گفته‏ها و نوشته‏ها

چشم بصيرت‏
چشم، دريچه‏اى به دنياى قلب است.
«ديدن» و «نظر» خواستن دل را در پى دارد.
با اين حساب، بايد به آنچه در «چشم انداز» ما قرار مى‏گيرد، حساس باشيم ديدنيها، چه خوب و چه بد، گرايش ما را به سوى خود «جذب» مى‏كند و ما اغلب، مجذوب چيزى مى‏شويم كه مى‏بينيم.
اگر به افق دور دست بنگريم، «وسعت ديد» پيدا مى‏كنيم و اگر فقط به جلوى پاى خود نگاه كنيم، «نقد انديش» و «حاضر گرا» و «تنگ نظر» مى‏شويم.
آنچه به صورت تصوير، فيلم، منظره، خط، تابلو، چهره و… در برابر ديد ما قرار مى‏گيرد، به درون روح و فكر ما نفوذ مى‏كند.
درست است كه مى‏توان از كتاب تاريخ، با زندگى گذشتگان آشنا شد و از سرانجام آنان «عبرت» گرفت، ولى چرا در قرآن كريم، آن همه تأكيد است كه برويد، بگرديد، ببينيد و عبرت بگيريد؟! چون در «ديدن» اثرى است كه در خواندن و شنيدن نيست.
«نگاه حرام» چرا آن همه نكوهيده است، چون دل را هم به دنبال حرام مى‏كشد نگاه به چهره عالم، نگاه به در خانه عالم، نگاه به كعبه، نگاه به صفحه قرآن جزو عبادت است و ثواب دارد؟! چون اين نگاه، جلوه‏هايى از معنويت و پاكى و حق را به درون انسان منتقل مى‏كند.
عارفان، مراقب چشم و نگاه خويشند.
به حرام نمى‏نگرند، تا تيرگى و سياهى از روزنه «نگاه ناپاك» به «خانه دل» نفوذ نكند.
وقتى دل، از راه چشم تغذيه مى‏شود، چرا «غذاى حرام» به آن بدهيم؟
(زنى زيبا از گذرگاهى عبور كرد، حضرت على عليه السلام و جمعى هم نشسته بودند يكى از حاضران، با چشم و نگاه آن زن را تعقيب كرد حضرت او را نكوهش كرد و فرمود: همين گونه نگاههاست كه شهوت جنسى را برمى‏انگيزد.)
براى طهارت درون ديده را پاك نگاه داريم.
(نهج البلاغه، فيض الاسلام، حكمت 412.) ان شاء اللّه مشكلش حل خواهد شد
در ديدارى كه مقام معظم رهبرى در مشهد با خانواده‏هاى شهدا داشتند، يك روز از خانواده‏اى دلجويى كردند كه چهار فرزندشان شهيد شده بودند. بعد از آنكه عكس شهيدان را براى آقا آوردند، اسامى همه اعضاى خانواده را سؤال فرمودند، ايشان بعد از معارفه، افراد را با اسامى كوچكشان صدا مى‏زدند و هدايايى به آنها مى‏دادند. در پايان، هديه‏اى نيز به پدر و مادر شهيد تقديم نمودند. در اين بين يكى از برادران اين شهداى بزرگوار كه جانباز بود، بعد از دست بوسى شروع به گريه كرد. آقا از او دلجويى كردند. پدر شهيد گفت: آقا، براى همسر ايشان دعا كنيد، چون بيمار است و دكترها پول كلانى براى مداوايش خواسته‏اند مقام معظم رهبرى فرمودند: هيچ ناراحتى ندارد. ان شاء اللّه مشكلش حل خواهد شد. (فرداى آن روز همسر اين برادر به دستور ولىّ امر مسلمين در بيمارستان بسترى و تحت معالجه قرار گرفت) در پايان ديدار، آقا مجدداً افراد خانواده را به اسم صدا مى‏زدند و به آنها شيرينى مى‏دادند و به دست مباركشان شيرينى در دهان بچه‏ها مى‏گذاشتند.
(ر.ك: قافله نور، ش 39، ص 8). پرهيز از غيبت تا اين حد
آيت اللّه العظمى فاضل در جايى درباره سيره اخلاقى امام خمينى (ره) در موضوع غيبت گفته است: «در همان اوائل فوت امام بود كه خانم ايشان تصريح كرده بود كه “در طول زندگى 62 ساله با امام، يك غيبت من از او نشنيدم”… من از دوستان نزديك ايشان در رابطه با جلسات جوانى امام… پرسيدم، آنها گفتند: «امكان نداشت با حضور ايشان ما بتوانيم غيبت كنيم، نه تنها خودش غيبت نمى‏كرد، تا ما مى‏آمديم غيبت كنيم، مى‏گفت: آقا حرف خودمان را بزنيم. مزاح كنيد، بخنديد، چرا غيبت كنيم؟! به جاى غيبت يك حرفى مى‏زنيم و همه خوشحال مى‏شويم.» بالاترين آرزوها
پيش از آن كه سقراط را محاكمه كنند از وى پرسيدند بزرگترين آرزويى كه در دل دارى چيست؟
گفت: بزرگترين آرزوى من اين است كه به بالاترين مكان «آتن» صعود كنم و با صداى بلند به مردم بگويم: اى دوستان! چرا با اين حرص و ولع بهترين سالهاى زندگى خود را به جمع آورى ثروت و طلا مى‏گذرانيد در حالى كه آنگونه كه بايد و شايد در تعليم و تربيت اطفالتان كه مجبور خواهيد شد ثروت خود را براى آنها بگذاريد، نمى‏كوشيد. پاسداران‏
«پاسداران» فرزندان راستين اين امت و جوشيده از متن انقلابند.
صادق‏ترين چهره‏هاى «حزب اللّه»اند.
پاسدار، اهل نماز و راز و نياز است.
زندگى‏اش، ساده، بر خوردش متواضعانه و اخلاقش اسلامى است.
پاسدار، ايثارگرى است بى توقع، و رزمنده‏اى است بى‏چشمداشت.
پاسدارى يك شغل نيست، يك تعهد است، و پاسدار، يك شاغل نيست، يك عاشق است، يك «حقوق» بگير نيست، يك «حق» بگير است. پاسدار، در غم و شادى شريك مردم است. در بيرون از خانه، پناه و يار مردم است، و در خانه، معلم زن و فرزند.
پاسداران، قصه گوى سال‏هاى حماسه و ايثارند.
شاهدان صحنه‏هاى زيباى خداباورى و عشق، كه با جوهرى از خون، با قلمى از گلوله و بر صفحه‏اى از دشت و بيابان جبه‏هاى نبرد، سروده و نگاشته شده است.
پاسداران، حنظله‏هاى عصر امام خمينى(ره) بودند، كه «از حجله عروسى تا بستر شهادت» را، با بال شهادت‏طلبى طى مى‏كردند و در سالهاى جنگ «بقاء» را به فنا جست و جو مى‏كردند. «ماندن» را در «رفتن»، «بودن» را در «نبودن» و جاودانگى را در «شهادت». محراب‏
از آداب قلبيه نماز (و ساير عبادات) كه موجب نتايج نيكويى است، بلكه باعث فتح بعضى از ابواب و كشف بعضى از اسرار عبادات است، آن است كه سالك(نمازگزار) جديّت كند كه عبادت را از روى نشاط و به جهت قلب و فرح و انبساط خاطر به جا آورد و از كسالت و ادبار نفس در وقت عبادت احتراز شديد كند.
پس، وقتى را كه براى عبادت انتخاب مى‏كند، وقتى باشد كه نفس را به عبادت اقبال(ميل) است و داراى نشاط و تازگى است و خستگى و فتور ندارد، زيرا اگر نفس را در اوقات كسالت و خستگى وادار به عبادت كند، ممكن است آثار بدى به آن مترتّب شود كه از جمله آنها، آن است كه انسان از عبادت منزجر شود و تكلّف (اجبار) و تعسف(انحراف) آن زياد گردد و كم كم باعث تنفّر طباع نفوس (سرشتهاى روحى) شود و اين علاوه بر آن كه ممكن است انسان را به كلى از ذكر حق منصرف كند و روح را از مقام عبوديّت كه منشأ همه سعادات است برنجاند، از چنين عبادتى، نورانيّت قلبيه حاصل نگردد… (امام خمينى(ره)، آداب نماز، ص 23) درمان يا پيشگيرى‏
آنكه «خلاف» مى‏كند، حتى اگر «جريمه» آن را هم بپردازد. شكستن حرمت «قانون» با پرداخت جريمه جبران نمى‏شود.
«گناه» يك تخلف از قانون خدا به شمار مى‏آيد.
«توبه» هم به عنوان راهى براى محو «عواقب كيفرى» آن قرار داده شده است، ولى آثار روحى گناه بر فرد و پيامدهاى منفى آن بر جامعه، با توبه جبران نمى‏شود.
ممكن است كسى كه دچار يك سانحه تصادف يا سوختگى شده، با مراجعه فورى به پزشك، سلامت خود را بازيابد و از مرگ نجات يابد، ولى آثار آن بر چهره و اعضاى او، گاهى تا آخر عمر هم باقى است.
آيا رعايت احتياط و پيشگيرى از بروز آتش سوزى يا حادثه، بهتر نيست؟!
همچنان كه در امور درمانى، رعايت بهداشت و پيشگيرى از ابتلاء هم بهتر از معالجه است و هم آسانتر و كم خرج‏تر، در امور معنوى و روحى هم، پرهيز از گناه، هم آسان‏تر و هم مقرون به صرفه‏تر از «توبه» است.
آثار گناه، بر چهره روح و جان باقى مى‏ماند.
چه بسا گاهى هم فرصت يا توفيق «توبه» به دست نمى‏آيد و آنكه توبه از گناه را به «آينده» موكول مى‏كند، حادثه‏اى، اجلى، غفلتى، آن آينده را از دست او مى‏گيرد.
اگر خيلى هم اهل جمع آورى «ثواب» و انجام «مستحبات» نيستيم، دست كم اين هنر را از خود نشان دهيم كه خلاف و گناه نكنيم.
كدام يك در سرانجام و سرنوشت ما مؤثرتر است؟
ترك گناه، يا كسب ثواب؟
پيامبر خدا(ص) به امام على(ع) فرموده است: «هر كه از حرامهاى خدا پرهيز كند، از پرهيزكارترين مردم است.»
(جواد محدثى) پاسداران‏
«پاسداران» فرزندان راستين اين امت و جوشيده از متن انقلابند.
صادق‏ترين چهره‏هاى «حزب اللّه»اند.
پاسدار، اهل نماز و راز و نياز است.
زندگى‏اش، ساده، بر خوردش متواضعانه و اخلاقش اسلامى است.
پاسدار، ايثارگرى است بى توقع، و رزمنده‏اى است بى‏چشمداشت.
پاسدارى يك شغل نيست، يك تعهد است، و پاسدار، يك شاغل نيست، يك عاشق است، يك «حقوق» بگير نيست، يك «حق» بگير است. پاسدار، در غم و شادى شريك مردم است. در بيرون از خانه، پناه و يار مردم است، و در خانه، معلم زن و فرزند.
پاسداران، قصه گوى سال‏هاى حماسه و ايثارند.
شاهدان صحنه‏هاى زيباى خداباورى و عشق، كه با جوهرى از خون، با قلمى از گلوله و بر صفحه‏اى از دشت و بيابان جبه‏هاى نبرد، سروده و نگاشته شده است.
پاسداران، حنظله‏هاى عصر امام خمينى(ره) بودند، كه «از حجله عروسى تا بستر شهادت» را، با بال شهادت‏طلبى طى مى‏كردند و در سالهاى جنگ «بقاء» را به فنا جست و جو مى‏كردند. «ماندن» را در «رفتن»، «بودن» را در «نبودن» و جاودانگى را در «شهادت».


پاورقي ها: