى بود، و مع الأسف موفق شدند كشور را به تباهى كشاندو آن نقشه بار ديگر در دست اجراست، كه با غفلت جزئى روبه تباهى خواهيم رفت.»(41) 3- همدستان داخلى استعمار:
وابستگان و جيره خواران قدرتهاى خارجى، منافقان و دوستهاى نادان، و منافع طلب، عامل ديگرى است براى جدايى حوزه و دانشگاه، مخصوصاً در سالهاى اخير با نفوذ بعضى از اين عناصر در مراكز فرهنگى و دانشگاهى كشور قدمهايى در مسير جدايى اين دو مغز متفكر برداشته شده، اگر جلو آنها توسط عالمان زمان شناس، و دانشگاهيان متديّن گرفته نشود ممكن است فاجعه جبران ناپذيرى ببار آورد، حادثه ناگوار كوى دانشگاه تهران، تعطيلى امتحانات و تظاهرات دانشجويان در برخى شهرها در سال جارى زنگ بيدار باشى براى همه دلسوزان كشور بود،و اعلام هشدار به كسانى كه از دانشجويان بهره بردارى فصلى و انتخاباتى و جناحى و ابزارى مىنمايند. 4- تحجرگرايى و كم رنگ شدن دين:
عامل ديگر در جدايى اين دو قشر عظيم، رشد تحجرگرايى و دورى از مسائل زمان در حوزهها و كم رنگ شدن دين و ديانت در دانشگاهها است، هرچه اين دو عامل بيشتر رشد و ميدان بيابند زمينه جدايى نيز بيشتر فراهم مىشود. آثار و بركات وحدت حوزه و دانشگاه در اجتماع
پيامبر اكرم(ص) فرمود: «الجماعة رحمةٌ و الفرقة عذابٌ؛(42) وحدت و اتحاد (باعث نزول) رحمت الهى و تفرقه و جدايى(موجب مشكلات و) عذاب مىشود. و از ديدگاه اميرالمؤمنين وحدت اقشار جامعه باعث سعادت دنيوى مىشود و هيچ ارزشى به پاى آن نمىرسد، آن جا كه در سرزنش كوفيان بى وحدت و جدا از هم فرمود: «…فانّ اللّه سبحانه قد امتنّ على جماعة هذه الامّة فيما عقد بينهم من حبل هذه الالفة الّتى ينتقلون فى ظلّها و يأوون الى كنفها بنعمةٍ لا يعرف احدٌ من المخلوقين لها قيمةً لانّها ارجح من كلّ ثمنٍ و اجلّ من كلّ خطرٍ؛(43) آگاه باشيد كه شما هم اكنون دست از رشته اطاعت كشيديد و بازنده كردن ارزشهاى جاهليّت دژ محكم الهى را در هم شكستيد در حالى كه خداوند بر اين امّت اسلامى بر «وحدت و برادرى» منّت گذارده بود كه در سايه آن زندگى كنند و به آن پناه برند، نعمتى بود كه هيچ ارزشى نمىتوان همانند آن تصور كرد، زيرا از هر ارزشى گران قدرتر، و از هر كرامتى والاتر است.»(44) و قطعاً وحدت رهبران فكرى جامعه، بر مردم و جامعه آثار دارد، چرا كه جامعه موجودى بى روح و خنثى نيست كه در برابر مسايل فكرى عملى، هيچ گونه واكنشى از خود نشان ندهد بلكه جامعه موجودى زنده و فعال است كه از گروههاى مختلف انسانى تشكيل يافته و داراى ذوقهاى فكرى، هنرى و عملى گوناگون در داخل خود مى باشد آن چه به اين ذوقها، سليقهها و تمايلات متنوع و گاهى متضاد قدرت مهار مىبخشد و مانع از هم گسيختگى اجتماع مىگردد، وجود يك فرهنگ عمومى قوى در ساختار جامعه است تا نوعى هماهنگى و همسويى در ميان مردم به وجود آورد، هرگاه جامعه از لحاظ فرهنگ عمومى دچار از هم گسيختگى گردد، بحران هويت آن را فرا گرفته و جوّ ناامنى و ناهنجارى در ميان افراد آن به وجود آمده و رشد خواهد كرد.
براى رهايى جامعه از بحران هويت و شكلگيرى فرهنگ مطابق با ارزش هاى اسلامى و ملّى شايسته است قبل از همه توليد كنندگان محصولات فكرى و فرهنگى به باورهاى مشترك و همسان دست يابند تا زمانى كه اين هماهنگى در سطح مقامات و نهادهاى فكرى و فرهنگى بالاتر بوجود نيايد همفكرى در سطوح پايين نيز شكل نخواهد گرفت؛ مثلاً اگر دانشگاهيان بدون در نظر داشتن فرهنگ دينى و ملّى به گسترش و ترويج محصولات فكرى، فرهنگى غرب و شرق كه بر اساس «اومانيسم= عقل گرايىمحض» و «سكولاريسم= دين زدايى» بنيان گذارى شده بپردازند و حوزويان هم به ترويج فرهنگ اسلام مبتنى بر «خدا محورى» و «حق محورى» چگونه مىتوان انتظار داشت كه مشكلى در اجتماع به وجود نيايد؟
اين اصل را همگان قبول دارند كه «تأثير علوم انسانى در ادامه جوامع انكارناپذير است» به همين جهت توليد كنندگان انديشه و فرهنگ – حوزه و دانشگاه – بايد همسو و هم جهت با يكديگر حركت نموده و جامعه را به سمت انسجام و همگرايى ارزشى و فرهنگى سوق دهند، تا جامعه از خطر گسيختگى فرهنگى مصون بماند. فرهنگ و باورهاى مشتركى كه در سايه وحدت حوزه و دانشگاه متولد مىشوند و داراى ويژگىهاى ذيل خواهد بود:
1- اصالت به ارزشهاى اسلامى و دينى دادن.
2- احترام به فرهنگ و دستاوردهاى معنوى ملّى مورد تأييد دين.
3- استفاده از دستاوردهاى مثبت بشرى.
4- دور بودن از ناهنجارىهاى فرهنگى غرب و شرق.
چنان كه اتحاد و وحدت سياسى اين دو پايگاه عظيم آثار ذيل را در پى خواهد داشت.
1- هماهنگى در تصميمگيرىها و برنامه ريزىها.
2- اجراى مطلوب برنامه.
3- حاكميت يافتن قانون گرايى نه جناحگرايى.
4- ارائه چهره خدمت گذار از دولت مردان اسلامى.
5 – مسدود شدن راه بر عناصر نفوذى.
و امّا عدم وحدت فرهنگى حوزويان و دانشگاهيان آثار شوم ذيل را به دنبال خواهد داشت:
1- ايجاد شك و ترديد نسبت به ارزشهاى دينى.
2- عدم احترام به فرهنگ و دستاوردهاى معنوى ملّى.
3- استفاده نبردن از دستاوردهاى مثبت بشرى.
4- دچار شدن به ناهنجارىهاى فرهنگى غرب و شرق.
چنان كه عدم وحدت سياسى حوزه و دانشگاه اين آثار را در سطح كلان ايجاد خواهد كرد:
1- پراكندگى و ناهماهنگى در تصميمگيرى.
2- ضعف در اجراى برنامهها.
3- رشد جناح بازى.
4- تضيع سرمايههاى مادى و معنوى.(45)
5 – بد بين شدن مردم به مسئولان.
6- نفوذ عناصر فرصت طلب در بين جناحها.
بجهت همين پيامدها و امثال آن كه بر اختلاف و دو دستگى و چند دستگى در جامعه مترتب است قرآن تفرقه و عدم اتحاد را در رديف عذابهاى آسمانى دانسته، آن جا كه مىفرمايد: «قل هو القادر على ان يبعث عليكم عذاباً من فوقكم او من تحت ارجلكم او يلبسكم شيعاً و يذيق بعضكم بأس بعضٍ انظر كيف نصرّف الآيات لعلّهم يفقهون؛(46) بگو او قادر است كه عذابى از طرف بالا يا از زير پاى شما(همچون زلزله و سيل و…) بر شما بفرستد يا به صورت دستههاى پراكنده شما را با هم بياميزد، و طعم جنگ (و ناراحتى) را به هر يك از شما به وسيله ديگرى بچشاند، ببين چگونه آيات گوناگون را براى آنها باز مىكنيم شايد بفهمند و بخود آيند.»
تعبير «يلبسكم شيعاً» كه به معناى گروهها و دستههاى مختلف به هم آميخته و متضاد است، نشان مىدهد كه مسأله اختلاف و دو دستگى در جامعه و بين مقامات و رهبران فكرى جامعه، به قدرى خطرناك است كه در رديف عذابهاى آسمانى و صاعقهها و زلزلهها قرار گرفته و راستى چنين است، بلكه گاهى ويرانيهاى ناشى از اختلاف و پراكندگى به درجات بيشترى از ويرانيهاى ناشى از صاعقهها و زلزلهها است كراراً ديده شده است كه كشورهاى آباد و پيشرفته در سايه شوم نفاق و تفرقه بين نيروى فكرى به نابودى كشيده است و ثروتهاى ملى آن در مسير رقابتهاى ناروا به كار رفته، اين آيه و امثال آن هشدارى است به رهبران و سردمداران فكرى و فرهنگى جامعه.
ولى دردمندانه بايد گفت امروز جامعه ما مخصوصاً جوانان به نوعى دچار بحران هويت شدهاند و اين بر اثر همان عدم وحدت كامل فرهنگى حوزه و دانشگاه است چرا كه از طريق فيلمها، مخصوصاً فيلمهاى سينمائى و برخى كتابهاى تراوش يافته از مغر روشن فكران دانشگاهى نوعى از فرهنگ تبليغ مىشود كه درست در مقابل مطالبى است كه از شخصيتهاى دينى و حوزوى و كتابهاى مذهبى بهره بردارى مىشود، چنان كه بر اثر همين عدم هماهنگى و همسويى سياستهاى خارجى نيز دچار نوعى سردرگمى و تضاد شده است.
آن بحران و اين تضاد را گاهى حتى در چهره و لباس و رفتار برخى از جوانان مىتوان مشاهده نمود، مىبينى جوان در عزادارى و يا نماز جماعت و جمعه شركت نموده منتهى كاملاً با لباس و چهره غربى كه آن چهره و لباس با اين مكانهاى دينى همخوانى ندارد. البته اين حالت براى هميشه نخواهد ماند سرانجام يك طرفه خواهد شد، واى بر آن روزى كه اين جوان با تمام مراكز مذهبى و دينى خداحافظى كند، و دنبال همان فرهنگى برود كه از سوى عدهاى از روشنفكران غرب زده ترويج مىشود.
پس بر دلسوزان حوزه و دانشگاه است كه با وحدت خويش جوانان را از اين بحران فكرى و نا آرامى روانى نجات بخشند. به اميد آن روز. پاورقي ها:پىنوشتها: – 1. احمد احمدى، بيرجندى، شعر در زندگى، ص 211. 2. كليات اقبال لاهورى، ص 418. 3. سوره آل عمران، آيه 64. 4. همان، آيه 103. 5. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج1، ص 93. 6. نهجالبلاغه، نامه 78 و فرهنگ آفتاب ج 1، ص 88. 7. شرح ابن ابى الحديد، ج3، ص 185. 8. 9. 10. ابوالفتوح رازى، ج2، 45، و ر ك تفسير نمونه (همان) ج3، ص 33. 11. عبدالمجيد معاديخواه، فرهنگ آفتاب (نشر ذره، 1373 ش)، ج 7، ص 3711. 12. محمدى رى شهرى، ميزان الحكمه، ج 8، ص 4010 حديث 14067. 13. شهيد دكتر مفتح، وحدت دو قشر روحانى و دانشگاهى(نشر حجت)، ص 15. 14. محمدى رى شهرى، منتخب ميزان، سيدحميد حسينى(قم، دارالحديث، چاپ دوم، 1382)، ص 102. 15. نهجالبلاغه، محمد دشتى خطبه 127، ص 240. 16. مهدوى كنى(محمد رضا)، نقطههاى آغاز در اخلاق عملى، ص 606. 17. مبلّغان، شماره 24، سال 1422 ه.ق، ص7 – 12. 18. عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، ترجمه سيد غلام رضا سعيدى، ص 77. 19. سوره انفال، آيه 63. 20. سوره آل عمران، ص 64. 21. سوره انبياء، ص 92. 22. سوره حجرات، آيه 10. 23. معاديخواه، فرهنگ آفتاب (همان)، ج 1، ص 90. 24. همان. 25. همان. 26. مثنوى معنوى، دفتر دوّم ، ص 376 – 377. 27. سوره روم، آيه 31 – 32. 28. ناصر مكارم شيرازى، تفسير نمونه (دارالكتب الاسلامية، 1370)، ج 20، 382. 29. سوره آل عمران، آيه 103. 30. احمد احمدى بيرجندى،شعر در زندگى، ص 212. 31. سوره نساء، آيه 65. 32. مجله تقريب، مجمع تقريب مذاهب اسلامى، شماره 5، ص 145. 33. سوره انعام، آيه 1. 34. تفسير نمونه (همان)، ج 5، ص 147. 35. فرهنگ آفتاب (همان) ج 7، ص 3711. 36. همان، ج 9، ص 4743. 37. همان، ج 1، ص 91. 38. نهج البلاغه، محمد دشتى، خطبه 146، ص 268. 39. در اين بخش از شماره 28 ره توشه راهيان نور سال 1420 ق بهره بردهايم. 40. پيام حوزه، سال اوّل شماره سوّم، پاييز 1373، ص 65، سخنان دكتر حداد عادل. 41. تبيان، شماره 15، ص 283. 42. منتخب ميزان الحكمه(همان) ص 102، حديث 1117. 43. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، ص 396، خطبه 192. 44. ر – ك پيام حوزه، سال اوّل، شماره 3، ص 67 – 68 و ره توشه راهيان نور شماره 28، رمضان 1420 ق، ص 234-236 و روزنامه رسالت، 26 آذر 1376، ص 6. 45. سوره انعام، آيه 65.