در انتظار عدالت‏

شعار محورى رئيس جمهور محترم دكتر احمدى نژاد «عدالت محورى» است و نيز «مهر ورزى، خدمتگذارى، تعالى مادى و معنوى» به راستى اگر اينها جامه عمل بپوشد و در مرحله شعار نماند همه دردهاى بى‏درمانى كه جامعه را رنج مى‏دهد به درمان خواهد رسيد. و كم كارى و بى عملى از دستگاه‏هاى مديريتى ريشه كن خواهد شد. مصيبتى كه دامنگير بسيارى از دستگاه‏ها است.
شعار عدالت براى همه انسان‏ها جذاب است، حتى آنان كه به دين و معنويت اعتقاد ندارند، عدالت را مى‏ستايند و دم از عدل و عدالت خواهى مى‏زنند عدالت از منظر آموزه‏هاى دينى نيز جايگاه ويژه‏اى دارد تا بدانجا كه به نقش عدل در جامعه بى اعتقاد، توجه شده است. از سخن رسول گرامى اسلام (ص) مى‏آورند كه فرمود: «الملك يبقى مع الكفر ولا يبقى مع الظلم» يك حكومت با كفر دوام مى‏آورد اما با ستم و بيداد دوام نخواهد آورد. شايد راز مطلب اين باشد كه كفر يك امر باطنى است و به درون و عمل شخصى افراد در مرحله نخست باز مى‏گردد و آثار آن در جامعه ديرتر ظاهر مى‏شود اما ظلم به سرعت نظام جامعه را درهم مى‏ريزد، تعادل را برهم مى‏زند و وقتى نظام و تعادل مختل شد، كارگاه خلقت و عالم و آدم دستخوش اختلال شده و فروپاشى و ويرانى را بدنبال مى‏آورد.
فطرت عموم انسان‏ها از ظلم متنفر است و همه خواهان عدل‏اند از اينرو هرگاه روند امور بر خلاف عدل، اين خواسته فطرى شد جامعه سر به شورش برمى‏دارد و در جامعه آشوب زده ملك و دولتى باقى نمى‏ماند!
پس «ملك با كفر مى‏ماند اما با ظلم نمى‏ماند».
به وادى شريعت و آموزه‏هاى قرآن مى‏نگريم، مى‏بينيم قرآن به صراحت مى‏گويد: فلسفه بعثت پيامبران اين بوده كه مردم در شاهراه عدل قرار گرفته و آن را مايه قوام زندگى خود قرار دهند:
«لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للناس…»(1).
ما پيامبرانمان فرستاديم و كتاب و ميزان با آن نازل كرديم تا مردم با قسط و عدل پابرجا بمانند و آهن را پديد آورديم كه (براى تجاوز پيشه‏گان) عامل بيم دهنده است و منافعى براى مردم در بردارد. ويژگى عدالت اسلامى‏
عدالت دينى با پشتوانه الهى از ويژگى خاص برخوردار است. مبدأ اين عدالت عدل الهى است (بر اساس اين اصل فلسفى كه همه كمالات ممكنات جلوه كمال واجب الوجود است).
به اين معنى كه خداوند عادل و مبرّاى از ظلم است و هم او خواسته كه بندگانش به صفت او متصف شوند تا شايستگى خلافت الهيه را پيدا كنند. همانگونه كه خداوند به حضرت داود(ع) فرمود: «يا داود انا جعلناك خليفة فى الارض فاحكم بين الناس بالحق و لاتتبع الهوى فيضلك عن سبيل اللّه ان الذين يضلون عن سبيل اللّه لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب».(2)
اى داود! ما تو را در زمين خليفه قرار داديم، پس ميان مردم به حق حكم كن و از پيروى هواى نفس بپرهيز كه هواى نفس تو را از راه خدا گمراه مى‏سازد، آرى آنانكه از راه خدا گمراه شوند عذاب سختى دارند چرا كه روز حساب را از ياد بردند.

در اين آيه نكته‏هاى شايان توجهى است:
يكى اينكه: حكم كردن به حق و عدل مقام حاكميت الهى است كه بندگان شايسته خدا يعنى پيامبران و رهروان راهشان شايستگى آن را دارند، نه هر حاكمى كه بر مردم حكم مى‏راند حتى اگر از عدل و حق بهره ندارد.
دوم اينكه: بى عدالتى ريشه در هواى نفس دارد و كسى مى‏تواند عدل گستر باشد كه از بند هوا رهيده باشد. بنابراين مشكل بتوان گفت درخت عدالت در سرزمين كفر و فسق و هواپرستى برويد و به ثمر نشيند. هرچند در صورت ظاهر ژست عدالت خواهى بگيرد اما بالأخره هواى نفس سر به طغيان برمى‏دارد و از مسير عدل و حق آدميان را منحرف مى‏سازد. از اينجا نكته ديگرى را مى‏توان استخراج كرد كه زير بناى عدالت اجتماعى، عدل فردى و اخلاقى است. مى‏دانيم كه عدل يكبار در باب اخلاق مطرح مى‏گردد كه همان صفت نفسانى عدالت است كه محور فضائل اخلاقى است و بار ديگر در روابط اجتماعى كه همان عدالت اجتماعى است و بى‏ترديد تا عدالت فردى ميسر نگردد عدالت اجتماعى تحقق نخواهد يافت. كسى كه از عدالت اخلاق بى‏بهره است چگونه مى‏تواند در جامعه عدل را گسترش دهد؟!
ذات نايافته از هستى بخش‏
كى تواند كه شود هستى بخش‏
خشگ ابرى كه بود زاب تهى‏
نايد از وى صفت آب دهى‏

حاصل آنكه: تعليم و تربيت دينى نخست به تربيت و اصلاح افراد مى‏پردازد كه ثمره آن فضيلت‏هاى اخلاقى است كه اگر ميسر شد جامعه بشرى را به حق و عدل و صلاح خواهد برد. بنابراين ما هم اگر بخواهيم عدالت را مستقر سازيم ناگزير بايد انسان بسازيم و آدم تربيت كنيم و پيراستگى و وارستگى را در افراد پرورش دهيم تا جامعه برين و عدالت محور داشته باشيم. با عناصر ناصالح و اسير هواى نفس نمى‏توان به گسترش عدالت پرداخت، اصلاح فرهنگ و تعليم و تربيت و آدم سازى، سنگ زيرين جامعه عدالت خواه و حكومت عدالت محور است و از همين جاست كه پاكسازى دستگاه‏ها از افراد ناصالح به عنوان يك ضرورت در محور ساختن عدالت اجتماعى ضرورت جدى دارد كه دولت امروز نيز بايد آن را اساس عدالت محورى قرار دهد زيرا آنانكه در چنبره نفس گرفتارند و اسير هواى نفس و پول و مقام و ثروت و شهرت‏اند نمى‏توانند عناصر يك دولت عدالت خواه باشند.
نكته سوم: كه از آيه كريمه فوق استفاده مى‏شود اينست كه حاكم به حق و عدل مى‏بايست روز قيامت يعنى روز داورى خدا را باور كرده و پيش روى داشته باشد چرا كه ياد قيامت و كيفر و پاداش مى‏تواند بازدارنده انسان از تخلفات و ستم باره‏گى باشد. هرگاه انسان بداند اعمالش حساب و كتاب دارد و خداوند دادگر داد مظلوم را از ظالم خواهد ستانيد از خدا پروا خواهد گرفت و گرد هوا نگشته زنجير قانون را پاره نمى‏كند و اسير نفس نمى‏گردد چرا كه مى‏داند عذاب سخت قيامت را پيش رو خواهد داشت و با اين پشتوانه نيرومند جهت استقرار يك نظام عدل محور خواهد كوشيد.
بطور خلاصه ويژگى عدالت دينى تكيه بر مبدأ و معاد و تربيت اخلاقى است كه در اين شرائط انسان ساخته مى‏شود و جامعه صالح پا مى‏گيرد و حكومت عدالت محور پديد مى‏آيد.
نكته ديگر آنكه مبناى عدالت قوانين الهى و كتاب آسمانى است كه از مصدر غيب و علم ربوبى سرچشمه گرفته و از خطا و اشتباه مصون است. از اين نكته نيز غفلت نشود كه در آيه از آهن و سلاح سخن به ميان آمده كه رابطه آن با عدالت اينست كه براى اجراى عدالت و ريشه كن ساختن ظلم گاه به سلاح نياز است و پشتوانه عدالت در اجرا قدرت است كه حكومت اسلامى بايد از آن كمك بگيرد. رويكرد مردم به دولت جديد
رويكرد مردم به دولت دكتر احمدى نژاد اعتراضى بود به عملكرد برخى دستگاه‏هاى پيشين كه عرصه براى رانت خواران گشوده بود و مفاسد مالى و اخلاقى رشد سرطانى داشت، از بيم استمرار آن وضع، مردم دولت جديد را برگزيدند. پيام انتخابات رياست جمهورى نهم تحول خواهى و دگرگونى و بازگشت به ارزشهاى اسلامى بود. اين رويكرد و اعتراض و تحول خواهى پيام روشنى براى همه نهادها دارد كه بدانند مردم با كسى خويشاوندى ندارند و هركه را خواستند بالا مى‏برند و هر كس را خواستند پائين مى‏كشند. مردم خواسته‏هائى دارند، هر كس در عمل به خواسته‏هاى آنان جامه عمل پوشيد و چشم انداز روشنى از خود نشان داد به سوى او شتاب مى‏گيرند و آسيمه سر رأى مى‏دهند. مردم خواسته‏هاى خود را در شعارهاى آقاى احمدى نژاد يافتند كه سرلوحه آن عدالت محورى و مبارزه با فقر و فساد و تبعيض بود. مردم تشنه عدالت‏اند و اين تشنگى را بايد رفع كرد.
اما عدالت همان اندازه كه بر زبان آسان و شيرين است در عمل تلخ و دشوار است شبكه‏هاى فساد و رانت خواران و مافياى ثروت و سود و سرمايه به راحتى حق و عدل را برنمى‏تابد و تحمّل نمى‏كند، عكس العمل نشان مى‏دهد، تهمت مى‏زند، تخريب مى‏كند، برچسب مى‏زند تا مانع را هركه و هرچه باشد از پيش پا بردارد. به فرموده اميرالمؤمنين(ع): «الحق اوسع الاشياء فى التواصف و اضيقها فى التناصف؛ حق گسترده‏ترين مفهوم است در توصيف و تعريف و تنگ‏ترين عرصه در ميدان عمل و انصاف.»
اعتماد ملت به دولت مسئوليت بسيار سنگينى به دوش دولت مى‏گذارد كه به كليات آن بسنده مى‏شود.
توزيع عادلانه سرمايه‏هاى ملى و امكانات و فرصت‏ها در ارتقاى ميهن اسلامى و خدمت رسانى به آحاد مردم و مداقه در درآمدهاى ملى چون نفت و گاز، با ارقام نجومى و سرنوشت نامعلوم آن، مبارزه با مفاسد و فقر و تبعيض و زمين خوارى، و ربا و استثمار يعنى اصلاحات واقعى نه كليشه‏اى، چيزى است كه به آسانى براى همه قابل تحمّل نيست و عزم جدى مى‏طلبد كه مجلس و دولت و قوه قضائيه و نهادهاى نظارتى و بازرسى بايد به دور از گرايش‏هاى خاص در اين پيكار جبهه واحدى را تشكيل دهند تا بى‏عدالتى ريشه كن شود و تورم و گرانى مهار گردد و مردم طعم عدالت را بچشند. و از غوغا سالارى نهراسند و به حمايت ملت مطمئن باشند.
بخش ديگر، مسائل معنوى و فرهنگى است كه روح انقلاب است و تحت الشعاع سياست و اقتصاد قرار گرفته و گسترش ابتذال و مواد و اعتياد و فساد و كشف حجاب نوين را بستر سازى كرده است. متأسفانه برخى فضاى آموزشى و دانشگاهى چه آزاد چه دولتى نيز با چالش‏هاى اخلاقى و فرهنگى روبرو هستند و اين ثمره كم توجهى به علوم انسانى و معارف دينى و تربيت اخلاقى است كه آثار آن را ديديم.
مسئله فيلم و هنر و سينما و كتاب و نشريات نيز از اين آسيب مصون نمانده و بد آموزى و پوچ گرائى و بى‏اعتقادى و اباحيگرى را در سطح جامعه دامن زده است. شوراى عالى انقلاب فرهنگى نيز كار چشم‏گيرى نداشته است. در چنين شرايطى مسئوليت دولت بويژه آموزش و پرورش، آموزش عالى، ارشاد اسلامى، شوراى عالى انقلاب فرهنگى و سازمانهاى تبليغى و هنرى و رسانه‏اى و مطبوعاتى بسيار سنگين است و كمترين قصور و عذر تقصير را نمى‏پذيرد. كاهش هزينه تحصيلات عالى و اشتغال و مسكن و ازدواج جوانان از وظائف ديگر است كه مجلس و دولت جهت حل آن بايد دست بدست يكديگر بدهند. پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. سوره ص، آيه 26.2. سوره حديد، آيه 25.