بررسى هايى در كتاب‏هاى آموزشى و علمى‏

رويكرد به محفوظات يا شكوفايى انديشه؟!
كتاب از عوامل و عناصر بسيار مهمى است كه در ماندگارى و توسعه تمدن، نقش بسزايى دارد. در انتقال معارف، باورها، فرهنگ، انديشه و اندوخته‏هاى علمى بشر از نسلى به نسل ديگر نقش كتاب حائز اهميت است.
وقوع پديده انقلاب در ارتباطات و فناورى رايانه‏اى در جهان هرچند سبب رشد و توسعه دانش گرديده است، اما نمى‏توان نقش و جايگاه كتاب را كه يكى از اركان اصلى تعامل فرهنگ و انديشه‏هاى انسانى و علل تعيين كننده انتقال عرضى و طولى معرفت در جامعه انسانى است، فراموش كرد.
در ايران، كتاب از شاخص‏هاى مهم توسعه فرهنگى به شمار مى‏رود؛ اما براى رسيدن به وضع مطلوب و تحقق دغدغه‏هاى مقام معظم رهبرى، حضرت آيت الله العظمى خامنه‏اى، براى رشد و شكوفايى علمى، فكرى، توليد دانش و
استقلال در علوم و معارف، تلاش بيش‏ترى لازم است. به نظر مى‏رسد در سال‏هاى اخير، حركت‏ها و جهت‏گيرى‏هاى اميدبخشى در برنامه‏ريزى كشورى و ناحيه‏اى در سطح كلان صورت گرفته است؛ اما هنوز موانع و مشكلاتى بر سر راه اين توسعه و رونق علمى و آموزشى وجود دارد.
در آموزش‏عالى و آموزش و پرورش به علت كم توجهى به نهادينه شدن پژوهش و حاشيه‏اى بودن تحقيقات، تدوين برنامه‏هاى آموزشى و درسى با روش‏هاى قديمى تهيه و ارائه مى‏شود. از سوى ديگر، تأثير كنكور بر فعاليت‏هاى فرهنگى و تعليمى كشور موجب گرديده است كه برنامه‏هاى درسى در مقطع متوسطه اعم از نظرى، فنى و حرفه‏اى، كارآمدى خود را از دست بدهد و شيوه‏هاى ياددهى، يادگيرى و ارزش‏يابى مدارس، متأثر از شرايط روانى و اجتماعى كنكور باشد. اين روند باعث شده تا زمينه‏هاى پرورشى و نگرشى دانش‏آموزان و ترويج مكارم و فضايل در بين آنان، ناقص بماند.
وجود سياست تمركز در تأليف كتاب‏هاى درسى باعث شده است كه اين نهاد، از حضور متخصصان زبده، خبره و دلسوز كمترى، براى تأليف كتاب‏هاى آموزشى و پرورشى مفيد، آموزنده و ارزش‏مند بى‏نصيب باشد. بوروكراسى ادارى و نبود استانداردها و ضوابط مشخص نيز، اين روند را دچار كاستى و نقصان ساخته است.
درباره كتاب‏هاى كمك آموزشى اين وضع بسيار نگران‏كننده‏تر است، زيرا زبان، موقعيت سنى، ميزان درك و فهم دانش آموزان و دانشجويان، معيارها و ارزش‏هاى متعالى در آن‏ها كمتر مورد توجه قرار مى‏گيرد و غالباً اهداف تجارى، فصلى و مصرفى در تدوين آنها لحاظ مى‏گردد.
كتاب آموزشى مطلوب بايد حقايقى را مطرح كند و از دانش‏آموز بخواهد درباره محتويات آن فكر كند، پژوهش نمايد و مبانى آن را در زندگى فردى و اجتماعى خود به كار بندد؛ در حالى‏كه در وضع كنونى، تمام تلاش‏ها بر اين تعلق گرفته است كه از كتاب‏ها، تست استخراج گردد و جواب‏هايى حاضر و آماده براى آن‏ها تهيه شود، چنين فردى كه اين كتاب‏ها را مى‏خواند وقتى فارغ التحصيل مى‏گردد متوجه مى‏شود كه فقط مقدارى محفوظات را بر ذهن و فكرخود تحميل كرده است در حالى كه نمى‏تواند در مسائل اجتماعى، فرهنگى، فنى و كاربردى از ذهن خود كمك بگيرد؛ چون انديشه‏اش به شكوفايى لازم نرسيده و صرفاً تعدادى فرمول و واژه و چندتعريف و توصيف خشك و بى‏روح را به صورت بسته‏بندى شده در مغز خود جايگزين ساخته است؛ همين وضع آشفته موجب مى‏گردد كه معايب زيادى دامن فرد و جامعه را بگيرد و مردم هزينه‏ها و خسارات سنگينى را براى ياد نگرفتن اصول بديهى و مبانى كاربردى و مفاهيم ارزشى بپردازند.
علم، اين نيست كه دانش آموز همه‏چيز را حفظ كند، بلكه او بايد فراگيرد كه چگونه اطلاعات را به دست آورد، و بداند آموزش‏هاى بنيادى چه كاربردى دارد و چه گرهى از مشكلات جامعه و زندگى مردم باز مى‏كند. براى گسترش و شكوفايى معارف بايد همراه با حركت علمى، از رشد ارزش‏ها و متبلور نمودن آن‏ها در اخلاق و رفتار غافل نشد؛ چون اگر علم و ايمان باهم توأم نگردد فاجعه‏اى خطرناك به بار مى‏آورد.
مشكل عمده دانش و تكنولوژى غربى اين است كه از اخلاق و باورها فاصله گرفته است به همين علت، عوارض و نابسامانى‏هاى بى‏شمارى را براى خانواده‏ها به ارمغان آورده و درواقع، چون رودخانه‏اى طغيان‏گر و سيلى بنيان‏كن، ارزش‏ها و سنت‏هاى اصيل را به كام خود فرو كشيده است. اين وضعيت حتى اعتراض دانشمندان غربى، چون نيل‏پستمن، نوام چامسكى، الوين‏تافلر، والترترنس استيس، ايوا اتزيونى‏هالوى و … را برانگيخته است و آنان در آثار خويش عواقب ادامه چنين روند مهلكى را خاطرنشان كرده‏اند، از اين جهت مقام معظم رهبرى مى‏فرمايند:
«اگر ما آموزش و پرورش فعالى داشته باشيم؛ اما در كار تربيت با معناى اسلامى آن‏كه براى ما مهم است، توفيقى به‏دست نياوريم، ناكام و ناموفق مانده‏ايم.» ايشان هم‏چنين در ديدار با اعضاى معاونت آموزش وزارت آموزش و پرورش در سوم شهريور 1382 فرموده‏اند:
«يك وقت است كه مى‏خواهيم مجموعه‏اى از اطلاعات و معلومات و معارف را به‏تدريج در ذهن كودكان و نوجوانان و جوانان وارد كنيم، اين خوب است؛ ليكن كافى نيست. ما بايد اهدافى را كه در مورد يك شخصيت ايرانى مطلوب به ذهنمان مى‏رسد، در نظر بگيريم و كارى كنيم كه در تعليم، اين اهداف تحقق پيدا بكند. فرض كنيد ما مى‏خواهيم ايرانى نسل بعد، يك انسان دين‏باور و متدين و متشّرع باشد، اين بايد در كتاب‏هاى درسى رعايت شود. اگر مى‏خواهيم اهل علم و توليد فكر باشد اين بايد در كتاب‏هاى درسى ديده شود. اين‏ها بايد در عمل مشاهده شود. هيجان‏ها و جريان‏هاى جارى را كه غالباً انگيزه سياسى دارند، نديده بگيريد و سعى كنيد اين‏ها را، در تأليف كتب درسى، دخالت ندهيد. ملال‏آور بودن كتب درسى موجب شده است كه علاقه‏مندان، به كتاب‏هاى غيردرسى روى آورند؛ اما اين كتاب‏ها دچار مشكلات اساسى و غيرقابل اغماض هستند». نكاتى مورد تأمل‏
در خصوص كتاب‏هاى درسى اين سؤال مطرح است كه فرزندان اين مرز و بوم با دريافت حجم اطلاعات ارائه شده در كتاب‏هاى درسى و با تحمل زحمات، هزينه و زمان صرف شده، استرس‏هاى روانى و … به چه مهارت‏هايى دست مى‏يابند، فرآيند آموزش فعلى صرفاً به انباشته شدن اطلاعات در حافظه دانش‏آموز منجر مى‏گردد و فراگيران مهارت‏هاى عملى كسب نمى‏كنند و اين‏همه زحمات طاقت‏فرسا نتايجى كم‏ارزش به دنبال دارد، مهم‏تر از اين‏ها فضاى كتاب‏ها كم‏تر ارزشى و دينى است. متأسفانه عده‏اى از برنامه‏ريزان درسى چون حوزه اجرايى و كاربردى را به خوبى مورد بررسى قرار نداده‏اند، حجم كتاب را متناسب با نيازها، امكانات و شرايط تدوين نمى‏كنند. توجه به رويكردهاى جديد در طراحى و سامان‏دهى برنامه‏هاى درسى، تجديدنظر و اصلاح در شيوه‏هاى نظام آموزشى، توليد مواد آموزشى متنوع و هماهنگى متون درسى با آن‏ها، شناسايى فضا و امكانات مورد نياز برنامه‏هاى درسى جهت پيش‏گيرى از تورم غيراصولى و محفوظاتى كتاب‏هاى درسى و نيز برخى مطالعات تطبيقى به منظور روشن شدن مفاهيم، از عواملى است كه اگر رعايت شوند، كتاب‏هاى درسى وضع بهترى پيدا مى‏كنند.
در بررسى‏هاى آمارى مشخص گرديده است حدود 25 درصد دانش‏آموزان به درس و مدرسه علاقه‏اى ندارند و سبب اين انزجار غالباً خشكى كلاس‏ها، جذاب نبودن دروس و شيوه‏هاى آموزشى نامطلوب بوده است. اين واقعيت مؤيد آن است كه نظام تدوين كتاب‏هاى درسى برخلاف ديگر كشورها هنوز هماهنگ با ذائقه، توانايى‏ها و تفاوت‏هاى فردى دانش‏آموزان نمى‏باشد و اين معضل، موجب گريزان شدن دانش‏آموزان از مطالب درسى و در نهايت شكست تحصيلى و ترك تحصيلى آنان گرديده است. در نگارش و ويرايش كتاب‏هاى درسى نيز كم‏تر «درست نوشتن» مورد توجه قرار گرفته است.
كتاب بينش‏اسلامى اخيراً با عنوان «دين و زندگى» در اختيار دانش‏آموزان قرار گرفته است. نظام آموزش دينى بايد به گونه‏اى باشد كه مخاطبان خود را متوجه گوهر و باطن دين كند به علاوه اين آموزش‏ها بر اساس مباحث روان‏شناسى بايد متناسب با رشد ذهنى كودكان، نوجوانان و جوانان باشد و هرچه آموزش عينى‏تر باشد، سطح يادگيرى و كارآيى آن بالاتر مى‏رود. در بين مطالب دينى، امور نظرى و اعتقادى كه احياناً به دفاع فلسفى و برهانى نياز دارد، ديرتر از موضوعات ديگر فهميده مى‏شود، اما آنچه ملموس، فهميدنى و عمل كردنى است اخلاق است كه مى‏تواند تنش‏هاى روحى نسل جوان را تسكين دهد و آن‏ها را در تصميم‏گيرى‏هاى افرطى و تفريطى معتدل نمايد بنابراين بايد در مجموعه آموزش‏هاى دينى اخلاق و فضايل و مكارم مورد تأكيد قرار بگيرد؛ اما در كتاب‏هاى درسى عكس اين نكته را مشاهده مى‏كنيم؛ زيرا اكثر مطالب آن‏ها به بحث‏هاى نظرى و برهانى اختصاص دارد كه دير يا زود به بوته فراموشى و حتى ناباورى سپرده خواهد شد واگر دانش‏آموز از آموزش‏هاى قابل توجه اخلاقى برخوردار باشد وقتى در بررسى‏هاى اعتقادى مشكلى پيدا كند، در هرحال مى‏تواند خود را از ورطه انحراف و سستى در عقيده برهاند، اما بحث اندك اخلاقى كتاب‏هاى دينى مدارس نمى‏تواند چنين موضوعى را جامه عمل بپوشاند.
در كتاب‏هاى ادبيات و علوم انسانى نيز مفاهيم ارزشى كم‏رنگ و احياناً نارسا و ناقص معرفى شده‏اند. نتايج يك بررسى نشان داده است كه مفهوم «اعتماد» به عنوان يكى از ابعاد سرمايه‏هاى معنوى جامعه در كتاب‏هاى فارسى دوره دبستان مورد بى‏توجهى و غفلت قرار گرفته است؛ اگر هم در جايى به جنبه‏هاى مثبت اعتماد پرداخته شده، در مواردى جنبه‏هاى منفى آن يعنى بى‏اعتمادى مطرح شده‏اند، به علاوه به اعتماد شخصى تأكيد شده و از اعتماد تعميم يافته اثرى مشاهده نمى‏شود؛ جاى اعتماد به نظام نيز كاملاً خالى است.
در سال 1377 كتابى با عنوان تاريخ ايران(ج‏2) در دوره معاصر، براى سال دوم نظام جديد آموزش متوسطه تأليف گرديد كه در سال تحصيلى 1379 – 1378 در همين مقطع تدريس گشت كه مضامين آن خشم بسيارى از افراد دلسوز و مدافع حقيقت را برانگيخت، زيرا در اين كتاب، تاريخ معاصر در مواردى دچار اشكال شد و افراد و رجال تاريخى مسئله دار، موجه شناخته شدند و نقش عالمان دينى در نهضت‏هاى صدساله اخير كم‏رنگ تلقى گرديد. كه خوشبختانه در چاپ جديد، موارد مورد تأمل اصلاح گرديده است و نگرانى هاى حاميان ارزشهاى دينى را تا حدودى كاهش داده است. آفت‏هاى نگارش تاريخ معاصر
در خصوص مسايل تاريخى و نگارش حوادث تاريخى و تجزيه و تحليل آن‏ها از گذشته‏هاى دور، آثارى به رشته تأليف در آمده است كه هركدام به سهم خود مزايا و نيز كاستى‏هايى داشته‏اند و در اين‏جا مجال پرداختن به آن‏ها نمى‏باشد، در چند دهه اخير، نويسندگانى خوش‏فكر و واقع‏نگر و با انصاف دست به قلم بردند و نگاشته‏هاى جالبى با موضوع تاريخ و به ويژه تاريخ معاصر به جامعه عرضه نمودند، دكتر عباس زرياب‏خويى، دكتر سيدجعفر شهيدى، دكتر عبدالحسين نوايى، دكتر عبدالله شهبازى، استاد محيط طباطبايى، دكتر موسى‏نجفى، رسول جعفريان و … از آن جمله‏اند. اما به رغم اين روزنه‏هاى اميدوار كننده، نگارش تاريخ در ايران دچار دگرگونى حقايق و تحريف وقايع گرديده و اين آفت به خصوص در تاريخ معاصر از مشروطه به بعد، به شكل بارزى به چشم مى‏خورد. متأسفانه عده‏اى حتى با جعل اسناد و مخدوش نمودن مدارك معتبر، نكات مسلّم تاريخى را با توفان تحريف، غبارآلود و وارونه جلوه مى‏دهند. آنان در آثار خود مى‏كوشند كه استقلال فرهنگى و سياسى و نيز هويت ارزشى و فرهنگى ايران را مخدوش نشان دهند و رجال خائن، مشكوك، وابسته به قدرت‏هاى استعمار، فراماسون و سرسپرده به رژيم هاى استبدادى و حتى كارگزار ستم را شخصيت‏هايى موجه معرفى كنند و جنايات‏ها و خيانت‏هاى فاحش آن‏ها را يك اشتباه عادى و طبيعى قلمداد نمايند و نقش عالمان شيعه را در حركت‏هاى ضد استبدادى و ضد استكبارى خيلى ناچيز و حاشيه‏اى ترسيم مى‏كنند.
آن‏ها مى‏كوشند به قيام‏ها و نهضت‏هاى يك قرن اخير، چهره‏اى ملّى آن‏هم با تصور خودشان بدهند و نه سيمايى ارزشى و مقدس و مذهبى. در آثار آنان به بهانه بيان وقايع، نوعى ابتذال و مطالب منافى عفّت ديده مى‏شود. آن‏ها معمولاً حركت‏هاى مستبدانى چون رضاخان و فرزندش را كه در جهت استحاله فرهنگ ايران صورت گرفته، يك نوع اصلاح طلبى، نوگرايى و تحول جلوه‏داده‏اند تا يك حركت وقيحانه، ضمناً با حمايت عوامل استعمارى، سيماى رهبران قيام‏ها و نخبه‏هاى راستين مذهبى و مردمى را مشوش، مردّد و غبارآلود و كدر معرفى مى‏كنند. به باستان گرايى تأكيد دارند و مى‏كوشند دوران قبل از اسلام را درخشان، غنى و مفيد جلوه دهند و به خواننده القاء كنند با آمدن عرب‏ها (نه اسلام) اين وضع به هم خورد؛ كارى كه سياستمداران زمان رضاخان هم‏چون «پيرنيا» در نگارش كتاب‏هاى تاريخ ايران باستان پى‏گيرى مى‏كردند و ذكاء الملك فروغى پى‏گير آن بود.
يكى از اين افراد «فريدون آدميت» است كه همواره مورد حمايت رژيم پهلوى بود. وى از تمام رويدادها و انديشه‏هاى معاصر تاريخ ايران، افكار افراد سكولار را برگزيده است نوعى توهّم‏گرايى با بينش غير دينى در آثار او ديده مى‏شود. او مى‏كوشد به مردمان ايران و خوانندگان بقبولاند كه بايد براى توسعه و ترقى، دنباله‏رو تمدن غرب گردند. او حركت‏هاى مذهبى به رهبرى عالمان شيعه را نوعى ارتجاع مى‏داند، و در فضايى بيگانه با تحولات اجتماعى سياسى كه با تكيه بر ارزش‏هاى شيعه صورت گرفته‏اند، به تحليل وقايع مى‏پردازد، آدميت با چنين نگرشى، روشنفكرى و تجدد را مؤسس و عامل انقلاب مشروطه مى‏داند و مى‏كوشد تا روشنفكرانى چون ميرزا فتحعلى آخوندزاده، ميرزا آقاخان كرمانى، ميرزا ملكم خان و طالبوف را تنها آشنايان به دموكراسى معرفى كند و آنان را در جايگاه رهبرى قيام مشروطه تثبيت نمايد. دكتر شمس‏الدين مير علايى از وزيران دوران پهلوى در ترجمه بخشى از كتاب «ورنون والتراز» امانت را مراعات نكرده و به اهانت و نشر دروغ روى مى‏آورد. سرهنگ نجاتى نيز ملى‏گراى ديگرى است كه در ترجمه همين كتاب يعنى مذاكرات دكتر مصدق و هريمن(نوشته والترز) چهره آيت‏الله كاشانى را مشوّش نشان مى‏دهد و ترجمه گزارشى از يك روزنامه‏نگار آمريكايى را نقل مى‏كند كه آيت‏الله كاشانى مبلغى قابل توجه دريافت كرد، تا در كودتاى 28 مرداد 1332 ه.ش. شركت كند در حالى‏كه خود آن آمريكايى مطمئن نيست كه چنين‏كارى صورت گرفته باشد، متأسفانه شركت انتشار هم اين تحريف را در كتابى منتشر مى‏نمايد. (كودتاى 28 مرداد، گازيوژوسكى، ترجمه غلامرضا نجاتى، تهران،1367 ص 36) بيژن جزنى، ماركسيست هم براى ما تاريخ معاصر مى‏نويسد و در آن تحريفات مورد نظرش را انجام مى‏دهد. يك ملى‏گراى وطنى به نام همايون كاتوزيان در كتابى تحت عنوان «مصدق و نبرد قدرت» با يك حكم كلّى مى‏نويسد: روحانيت دربست هوادار كودتا بود!! و به برخى از مراجع از جمله آيت‏الله بروجردى تهمت زده است، بدتر از اين‏ها آن است كه فدائيان اسلام را به عنوان افراد مؤثر در كودتاى 28 مرداد 1332 معرفى مى‏كند! در حالى‏كه رهبر اين تشكيلات شهيد سيد مجتبى نواب صفوى موضع خود را در برابر شاه و دولت زاهدى اعلام نمود و تاوان اين مخالفت را داد. ترويج عرفان بازارى و روان‏شناسى خرافى‏
كتاب‏هاى روان شناسى گستره‏اى از موضوعات گوناگون اين رشته از دانش بشرى را در بر مى‏گيرند. صرف‏نظر از كتاب‏هايى كه جنبه علمى و پژوهشى دارند، تعدادى از كتاب‏هايى كه در حيطه روان‏شناسى روانه بازار نشر مى‏گردند غير علمى و بازارى بوده و از نظر قوت و استحكام مطالب و علمى بودن بحث‏ها و كاربردى بودن آن‏ها ضعيفند، گروهى از اين كتاب‏ها به خواب و رؤيا و تعبير آن‏ها و نيز طالع‏بينى هندى و ژاپنى اختصاص دارند كه دانشمندان روان‏شناسى براى آن‏ها اعتبارى قائل نيستند. در حوزه ترجمه اين آثار با مترجمانى مواجه هستيم كه به دليل عدم آشنايى با روان‏شناسى، دقت لازم را در انتقال مفاهيم نمى‏كنند، گروهى نيز تركيبى از روان‏شناسى غربى و روان شناسى اسلامى را در قالب كتاب تدوين و منتشر مى‏نمايند كه اين حركت التقاطى كار شايسته و مفيدى نخواهد بود و خوشبختانه روان‏شناسى اسلامى آن‏قدر غنى هست كه احتياجى به كمك گرفتن از منابع اروپايى نداشته باشد؛ البته استفاده از نظرات دانشمندان غربى در تحليل مباحث و ذيل موضوعات، اشكالى نخواهد داشت، ولى بايد تفكيك بين آن‏ها كاملاً مشخص باشد.
نكته ديگر، اين‏كه ترجمه آثار روان‏شناسى از نويسندگان هندى چون اُشو و كريشنامورتى اين عارضه را دارد كه افكار مذاهب هندو را به خواننده منتقل مى‏كند و ناخودآگاه در باورهاى ارزشى و دينى او ترديد وارد مى‏كند. آثار اريك فروم و برتراندراسل نيز نوعى نگرش مادّى و دنيازدگى منهاى مذهب و معاد را به خواننده تزريق مى‏كنند. در پاره‏اى از منابع روان‏شناسى كه ترجمه شده‏اند مطالبى شرك‏آميز و كفرآلود نيز قابل مشاهده‏اند، فلورانس اسكاول شين در كتاب «در مخفى توفيق» با ترجمه گيتى خوشدل مى‏نويسد: عيسى گفت: من و پدر (خدا) يكى هستيم، من و اصل كائنات يگانه‏ايم. در تعدادى از اين كتاب‏ها مسايل مبتذل و شهوت‏انگيز به گونه‏اى صريح بيان شده‏اند كه مفسده دارند. در خصوص عرفان نيز وضع پريشان‏ترى داريم، زيرا در داخل كشور عده‏اي، صوفى‏گرى و عرفان مسئوليت سوز و عزلت‏نشين و اهل انزوا و ملامت را مطرح مى‏كنند و متأسفانه اين آثار به وفور در اختيار مردم قرار مى‏گيرد، نوشته‏هايى كه در آن‏ها اغراق، غلوّ، تحريف، بدعت و توهم‏ها و تخيّل‏هاى صوفيانه به نام كرامت ديده مى‏شود. از سوى ديگر عرفان هندى، سرخپوستى و آثار صوفيان آمريكايى لاتين ترجمه و منتشر مى‏گردد كه با خود، بار فرهنگى اين مناطق و گرايش‏هاى دينى مؤلفان را به همراه مى‏آورد و خواننده را تحت تأثير قرار مى‏دهد، در حالى كه عرفان اصيل اسلامى كه منبعث از قرآن و عترت است، هم‏چون زرناب و گوهرى گران‏بها كم‏تر عرضه مى‏گردد و برخى از اين متون، آن‏قدر ثقيل هستند كه خوانندگان عادى از فهم آن‏ها عاجزند. عده‏اى خواسته‏اند بگويند البته ترجمه ذن، بوديسم، هندوئيسم و تائوتيسم اشكالى ندارد و در اين عصر نگرانى‏ها و دلزدگى از تكنولوژى لازم است اين آثار در اختيار علاقه‏مندان قرار بگيرد؛ در حالى كه اين خزِف‏ها بازار پر رونق لعل كه عرفان ناب اسلامى است را از رونق مى‏اندازد؛ به علاوه آن‏قدر آميخته به خرافات و موهومات است كه خواننده را از انديشه و تفكر و بصيرت باز مى‏دارد و او را در دنياى خيال و اوهام نگه مى‏دارد. از سوى ديگر، دست‏اندركاران حوزه و كارشناسان معارف اسلامى بايد برنامه‏ريزى كنند تا عرفان اسلامى با سبكى نو و نثرى روان و محتوايى قابل فهم براى تمام گروه‏هاى سنى به نگارش درآيد و در اختيار عموم مردم قرار بگيرد. ما در زمينه عرفان، ذخاير فراوان داريم ولى كم‏تر استخراج و عرضه

گرديده‏اند.
بسيارى از كتاب‏هاى عرفانى و روان‏شناسى عاميانه و بازارى كه در ايران تأليف و يا ترجمه مى‏گردد عارى از تحقيق هستند و اگر تورّقى گردند، مشاهده مى‏شود به تقليد از كتاب‏هاى ديگر به وجود آمده‏اند و از ديگران كلاهى براى خود بافته‏اند به علاوه اين آثار گره‏گشا هم نبوده‏اند و صرفاً نامى فريبنده و كاذب دارند. مثل: صد كليد موفقيت، پيروزى آسان است، غلبه بر نگرانى، به سوى كاميابى، جوان شويد، شاداب گرديد و … آرى:
از محقق تا مقلد فرق‏هاست‏

كاين چون داود است و آن ديگر صداست‏
منبع گفتار اين سوزى بود

و آن مقلد كهنه آموزى بود
(مولوى) ادبيات پريشان و آشفته‏
سوگمندانه بايد گفت كه حجم قابل توجهى از رمان‏ها و داستان‏هايى كه مخصوصاً در يك دهه اخير نشر يافته است، هم از هويت اصيل ايرانى و هم از مسايل ارزشى فاصله دارد. به علاوه، در عرصه ادبيات افرادى را مطرح مى‏كنند كه حتى در زندگى خويش براى حل مسايل فكري، فلسفى و نگرشى خويش مشكل داشته‏اند و نمى‏توانسته‏اند درك صحيحى از حيات انسانى داشته باشند، يكى از اين‏ها صادق هدايت است كه در سال 1381 به بهانه يك‏صدمين سال تولد او ويژه‏نامه‏هاى زياد، مقاله‏هاى متعدد و كتاب‏هاى قابل توجهى در معرفى او و آثارش انتشار يافت. موجب تأسف است كه در كشورى شيعى كه نظام آن متكى بر ارزش‏هاى مذهبى است، پوچ‏گرايى و نيهيليسم تبليغ مى‏گردد وآثارى كه يأس و حرمان و بيهودگى و فساد و ابتذال را ترويج مى‏كنند، طبع و نشر مى‏گردد.
نكته ديگر، اين‏كه به بهانه نشر فرهنگ مردم عده‏اى مشغول جمع‏آورى و تدوين افسانه‏هاى موهوم، آداب معارض با فرهنگ دينى و خرافات و امور اسطوره‏اى هستند، احمد شاملو با نوشتن كتاب «كوچه» در اين راه گام بر داشت، على اشرف درويشيان نيز پانزده جلد فرهنگ عاميانه را فراهم آورده است كه در برخى جلدهاى آن آن‏قدر مطالب مبتذل و فحش‏هاى عاميانه بودكه مدت‏ها براى كسب مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى مشكل داشت، حميدرضا شعربافيان، نيز «باورهاى عاميانه» را نوشته و به چاپ رسانيده است.
ادبيات عامه‏پسند يا نوشته‏هاى مخدر ذهن‏ها كه شكلى بازارى هم دارد، از ديگر آفت‏هاى زبان و ادبيات فارسى است، در اين شيوه از نگارش، نقش شانس، تصادف و اقبال بسيار پر رنگ است حادثه‏هاى غيرمنطقى يك مرتبه مسير داستان را به سوى ماجرايى جديد سوق مى‏دهند، در اين نوع ادبيات مسايل جنسى و امور ضد اخلاقى مشاهده مى‏گردد كه خاصيتى جز ترويج فساد و فحشا ندارد. آثار ذبيح‏الله منصورى نمونه‏اى از ادبيات عامه‏پسند است. داستان‏هاى پليسى و جنايى و رمان‏هاى عشقى چنين وضعى دارند. در رمان‏هاى خانم فهيمه رحيمى زندگى نااميد كننده است، مسايل معنوى حضور ندارند. مراسم خرافى زنده است. در روابط افراد ضوابط شرعى و عرفى مراعات نمى‏گردد، دختر و پسر به رقص و پايكوبى مى‏پردازند، رفتارهاى شهوت‏انگيز و نگاه‏هاى آميخته به گناه ديده مى‏شود.
شايسته است براى تهذيب و پالايش ادبيات از اين هرزه‏گرى‏ها و رمان‏هايى كه اخلاق و فضيلت را تهديد مى‏كنند؛ فكرى بشود. البته بايد گفت كه در زمينه ادبيات پايدارى و انقلاب اسلامى آثار آموزنده‏اى به طبع رسيده اگرچه اندك است. چرا غافل شده‏ايم‏
با وجود كارهاى خوبى كه در زمينه تأليف و تحقيق انجام مى‏گيرد، اما در مقابل، از موريانه‏هاى فرهنگى كه به جان فضايل و مكارم افتاده‏اند مقدارى غفلت كرده‏ايم. نبايد اجازه دهيم نسل جوان از گذشته ارزشمند خود گسسته گردد؛ سكوت و خاموشى در برابر اين حركت، خيانت به معنويت و معرفت دينى است.
در برابر كتاب‏هايى كه غربى‏ها مى‏نويسند و در ايران ترجمه مى‏شوند، نيز، غالباً خاموش نشسته‏ايم. اصولاً پيش‏گامان شرق‏شناسى و ايران‏شناسى كشيشان بوده‏اند؛ سپس عوامل سياسى به اين ميدان وارد شده‏اند و آن‏همه مطالب تحريف شده و مجعول در نوشته‏هاى خود آورده‏اند، اكثر آثار دانشمندان اروپايى دربارة اسلام و به‏خصوص تشيع و گرايش‏هاى مذهبى ايرانيان، با تعصب و غرض تأليف شده است و كوشش در تحريف حقايق در آن‏ها ديده مى‏شود. دقت كنيد فردى مثل منتسكيو با آن اعتبار علمى و فلسفى در فصل دوم از بخش شانزدهم كتاب روح القوانين چه اشتباهاتى را در خصوص زندگى رسول اكرم(ص) مرتكب مى‏شود. بايد در برابر اين توطئه‏هاى فرهنگى و يورش‏هاى فكرى به معرفت و ادبيات و توانايى‏هاى علمى مسلح گرديد و با سبكى بديع و قالبى زيبا آثارى ارزشمند به جامعه عرضه نمود. نگارش كتاب براى خنثى نمودن انديشه‏هاى وارداتى مسئله‏دار از زمان امام صادق(ع) متداول بوده است. هشام بن حكم در رد اقوال فيلسوفان يونان كتابى نوشت كه خشم يحيى بن خالد برمكى را كه در دستگاه هارون منزلتى داشت و متهم به زندقه بود، برانگيخت و سرانجام با سياست وى، هشام كشته شد. سيداحمد صفايى وقتى مشاهده كرد از ذكر فضايل متكلمى چون هشام بن حكم، در كتاب تاريخ علم كلام به قلم شبلى نعمانى خوددارى شده است، در مدت سه سال موفق گرديد كتابى تحت عنوان «هشام بن حكم متكلم معروف قرن دوم هجرى» بنويسد كه دانشگاه تهران آن را چاپ كرده است. شيخ مفيد، آراى گروهى از روشنفكران منحرف را به محاكمه كشيد و بطلان آن‏ها را پديدار ساخت. قاضى نورالله شوشترى «مجالس المؤمنين» و «احقاق الحق» را نگاشت. وقتى مولوى عبدالعزيز دهلوى عالم برجسته هندى كتاب «تحفه اثناعشريه» را بدون رعايت جانب حق نوشت و در آن عقايد شيعه را مورد اعتراض قرار داد، ميرحامد حسين در برابرش ايستاد و كتاب گران‏سنگ «عبقات الانوار» را تدوين نمود. وقتى جرجى زيدان در كتاب مشهور خود: «تاريخ آداب اللغه العربيه» شيعه را طايفه‏اى كوچك معرفى كرد كه آثار قابل اعتنايى ندارد، سيدحسين صدر با نوشتن كتاب «تأسيس الشيعه لعلوم الاسلام» پاسخ جهالت‏ها و غرض ورزى‏هاى او را داد. علامه كاشف الغطا نيز كتاب مزبور را نقد كرد و اشتباهات جرجى زيدان را باز گفت، شيخ آقا بزرگ تهرانى نيز طبقات اعلام‏الشيعه و كتاب الذريعه را نوشت. امام خمينى در برابر ياوه ‏سرايى‏هاى كتاب «اسرار هزارساله» كتاب مهم و نفيس «كشف اسرار» را نگاشت. البته كسانى كه مى‏خواهند از طريق نگارش به دفاع از اسلام بپردازند، بايد صلاحيت لازم را داشته باشند، اگر مى‏خواهند مطلبى را ساده بنويسند تا مردم و خصوصاً نوجوانان و جوانان آن‏ها را درك كنند، نبايد به اين بهانه سطحى و عاميانه بنويسند، بلكه بايد دقت و عمق و برهان در آن موج بزند. نقش مهم نويسنده اين است كه محصول چندين سال تحقيق و تتبع خود را به صورتى روشن و شيوا عرضه كند. جامعه به بصيرت، معنويت و فضايل نياز دارد و يكى از طرق رسيدن به اين منظور مطالعه آثار خوب، مفيد و آموزنده است، حال كه اين همه آثار گمراه كننده و حاوى تحريفات و ابتذال و اعوجاج در معرض ديد جوانان قرار مى‏گيرد، چرا بايد كوتاهى كنيم؟ كتاب‏هاى پژوهشى و تحقيقى و نسخه‏شناسى و مانند آن لازم هستند، اما براى عموم مردم قابل استفاده نمى‏باشند و بايد در اين زمينه همه نويسندگان متدين بسيج گردند و چه خوب است بسيج، يك شاخه‏اى از نويسندگان خودى را سامان‏دهى كند. بديهى است براى نويسندگان، آگاهى و فضل كفايت نمى‏كند، بلكه ذوق ادبى، توانايى در خلق اثرى با رعايت جوانب گوناگون براى اين‏كار، لازم است، شناخت موقعيت‏ها، مقتضيات زمان، روحيات جامعه و حالات رفتارى مقاطع گوناگون سنى نيز ضرورت دارد.

پاورقي ها: