درآمدى بر انديشه‏هاى نورانى امام هشتمع

اشاره‏
امامان معصوم(ع) چشمه‏هاى جوشان معرفت و گنجينه‏هاى حكمت الهى هستند كه چون چراغى پرفروغ و خاموش نشدنى فراسوى علم را با پرتو افشانى خود روشن مى‏كنند. آنان با انديشه‏ها و افكار منوّر خود، تاريكى‏هاى جهل را از بين برده و در هر زمان اميد حق ستيزان را نوميد مى‏ساختند.
امام هشتم على بن موسى الرضا(ع) همانند ديگر امامان معصوم(ع) داراى تمام كمالات و فضايل انسانى در مرتبه اعلى است كه بعد از شهادت پدر بزرگوارش امامت و رهبرى شيعيان را به عهده گرفت و به رغم مشكلات حاد جامعه مسلمين، در جهت بارور نمودن فرهنگ غنى اسلامى و هدايت جامعه مسلمانان از درياى مواج انديشه‏هاى خود بهره مى‏برد.
مقاله‏اى كه از نظر خوانندگان عزيز مى‏گذرد، گامى است در بيان انديشه‏هاى تابناك آن گوهر نبوى، اميد است كه ره توشه‏اى باشد براى پويندگان راه امامت و ولايت. استناد به قرآن‏
با اندكى تأمّل در زندگانى حضرت امام رضا(ع) روشن مى‏شود كه قرآن در سيره و سخن آن امام بزرگوار جايگاه ويژه‏اى داشته و زندگى روزمره خود را با آيات قرآن آن چنان آميخته بود كه در تمام ابعاد پرتوافشانى مى‏كرد.
«ابراهيم بن عباس» يكى از همراهان حضرت رضا(ع) مى‏گويد: «همه صحبت‏ها، جواب‏ها و مثال‏هاى آن حضرت نشأت گرفته از آيات نورانى قرآن مجيد بود. انس و الفت ايشان با قرآن به گونه‏اى بود كه هر سه روز يك بار قرآن را ختم مى‏كرد و مى‏فرمود: اگر بخواهم در كم‏تر از سه روز هم مى‏توانم آن را ختم كنم، امّا هرگز آيه‏اى را تلاوت نمى‏كنم مگر اين كه در آن تدبّر مى‏كنم كه درباره چه چيزى و چه وقت نازل شده است.»(1)
خود آن حضرت (ع) در مورد پيروى از آيات الهى مى‏فرمود: «قرآن سخن خداوند است از آن نگذريد و هدايت در غير آن نجوييد، زيرا گمراه مى‏شويد.»(2)
«على بن شعبه» مى‏گويد: وقتى امام رضا(ع) در مجلس مأمون به گروهى از دانشمندان عراقى و خراسانى پيوست، مأمون گفت: منظور از آيه «ثمّ اورثنا الكتاب الّذين اصطفينا من عبادنا»(3) چيست؟
دانشمندان گفتند: منظور تمام امت است، يعنى همه امت پيامبر(ص) برگزيده‏اند و كتاب به آن‏ها ارث مى‏رسد.
مأمون به امام رضا(ع) گفت: نظر شما چيست؟ امام رضا(ع) فرمود: خداوند در اين آيه به عترت پاك پيامبر(ص) نظر دارد. مأمون پرسيد: چگونه؟
امام(ع) فرمود: اگر همه امت، برگزيده خدا و وارث كتاب بودند، پس بايد همه بهشت بروند، زيرا خداوند مى‏فرمايد: «فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات باذن اللّه ذلك هو الفضل الكبير»(4) پس وراثت به عترت پاك رسول خدا اختصاص دارد. عترت پيامبر(ص) كسانى هستند كه خداوند در كتابش آن‏ها را چنين توصيف مى‏كند: «انّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرّجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً».(5) منع قرائت و تفسيرهاى نادرست‏
امام هشتم در فرصت‏هاى مناسب از تفسيرهاى نادرست قرآن كريم جلوگيرى كرده و معناى صحيح آيه را بيان مى‏كرد. آن حضرت در ضمن گفتارى مفصّل به «على بن جهم» فرمود:«اتّق اللّه ولاتنسب الى اولياء اللّه الفواحش و تتاول كتاب اللّه برأيك؛(6) از خدا بترس و نسبت‏هاى ناروا به اولياى الهى نده و بپرهيز از اين كه كتاب خدا را طبق رأى خودت معنى و تفسير كنى.» در يكى از جلسات علمى كه در دربار مأمون تشكيل شده بود، امام رضا(ع) «حسن بن موسى وشاء» (يكى از دانشمندان عراق) را مورد خطاب قرار داد و به او فرمود: اهل عراق اين آيه قرآن را چگونه قرائت مى‏كنند؟ «انّه ليس من اهلك انّه عملٌ غير صالحٍ؛(7) اى نوح! او از اهل تو نيست، او عمل غير صالحى است.»
او پاسخ داد: يابن رسول اللّه! بعضى طبق معمول «انّه عملٌ غير صالحٍ؛ او فرزند ناصالحى است قرائت مى‏كنند، امّا بعضى ديگر بر اين باورند كه خداوند هرگز پسر پيامبرى را مشمول قهر و غضب خود قرار نمى‏دهد و آيه را اين گونه قرائت مى‏كنند: «انّه عمل غير صالحٍ؛ او فرزند آدم بدى است، فرزند تو نيست!» و مى‏گويند او در واقع از نسل نوح(ع) نبود. خداوند به او گفت: اى نوح! اين پسر از نسل تو نيست. اگر از نسل تو مى‏بود من به خاطر تو او را نجات مى‏دادم. امام فرمود: ابداً اين طور نيست او فرزند حقيقى نوح و از نسل نوح بود، چون بدكار شد و از دستور خداوند نافرمانى كرد، پيوند معنوى اش با نوح بريده شد و به حضرت نوح گفته شد: اين فرزند تو ناصالح است، از اين رو نمى‏تواند در رديف انسانهاى صالح و برگزيده قرار گيرد.(8) دعوت به امام‏شناسى‏
مردم بعد از رحلت پيامبر(ص) جايگاه امامت و ولايت را نشناختند، بنابراين كسانى روى كار آمدند كه هيچ‏گونه شايستگى و لياقت در وجود آنان نبود، لذا اين عدم آگاهى و شناخت پى‏آمدهاى ناگوارى همچون به وجود آمدن اختلافات، رواج بدعت‏ها و وارد نمودن زيان‏هاى سنگين علمى و فرهنگى بر جامعه اسلامى به دنبال داشت، به همين علت امامان معصوم(ع) در طول تاريخ اسلام تلاش نمودند تا تبيين صحيح و درستى از امامت و ولايت و جايگاه آن در شرع مقدّس اسلام ارايه كنند.
امام رضا(ع) همچون پدران بزرگوارش سخت تلاش نمود تا از فرصت‏ها بهره‏بردارى نمايد و در جامعه‏اى كه امامت و خلافت رنگ پادشاهى و خودكامگى به خود گرفته بود و در حدّ ولايت عهدى تنزّل نموده بود، معنا و تفسير روشنى از امامت و جايگاه آن ارايه دهد و مردم را به شناخت امام عصر خود رهنمون كند.
ايشان در مورد جايگاه رفيع امامت مى‏فرمايند: «انّ الامامة اسّ الاسلام النّامى و فرعه السّامى. بالامام تمام الصّلوة و الزّكوة و الصيام و الحج و الجهاد و توفير الفى‏ءو الصّدقات و امضاء الحدود و الاحكام. الامام يحلّ حلال اللّه و يحرّم حرام اللّه و يقيم حدود اللّه و يدعوا الى سبيل ربّه بالحكمة و الموعظة الحسنة و الحجّة البالغة؛(9) به راستى امامت ريشه اسلام بالنده و شاخه بلند آن است. كامل شدن نماز، زكات، روزه و حج، جهاد، فراوانى غنايم، صدقات و اجراى حدود و احكام به وسيله امام انجام مى‏شود. امام است كه حلال خدا را حلال و حرام او را حرام مى‏كند و حدود الهى را برپا داشته و با بيان حكمت‏آميز و اندرزهاى نيكو و دلايل رسا مردم را به سوى خدا دعوت مى‏كند.»
هم چنين اوصاف امامت را اين گونه بيان مى‏كند: «امام مانند خورشيد فروزان است كه نورش عالم را فرا گيرد و خودش در افق اعلا قرار دارد. امام ستاره راهنما در تاريكى‏ها، رهگذر شهرها، كويرها و گرداب درياهاست. امام آب گواراى زمان تشنگى و راهنماى نجات بخش از هلاكت است.»(10) هدايت منحرفان‏
امام رضا(ع) به راهنمايى و هدايت منحرفان فكرى و سياسى بسيار اهميت مى‏داد. پس از شهادت امام كاظم(ع) گروهى چنين پنداشتند كه امام موسى كاظم(ع) هم چنان زنده است. حضرت رضا(ع) به شيوه‏هاى گوناگون با اين گروه روبرو مى‏شد و به هدايت آن‏ها مى‏پرداخت.
«عبداللّه بن مغيره» مى‏گويد: من به مذهب «واقفيّه»(11) اعتقاد داشتم. وقتى براى به جاى آوردن مراسم حج به مكه رفتم، شك و ترديد تمام وجودم را فرا گرفت. خود را به ديوار كعبه چسباندم و گفتم: خدايا! حاجتم را مى‏دانى مرا به بهترين و كامل‏ترين دين‏ها ارشاد فرما.
همان جا به قلبم خطور كرد كه به مدينه نزد امام رضا(ع) بروم. وقتى به خانه آن حضرت رسيدم، به خدمتگزار گفتم: به مولايت بگو مردى عراقى آمده است. در اين لحظه صداى امام رضا(ع) را شنيدم كه دوبار فرمود: عبداللّه بن مغيره وارد شو!
وارد خانه شدم به چهره‏ام نگريست و فرمود: خداوند دعايت را مستجاب و تو را به دين خويش هدايت كرد. گفتم: اشهد انّك حجّة اللّه و امينه على خلقه.(12) اهميت به نماز اول وقت‏
همه پيامبران و اولياى الهى پس از معرفت خدا و اصول اعتقادات، نماز را بر همه چيز مقدّم مى‏شمردند و آن را پيوند مقدّس عبد سالك با ربّ مالك مى‏دانستند.
از منظر امام على بن موسى الرضا(ع) هيچ عملى برتر و ارزشمندتر از نماز نيست. زيرا نزديك‏ترين راه براى رسيدن به قرب الهى است.
آن حضرت بارها مى‏فرمودند: «الصّلاة قربان كلّ تقى(13)؛ نماز هر انسان پارسايى را به خداوند نزديك مى‏كند.»
امام هشتم(ع) اهميت نماز و تأثير آن را در جامعه و آثار پربار نمازهاى جماعت و قدرت تحوّل آفرينى آن را به مسلمانان و زمام داران ثابت نمود، لذا به هيچ قيمتى فضيلت نماز اول وقت را از دست نمى‏داد. حتّى در مهم‏ترين جلسات سياسى و علمى به نماز اول وقت اهميت مى‏داد. موقعى كه حضرت رضا(ع) در خراسان بود، روزى يكى از دانشمندان بزرگ به نام «عمران صابى» كه منكر خدا بود به مجلس آن حضرت آمد و بين آن دو مذاكره و بحث شروع شد و ادامه يافت. بحث به جاى داغ و باريكى رسيده بود و در همين هنگام صداى اذان ظهر به گوش رسيد. امام همان لحظه براى نماز آماده شد و به مأمون عباسى گفت: وقت نماز فرارسيده است. عمران صابى با احساسات پرشور به امام عرض كرد: اى آقاى من! قلبم رام و آماده شده، بحث خود را قطع مكن، بنشين پس از پايان بحث براى نماز برو. آن حضرت با كمال قاطعيت گفت: نماز را برگزار كنيم سپس براى بحث برمى‏گرديم. امام با همراهان برخاست و نماز خواندند و پس از اقامه نماز به همان مجلس بازگشت و به بحث ادامه داد.(14) آشنايى با زبان‏هاى مختلف‏
يكى از ويژگى‏هاى بارز امامان معصوم(ع) آگاهى آنان به علوم مختلف و اسرار نهان و آشكار جهان هستى به صورت علم لدنى و خدادادى است. به عبارت ديگر آنان درياى علم و سرچشمه اسرار الهى هستند كه تشنگان علوم و معارف از زلال آن سيراب مى‏شوند.
در لابه‏لاى اخبار و احاديث متعددى كه از ائمه معصومين(ع) روايت شده است به احاديثى بر مى‏خوريم كه به آشنايى آنان به برخى زبان‏ها اشاره دارد.
شيخ صدوق به نقل از اباصلت مى‏گويد: امام رضا(ع) با هر گروه و ملّتى كه مواجه مى‏شد به زبان آنان سخن مى‏گفت! به خدا سوگند او از خود آن‏ها به زبانشان داناتر بود و از خودشان فصيح‏تر صحبت مى‏كرد.
روزى به او گفتم: اى پسر رسول خدا! من از آشنايى شما به اين همه زبان‏هاى مختلف درشگفتم، چگونه ممكن است يك انسان به اين همه زبان رايج و ملّت‏هاى مختلف آشنايى كامل داشته باشد. آن حضرت در پاسخ فرمودند: اى ابا صلت! من حجّت خداوند بر تمامى مردم هستم و خداوند كسى را حجت خود بر مردم جهان قرار نمى‏دهد مگر اين كه به زبان همه آنان آشنايى كامل داشته باشد.(15)
باز روايت شده است كه «جاثليق» به امام رضا(ع) گفت: اى فرزند رسول خدا! در اين جا مرد سندى نصرانى هست كه به زبان سندى احتجاج و سخن‏پردازى مى‏كند. امام فرمودند: او را نزد من آوريد. او را به حضور آن حضرت آوردند. امام رضا(ع) با او به زبان سندى سخن گفتند، سپس با او به مباحثه پرداختند.
امام رضا(ع) فرمودند: به زبان سندى خداوند را به يگانگى ياد كرد. پس از آن درباره عيسى و مريم با او سخن گفتند و پيوسته گام به گام او را از حالى به حال ديگر مى‏بردند تا اين كه به زبان سندى گفت: اشهد ان لا اله الّا اللّه و انّ محمّداً رسول اللّه. آن گاه كمربندش را بالا برد و زنّار را كه به زير ميانه كمربند داشت، آشكار كرد و گفت: اى فرزند رسول خدا! اين زنّار را شما با دست خود قطع كنيد. على بن موسى الرضا(ع) كاردى خواستند و آن را قطع كردند. آن گاه به «محمد بن فضل هاشمى» فرمودند: اين مرد سندى را به حمّام ببر و پاكش ساز و بر او جامه بپوشان او و خانواده‏اش را به مدينه ببر.(16) تعقّل و خردورزى‏
پيشوايان و امامان(ع) در گفتار و رفتار براى عقل و خردورزى اهميت بسيارى قايل شده‏اند و آن را قوى‏ترين اركان و پايه زندگى دانسته‏اند تا آن جا كه عدم آن را فاجعه و مصيبت بزرگى معرفى كرده‏اند. چنان كه امام باقر(ع) فرمود: «لامصيبة كعدم العقل(17)؛ هيچ مصيبتى مانند بى خردى نيست.» امام رضا(ع) در روزگارى كه امامت الهى در حد پادشاهى و ولايت عهدى تنزّل يافته بود، از عقل و خرد خويش بيش‏ترين بهره را برد و با تشكيل مناظرات و احتجاجات عقلانى خردورزان را جذب خويش نموده و عده‏اى از آن‏ها را به راه اصلى و حجت ظاهرى و امامت هدايت نمود.
آن حضرت در تمام عرصه‏هاى زندگى به ويژه عرصه سياسى‏اش رفتارى كاملاً حكيمانه و خردورزانه داشت. پذيرش ولايت عهدى در دوران امامتش يك موضع كاملاً عاقلانه در جامعه اسلامى بود كه توانست تمام شيطنت‏ها و نقشه‏هاى مأمون را خنثى كند، به عنوان مثال هنگامى كه مأمون امام را از مدينه به خراسان دعوت كرد، آن حضرت فضاى مدينه را از كراهت و نارضايتى خود پر كرد، به طورى كه همه افراد پيرامون امام يقين كردند كه مأمون بانيت سوء آن حضرت را از وطن خود دور مى‏كند. هم چنين هنگامى كه در مرو پيشنهاد ولايت عهدى آن حضرت مطرح شد، امام به شدت استنكاف ورزيد و تا وقتى مأمون صريحاً آن حضرت را تهديد به قتل نكرد، آن را نپذيرفت.
اين مطلب همه جا پيچيد كه امام رضا(ع) از پذيرش خلافت و ولايت عهدى استنكاف ورزيده است، امّا بعد از قبولى ولايت عهدى امام رضا(ع) شرط كرد كه در هيچ يك از شؤون حكومت دخالت نكند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبير امور نپردازد.باز نه تنها سر جنبانان تشيع از سوى امام به سكوت و سازش تشويق نشدند، بلكه قراين حاكى از آن است كه وضع جديد امام(ع) موجب دلگرمى آنان شد و شورشگرانى كه بيش‏ترين دوران‏هاى عمر خود را در كوه‏هاى صعب العبور و آبادى‏هاى دوردست و با سختى و دشوارى مى‏گذراندند، با حمايت امام على بن موسى الرضا(ع) حتى مورد احترام و تجليل كارگزاران حكومت در شهرهاى مختلف نيز قرار گرفتند.
نتيجه اين خردورزى و تدبير آن شد كه:
اولاً: افرادى كه حتى امام را نمى‏شناختند و يا بغض آن حضرت را در دل داشتند با اين تدبير حكيمانه جزو عاشقان و شيفتگان امام رضا(ع) شدند.
ثانياً: نه تنها مأمون نتوانست معارضان و مخالفان شيعى را به خود خوش بين سازد، بلكه امام مايه اميد و تقويت روحيه آنان شد.
ثالثاً: نه تنها مأمون نتوانست امام را متهم به حرص بر دنيا و عشق به مقام و منصب نمايد، بلكه حشمت ظاهرى بر عزّت معنوى او افزود.
كوتاه سخن آن كه مأمون در اين كار نه تنها چيزى بدست نياورد، بلكه بسيارى چيزها را از دست داد. اين جا بود كه مأمون احساس شكست و خسران كرد و در صدد برآمد كه خطاى فاحش خود را جبران كند كه تنها راه آن شيوه توسل به توطئه و قتل آن حضرت بود.(18) پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. كشف الغمة فى معرفة الائمه، على بن عيسى اربلى، ج 2، ص 315 و مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 360. 2. مسند الرضا، ص 294. 3. سوره فاطر، آيه 32. 4. همان، آيه 32. 5. سوره احزاب، آيه 33. 6. تفسير نورالثقلين، على بن جمعه الحويزى، ج‏1، ص 318. 7. سوره هود، آيه 46. 8. بحارالانوار،مجلسى، ج 10، ص 65. 9. اصول كافى، كلينى، ج 1، ص 286. 10. تحف العقول، ابن شعبه حرّانى، ص 436. 11. فرقه‏اى بودند كه امامت على بن موسى الرضا(ع) را نپذيرفتند و بعد از شهادت امام موسى كاظم(ع) در امامت و رهبرى دچار ايستايى شدند. 12. اصول كافى، ج 1، ص 355. 13. من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 1، ص 210. 14. عيون الاخبار الرضا، شيخ صدوق، ج 1، ص 172. 15. همان، ج 2، ص 232. 16. بحارالانوار، ج 49، ص 78. 17. همان، ج 78، ص 165. 18. گزيده‏اى از پيام مقام معظم رهبرى دامت توفيقاته به نخستين كنگره حضرت امام رضا(ع) به نقل از پاسدار اسلام شماره 273 7 شهريور 1383، ص 13.