بانوان از حقوق طبيعى اسلامى تا واقعيت‏هاى تلخ جوامع غربى‏

«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولياء بعضٍ يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصّلاة و يؤتون الزّكوة و يطيعون اللّه و رسوله أولئك سيرحمهم اللّه انّ اللّه عزيزٌ حكيم؛(1) مردان و زنان مؤمن بعضى از ايشان اولياء بعضى ديگرند. امر به معروف مى‏كنند و از منكر نهى مى‏نمايند و نماز به پاى مى‏دارند و زكوة مى‏پردازند و خدا و رسولش را اطاعت مى‏كنند. ايشانند كه به زودى خداوند رحمشان مى‏كند كه خدا پيروزمند و حكيم است.»
از ديدگاه فرهنگ غنى اسلام مرد و زن هر دو انسان‏اند و همانگونه كه مردان داراى آزادى اراده بوده و از اين رهگذر به تشريع عمل مى‏كنند و به تشخيص عقل سليم و به كمك ايمان و تقوا خواست‏ها و تمايلات خويش را كنترل كرده در جهت شكوفايى سرشت عالى خود مى‏كوشند زنان نيز در سير سعادت ابدى از نيروى معنوى، تعقل و خرد بهره گرفته و براى رسيدن به كمالات انسانى تلاش مى‏كنند. آيين محمدى در شرايطى ظهور كرد كه در اثر اخلاق بدوى و رفتارهاى توأم با توحّش، زن در ميان اقوام و قبايل در زمره انسان‏ها قلمداد نمى‏گرديد بلكه طفيلى جامعه بود و مورد استثمار شديد قرار مى‏گرفت، اعراب جاهلى از اين جنس نفرت داشتند و دختران را زنده بگور مى‏كردند، در اين محيط آشفته و آكنده به جهل و جور و آلودگى، قرآن كريم و سنت نبوى زن را عضو كامل و جزء حقيقى جامعه انسانيت قرار داد و او را از اين اسارت ذلّت آور بيرون آورد و عزت و احترام شايسته‏اى را به وى اهدا كرد، تمام امتيازات موهوم طبقاتى مطرود گشت و تنها پارسايى، ايمان و اعمال صالح اعتبار پيدا كرد و در كسب اين امتياز معنوى، زن و مرد با هم تفاوتى ندارند و يك زن با تقوا مى‏تواند گرامى‏تر از ديگرانى كه تقواى كمترى دارند، باشد.(2)
در نگاه اين آيين جاودانى، زن در درون خانواده از كرامتى مضاعف برخوردار مى‏باشد چرا كه رمز رستگارى انسان‏ها، رشد و شكوفايى استعدادها و تعالى و تكامل بشرى در گرو اراده عاقلانه اما توأم با عطوفت و مودت زن در جايگاه مادر و همسر نهفته است، سهم مؤثر زنان در دفاع از آرمان‏هاى مقدس و ارزش‏هاى والا و حفظ كيان خانواده و تربيت نسلى بالنده و سرفراز بر اهل بصيرت و معرفت پوشيده نمى‏باشد. تلاش‏ها بايد در روندى قرار گيرند كه زن نه آن باشد كه در گذشته بوده و نه آن بشود كه قدرت‏هاى محروم از ارزشهاى الهى مى‏خواهند، بلكه به عنوان انسانى كامل كه خداوند موجوديت او را استمرار بخش حيات معنوى شمرده و از او خواسته علاوه بر مسؤوليت‏هاى انسانى و اجتماعى همواره محور خانواده و مربّى فرزندان قرار گيرد و همدوش با مردان براى معضلات فرهنگى سياسى و فكرى جامعه تدابيرى بيانديشد و اين گونه نباشد كه نيمى از پيكر جامعه به گوشه‏اى خاموش خزيده باشند .
قرآن، به تصريح بيان فرموده كه با جان‏ها سخنى دارم و هر كجا سخن از مرد و زن مى‏باشد مى‏خواهد افكار جاهلى و قبل از اسلام را تخطئه كند زيرا آنان بين زن و مرد تبعيض قائل مى‏شدند و عبادات و فضايل و رسيدن به مكارم را مختص مردان مى‏دانستند، قرآن براى تهذيب روح و تزكيه نفس و پالايش درون نازل شده است و عبادت و تقرب به خداوند را در نظر دارد و كسى كه به اين مسايل روى آورد اعم از زن و يا مرد اعمالش تباه نمى‏گردد خداوند مى‏فرمايد: «انّى لااضيع عمل عاملٍ منكم من ذكرٍ او انثى؛(3) من كار هيچ كارگزارى را از شما، چه زن و چه مرد كه همه از يكديگريد ناچيز نمى‏سازم.» بنابراين در برنامه‏هاى تعليمى و رشد دهنده قرآن اين صنف‏ها و جنسيت‏ها نقشى ندارند. هر يك از زن و مرد مى‏توانند با اجراى برنامه‏هاى اسلام به تكامل معنوى و مادى برسند و به حيات طيبه كه سراسر آرامش است دست يابند.(4)
مرحوم آية اللّه سيد محمود طالقانى مى‏گويد: «قرآن در زمينه مسايل مربوط به حقوق زن مطالبى را مطرح مى‏كند كه هنوز هم زنده است و حقوق زن را به رسميت مى‏شناسد. هم اكنون غرب در زمينه مسأله زن به مرز تحقير زنان رسيده است كه فقط از او به عنوان آلت شهوت ياد مى‏كنند در حالى كه اسلام به زن شخصيت مى‏دهد و حقوقى كه اسلام براى زن نسبت به مرد تعيين كرده اگر بنا باشد به عكس اروپا قيام كند بايد مردها قيام كنند براى گرفتن حقوقشان از زنان.»(5)
متفكران مسلمان بر اين اعتقادند، كه از ميان مصلحان و بزرگان تاريخ، حضرت محمد(ص) تنها كسى است كه به سرنوشت زن پرداخت و حيثيت انسانى و حقوق اجتماعى او را به وى باز داد:
اسلام در عين حال كه با تبعيض‏هاى موجود ميان زن و مرد به شدت مبارزه كرده از مساوات ميان اين دو جانبدارى نمى‏كند و مى‏كوشد تا در جامعه هر يك را در جايگاه طبيعى خويش بنشاند. طبيعت اين دو را در زندگى و اجتماع مكمّل يكديگر سرشته است و از اين رو اسلام بر خلاف تمدن غربى طرفدار حقوق طبيعى اين دو است نه حقوق مساوى و مشابه و اين بزرگترين سخنى است كه در اين باره مى‏توان گفت و عمق و ارزش آن بر خوانندگان آگاهى كه شهامت آن را دارند كه بى اجازه اروپا فكر كنند و با چشمان مستقل خويش ببينند پوشيده نيست .
رسول اكرم(ص) عملاً مى‏كوشد تا حقوق و شخصيتى را كه اسلام براى زن قائل شده به وى عطا كند، از زنان همچون مردان پيمانى اجتماعى و سياسى بر مبناى مكتب اعتقادى خويش مى‏گيرد و آنان را همچون مردان در صف اصحاب خويش جاى مى‏دهد، دخترش فاطمه(س) را در كوچكى در برابر مردم بر زانوى خود مى‏نشاند و هنگام گفتگو با آنان او را مى‏نوازد… در خواستگارى حضرت على(ع) از وى اجازه مى‏خواهد آن هم با چه آداب شايسته، زيبا و لطيف.(6)
استاد شهيد مرتضى مطهرى معتقد است اسلام بزرگترين خدمت‏ها را نسبت به جنس زن انجام داد، وى مى‏نويسد:
«خدمت اسلام به زن تنها در ناحيه سلب اختيار دارى مطلق پدران نبود، بطور كلى به او حرّيت داد، شخصيت داد، استقلال فكر و نظر داد. حقوق طبيعى او را به رسميت شناخت، اما گامى كه اسلام در طريق حقوق زن برداشت با آنچه در مغرب زمين مى‏گذرد و ديگران از آن‏ها تقليد مى‏كنند دو تفاوت اساسى دارد: اول در ناحيه روان‏شناسى زن و مرد… تفاوت دوم در اين است كه اسلام در عين آن كه زنان را به حقوق انسانيشان آشنا كرد… هرگز آنان را به تمرّد و عصيان و طغيان و بدبينى نسبت به جنس مرد وادار نكرد احترام پدران را نزد دختران و احترام شوهران را نزد زنان از ميان نبرد. اساس خانواده را متزلزل نكرد، زنان را به شوهردارى و مادرى و تربيت فرزندان بد بين نكرد…»(7) بذرهاى عظمت‏
از ديدگاه قرآن و فرهنگ عترت، پروردگارى كه جهان هستى از جمله مرد و زن را خلق كرده به حكمت آفرينش بيش از هر فردى آگاه است و نسبت به تمامى بندگان خويش رئوف است و براى زن منزلتى را مقدر فرموده كه در حقيقت اوج سعادت و اعتلاى جايگاه زن در آيين مزبور تحقق مى‏يابد. مادر حضرت مريم نذر مى‏كند فرزندى را كه قرار است در آينده به دنيا بياورد طبق سنت متداول آن زمان در مسير عبادت و بندگى الهى به خدمت قرار دهد، چون كودكش ديده به جهان مى‏گشايد، مى‏بيند دختر است از اين بابت قدرى اندوهگين مى‏شود كه چرا با اين وضع نمى‏تواند نذر خويش را عملى سازد به دنبال آن قرآن مى‏فرمايد: من چيزى را مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد ليس الذّكر كالانثى( پسر مانند دختر نيست) از اين عبارت نورانى برمى آيد منزلتى كه خداوند در نظام آفرينش براى زن ترسيم فرموده كمتر از مقام مرد نيست و گويا كلام حق، خواننده با بصيرت را به سوى اين موضوع رهنمون مى‏سازد كه از دامان اين دختر كه نامش مريم است فرزندى پاك پا به عرصه وجود مى‏گذارد كه پيامبرى اولواالعزم خواهد بود و جهان را تحت تأثير شخصيت خود قرار خواهد داد و مردمان را به سوى خوبى و رستگارى دنيا و آخرت فرا خواهد خواند.
آيين اسلام انسان را با ديد جمعى مى‏نگرد و براى بشر يك هويت جمعى معتقد است و از اين جهت وظايفى را براى پيروان خود مطرح مى‏نمايد. قرآن كريم مؤمنين راستين را چنين معرفى مى‏كند:
«انّما المؤمنون الّذين آمنوا باللّه و رسوله و اذا كانوا معه على امرٍ جامعٍ لم يذهبوا حتّى يستأذنوه…؛(8) به درستى كه ايمان آورندگان كسانى هستند كه نسبت به خدا و پيامبرش مؤمن هستند و چون با پيامبر در كارى جمعى (اجتماعى و همگانى) باشند تا از او رخصت نطلبيده‏اند نبايد بروند» از اين آيه برمى آيد كه افراد مؤمن ضمن اعتقادى پاك، مسايل اجتماعى را خوب درك مى‏كنند و در مسايل جمعى حضورى فعال دارند و منزوى نمى‏باشند و عرصه حيات اجتماعى از مهمترين ساحت‏هاى تكاپو و تلاش آدمى براى نيل به كمال است و بخش عظيمى از استعدادها و توانايى‏هاى بالقوه در اين ميدان به شكوفايى مى‏رسند و بطور مسلم اسلام زنان را از اين عرصه با آن گسترش عظيمش محروم نكرده و اين گونه نيست كه اشتغال، فعاليت‏هاى اجتماعى و مشاركت سياسى به مردان اختصاص داشته باشد و زنان از عرصه‏هاى فرهنگى، علمى و فكرى حذف شده باشند.
قرآن ملكه سبأ را به عنوان بانويى صاحب خرد و اهل بصيرت معرفى مى‏كند كه بر سرزمينى فرمانروايى مى‏كند و چون، از نزديك، با سليمان گفتگو كرد احساس نمود تحت تأثير جامعه جهالت زده، از طريق حق دور مانده است و حشمت حكومت و قواى نظامى و تشكيلات زياد وى را مغرور نكرد و اقرار كرد: خدايا من به خودم ستم كردم از اين كه تو را نپرستيدم و همراه سليمان به كوى توحيد و يكتا پرستى مى‏آيم. اين بانويى كه بر سرزمين وسيع يمن فرمانروايى مى‏كرد عاقل‏تر از بسيارى از زمامداران عصر خود بود و بخوبى فهميد كه اقتدار راستين و شجاعت واقعى در تسليم شدن در برابر حق است. سرشت پاكش فهميد كه سليمان پيام دوست را آورده و سخن حق را ارائه داده است. اين زن لياقت آن را داشت كه در مقابل تهوّر و قدرت بيهوده سپاهيان خود ايستادگى كند و از ايجاد فساد و خونريزى جلوگيرى نمايد و قرآن هم از اين جهت از او به خوبى و نيكى ياد مى‏كند.
آسيه ملكه مصر و زن فرعون است در عالى‏ترين قصرها به سر مى‏برد. زندگى مترفين و مسرفين او را قانع نمى‏كند گويى جانش با جهانى ملكوتى در ارتباط است، از اين جهت از خداوند خواست اين امكانات بسيار پرزرق و برق را از او بگيرد و در بهشت خانه‏اى به وى اختصاص دهد، او با پروردگار خويش چنين راز و نياز كرد: «خدايا مرا از شرّ فرعون و كردارش و نيز قوم ستمكار او بِرَهان».(9) آن زن قصر نشين چنين آگاهانه به يك مشاركت سياسى و حضور فعال اجتماعى دست مى‏زند و چون اصالت خويش را بازيافته از تمامى شرايطى كه در كاخ فرعون برايش فراهم ساخه‏اند اعراض مى‏كند و در برابر آن ستمكاران ايستادگى مى‏نمايد و چنان استقلالى در شخصيت بدست مى‏آورد و به درجه‏اى از رشد و بصيرت مى‏رسد كه الگوى مردان و زنان مى‏شود، قرآن از تمامى ايمان آورندگان مى‏خواهد كه روى آوردن به حقيقت را از زن فرعون ياد بگيرند. همسر اين زن يعنى فرعون حكمران بخشى از كره زمين بود و به مدت چهارصد سال حكومت كرد، مردم او را مى‏پرستيدند، به پايش افتاده و وى را سجده مى‏كردند تنها اين زن وارسته بود كه با فطرت روشن و قلب سليم در ميان گردباد سهمگين و ظلمت خيز حكومت فرعون به خداى واحد دل بسته بود. چون حضرت موسى(ع) به پيامبرى رسيد آسيه كه تا آن زمان اعتقاد واقعى خويش را مخفى كرده بود به وى ايمان آورد، فرعون خواست تا او از اين گرايش دست بردارد اما آسيه تسليم خواسته وى نشد از اين رو فرعون دستور داد تا دست و پاى اين بانوى با ايمان را با ميخ‏هاى آهنين در زمين ميخكوب كردند و او را در زير آفتاب سوزان قرار داده و سنگ بزرگى بر سينه‏اش نهادند او در آخرين لحظات عمر و در آستانه شهادت خواست كه خداوند وى را از طايفه ستم‏گر نجات داده و جايى را در جنت جاويدان به وى اختصاص دهد.
قرآن كريم بيعت با حكومت اسلامى را براى زنان مى‏پذيرد كه اين مسئله خود جواز مشاركت زنان در امور جامعه مى‏باشد: «يا ايّها النّبى اذا جاءك المؤمنات يبايعنك على ان لايشركن باللّه شيئاً ولايزنين ولايقتلن اولادهنّ و لايأتين ببهتانٍ يفترينه بين ايديهنّ و ارجلهنّ ولايعصينك فى معروفٍ فبايعهن و استغفر لهنّ انّ اللّه غفور رحيم؛(10) اى پيامبر چون زنان با ايمان به نزدت آيند كه با تو بيعت نمايند (با اين شرط) كه براى خدا شريكى قرار ندهند و دزدى نكنند و زنا ننمايند و اولاد خويش را نكشند و فرزندى را كه از آنِ شوهرشان نيست به دروغ به او نسبت ندهند و در كار نيك از تو نافرمانى نكنند، با آنان بيعت كن و از خدا برايشان آمرزش بخواه زيرا خداوند آمرزنده مهربان است.»
بيعت تعهد و پيمان امت با رهبرى در پيروى از او و سرپيچى نكردن از دستوراتش است و در روز فتح مكه رسول اكرم(ص) در كوه صفا از مردان بيعت گرفت آنگاه كه زنان براى بيعت شرفياب شدند اين آيه شريفه بر خاتم رسولان نازل گرديد و آن حضرت را به اخذ بيعت از بانوان سفارش فرمود و شروط و كيفيت آن را بيان داشت.(11) تبيين ماجراى بيعت زنان در صلح حديبيه و فتح مكه با حضرت محمد(ص) بيانگر اين حقيقت است كه از ديدگاه اسلام زنان صلاحيت دارند دوشادوش مردان در امور مهم عمومى و اجتماعى و سرنوشت ساز اظهار نظر كنند و در حد توان براى انجام مسؤوليت سهم بگيرند و دخالت نمايند. در تحقق اين عمل سياسى در بيعت عقبه دوم دو زن به نام‏هاى ام عماره و اسماء حضور دارند. به جز اينها، بانوان ديگرى در مكه با رسول خدا(ص) بيعت نمودند و يكى از مورخان معروف در كتاب خويش صفحاتى را به چگونگى بيعت زنان با پيامبر و محتواى بيعت‏ها اختصاص داده است و هفتاد زن را بر مى‏شمرد كه در بيعت‏ها حضور داشته‏اند.(12)
در صدر اسلام ارزش و اعتبار زن چنان فزونى گرفت و بانوان چنان نقشى در پيشبرد هدفهاى توحيدى و مبارزه با اشرافيت طبقات استعمارگر داشتند كه دشمنان اسلام براى كوبيدن آيين نبوى مى‏گفتند: پيروان حضرت محمد را گروهى ضعيف، مستمند و غالباً زنان تشكيل مى‏دهند.(13)
ابن اثير مى‏نويسد قبل از آن كه عمربن خطاب ايمان بياورد 62 نفر به اسلام گرويدند كه 23 نفر از آنان زن بودند. به گفته اين مورخ وقتى وى (عمر) فهميد خواهرش فاطمه مسلمان شده سر او را شكست و فاطمه در برابر تهديدها و ضربه‏هاى برادر مى‏گفت: آرى من اسلام آورده‏ام، هرچه مى‏خواهى بكن.(14)
سميّه مادر عمار ياسر نخستين شهيد عالم اسلام بود كه ابوجهل او را كشت. در نخستين سال‏هاى بعثت در ميان زنانى كه به اشرافيت و طبقه حاكم پشت كردند و اسلام را پذيرفتند چهره رمله يا ام حبيبه دختر ابوسفيان درخشندگى دارد، پدرش و نيز برادرش معاويه و مادرش او را در معرض وحشيانه‏ترين شكنجه‏ها قرار دادند تا شايد دختر، از دين تازه برگردد و در برابر اشرافيت و جاهليت آنها سرتعظيم فرود آورد ولى او سخت در موضع خود ايستادگى كرد و براى رهايى از آزارها و فشارهاى خانواده اشرافى خود به حبشه مهاجرت نمود و با والدين و برادران خويش قطع رابطه كرد و تمام نيروى خود را براى پيشرفت اسلام بكار گرفت.»(15)
در ماجراى مباهله مشاركت زنان همراه با مردان قابل مشاهده است، قرآن خطاب به خاتم پيامبران مى‏فرمايد: «فمن حاجّك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثمّ نبتهل فنجعل لعنت اللّه على الكاذبين؛(16) از آن كه به آگاهى رسيده‏اى هر كس درباره او (عيسى(ع)) با تو مجادله كند. بگو بيايد تا حاضر آوريم ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما برادران خود را و شما برادران خود را. آنگاه دعا و تضرع كنيم و لعنت خداوند را بر دروغگويان بفرستيم. يادآور مى‏شود رسول خدا(ص) نصاراى نجران را در خصوص ولادت حضرت عيسى(ع) دعوت به مباهله فرمود، آنها نيز قبول كردند ولى چون ديدند حضرت با چهار تن از اهل بيت خود (حضرت على(ع)، فاطمه زهرا(س)، امام حسن(ع) و امام حسين(ع)) آمدند و به روشى نشستند كه سيره مباهله پيامبران است حاضر به اين كار نشدند و طلب صلح كردند و با قبول جزيه از سوى آنان اين ماجرا خاتمه يافت.(17)

قرآن طبق آيه «لايحبّ اللّه الجهر بالسّوء من القول الّا من ظلم…»(18) به مظلوم اجازه داده است كه با صداى بلند فرياد برآورد و زشتى‏هاى ستمگر را بازگو كند و براى فرد ظالم آبرويى در جامعه باقى نگذارد. بنابراين زنان مى‏توانند با تظاهرات و دادن شعارهاى بلند به دفع ستمگر بپردازند و تعديات و تجاوزات او را براى مردم تشريح نمايند، يعنى زن حق دارد به خاطر ستمى كه ظالم به او و جامعه وى نموده به طور آشكار و علنى پرخاش خود را نسبت با ستمگران اعلام كند، خطبه بخواند و دوش به دوش مردان قدم بردارد، حضرت فاطمه زهرا(س) به مسجد آمد و با آن خطابه آتشين خود از حقيقت دفاع كرد و چهره غاصبان را افشاء نمود(19) و به قول ابن اثير در كتاب النهايه: آن بانوى بزرگوار اسلام با هيأتى از زنان بنى‏هاشم در حجاب كامل به مجلس خليفه وقت آمد و او را استيضاح كرد.(20) حضرت زينب(س) دختر عزيز آن الگوى وارستگان نيز هم در معابر كوفه در مقابل سيل جمعيت مردان و نيز در مجلس يزيد در شام با خطبه‏هاى خود ستم را افشاء كرد و چهره جنايتكاران را به مردم معرفى نمود و با اين حركت از نهضت عاشورا پاسدارى نمود و نواده ارجمند حضرت زهرا(س) فاطمه بنت الحسين در كوفه سخنرانى كرد و طى مطالبى از شيوه كوفيان انتقاد كرد و به مذمت عبيداللّه بن زياد و حاميانش پرداخت: شگفت است كه سه بانوى بزرگوار در چنان موقعيت‏هاى عظيم و خطيرى براى دفاع از حق و بر ملا ساختن ظلم غاصبان و جورپيشگان در صحنه‏هاى سياسى اجتماعى حضورى فعّال و تعيين كننده دارند
ولى عدّه‏اى جاهل يا آگاه مغرض و احياناً حاميان تنگ نظر و تحجّر زده مى‏گويند اسلام به بانوان اجازه مشاركت در مسايل اجتماعى نداده است. راستى اگر حضرت زهرا(س)، دخترش زينب و نوه‏اش فاطمه بر اساس مصلحت جامعه اسلامى و به منظور بيدار باش افهام و افكار جامعه دست به اين حركت سازنده و تحول آفرين نمى‏زدند، چه پيش مى‏آمد، مسلماً بستر تاريخ اسلام و خصوصاً جويبار پرصلابت تشيع مسيرى غير از آنچه را كه پيمود، طى مى‏كرد.
در انقلاب شكوهمند اسلامى ايران نيز زنان مسلمان بر اساس پيروى از اين اصل قرآنى به خيابانها و معابر ريختند و فرياد برآوردند و با صداى بلند بر خاندان پهلوى لعن و نفرين فرستادند و از ستمى كه رژيم شاه بر امت اسلامى روا داشته بود پرده برداشتند و با صفوف استوار خود و رعايت عفاف و حجاب اعلام كردند كه ما ايمان و اسلام را مى‏خواهيم و از بيداد و ستم بيزاريم و امام خمينى نقش بانوان را در نهضت مؤثرتر از مردان مى‏داند .
قبل از فتح مكه، ابوسفيان كه پيمان نامه حديبيه را نقض كرده بود به مدينه آمد تا مسأله را به نفع خود حل و فصل كند از اين رو به ديدار بزرگان مدينه رفت تا امان نامه دريافت كند، اما اين كار عملى نشد و وى به ديدار حضرت فاطمه زهرا(س) شتافت ولى مقصودش حاصل نگرديد(21)، از اين فراز تاريخ اسلام به دست مى‏آيد كه حضرت زهرا(س) در امور اجتماعى و سياسى دخالت داشت، از اين رو يكى از چهره‏هاى مشهور مخالفين چنين مصلحت
ديد تا به آن بانو مراجعه كند تا شايد مشكلى را كه پديد آورده بود حل كند اما آن بانو قبول نكرد كه براى وى وساطت كند. در هنگام فتح مكه حارث بن هشام به‏ام هانى دختر ابوطالب پناهنده گرديد و او وى را امان داد، حضرت على(ع) به خانه وى داخل گرديد و خواست او را مجازات كند، ام هانى شمشير او را گرفت و رها نمى‏كرد، رسول اكرم(ص) وارد شد و چون ام هانى را خشمناك ديد خطاب به وى فرمود نسبت به حضرت على(ع) غضبناك نشو… سپس فرمود به هر كس كه تو امان دهى ما مى‏پذيريم و تبسم كرده و افزود: اگر ابوطالب يك جهان اولاد داشت همه در شجاعت و شهامت بى‏نظير بودند.(22)
در مدينه و جايى كه جنگ احزاب روى داده پايين‏تر از مسجد حضرت على(ع) و مسجد حضرت فاطمه(س) مساجد سبعه واقع شده است.(23) اين مكان مقدس جايگاه عبادات حاضران در آن ميدان نبرد و سنگر داران جنگ خندق بود و گواهى تاريخى براى حضور زن در اجتماع از ديدگاه اسلام مى‏باشد. پس از احداث مسجد النبى مردان در داخل به امامت پيامبر و زنان در خارج آن به امامت يكى از صحابه نماز جماعت را اقامه مى‏كردند البته رسول خدا(ص) ضمن اين كه زنان را از آمدن به مسجد منع نمى‏كردند تأكيد مى‏نمودند اگر مى‏خواهند خويش را در جامعه و ميان مردان آشكار سازند اجازه ندارند زمينه‏اى فراهم سازند كه زينت آنان مشخص گردد مگر آنچه كه در عرف زندگى مؤمنات به طور متداول آشكار مى‏باشد از جمله لباس روئين (24) و اصولاً اسلام حجاب را مطرح كرده تا زن بتواند در اجتماع با رعايت آن حضور يابد.
تاريخ صدر اسلام مؤيد آن است كه حضرت خديجه در رونق و انتشار اسلام نقش مؤثرى داشت و شخص وى حامى مادى و معنوى رسول اكرم(ص) به شمار مى‏رفت. خديجه چون به ايمان فراخوانده شد اجابت نمود، نزول وحى تنها يك روز پيامبر را به حالتى شگفت واداشت، در دومين روز، دعوت خويش را آشكار نمود و روز سوم بود كه خديجه ايمان آورد. آيا اين يك مشاركت سرنوشت ساز نيست كه خديجه را آن چنان وادار به ترك زندگى عاديش گرداند و به جايى برسد تا خود را در راه اين دعوت آسمانى كه توسط همسر امينش شگفت آسا بر سراسر جهان پرتو افكند، فنا نمايد، هرگاه مخالفان بناى ناسازگارى را با اين دعوت نوخاسته مى‏گذارند آن بانوى پارسا دلبستگى افزونترى بدان مى‏يافت و فداكارتر مى‏گشت و ايمان و اعتقاد بيشترى به همسرش مى‏يافت. اين همه شور و حرارت خديجه براى تحكيم پايه‏هاى عقيدتى و تفوق سياسى اسلام بر قدرتهاى كاذب آن روز صرفاً به خاطر محبت شوهرش نبود بلكه او توانسته بود مفاهيم گسترده اين فراخوانى آسمانى و حقيقت توحيد و يكتاپرستى را از زبان همسرش دريابد آنگاه به عنوان بهترين يار پيامبر در راه پرورش نهال اسلام گام بردارد. آنگاه كه مشركان مكه پيوندهاى خود را با بنى هاشم قطع كردند و پيروان حضرت محمد(ص) ناگزير شدند از جامعه مكه كناره‏گيرى كنند و در دره‏اى از كوههاى بيرون مكه سكنى گزينند و سه سال متوالى با مشكلات وافر دست به گريبان باشند خديجه در چنين محاصره‏اى كه ظاهر آن اقتصادى بود ولى انگيزه‏هاى سياسى در بروز اين وضع نقش داشت، تمامى دارائى خود را به شعب نشينان بخشيد و اگر حمايت مالى خديجه نبود پيروان پيامبر در اين دره از گرسنگى جان مى‏دادند به سبب همين فداكارى‏ها و جانفشانى‏ها خديجه در اعماق قلب رسول اكرم(ص) تأثيرى عظيم برجاى نهاد، زيرا پيامبر ديدگانش را در زير بال و پر مهر و عطوفت مى‏يافت و بر لب‏هايش نشانه‏هاى چنان تصديق و اعتمادى نسبت به خود مى‏ديد كه بر دلگرمى و ايمان آن بانوى بزرگ به خويش رونق مى‏بخشيد.(25)
آرى خديجه با بذل مال و جان و تمامى توان در راه نشر اسلام و يارى سرور عالميان رنج‏هاى توانفرسا را بر خود تحمل كرد و به جان خريد و تا آخرين دم نياسود و از فرسودن خرمن هستى خويش در اين راه مقدس دريغ نورزيد. او نخستين مسلمانان از جنس زنان و اولين نمازگزارى است كه همراه و همگام با حضرت على(ع) پشت سر پيامبر به انجام وظايف و فريضه الهى قيام كرد و همطراز با عبدالمطلب و ابوطالب يعنى مدافعان سرسخت پيامبر از آن وجود مبارك به پاسدارى و حراست پرداخت و از ارزشهاى الهى نگهبانى كرد بدين گونه بود كه وقتى دارفانى را وداع گفت رسول اكرم(ص) سال رحلتش را عام الحزن يعنى سال اندوه ناميد(26) و از وى چنين ياد كرد:
«…به خدا سوگند كه نيكوتر از او را به من نبخشيده است. هنگامى كه مردم كفر مى‏ورزيدند او بمن ايمان آورد و زمانى كه گفتارم را دروغ مى‏پنداشتند او مرا راستگو خواند و چون در محاصره‏ام قرار دادند با اموال خويش به يارى من برخاست…»(27) پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. سوره توبه، آيه 71. 2. نك: مقاله شخصيت اجتماعى زن مندرج در كتاب معنويت تشيع، علامه طباطبايى. 3. سوره آل عمران، آيه 195. 4. سوره نحل، آيه 97 به اين حقيقت اشاره دارد. 5. مصاحبه راديوئى آية اللّه طالقانى (اول خرداد 1358) مندرج در كتاب برگزيده سخنان ابوذر زمان طالقانى، گروه فرهنگى جهاد سازندگى استان خراسان. 6. زن از ديدگاه حضرت محمد(ص)، سربدارى، ص 14 و 15. 7. نظام حقوق زن در اسلام، علامه متفكر شهيد مرتضى مطهرى، ص 58 و 59. 8. سوره نور، آيه 62. 9. نك: سوره تحريم، آيه 10 و 11. 10. سوره ممتحنه، آيه 12. 11. فرازهايى از جايگاه زن در قرآن، حسين شفايى، نشريه سراج، سال اوّل، شماره اول، پاييز 1372، ص 65. 12. نك: طبقات كبرى، ابن سعد، ج هشتم. 13. تاريخ طبرى، ج سوم، ص 1336، ذيل وقايع سال هفتم هجرى. 14. الكامل فى التاريخ، ابن اثير، ترجمه عباس خليلى، ج 1، ص 94. 15. نقش زن در انقلاب‏هاى اسلامى، پروين گيلانى، ص 35 – 36. 16. سوره آل عمران، آيه 61 (آيه مباهله). 17. قاموس قرآن، سيد على اكبر قرشى، ج 1، ص 239 ؛ فرهنگ اصطلاحات قرآنى، يوسف حريرى، ص 287. 18. سوره نساء، آيه 148. 19. مجله پيام حوزه، شماره 25، ص 104. 20. نور ملكوت قرآن از قسمت انوار الملكوت، ج 1، علامه آية اللّه حاج سيد محمد حسين حسينى تهرانى، ص 59. 21. نك: تفسير كبير، فخر رازى. 22. ربيع الابرار، زمخشرى، ج 1، ص 869. 23. نك: سرزمين وحى، سرچشمه تشيع، ص 40. 24. مستدرك حاكم نيشابوى، ج 2، ص 430 – 431. 25. زنان صدر اسلام، محمد على بحرالعلوم، ترجمه محمد على امين، ص 116 – 117. 26. زن موجودى است فرزانه يا…؟، معصومه گلگيرى، ص 33. 27. زنان صدر اسلام، ص 117.