قسمت سوم اركان و شرائط توبه
از مشكلاتى كه همواره دامن گير بشرى مخصوصاً جوامع اسلامى بوده است منحرف شدن برخى واژههاى مقدس از معنى و مفهوم حقيقى خود بوده است. در موارد بسيارى با وارونه شدن واژهها و ارائه معنى و تفسير نادرست از آن، انسانها و جوامع نيز به انحراف كشيده شدهاند، به عنوان نمونه «آزادى» از آن الفاظى است كه با فطرت بشر عجين شده است ولى اين واژه در دست هر كسى به گونهاى تفسير مىشود قدرت طلبان آن را به گونهاى، روشنفكران غرب زده آزادى را مساوى با بىبند و بارى و آزادى مطلق و حيوانى مىگيرند، و اصلاح طلبان به گونهاى ديگر، همين طور واژه «سهل بودن دين» به معناى يله ورها انگارى تفسير شده و به نام «تسامح و تساهل» در دين هر كارى كه مىخواهند انجام مىدهند، و همين طور كلمه «فرهنگ»، «عرفان» و… «توبه» نيز از الفاظى است كه در اذهان مسلمانان بر آن ستم شده است، عدّهاى مىپندارند توبه يك لفظى بيش نيست كه با گفتن آن انسان از هر گناهى پاك و منزه مىشود، گويا اين انحراف در زمان حضرت امير مؤمنان نيز وجود داشته، كه حضرت مجبور شده معناى درست توبه، اركان و شرائط آن را بيان دارد.
مردى كه گويا از او گناهى سرزده بود، و مىپنداشت كه با گفتن لفظى پاك مىشود، خدمت آن حضرت رسيد، و خواست از گناه خود توبه كند، گفت: «استغفر اللّه» و حتّى لفظ «ربّى و اتوب اليه» را هم نگفت، قاعدتاً حضرت به او نگاهى انداخته و از چهره او متوجّه شد كه نسبت به معناى «توبه» و «استغفار» جاهل است، با اين كه على(ع) جز در ميدان جنگ كمتر عصبانى مىشد و حتّى معروف بود كه انسان خنده رو هست و به همين بهانه او را از خلافتش محروم كردند، اين جا سخت بر آشفت درست به آن اندازه كه بر عقيل برادرش كه درخواست سهم بيشترى از بيت المال نموده بود. پرخاش كرد و همان جمله را كه به او گفته بود به اين مرد فرمود، گويا به نظر على(ع) تاراج بيت المال، و تحريف الفاظ مقدّس از معناى خود در يك سطح قرار دارند، فرياد برآورد: «ثكلتك امّك اتدرى، ما الاستغفار؟» مادرت به عزايت گريه كند، آيا (تو اصلاً) مىدانى (معناى) استغفار چيست؟ تو فكر كردهاى توبه «استغفراللّه» گفتن است و بس، با گناه سر خود كلاه گذاشتى، نه نه، توبه يك لفظ نيست، توبه يك حركت است، يك انقلاب است بلكه برترين مقامى است كه در گام اوّل انسان به آن راه مىيابد. لذا حضرت فرمود: «الاستغفار درجة العلّيين ؛ همانا استغفار (و توبه) درجه والا مقامان است.»
فكر كردى به همين سادگى مىتوانى به مقام توبه راهيابى، توبه يك مكتب تربيت است نياز به برنامه و شرائط دارد، محتاج تلاش و رنج و زحمت است، چرا كه تربيت بدون برنامه و تلاش بدست نمىآيد، آنگاه شروع فرمود به بيان اركان، شرائط قبولى، و شرائط تكميلى توبه و فرمود: «و هو اسمٌ واقعٌ على ستّة معانٍ اوّلها النّدم على ما مضى، و الثّانى العزم على ترك العود اليه ابداً؛ و آن استغفار (و توبه) اسمى (و لفظى) است كه به شش معنى (و ركن و شرائط بستگى دارد كه با بودن آنها) واقع مىشود: اوّل آنها پشيمانى برگذشته (و آنچه كه از گناهها از انسان سرزده) است، دوّم، عزم (و تصميم جدّى) بر برگشت ننمودن به آن گناه تا ابد است» آن گاه حضرت ادامه داد: «و الثّالثٌ ان تؤدّى الى المخلوقين حقوقهم حتى تلقى اللّه سبحانه املس ليس عليك تبعةٌ، الرّابع ان تعمد الى كلّ فريضةٍ عليك ضيّعتها فتؤدّى حقّها؛ سوّم اين كه حق مردم را اداء كنى تا خدا را پاكيزه ملاقات و (در حالى كه هيچ گونه) حقى از مخلوقات بر عهده تو نباشد. چهارم اينكه به سوى هر فريضه و واجبى كه ضايع كردهاى روى آورى و حق آن را ادا كنى» سپس ادامه داد: «و الخامس ان تعمد الى اللّحم الّذى نبت على السّحت فتذيبه بالاحزان حتّى تلصق الجلد بالعظم، و ينشأ بينهما لحمٌ جديدٌ، و السّادس ان تذيق الجسم الم الطّاعة كما اذقته حلاوة المعصية فعند ذلك تقول استغفر اللّه؛ پنجم اين كه به سوى گوشتى كه به واسطه حرام روييده روى آورى و آن را به واسطه اندوهها آب كنى تا پوست به استخوان بچسبد و گوشت تازه بين آنها برويد (كنايه از اين كه گوشتهاى دوران گناه و يا لقمههاى حرام بايد ذوب شود و از بين برود، ششم آنكه درد و رنج فرمان بردارى را به جسم بچشانى، چنان كه شيرينى معصيت را به آن چشانده بودى، پس آنگاه (كه اين اركان و شرائط تحقق يافتند) مىگويى: استغفر اللّه».(1)
در حديث فوق حضرت امير(ع) به شش امر اشاره فرموده است كه با توجّه به روايات ديگر باب توبه مىتوان گفت دو امر اوّل يعنى پشيمانى از گذشته، و تصميم بر عدم برگشت تا ابد، دو ركن اساسى توبه است كه بدون آن دو، توبه تحقق نمىيابد، اين امر را خود امير مؤمنان در موارد ديگر تذكّر داده است، از جمله فرمود: «التّوبة ندمٌ بالقلب و استغفارٌ باللسان و ترك بالجوارح و اضمار ان لاتعود؛ توبه پشيمانى قلبى، و استغفار (و طلب غفران) زبانى، و ترك با (اعضاء) و جوارح و عزم بر بازگشت نكردن (برگناه) است.»(2)
دو امر سوّم و چهارم بيانگر شرط قبولى توبه است، يعنى بخواهد توبه او پذيرفته شود، اولاً حقوق مالى، عرضى، بدنى مردم را بايد ادا كند يا رضايت آنها را به دست آورد و گرنه توبه او پذيرفته نمىشود، پيرمردى از قبيله نخع مىگويد: به امام باقر(ع) عرض كردم: من از زمان حجّاج بن يوسف تا امروز هميشه حاكم (بر مردم) بودهام آيا براى من توبهاى هست؟ امام (ع) ساكت شدند و جوابى نفرمودند، من دوباره از ايشان سؤال كردم، در جواب فرمودند: «لا، حتّى تؤدّى الى كلّ ذى حقّ حقّه ؛ خير، مگر اين كه حق هر صاحب حقى را به او برگردانى.»(3)
و ثانياً حقوق الهى كه نياز به قضا دارد، ترك شده بايد قضاى آن را انجام دهد، مانند ترك نماز، روزه، حج و… اين امور بايد قضا شوند، امّا در مسائلى كه ارتكاب گناه در آنها نياز به قضا ندارد مثل اين كه شخصى خداى نكرده مرتكب شرب خمر شده است و يا نگاهى به نامحرم كرده و…. توبه اين امور آن است كه از گذشته پشيمان باشد و تصميم بگيرد كه دوباره برنگردد.
امّا امر پنجم و ششم جزء شرائط كامل توبه به حساب مىآيند، يعنى اگر انسان بخواهد، توبه جامع الشرائطى داشته باشد كه علاوه بر اصل اسكلت و اركان توبه و شرائط قبولى آن، داراى تزيين هم باشد كه زيبا جلوه كند بايد امر پنجم و ششم و امثال آن را نيز انجام دهد.
از اين گذشته در ذائقه روح صورت لذات طبيعه و مادى موجود است و تا آن صورتها وجود دارد و از بين نرفته است با رياضت و طاعت، نفس امّاره متمايل به آنها و قلب عاشق آن هاست، و اگر از بين نرود ترس آن مىرود كه خداى نخواسته باز نفس امّاره سركشى كند و عنان از دست تائب بگيرد و به حال اوّل برگردد. گستره توبه
در بين امورى كه تاكنون به عنوان روش تربيت مطرح شده، بعد از روش محبّت كه فراگير و عمومى است، هيچ يك از روشهاى ديگر به عموميّت و فراگيرى توبه نمىرسد، توبه تمام عرصههاى زندگى، و اعمال و كردار انسان را زير پوشش مىگيرد، بخاطر همين فراگيرى و گستردگى است كه گفتيم توبه تنها يك روش تربيت نيست بلكه مكتب تربيت، چون هم همه اقشار را زير بال دارد حتى انبياء و اولياء را، چنان كه در شماره پيشين اشاره شد، و امام صادق(ع) نيز فرمود: و كلّ فرقةٍ من العباد لهم توبةٌ…و توبة الخاص من الاشتغال بغير اللّه و توبة العام من الذّنوب؛ تمامى گروههاى (مردم و) بندگان (از اقشار مختلف) برايشان توبه وجود دارد توبه خواص (همچون انبياء و اولياءو..) از توجّه و سرگرمى (با مردم و) غير خداست و توبه عوام (مردم) از گناهان به همين جهت پيامبر اكرم(ص) روزى هفتاد، و در برخى نقلها دارد، صدبار استغفار مىكرد، و مىفرمود: احساس مىكنم بر قلبم غبارى نشسته و هم نسبت به هر فردى توبه كار، تمامى عرصههاى فردى، اجتماعى، اخلاقى، اقتصادى و…او را در بر مىگيرد، و از توبه كار مىخواهد كه در تمامى آن عرصه بايد اصلاح شود، و در مسير صحيح تربيت قرار گيرد، به همين گستره اشاره دارد رسول خدا(ص) كه فرمود: «اتدرون من التّائب قالوا اللّهمّ لا، قال: اذا تاب العبد و لم يرض الخصماء فليس بتائب، من تاب و لم يزد فى العبادة فليس بتائب، من تاب و لم يغيّر لباسه فليس بتائبٍ، من تاب و لم يغيّر رفقائه فليس بتائب، من تاب و لم يغيّر مجلسه فليس بتائب، من تاب ولم يغيّر فراشه و وسادته فليس بتائب،من تاب و لم يغيّر خلقه و نيّته فليس بتائبٍ، من تاب و لم يفتح قلبه و لم يوسع كفّه فليس بتائبٍ، من تاب و لم يقصّر امله و لم يحفظ لسانه فليس بتائب، من تاب و لم يقدّم فضل قوته من بدنه فليس بتائبٍ اذ استقام على هذه الخصال فذلك التائب؛ آيا مىدانيد چه كسى تائب و توبه كار (واقعى) است؟ عرض كردند، بار خدايا نه (نمىدانيم) فرمود: هرگاه بنده توبه كند و دشمنان (و طلب كاران) خويش را راضى نسازد (با پرداختن حق آنها) پس توبه كار نخواهد بود. كسى كه توبه كند و در عبادت خود افزايش ندهد تائب نيست.
كسى كه توبه كند ولى لباس(ظاهرى دوران گناه و يا لباسهايى كه از راه حرام بدست آورده) خود را تغيير ندهد، پس توبه كار نيست. كسى كه توبه كند و رفقاى (دوران گناه) خود را تغيير ندهد (و با آنها قطع رابطه نكند) تائب نيست. كسى كه توبه كند و مجلس (و محل رفت و آمد) خويش را تغيير ندهد تائب نيست. كسى كه توبه كند و بستر خواب و بالش خود را تغيير ندهد پس تائب نيست. كسى كه توبه كند ولى اخلاقش را (از بدى به خوبى) و نيّتش را تغيير ندهد تائب نيست. كسى كه توبه كند و قلبش باز نشود(سعه صدر پيدا نكند) و دستش گشاده (و انفاقش بيشتر) نشود تائب نيست. كسى كه توبه كند و آرزوهاى (نابجاى) او كم نشود، و زبانش را (از غيبت و تهمت و..) حفظ نكند تائب نيست. كسى كه توبه كند و اضافه غذاى بدنش را (در راه خدا به فقرا) تقديم نكند، تائب نيست، هرگاه اين خصال پا گرفت در فردى پس آن تائب (واقعى) است.»
اللّه اكبر از اين گستردگى و وسعت تربيتى، راستى اين توبه چه چيزى است كه تمام زوايا و گوشههاى زندگى انسان را كه قابل تغيير است در بر مىگيرد، و توبه آنگاه كامل كامل مىشود، كه تمام زوايا درست تربيت شده باشند، كه اگر بخواهيم به صورت خلاصه و فشرده دسته بندى كنيم بايد گفت برنامههاى زير بايد تحول و تغيير يابندو در مسير آموزشى درست قرار گيرند تا انسان تائب واقعى گردد.
1- برنامه عبادى انسان كه سخت در روح و روان انسان نقش تربيتى و ضامن مستمر تربيت صحيح انسان است «انّ الصّلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر» كمّاً و كيفاً تغيير يابد، هم بر حالش افزوده شود و هم بر مقدار و حجمش كه على(ع) سفارش كرد لااقل يك سوّم شبانه روز را به عبادت اختصاص دهيد.
2- لباس ظاهر و باطن اصلاح شده، لباس اهل گناه، لباس شهرت و كفّار، لباس تزوير و ريا هم بايد از بدن كنار روند.
3- دوستان دوران گناه آنهايى كه زمينه گناه را براى انسان فراهم مىكنند و انسان را بر دين خويش دعوت مىكنند «المرء علىدين خليله» كنار گذاشته شوند، و جاى آنها را دوستان مناسب، اهل پاكى و تقوا بايد بگيرند.
4- محل رفت و آمد انسان، آنجاهايى كه پاتوق قرار مىگيرد بايد از چهار راه كنار كوچه و پاركهاو… به سوى مسجد و كتابخانه و حرم و جاهاى مناسب تغيير مسير دهد، و به منزل كسانى كه اهل گناه و معصيت هستند رفت و آمد نشود.
5 – خوابگاه انسان نيز تغيير كند، راحت خواب گرم و نرمى كه انسان را به خواب سنگين فرو مىبرد و توفيق سحر خيزى و تهجّد را از انسان مىگيرد، بايد تغيير يابد، عالمى مىگفت خانم دكترى به من زنگ زد وگفت؟: آقا هر كارى مىكنم براى نماز شب بيدار شوم، توفيق پيدا نمىكنم، متوجّه شدم كه محل خواب او بيش از حد باز دارنده تهجّد است، گفتم شب آينده به جاى دشك گرم و نرم روى يك لايه پتو بخوابيد، و شب هم از غذاى سبك چون شيرو…استفاده كنيد و به جاى كولر گازى پنكه روشن كنيد، آنگاه امتحان كنيد بيدار مىشويد يا نه؟ فردا شب قبل از سحر زنگ زد و از من تشكر كرد كه با عمل به دستورات شما موفّق شدم براى نماز شب بيدار شوم.
6- اخلاق انسان نيز بايد تغيير يابد، و الّا توبه كامل نيست، پيامبر اكرم(ص) فرمود: ابى اللّه عزّ و جلّ لصاحب الخلق السّىء بالتّوبة؛ خدا ابا دارد كه توبه صاحب خلق بد را بپذيرد»(4) و همين طور نيّت كه اساس رفتار و اعمال انسان را تشكيل مىدهد چرا كه «انما الاعمال بالنّيات» اعمال انسان در گرو نيّتهاى خالصانه اوست، انسان تائب بايد نيّتش نيز الهى تربيت شود، و بعد از زمان توبه هر كارى كه انجام مىدهد در مسير رضايت حق باشد و بايد زمزمه تائب اين باشد كه:
يكى درد و يكى درمان پسندد
يكى وصل و يكى هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد 7 – اصلاح دل و دست
انسان تائب بايد از حالت بىظرفيتى و نديدن ديگران و دل كوچكى خارج شده دريا دل شود، سعه صدر پيدا كند تا بتواند هم سخنان حق را و هم ديگران را ببيند و بپذيرد، سعه صدر است كه نور ايمان را در دل انسان جاى مىدهد «الم نشرح لك صدرك» و همين طور حالت بخل و حرص را از خود دور سازد و دست انفاق و سخاوت خويش را باز نمايد. 8 – اصلاح زبان و آرزوها
بيش از سى و پنج گناه داريم كه از طريق زبان صادر مىشود، انسان اگر بخواهد توبه كند و زبان خويش را درست اصلاح و تربيت نمايد، توبه او دوامى نخواهد يافت، و همين طور بايد آرزوهاى طولانى نامطلوب كه باعث فراموشى آخرت مىشود، كمتر شود.
9 – انفاق غذايى، هميشه در بين همسايه و دوستان و آشناها كسانى وجود دارند كه محتاج نان شب خويش هستند، يك انسان تربيت شده هرگز نمىتواند تحمّل كند كه او سير بخوابد، و عدهاى گرسنه باشند، به اين جهت انسانى كه در دامن مكتب توبه تربيت يافته بايد به ياد ديگران باشد لااقل از اضافه قوت و غذاى خويش به آنها انفاق نمايد، تا دچار آن رنجى كه حضرت يعقوب شد، نشود، كه بر اثر يك شب كوتاهى در حق همسايه و يا فقيرى دچار آن همه غم و اندوه گشت، راستى اين همه برنامه تربيتى را كجا مىتوان پيدا كرد جز در دامن مكتب توبه؟
نمونههايى از تربيت شدگان مكتب توبه
1- ابولبابه انصارى:
طبق روايتى، انصارى با دو يا چند نفر ديگر از ياران پيامبر(ص) از شركت در جنگ «تبوك» خوددارى كردند، امّا هنگامى كه آياتى را در مذمّت متخلّفين وارد شده بود شنيدند بسيار ناراحت و پشيمان گشتند و سخت حالت توبه در درون آنها ايجاد شد، براى جبران گناه علاوه بر پشيمانى، تصميم گرفتند مقدارى رنج نيز بچشند، لذا خود را به ستونهاى مسجد پيغمبر (ص) بستند وهنگامى كه پيامبر(ص) باز گشت و از حال آنها جويا شد عرض كردند: آنها سوگند ياد كردهاند كه خود را از ستون باز نكنند تا اين كه پيامبر(ص) آنها را باز كند. رسول خدا فرمود: من نيز سوگند ياد مىكنم كه چنين كارى را نخواهم كرد مگر اين كه خداوند به من اجازه دهد، آن گاه اين آيه نازل شد: «و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملاً صالحاً و آخر سيّئاً عسى اللّه ان يتوب عليهم انّ اللّه غفورٌ رحيم؛(5) و گروهى ديگر به گناهان خود اعتراف كردند و اعمال صالح و ناصالحى را به هم آميختند، اميد مىرود كه خداوند توبه آنها را بپذيرد و خداوند غفور و رحيم است». و خداوند توبه آنها را پذيرفت و پيامبر(ص) آنها را از ستون مسجد باز كرد. آنها به شكرانه اين موضوع همه اموال خود را به پيامبر(ص) تقديم داشتند و عرض كردند: اين همان اموالى است كه بخاطر دلبستگى به آن ما از شركت در جهاد خوددارى كردهايم، همه اينها را از ما بپذير و در راه خدا انفاق كن،
حضرت قسمتى از آن اموال را قبول و ما بقى را برگرداند.(6)
در پارهاى از روايات مىخوانيم كه آيه فوق در باره «ابولبابه» و راجع به داستان يهوديان «بنى قريظه» است كه با او مشورت كردند آيا تسليم حكم پيامبر(ص) شوند يا نه او گفت اگر تسليم شويد همه شما را سر مىبرد، ابولبابه هنوز گامى برنداشته بود كه از اين جمله خيانتآميز پشيمان گشت، و براى مجازات خويش خود را با طنابى به يكى از ستونهاى مسجد پيامبر(كه هنوز اثرش باقى است) بست و گفت به خداوند سوگند نه غذا مىخورم و نه آب مىنوشم تا مرگ من فرا رسد، مگر اين كه خداوند توبه مرا بپذيرد.
هفت شبانه روز گذشت نه غذا خورد و نه آب نوشيد آن چنان كه بىهوش به روى زمين افتاد خداوند توبه او را پذيرفت، اين خبر به وسيله مؤمنان به اطلاع او رسيد ولى او سوگند ياد كرد كه من خود را باز نمىكنم تا پيامبر بيايد و مرا بگشايد. پيامبر آمد و او را باز كرد. ابولبابه گفت براى تكميل توبه خود خانهام را كه در آن مرتكب گناه شدهام رها خواهم ساخت و از تمام اموالم صرف نظر مىكنم، پيامبر فرمود: يك سوّم آن را در راه خدا صدقه بدهى كافى است.(7)
راستى كدام زندان و شلّاق مىتواند بسان توبه انسان را بسازد و تربيت كند كه حاضر شود با دست خويش، خود را مجازات كند، و بعد از قبولى توبه آنچنان دستش باز شود كه از همه هستى خويش بگذرد. 2- متخلفان تائب
سه نفر از مسلمانان به نام «كعب بن مالك» و «صرارة بن ربيع» و «هلال بن اميّه» از شركت در جنگ تبوك و حركت همراه پيامبر(ص) سرباز زدند، ولى اين به خاطر آن نبود كه جزء دار ودسته منافقان باشند بلكه به خاطر سستى و تنبلى بود، چيزى نگذشت كه نادم و پشيمان شدند هنگامى كه پيامبر(ص) از صحنه تبوك به مدينه بازگشت، آنها خدمت حضرت رسيدند و عذرخواهى كردند، امّا پيامبر(ص) حتى يك جمله با آنها سخن نگفت و به مسلمانان نيز دستور داد كه احدى با آنها سخن نگويند، آنها در يك محاصره عجيب اجتماعى قرار گرفتند، تا آنجا كه حتى كودكان و زنان آنان نزد پيامبر(ص) آمدند و اجازه خواستند كه از آنها جدا شوند، پيامبر(ص) اجازه جدايى نداد، ولى دستور داد كه به آنها نزديك نشوند. فضاى مدينه با تمام وسعتش چنان بر آنها تنگ شد كه مجبور شدند براى نجات از اين خوارى و رسوائى بزرگ شهر را ترك گويند و به قلّه كوههاى اطراف مدينه پناه ببرند. اينها همه زمينه توبه را در آنها فراهم مىكرد. از جمله مسائلى كه حالت توبه را در آنها ايجاد كرد و تنور آن را داغ نمود اين بود كه كعب بن مالك مىگويد: روزى در بازار مدينه با ناراحتى نشسته بودم ديدم يك نفر مسيحى شامى سراغ مرا مىگيرد هنگامى كه مرا شناخت نامهاى از پادشاه غسّان به دست من داد كه در آن نوشته بود اگر صاحبت ترا از خود رانده به سوى ما بيا، حال من منقلب شد( و اشك در چشمانم حلقه زد و) گفتم اى واى بر من كارم به جائى رسيده كه دشمنان در من طمع كردهاند!!
بستگان آنها نيز غذا براى آنها مىآوردند، امّا حتى يك كلمه با آنها سخن نمىگفتند. مدّتى به اين منوال گذشت و پيوسته شب و روز (گريه و زارى داشتند و) انتظار مىكشيدند كه توبه آنها قبول شود و آيهاى كه دليل بر قبولى توبه آنها باشد نازل گردد امّا خبرى نمىشد.
در اين هنگام فكرى به نظر يكى از آنان رسيد و به ديگران گفت: اكنون كه مردم با ما قطع رابطه كردهاند، چه بهتر كه ما هم از يكديگر قطع رابطه كنيم، و اين كار بر حال توبه آنها مىافزود، آنها چنين كردند به طورى كه حتى يك كلمه با يكديگر سخن نمىگفتند، و تضرع و زارى آنها بيشتر شده بود، اين وضعيّت پنجاه روز طول كشيد و در طول اين مدّت اظهار ندامت و پشيمانى و تضرّع و گريه و زارى در پيشگاه الهى داشتند، سرانجام توبه آنان پذيرفته شد و اين آيه به عنوان پذيرفته شدن توبه آنان نازل گشت(8) كه: «و على الثّلاثة الّذين خلّفوا حتّى اذا ضاقت عليهم الارض بما رحبت وضاقت عليهم انفسهم وظنّوا ان لا ملجأ من اللّه الّا اليه ثم تاب عليهم ليتوبوا انّ اللّه هو التّواب الرّحيم؛ (همچنين) آن سه نفر را كه (در مدينه) باز ماندند(و از شركت در تبوك خوددارى كردند و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند) تا آن حد كه زمين با همه وسعتش بر آنها تنگ آمد و (حتّى) جائى در وجود خويش براى خود نمىيافتند و دانستند كه پناهگاهى از خدا جز به سوى او نيست در آن هنگام خدا آنانرا مشمول رحمت خود ساخت و خداوند توبه آنها را پذيرفت كه خداوند توبهپذير و مهربان است.»(9)
از آيه فوق و توضيح پيرامون بدست آمد كه مردم و جامعه و رهبران جامعه تلاش كنند هم راه توبه را براى مجرمان بازگذارند و هم زمينه آن را فراهم نمايند، چرا كه توبه بهترين روش براى تربيت مجرمان و متخلفان است چرا كه كسانى كه در اين مكتب تربيت شوند آنچنان ساخته مىشوند، كه به اين سادگىها دوباره برنخواهند گشت. 3- توبه غلام وحشى قاتل حمزه:
يكى از مشكلترين و تلخترين حوادث براى رسول خدا(ص) شهادت فجيع عموى بزرگوارش حضرت حمزه سيد الشهدا بود .قاتل او (وحشى) پس از كشتن، پهلوى حمزه را دريد و جگرش را به عنوان هديه براى هند، همسر ابوسفيان برد. پيامبر با ديدن منظره فجيع شهادت حمزه، سوگند ياد كرد كه به تلافى اين جنايت هفتاد نفر از مشركان را بكشد. ولى بعداً نه تنها هفتاد نفر را به تلافى اين عمل نكشت بلكه همان قاتل را نيز به طرف اسلام دعوت كرد و او را وادار به توبه نمود.
ابن عبّاس نقل مىكند كه: پيامبر شخصى را نزد غلام وحشى قاتل عمويش فرستاد تا او را به اسلام دعوت كند. وحشى به فرستاده پيامبر گفت: به او بگو تو مىگويى آن كه مرتكب قتل يا شرك يا زنا شود در روز قيامت با ذلّت گرفتار عذابى مضاعف خواهد شد و من تمام اين كارها را مرتكب شدهام آيا باز هم برايم راه توبه و بازگشتى هست؟ خداوند اين آيه را فرستاد: «الّا من تاب و آمن و عمل صالحاً فاولئك يبدّل اللّه سيّاتهم حسنات؛(10) مگر آن كه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد پس خدا اعمال (زشت ايشان را به اعمال نيك تبديل مىكند) وحشى با شنيدن اين آيه دوباره به پيامبر(ص) پيغام داد، توبه و ايمان و عمل صالح شرطهاى بسيار مشكلى است و من توان آن را ندارم. پس از مدّتى اين آيه نازل شد.
«انّ اللّه لايغفر ان يشرك به و يغفر مادون ذلك لمن يشاء؛(11) براستى كه خداوند شرك ورزيدن را نخواهد بخشيد ولى آن چه را كمتر از آن است براى كسى كه خود بخواهد، خواهد بخشيد.» غلام وحشى در پيام مجدد خويش گفت: خداوند در اين آيه وعده مغفرت را به كسانى داده است كه خود بخواهد و من نمىدانم خدا دلش مىخواهد مرا ببخشد يا نه؟ پس از گذشت زمانى اين آيه نازل شد: «قل يا عبادى الّذين اسرفوا على انفسهم لاتقنطوا من رحمة اللّه انّ اللّه يغفر الذّنوب جميعاً انّه هوالغفور الرّحيم؛(12) بگو اى بندگان من، اى كسانى كه بر خويش اسراف روا داشتهايد از رحمت خداوند نوميد نشويد براستى كه خداوند همه گناهان را مىبخشد همانا او آمرزنده و مهربان است. وحشى با شنيدن اين آيه گفت: اكنون آرى، آنگاه به محضر رسول خدا(ص) مشرف شد اسلام آورد، و از گذشته خود توبه كرد، و در ادامه زندگى اش فداكارىهايى در راه مبارزه با دشمنان اسلام آفريد»(13) 4- توبه حر:
حر از روز دوّم محرّم سال 60 هجرى وقتى وارد كربلا شد زمينه انقلاب درونى و توبه در او فراهم شده بود منتهى گاه عقل و فطرت و وجدان اخلاقى او غلبه مىكرد و گاه هوسهاو… سرانجام در روز دهم، تصميم گرفت توبه كند و راه خويش را عوض نمايد، براى اطمينان از عمر سعد پرسيد چه تصميمى دارى؟ گفت: خونى در كربلا جارى سازم كه در تاريخ بى سابقه باشد سخنان عمر سعد آتش درون حر را شعلهورتر نمود. به قرّة بن قيس غلام خويش دستور داد اسب او را آماده كند، اسب خويش را سوار شد و پرچم سفيدى دست گرفته با بدن لرزان از كنار ميدان آرام آرام به سمت خيمه حسين(ع) حركت كرد. مهاجر بن اوس ديد حر مىلرزد، به او گفت اگر از من شجاعترين فرد سؤال شود من تو را معرّفى مىكنم چه شده كه لرزه بر اندامت افتاده؟ گفت: خود را بين بهشت و جهنم مىبينم، امّا هرگز جهنم را نمىخواهم، اين بگفت با اين جملات به سوى خيمهگاه امام حسين حركت كرد: «اللّهم انّى تبت فتب علىّ فقد ارعبت قلوب اوليائك و اولاد بنت نبيّك؛ خدايا من برگشتم و توبه نمودم، و تو هم توبه مرا بپذير پس براستى من در دلهاى اولياى تو و فرزندان دختر پيغمبرت رعب ايجاد كردم» اين همان حالت توبه است اگر در كسى ايجاد شود، تمام زندگى او را دگرگون مىكند و نقش تربيتى همه جانبه ايفا مىكند.
الهى من پشيمانم پشيمان
پشيمانى زرويم شد نمايان
گنه كارم اسيرم دل غمينم
من اكنون در صف مستغفرينم
قبول توبه كن از من تو اى دوست
ترحم كن ترحم بر من اى دوست
خود را به امام حسين(ع) رساند، نزد امام به خاك افتاد و خود را معرّفى نمود، و عرض كرد: «فانّى تائبٌ الى اللّه هى صنعت؛ من از آنچه انجام دادم پشيمانم، آيا توبه من پذيرفته مىشود؟ فرمود: «نعم يتوب اللّه عليك؛ خدا توبه تو را مىپذيرد.»(14)
گفت بازآ كه در توبه است باز
هين بگير از عفو ما خط جواز
اندر آ كه كس ز احرار و عبيد
روى نوميدى در اين درگه نديد
گر دو صد جرم عظيم آوردهاى
غم مخور رو بر كريم آوردهاى
اندر آ گر دير و گر زود آمدى
خوش به منزلگاه مقصود آمدى
توبه حر آنچنان تحوّل عظيمى در او ايجاد كرد كه دنيا و آخرت او را آباد نمود، چنان كه امام حسين(ع) وقتى سر او را از زمين برداشت و خاكها را از صورت او پاك كرد فرمود: «انت الحرّ كما سمتك امّك حرا فى الدّنيا و الآخرة؛(15) تو در دنيا و آخرت حر و آزاد مردى آنچنان كه مادرت حر ناميد، توبه حر نه تنها روح او را متحول كرد و جاودانه بلكه به جسم و جسد او نيز اثر گذاشت و او را براى ابد تازه نگهداشت. شاه اسماعيل صفوى بعد از سالها قبر حر را نبش كرد و دستمالى كه امام حسين(ع) بر پيشانى او بسته بود، باز كرد، خون تازه از پيشانى جارى شد و با هيچ پارچه و باندى بند نيامد جز با همان دستمال.»(16) در واقع با زبان بىزبانى به شاه اسماعيل گفت اين دستمال مدال افتخار من و امضاى قبولى توبه من است، نبايد آن را بردارى، و او مجبور شد دستمال را دوباره بر پيشانى حر ببندد، آرى توبه تمام عيار، مس وجود انسان را نيز طلاى ناب تمام عيار مىكند.
داستانهاى توبه و اثرات تربيتى آن بيش از آن است كه بتوان در بخشى از مقاله بيان نمود. به عنوان حسن ختام داستانى را نقل مىكنيم كه نشان مىدهد در زمانى كه تهاجم فرهنگى دامن برخى جوانان را گرفته و يا به برخى گناهان آسوده نموده، تربيت والدين و مدرسه و جامعه او را از گناه باز نداشته، توبه مىتواند او را بخوبى تربيت كند و دوباره به مسير اصلى و فطرت خويش برگرداند. 5 – اثر يك آيه يا توبه شعوانه:
در بصره زنى به نام «شعوانه» زندگى مىكرد كه مجلسى از فسق و فجور منعقد نمىشد مگر اين كه او در آنجا حضور داشت. روزى با جمعى از كنيزان خود از كوچههاى بصره مىگذشت كه صداى فغان و فرياد از درون خانهاى به گوش رسيد، گفت: سبحاناللّه! چو غوغاى عجيبى در اينجاست. پس كنيزى را به درون خانه فرستاد تا از ماجرا مطلع شود. كنيز رفت و مدّتى گذشت و برنگشت. كنيز ديگرى را فرستاد، او نيز بر نگشت كنيز سوّمى را فرستاد و به او سفارش اكيد كرد كه برگردد، كنيز به درون خانه رفت و پس از برگشتن، گفت: اى خاتون! اين غوغايى كه مىشنوى، غوغا براى مردگان نيست، بلكه غوغاى زندگان ماتم زده است. وقتى اين سخن را شنيد، همگى به درون خانه رفتند. واعظى را ديدند كه در جايى نشسته و جمعى گرد او نشستهاند و واعظ آنها را موعظه و از عذاب خدا مىترساند و مستمعين همگى به گريه و زارى مشغولند. در اين هنگام بود كه واعظ اين آيه را تفسير كرد: «چون (آتش دوزخ) آنان را از مكانى دور ببيند خروش و فرياد وحشتناك و خشم آلود او را كه با نفس زدن شديد همراه است مىشنوند و هنگامى كه در مكان تنگ و محدودى از آن افكنده مىشوند در حالى كه غل و زنجيرند، فرياد واويلاى آنها بلند مىشود.»(17)
شعوانه چون اين سخنان را شنيد، بسيار متأثر شد و گفت: «اى شيخ! من يكى از رو سياهان درگاه خداوندم، اگر توبه كنم آيا خداوند مرا مىآمرزد؟ جواب داد: اگر توبه كنى خداى متعال تو را مىآمرزد، اگر چه گناه تو مثل گناه شعوانه باشد. شعوانه گفت: شعوانه منم: آيا آمرزيده مىشوم؟ واعظ گفت: خداى متعال ارحم الراحمين است و اگر توبه كنى، توبه ات را مىپذيرد.
پس از آن شعوانه توبه كرد و كنيزان خود را فروخت و به عبادت پروردگار مشغول شد و دائم به رياضت مشغول بود، به طورى كه بدنش به نهايت ضعف رسيد روزى به بدن خود نگريست و گفت: آه آه، در دنيا به اين گونه گداخته و رنجور شدم، نمىدانم در آخرت حالم چگونه خواهد بود؟ ندايى به گوش او رسيد (و مژده قبولى توبه او را داد) كه ملازم درگاه ما باش تا روز قيامت (خوب و خوش) خود را ببينى.
نيامد بدين در كسى عذر خواه
كه سيل ندامت نشستش گناه(18) پاورقي ها:پىنوشتها: – 1. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، قم، انتشارات پارسايان، 1379، ص 728 – 730. حكمت 417، و در نهج البلاغه مىشود حكمت 409. 2. عبدالواحد آثرى، غررالحكم مكتب اعلام اسلامى، ص 194. 3. محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، دارالاضواء، ج 2، ص 231 و محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 72، ص 329. 4. مصباح الشريعه، ص 97. 5. اخلاق بشر، ص 6. 6. سوره توبه، آيه 102. 7. ناصر مكارم شيرازى، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، هفتم، 1370، ج 8، ص 114 و ر – ك مجمع البيان، ذيل آيه 102 توبه. 8. همان، ج 8، ص 115 و ج 7، ص 134 و 135 و ر ك نورالثقلين، ج 2، ص 143. 9. تفسير نمونه، همان، ج 8، ص 169 – 170 و ر ك مجمع البيان ذيل آيه 118 سوره توبه. 10. سوره توبه، آيه 118. 11. سوره الفرقان، آيه 70. 12. سوره زمر، آيه 53. 13. كاهلوندى، حياة الصحابة، بيروت، دارالفكر، 1410 ه.ق، ج1، ص 41. 14. سيد بن طاووس، شرح لهوف، يا زندگانى اباعبداللّه الحسين – ترجمه سيد محمد صحفى، ص 68. 15. همان. 16. دست غيب شيرازى، داستانهاى شگفت. 17. سوره فرقان، آيه 12 و 13. 18. ملااحمد نراقى، معراج السعاده، انتشارات هجرت چاپ سوّم، 1375 ص 685 و 686 و رياحين الشريعه، ج 4، ص 364.