قيام قم، حماسه مقاومت و فداكارى‏

حضرت امام صادق(ع) فرموده‏اند: «تربة قم مقدسة و اهلها منّا و نحن منهم؛(1) سرزمين قم مقدس است و مردم آن از ما هستند و ما از آنها مى‏باشيم». همانگونه كه از منابع روايى برمى‏آيد اين شهر مقدس مركز علم و معرفت مى‏باشد. البته مردمان اين سامان از گذشته‏هاى تاريخى به هيچ عنوان به دانش و انديشه اكتفا ننموده‏اند بلكه آن را با ايمان و عمل توام ساخته‏اند و اين حقيقتى است كه اهل بيت(ع) بر آن تأكيد كرده‏اند. امام خمينى مى‏فرمايند: «قم مركز فعاليت‏هاى اسلامى است. تحرّك از قم است، از خود قم، از طلاب قم، از علماى قم، از مدرّسين قم، ايّدهم اللّه تعالى، از توده قم كه سرباز وفادار به اسلام هستند، از آنجا(قم) تحرك به همه مناطق ايران سرايت مى‏كند».(2) به دليل تأثير گذارى اين شهر در فرهنگ و معارف ديگر نقاط تشيع، ستمگران و متجاوزان خواسته‏اند اين ديار به سوى رشد و پويايى گام ننهد. امام تأكيد مى‏نمايند: «اين‏ها نقشه شان اين بود قم نباشد. قم را با منافع خودشان مضر مى‏دانند. قم لشكر حق است. جنود ابليس، جنود حق را با مقاصد خودشان مخالف مى‏دانند…»(3)
در تاريخ معاصر دو درخشندگى به چشم مى‏خورند كه از افق قم طلوع كرده‏اند يكى قيام 15 خرداد 1342 ه.ش و ديگرى خروش 19 ديماه 1356 ه.ش، مقام معظم رهبرى فرموده‏اند: «قيام دليرانه مردم قم، نقطه شروع مبارزه بى امانى بود كه تا لحظه سقوط حكومت رژيم پهلوى ادامه يافت و پس از آن نيز ادامه خواهد داشت. سهم مردم قهرمان قم به عنوان آغازگر اين مبارزه بزرگ بر ضد ظلم و كفر و استكبار و الحاد داخلى و خارجى در تاريخ انقلاب اسلامى ايران محفوظ خواهد ماند چرا كه آنان بطور اوّليه كتاب انقلاب اسلامى را با خون عزيزترين و رشيدترين فرزندان خود رقم زدند…»(4) ايشان افزوده‏اند: «در نهضت عظيم انقلاب اسلامى ما دو نقطه شروع وجود دارد كه يكى 19ديماه و ديگرى شروع مبارزات در سال 1342 كه هر دو مربوط به قم است.»(5)
آرى نوزده دى روزى بود كه روزنه‏ها را به سوى عاشورا گشود و بار ديگر «كل يوم عاشورا و كل‏ارض كربلا» در اين شهر رقم خورد، روزى كه مشت‏هاى گره كرده روحانيان، طلّاب و ساير اقشار قم در دفاع از ارزشهاى دينى به خون نشست و گلواژه آزادگى سرداده شد، نوزده دى جرقه‏اى بود بر انبار خشم مردم قم تا همه بافته‏هاى چندين ساله طاغوت و اعوان و انصارش را در شعله‏هايش فرو ببرد. زمينه‏ها
پس از قيام خونين امّا با بركت 15 خرداد 1342 ه.ش فشار سياسى و اختناق شديد،
سراسر ايران را فرا گرفت، شاه با دستگيرى نيروهاى مبارز، انقلابى و ارزشى و تبعيد آنان به نقاط دور افتاده و بد آب و هوا، محيط كشور را براى بيگانگان، بخصوص آمريكا، فراهم ساخت. اگرچه حضرت امام خمينى (قدس سره) در تبعيد تركيه و عراق و نيز بنا به مناسبت‏هاى گوناگون و در مقاطع مختلف نسبت به كارنامه سياه رژيم پهلوى و نفوذ استكبار جهانى و صهيونيست‏ها در برنامه‏هاى سياسى، فرهنگى و اقتصادى ايران موضع‏گيرى جدّى و ريشه‏اى مى‏نمودند و بنابه مقتضيات و مصالحى اعلاميه‏ها و اطلاعيّه‏هايى صادر مى‏فرمودند امّا تشكيلات جفا و جور با دستگيرى ياران و حاميان امام در حوزه‏ها و دانشگاهها، به تصور اينكه زمينه‏هاى يك خيزش عمومى را از ميان برده است، به حكومت خود ادامه مى‏داد. تلاش مأموران حكومت پهلوى در اين بود كه به هر نحو ممكن مراكز علوم دينى از امام دور نگه داشته شوند و اجازه هرگونه تحركى فكرى و عملى به آنان داده نشود، زيرا از اين واقعيت هراس داشت كه اگر امام خمينى همچون قيام شكوهمند خرداد 1342 ه.ش رهبرى جنبشى دينى را عهده‏دار شود، بساط ظلم و سلطنت ساقط مى‏گردد. از آن سوى، استكبار جهانى به رهبرى آمريكا براى ايجاد ثبات سياسى در كشورهاى داراى نظام ديكتاتورى و سرسپرده و جلوگيرى از تشكّل افراد ناراضى براى براندازى چنين حكومت‏هايى و وقوع انقلاب مردمى، كوشيد تا فشار سياسى را تعديل نمايد و پاره‏اى اصلاحات روبنايى و جزئى در مسايل اجتماعى صورت دهد و افراد معترض و مخالف را كه محافظه كار و ميانه رو بودند به نام دفاع از آزادى حقوق بشر به فعاليت هايى سوق دهد كه چنين رژيم‏هايى را تأييد نمايند. شاه ايران تلاش كرد زودتر از ديگران در آستانه روى كار آمدن جيمى كارتر، خود را با سياست‏هاى جديد آمريكا هماهنگ سازد و از فضاى باز سياسى و انتخابات سخن به ميان آورد، امّا طبق برنامه‏هايى حساب شده در اسفند ماه سال 1355 ه.ش سازمان عفو بين الملل در دادگاه لاهه رژيم شاه را به دليل اختناق محكوم كرد و در فروردين ماه سال 1356 ه.ش وزيران خارجه آمريكا و انگلستان طى ملاقاتى خصوصى با محمدرضا پهلوى، با لحن تند و تحكّم‏آميزى، او را دعوت به تعديل رژيم ديكتاتورى و رعايت حقوق بشر به جاى انبار نمودن اين همه سلاح نظامى كردند، وى قول داد، در اين زمينه اقداماتى را به عمل آورد، از اين جهت سه ماه بعد از ملاقات مذكور هويدا را بركنار كرد و جمشيد آموزگار را كه مهره قديمى آمريكائيان بود، روى كار آورد، همان كسى كه استكبار تصور مى‏نمود مى‏تواند نقش على امينى در سال 1340 ه.ش را عهده دار گردد، چنين تغييرات سطحى مورد پسند آمريكا قرار گرفت و سبب شد تا حدودى از فشار و اختناق كاسته شود. در دى ماه سال 1355 ه.ش لايحه اصلاحات بنيادى در امور قضايى به مجلس فرمايشى داده شد و در 14 بهمن ماه همين سال تعداد 66 زندانى سياسى كه مدت محكوميت آنان منقضى شده بود، مود عفو قرار گرفتند! در دهم اسفندماه، شاه طى مصاحبه‏اى اعلام نمود: تمام پست‏هاى ادارى و سياسى كشور در اختيار ملّت قرار دارد؟!
با اين برنامه‏هاى به ظاهر اصلاحى كه پشت پرده آن آمريكا قرار داشت، استكبار سازماندهى جديدى را براى سركوب قيام مردم به اجرا مى‏گذاشت، دسته‏اى از ملى گرايان و روشنفكران بيمار و غرب‏زده كه با رژيم، اختلاف اصولى نداشتند و مى‏گفتند: شاه بايد سلطنت كند نه حكومت، در چنين فضايى به فعاليت‏هاى سياسى پرداختند.
در مرحله دوم از اين طرح، گروهها و جمعيت‏هاى محافظه كار و غرب زده تقويت شدند و ميدان عمل بيشترى براى آنان فراهم گرديد. در فروردين ماه سال 1356 جمعيت ايرانى دفاع از آزادى و حقوق بشر با موافقت يكى از مسؤولان اصلى كميته حقوق بشر آمريكا به نام «باتلر» تشكيل
گشت، بعد از اين شاه، حزب رستاخيز را مأمور ايجاد فضاى مصنوعى باز سياسى نمود، در چهارچوب عملى ساختن سياست جدايى دين از مسايل حكومتى، افراد متحجّر و مقدس مآب كه ادعاى ديانت و شريعت داشتند با برنامه ريزى‏هاى رژيم شاه در برخى مراكز تبليغى و آموزش علوم دينى نفوذ پيدا نمودند تا در غياب رهبرى كه در تبعيد بسر مى‏برد عملاً حركت انقلاب اسلامى و خيزش عمومى را به انفعال كشانيده و آذرخشى را كه در كوير ستم روشنايى ايجاد مى‏نمود و در خرمن ستم و زورگويى حريق مى‏افكند، خاموش سازند، اشاره امام به خون دل‏هايى كه از دست اين متحجّران و عالمان مقدس مآب و متنسّك و افراد متهتك خورده است، بدون ارتباط با اين حركت حيله گرانه و مزوّرانه استكبار نمى‏باشد زيرا اين‏ها با ظاهرى دينى،عوام پسند و موجّه نظر مردم را از نهضت اصيل و مقدس اسلامى، منحرف مى‏ساختند و نه تنها براى رژيم شاه خطرى نداشتند بلكه به نوعى او را تأييد و تقويت مى‏نمودند امّا امام با فراستى ويژه كوشيد در فرصت‏هاى بوجود آمده مردم را براى عملى ساختن انديشه‏هاى اصولى و مخالفت‏هاى اساسى خود با اساس سلطنت، تهييج نمايد، ايشان فضاى بازسياسى را بازگشت مجدّد و بيشتر استبداد معرفى نمود و اقشار گوناگون ايران را نسبت به ظاهرسازى، عقب نشينى مصلحتى و تهاجم وحشيانه بعدى هشيار ساخت.
در ديماه سال 1356 ه.ش جيمى كارتر به صورت غير مترقبه و چند هفته پس از سفر شاه به آمريكا، عازم ايران گرديد. در مجلس ضيافتى كه در كاخ نياوران برگزار گرديد، كارتر در مقام خوشايندى شاه، اعلام كرد: ايران مرهون شايستگى شاه در اداره كشور است، زيرا او موفق گرديده چنين كشورى را به صورت جزيره ثبات در يكى از پرآشوب‏ترين نقاط جهان درآورد و من نسبت به هيچ شخصيت سياسى همچون شاه، اين همه احساس حق‏شناسى عميق و دوستى صميمانه ندارم!؟ سخنان ستايش‏آميز رئيس جمهور آمريكا كه مصداقى از اين ضرب المثل است كه «ابلهى گفت و كاهلى باور كرد!» در آن مقطع خاص اعتماد به نفس شاه را تقويت كرد و او را به اين فكر واداشت كه مى‏تواند سياست فشار و سركوب را با شدّت افزون‏ترى ادامه دهد و رهبران مخالف به ويژه قلّه آنان يعنى امام خمينى را از صحنه خارج كند!؟(6)
يكى از همگامان راستين امام، فرزندش، روحانى دانشمند و مبارز شهيد سيد مصطفى خمينى (ره) بود كسى كه هنگام تبعيد پدر، بازداشت و زندانى گرديد و پس از آزادى به تركيه – تبعيدگاه امام – رفت و در مهاجرت امام از تركيه به نجف، رهبر انقلاب را همراهى نمود ودر تمام ايّام اقامت در عراق، در مبارزه هيچ گاه، امام را رها ننمود، اين شخصيت برجسته، سازش‏ناپذير و بافراست، خطرى بالقوه براى رژيم پهلوى محسوب مى‏گرديد كه با نقشه ساواك او را به شهادت رسانيدند.
شهادت فرزند امام در آغاز آبان سال 1356 ه.ش به انسجام نيروهاى مخالف رژيم پهلوى شتاب خاصى بخشيد و پس از اين حادثه مجالس ختم مفصلى در داخل و خارج ايران به مناسبت شب هفت و چهلم ايشان برگزار گرديد كه هريك از آن‏ها عاملى مؤثر براى تظاهرات گسترده عليه حكّام دست نشانده پهلوى گشت. فرصت بدست آمده، موقع ارزشمندى بود كه طى آن امام بار ديگر به عنوان رهبرى انقلاب اسلامى مطرح گردد آتش انقلاب رفته رفته برافروخته گرديد و پيام‏ها و بيانات امام جهت‏گيرى نهضت را روشن ساخت.(7) داغى كه شهادت سيد مصطفى خمينى بر قلوب شيفتگان پدر وى نهاده بود چون بشكه باروتى گرديد كه مستعد انفجارى مهيب با كوچكترين جرقّه‏اى بود. وقاحت و اهانت‏
در روز 17 دى ماه سال 1356 ه.ش در سالروز به اصطلاح آزادى زن، در شهر مشهد زنان با چادر مشكى تظاهرات وسيعى بر عليه رژيم طاغوت برپا نمودند كه با توجّه به پيام و تازگى آن از انعكاس گسترده‏اى برخوردار گرديد. روزنامه رستاخيز در سرمقاله خود درباره اين حركت نوشت: ماجراى مشهد تظاهرى از يك اتحاد نامقدس سرخ و سياه بود! در همين روز، روزنامه اطلاعات با چاپ مقاله‏اى تحت عنوان «ارتجاع سرخ و سياه در ايران» به قلم احمد رشيدى مطلق، به امام خمينى اهانت نمود.(8)
برنامه ريزى، حساب شده بود، روز آزادى زنان و تقارن آن با آستانه ورود كورت والدهايم، دبير كل سازمان ملل متحد به ايران بهانه بسيار خوبى بدست مى‏داد تا حداكثر استفاده را در جهت پيشرفت مقاصد سياسى خود بنمايند و تظاهر كننده‏ها و مخالفان را افرادى مرتجع تلقى كنند كه مخالف اعطاى آزادى و توسعه و ترقى مى‏باشند!
اين مقاله موهن و مشوّه كه به دستور شخص شاه در يكى از مطبوعات با سابقه درج گرديده بود، نخستين جرقه‏اى به حساب آمد كه آتش انقلاب را روشن ساخت و حوادث بعدى نشان داد كه اظهارات كارتر در تهران مبنى بر ثبات سياسى در ايران به هيچ وجه با واقعيت‏ها و شرايط حاكم بر اين كشور تطبيق نمى‏كند. به اعتقاد يكى از مورّخان اروپايى، اين مقاله موجب گرديد تا جامعه ايران حول محور رژيم شاه از يك سو و آية اللّه خمينى از طرف ديگر، دو قطبى شود و امام رهبرى مخالفين را برعهده گيرد.چاپ اين مطلب چنان آتشى به دامن رژيم پهلوى افكند كه شراره‏هايش تمام ابّهت و هيبت آن را سوزانيد و از دگر سو بر اقتدار، عزت و عظمت رهبرى انقلاب كه در تبعيد بسر مى‏برد، افزود به قول مولانا جلال الدين رومى:
گرخدا خواهد كه پرده كس درد

ميلش اندر طعنه پاكان برد

شاه براى گروههاى چريكى كه گاه دست به عمليات ضد رژيمى مى‏زدند و نيز افراد روشنفكر غرب زده كه لحنى انتقادى داشتند، اهميت زيادى قايل نبود و از ميان تمامى نيروهاى مخالف صرفاً از امام خمينى واهمه و هراس داشت. بدين جهت مبارزه با ايشان را با دستور تهيه و انتشار مقاله مذكور به منظور بى اعتبار كردن آن رهبر فرزانه آغاز كرد اما با چنين اقدامى وارد مهلكه‏اى آن چنان خطرناك گرديد كه دامنه و وسعت آن موجب درهم شكستن پايه‏هاى نظام شاهنشاهى در ايران گرديد، عموميتى كه اين حادثه به اعتراضات مردم ايران بخشيد در رويدادهاى سال‏هاى قبل همانند نداشت.(9)
به دنبال انتشار اين مقاله كه در آن با صراحت به ساحت مرجع عالم تشيع اهانت گرديده و قيام مذهبى و مردمى 15 خرداد 1342 توطئه استعمار سرخ و سياه معرفى گرديده بود، موج عظيمى از اعتراض سراسر ايران را فرا گرفت.(10) خروش خونين‏
اولين بازتاب انتشار مقاله مورد اشاره در مركز انقلاب – شهر مقدس قم – منعكس گرديد. در روز انتشار مقاله هنگامى كه كاميون حامل روزنامه‏هاى اطلاعات براى قم و اصفهان از شهر قم مى‏خواست عبور كند، مردم اين سامان كه از قبل، خبر انتشار آن را در تهران شنيده بودند، به كاميون مزبور هجوم بردند و روزنامه‏ها را آتش زدند.(11)
فرداى آن روز طلّاب علوم دينى، كلاس‏هاى درس را تعطيل كرده و در مسجد اعظم دست به تجمع زدند و طى اين روزها زدوخوردهاى پراكنده‏اى رخ داد.(12)
غروب روز 17 دى 1356 ه.ش چندين نفر از مدرّسين برجسته حوزه علميه قم كه نظرشان بر اين بود كه كارى هماهنگ و منسجم عليه اين حركت رژيم صورت گيرد در منزل آية اللّه حسين نورى همدانى اجتماع نمودند در جلسه‏اى كه تا ساعت دو بعد از نيمه شب طول كشيد پس از بحث‏ها و مشورت‏هاى لازم مقرر گرديد در روز هيجدهم دى حوزه بطور كامل تعطيل گردد و در روز نوزدهم دى درس‏ها شروع شود اما در آغاز آن اساتيد و علما درباره حوادث پيش آمده صحبت كنند، در اين روز طلبه‏ها پس از خاتمه درس به منزل مراجع مى‏رفتند تا آنان را براى مبارزه دعوت نمايند. سرانجام مقرر گرديد ساعت چهار بعد از ظهر هيجدهم دى براى حركت بيشتر و منسجم‏تر تجمعى در منزل آية اللّه حسين نورى صورت گيرد. از تهران هم عده‏اى آمده بودند و حياط و اتاق‏هاى منزل ايشان كه در كوچه بيگدلى خيابان صفائيه(شهداء كنونى) واقع بود و حتى كوچه از جمعيت پر شده بود در آغاز يكى از استادان حوزه و سپس آية اللّه نورى براى حاضران سخنرانى كرد، صحبت‏هاى انقلابى استوار و محكم اين مرجع مبارز حاضران را تهييج نمود و آنان از آنجا راهپيمايى را آغاز كردند، در حالى كه آفتاب غروب كرده بود آنان تا حوالى چهار راه بيمارستان(ميدان شهداء) رفتند، در آن‏جا مأموران امنيتى و پليس به سوى تظاهر كنندگان آتش گشودند و عده‏اى را شهيد و گروهى را مجروح نمودند.
البته جمعيت مى‏كوشيد ضمن اعتراض و شعار دادن نظم و آرامش را حفظ كند و تلاش بر اين بود كه درگيرى رخ ندهد و از مقابل مأمورين آماده حمله، به آرامى عبور كنند امّا ناگهان متوجه شدند شيشه‏هاى بانك صادرات واقع در مجاور كلانترى توسط خود نيروهاى پليس خرد گرديد و سنگ اندازى آغاز شد. به دنبال اين زمينه‏سازى تيراندازى و مقابله با معترضين شروع گشت. كشته‏ها و زخمى‏ها به قدرى زياد بود كه گذشته از آن كه، عده‏اى را مردم به خانه‏هاى خويش مى‏بردند، تخت‏ها و تمام راهروهاى بيمارستان‏هاى قم و كف اتاق‏ها انباشته از اجساد و مجروحين بود، كه در بين آنها روحانى و غير روحانى، كودك و پير و جوان، اعم از مرد و زن ديده مى‏شد. مأموران درنده خوى در مقابل مراجعه و تقاضاى صاحبان جنازه‏ها يا اجساد را تحويل نمى‏دادند يا شرط مى‏كردند كه بايد به تعداد هر گلوله‏اى كه به بدن شهداء اصابت نموده است، مبلغ پانصد تومان بپردازند تا جسد مورد نظر تحويل داده شود و كسان مقتولين تعهد بدهند بدون سر و صدا، فرد كشته شده را در نقطه نامعلومى به خاك بسپارند، جنايتى وحشتناك آن هم در شهر مقدس قم و پايگاه روحانيت آن هم درست در ايامى كه دبير كل سازمان ملل متحد در ايران به سر مى‏برد از هراس رژيم و نيز نقشه از قبل طرح ريزى شده حكايت داشت.
سوژه اصلى عكّاسان ساواك، در وهله نخست زن‏هاى چادرى قم و بعد طلّاب و روحانيان بودند كه در راهپيمايى و تعرض روز 19 دى مى‏توانستد مقاصد اصلى شاه را در تصاوير بيان كنند.
نقشه توسط مأموران به اجرا درآمد و با كشتن و مجروح نمودن عده كثيرى از مبارزين و دستگيرى تنى چند از علما و روحانيان سرشناس، همراه با اسناد و مدارك مفصل عازم تهران شدند تا نتيجه اقدامات خود را به اطلاع شخص شاه برسانند و مژده دهند كه اين بار نيز اعليحضرت همايونى بر ارتجاع سياه پيروز گرديد؟!
شاه بقدرى از موفقيت اين نقشه اطمينان داشت كه حتى براى دريافت چنين گزارشى صبر نكرد و صبح روز نوزده دى ماه عازم مصر گرديد تا تعهدات مالى جيمى كارتر را به انورسادات بپردازد و همان روز همسر خود – فرح پهلوى – را به آمريكا فرستاد تا در آنجا مهياى تسليم گزارش اجراى حقوق بشر در ايران، به رئيس جمهور آمريكا باشد، وليعهد را نيز به سوى تايلند، نيوزلند و استراليا اعزام نمود تا اتهام دست داشتن خانواده شاه را در اين حادثه خونين برطرف كند.
«كورت والدهايم» كه طبق قرار قبلى در نوزدهم دى ماه وارد ايران شده بود با شنيدن خبر اعتراض قمى‏ها شگفت زده شد، مأموران ساواك حقايق را دگرگون جلوه دادند و به وى گفتند وقتى شاه، اعطاى آزادى را در برنامه خود قرار داد، بلافاصله در قم عليه آزادى زن قيام كردند و آنان را مجبور به پوشيدن چادر و نفى تمام ترقى‏هاى آريامهرى ساختند، ملّاهاى مرتجع نيز در مخالفت با آزادى بانوان به ميدان آمدند و با مأموران حكومتى درگير گرديدند و اين تصويرها مؤيّد ادعاهاى ماست! در هر حال دبير كل را چنان دچار بمباران تبليغاتى ساختند كه رشته اصلى تحقيقات در اين بابت از دستش بيرون رفت و در روز چهارم اقامت در ايران، با شاه كه به تازگى از سفر مصر و عربستان بازگشته بود، ملاقاتى يك ساعته انجام داد و نظرات وى را در خصوص مخالفت مرتجعين با ترقّى و توسعه و آزادى، تصديق نمود و قول داد دراين‏باره گزارشى به سازمان ملل ارائه نمايد و جيمى كارتر را در جريان اين تحرّكات بازدارنده، قرار خواهد داد. از سوى ديگر خبرگزارى‏هاى وابسته به امپرياليسم جهانى عكس‏ها و گزارش‏هاى حادثه قم را كه توسط ساواك تهيه شده بود، در سطح وسيعى منتشر نمودند و جوّ مساعدى براى شاه ايجاد كردند و شروع به دفاع از او نمودند.(13)
قيام نوزده دى قم، الهامى از نهضت 15 خرداد 1342 ه.ش با همان شعارها و پيروى و حمايت و تبعيت از رهبرى امام خمينى بود، با ويژگى‏هاى مذهبى و مبتنى بر ارزش‏هاى اعتقادى و به دور از شعارهاى روشنفكرى، انگيزه‏هاى قيام نشأت گرفته از اعماق قلب، ايمان و باور مردم بود و يكرنگى خاصى در آن به چشم مى‏خورد به همين دليل مانند جرقه‏اى در انبار باروت عمل كرد، البته دست قدرت لايزال الهى را به خوبى مى‏شد از وراى آن با بصيرت درونى مشاهده كرد ، نوزده دى به دليل همين پشتوانه الهى و سرچشمه‏اى مذهبى، شگفت آسا عمل نمود به نحوى كه هيچ قدرتى نه مى‏توانست پيش بينى آن را بنمايد و نه هيچ فردى قادر بود چنين حرارتى را در اعماق وجود مردم، ايجاد كند.(14)
در صدر اين حركت مقدس، علما و روحانيان نقش فعّالى را ايجاد كردند، برخى مراجع و از جمله آية اللّه گلپايگانى اعلاميه‏اى را در اعتراض به جنايات رژيم شاه در اين قيام صادر نمودند، ايشان از دستگاه حكومت خواست بابت چنين اقدامى توضيح دهد. عوامل ساواك به غلط تصوّر مى‏كردند كشتار مردم موجب خاموش گشتن نيروى محرّكه انقلاب خواهد گرديد امّا با تعجّب دريافتند شعله‏هاى قيام روزبروز فروزان‏تر مى‏شود و سيل جمعيت با حركت‏هاى خانه به خانه از علما و مراجع چاره جويى مى‏كنند.(15)
رژيم كه در برابر اين فروزندگى به استيصال رسيده بود گروهى از مجتهدان و علماى برجسته و استادان بارز حوزه علميه قم را به نواحى بد آب و هوا و گرمسير تبعيد نمود كه با اين تبعيدها امواج نهضت قم به ساير نقاط سرايت كرد. در چهلمين روز شهداى قم، و در 29 بهمن 1356 ه.ش مردم تبريز به پاخاستند و كنترل شهر را تا مدتى از دست مأموران خارج نمودند و با به آتش كشيدن سينماها، مشروب فروشى‏ها و مقر حزب رستاخيز، خشم خود را نسبت به خشونت‏هاى رژيم پهلوى بروز دادند و سرانجام ارتش با كاميون‏هاى سرباز و تانك‏هاى خود، صحنه‏اى خونين بوجود آورد و ده‏ها نفر را به شهادت رسانيد. در اربعين شهداى تبريز كه مقارن با نهم فروردين سال 1357 ه.ش بود حوادث مذكور در يزد تكرار گرديد و پس از آن اعتراض‏هاى عمومى در سراسر كشور گسترش يافت.(16) عكس‏العمل امام خمينى‏
پس از قيام خونين قم، امام خمينى در تبعيدگاه نجف، طى لحنى شديد به رژيم پهلوى هشدار دادند و آشكارا حكومت ستم شاهى را به مبارزه طلبيدند، امام در فرازى از بيانات خود كه در اول بهمن ماه 1356 فرمودند، خاطر نشان ساختند: «من متحيّرم كه اين فاجعه را… به كى بايد تسليت بگويم. آيا به رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و ائمه معصومين(ع)، به حضرت حجت(سلام اللّه عليه) تسليت بگويم يا امّت اسلام، به مسلمين، به مظلومين در تمام اقطار عالم تسليت بگويم يا به ملت مظلوم ايران…يا به اهالى قم محترم، قم داغديده‏ها، تسليت بدهم…يا به حوزه‏هاى علم و علماى اعلام… به كى بايد تسليت گفت و از كى بايد تشكر كرد در اين قضايا كه براى اسلام پيش مى‏آيد و اين ملت بيدار ايران در مقابل اين مصيبت‏ها استقامت مى‏كند، كشته مى‏دهد، هتك مى‏شود. بى جهت و بدون هيچ مجوّزى مردم را به مسلسل بستند…ملت ايران. ملت بيدارى است. در عين حالى كه اين همه ظلم مى‏بيند، كشته مى‏دهد… مقاومت مى‏كند، ايستادگى مى‏كند و اين ايستادگى به نتيجه خواهد رسيد هيچ اشكالى نيست كه بعد از اين كه ملت‏ها بيدار شدند و بعد از اين كه زن‏ها قيام كردند بر ضد دولت و بر ضد اين جبّاران يك همچو ملتى پيروز مى‏شود. ان شاء اللّه.»(17)
امام در اين سخنان با تيزبينى و نوعى همه جانبه نگرى در اولين گام، قيام را با برنامه‏هاى رسول اكرم و خاندان او، پيوند مى‏دهد و علما و روحانيان و امت‏هاى مبارز را با خاندان عترت مرتبط مى‏سازد و در ادامه، با بصيرت ناشى از نور معنوى، اين قيام را طلوعى براى پيروزى انقلاب اسلامى تلقى مى‏نمايد. امام در پيامى كه بدين مناسبت صادر فرمودند، نوشتند، نهضت اخير كه پرتوى از نهضت 15 خرداد است و شعاعش در سراسر كشور نورافكنده، خود كوبندگى خاصى دارد كه شاه را از خود بيخود كرده و او و دارودسته چاقو كشش را به تلاش مذبوحانه واداشته(است) جنايات 29 محرم امسال(19 دى 1356) نقطه عطفى است به جنايات شاهانه 12 محرم آن سال (15 خرداد 1342)، شاه خواست ضرب شستى به ملت مسلمان نشان دهد. پس از تماميت حساب با رئيس جمهورى آمريكا، به بهانه مختصرى كه مأمورين ايجاد كردند مركز تشيع و حوزه فقاهت اسلام را در جوار مرقد پاك حضرت فاطمه معصومه (س) به مسلسل بست… شاه مى‏خواهد ثابت كند كه نوكرى او تحكيم شده و ملت نبايد گمان كند او از پشتيبانى اجانب برخوردار نيست ولى ملت با تظاهرات عمومى و تعطيل سرتاسرى دامنه‏دار و اظهار تنفّر، بار ديگر ثابت كرد كه او را نمى‏خواهد و از او و خاندانش بيزار است و اين رفراندوم طبيعى در حقيقت خلع او از سلطنت غاصبانه جابرانه است.(18) هراس و وحشت رژيم ستم‏شاهى‏
اصولاً يكى از دلايل سركوبى قيام نوزده دى، وحشت زدگى بساط طاغوت مى‏باشد، امام فرموده‏اند: امروز كه به خواست خداى قادر، ملّت ما با همه طبقات ابعاد آگاهانش به پاخاسته و مجال را بر شاه و دارودسته اراذلش تنگ كرده‏اند كه حتى از سايه خود وحشت دارند و همين وحشت زدگى موجب حركات وحشيانه جنون‏آميز شده كه به قتل عام 19 دى (بيست و نه محرم – 1398 ه.ق) پناه برده تا از ناراحتى‏هاى روزافزون و دلهره‏هاى پياپى با خون آشامى ضحاك وار آسايش موقتى به دست آورند…»(19) مأمورين و نيروهاى سرسپرده رژيم پهلوى از ترس آن كه مبادا رهبرى مردم ناراضى در جريانات اعتراض عمومى در دست امام خمينى قرار گيرد، تا چند روز پس از قيام قم، به تبليغات فراوان منفى پرداخت كه اين وضع بيانگر نگرانى شاه از نهضت روبه رشد مردم ايران به رهبرى امام خمينى بود. مؤيد اين نكته گزارش سفارت آمريكاست كه به وزارت كشور متبوع خود فرستاده است كه طى آن نگرانى خود را از ناتوانى رژيم شاه ابراز داشت و نوشت: امكان دارد دولت كنترل خود را روى عوامل مذهبى خود از دست بدهد.(20)
نمونه ديگر از هراس رژيم پهلوى آن بود كه در پى كشتار وحشيانه قم، براى عوام فريبى يك تظاهرات ساختگى در اين شهر برپا كرد. به دنبال آن خبرگزارى پارس اعلام داشت: مردم قم در يك اجتماع بزرگ حزبى اقدامات ضد امنيت ملّى را محكوم كردند.(21) پيامدها و بركت‏ها
شاه با كشتار قم تلاش كرد تا بر روى تمام شايعات مبنى بر اختلاف با آمريكائيان و عدم حمايت كارتر از سياست‏هاى سركوبگرانه او خط بطلان بكشد و با تفكيك مخالفين و معترضين از يكديگر به آنها بفهماند كه كسانى كه با اساس سلطنت سروكار دارند پاسخى جزسركوب و استفاده از زور نخواهد داشت ولى آماده است براى آن گروهى كه مرز انتقاد از خرابكارى (؟!) را تشخيص مى دهند ادامه حضور در بازى سياسى را تحمل نمايد. از قضا سركنجبين صفرا فزود. شاه و آمريكا غافل از اين امر مهم بودند كه رژيم، تمامى برگهايش را در طول اين سال‏ها رو كرده و در عوض انقلاب اسلامى طى سيزده سال گذشته اقدام به ايجاد زيربناى مناسب براى فعاليت‏هاى سياسى فرهنگى كرده است. اين فراز حساس و نقطه اوج در چرخش نيروها باامدادهاى غيبى الهى حمايت و تضمين گشت. در اوج‏گيرى نهضت به بركت قيام قم، رشته‏هاى ادعائى رژيم به طنابهاى دار او، تبديل شده تبليغات و شايعات، استفاده از زور و حربه‏ها ى سركوبگرانه بى اثر گرديد.(22)
واقعه عظيم و تكان دهنده مزبور و حمايت گروههاى گوناگون مردم در تهران و برخى شهرها، در ابراز همدردى با آن، ميزان نفوذ و محبوبيت امام و تبعيت توأم با علاقه مردم از ايشان را، به جرثومه‏هاى فساد و استكبار نشان داد. به علاوه مردم متوجه شدند چه كسى منشأ اين همه مفاسد است، امام خمينى فرمودند: «مردم مجرم حقيقى را پيدا كردند، پيدا بود امّا نمى‏دانستند و يا جرئت نمى‏كردند بگويند، بحمداللّه اين سد خوف شكست و مجرم اصلى را بدست آوردند و فهميدند بدبختى ملت از كيست؟…»(23) به دنبال قيام قم بود كه مدارس عالى و دانشگاههاى كشور با اعتصاب، تظاهرات و يورش به مراكز دولتى و انتظامى موج اعتراض دانشجويان را گسترش دادند و مطبوعات جهان به نقل آن پرداختند، اعلام تنفر و انزجار نسبت به شاه از طرف روحانيت و حوزه‏هاى علميه و قشرهاى مختلف مردم در شكل هاى جديد ظاهر گرديد.(24) به فرمايش امام خمينى: «حوزه علميه قم اسلام را زنده كرد… مردم و طلّاب قم اثبات كردند كه زنده هستند»(25) در واقع اين حادثه بيش از همه باعث كنار رفتن پرده‏هاى تزوير و فريب از چهره سفاك شاه گرديد به گونه‏اى كه از اين پس «مرگ بر شاه» شعار اصلى و تكيه كلام مردم در
حركت انقلاب خود گشت. تو خالى و كاذب بودن تبليغات دستگاه ستم مبنى بر باز بودن فضاى سياسى بر ملا گرديد و ثابت شد كه تا چه اندازه از تحرك مذهبى هراس دارد. با قيام قم آهنگ حركت انقلاب به صورت استراتژى اربعين‏هاى متوالى با صورت و محتواى ارزشى شتاب فزاينده و گسترده‏اى به خود گرفت و جايگاه رهبرى امام به عنوان سردمدار اصلى مبارزه با رژيم طاغوت و نقش بارز ايشان در رهبرى تثبيت گرديد. امام در اين باره مى‏فرمايند: «كشتار بيرحمانه قم، ايران را به هيجان آورد و تبريز عزيز را به قيام همگانى مردانه در قبال ظلم و بيدادگرى نشاند و كشتار دسته جمعى تبريز ملت غيور ايران را چنان تكان داد كه در آستانه انفجار است. انفجارى كه دست اجانب را به خواست خداى متعال براى هميشه قطع كند. انفجارى كه انتقام مظلومان را از شاه بگيرد و دودمان سياهروى پهلوى را براى هميشه از تاريخ ايران محو كند و ننگ را از صفحه آن بزدايد.»(26) اين قيام بين حوزه و دانشگاه وحدت ايجاد نمود و اين دو قشر برجسته با هوشمندى خاص تمامى انرژى و توان خويش را براى محو ستم و برچيدن بساط استبداد بكار برد اين پيوستگى و انس مقدس و حفظ اتحاد موجب گرديد تا همه با نداى همگانى در راه قطع ايادى اجانب و عمّال وابسته آنان بكوشند و با تكيه بر ارزشهاى دينى و احكام اسلامى همدست و همداستان شوند.
قيام قم تمامى ترفندهاى رژيم شاه را براى انحراف مسير صحيح مبارزه خنثى ساخت و ثابت كرد كه آمريكا عملاً در جذب مردم مسلمان به سوى افراد ليبرال و ميانه‏رو، موفقيتى نداشته و اين جريان هيچ گونه پايگاهى در ميان اقشار جامعه بدست نياورده است، به علاوه متحجرين و مروّجان جدايى دين از سياست كه در صدد ستيز با امام بودند يا رسوا شدند و يا اين كه برخى از
آنان در صدد جبران شكست خود و تفكرشان برآمدند.
قيام قم به افشاى چهره‏هايى پرداخت كه از مدار شريعت با شاه مناسبات خوبى داشتند و حتى در ليست حقوق بگيران ساواك بودند و براى تشكيل يك سپاه دينى با رژيم ستم شاهى همكارى مى‏كردند.(27)
اين نوشتار را با سخنانى از مقام معظم رهبرى حضرت آية اللّه العظمى خامنه‏اى خاتمه مى‏دهيم: «در ماجراى نوزدهم ديماه و حوادثى كه به مناسبت برگزارى چهلم‏ها به صورت فزاينده و پى در پى بوجود آمد نكته اساسى اين است كه مردم متدين آماده فداكارى بر دستگاهى كه از لحاظ قدرت مادى هيچ كم و كسر نداشت طورى پيروز شدند كه هم آن دستگاه گيج ماند، هم همه محاسبه گران سياسى مبهوت ماندند يعنى مثل توفانى نظامى را كه مردم متدين و فداكار با آن مقابل شدند، در نورديد…»(28) پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 60، ص 218. 2. مجله شاهد، دى ماه 1360، ص 9. 3. صحيفه نور، ج 1، ص 66. 4. چهار سال با مردم، ج 1، ص 29 – 28. 5. روزنامه جمهورى اسلامى، 18 دى 1369، شماره 3366، ص 12. 6. مجله بيان، دى ماه 1369، ش 8، ص 20 – 19. 7. تاريخ سياسى معاصر ايران، دكتر سيد جلال الدين مدنى، ج 2، ص 242. 8. دو سال آخر، ه.موحد، ص 90 – 89. 9. رويارويى انقلاب اسلامى ايران و آمريكا، جميله كديور، ص 68، انقلاب اسلامى و چرايى و چگونگى رخداد آن محمد پزشكى و ديگران، ص 90. 10. يادمان قيام قم، رضا رفيع، روزنامه اطلاعات، شماره 22677، ص 2. 11. از سيد ضياء تا بختيار، مسعود بهنود، ص 741. 12. انقلاب اسلامى چرايى و چگونگى رخداد آن، ص 91 – 90. 13. همگام با خورشيد، حجةالاسلام و المسلمين فردوسى پور، ص 254 – 253، دو سال آخر، ص 90، حماسه‏هاى اسلامى ملت به رهبرى امام خمينى، ولى اللّه فوزى، ص 40. 14. روزناهمه جمهورى اسلامى، سال دوازدهم، 18 دى 1369، شماره 3366، ص 12. 15. خاطرات رجبعلى طاهرى، تهران، سازمان تبليغات اسلامى، ص 102. 16. تاريخ سياسى معاصر ايران، ج 2 و ص 410؛ انقلاب اسلامى چرايى و چگونگى…، ص 91. 17. صحيفه نور، چاپ جديد، ج‏1، ص 440 – 439. 18. همان، ص 450 و نيز تبيان، دفتر بيستم، ص 509. 19. تبيان، همان دفتر، ص 505. 20. روزنامه جمهورى اسلامى، شماره 3654، ص 14. 21. دو سال آخر، ص 92 . 22. تحليلى از انقلاب اسلامى، حاتم قادرى، ص 99. 23. شاهد، همان، ص 9. 24. تحولات سياسى و اجتماعى ايران در دوران پهلوى، دكتر عليرضا امينى، ص 336. 25. شاهد، همان، ص 11. 26. تبيان، همان، ص 499. 27. نك: فرازهايى از تاريخ انقلاب به روايت اسناد ساواك ص 248. 28. حديث ولايت، ج 6، ص 153.