دير زمانى است كه از تهاجم فرهنگى و يا شبيخون فرهنگى سخن بر زبان مىرانيم و آن را به عنوان يك خطر و تهديد براى نظام و دين و نسل جوان گوشزد مىكنيم اما نه راه چارهاى براى آن انديشيده شده و نه بطور جدى با اين خطر مهاجم به روياروئى پرداختهايم اين رويه به صورت يك سنت در جامعه فرهنگى ما درآمده است كه حتى مسئولين امور كشور – آنها كه درد دين دارند – نامى از هجوم و شبيخون فرهنگى برده و در عمل غارت شدن ارزشها و سقوط قشرهائى از نسل جوان ما را مىبينند اما هرگز به چارهجوئى نپرداخته و حتى بيان درد را نيز به فراموشى سپرده است و چنين مىنمايد كه بادرد خو كردهايم و به تدريج عادى شدن انحطاط فرهنگى و ابتذال اخلاقى را مشاهده مىكنيم و گناه و فساد و ابتذال و گستاخى بصورت يك فرهنگ در آمده و همه را به تسليم كشانده و تدريجاً از حساسيتهاى رسمى نيز اثرى مشاهده نمىشود و اين همان چيزى است كه بنام عادى شدن فساد و سنت شدن بدعتها در روايات از آن نام برده شده است. مىگويند: طبيبى به شهرى آمد، مردم شهر را ديد كه به مرض سودا مبتلا شده اما به گونهاى اين بيمارى در طبيعتشان رسوخ كرده كه حاضر نيستند بپذيرند، بيمارند طبيب دلسوز به مردم شهر گفت: شماها بيمار هستيد و سودا بر پيكر شما چنگال افكنده اما در صدد علاج برنمىآييد! مردم سودا زده پاسخ دادند بيمار كسى است كه سودا ندارد و تو بيمارى كه ما را بيمار خطاب مىكنى!
بالاخره پس از اصرار فراوان تنى چند از مردم شهر را حاضر ساخت كه بيايند تحت معالجه قرار گيرند و براى بهبودى از بيمارى به معالجات آن طبيب تن دهند و هرگاه يكى از آنها از بيمارى نجات پيدا مىكرد مىگفت: آه، كه راحت شدم و معنى سلامت را مىفهميد. اين سرنوشت انسانهائى است كه با فساد و گناه و اعمال منكر خو گرفته و حتى حاضر نيستند باور كنند به بيمارى اخلاقى مبتلا هستند و از اين شگفتتر كه آن طبيبانى كه مىبايست مردم را توجه به بيمارى و آلودگى دهند ديگر حاضر نيستند از درد و رنج اخلاقى نامى ببرند تا چه رسد به آنكه در صدد معالجه بيمارىها برآيند! جمعى نيز كه درد دين دارند از درد مىنالند اما چاره ندارند، خون دل مىخورند و غصه گلوگيرشان شده و بر باد رفتن ارزشها را نظاره مىكنند اما نه قدرت اجرائى دارند و نه دستشان به جائى مىرسد، بيشتر اينان كسانى هستند كه براى انقلاب شهيد و اسير و جانباز دادهاند و امروزه شاهد برباد رفتن دست آوردهاى عزيزانشان هستند، مىبينيد كه مشتى بلهوس،خوشگذران، عياش و لجام گسيخته با منظرههاى زشت و ناهنجار پيش رويشان راه مىروند و لبخند تمسخر مىزنند كه در فضائى از سكوت و بى تفاوتى پشت پا به همه چيز زدهاند و آزاد آزاد در بازار و خيابان رژه مىروند و احدى حتى يك تذكر به آنان نمىدهد و حتى در پارهاى از جشنوارهها و مراكز برگزارى كنسرتهاى مبتذل صدقه سر وزارت ارشاد زنان و دختران جلف، همان دستمالى كه به عنوان حجاب اسلامى بر سر انداخته بودند از سر برداشته و با دست مىچرخانند و مىرقصند و كسى نيست متعرض آنان شود. اين همان آزادى است كه هديه آنان كردهاند و شادى و طرب كه هنر بى تعهد به ارمغان آورده است.
در ساير موارد گناه و هنجار شكنى و گستاخى نيز تقريباً وضع به همين منوال است. اين همان موضع انفعالى است كه عنوان اين مقاله بود. حال ببينيم آيا انفعالى عمل كردن توجيه عقلى يا شرعى دارد يا نه؟!
اگر به فلسفه سياسى اجتماعى اسلام بنگريم ناموجه بودن اين رويه را روشنتر خواهيم ديد، هجوم بردن بر دشمن در عرصه كارساز آنگاه كه راه چاره به آن منحصر باشد موضوعى است كه بدان توصيه شده است و در سخنان اميرمؤمنان عليه السلام شاهدى بر آن خواهيم يافت. لشگر معاويه به شهر انبار حمله مىكنند و به چپاول و غارت مىپردازند و زيور از زنان مسلمان و غير مسلمان مىربايندو بر مىگردند بدون اينكه كسى متعرض آنان شود. اين خبر به اميرالمؤمنين(ع) مىرسد، بى درنگ در خطبهاى شورانگيز بر كوفيان فرو مىخواند و از آن واقعه اسفبار با دردمندى ياد مىكند. اين خطبه موسوم به خطبه جهاد است كه با اين جملات آغاز مىگردد: «ان الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه اللّه لخاصة اوليائه و هو لباس التقوى و درع اللّه الحصينة و جنته الوثيقه…؛ جهاد درى از درهاى بهشت است كه خداوند بر روى دوستان خود گشوده است، جهاد لباس تقوا و زره محكم و سپر مطمئن خداوند است كسى كه از جهاد روى گردان شود و آن را ترك نمايد خداوند لباس ذلت و خوارى بر او مىپوشاند و دچار بلا و مصيبت گردد…» تا آنجا كه مىفرمايد: به من خبر رسيده كه مردى از دشمن بر زن مسلمان و غير مسلمان كه در پناه اسلام است هجوم برده و خلخال و دست بند و گوشواره و گردن بند از زنان ربوده در حالى كه هيچ وسيله براى دفاع جز گريه و التماس نداشتهاند…تا آنجا كه مىفرمايد: «فلو ان امرأً مسلما مات من بعد هذا اسفا ما كان به ملوما بل كان به عندى جديراً» بخدا قسم اگر مرد مسلمان از اين پس از غصه و تأسف بميرد جاى ملامت نيست بلكه بنظر من شايسته است. در بخش ديگرى اين خطبه با عتاب به اهل كوفه مىفرمايد: «زشت باد روى شما و از اندوه آسوده خاطر نباشيد ،چرا كه هدف تيرها قرار گرفتهايد، بر شما حمله مىكنند و شما حمله نمىكنيد، با شما مىجنگند و شما به جنگ آنان نمىپردازيد، معصيت خدا مىشود و شما رضايت مىدهيد…» (خطبه 27).
امام در اين خطبه پرشور به مسلمانان مىآموزد كه در برابر دشمنان چه شيوهاى پيشه كنند به مسلمانان نبايد بنشينند مهاجمان دشمن حتى اگر نام اسلام را يدك مىكشند بر شهرها هجوم آورند، متعرض نواميس مردم شوند، گناه و معصيت را رواج دهند، اما مسلمين، بنشينند و نگاه كنند و بىتفاوتى پيشه سازند تا غيرت و حميت منسوخ گردد. اين درس براى هميشه تاريخ و همه عرصهها در برابر هجمه دشمنان اسلام است.
آيا آنچه امروزه، از هجوم بيگانه و طرحهاى فساد انگيزى كه در كشورهاى اسلامى به اجرا در مىآورد مشاهده مىكنيم از مصاديق بارز اين سخن امام نيست؟
تهاجم فرهنگى را دشمن طراحى مىكند و به دست خودىهاى ناآگاه به اجرا در مىآيد و سكوت و بىتفاوتىها گسترش آن را دامن مىزند. يكى از نمونه هايش همين كشف حجاب نوين و لباسهاى نامشروع است كه صهيونيستها طراحى كردهاند و توليدىها تكثير مىكنند و فروشگاهها به نمايش مىگذارند و مشتى زنان و دختران مىپوشند و عملاً اعلام جنگ با ارزشهاى اسلامى مىدهند. شگفتا كه همه جا سخن از اين بىحجابى نوين بر زبان هاست اما هيچ كس در صدد چارهجوئى نيست.اينها در ادارات دولتى مىآيند، در دانشگاهها مانور مىدهند در خيابانها رژه مىروند و احدى در فكر چارهجوئى نيست. گاه همينها با پسران به اردوى مختلط مىروند، كوه نوردى مىكنند، به شمال و كنار دريا مىروند و هيچ كس متعرض آنها نمىشود. و شگفتا كه هرگاه از ضرورت برخورد با اين افراد هنجار شكن سخن به ميان مىآيد، عدهاى مىگويند: مگر تنها مشكل جامعه حجاب است؟! اينها غفلت دارند كه حجاب امروزه به عنوان نماد اسلام در سطح جهانى مطرح است. اگر دولت فرانسه چند دختر دانشآموز مسلمان را به جرم حجاب از مدرسه اخراج مىكند اين براى ما درس است كه چه شده كه يك دولت مدعى دموكراسى از حجاب دختران دانشآموز وحشت دارد؟!
پاسخ همان است كه مىدانيم كه رعايت حجاب امروزه يك مسئله راهبردى و علامت استكبار ستيزى و معارضه با فرهنگ بيگانه و لذا دشمنان از آن هراس دارند. از سوى ديگر بيگانگان تصريح كردهاند كه انقلاب اسلامى را با كشف حجاب و نشر فساد در ايران زمين گير خواهيم كرد و بدحجابى و بىحجابى امروز همان سلاحى است كه دشمن به دست مشتى عناصر لجام گسيخته داده و با طراحى مد و لباسهاى غير شرعى به جنگ ارزشهاى دينى و انقلابى ما آمده و روز افزون به اجراى اين طرح مىپردازند و ما را خواب گرفته و هيچ كس احساس مسئوليت نمىكند نه دستگاههاى قضائى و نه اجرائى و نه رياست مدرسه و دانشگاه و نه مدرس و نه استاد و همه موضع انفعالى گرفته و مىترسند با اين پديده زشت برخورد كنند. و البته مىدانيم كه مشكل امروز تنها مسئله حجاب نيست و مسائل ديگرى نيز وجود دارد مانند مواد مخدر كه مجازاتى جز اعدام ندارد و روز افزون خرمن زندگى نسل امروز را به آتش مىكشد و نا امنى و آدم ربائى و سرفت و خشونت و صدها ناهنجارى ديگر…، صاحبان تصميم و مسئولان مربوط بايد بدون فوت وقت به حل اين معضلات بصورت جدى بپردازند، چرا كه مواضع سست و انفعالى زمينه گسترش مفاسد را فراهم مىسازد دوستان را دلسرد و دشمنان را اميدوار و متجاهران به فسق را گستاختر مىكند اينجاست كه نتيجه بايد گرفت: برخورد قاطع و اصولى و مستمر با مفاسد و انحرافها از ضرورتهاى قطعيه است كه از آن گزيرى نيست و البته اين مطلب راه كارهاى فرهنگى، توجيهى و تربيتى را نفى نمىكند كه در تربيت اصل نقش بنيادين ايفا مىكند و برخورد كيفرى و مجازاتهاى اسلامى فرع است و دست اندركاران امور بايد براى ريشه كن ساختن مفاسد و ابتذال از هر دو ابزار يارى جويند و درنگ و ترديد نكنند كه بىتفاوتى گناهى است غيرقابل بخشش. پاورقي ها: