«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولياء بعضٍ يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصّلاة و يؤتون الزّكوة و يطيعون اللّه و رسوله أولئك سيرحمهم اللّه انّ اللّه عزيزٌ حكيم؛(1) مردان و زنان مؤمن بعضى از ايشان اولياء بعضى ديگرند. امر به معروف مىكنند و از منكر نهى مىنمايند و نماز به پاى مىدارند و زكوة مىپردازند و خدا و رسولش را اطاعت مىكنند. ايشانند كه به زودى خداوند رحمشان مىكند كه خدا پيروزمند و حكيم است.»
از ديدگاه فرهنگ غنى اسلام مرد و زن هر دو انساناند و همانگونه كه مردان داراى آزادى اراده بوده و از اين رهگذر به تشريع عمل مىكنند و به تشخيص عقل سليم و به كمك ايمان و تقوا خواستها و تمايلات خويش را كنترل كرده در جهت شكوفايى سرشت عالى خود مىكوشند زنان نيز در سير سعادت ابدى از نيروى معنوى، تعقل و خرد بهره گرفته و براى رسيدن به كمالات انسانى تلاش مىكنند. آيين محمدى در شرايطى ظهور كرد كه در اثر اخلاق بدوى و رفتارهاى توأم با توحّش، زن در ميان اقوام و قبايل در زمره انسانها قلمداد نمىگرديد بلكه طفيلى جامعه بود و مورد استثمار شديد قرار مىگرفت، اعراب جاهلى از اين جنس نفرت داشتند و دختران را زنده بگور مىكردند، در اين محيط آشفته و آكنده به جهل و جور و آلودگى، قرآن كريم و سنت نبوى زن را عضو كامل و جزء حقيقى جامعه انسانيت قرار داد و او را از اين اسارت ذلّت آور بيرون آورد و عزت و احترام شايستهاى را به وى اهدا كرد، تمام امتيازات موهوم طبقاتى مطرود گشت و تنها پارسايى، ايمان و اعمال صالح اعتبار پيدا كرد و در كسب اين امتياز معنوى، زن و مرد با هم تفاوتى ندارند و يك زن با تقوا مىتواند گرامىتر از ديگرانى كه تقواى كمترى دارند، باشد.(2)
در نگاه اين آيين جاودانى، زن در درون خانواده از كرامتى مضاعف برخوردار مىباشد چرا كه رمز رستگارى انسانها، رشد و شكوفايى استعدادها و تعالى و تكامل بشرى در گرو اراده عاقلانه اما توأم با عطوفت و مودت زن در جايگاه مادر و همسر نهفته است، سهم مؤثر زنان در دفاع از آرمانهاى مقدس و ارزشهاى والا و حفظ كيان خانواده و تربيت نسلى بالنده و سرفراز بر اهل بصيرت و معرفت پوشيده نمىباشد. تلاشها بايد در روندى قرار گيرند كه زن نه آن باشد كه در گذشته بوده و نه آن بشود كه قدرتهاى محروم از ارزشهاى الهى مىخواهند، بلكه به عنوان انسانى كامل كه خداوند موجوديت او را استمرار بخش حيات معنوى شمرده و از او خواسته علاوه بر مسؤوليتهاى انسانى و اجتماعى همواره محور خانواده و مربّى فرزندان قرار گيرد و همدوش با مردان براى معضلات فرهنگى سياسى و فكرى جامعه تدابيرى بيانديشد و اين گونه نباشد كه نيمى از پيكر جامعه به گوشهاى خاموش خزيده باشند .
قرآن، به تصريح بيان فرموده كه با جانها سخنى دارم و هر كجا سخن از مرد و زن مىباشد مىخواهد افكار جاهلى و قبل از اسلام را تخطئه كند زيرا آنان بين زن و مرد تبعيض قائل مىشدند و عبادات و فضايل و رسيدن به مكارم را مختص مردان مىدانستند، قرآن براى تهذيب روح و تزكيه نفس و پالايش درون نازل شده است و عبادت و تقرب به خداوند را در نظر دارد و كسى كه به اين مسايل روى آورد اعم از زن و يا مرد اعمالش تباه نمىگردد خداوند مىفرمايد: «انّى لااضيع عمل عاملٍ منكم من ذكرٍ او انثى؛(3) من كار هيچ كارگزارى را از شما، چه زن و چه مرد كه همه از يكديگريد ناچيز نمىسازم.» بنابراين در برنامههاى تعليمى و رشد دهنده قرآن اين صنفها و جنسيتها نقشى ندارند. هر يك از زن و مرد مىتوانند با اجراى برنامههاى اسلام به تكامل معنوى و مادى برسند و به حيات طيبه كه سراسر آرامش است دست يابند.(4)
مرحوم آية اللّه سيد محمود طالقانى مىگويد: «قرآن در زمينه مسايل مربوط به حقوق زن مطالبى را مطرح مىكند كه هنوز هم زنده است و حقوق زن را به رسميت مىشناسد. هم اكنون غرب در زمينه مسأله زن به مرز تحقير زنان رسيده است كه فقط از او به عنوان آلت شهوت ياد مىكنند در حالى كه اسلام به زن شخصيت مىدهد و حقوقى كه اسلام براى زن نسبت به مرد تعيين كرده اگر بنا باشد به عكس اروپا قيام كند بايد مردها قيام كنند براى گرفتن حقوقشان از زنان.»(5)
متفكران مسلمان بر اين اعتقادند، كه از ميان مصلحان و بزرگان تاريخ، حضرت محمد(ص) تنها كسى است كه به سرنوشت زن پرداخت و حيثيت انسانى و حقوق اجتماعى او را به وى باز داد:
اسلام در عين حال كه با تبعيضهاى موجود ميان زن و مرد به شدت مبارزه كرده از مساوات ميان اين دو جانبدارى نمىكند و مىكوشد تا در جامعه هر يك را در جايگاه طبيعى خويش بنشاند. طبيعت اين دو را در زندگى و اجتماع مكمّل يكديگر سرشته است و از اين رو اسلام بر خلاف تمدن غربى طرفدار حقوق طبيعى اين دو است نه حقوق مساوى و مشابه و اين بزرگترين سخنى است كه در اين باره مىتوان گفت و عمق و ارزش آن بر خوانندگان آگاهى كه شهامت آن را دارند كه بى اجازه اروپا فكر كنند و با چشمان مستقل خويش ببينند پوشيده نيست .
رسول اكرم(ص) عملاً مىكوشد تا حقوق و شخصيتى را كه اسلام براى زن قائل شده به وى عطا كند، از زنان همچون مردان پيمانى اجتماعى و سياسى بر مبناى مكتب اعتقادى خويش مىگيرد و آنان را همچون مردان در صف اصحاب خويش جاى مىدهد، دخترش فاطمه(س) را در كوچكى در برابر مردم بر زانوى خود مىنشاند و هنگام گفتگو با آنان او را مىنوازد… در خواستگارى حضرت على(ع) از وى اجازه مىخواهد آن هم با چه آداب شايسته، زيبا و لطيف.(6)
استاد شهيد مرتضى مطهرى معتقد است اسلام بزرگترين خدمتها را نسبت به جنس زن انجام داد، وى مىنويسد:
«خدمت اسلام به زن تنها در ناحيه سلب اختيار دارى مطلق پدران نبود، بطور كلى به او حرّيت داد، شخصيت داد، استقلال فكر و نظر داد. حقوق طبيعى او را به رسميت شناخت، اما گامى كه اسلام در طريق حقوق زن برداشت با آنچه در مغرب زمين مىگذرد و ديگران از آنها تقليد مىكنند دو تفاوت اساسى دارد: اول در ناحيه روانشناسى زن و مرد… تفاوت دوم در اين است كه اسلام در عين آن كه زنان را به حقوق انسانيشان آشنا كرد… هرگز آنان را به تمرّد و عصيان و طغيان و بدبينى نسبت به جنس مرد وادار نكرد احترام پدران را نزد دختران و احترام شوهران را نزد زنان از ميان نبرد. اساس خانواده را متزلزل نكرد، زنان را به شوهردارى و مادرى و تربيت فرزندان بد بين نكرد…»(7) بذرهاى عظمت
از ديدگاه قرآن و فرهنگ عترت، پروردگارى كه جهان هستى از جمله مرد و زن را خلق كرده به حكمت آفرينش بيش از هر فردى آگاه است و نسبت به تمامى بندگان خويش رئوف است و براى زن منزلتى را مقدر فرموده كه در حقيقت اوج سعادت و اعتلاى جايگاه زن در آيين مزبور تحقق مىيابد. مادر حضرت مريم نذر مىكند فرزندى را كه قرار است در آينده به دنيا بياورد طبق سنت متداول آن زمان در مسير عبادت و بندگى الهى به خدمت قرار دهد، چون كودكش ديده به جهان مىگشايد، مىبيند دختر است از اين بابت قدرى اندوهگين مىشود كه چرا با اين وضع نمىتواند نذر خويش را عملى سازد به دنبال آن قرآن مىفرمايد: من چيزى را مىدانم كه شما نمىدانيد ليس الذّكر كالانثى( پسر مانند دختر نيست) از اين عبارت نورانى برمى آيد منزلتى كه خداوند در نظام آفرينش براى زن ترسيم فرموده كمتر از مقام مرد نيست و گويا كلام حق، خواننده با بصيرت را به سوى اين موضوع رهنمون مىسازد كه از دامان اين دختر كه نامش مريم است فرزندى پاك پا به عرصه وجود مىگذارد كه پيامبرى اولواالعزم خواهد بود و جهان را تحت تأثير شخصيت خود قرار خواهد داد و مردمان را به سوى خوبى و رستگارى دنيا و آخرت فرا خواهد خواند.
آيين اسلام انسان را با ديد جمعى مىنگرد و براى بشر يك هويت جمعى معتقد است و از اين جهت وظايفى را براى پيروان خود مطرح مىنمايد. قرآن كريم مؤمنين راستين را چنين معرفى مىكند:
«انّما المؤمنون الّذين آمنوا باللّه و رسوله و اذا كانوا معه على امرٍ جامعٍ لم يذهبوا حتّى يستأذنوه…؛(8) به درستى كه ايمان آورندگان كسانى هستند كه نسبت به خدا و پيامبرش مؤمن هستند و چون با پيامبر در كارى جمعى (اجتماعى و همگانى) باشند تا از او رخصت نطلبيدهاند نبايد بروند» از اين آيه برمى آيد كه افراد مؤمن ضمن اعتقادى پاك، مسايل اجتماعى را خوب درك مىكنند و در مسايل جمعى حضورى فعال دارند و منزوى نمىباشند و عرصه حيات اجتماعى از مهمترين ساحتهاى تكاپو و تلاش آدمى براى نيل به كمال است و بخش عظيمى از استعدادها و توانايىهاى بالقوه در اين ميدان به شكوفايى مىرسند و بطور مسلم اسلام زنان را از اين عرصه با آن گسترش عظيمش محروم نكرده و اين گونه نيست كه اشتغال، فعاليتهاى اجتماعى و مشاركت سياسى به مردان اختصاص داشته باشد و زنان از عرصههاى فرهنگى، علمى و فكرى حذف شده باشند.
قرآن ملكه سبأ را به عنوان بانويى صاحب خرد و اهل بصيرت معرفى مىكند كه بر سرزمينى فرمانروايى مىكند و چون، از نزديك، با سليمان گفتگو كرد احساس نمود تحت تأثير جامعه جهالت زده، از طريق حق دور مانده است و حشمت حكومت و قواى نظامى و تشكيلات زياد وى را مغرور نكرد و اقرار كرد: خدايا من به خودم ستم كردم از اين كه تو را نپرستيدم و همراه سليمان به كوى توحيد و يكتا پرستى مىآيم. اين بانويى كه بر سرزمين وسيع يمن فرمانروايى مىكرد عاقلتر از بسيارى از زمامداران عصر خود بود و بخوبى فهميد كه اقتدار راستين و شجاعت واقعى در تسليم شدن در برابر حق است. سرشت پاكش فهميد كه سليمان پيام دوست را آورده و سخن حق را ارائه داده است. اين زن لياقت آن را داشت كه در مقابل تهوّر و قدرت بيهوده سپاهيان خود ايستادگى كند و از ايجاد فساد و خونريزى جلوگيرى نمايد و قرآن هم از اين جهت از او به خوبى و نيكى ياد مىكند.
آسيه ملكه مصر و زن فرعون است در عالىترين قصرها به سر مىبرد. زندگى مترفين و مسرفين او را قانع نمىكند گويى جانش با جهانى ملكوتى در ارتباط است، از اين جهت از خداوند خواست اين امكانات بسيار پرزرق و برق را از او بگيرد و در بهشت خانهاى به وى اختصاص دهد، او با پروردگار خويش چنين راز و نياز كرد: «خدايا مرا از شرّ فرعون و كردارش و نيز قوم ستمكار او بِرَهان».(9) آن زن قصر نشين چنين آگاهانه به يك مشاركت سياسى و حضور فعال اجتماعى دست مىزند و چون اصالت خويش را بازيافته از تمامى شرايطى كه در كاخ فرعون برايش فراهم ساخهاند اعراض مىكند و در برابر آن ستمكاران ايستادگى مىنمايد و چنان استقلالى در شخصيت بدست مىآورد و به درجهاى از رشد و بصيرت مىرسد كه الگوى مردان و زنان مىشود، قرآن از تمامى ايمان آورندگان مىخواهد كه روى آوردن به حقيقت را از زن فرعون ياد بگيرند. همسر اين زن يعنى فرعون حكمران بخشى از كره زمين بود و به مدت چهارصد سال حكومت كرد، مردم او را مىپرستيدند، به پايش افتاده و وى را سجده مىكردند تنها اين زن وارسته بود كه با فطرت روشن و قلب سليم در ميان گردباد سهمگين و ظلمت خيز حكومت فرعون به خداى واحد دل بسته بود. چون حضرت موسى(ع) به پيامبرى رسيد آسيه كه تا آن زمان اعتقاد واقعى خويش را مخفى كرده بود به وى ايمان آورد، فرعون خواست تا او از اين گرايش دست بردارد اما آسيه تسليم خواسته وى نشد از اين رو فرعون دستور داد تا دست و پاى اين بانوى با ايمان را با ميخهاى آهنين در زمين ميخكوب كردند و او را در زير آفتاب سوزان قرار داده و سنگ بزرگى بر سينهاش نهادند او در آخرين لحظات عمر و در آستانه شهادت خواست كه خداوند وى را از طايفه ستمگر نجات داده و جايى را در جنت جاويدان به وى اختصاص دهد.
قرآن كريم بيعت با حكومت اسلامى را براى زنان مىپذيرد كه اين مسئله خود جواز مشاركت زنان در امور جامعه مىباشد: «يا ايّها النّبى اذا جاءك المؤمنات يبايعنك على ان لايشركن باللّه شيئاً ولايزنين ولايقتلن اولادهنّ و لايأتين ببهتانٍ يفترينه بين ايديهنّ و ارجلهنّ ولايعصينك فى معروفٍ فبايعهن و استغفر لهنّ انّ اللّه غفور رحيم؛(10) اى پيامبر چون زنان با ايمان به نزدت آيند كه با تو بيعت نمايند (با اين شرط) كه براى خدا شريكى قرار ندهند و دزدى نكنند و زنا ننمايند و اولاد خويش را نكشند و فرزندى را كه از آنِ شوهرشان نيست به دروغ به او نسبت ندهند و در كار نيك از تو نافرمانى نكنند، با آنان بيعت كن و از خدا برايشان آمرزش بخواه زيرا خداوند آمرزنده مهربان است.»
بيعت تعهد و پيمان امت با رهبرى در پيروى از او و سرپيچى نكردن از دستوراتش است و در روز فتح مكه رسول اكرم(ص) در كوه صفا از مردان بيعت گرفت آنگاه كه زنان براى بيعت شرفياب شدند اين آيه شريفه بر خاتم رسولان نازل گرديد و آن حضرت را به اخذ بيعت از بانوان سفارش فرمود و شروط و كيفيت آن را بيان داشت.(11) تبيين ماجراى بيعت زنان در صلح حديبيه و فتح مكه با حضرت محمد(ص) بيانگر اين حقيقت است كه از ديدگاه اسلام زنان صلاحيت دارند دوشادوش مردان در امور مهم عمومى و اجتماعى و سرنوشت ساز اظهار نظر كنند و در حد توان براى انجام مسؤوليت سهم بگيرند و دخالت نمايند. در تحقق اين عمل سياسى در بيعت عقبه دوم دو زن به نامهاى ام عماره و اسماء حضور دارند. به جز اينها، بانوان ديگرى در مكه با رسول خدا(ص) بيعت نمودند و يكى از مورخان معروف در كتاب خويش صفحاتى را به چگونگى بيعت زنان با پيامبر و محتواى بيعتها اختصاص داده است و هفتاد زن را بر مىشمرد كه در بيعتها حضور داشتهاند.(12)
در صدر اسلام ارزش و اعتبار زن چنان فزونى گرفت و بانوان چنان نقشى در پيشبرد هدفهاى توحيدى و مبارزه با اشرافيت طبقات استعمارگر داشتند كه دشمنان اسلام براى كوبيدن آيين نبوى مىگفتند: پيروان حضرت محمد را گروهى ضعيف، مستمند و غالباً زنان تشكيل مىدهند.(13)
ابن اثير مىنويسد قبل از آن كه عمربن خطاب ايمان بياورد 62 نفر به اسلام گرويدند كه 23 نفر از آنان زن بودند. به گفته اين مورخ وقتى وى (عمر) فهميد خواهرش فاطمه مسلمان شده سر او را شكست و فاطمه در برابر تهديدها و ضربههاى برادر مىگفت: آرى من اسلام آوردهام، هرچه مىخواهى بكن.(14)
سميّه مادر عمار ياسر نخستين شهيد عالم اسلام بود كه ابوجهل او را كشت. در نخستين سالهاى بعثت در ميان زنانى كه به اشرافيت و طبقه حاكم پشت كردند و اسلام را پذيرفتند چهره رمله يا ام حبيبه دختر ابوسفيان درخشندگى دارد، پدرش و نيز برادرش معاويه و مادرش او را در معرض وحشيانهترين شكنجهها قرار دادند تا شايد دختر، از دين تازه برگردد و در برابر اشرافيت و جاهليت آنها سرتعظيم فرود آورد ولى او سخت در موضع خود ايستادگى كرد و براى رهايى از آزارها و فشارهاى خانواده اشرافى خود به حبشه مهاجرت نمود و با والدين و برادران خويش قطع رابطه كرد و تمام نيروى خود را براى پيشرفت اسلام بكار گرفت.»(15)
در ماجراى مباهله مشاركت زنان همراه با مردان قابل مشاهده است، قرآن خطاب به خاتم پيامبران مىفرمايد: «فمن حاجّك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثمّ نبتهل فنجعل لعنت اللّه على الكاذبين؛(16) از آن كه به آگاهى رسيدهاى هر كس درباره او (عيسى(ع)) با تو مجادله كند. بگو بيايد تا حاضر آوريم ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما برادران خود را و شما برادران خود را. آنگاه دعا و تضرع كنيم و لعنت خداوند را بر دروغگويان بفرستيم. يادآور مىشود رسول خدا(ص) نصاراى نجران را در خصوص ولادت حضرت عيسى(ع) دعوت به مباهله فرمود، آنها نيز قبول كردند ولى چون ديدند حضرت با چهار تن از اهل بيت خود (حضرت على(ع)، فاطمه زهرا(س)، امام حسن(ع) و امام حسين(ع)) آمدند و به روشى نشستند كه سيره مباهله پيامبران است حاضر به اين كار نشدند و طلب صلح كردند و با قبول جزيه از سوى آنان اين ماجرا خاتمه يافت.(17)
قرآن طبق آيه «لايحبّ اللّه الجهر بالسّوء من القول الّا من ظلم…»(18) به مظلوم اجازه داده است كه با صداى بلند فرياد برآورد و زشتىهاى ستمگر را بازگو كند و براى فرد ظالم آبرويى در جامعه باقى نگذارد. بنابراين زنان مىتوانند با تظاهرات و دادن شعارهاى بلند به دفع ستمگر بپردازند و تعديات و تجاوزات او را براى مردم تشريح نمايند، يعنى زن حق دارد به خاطر ستمى كه ظالم به او و جامعه وى نموده به طور آشكار و علنى پرخاش خود را نسبت با ستمگران اعلام كند، خطبه بخواند و دوش به دوش مردان قدم بردارد، حضرت فاطمه زهرا(س) به مسجد آمد و با آن خطابه آتشين خود از حقيقت دفاع كرد و چهره غاصبان را افشاء نمود(19) و به قول ابن اثير در كتاب النهايه: آن بانوى بزرگوار اسلام با هيأتى از زنان بنىهاشم در حجاب كامل به مجلس خليفه وقت آمد و او را استيضاح كرد.(20) حضرت زينب(س) دختر عزيز آن الگوى وارستگان نيز هم در معابر كوفه در مقابل سيل جمعيت مردان و نيز در مجلس يزيد در شام با خطبههاى خود ستم را افشاء كرد و چهره جنايتكاران را به مردم معرفى نمود و با اين حركت از نهضت عاشورا پاسدارى نمود و نواده ارجمند حضرت زهرا(س) فاطمه بنت الحسين در كوفه سخنرانى كرد و طى مطالبى از شيوه كوفيان انتقاد كرد و به مذمت عبيداللّه بن زياد و حاميانش پرداخت: شگفت است كه سه بانوى بزرگوار در چنان موقعيتهاى عظيم و خطيرى براى دفاع از حق و بر ملا ساختن ظلم غاصبان و جورپيشگان در صحنههاى سياسى اجتماعى حضورى فعّال و تعيين كننده دارند
ولى عدّهاى جاهل يا آگاه مغرض و احياناً حاميان تنگ نظر و تحجّر زده مىگويند اسلام به بانوان اجازه مشاركت در مسايل اجتماعى نداده است. راستى اگر حضرت زهرا(س)، دخترش زينب و نوهاش فاطمه بر اساس مصلحت جامعه اسلامى و به منظور بيدار باش افهام و افكار جامعه دست به اين حركت سازنده و تحول آفرين نمىزدند، چه پيش مىآمد، مسلماً بستر تاريخ اسلام و خصوصاً جويبار پرصلابت تشيع مسيرى غير از آنچه را كه پيمود، طى مىكرد.
در انقلاب شكوهمند اسلامى ايران نيز زنان مسلمان بر اساس پيروى از اين اصل قرآنى به خيابانها و معابر ريختند و فرياد برآوردند و با صداى بلند بر خاندان پهلوى لعن و نفرين فرستادند و از ستمى كه رژيم شاه بر امت اسلامى روا داشته بود پرده برداشتند و با صفوف استوار خود و رعايت عفاف و حجاب اعلام كردند كه ما ايمان و اسلام را مىخواهيم و از بيداد و ستم بيزاريم و امام خمينى نقش بانوان را در نهضت مؤثرتر از مردان مىداند .
قبل از فتح مكه، ابوسفيان كه پيمان نامه حديبيه را نقض كرده بود به مدينه آمد تا مسأله را به نفع خود حل و فصل كند از اين رو به ديدار بزرگان مدينه رفت تا امان نامه دريافت كند، اما اين كار عملى نشد و وى به ديدار حضرت فاطمه زهرا(س) شتافت ولى مقصودش حاصل نگرديد(21)، از اين فراز تاريخ اسلام به دست مىآيد كه حضرت زهرا(س) در امور اجتماعى و سياسى دخالت داشت، از اين رو يكى از چهرههاى مشهور مخالفين چنين مصلحت
ديد تا به آن بانو مراجعه كند تا شايد مشكلى را كه پديد آورده بود حل كند اما آن بانو قبول نكرد كه براى وى وساطت كند. در هنگام فتح مكه حارث بن هشام بهام هانى دختر ابوطالب پناهنده گرديد و او وى را امان داد، حضرت على(ع) به خانه وى داخل گرديد و خواست او را مجازات كند، ام هانى شمشير او را گرفت و رها نمىكرد، رسول اكرم(ص) وارد شد و چون ام هانى را خشمناك ديد خطاب به وى فرمود نسبت به حضرت على(ع) غضبناك نشو… سپس فرمود به هر كس كه تو امان دهى ما مىپذيريم و تبسم كرده و افزود: اگر ابوطالب يك جهان اولاد داشت همه در شجاعت و شهامت بىنظير بودند.(22)
در مدينه و جايى كه جنگ احزاب روى داده پايينتر از مسجد حضرت على(ع) و مسجد حضرت فاطمه(س) مساجد سبعه واقع شده است.(23) اين مكان مقدس جايگاه عبادات حاضران در آن ميدان نبرد و سنگر داران جنگ خندق بود و گواهى تاريخى براى حضور زن در اجتماع از ديدگاه اسلام مىباشد. پس از احداث مسجد النبى مردان در داخل به امامت پيامبر و زنان در خارج آن به امامت يكى از صحابه نماز جماعت را اقامه مىكردند البته رسول خدا(ص) ضمن اين كه زنان را از آمدن به مسجد منع نمىكردند تأكيد مىنمودند اگر مىخواهند خويش را در جامعه و ميان مردان آشكار سازند اجازه ندارند زمينهاى فراهم سازند كه زينت آنان مشخص گردد مگر آنچه كه در عرف زندگى مؤمنات به طور متداول آشكار مىباشد از جمله لباس روئين (24) و اصولاً اسلام حجاب را مطرح كرده تا زن بتواند در اجتماع با رعايت آن حضور يابد.
تاريخ صدر اسلام مؤيد آن است كه حضرت خديجه در رونق و انتشار اسلام نقش مؤثرى داشت و شخص وى حامى مادى و معنوى رسول اكرم(ص) به شمار مىرفت. خديجه چون به ايمان فراخوانده شد اجابت نمود، نزول وحى تنها يك روز پيامبر را به حالتى شگفت واداشت، در دومين روز، دعوت خويش را آشكار نمود و روز سوم بود كه خديجه ايمان آورد. آيا اين يك مشاركت سرنوشت ساز نيست كه خديجه را آن چنان وادار به ترك زندگى عاديش گرداند و به جايى برسد تا خود را در راه اين دعوت آسمانى كه توسط همسر امينش شگفت آسا بر سراسر جهان پرتو افكند، فنا نمايد، هرگاه مخالفان بناى ناسازگارى را با اين دعوت نوخاسته مىگذارند آن بانوى پارسا دلبستگى افزونترى بدان مىيافت و فداكارتر مىگشت و ايمان و اعتقاد بيشترى به همسرش مىيافت. اين همه شور و حرارت خديجه براى تحكيم پايههاى عقيدتى و تفوق سياسى اسلام بر قدرتهاى كاذب آن روز صرفاً به خاطر محبت شوهرش نبود بلكه او توانسته بود مفاهيم گسترده اين فراخوانى آسمانى و حقيقت توحيد و يكتاپرستى را از زبان همسرش دريابد آنگاه به عنوان بهترين يار پيامبر در راه پرورش نهال اسلام گام بردارد. آنگاه كه مشركان مكه پيوندهاى خود را با بنى هاشم قطع كردند و پيروان حضرت محمد(ص) ناگزير شدند از جامعه مكه كنارهگيرى كنند و در درهاى از كوههاى بيرون مكه سكنى گزينند و سه سال متوالى با مشكلات وافر دست به گريبان باشند خديجه در چنين محاصرهاى كه ظاهر آن اقتصادى بود ولى انگيزههاى سياسى در بروز اين وضع نقش داشت، تمامى دارائى خود را به شعب نشينان بخشيد و اگر حمايت مالى خديجه نبود پيروان پيامبر در اين دره از گرسنگى جان مىدادند به سبب همين فداكارىها و جانفشانىها خديجه در اعماق قلب رسول اكرم(ص) تأثيرى عظيم برجاى نهاد، زيرا پيامبر ديدگانش را در زير بال و پر مهر و عطوفت مىيافت و بر لبهايش نشانههاى چنان تصديق و اعتمادى نسبت به خود مىديد كه بر دلگرمى و ايمان آن بانوى بزرگ به خويش رونق مىبخشيد.(25)
آرى خديجه با بذل مال و جان و تمامى توان در راه نشر اسلام و يارى سرور عالميان رنجهاى توانفرسا را بر خود تحمل كرد و به جان خريد و تا آخرين دم نياسود و از فرسودن خرمن هستى خويش در اين راه مقدس دريغ نورزيد. او نخستين مسلمانان از جنس زنان و اولين نمازگزارى است كه همراه و همگام با حضرت على(ع) پشت سر پيامبر به انجام وظايف و فريضه الهى قيام كرد و همطراز با عبدالمطلب و ابوطالب يعنى مدافعان سرسخت پيامبر از آن وجود مبارك به پاسدارى و حراست پرداخت و از ارزشهاى الهى نگهبانى كرد بدين گونه بود كه وقتى دارفانى را وداع گفت رسول اكرم(ص) سال رحلتش را عام الحزن يعنى سال اندوه ناميد(26) و از وى چنين ياد كرد:
«…به خدا سوگند كه نيكوتر از او را به من نبخشيده است. هنگامى كه مردم كفر مىورزيدند او بمن ايمان آورد و زمانى كه گفتارم را دروغ مىپنداشتند او مرا راستگو خواند و چون در محاصرهام قرار دادند با اموال خويش به يارى من برخاست…»(27) پاورقي ها:پىنوشتها: – 1. سوره توبه، آيه 71. 2. نك: مقاله شخصيت اجتماعى زن مندرج در كتاب معنويت تشيع، علامه طباطبايى. 3. سوره آل عمران، آيه 195. 4. سوره نحل، آيه 97 به اين حقيقت اشاره دارد. 5. مصاحبه راديوئى آية اللّه طالقانى (اول خرداد 1358) مندرج در كتاب برگزيده سخنان ابوذر زمان طالقانى، گروه فرهنگى جهاد سازندگى استان خراسان. 6. زن از ديدگاه حضرت محمد(ص)، سربدارى، ص 14 و 15. 7. نظام حقوق زن در اسلام، علامه متفكر شهيد مرتضى مطهرى، ص 58 و 59. 8. سوره نور، آيه 62. 9. نك: سوره تحريم، آيه 10 و 11. 10. سوره ممتحنه، آيه 12. 11. فرازهايى از جايگاه زن در قرآن، حسين شفايى، نشريه سراج، سال اوّل، شماره اول، پاييز 1372، ص 65. 12. نك: طبقات كبرى، ابن سعد، ج هشتم. 13. تاريخ طبرى، ج سوم، ص 1336، ذيل وقايع سال هفتم هجرى. 14. الكامل فى التاريخ، ابن اثير، ترجمه عباس خليلى، ج 1، ص 94. 15. نقش زن در انقلابهاى اسلامى، پروين گيلانى، ص 35 – 36. 16. سوره آل عمران، آيه 61 (آيه مباهله). 17. قاموس قرآن، سيد على اكبر قرشى، ج 1، ص 239 ؛ فرهنگ اصطلاحات قرآنى، يوسف حريرى، ص 287. 18. سوره نساء، آيه 148. 19. مجله پيام حوزه، شماره 25، ص 104. 20. نور ملكوت قرآن از قسمت انوار الملكوت، ج 1، علامه آية اللّه حاج سيد محمد حسين حسينى تهرانى، ص 59. 21. نك: تفسير كبير، فخر رازى. 22. ربيع الابرار، زمخشرى، ج 1، ص 869. 23. نك: سرزمين وحى، سرچشمه تشيع، ص 40. 24. مستدرك حاكم نيشابوى، ج 2، ص 430 – 431. 25. زنان صدر اسلام، محمد على بحرالعلوم، ترجمه محمد على امين، ص 116 – 117. 26. زن موجودى است فرزانه يا…؟، معصومه گلگيرى، ص 33. 27. زنان صدر اسلام، ص 117.