روش تربيت در نهج البلاغه

آخرين قسمت‏ پرهيز از طمع‏
خلق ديگرى را كه بايد پدر و فرزند پايه ريزى نموده پرورش دهد، اجتناب و پرهيز از طمع است. طمع باعث ذلّت و خوارى انسان مى‏شود، طمع گريزى بخواهد در انسانى ايجاد شود، بايد روحيه توكّل بر خداوند و يأس و نااميدى از مردم در انسان تقويت شود، به اين جهت على(ع) براى ايجاد و تقويت اين روحيه در فرزندش مى‏فرمايد: «قديكون اليأس ادراكاً اذا كان الطّمع هلاكاً؛(1) گاهى نااميدى(از آنچه در دست مردم است) خود رسيدن به هدف است، آنجا كه طمع ورزى هلاكت باشد» البته اين نكته از ديد كسى پنهان نيست كه پدر فقط با توصيه به پرهيز از طمع و يأس از مردم نمى‏تواند فرزند را درست تربيت كند بلكه آن گاه توصيه‏هاى او كار ساز است كه خود نيز عملاً اهل طمع ورزى نباشد، و على(ع) از اين پدران است كه هرگز طمع در زندگى او راه نيافت، به اين جهت با تمام وجودش مى‏گويد: «و ايّاك ان توجف بك مطاياء الطمع فتوردك مناهل الهلكة، و ان استطعت الّا يكون بينك و بين اللّه ذونعمةٍ فافعل…؛(2) دورى كن از اين كه مركب طمع ورزى تو را به سوى هلاكت به پيش راند، و اگر توانستى كه بين تو و خدا صاحب نعمتى قرار نگيرد، اين كار را انجام بده، زيرا تو، روزى خود را دريافت مى‏كنى و سهم خود برمى‏دارى و مقدار اندكى كه از طرف خداى سبحان به دست مى‏آورى، بزرگ و گرامى‏تر از (مال) فراوانى است كه از دست بندگان دريافت مى‏دارى، گرچه همه از طرف خداست هرگاه نياز است براى ميراندن طمع آنچه خود دارد در مصرفش زياده روى نكند، و با برنامه ريزى و ميانه روى حركت كند تا اسير ذلّت درخواست از ديگران نشود. اميرمؤمنان(ع) در ادامه مى‏فرمايد: «و حفظ ما فى يديك احبّ الىّ من طلب ما فى يدى غيرك و مرارة اليأس خيرٌ من الطّلب الى النّاس؛(3) و نگهدارى آنچه كه در دست دارى، پيش من بهتر است از آن كه چيزى از ديگران بخواهى و تلخى نااميدى بهتر از درخواست كردن از مردم است.» سكوت و حفظ اسرار
خصلت ديگرى را كه امير بيان به فرزندش توصيه مى‏كند و او را بر آن صفت تربيت مى‏كند سكوت و كم حرف زدن و حفظ اسرار است كه اين هر دو ملازم يكديگرند، حضرت مى‏فرمايد: «و تلافيك ما فرط من صمتك ايسر من ادراك مافات من منطقك و حفظ ما فى الوعاء بشدّ الوكاء؛(4) آنچه با سكوت از دست مى‏دهى آسان‏تر از آن است كه با سخن از دست برود، چرا كه نگهدارى آنچه در مشك است با محكم بستن دهانه آن امكان‏پذير است.» انسان تا سخن نگفته سخن درگرو اوست وقتى كه سخن گفت انسان در گرو حرف است. و درباره حفظ اسرار فرمود: «والمرء احفظ لسرّه وربّ ساعٍ فيما يضرّه من اكثر اهجر و من تفكّر ابصر؛(5) مرد براى پنهان نگاه داشتن اسرار خويش سزاوار است، چه بسا تلاش كننده‏اى (در حرف گفتن و آشكار نمودن اسرار) به زيان خود مى‏كوشد، هركس پرحرفى كند ياوه مى‏گويد، و آن كس كه بينديشد بينا شود.» از نوجوانى و جوانى بايد روش حرف زدن و تفكّر و انديشه را به فرزندان آموخت و آنها را اين گونه بارآورد.
رفاقت با خوبان و اجتناب از بدان‏
تنها تربيت والدين ضامن بقاى سلامت روحى و روانى فكرى فرزند نيست، بلكه در درون تربيت اين نكته نيز گنجانده شود و به فرزند آموخته شود كه براى حفظ دين و سلامت انديشه خود از دوستان ناباب و رفقاى آلوده پرهيز كند و تا مى‏تواند به دنبال انسانهاى پاك و دوستان صالح باشد چرا كه:
مى‏رود از سينه‏ها در سينه‏ها
از ره پنهان صلاح و كينه‏ها
صحبت صالح تو را صالح كند
صحبت طالح تو را طالح كند
با توجّه به اين نكته تربيتى است كه مولاى متقيان على(ع) به فرزندش مى‏فرمايد: «قارن اهل الخير تكن منهم و باين اهل الشّرّ تبن عنهم؛(6) به نيكان نزديك شو و از آنان باش و از بدان دور شو تا از آنها جداگردى (و جزء بدان نباشى) و گاه تذكر مى‏دهد كه رفاقت با برخى افراد هيچ سودى ندارد: «لاخير فى معين مهينٍ ولافى صديقٍ ظنينٍ؛(7) خيرى در يارى دادن انسان پست وجود ندارد، و نه در دوستى با دوست متّهم.» دورى از لقمه حرام‏
پدر براى تربيت صحيح فرزند هم بايد خود غذاى حلال بخورد و از خوردن حرام پرهيز نمايد، و هم براى عيال و فرزندان خويش لقمه حلال تهيه نمايد و هم به نوجوان و جوانش تعليم و تلقين كند از خوردن لقمه حرام به شدّت پرهيز نمايد در همين راستا است كه على (ع) به فرزند دلبندش فرمود: «بئس الطّعام الحرام و ظلم الضّعيف افحش الظّلم؛(8) بدترين غذاها، لقمه حرام، و بدترين ستم‏ها، ستمكارى به ناتوان است» و اين نكته را هم گوشزد مى‏كند كه روزيهاى حرام، انسان خود به دنبالش مى‏رود، خداوند در ابتدا براى كسى روزى حرام قرار نمى‏دهد اين خود انسان است كه با اختيار خويش به دنبال آن مى‏رود امّا روزى حلال به دنبال انسان مى‏آيد، چنان كه على(ع) فرمود: «يا بنىّ انّ الرزق رزقان: رزقٌ تطلبه، و رزقٌ يطلبك، فان انت لم تأته اتاك؛(9) پسرم! بدان كه روزى دوقسم است، يكى آن كه تو آن را مى‏جويى، و ديگر آن كه او تو را مى‏جويد، و اگر تو به سوى آن نروى، خود به سوى تو خواهد آمد،…همانا سهم تو از دنيا آن اندازه خواهد بود كه با آن سراى آخرت را اصلاح كنى.» فرصت را غنيمت شمردن‏
«بادر الفرصة قبل ان تكون غصّةً؛(10) پيش از آن كه فرصت از دست برود، و انده ببار آورد، از فرصت‏ها استفاده كن.» به نوجوان و جوان بايد تفهيم شود كه عمر همچون ابرى بهارى و آبى در جوى مى‏گذرد، و اگر لحظه‏اى از آن غافل گردى خسارت جبران ناپذيرى در پى خواهد داشت. مراعات حقوق دوستان‏
زندگى اجتماعى انسان جداى از ديگران نيست يقيناً هر انسانى از جمله نوجوانان و جوانان با عده‏اى بعنوان رفيق و دوست و يا آشنا و فاميل ارتباط دارند، بلكه ارتباط جوانان با همنوعان خويش بيش از ديگران است، بر پدر و مربيان جامعه است كه به آنها بياموزند كه حقوق دوستان و آشنايان را مراعات نمايند.
على(ع) در همين راستا به فرزندش مى‏فرمايد: «چون برادر(دينى ا)ت از تو جدا گردد، تو پيوند دوستى را برقرار كن. و اگر روى برگرداند تو مهربانى كن، و چون بخل ورزد تو بخشنده باش، هنگامى كه دورى مى‏گزيند تو نزديك شو و چون سخت مى‏گيرد، تو آسان گير و به هنگام گناهش عذر او را بپذير، چنان كه گويا بنده او مى‏باشى و او صاحب نعمت تو مى‏باشد، مبادا دستورات ياد شده را با غيردوستانت انجام دهى، يا با انسان‏هايى كه سزاوار آن نيستند بجا آورى، دشمن دوست خود را دوست مگير تا با دوستت دشمنى نكرده باشى، در پند دادن دوست بكوش، خوب باشد يا بد، و خشم را فرو خور كه من جرعه‏اى شيرين‏تر از آن ننوشيدم و پايانى گواراتر از آن نديدم. با آن كس كه با تو درشتى كرده نرم باش كه اميد است به زودى در برابر تو نرم شود… اگر خواستى از برادرت جدا شوى، جايى براى دوستى باقى گذار، تا اگر روزى خواست به سوى تو بازگردد بتواند، كسى كه به تو گمان نيك برده او را تصديق كن، و هرگز حق برادرت را به اعتماد دوستى كه با او دارى ضايع نكن، زيرا آن كس كه حقّش را ضايع مى‏كنى با تو برادر نخواهد بود؛… و به كسى كه به تو علاقه‏اى ندارد دل مبند، مبادا برادرت براى قطع پيوند دوستى، دليلى محكم‏تر از برقرارى پيوند با تو داشته باشد، و يا در بدى كردن، بهانه‏اى قوى‏تر از نيكى كردن تو بياورد، ستمكارى كسى كه به تو ستم مى‏كند در ديده‏ات بزرگ جلوه نكند، چه او به زبان خود و سود تو كوشش دارد و سزاى آن كس كه تو را شاد مى‏كند بدى كردن نيست.»(11) اگر اوصاف ياد شده در جوانى و يا نوجوانى با تلاش پدر بعنوان يك تربيت اخلاقى ريشه‏دار بوجود آيد، آينده خوب و روشنى را براى زندگى اجتماعى او رقم مى‏زند، براى اهميت اين مسأله حضرت در ادامه با تذكر برخى نشانه‏هاى دوستان خوب به اين نكته توجه مى‏كند كه نداشتن دوستان خوب نشانه ضعف انسان است، «يار و همنشين چونان خويشاوندان است، دوست (خوب) آن است كه در نهان آيين دوستى را مراعات كند، هواپرستى همانند كورى است، چه بسا دور كه از بستگان نزديك‏تر است. و چه بسا نزديك كه از دور دورتر است، «و الغريب من لم يكن له حبيب؛(12)(غريب آن نيست كه از وطن خويش دورباشد) غريب كسى است كه دوستى نداشته باشد.» پند پذيرى‏
يك پدر خوب آنگاه مربّى خوب براى فرزندان و جوانانش بحساب مى‏آيد، كه او را فقط اسير پندهاى خويش نكند كه با نبود او فرزند لنگ بماند. بلكه او را به گونه‏اى بارآورد، كه از هر پند و موعظه خيرخواه پند آموزد و از هر كسى براى هدايت خويش، ره توشه برگيرد. لذا على(ع) به فرزندش فرمود: «ولاتكوننّ ممن لاتنفعه العظة الّا اذا بالغت فى ايلامه فانّ العاقل يتعظ بالآداب و البهائم (والجاهل) لاتتعظ الّا بالضّرب؛(13) از كسانى مباش كه اندرز سودشان ندهد، مگر با آزردن فراوان، زيرا عاقل با اندرز و آداب پند گيرد و حيوانات (نسخه بدل جاهل) با زدن.» توجّه به ياد مرگ و فلسفه آن‏
برخى بر اين باورند كه براى شادابى فرزند مخصوصاً جوان و نوجوان از مرگ و آخرت و فلسفه آن در تربيت آنها سخن به ميان نيايد، ولى اميرمؤمنان(ع) بر عكس مى‏انديشند از امورى كه در ضمن روش تربيتى خويش قرار داده است و فرزندان را بر آن تربيت و نمو و رشد داده است تذكر ياد آخرت و مرگ و بيان فلسفه معاد است، لذا فرمود: «بدان راهى پرمشقت و بس طولانى در پيش روى دارى، و در اين راه بدون كوشش بايسته، و تلاش فراوان، و اندازه‏گيرى زاد و توشه و سبك كردن بار گناه، موفق نخواهى شد. بيش از تحمّل خود بار مسؤوليت‏ها بر دوش منه، كه سنگينى آن براى تو عذاب آور است اگر مستمندى را ديدى كه كه توشه ات را تا قيامت مى‏برد، و فردا كه نياز دارى به تو باز مى‏گرداند، كمك او را غنيمت بشمار، و زاد و توشه را بر دوش او بگذار، و اگر قدرت مالى دارى بيشتر انفاق كن، و همراه او بفرست، زيرا ممكن است روزى در رستاخيز در جستجوى چنين فردى باشى و او را نيابى، به هنگام بى‏نيازى اگر كسى از تو وام و قرض بخواهد(به او بده و) غنيمت بشمار، تا در روز سختى و تنگدستى به تو بازگرداند، بدان كه در پيش روى تو، گردنه‏هاى صعب العبورى وجود دارد، كه حال سبكباران به مراتب بهتر از سنگين باران است و آن كه كند رود حالش بدتر از شتاب گيرنده مى‏باشد. و سرانجام حركت، بهشت و يا دوزخ است. پس براى خويش قبل از رسيدن به آخرت وسائلى مهيّا ساز، و جايگاه خود را پيش از آمدنت آماده كن، زيرا پس از مرگ عذرى پذيرفته نمى‏شود، و راه بازگشتى وجود ندارد.(14)
و از آن جا كه جوان منطق‏پذير است حضرت فلسفه توجّه به قيامت را بيان مى‏كند، و به او تفهيم مى‏كند كه هدف از آفرينش انسان در واقع اين است كه انسان براى آخرت و دار ابدى كار كند لذا فرمود: «واعلم يا بنىّ انّك انّما خلقت للآخرة لاللّدنيا و للفناء لاللبقاء و للموت لاللحياة…؛(15) پسرم بدان تو براى آخرت آفريده شدى نه دنيا،براى رفتن از دنيا، نه پايدار ماندن در آن، براى مرگ، نه زندگى جاودانه در دنيا، كه هر لحظه ممكن است از دنيا كوچ كنى و به آخرت(و عالم برزخ) درآيى، و تو شكار مرگى هستى كه فرار كننده آن نجاتى ندارد، و هر كه او را بجويد به آن مى‏رسد، و سرانجام او را مرگ مى‏گيرد. پس از مرگ بترس! نكند زمانى سراغ تو را گيرد كه در حال گناه يا در انتظار توبه كردن باشى و مرگ مهلت ندهد و بين تو و توبه فاصله اندازد كه در اين حال خود را تباه كرده‏اى.»
از آنجا كه ياد مرگ آثار تربيتى فراوانى دارد دوباره تأكيد مى‏كنم كه پسرم: «اكثر من ذكر الموت و ذكرماتهجم عليه و تفضى بعد الموت اليه، حتّى يأتيك و قد اخذت منه حذرك و شددت له ازرك و لايأتيك بغتةً فيبهرك؛(16) فراوان بياد مرگ باش و به ياد آنچه كه به سوى آن مى‏روى، و پس از مرگ در آن قرار مى‏گيرى، تا هنگام ملاقات با مرگ از هر نظر آماده باشى.» 8 – اميد دهى به جوان‏
يك مربى خوب همچون طبيب عمل مى‏كند كه در مجموع داروهايى را تجويز مى‏كند كه مفيد باشد و زيان آور نباشد، در تربيت هم چنين است وقتى از مرگ و ياد مرگ سخن به ميان مى‏آيد ممكن است انسان از زندگى دنيا و تلاش براى آن نااميد شود، يك مربى همه سونگر در كنار ياد مرگ و فلسفه خلقت به فرزند اميد مى‏دهد كه در دنيا تلاش كند و از سعى باز نايستد لذا فرمود: «و اعلم انّ الّذى بيده خزائن السّماوات و الارض قد اذن لك فى الدعاء…و امرك ان…تسترحمه ليرحمك…؛(17) بدان خدايى كه گنج‏هاى آسمان و زمين در دست اوست، به تو اجازه داده… و فرمان داده كه درخواست رحمت كنى تا ببخشايد و خداوند بين تو و خودش كسى را قرار نداده تا حجاب و فاصله ايجاد كند، و تو را مجبور نساخته كه به شفيع و واسطه‏اى پناه ببرى، و در صورت ارتكاب گناه در توبه را مسدود نكرده است، در كيفر تو شتاب نداشته و در توبه و بازگشت بر تو عيب نگرفته است، در آنجا كه رسوايى سزاوار توست، رسوا نساخته، و براى بازگشت بخويش شرايط سنگينى مطرح نكرده است، در گناهان تو را به محاكمه نكشيد: «و لم يؤيسك من الرّحمة…؛(18)و از رحمت خويش نااميدت نكرده، بلكه بازگشت تو را از گناهان نيكى شمرده است، هرگناه تو را يكى ، و هر نيكى تو را ده به حساب آورده و راه بازگشت و توبه را به روى تو گشوده است.» قبلاً در بخش آثار توبه توضيح داده شد كه جملات فوق سراسر اميد و خوشبينى به خدا و نظام هستى و آينده است. و جوانى كه به هستى و خالق آن و آينده اميد داشته باشد و خوشبين باشد بيشترين تلاش را براى اصلاح خود و جامعه و رسيدن به اهداف عالى انجام خواهد داد.
امّا اين نكته را هم تذكر مى‏دهد كه اگر به برخى از اميدها و آرزوهايى كه داشتى نرسيدى نااميد نشو، چرا كه اينگونه نيست كه انسان در اين دنيا به تمام آرزوى خويش برسد، چنان كه فرمود: «واعلم انّك لن تبلغ املك ولن تعدو اجلك، و انّك فى سبيل من كان قبلك، فخفّض فى الطّلب قد جرّ الى حربٍ فليس كلّ طالبٍ بمرزوق، و لاكلّ مجملٍ بمحرومٍ؛(19) به يقين بدان كه تو به همه آرزوهاى خود نخواهى رسيد و تا زمان مرگ بيشتر زندگى نخواهى كرد، و بر راه كسى مى‏روى كه پيش از تو مى‏رفت، پس در به دست آوردن دنيا آرام باش، و در مصرف آنچه به دست آوردى نيكو عمل كن زيرا چه بسا تلاش بى‏اندازه براى دنيا كه به تاراج رفتن اموال كشانده شد. پس هر تلاشگرى به روزى دلخواه نخواهد رسيد، و هر مدارا كننده‏اى محروم نخواهد شد.» 9- تشويق به دعا
دعا مكتب بزرگ و وسيع تربيتى است كه مردان بزرگ را در دامن خويش تربيت و پرورش داده است، انبياء، اولياء، عرفا صالحان و پاكان همه از مكتب دعا به كوى دوست راهيافته‏اند، قرآن دعا را به عنوان مهمترين و محكمترين ارتباط انسان با خدا دانسته(20) و ارزش انسان را در دعاى او مى‏داند.(21)
و در روايت مى‏خوانيم كه: «الدّعا مفاتيح النجاح و مقاليد الفلاح؛(22) دعا كليدهاى پيروزى و گنجينه‏هاى رستگارى است.» و دانشمندان درباره آثار تربيتى دعا سخنان نغزى گفته‏اند از جمله ديل كارنگى مى‏گويد: «دعا و نيايش انسان را به كار و كوشش وا مى‏دارد و نخستين گام به سوى عمل است.»(23)
و الكسيس كارل مى‏گويد: «فقدان نيايش در ميان ملّتى برابر با سقوط آن ملت است! اجتماعى كه احتياج به نيايش را در خود كشته است معمولاً از فساد و زوال مصون نخواهد بود…»(24)
در ادامه مى‏گويد: «نيايش در همين حال كه آرامش را پديدآورده است در فعاليتهاى مغزى انسان يك نوع شكفتگى و انبساط باطنى و گاهى روح قهرمانى و دلاورى را تحريك مى‏كند.
نيايش خصائل خويش را با علامات بسيار مشخص و منحصربه فرد نشان مى‏دهد، صفاى نگاه، متانت رفتار، انبساط و شادى درونى، چهره پر از يقين، استعداد هدايت، و نيز استقبال از حوادث، اينها است كه از وجود يك گنجينه‏اى پنهان در عمق روح ما حكايت مى‏كند، و تحت اين قدرت حتى مردم عقب مانده و كم استعداد نيز مى‏توانند نيروى عقلى و اخلاقى خويش را بهتر به كار بندند و از آن بيشتر بهره گيرند، امّا متأسفانه در دنياى ما كسانى كه نيايش را در چهره حقيقيش بشناسند بسيار كمند.»(25) به جهت اين آثار شگرف تربيتى است كه اميرمؤمنان مربى انسان، در تربيت فرزند دلبندش او را سخت به دعا و نيايش سفارش و آثار و فوائد گرانسنگ آن را بيان مى‏دارد و مى‏فرمايد: «قد اذن لك فى الدّعاء و تكفّل لك بالاجابة و امرك ان تسأله ليعطيك… فاذا ناديته سمع نداك و اذا ناجيته علم نجواك فافضيت اليه بحاجتك…؛(26) بدان خدا… به تو اجازه درخواست و دعا داده، و اجابت آن را به عهده گرفته است، تو را فرمان داده كه از او بخواهى تا عطا كند… هرگاه او را بخوانى، ندايت را مى‏شنود، و چون با او راز دل گويى راز تو را مى‏داند، پس حاجت خود را با او بگوى، و آنچه در دل دارى نزد او بازگوى، غم و اندوه خود را در پيشگاه او مطرح كن، تا غم‏هاى تو را برطرف كند و در مشكلات تو را يارى رساند.»
آنگاه به آثار اجابت دعا و راز عدم اجابت برخى دعاها پرداخته سفارش مى‏كند كه مبادا تأخير در اجابت دعا نااميدت كند، لذا فرمود: «و سألته من خزائن رحمته مالايقدر على اعطائه غيره، من زيادة الاعمار و صحّة الابدان وسعة الارزاق ثمّ جعل فى يديك مفاتيح خزائنه بما اذن لك فيه من مسألته…؛(27) و از گنجينه‏هاى رحمت او چيزهايى را درخواست كردى كه جز او كسى نمى‏تواند عطا كند، مانند عمر بيشتر، تندرستى بدن، و گشايش در روزى، سپس خداوند كليدهاى گنجينه‏هاى خود را در دست تو قرار داده كه به تو اجازه دعا كردن داد، پس هرگاه اراده كردى مى‏توانى با دعا درهاى نعمت خدا را بگشايى تا باران رحمت الهى بر تو ببارد. هرگز از تأخير اجابت دعا نااميد مباش زيرا بخشش الهى به اندازه نيّت است گاه در اجابت دعا تأخير مى‏شود تا پاداش درخواست كننده بيشتر و جزاى آرزومند كامل‏تر شود، گاهى درخواست مى‏كنى امّا پاسخ داده نمى‏شود، زيرا بهتر از آنچه خواستى به زودى يا در وقت مشخص، به تو خواهد بخشيد، يا به جهت اعطاء بهتر از آنچه خواستى، دعا به اجابت نمى‏رسد، زيرا چه بسا خواسته هايى دارى كه اگر داده شود مايه هلاكت دين تو خواهد بود. پس خواسته‏هاى تو به گونه‏اى باشد كه جمال و زيبايى تو را تأمين، و رنج و سختى را از تو دور كند. پس نه مال دنيا براى تو پايدار، و نه تو براى مال دنيا باقى خواهى ماند.» 10- معرّفى اهل دنيا
يك راهنماى خوب آن است كه هم راه نشان دهد و هم چاه را، يك طبيب حاذق آن است كه هم دارو نشان دهد و هم خطر سم را گوشزد نمايد، و يك مربى خوب آن است كه هم الگوهاى سالم و مطلوب را معرفى نمايد و هم الگوهاى ناسالم را با نشانه‏هاى آن بشناساند، در همين راستا على(ع) در بخش‏هاى قبلى به معرفى صالحان و پاكان به عنوان الگوهاى صحيح پرداخت و در اين بخش به معرفى اهل دنيا كه سخت بايد نوجونان و جوانان از نزديك شدن و همسانى با آنها پرهيز نمايند مى‏پردازد:
«ايّاك ان تغتر بماترى من اخلاد اهل الدّنيا اليها، و تكالبهم عليها، فقد نبّأك اللّه عنها و نعت هى لك عن نفسها، و تكشّفت لك عن مساويها؛(28) مبادا دلبستگى فراوان دنياپرستان، و تهاجم حريصانه آنان به دنيا، تو را مغرور ساخته و فريب دهد، چرا كه خداوند تو را از حالات دنيا آگاه كرده، و دنيا نيز از وضع خود تو را خبر داده و از زشتى‏هاى روزگار پرده برداشته است.» مهم شناخت نشانه‏هاى اهل دنيا است، چرا كه خيلى‏ها ادّعاى زهد دارند ولى در واقع اهل دنيا هستند، براى اين كه جوان به دام چنان افرادى نيفتد، حضرت امير(ع) نشانه‏ها را اين چنين معرفى مى‏كند: «فانّما اهلها كلاب عارية و سباع ضاريةٌ يهرّ بعضها على بعضٍ و يأكل عزيزها ذليلها و يقهر كبيرها صغيرها نعمٌ معقّلةٌ…؛(29) همانا دنيا پرستان چونان سگ‏هاى درنده، عوعوكنان براى دريدن صيد در شتابند، برخى به برخى ديگر هجوم آورند، و نيرومندشان، ناتوان را مى‏خورد، و بزرگ‏ترها كوچك‏ترها را، و يا چونان شترانى هستند كه برخى از آنها پاى بسته، و برخى ديگر در بيابان رها شده، كه راه گم كرده و در جادّه‏هاى نامعلومى در حركتند، و در وادى پر از آفت‏ها، و در شنزارى كه حركت با كندى صورت مى‏گيرد گرفتارند، نه چوپانى دارند كه به كارشان برسد، و نه چراننده‏اى كه به چراگاهشان ببرد، دنيا آنها را به راه كورى كشاند. و ديدگانشان را از چراغ هدايت بپوشاند، در بيراهه سرگردان، و در نعمت‏ها غرق شده‏اند كه نعمت‏ها را پروردگار خود قرار دادند(به جاى خدا) هم دنيا آنها را به بازى گرفته، و هم آنها با دنيا به بازى پرداخته، و آخرت را فراموش كرده‏اند.» 11- پرهيز از غيرت بى‏جا
تربيت يك پدر دلسوز فقط منحصر به دوران كودكى و يا نوجوانى و آغاز جوانى نمى‏شود بلكه با تربيت صحيح آينده او را نيز تضمين مى‏كند و روش صحيح زندگى مشترك را نيز به او تعليم مى‏دهد، در اين‏باره حضرت امير(ع) نكاتى را يادآور مى‏شود، از جمله دورى از غيرت بى‏جا، اجتناب از تحميل بيش از قدرت نسبت به زنان، ودر گرامى داشتن زياده روى نكردن… چنان كه فرمود: «و لا تملك المرأة من امرها ماجاوز نفسها، فانّ المرأة ريحانةٌ و ليست بقهرمانة و لاتعد بكرامتها نفسها، و لاتطمعها فى ان تشفع لغيرها، و ايّاك و التّغاير فى غير موضع غيرةٍ فانّ ذلك يدعوا الصحيحة الى السّقم و البريئة الى الرّيب؛(30) كارى كه برتر از توانايى زن است به او وامگذار، كه زن گل بهارى است، نه پهلوانى سخت كوش، مبادا در گرامى داشتن زن زياده روى كنى كه او را به طمع ورزى كشاند براى ديگران به ناروا شفاعت كند( نقد تفكر فمينيسم و اصالت دادن به زن و زن سالارى) بپرهيز از غيرت نشان دادن بى جا كه درستكار را به بيمار دلى، و پاكدامن را به بدگمانى رساند.» نكته ديگرى را كه در مسائل خانوادگى به عنوان تربيت به فرزندش يادآور مى‏شود احترام به خويشاوندان است. لذا فرمود: «واكرم عشيرتك فانّهم جناحك الّذى به تطير، و اصلك الّذى اليه تصير و يدك الّتى بها تصول ؛(31) خويشاوندانت را گرامى دار، زيرا آنها پروبال تو مى‏باشند، كه با آن پرواز مى‏كنى و ريشه تو هستند كه به آنها باز مى‏گردى، و دست نيرومند تو مى‏باشند كه با آن حمله مى‏كنى.» 12- نظم در كارها
از جمله امورى كه بايد فرزندان بر آن تربيت يابند و پدر و مادر نسبت به فراگيرى و مراعات آن حساس باشند مراعات نظم در كار و زندگى است. يك مربى دلسوز با گفتار و رفتار خويش افراد تحت تربيت خويش را با نظم بار مى‏آورد، چرا كه اساس هستى، موفقيت و پيشرفت‏ها استفاده از فرصت‏ها… بستگى به نظم دارد،لذا على(ع) بر اين امر تأكيد، در يك جا فرمود: «اوصيكما و جميع ولدى و اهلى و من بلغه كتابى، بتقوى اللّه و نظم امركم؛(32) شما (حسن(ع) و حسين(ع)) و تمام فرزندان و خاندانم را، و هر كسى كه اين نامه من به او مى‏رسد به تقوى و ترس از خدا، و نظم در امور زندگى… سفارش مى‏كنم» و در بخش پايانى نامه 31 به حسنش(ع) فرمود: «واجعل لكلّ انسان من خدمك عملاً تأخذ به فانّه احرى الّا يتواكلوا فى خدمتك؛ كار هر كدام از خدمتكارانت را (با نظم دقيق) معيّن كن كه او را در برابر آن كار مسئول بدانى، كه تقسيم(و تنظيم) درست كار سبب مى‏شود كارها را به يكديگر وانگذاريد، و در خدمت سستى نكنند.» 13- تربيت تمام شدنى نيست‏
خيلى از پدر و مادرها بر اين باورند، كه تلاش بر تربيت فرزندان و نظارت تربيتى بر رفتار آنها و پند و اندرز تربيتى نسبت به آنها مخصوص دوران كودكى و حداكثر تا دوران بلوغ است و بعد از بلوغ و مخصوصاً بعد از ازدواج كار تربيتى را تمام شده مى‏دانند و اين زبانحال و قال همه است كه «ماشاء اللّه مردى» شده و يا به دخترش مى‏گويد: «ماشاء اللّه زن و خانمى شده» و فرزندان نيز بر اين باورند كه با بزرگ شدن و يا ازدواج كردن والدين حق تذكرات تربيتى، و نظارت تربيتى را ندارند، لذا گاه در جواب برخى تذكرات مى‏گويند: «آغا جون! پدر جون من ديگه مردى شده‏ام و…» اين انديشه در دو سو، سخت بر اشتباهند، چرا كه تعليم و تربيت باهمند و رفيق جدا نشدنى از هم، اگر گفته شد كه: «زگهواره تا گور دانش بجوى» بايد گفت: «كه زگهواره بلكه پيش از گهواره تا گور تربيت طلب» به همين جهت است كه امير موحّدان و مؤمنان و مربيان على(ع) آن روز كه فرزندانش خوردسالند نصيحت و موعظه و پند مى‏دهد، و آن روز كه حسنش(ع) جوانى «حدث» است با نامه‏سراسر تربيتى او را هدايت مى‏كند و آن روز هم كه در شرف شهادت قرار مى‏گيرد در سال چهل هجرى در حالى كه حسنش(ع) حدود 37 سال و حسينش 36 سال دارد، و مردانى كامل شده‏اند، آنهم حسنينى كه معصومند و پاك، بازهم وصيّت نامه تربيتى مى‏نويسد و آنان را با تأكيدات زياد و تكرار دوبار اسم «اللّه» در هر فقره و هر مطلب به اصلاح گرى بين مردم، كمك به يتيمان، رسيدگى به همسايگان، عمل به قرآن، اقامه نماز، شركت در جهاد با مال و جان و عدم ترك امر به معروف و نهى از منكر، سفارش مى‏نمايد.(33)
با تأسى به امير مؤمنان است كه هميشه علماء، بزرگان، عرفا و سالكان راه حق، در طول زندگى نامه‏هاى فراوان تربيتى براى فرزندان خويش، حتى در سنّ بالا داشته‏اند (كه جمع آورى اين نامه‏ها، كتابى حجيم، بلكه كتابهايى خواهد شد مفيد) تا بگويند كه تربيت تمام شدنى نيست. پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. نهج البلاغه،دشتى، ص 536.2. همان، ص 532.3. همان.4. همان.5. همان.6. همان.7. همان، ص 534.8. همان، ص 532.9. همان، 534.10. همان، 532.11. همان، ص 534.12. همان، ص 536.13. همان.14. همان، ص 528.15. همان، ص 530.16. همان.17. همان، ص 528.18. همان.19. همان، ص 532.20. سوره بقره، آيه 186.21. سوره فرقان، آيه آخر.22. اصول كافى، ص 213.23. آيين زندگى، ص 199.24. الكسيس كارل، نيايش به نقل از ناصر مكارم شيرازى، تفسير نمونه، ج 1، ص 640.25. همان، ص 640 و 641.26. نهج البلاغه، همان، ص 528.27. همان، ص 528 – 530.28. همان، ص 530.29. همان، ص 530 – 532.30. همان، ص 536.31. همان، ص 538.32. همان، ص 558، نامه 47.33. ر ك نامه 47، ص 558 – 559، اين نامه در مقاله «واپسين لحظه‏هاى اميرمؤمنان(ع)» در همين مجله و از همين نگارنده مورد اشاره قرار گرفت.