سوگوارى‏هاى محرم در ايران از آغاز تا انقلاب اسلامى

(مباحث تاريخى و فرهنگى عاشورا) ارادت ايرانى به خاندانى نورانى‏
عزادارى براى خامس آل عبا و ديگر افراد خاندان عترت از شعائر ارزشمند مكتب تشيع مى‏باشد اصولاً اين مذهب به دليل روح حماسى موجب ترويج دين مبين و نشر فرهنگ ارزشى گرديد. زيرا مبارزه‏اى سخت را در دو عرصه پى گرفت يكى نبرد با جهل و جمود و خمود و ديگرى ستيز با ستم و بى‏داد، سيره معصومين(ع) ما را بدين حقيقت هدايت مى‏كند كه اصل قيام و نهضت مقدّس امام حسين(ع) براى زنده كردن اسلام بوده است، اسلامى كه مى‏رفت براثر كارنامه منفى زمامداراى گروهى نالايق و ستمگر به بوته فراموشى سپرده شود، اين حركت معنوى موانع رشد و شكوفايى ديانت را از ميان برداشت. بديهى است براى زنده ماندن اين قيام و تزريق روح ايثار و حماسه به انسان‏ها اقامه عزا براى آن حضرت و گريه در برابر مصائب امام حسين(ع) و يارانش مى‏باشد، در نتيجه مراسم سوگوارى حافظ اسلام هم مى‏باشد علاوه بر اين كه در محافل و مجالسى كه بدين مناسبت برپا مى‏گردد مردم با حقايق دينى آشنا شده و بر اثر تبليغات وسيع و گسترده‏اى كه توأم با اين مراسم صورت مى‏گيرد آگاهى عموم مردم افزايش پيدا كرده و ارتباطشان با معارف معنوى قوى‏تر مى‏گردد و نهاد فضيلت در اعماق وجودشان روئيده مى‏شود.
از سوى ديگر عزادارى و گريستن عالى‏ترين نمونه تنفر و انزجار از جنايت و قساوت مى‏باشد زيرا تا شعله‏هاى درونى روشن نباشد و دل متأثر نشود اشك سرازير نمى‏گردد و كسى در واقع به گريه مى‏افتد كه التهابى وجودش را در رنج و تعب قرار داده است. اين مراسم در عصر ائمه و با تأكيد آن ستارگان فروزان برگزار مى‏شده و در اعصار و قرون بعد به اشكال و شيوه‏هاى گوناگون در سرزمين‏ها و نواحى اسلامى برگزار شده و مى‏شود. در اين ميان كشور ايران از قرن‏ها قبل به رغم برخى موانع از كانون‏هاى مهم برگزارى مراسم عزادارى‏هاى محرم مى‏باشد.
اصولاً ايرانيان از قديم كه اسلام را برگزيدند بيش از اقوام و ملت‏هاى ديگر به خاندان نبوت علاقه نشان دادند، البته برخى كه متأسفانه در ميان آنان افراد روشنفكر هم ديده مى‏شود خواسته‏اند چنين ارادتى قلبى و ايمانى را به مسايل موهوم ديگر ربط دهند، آنان گفته‏اند چون امام حسين(ع) دختر آخرين پادشاه ايرانى (يزدگرد) را به زنى اختيار كرد، مردمان اين سامان نسبت به خاندان عترت اشتياق خود را بروز دادند.(1) كنت گوبينو در كتاب فلسفه و اديان در آسياى مركزى مى‏نويسد: حسين بن على(ع) شهربانو دختر يزدگرد سوم را به حباله نكاح خود در آورد و بنابراين شيعيان نه تنها نماينده فضايل خاندان نبوتند بلكه واجد حقوق و خصلت‏هاى سلطنت نيز مى‏باشند زيرا نژاد از دو سو دارند از بيت رسالت و از دودمان ساسانيان(2) در حالى كه اصل داستان شهربانو و اين كه وى همسر امام حسين(ع) و مادر امام سجاد(ع) بوده است به لحاظ مدارك تاريخى مشكوك است، مورّخين معاصر هم بعضى در آن ترديد كرده‏اند، ادوارد براون و كريستن سن و سعيد نفيسى اين ماجرا را افسانه مى‏دانند، روايتى كه به اين ازدواج اشاره دارد ناقل آن دو فردى هستند كه علماء رجال آنان را از نظر دينى متهم دانسته و احاديث منقول از آنها را غيرقابل اعتماد شمرده‏اند، به علاوه مردم ايران اوستا را رها كردند و به قرآن گرويدند و يزدگرد كه نتوانست در مركز حكومت مقاومت كند شهر به شهر و استان به استان فرار مى‏كرد و پناه مى‏جست و اگر مردم ايران به او ذرّه‏اى علاقه داشتند، از وى حمايت مى‏كردند، جلو لشكر مهاجم را مى‏گرفتند ولى او را پناه ندادند و به خراسان گريخت و سرانجام به دست آسيابانى يا مرزدارى كشته شد، چگونه ايرانى كه يزدگرد را اين گونه رها مى‏كند اهل بيت(ع) را به دليل پيوند با او، عزيز و مكرّم بشمارد و آنها را در حساس‏ترين نقاط قلب خود جاى دهد و در مجالس ويژه‏اى خصوص عزادارى‏ها عالى‏ترين
احساسات را نثارشان كنند. به علاوه اگر بخواهند براى مردم چنين ارادتى را بدين گونه توجيه كنند پس بايد به اين سؤال پاسخ دهند كه چرا وقتى وليد بن عبدالملك در يكى از جنگ‏هاى قتيبه بن مسلم يكى از نوادگان يزدگرد به نام شاه آفريد را كه به اسارت گرفت با او ازدواج كرد و از او يزيد بن وليد بن عبدالملك معروف به يزيد ناقص متولد شد، برايش ابراز احساسات نكردند و چرا هنگامى كه عبيداللّه بن زياد مادرى ايرانى دارد و نامش مرجانه است و اهل شيراز بود، مردم به او نه تنها علاقه نشان ندادند بلكه وى را از چهره‏هاى منفور و پست و پليد مى‏دانند.(3) آل بويه و عاشورا
بعد از واقعه عاشورا شيعيان ايران همواره به ياد امام حسين(ع) و مصائبى كه بر آن حضرت، اهل بيت(ع) و اصحابش، وارد گرديد، بوده‏اند و در روزهاى تاسوعا و عاشورا مجالس سوگوارى نهانى برپا مى‏داشته‏اند اين كه امويان روز عاشورا را زمان جشن و سرور اعلام كردند بيشتر موجب گرديد كه شيعه به ياد امام حسين(ع) باشد و از قاتلان و دشمنان آن حضرت نفرت جويد، بنى عباس براى تشكيل و استقرار فرمانروايى خود، از حادثه كربلا بهره بردارى نمودند، در اوايل روى كار آمدن عبداللّه سفاح، اولين خليفه عباسى، وقتى سُدَيف شاعر در مجلس او مرثيه‏اى خواند و طى آن ستم‏هاى بنى اميه در كربلا و ديگر جنايت‏هاى اين سلسله را تذكر داد، سفّاح تظاهر به غضب نمود و فرمان داد رجال اموى حاضر در مجلس كشته شوند ولى بنى عباس در اعمال ستم نسبت به اهل بيت و بروز دشمنى در خصوص خاندان عترت از بنى اميه دست كمى نداشتند، فشارهاى سياسى منصور دوانيقى و ديگر خلفاى عباسى كه به اولاد امام على(ع) روا داشتند و خصومت متوكل عباسى با امام حسين(ع) و اقداماتش براى از
ميان بردن مرقد مطهر آن امام، معروف است. اين فجايع و سياهكارى‏هاى آشكار موجب گرديد كه علاقه دوستداران اهل بيت نسبت به امام حسين(ع) و ديگر اولاد على و انزجار از مخالفان اين خاندان مضاعف گردد كه اين ويژگى در سروده‏ها، آثار منثور و ديگر موضع‏گيرى‏هاى شيعيان به خوبى منعكس است. صاحب بن عبّاد هرگاه آب خنك مى‏نوشيد بر يزيد لعنت مى‏فرستاد، امّا با وجود تلاش‏هاى فكرى، فرهنگى و ادبى شيعيان در مورد پر حرارت نمودن حادثه عاشورا تا زمان حكومت احمد معزالدوله ديلمى، ارادتمندان حضرت امام حسين(ع) عزادارى گسترده و رسمى در مقياس وسيع نداشتند و يك سال قبل از اين كه وى دستور تعطيلى مراكز كسب و كار و سوگوارى در روز عاشورا را بدهد يعنى در سال 351 ه.ق در ماه ربيع الاول عدّه‏اى بر ديوارهاى مساجد بغداد شعارهايى مبنى بر لعن معاويه و چيزهاى ديگر نوشتند، معزالدوله نه تنها با اين كار مخالفتى نكرد بلكه تأكيد نمود به لعن امويان تصريح گردد. يك سال بعد يعنى در سال 352 ه.ق معزالدوله فرمان داد مردم در روز عاشورا اجتماع كنند و بصورت گروهى حزن خويش را بروز دهند. در اين روز بازارها بسته شد، خريد و فروش موقوف گرديد، قصابان گوسفند ذبح نكردند، مردم آب ننوشيدند و حليم نپختند، در بازارها خيمه بر پا كردند و بر آنها پلاس آويختند، بر سينه زدن و نمد سياه از گردن آويختن كه رسم ديلمى‏هاست متداول گشت، زنان بر سر و روى خود مى‏زدند و بر امام حسين(ع) و يارانش ندبه مى‏كردند حتى برخى مورخان گفته‏اند زنان در حالى كه چهره‏هاى خود را سياه كرده بودند به راه مى‏افتادند و براى امام حسين(ع) به صورت خويش سيلى مى‏زدند.(4)

يافعى در اثر معروف خود مى‏نويسد: در روز عاشوراى سال 352 ه.ق معزالدوله به اهل بغداد دستور داد ماتم برپا دارند و نوحه گرى كنند، مغازه‏ها را بسته و در جلو آنها پلاس بياويزند، طبّاخان را از پختن طعام منع كرد، زنان مويه كنان بيرون آمدند، گويند اين نخستين روزى بود كه بر شهداى كربلا سوگوارى شد!(5)
كه مقصود وى رسمى شدن عزادارى است و گرنه ماتم دارى براى شهداى كربلا همواره و بطور پنهانى برگزار مى‏گرديد. ابن كثير ضمن وصف وقايع سال 352 ه.ق پس از ذكر تعطيل و سوگوارى در عاشوراى سال مزبور، مى‏افزايد اهل تسنّن قدرت نداشتند شيعه را از اين برنامه باز دارند زيرا شمارشان زياد و نيروى حكومت با آنان بود. از اين سال تا اواخر آل بويه مراسم عاشورا با نوسان هايى برپا مى‏شد و اگر روز عاشورا با عيد نوروز مصادف مى‏گرديد انجام مراسم مربوط به حلول سال جديد به تأخير مى‏افتاد، از جمله در سال 398 ه.ق كه عاشورا با عيد مهرگان مصادف شد، مراسم اين عيد را عقب انداختند.(6)
در دوران آل بويه اگر چه عزادارى رسمى بود و حكومت وقت از آن حمايت مى‏كرد ولى گاهى براى شيعيان با مزاحمت‏هاى خونينى توأم مى‏گشت، ابن اثير ذيل حوادث سال 358 ه.ق آورده است، در اين سال در روز دهم محرم اهالى بغداد طبق عادت ساليانه خود بازارها را تعطيل كرده و به نوحه خوانى و برپايى مراسم ماتم دارى براى حسين بن على(ع) پرداختند اما در خصوص سال 363 ه.ق مى‏نويسد بر اثر مخالفت ساكنان غير شيعى بغداد با انجام مراسم
عزادارى درگيرى بزرگى روى داد، در اين سال عزّالدوله بختيار فرمانرواى آل بويه نوحه خوانى و عزادارى براى امام حسين(ع) را اعاده كرد.(7)
در ربيع الاوّل سال 407 ه.ق حرم سيد الشهداء دچار آتش سوزى شد، مورخان علت آن را سقوط شمع هايى مى‏دانسته‏اند كه عزاداران و زايرين سوگوار روشن كرده‏اند، در سال 421 ه.ق در شب عاشورا اهالى كرخ بازارها را بستند و مجدداً عزادارى را به شيوه سابق برپا كردند. ظاهراً در خلال اين سال‏ها امكان برگزارى مراسم عمومى سوگوارى براى شيعيان ايران و نقاط هم جوار وجود نداشته است اما با وجود درگيرى‏ها و ممانعت‏ها و تنگناهاى موجود شيعيان، از اقامه عزا براى خامس آل عبا دست برنمى‏داشته‏اند بنابر نوشته ابن الجوزى در سال 458 ه.ق اهل كرخ در روز عاشورا بازارها را تعطيل و همانند قديم بر حسين(ع) نوحه خوانى كردند.(8)
همزمان با رواج عزادارى در دوران حكومت آل بويه در قلمرو ايران و عراق، در مصر كه تحت حاكميت خلفاى فاطمى شيعه اداره مى‏گرديد، شيعيان در مقبره‏ام كلثوم، سيده نفيسه و رأس الحسين(ع) به عزادارى پرداختند و اصولاً در طول دوره زمامدارى اين سلسله مراسم عزادارى عاشورا در مصر برپا مى‏گرديد و دسته‏هاى مختلف براى عزادارى به مسجد جامع قاهره مى‏رفتند.(9) ابوالمحاسن ذيل وقايع سال 366 ه.ق گفته است: در عاشوراى اين سال بر امام حسين(ع) سوگوار شدند و اين امر سال‏هاى متمادى استمرار داشت، همچنين
مقريزى باز مى‏گويد در سال 396 ه.ق در روز عاشورا مطابق معمول بازارها را تعطيل كرده و نوحه كنان به سوى مسجد حركت نمودند.(10)
در ايران با افول سلسله قدرتمند شيعى آل بويه و غلبه فرمانروايان غير شيعه اوضاع بر علاقه‏مندان به خاندان عترت مشكل گرديد، سخت‏گيرى‏هاى توأم با اختناق و سركوبى‏هاى وحشتناك بر اثر تعليمات ابن تيميّه مبنى بر اين كه عزادارى نوعى بدعت است، محدوديت‏هاى ناگوارى به بارآورد با اين وجود نه تنها عزادارى بين شيعيان متداول گرديد بلكه اهل تسنّن معتدل هم به اين برنامه روى آوردند. چنانچه موفق بن احمد خوارزمى خطيب معروف منطقه خوارزم در نيمه دوم قرن ششم كتاب مقتل الحسين را نوشت. عبدالجليل رازى در كتاب النقض شرح كامل از عزادارى اهل سنّت در قرن ششم، براى امام حسين(ع) ارائه مى‏نمايد و مى‏نويسد مراثى شهداى كربلا كه بين اصحاب بوحنيفه و شافعى رواج دارد از شمار بيرون مى‏باشد. در همين قرن ششم هجرى با توجه به آشكار شدن حدّ اعتدال در ميان اهل سنّت، نزاع بين شيعه وسنى در بغداد كاهش مى‏يابد و دو واعظ معروف بغداد از جمله على بن حسين غزنوى حنفى و امير عبادى كه هر دو از اهل سنت بودند براى اباعبداللّه روضه خوانى مى‏كردند كه ابن الجوزى از منبرهاى آنان گزارش‏هايى ارائه مى‏نمايد.
در قرن هشتم هجرى و در دوران حاكميت تيموريان واعظى كه از اهل تسنن بود كتابى در مصائب اهل بيت و خصوص وقايع عاشورا نگاشت به نام روضة الشهداء، او كه ملاحسين واعظى كاشفى نام داشت با نوشتن اين اثر، روضه خوانى را بين شيعيان را رواج داد، زيرا عدّه زيادى از خطبا براى گريز زدن به كربلا ذكر وقايع عاشورا بر فراز منبر از اين اثر كمك مى‏گرفتند البته ناگفته نماند كه مطالبى غيرواقع و تحريفات معنوى و لفظى به اين كتاب راه يافته است كه بايد منقّح گردد. عزادارى در عصر صفويه‏
دولت صفويه كه مذهب تشيع را در ايران رسمى نمود، حوادث عاشورا را محور تبليغات خويش قرار داد و على(ع) و فرزندانش را مظهر تمامى تلاش‏هاى خود معرفى كرد و شور و هيجان شيعيان را با برپايى مجالس ويژه اهل بيت حفظ نمود. يكى از مورخين نوشته است شاه اسماعيل صفوى روز عاشورا مجلس عزايى منعقد مى‏كند و يكى از وعاظ كتاب روضة الشهداى كاشفى را بر منبر مى‏خواند امّا چون اين كتاب به فارسى است و اميران و لشكريان زبان تركى دارند، آن را نمى‏فهمند، شاه اسماعيل براى رفع اين مشكل دستور داد ملا محمد بغدادى مشهور به فضولى كتابى در مقتل الحسين به زبان تركى نوشته تا مردم از آن استفاده كنند.(11)
در دهه‏هاى نخست حكومت صفويه مراسم سوگوارى عاشورا در دهه اول محرّم برگزار مى‏گرديد امّا به مرور ايام از ابتداى محرم تا آخر صفر ايام عزا و ماتم شناخته شد. وان كالمار مى‏نويسد: تجديد خاطره فاجعه كربلا به صورتى كه در زمان صفويه جانى تازه گرفت دنباله سنتى دراز از آداب مذهبى است، در سراسر دوران صفويان، مراسم محرم با شكوفايى ادامه يافت و بخش‏هايى از ادبيات عاميانه به آن افزوده شد. در دهه‏هاى آخر سده دهم هجرى شاهد متداول شدن مراسم عزادارى ماه محرم بيشتر در مراكز شهرى ايران هستيم. عزاى عمومى كه گرايش به آن دارد كه از دهه اول محرم گام را فراتر نهند و تا بيستم و حتى بيست و هشتم صفر كشانيده شود و بر وجوه مختلف شعائر دينى رعايت مصيبت اثر مى‏گذارد، به موازات اين امر روضه خوانى گسترش مى‏يابد و از سده يازدهم هجرى موجب افزايش خيرات براى پذيرايى جمع كثيرى كه به اين مجالس روى مى‏آورند مى‏گردد. از نيمه دوم قرن يازدهم هجرى مراسم عزادارى به صورت مصيبت نماهايى واقعى در مى‏آيند كه حيثيت هر كدام نصيب حاكمى مى‏گردد كه سامان يافتن آنها را زير نظر دارد، بر حسب نوع آنها، اعتبار مصارف و هزينه‏هاى آنها را تأمين مى‏كند.(12) پيتردلاواله كه در عصر صفويه به ايران آمده است يادآور مى‏شود ايرانيان تمام اين مدت (محرم) را بطور مداوم عزادارى مى‏كنند، تشريفات و مراسم عزادارى به اين قرار است كه همه غمگين و مغموم به نظر مى‏رسند و لباس عزادارى به رنگ سياه مى‏پوشند، هيچ كس سر و صورت خود را نمى‏تراشد و مى‏كوشند از هر گناهى پرهيز كنند، عده‏اى كه با پارچه‏هاى تيره سترعورت كرده‏اند سرتاپاى خود را با جوهرى سياه و براق رنگ زده‏اند و حركت مى‏كنند و تمام اين تظاهرات براى نشان دادن مراتب سوگوارى و غم و اندوه آنان در عزاى حسين است، به همراه اين اشخاص، عدّه‏اى برهنه راه مى‏روند كه تمام بدن خويش را به رنگ قرمز درآورده‏اند تا نشانى از خونهايى كه به زمين ريخته و جناياتى كه در روز عاشورا نسبت به امام حسين(ع) انجام گرفته باشد و همه با هم آهنگ‏هايى غم‏انگيز در وصف حسين(ع) و مصائبى كه بر او وارد شده مى‏خوانند و دو قطعه چوبى را كه در دست دارند به يكديگر مى‏كوبند و از آن صداى حزن انگيزى به وجود مى‏آورند و حركتى كه به سر و تن مى‏دهند علامتى از اندوه بى‏پايان آنان است، هنگام ظهر در وسط ميدان در بين جماعتى كه گردآمده‏اند ملّايى كه ا

ز سادات است و علامت مميزه‏اش عمامه سبز است براى مردم بر فراز منبر روضه مى‏خواند و به شرح وقايعى كه منجر به شهادت امام حسين(ع) گرديد مى‏پردازد و گاهى نيز شمايلى را نشان مى‏دهد و روى هم رفته تمام همّت خود را بكار مى‏برد كه حاضرين وادار به ريختن اشك شوند. همين مراسم روزها در مساجد و شب‏ها در مكان‏هاى عمومى و برخى خانه‏ها كه با چراغ‏هاى فراوان و علامات عزادارى و پرچم‏هاى سياه مشخص شده‏اند تكرار مى‏شود و روضه خوانى با شدت هرچه تمام‏تر ادامه دارد و مستمعين با صداى بلند گريه مى‏كنند. زنان بر سينه مى‏كوبند و با نهايت حزن با هم مرثيه مى‏خوانند و آه حسين مى‏گويند.
وى اضافه مى‏كند پس از اين كه روز دهم ماه محرم فرا رسيد از محلات اصفهان دسته‏هاى بزرگى به راه مى‏افتد و بيرق و عَلَم با خود حمل مى‏كند و بر روى اسب‏هاى آنان سلاح‏هاى مختلف و عمامه‏هاى متعدد قرار دارد. چندين شتر همراه دسته‏ها هستند كه بر روى آنها جعبه‏هايى حمل مى‏شود كه درون هر يك سه چهاربچه به علامت فرزندان اسير حسين(ع) قرار دارند، علاوه بر اين دسته‏ها هر كدام به حمل تابوت‏هايى مى‏پردازند كه دور تا دور آنها مخمل سياه رنگى پوشيده شده و در روى آنها يك عمامه كه به رنگ سبز است و نيز يك شيشه جاى داده‏اند و دور تا دور تابوت سلاح‏هاى گوناگونى چيده شده است و تمامى اين اشياء روى طبق‏هاى متعدد بر سر عده‏اى قرار دارد كه به آهنگ سنج و ناى جست و خيز مى‏كنند و دور خود مى‏چرخند. در ميدان و محل‏هاى اصلى تقاطع، تعداد زيادى از سواران آماده‏اند كه نگذارند دسته‏هاى عزادار درگير شوند.(13) نگارنده در سنوات اخير بخش‏هايى از اين گونه عزادارى را در شلمزار از توابع استان چهارمحال و بختيارى و نيز در زادگاهم زواره (از شهرهاى استان اصفهان) ديده‏ام «آنتونيو دوگوه‏آ» سياح اسپانيايى كه در سال 1011 ه.ق در زمان شاه عباس اول به ايران آمده مى‏نويسد: طى ده روز محرم، دسته‏هاى مردم در شيراز در حالى كه فرياد واى حسين(ع) سر مى‏دادند در كوى و برزن گردش مى‏كردند و سوگ و سرود مى‏خواندند.برخى از اين دسته‏ها مسلّح‏اند و برخى ديگر نه، در جلو دسته‏هاى عزادار شترانى ديده مى‏شود كه بر پشت هر يك پارچه‏اى سبزرنگ افكنده و زنان و كودكانى را بر آنها سوار كرده بودند، گويى سر و روى زنان و كودكان توسط نيزه زخمى بود و تظاهر به گريه مى‏نمودند، سپس عدّه‏اى از مردان مسلّح عبور نمودند، پس از آنها ديگر برجستگان دولت، كفن پوشان آمدند، همه وارد مسجد شيراز شدند و در آنجا ملّايى بر منبر رفت و مصيبت‏ها خواند و همه گريه كردند.(14)
توماس هربرت سيّاح انگليسى كه صحنه‏هاى عزادارى عصر صفويه را مشاهده كرده و گزارش‏هايى از آن آورده، افزوده است: مردم در ايّام عزادارى‏هاى محرّم در حال رفت و آمد در ميادين و معابر شهر هستند و در اين مدت نه سر را مى‏تراشند و نه ريش را، با لحن غم‏انگيز فرياد يا حسين را از دل برمى‏كشند و هر سال نظير اين مراسم را تكرار مى‏كنند.(15) دُن گارسيا دسيلوا فيگوئروا سفير اسپانيا در دربار شاه عباس اول نيز شرحى از عزادارى مردم اصفهان در سال 1028 ه.ق ارائه مى‏نمايد: «سخنان موعظه‏گران به قدرى تأثّر برانگيز است كه زن‏ها به سختى اشك مى‏ريزند و با سيلى بر چهره و با مشت بر سينه خود مى‏كوبند. صداى گريه حضّار در اين ايام چنان بلند بود كه در همه اتاق‏ها و پستوهاى خانه سفير به گوش مى‏رسيد.»(16) ژان شاردن سياح فرانسوى در يكى از مجلّدات سفرنامه مفصل خود كه از روى تيزبينى و كنجكاوى و دقت آن را نوشته است، يادآور مى‏شود: در جلو هر دسته بيست علم، بيرق، هلالى پنجه‏هاى فلزى مزيّن به نقوش رمزى كنده كارى شده از محمد(ص) و على (ع) و… قرار گرفته بر دسته‏هاى نيزه مانند در حال حركت بود، اين وسايل نماد مقدّسى بود كه از جنگ‏هاى صدر اسلام حكايت مى‏نمود.(17)
ژان باتيست تاورنيه جهانگرد اهل فرانسه كه در عصر صفويه شش بار به ايران سفر كرده است و حضور وى در ايران با دوران سلطنت شاه صفى، شاه عباس دوم و شاه سليمان مقارن بوده است در بخش هفتم از كتاب چهارم خود متذكر مى‏گردد: هر دسته عزادار يك عمارى داشت كه در برخى از آنها طفلى شبيه نعش شده و خوابيده بود و آنهايى كه دور عمارى را احاطه كرده بودند گريه و نوحه و زارى مى‏كردند زنها كه براى تماشا در ميدان شهر ايستاده بودند با ديدن اين وضع رقّت‏انگيز يك مرتبه بطور جمعى فرياد زدند و به شدت گريستند، تصوّر اين‏ها، آن است كه بر اثر اشك‏هايى كه براى امام حسين(ع) مى‏ريزند مورد مغفرت و آمرزش قرار مى‏گيرند.(18) جملى كار رى سيّاح ايتاليايى نوشته است: با طلوع ماه نو(محرم) برگزارى مراسم بسيار غم انگيزى آغاز گرديد، ايرانيان به ياد در گذشت دو تن از امامان خود (حسن و حسين(ع)) فرزندان على(ع) اين مراسم را همه ساله برگزار مى‏كنند، اين برنامه‏ها ده روز طول مى‏كشد و در تمام اين مدت ميدان‏ها و گذرگاهها چراغانى و روشن و علم‏هاى ساده در همه جا برافراشته است.(19) گورنى يل‏لايرون كه جهانگرد هلندى است از عزادارانى سخن مى‏گويد كه از طريق حركات نمايشى صامت (بدون خواندن) صحنه‏هاى حزن‏انگيز كربلا را به تصوير مى‏كشيده‏اند، اين صحنه‏ها به دو صورت سيّار و ساكن اجرا مى‏شد، و برخى از اين افراد براى اين كه ضربات و جراحات وارد شده بر بدن را نشان دهند، بدن خويش را به رنگ سرخ و سياه مى‏نمايند.(20)
آدم اولئاريوس كه در زمان شاه صفى به ايران آمده است و به عنوان سفير آلمان مأموريت سياسى خود را در اين سرزمين انجام داده است، گزارش مفصلى از عزادارى‏هاى محرم در عصر صفويه ارائه مى‏دهد كه بخش‏هايى از آن را يادآور مى‏شويم: در اردبيل نوجوانان در كوچه و خيابان دور هم جمع شده و دسته‏هايى را تشكيل مى‏دادند و با بيرق‏هاى بلند در حالى كه فرياد مى‏كشيدند يا حسين، به طرف مساجد و تكايا مى‏رفتند و در شب‏هاى سه روز آخر ايام محرّم در اين مكان‏ها زير چادرهاى بزرگى اجتماع مى‏نمودند. در آخرين روز سوگوارى دستجات در معابر از صبح تا ظهر حركت مى‏كنند و شب آن روز در مراسم ويژه‏اى حضور مى‏يابند. در وسط ميدان شهر شمع‏ها و مشعل‏هاى زيادى روشن بود و طناب‏هايى بالاى ميدان كشيده بودند كه با كاغذهاى الوان تزئين نموده بودند، مردم اردبيل در دسته‏هاى متعددى وارد ميدان شدند، عده‏اى روى زمين نشستند و برخى ديگر كه مشعل‏ها و چوب‏هايى كه سر آنها نارنج زده بودند، در دست داشتند، دور يكديگر دايره‏وار جمع شده و شروع به خواندن مرثيه كردند، هر دسته كه نوحه و اشعار بهترى عرضه كرد مورد تشويق قرار گرفته و به افرادش شربت مى‏دهند، در گوشه‏اى از مراسم عده‏اى سياهپوش مشغول سنگ زنى بودند.(21) در دوران افشاريه و زنديه
مجالس سوگوارى براى امام حسين(ع) چنان با آداب و رسوم و زندگى فردى و اجتماعى مردم ممزوج گرديد و انگيزه‏هاى آنان را به شكلى تقويت كرد كه هيچ عاملى نمى‏توانست، مردمان ايران را از اجراى چنين مراسمى باز دارد، لذا در هر كوى و برزن مجالس عزادارى را منعقد مى‏ساختند و با سخنان شورانگيز واعظان، مدّاحان، نوحه خوانان و نيز سينه زنى صادقانه اصل تولى و تبرّى را در وجود خويش ريشه دار مى‏ساختند و به قول مسيوماربين آلمانى عموماً يك نوع رغبت طبيعى در مردم براى ذكر مصائب امام حسين(ع) ديده مى‏شود و اين عامل گونه‏اى از اتحاد و تفاهم را بين شيعيان ايران بوجود آورد.(22) بدين سان مردم كه متوجه شدند حيات فرهنگى، مذهبى و اجتماعى آنان مرهون چنين مجالس و محافلى است چنان با سوگوارى‏هاى محرم خو گرفتند و در برگزارى آن اهتمام و علاقه و ذوق نشان دادند كه وقتى نادرشاه افشار كوشيد از ترتيب دادن چنين برنامه هايى جلوگيرى كند موفقيتى بدست نياورد. محمد كاظم مروى نوشته است: امّا به طور پنهانى شيعيان در تعزيه دارى اقدام داشتند و در اكثر بلاد جمعى از علاقه‏مندان به نهج سابق، ماتم دارى مى‏نمودند.(23)
جونس هنوى مى‏نويسد: نادرشاه در نتيجه غلبه بر تركان به فكر افتاده بود كه روزى دو كشور ايران و عثمانى را به صورت مملكتى واحد درآورد، اين نقشه خيره كننده اگرچه خيال او را به خود مشغول داشت ولى شخصاً مطمئن نبود كه بتواند مذهب ايرانى‏ها را به زودى تعبير دهد يا با وجود اختلاف مذهب تركان و ايرانى‏ها بتواند آن دو كشور را متحد سازد، از آنجا كه نادرشاه به آيين تسنّن پرورش يافته بود احتمال دارد كه بدين علت آن عقيده را در سر مى‏پرورانيد. در مورد سوگوارى در شهادت حسين بن على(ع) اگرچه اين عمل مرسوم شده بود ولى چون امكان داشت موجب شورش و آشوب گردد و مخالف منافع نادر باشد، وى آن را نهى كرد، در اين مورد قرار گذاشتند فتواى ملّاباشى را بپذيرند پس او رابه حضور پادشاه آوردند. وى خطاب به نادر چنين گفت: پادشاهان حق ندارند كه بگويند خداى عالم را چگونه بايد پرستش كرد، قوانين ما از طرف خداوند به رسولش نازل شده و راهنماى ماست. از آنجا كه هر تغييرى در مسايل مذهبى عواقب خطرناكى در بردارد، اميدوارم اقدامى نكنيد كه مخالف مصالح مؤمنين باشد و از فتوحات شما بكاهد، نادر به جاى اين كه نظر او را مورد بررسى قرار دهد و به اجرا بگذارد از اين كه فردى توانسته در مقابل روحيه آمرانه‏اش مقاومت كند خشمگين شد از اين جهت به دستور نادر، اين ملّاى خوش فكر و ناصح كشته شد.(24)
بعدها ثابت گرديد كه اين سياست به زيان نادر تمام شد و گذشت زمان روشن ساخت كه مراسم عزادارى‏هاى محرم در رشد مذهب تشيع نقش انكارناپذيرى داشته و نمى‏توان به سادگى از برپايى آنها جلوگيرى كرد.
پس از اختناق دوران سلطه افغانها و افشاريان در قرن دوازدهم هجرى مراسم عزادارى به نحوى شايان توجه حيات دوباره و نوينى پيدا كرد كه نوآورى‏هايى با آن همراه گرديد، اين تكامل كه هم در شمال ايران روى مى‏دهد و هم در فارس ملازم با گسترش وسايلى است براى راه اندازى تعزيه‏هاى سيّار و دسته‏هاى سينه زنى و مناظر زنده مصائب.(25)
ويليام فرانكلين شرق شناس و افسر ارتش انگلستان كه در دوران كريم خان زند به ايران آمد و مدت هشت ماه به صورت مهمان در يك خانه ايرانى در شيراز سكونت داشت، مدت اقامتش در ايران از نهم جمادى الثانى سال 1200 ه.ق تا يازدهم ربيع الاول 1202 ه.ق بوده است، او گزارش جالبى از سوگوارى‏هاى محرم در شيراز مركز حكومت زنديه ارائه مى‏دهد: ده روز اول ماه محرم كه اولين ماه اسلامى است در سراسر ايران ايام عزادارى محسوب مى‏شود و آن را «دهه» مى‏نامند، در روز 27 ذيحجه در مساجد منبرهايى برپا مى‏كنند و ديوارهاى مساجد را با پارچه‏هاى سياه مى‏پوشانند، آخوندها و پيش نمازها به منبر مى‏روند و به ذكر واقعه كربلا و شرح زندگى و چگونگى شهادت امام حسين(ع) و فرزندان و ياران و اصحابش مى‏پردازند. عزادارى با صداى موقر و آرام و محزونى شروع مى‏شود و حقيقتاً روى انسان تأثير عميق مى‏گذارد. بين دو نوحه خوانى، مردم با دست‏هاى خود محكم به سينه‏هاى خويش مى‏كوبند و در عين حال گريه مى‏كنند و جملاتى چون يا حسين، واى حسين بر زبان جارى مى‏سازند. شمايل‏ها و تصاويرى نيز وجود دارند كه توسط دسته‏هاى عزادارى حمل مى‏شوند و به محلات گوناگون منتقل مى‏گردند. دسته هايى از پسربچه‏ها و مردهاى جوان كه نمايش دهنده سپاهيان ابن سعد يا امام حسين(ع) و همراهانش مى‏باشند در كوچه‏ها و خيابان‏ها به صورت نمايشى با هم مى‏جنگند، اين گروه‏ها و دسته‏ها داراى علائم و نشانه‏هاى ويژه خود هستند. طى اين ده روز از نوشيدن آب خوددارى مى‏كنند تا با اين ترتيب با موقعيت ناگوارى كه امام حسين(ع) در طلب آب طى اين مدّت با آن مواجه بوده است، همدردى كرده باشند. در سراسر محرم مردم از رفتن به حمام و حتى عوض كردن لباس و پوشيدن جامه نو خوددارى مى‏كنند. روز دهم محرم تابوت شهداء كه آغشته به خون است همراه با شمشيرها و عمامه هايشان كه با پرهاى حواصيل تزيين شده‏اند آورده مى‏شوند و با تشريفات خاصى به خاك سپرده مى‏شوند. پس از آن آخوندها يكبار ديگر به منبر مى‏روند و به ذكر واقعه مى‏پردازند و مراسم با لعن بر يزيد پايان مى‏يابد.(26) گسترش عزادارى در زمان قاجاريه
اگرچه آغامحمدخان قاجار در جهت ترويج مراسم عزادارى تلاشى به عمل نياورد و فتحعلى شاه هم جدّيت عصر ناصرى را از خود بروز نداد ولى در مجموع با روى كارآمدن قاجارها، مردم عزادارى‏هاى محرم را با رونقى زايد الوصف و گسترشى فزاينده برگزار مى‏كردند.
سرهنگ گاسپارد رويل كه در زمان فتحعليشاه قاجار مدت سه سال در ايران اقامت داشته است، در گزارشى از سوگوارى‏هاى عاشورا مى‏نويسد: در تمام مدت ده روز اول محرم جز صداى شيون و فرياد كه با اسم امام حسين(ع) در آميخته است صداى ديگرى به گوش نمى‏رسيد.(27)
بارون فيودور كورف كه هنگام فوت فتحعليشاه و روى كارآمدن محمد شاه در ايران بسر مى‏برده است يادآور مى‏شود: برگزارى مراسم محرم در تهران فوق العاده مجلّل است، در روزهاى نخست محرم در نقاط گوناگون شهر چادرهاى سياه بلندى برپا مى‏دارند در اين چادرها ملايى بر منبر مى‏رود و با صدايى بلند تاريخچه روزهاى مصيبت بار عاشوراى سال 61 هجرى را بيان مى‏كند، مردم هم صدا با سخنانش به شدت گريه مى‏كنند و قيافه هايى حزن‏آور به خود مى‏گيرند. شب هنگام جماعات انبوهى از عزاداران مجدداً در اين چادرها گرد مى‏آيند، مشعل‏ها را روش مى‏كنند و به مدت دو يا سه ساعت و گاهى تمام شب را گريه مى‏نمايند، سينه مى‏زنند و با تمام حنجره فرياد يا حسين بر مى‏آورند، در روز دهم ماه محرم مراسم شبيه خوانى اصلى در ميدان بزرگ شهر انجام مى‏گيرد.(28)
محمد حسن خان اعتماد السلطنه متذكر مى‏شود عزادارى از آل‏بويه تا صفويه غالباً به روز عاشورا و دهه اول محرم منحصر بوده است اما در زمان ناصرالدين شاه چندان اين آداب و رسوم رواج گرفت كه در تمام ايام در اغلب ايام سال در شهرها و روستاها مجالس ذكر مصيبت و عزادارى منعقد مى‏گردد.(29)
بنجامين كه از طرف پرزيدنت آرتور، رئيس جمهور آمريكا، به عنوان نخستين سفير آمريكا در ايران منصوب گرديد شرحى مفصل از عزادارى‏هاى مذهبى زمان ناصرى ارائه داده است كه در بخشى در آن مى‏خوانيم:
ماههاى واقعى عزادارى كامل شيعيان محرم و صفر است، علامت فرا رسيدن اين ماه، متوقف شدن كار و كاسبى در شهرهاست. شب‏ها در اوايل ماه محرم صداى فرياد كسانى كه مشغول عزادارى در تكايا و مساجد از فواصل دور به گوش مى‏رسد، دهه اول ماه محرم اختصاص به عزادارى براى شهادت امام حسين و خاندان او دارد و از روز سوم به بعد دسته‏هاى عزادارى متعددى در كوچه‏ها و خيابان‏هاى شهر به راه مى‏افتد و معابر چهره‏اى ديگر پيدا مى‏كند. در اين دسته‏ها مردان در حالى‏كه جلوى پيراهن‏هاى خود را باز كرده و با دو دست بر سينه مى‏كوبند و مرتب فرياد مى‏زنند: يا حسين يا حسين، در يك سال، روز عاشورا دسته بزرگى از جلوى محل سكونت من عبور كرد و من آنها را تماشا كردم. چند نفر در تابوت‏هايى خوابيده و به صورت نعش درآمده بودند و عده‏اى تابوت‏ها را به دوش گرفته و حمل مى‏كردند و جلو و عقب تابوت‏ها عدّه‏اى سينه زن به شدت با دست بر سينه و سر و صورت مى‏كوبيدند يا حسين مى‏كشيدند، بنجامين سپس به تشريح مجالس تعزيه خوانى مى‏پردازد.(30) دسته گردانى
دكتر ج. گ ويشارد پس از دو سال خدمات طبى در غرب ايران، به تهران انتقال يافت و مريضخانه‏اى را در اين شهر اداره كرد، او مشاهدات خويش را از مسايل اجتماعى، فرهنگى و آداب و رسوم ايران در عصر ناصرالدين شاه در سفرنامه‏اى كه به سال 1287 ه.ش تدوين كرده، آورده است درباره عزادارى مى‏نويسد: محرم ماه عزادارى است و تمامى طبقات در آن شركت دارند، مردم سياه مى‏پوشند، پرچم‏هاى سياه كوچك بر سر در خانه‏ها به منزله دعوتى است از عابران براى شركت در مراسم مذهبى كه واعظ طى آن مطالبى در مصائب شهيدان كربلا مى‏گويد، مقامات مذهبى با نشان دادن بعضى صحنه‏هاى نمايشى از واقعه كربلا مى‏كوشند تا فاجعه شهادت پيشوايان صدر اسلام را در اذهان مردم نگه‏دارند، اين كار تعزيه ناميده مى‏شود كه توجه و تحركى در احساسات مذهبى مردم ايجاد مى‏كند و آنها را براى روز دهم محرم كه مهمترين روز اين ماه است مهياتر مى‏سازد، از اوايل صبح عاشورا دسته‏هاى زيادى در خيابان‏هاى تهران به راه مى‏افتد، عده‏اى با دست بر سينه‏هاى لخت خود مى‏كوبند و يا بر پشت‏هاى خويش زنجير مى‏زنند و همه با هم نام شهداى كربلا را بر زبان مى‏آورند، همراه آنان مردان ديگرى هستند كه علم‏هايى با خود حمل مى‏كنند و نام امام حسن و امام حسين(ع) را فرياد مى‏زنند.(31)
ليدى شيل همسر وزير مختار انگليس، در اوايل سلطنت ناصرالدين شاه در ايران بسر مى‏برده است، وى مى‏نويسد: ماه دسامبر امسال مصادف با ماه محرم يعنى دوره ماتم و ندبه و زارى ايرانى‏ها بود، در اين ماه شيعيان مراسمى به عنوان يادبود و ذكر مصيبت امام حسين(ع) و خانواده‏اش در صحراى كربلا برگزار مى‏كنند.اين واقعه به قدرى ايرانى‏ها را تحت تأثير قرار داده كه ماجراى آن رابه صورت يك برنامه نمايشى درآورده‏اند، حضور در چنين مجلسى كه چندين هزار نفر را در ماتم و اندوه عميقى فرو برده است برايم شگفتى داشت، موقعى كه يكى از آنان شروع به گريستن نمود، بقيه به وى تأسى مى‏كنند و ناگهان همه را گريه فرا مى‏گيرد، گاهى اوقات من هم حس مى‏كردم كه بر اثر شنيدن اين همه آه و ناله، اشكم آماده سرازير شدن است، برخى قسمت‏هاى تعزيه آنقدر عميق و پر احساس اجرا مى‏گرديد كه فوق العاده متأثر كننده بود.(32)
گرترودلاوئين بل درسال 1270 ه.ش همراه ليدى لاسلز به تهران آمد و خاطرات و مشاهدات خويش را در ايام اقامت ايران به نگارش درآورد، او فصلى از كتاب خود را به عزادارى اختصاص داده و در بخش هايى از آن نوشته است. به ياد رنج و شهادت امام حسين(ع) و يارانش تمام ايران در سوگ مى‏نشيند با شروع ماه محرم هيجان پنهان مشرق زمينى آشكار شد، هر شب، هنگام غروب شيون و زارى عزاداران فضا را پر مى‏كرد و غم و اندوه گاه اوج مى‏گرفت، سرانجام روز دهم محرم فرا رسيد، روزى پر اهميت براى مسلمانان امّا براى شيعيان لحظه‏اى ژرف‏تر و پرمعناتر است چرا كه شهادت امام حسين در اين روز روى داده است، كمى بعد ازظهر صداى عزادارى در دهكده پيچيد. اهالى كه دسته‏هايى تشكيل داده بودند در خيابان‏هاى سايه دار به راه افتادند و از باريكه‏اى از صحرا كه به خيابان اصلى مى‏رسيد گذشتند، اندوه و ماتم اين گروه عزاداران احترام شگفتى بود نسبت به قهرمان دليرى كه پيكرش در دشت كربلا آرميده است و آواى او در طول قرن‏ها با انعكاس ابدى طنين انداز بوده و تا امروز رسيده است. در ابتداى صفوف گروهى از پسر بچه‏ها راه مى‏سپردند كه به دور نوحه خوان سبزپوشى جست و خيز مى‏كردند و او در حين راه رفتن در ميان جمعيت، مصائب امام حسين را بيان مى‏كرد، بچه‏ها جست و خيز مى‏كردند و سينه مى‏زدند. به دنبال آن مردان علمدارى بودند كه علم‏هاى دهكده را حمل مى‏كردند، ميله‏هاى بلندى كه بر بالايشان مهره‏ها و پارچه‏ها و نوارهاى ابريشمى رنگارنگ و تزئينات عجيب ديگرى نصب شده بود و در پى آن مرثيه خوان و گروهى از مردم مى‏آمدند كه بر سينه و پيشانى مى‏زدند و نام امام حسين را با هماهنگى و يكنواختى تكرار مى‏كردند كه با گريه‏ها و شيون‏ها گاهى آميخته مى‏شد.
مراسم واقعى هنگام شب برپا مى‏شد، بازار را كه مركز دهكده بود با سقفى از كرباس پوشانيده بودند و با قالى‏هاى معمولى و پرده‏هاى نخى فرش كرده بودند، سكوى كوتاهى در انتهاى بازار برپا شده بود، روى سكو نوحه خوانى با لباس بلند و عمامه سفيد نشسته بود و شرح شهادت را با آهنگ كشيده و حزن انگيزى مى‏خواند. مردها بر سينه برهنه خود مى‏كوبيدند در حالى كه اشك برگونه‏هايشان سرازير بود و گاه به گاه كلمات نوحه خوان را مضمون هم سرايى خسته و ماتم زده‏اى قرار مى‏دادند يا با ناله زمزمه مانندى وارد داستان او مى‏شدند كه شدت و قدرت مى‏يافت تا به دورترين گوشه‏هاى چادر فرياد يا حسين مى‏رسيد. زنان با چادرهاى سياه و چهره‏هايى كه به اشك نشسته بود حضور داشتند.(33)
كنت دوگوبينو تصوير روشنى از عزادارى‏هاى زمان قاجاريه ارائه مى‏نمايد: خيابان در ماه محرم لبريز از قيافه‏هاى غم‏انگيز است، روضه خوان‏ها با مردم ارتباطى تنگاتنگ داشته و همواره مورد تكريم و احترام آنها قرار گرفته‏اند، روضه خوان‏ها در به راه اندازى دسته‏ها نيز نقش بسزايى دارند، اينها متشكل از مردان و كودكانى هستند كه علم‏هاى سياه يا سبز دارند، اين دسته‏ها كه شب هنگام مشعل به دست با قدم‏هاى شتابان از كوچه‏ها مى‏گذرند و پشت سرهم وارد تكيه شده، از تكيه‏اى به تكيه ديگر مى‏روند و ضمن چرخيدن به نوحه سرايى مى‏پردازند با فرياد بلند حسين، حسين مى‏گويند و در مسجد مقابل روضه خوان يا مداح قرار گرفته و به شيوه‏اى شگفت همراه با او به نوحه خوانى مى‏پردازند.(34) (ادامه دارد) پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. قانون و شخصيت، دكتر پرويز صانعى، ص 157. 2. خدمات متقابل اسلام و ايران، شهيد مطهرى، ص 123. 3. همان، ص 133 – 132. 4. آل بويه نخستين سلسله قدرتمند شيعه، ص 466 و 467. 5. مرآت الجنان، يافعى يمنى، ج سوم، ص 247 – 246. 6. آل بويه، ص 467. 7. الكافى فى التاريخ، ابن اثير، ج 7، ص 7 و 35؛ المنتظم، ابوالفرج بن الجوزى، ج 14، ص 150. 8. المنتظم، ج 5، ص 111 و 120 ؛ تاريخ ابن اثير، ج 7، ص 295. 9. المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط و الآثار، مقريزى، ج 2، ص 432؛ المنتظم، ج 15، ص 38 و 81. 10. المواعظ و الاعتبار، ج 2، ص 432 و نيز النجوم الزاهره، ج 4، ص 126. 11. زندگى شاه اسماعيل اول، يوسف جمالى، ص 242 – 241؛مجله مشكوة، شماره 81، ص 70. 12. تعزيه هنر بومى پيشرو ايران، پيترچلكلووسكى، ترجمه داود حاتمى، مقاله ژان كالمار، ص 167 – 166. 13. سفرنامه پيتر دلاواله، ترجمه دكتر شعاع الدين شفا، ص 126 – 123. 14. سفرنامه آنتونيو دو گوه آ، ص 75 و 76. 15. معتقدات و آداب ايرانى، هانرى ماسه، ترجمه مهدى روشن ضمير. 16. سفرنامه دن گارسيا دسيلوا فيگوئروآ، ترجمه غلامرضا سميعى، تهران نشر نو، 1363، ص 311 – 307. 17. سفرنامه شاردن، . 18. سفرنامه تاورينه، ترجمه ابوتراب حيدرى، تهران، سنايى، 1336، ص 414. 19. سفرنامه جملى كاررى، ص 125. 20. ارزيابى تعزيه، ازنگارنده، دست نويس، ص 35. 21. سفرنامه آدام اولئاريوس، ترجمه مهندس حسين كردبچه، ج دوم، ص 490 – 487. 22. سياسة الحسينيه ياروليسيون كبير، ماربين آلمانى، ص 45. 23. عالم آراى نادرى، محمد كاظم مروى، ج سوم، ص 982. 24. زندگى نادرشاه، جونس هنوى، ترجمه اسماعيل دولتشاهى، ص 158. 25. تعزيه هنر بومى پيشرو ايران، ص 166. 26. مشاهدات سفر از بنگال به ايران، ويليام فرانكلين، ترجمه محسن جاويدان، ص 73 – 72. 27. سفر در ايران، گاسپار دروويل، ترجمه منوچهر اعتماد مقدم، ص 138. 28. سفرنامه بارون فيودوركورف، ترجمه اسكندر ذبيحان، ص 242. 29. فصلنامه تاريخ اسلام، سال دوم، شماره اول، بهار 1380، ص 168. 30. سفرنامه بنجامين، ترجمه حسين كردبچه، ص 283. 31. سفرنامه دكتر جان ويشارد (بيست سال در ايران)، ترجمه على پيرنيا، ص 163 و 164. 32. خاطرات ليدى شيل، ترجمه دكتر حسين ابوترابيان، ص 70. 33. تصويرهايى از ايران، گرترود بل، ترجمه بزرگمهر رياحى، ص 46 – 45. 34. شكوه تعزيه در ايران، كنت دوگوبينو، ترجمه فلورا اولى پور، فصلنامه هنر، زمستان 1374، بهار 1375، شماره 30، ص 353 – 351.