راهبردهاى تكريم شخصيت در سيره معصومين

آغازين سخن‏

يكى از روش‏هاى صحيح و كارآمد در تربيت انسان، روش احترام و «تكريم شخصيت» است. اين شيوه در حقيقت پشتوانه سلامت روان بشر و از مهم‏ترين عوامل رشد شخصيّت اوست.
خداوند متعال در قرآن كريم بنى آدم را تكريم نموده است و هيچ موجودى را برتر از او نيافريده است: «و لقد كرّمنا بنى آدم و حملناهم فى البرّ و البحر و رزقناهم من الطيّبات و فضّلناهم على كثيرٍ ممّن خلقنا تفضيلاً؛(1) ما فرزندان آدمى را گرامى داشتيم و آن‏ها را در خشكى و دريا بر مركب‏هاى راهوار سوار كرديم و از انواع غذاهاى پاكيزه به آنان روزى داديم و بر بسيارى از مخلوقات برترى بخشيديم.»
از آيه مزبور چنين استنباط مى‏كنيم كه خداوند بر نوع بشر منّت نهاده و به او دو چيز بخشيده است: يكى كرامت و بزرگوارى و ديگرى برترى بر ساير مخلوقات. منظور از تكريم انسان، اعطاى خصوصياتى است به او كه در ساير موجودات و پديده‏ها نيست و منظور از برترى، اعطاى خصوصياتى است به انسان كه ديگر موجودات در آن شريك هستند، ولى انسان در حدّ اعلاء از آن برخوردار است. نظر به اين كه انسان از اين دو مزيّت عالى و فطرى برخوردار است، احترام و تكريم وى يك وظيفه اساسى است كه هيچ عاملى نبايد آن را متزلزل سازد، بنابراين پيشوايان معصوم(ع) در سيره عملى خود توجه خاصى به اين موضوع دارند و آن را سرلوحه برنامه‏هاى تربيتى و سازنده خويش قرار داده‏اند كه به استناد احاديث و روايات در اين نوشتار به تبيين و تشريح آن خواهيم پرداخت.
كرامت نبوى‏

سيره عملى پيامبراسلام (ص) گوياى توجه و احترام به شخصيت مردم است. در زمان آن حضرت هركس بر او وارد مى‏شد، مورد تكريم قرار مى‏گرفت كه اين خود يكى از عوامل بسيار مؤثر در گرايش مردم به دين مبين اسلام بوده است. ايشان در راستاى كار و تلاش، كارگران و توليد كنندگان را تكريم و تمجيد مى‏نمودند.
انس بن مالك مى‏گويد: هنگامى كه پيامبر(ص) از جنگ تبوك بر مى‏گشت، «سعد انصارى» – يكى از كارگران مدينه – به استقبال آن حضرت آمد. هنگامى كه رسول خدا(ص) با او دست داد، دست‏هاى زبر و خشن مرد انصارى پيامبر(ص) را تحت تأثير قرار داد، بنابراين از او پرسيد: چرا دست‏هاى تو اين قدر زبر و خشن است؟!
عرضه داشت: يا رسول اللّه! اين خشونت و زبرى دستان من بر اثر كار با بيل و طناب است كه به وسيله آن زحمت مى‏كشم و مخارج خود و خانواده‏ام را تأمين مى‏نمايم.
پيامبراكرم(ص) دست او را بوسيد و فرمود: اين دستى است كه آتش جهنم آن را لمس نخواهد كرد.(2)
از ديگر رفتارهاى متداول آن حضرت رعايت احترام نسبت به كودكان و اعطاى شخصيت به آنان بود. احساس ضعف شخصيت نه فقط بزرگ سالان را رنج مى‏دهد و به رفتار ناهنجار وا مى‏دارد، بلكه كودكان را نيز دچار مشكل مى‏كند. بعضى مى‏پندارند چون كودك پيكرى كوچك‏تر از بزرگ سالان دارد، شخصيت خود را هم كوچك مى‏پندارد، حال آن كه چنين نيست و چه بسا بى توجهى به شخصيت كودكان زيان بارتر از بى‏توجهى به شخصيت بزرگ سالان باشد، زيرا احساس ضعف شخصيت در كودكى سبب بروز رفتارهاى نادرست و ويران‏گر در بزرگ سالى مى‏شود. به همين سبب است كه امام هادى(ع) مى‏فرمايد: «من هانت عليه نفسه فلا تأمن من شرّه؛(3) هر كس شخصيتش مورد اهانت واقع شود، از شرّ او در امان نيستيد.» رسول اكرم(ص) در حضور دختر خردسالش (فاطمه) مى‏ايستاد و احترامش مى‏كرد.(4) گاه به احترام و نيز مراعات خردسالى نوادگانش، سجده نماز را طولانى مى‏ساخت و يا براى برآوردن حاجت آنان، نماز را با سرعت به پايان مى‏برد. هر روز صبح بر سر فرزندان و نوادگانش دست نوازش مى‏كشيد و مهربانى و عطوفت نسبت به كودكان، خوى هميشگى آن حضرت بود. مرحوم علامه مجلسى در ضمن نقل روايتى مى‏نويسد: پيامبر اكرم(ص) هر روز با نوه‏اش حسين(ع) بازى مى‏كرد. روزى آن قدر با وى بازى كرد كه عايشه به اعتراض گفت: چقدر با او بازى مى‏كنى؟! حضرت(ص) فرمود: واى بر تو! چه طور او را دوست نداشته باشم در حالى كه او ميوه دل و نور چشم من است.(5)
لازم به ذكر است در بزرگداشت شخصيت كودكان بايد همواره توجه داشت كه اين امر براى ارضاى حسّ شخصيت‏طلبى آنان است.
بدين سبب بايد در انجام آن به شيوه‏اى گام برداشت كه زمينه غرور و نازپرورى كودكان فراهم نشود و اين امر زمانى است كه ما همه شيوه‏هاى تربيتى را هم گام عمل كنيم، چنان كه رسول خدا(ص) عمل مى‏كرد.
كرامت علوى‏

در حكومت امام على(ع) كرامت انسان در عالى‏ترين درجه ممكن رعايت مى‏شد. آن حضرت به كرامت ذاتى انسان‏ها معتقد بود، زيرا انسان بر همه موجودات و بر فرشتگان برترى دارد و از اين لحاظ داراى زمينه و استعدادى است كه هيچ موجودى اين امتياز را ندارد.
ميزان اهميت ارزش افراد در نظر حضرت بر سيره حكومتى ايشان و حاكميت اخلاق بر سياست، تأثيرى تعيين كننده داشت.
در نگاه امام(ع) انسان‏ها بدون توجه به دين و اعتقادشان كرامت دارند و حكومت بايد به ارزش انسانى آنان احترام بگذارد.
اين مسأله به طور كامل در آغاز نامه آن حضرت به مالك اشتر آمده است: «اشعر قلبك الرّحمة للرّعيّة و المحبّة لهم و اللّطف بهم و لاتكوننّ عليهم سبعاً ضارياً تغتنم اكلهم فانّهم صنفان: امّا اخٌ لك فى‏الدّين اونظيرٌ لك فى الخلق…؛(6) مهربانى با مردم را پوشش دل خويش قرار بده و با همه دوست و مهربان باش. با مردم همچون حيوان درنده مباش كه خوردن آنان را غنيمت بشمارى، زيرا مردم دو دسته هستند: دسته‏اى برادر دينى تو و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مى‏باشند…» اين فرمان زمانى صادر شد كه زمام داران همچون درندگان با مردم رفتار مى‏كردند و هيچ كدام از حقوق اوليه افراد را محترم نمى‏شمردند.
بى‏ترديد حكومتى كه بر مبناى فكرى «تكريم انسان‏ها» استوار باشد، نمى‏تواند در برخورد با آنان اخلاق و اصول اخلاقى را زير پا نهد. بدين سبب امام(ع) با هرگونه تبعيض ميان مسلمان و غير مسلمان، مرد و زن و موافق و مخالف حكومت مقابله مى‏كرد و آن را با مبانى فكرى خويش ناسازگار مى‏دانست.
سايه عطوفت‏

امام حسن مجتبى(ع) به همه انسان‏ها به ديده كرامت و بزرگى مى‏نگريست و تلاش مى‏كرد بزرگى و عزّت نفس را در آن‏ها تقويت كند، ولى اين معاويه بود كه مردم را كوچك و حقير مى‏شمرد و براى آن كه مردم از او كوركورانه پيروى كنند، آنان را در جهالت نگاه مى‏داشت تا خطرى برايش ايجاد نكنند و با خردكردن شخصيتشان آنان را به صورت ابزارى براى مقاصد شوم خود در آورده بود تا برايش بجنگند و كوركورانه موانع را از سر راه سلطه‏اش بردارند.
امّا امام حسن(ع) مردم را بزرگ مى‏شمرد و سعى مى‏كرد بر آگاهى و دانش آن‏ها بيفزايد و آنان را به كرامت نفس و گوهر نفيس انسانيّت خود توجه دهد.در مناسبات اجتماعى با مردم بى‏پيرايه و بى تكلّف بود و عزّت نفس و كرامت آنان را پاس مى‏داشت.
نسبت به افراد سالخورده مهربان بود و بدون تحقير و عيب‏جويى اشتباهاتشان را گوشزد مى‏كرد. فروتن و مردمدار بود و دولتمند و تنگدست در نظرش يكسان بود.(7)
پرتو عزّت‏

امام حسين(ع) در يارى رسانى به درماندگان و بى‏پناهان براى آبرو و حيثيّت آنان اهميت زيادى قايل بود. هميشه در بخشش‏ها و امدادهاى خويش اين نكته را مدّ نظر داشت كه مبادا عزّت نفس و شخصيّت نيازمند خدشه‏دار شود!
روزى مرد بينوايى كه در اثر فشار زندگى از همه جا دستش كوتاه شده و به اميد رسيدن به نوايى به مدينه آمده بود، از كريم‏ترين و سخى‏ترين فرد آن شهر سؤال كرد.
به او گفتند: حسين بن على(ع) سخى‏ترين فرد در اين جاست. او در جست و جوى آن حضرت به مسجد رفت و آن بزرگوار را در حال نماز ديد، آن گاه با ابياتى چند، خواسته‏اش را مطرح نمود.
امام حسين(ع) بعد از شنيدن سخنان وى رو به قنبر كرد. و فرمود: آيا از مال حجاز چيزى به جاى مانده است؟
قنبر گفت: آرى! چهار هزار دينار داريم. امام(ع) فرمود: قنبر! آن‏ها را حاضر كن كه اين شخص در مصرف آن از ما سزاوارتر و نيازمندتر است. سپس به منزل رفته و رداى خود را كه برد يمانى بود از تن درآورد و دينارها را در آن پيچيد و به خاطر شرم از اعرابى از لاى در به آن مرد نيازمند داد.
مرد عرب آن هديه‏ها را گرفت و گريست. امام حسين(ع) فرمود: آيا عطاى ما را كم شمردى؟ مرد گفت: هرگز نه! بلكه به اين مى‏انديشم كه اين دستان پرمهر و با سخاوت چگونه در زير خاك پنهان خواهد شد.(8)
تكريم همسر

امام حسين(ع) براى تربيت افراد از كارآمدترين شيوه‏ها بهره مى‏گرفت. آن حضرت با چهره‏اى گشاده و روحى سرشار از عاطفه و محبّت با همسران خود برخورد مى‏كرد، زيرا آرامش روحى و روانى مادر در پرورش فرزندان نقش به سزايى دارد. امام حسين(ع) بارها تكريم همسر را به دوستانش متذكّر شده و در پاسخ اعتراض آنان كه به وجود فرش‏ها و پرده‏هاى نو در منزل آن حضرت ايراد مى‏گرفتند، مى‏فرمود: «انّا نتزوّج النّساء فنعطيهنّ مهورهنّ فيشترين بها ماشئن ليس لنا فيه شى‏ءٌ؛(9) ما با زن‏ها ازدواج مى‏كنيم و پس از ازدواج مهريه آنان را پرداخت مى‏كنيم و آنان با مهرهايشان هرچه دوست داشته باشند، مى‏خرند و ما دخالتى نمى‏كنيم.»
تكريم دوست و دشمن‏

هنگامى كه يزيدبن معاويه عامل جنايت كار خود «مسرف بن عقبه» را به مدينه فرستاد و لشكر وى به قتل و غارت اهل مدينه پرداختند، حضرت زين العابدين(ع) چهارصد نفر از بانوان بى‏پناه را پناه مى‏داد و در كمال سخاوت و جوانمردى از آنان پذيرايى نمود.
هنگامى كه لشكر مسرف بن عقبه از مدينه بيرون رفت، آن بانوان گفتند: به خدا قسم! در كنار پدر و مادرمان اين چنين زندگانى خوش و آرامش روحى و روانى نداشته‏ايم كه در سايه محبّت اين مرد شريف (حضرت سجاد)، در اين مدت بحرانى اين چنين در آرامش و در كمال احترام به سربرديم.(10)
على بن عيسى اربلى مى‏نويسد: روزى امام سجاد(ع) از مسجد بيرون آمد و با مردى كه با آن حضرت دشمنى ديرينه داشت، روبرو شد. مرد همين كه چشمش به امام افتاد، جسارت كرد و ناسزا گفت. ياران و غلامان امام سجاد خواستند آن مرد را تأديب كنند، امّا على بن الحسين(ع) فرمود: با او كارى نداشته باشيد. آن گاه به او نزديك شد و گفت: آن چه از صفات و كارهاى ما بر تو پوشيده است، بيش‏تر از آن است كه تو مطّلع هستى!
سپس با مهربانى و عطوفت تمام فرمود: آيا مشكلى دارى كه ما در حلّ آن تو را يارى نماييم؟
مرد با مشاهده اين رفتار انسانى از كرده خود شرمسار گرديد، امّا امام سجاد(ع) او را نوازش كرد و عباى ارزشمند خود را به همراه هزار درهم به وى بخشيد. بعد از اين ماجرا آن مرد شديداً به امام(ع) علاقه‏مند گرديد و در هر كجا مى‏رسيد به بيان فضايل و مناقب آن حضرت مى‏پرداخت و خطاب به حضرتش مى‏گفت: به راستى تو از فرزندان رسول خدا هستى!(11)
تكريم شاگردان‏

دوران 34 ساله امامت امام صادق(ع) يك فرصت طلايى بود تا كام تشنگان معارف ناب الهى را از زلال سرچشمه وحى سيراب سازد. از اين رو تمام برخوردهاى آن حضرت با افراد و گروه‏ها آموزنده بود.
در اين ميان ياران و شاگردان آن امام(ع) بيش‏ترين استفاده را بردند.
سلوك علمى امام صادق(ع) طى اين چند سال (34 سال) برخورد شايسته يك استاد را با شاگردان خود به زيباترين وجه ترسيم مى‏كند.
تاريخ زندگى برخى ياران و شاگردان امام صادق(ع) و تعبيرات بسيار زيبايى كه آن حضرت در حضور و يا در غياب آن‏ها مى‏فرمود، به خوبى نشانگر آن است كه امام(ع) تاچه حد آنان را مورد تشويق و احترام قرار مى‏داد. در ميان ياران امام صادق(ع) شاگردان جوانى حضور داشتند. يكى از اين جوانان «هشام بن الحكم» بود كه به گفته شيخ مفيد(ره) آن چنان در نزد امام(ع) مقام و منزلت داشت كه گاهى برخى را به شگفتى وا مى‏داشت.
وى مى‏نويسد: روزى هشام بن الحكم در منا بر آن حضرت وارد شد در حالى كه تازه جوانى بيش نبود و در آن مجلس، بزرگان شيعه همانند «يونس بن يعقوب»، «حمران بن اعين» و «ابوحمزه احول» حضور داشتند. در حالى كه از تمامى حاضران كوچك‏تر بود، امام صادق(ع) او را بر همگان مقدّم داشت، همين كه امام(ع) دريافت كه احترام به هشام بر حضار گران آمده است، فرمود: «اين جوان با قلب، زبان و دستش يارى كننده ماست.»(12)
انفاق با حفظ كرامت‏

اسلام به منظور حمايت از فقرا و محرومان جامعه، راه‏هاى زيادى را پيش‏بينى كرده است. يكى از اين راه‏ها انفاق كردن به آنان است.
يكى از مسايلى كه به هنگام انفاق بايد مورد توجه قرار گيرد، مساله «حفظ كرامت» است، يعنى انفاق بايد به گونه‏اى باشد كه به كرامت و عزت نفس فقرا ضربه‏اى وارد نسازد.
«محمد بكرى» نقل مى‏كند: وارد مدينه شدم تا پولى به دست آورم و قرض خود را ادا كنم، امّا به مقصود نرسيدم. با خود گفتم: بهتر است خدمت امام موسى كاظم(ع) بروم. آن حضرت به باغى كه خارج از مدينه قرار داشت، رفته بود. نزد ايشان رفتم. حضرت علت آمدنم را جويا شد. داستان را به عرض رساندم. حضرت به درون باغ رفت و بلافاصله بيرون آمد. غلام خود را مرخّص كرد و سى‏صد دينار پول به من بخشيد و خود نيز تشريف برد. من هم بر مركب خود سوار شدم و شاد و خندان برگشتم.(13)
چنان كه ملاحظه مى‏شود امام موسى كاظم(ع) براى حفظ كرامت محمد بكرى هنگام اعطاى پول به وى، غلام خويش را مرخّص كرد تا مبادا با اعطاى پول در حضور غلام، شخصيّت و كرامت وى جريحه‏دار شود.
نتيجه گيرى‏

با توجه به آن چه مورد بررسى قرار گرفت به اين نتيجه مى‏رسيم كه احترام و تكريم شخصيّت آدمى از اصولى است كه در فرايند تربيت بايد رعايت شود، زيرا انسان نيازمند اين است كه ديگران برايش قدر و منزلتى قايل باشند و خودش را با قدر و قيمت ببيند و در برخورد با قدردانى ديگران، اين احساس را به دست آورد كه داراى ارزشى است كه وى را در فراز و نشيب زندگى يارى كند، لذا اگر انسان در درون احساس شخصيّت و عزّت نمايد، به گناه روى نمى‏آورد و مى‏تواند هنگامى كه توفان شهوات و تمايلات نفسانى، درياى وجودش را متلاطم مى‏كند، خود را سالم نگه دارد و اگر در درون احساس بى‏شخصيتى كرد، مستعد گرايش به انحرافات و كج رفتارى‏هاى اجتماعى مى‏شود. پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: –
1. سوره اسراء، آيه 70. 2. اسدالغابه، ابن اثير، ج 2، ص 169. 3. تحف العقول، ابن شعبه حرانى، ص 512. 4. المحجّة البيضاء فى تهذيب الاحياء، محسن فيض كاشانى، ج‏3، ص 336. 5. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 44، 260. 6. نهج البلاغه، محمد دشتى، نامه 53. 7. فصلنامه فرهنگ كوثر، شماره 55، ص 42 – 41. 8. بحارالانوار، ج 44، ص 190. 9. اصول كافى، كلينى، ج 6، ص 476. 10. منتهى الآمال، شيخ عباس قمى، ج 2، ص 8. 11. كشف الغمّه فى معرفة الائمه، على بن عيسى اربلى، ج 2، ص 101. 12. سفينة البحار، شيخ عباس قمى، ج 2، ص 719. 13. الارشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص 232.