قوه قضائيه، مسئوليتها و چالشها

آخرين خاكريز ايمنى يك كشور تشكيلات قضائى آن است. در مسائل گوناگون و حقوق فردى و اجتماعى محكمه حرف آخر را مى‏زند. قوّه قضائيه در ميان سه قوّه به مثابه داورى است كه قوه مقننه و قوه مجريه را و قانون و اجرا را در عمل تطبيق مى‏دهد در مسائل مورد اختلاف و كشمكش‏ها آنچه فصل خصومت مى‏كند دادرسى عادلانه است، اجراى عدالت و تأمين امنيت در اموال و نفوس و نواميس مردم بخش عمده‏اش در گروه عملكرد قوه قضائيه و دادسراها و دادگاه‏هاى كشور مى‏باشد. از اينرو قوه قضائيه بايد مظهر اقتدار نظام باشد و محور عدالت و سد پولادين در برابر تجاوز و تعدى و هنجارشكنى‏ها
به طور خلاصه: همانگونه كه در قانون اساسى آمده نظارت بر حسن اجراى قوانين، كشف جرم و تعقيت و مجازات مجرمين و اجراى حدود و مقررات مدوّن جزائى و پيشگيرى از وقوع جرم و اصلاح مجرمين از وظائف قوّه قضائيه است.
حكميت و داورى به حق و عدل منصبى است كه خداوند براى پيامبران و نخبه‏گان خلق قرار داده و آنان را به اقامه قسط و احقاق حق و اجراى عدل فراخوانده است.
«لقد ارسلنا رسلنا بالبيّنات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للناس…» (سوره حديد، آيه 25)
ما پيامبرانمان را با دلائل روشن فرستاديم و كتاب و ميزان با آنان نازل كرديم تا مردم به عدل و داد برخيزند و آهن را نازل كرديم (پديد آورديم) كه در آن نيروئى سخت و منافعى براى مردم است…».
اين آيه كريمه از سه عنصر اساسى در محاكم دادرسى سخن مى‏گويد.
يكى: كتاب كه همان وحى و رسالت است كه پيامبران حامل آن مى‏باشند، چه هر پيامبرى كتابى و دستورالعملى دارد كه در آن اصول و معارف و نظامات و تكاليف مردم بيان شده است.
دوم: ميزان يعنى ترازو و وسيله سنجش كه به وسيله آن حق از باطل شناخته مى‏شود و به دين و عدل و عقل نيز تفسير شده است.(نك، الميزان، ج 19 – تفسير سوره حديد).
سوم: آهن، همان فلز معروف است كه با هدايت خداوند از دل زمين استخراج گرديده و در اختيار بشر قرار داده شد و تاريخ كشف و استفاده از آن به زمان حضرت داود و اسكندر ذوالقرنين مى‏رسد و قرآن كريم حكايت بهره‏گيرى اين دو شخصيت را از آهن بيان فرموده است. به هر حال آهن داراى منافعى است در صنعت كه موضوع بحث ما نيست و وسيله دفاعى است كه انسان در برابر دشمن از آن بهره مى‏گيرد و هيچ سلاحى به اندازه آهن از شدّت و تأثير برخوردار نبوده و امروزه نيز چنين است.
اما رابطه موارد ياد شده (كتاب، ميزان، آهن) بر چه اساس است؟
و به عبارت ديگر سلاح را با كتاب و قسط و عدل و ترازو چه رابطه مى‏باشد؟
رمز مطلب اينست كه انسان‏هاى سركش را كه به حق و عدل گردن نمى‏نهند، با سختى مى‏توان به تسليم كشاند و اگر ترس نباشد زير بار حق و عدل نمى‏روند. از اينرو يك نظام الهى در عين حالى كه با كتاب و ميزان و آئين و قانون سروكار دارد از سلاح و قدرت و شدت بى‏نياز نيست چرا كه سركشان و ياغيان و قانون شكنان را با قدرت و اگر لازم شد با شمشير و سلاح متناسب هر زمان بايد به پذيرش حق فرا خواند. و از سركشى و طغيان بازداشت.
ناگفته نگذاريم كه اساس دين بر هدايت و رأفت و رحمت و عقل و درايت و انتخاب آگاهانه است اما رحمت و هدايت همه جا جواب نمى‏دهد.
همانگونه كه برخى زخم‏ها را با مرهم مى‏توان درمان كرد و برخى را جز با جراحى نمى‏توان علاج كرد زخمهاى اجتماعى و غده‏هاى چركين جامعه را هميشه نمى‏توان با رأفت و رحمت پاكسازى نمود و بى‏ترديد به جراحى نياز است و اين جراحى ابزارش قانون كيفرى است و پشتوانه قانون سلاح و تنبيه و مجازات‏هاى متناسب با تخلفات.
جالب است توجه كنيم كه رأفت و رحمت بر مجرمان به بيان قرآن در مقام اجراى حدود الهى مذموم و ناپسند است قرآن كريم در باب اجراى حد بر زناكاران مى‏فرمايد: «الزانى و الزانيه فاجلدوا كل واحد منهما مأة جلدة ولاتأخذكم بهما رأفة فى دين اللّه ان كنتم تؤمنون باللّه و اليوم الآخر و ليشهد عذابهما طائفة من المؤمنين»(سوره نور، آيه 2)
«مرد زنا كار و زن زناكار را هر يك صد تازيانه بزنيد و در دين خدا نبايد رأفت و ترحم نسبت به آنها بر شما چيره شود اگر خدا و روز قيامت را باور داريد. و بايد گروهى از مؤمنان شاهد كيفر دادن آنان باشند.»
آيا مسئولان قضائى در اين آيه تأمل كرده‏اند كه خداوند چه مى‏فرمايد؟ يك بار ديگر توجه فرمايند كه خداوند شرط ايمان به خدا و قيامت را اجراى حدود الهى بدون پروا و احساس ترحم نسبت به تبهكاران دانسته است و هم تأكيد فرموده كه هنگام اجراى حد گروهى تماشا كنند، كه زنا كار را تازيانه مى‏زنند تا وسيله عبرت براى ديگران باشد و به عواقب گناه بينديشند و فكر تجاوز و تعدّى به نواميس مردم را در سر نپرورند.(البته اين حد براى زناكاران مجرد است و براى زناكاران متأهل و زناى محصنه حد قتل و رجم مقرر گرديده است.)
مفهوم آيه كريمه اينست كه كسانيكه حدود الهى را اجرا نمى‏كنند به خدا و قيامت يا ايمان ندارند و يا ايمانشان ضعيف است و كسانيكه بر مجرم رحم مى‏آورند از راه حق و عدل خارج شده و به گسترش دامنه گناه و فساد دامن زده‏اند. آنها به مجرمان امنيت مى‏دهند. اما ناامنى عمومى را در جامعه گسترش مى‏دهند، در چنين شرائطى هيچ تبهكارى از كيفر گناه خود بيم ندارد، به مثل معروف:
ترحم بر پلنگ تيز دندان‏

ستمكارى بود بر گوسفندان‏

حال اگر اين تبهكارى نسبت به نواميس جامعه از سر غفلت و تجاوز باشد بى شك كيفر آن سخت‏تر و مجازات آن سنگين‏تر است. و بسا با عنوان محارب و مفسد قابل تعقيب و رسيدگى و مجازات باشد.
امروز باندهاى فسادى كشف و شناسائى مى‏شوند كه با آدم‏ربائى و ربودن كودكان معصوم و پسران و دختران و تجاوز و قتل امنيت را از جامعه گرفته‏اند. و با شهامت اسامى چون: «باند گرگ سياه – كركس – گروه وحشت – باند باغ خرمالو در روح سرگردان و قبيله فيوج باند قاچاق دختران به خارج و فروش آنها به خارجى‏ها يدك مى‏كشند.» و هنرشان سرقت اتومبيل، شكستن قفل خانه‏ها وبردن اموال مردم و ربودن نواميس مردم و كودكان دختر و پسر در راه مدرسه به بيابان‏ها و كشاندن آنها به مناطق دور از شهر و تجاوز و قتل است و… برخى از اين باندها گرفتار مى‏شوند و در دادگاه اعتراف مى‏كنند و در صفحات حوادث اخبار دلخراش و ننگ‏بار آن منتشر مى‏شود، اما معلوم نيست كار اينها به كجا مى‏كشد و دادگاه‏هاى ما با آنها چه برخوردى مى‏كند!؟

در ديدارى كه نگارنده با رياست محترم قوّه قضائيه داشتم بعضى از اين موارد را مطرح كردم و گفتم كداميك از حدود الهى امروزه درباره اينان اجرا مى‏شود؟
اعمال اين باندها فراتر از يك عمل خلاف شرع است، آيا اينها از مصاديق بارز مفسد فى الارض نيست؟ و مع‏الأسف هر روز رو به گسترش است. چند ماهى حداكثر اينها در زندان مى‏مانند و سپس با احترام مرخص مى‏شوند و از حقوق شهروندى برخوردار مى‏گردند و يا مرخصى مى‏گيرند و مى‏روند و ديگر برنمى گردند! آيا با اين سياست قضائى مى‏توان جامعه و كشور را مديريت كرد و تأمين امنيت حقوقى براى كودكان معصوم و پسران و دختران جوان و نواميس مردم و حقوق و اموال عمومى نمود؟ پس احكام كيفرى اسلام براى كجاست؟ اگر دادگاه‏ها و دادسراها اينگونه حوادث و مسببان برخورد مفسد و محارب نكند پس مصداق مفسد چه كسى است و چگونه مى‏توان امنيت مالى و ناموسى براى مردم تأمين نمود.
بارى در شرائطى كه حكومت اسلامى در اختيار فقيهان و عالمان و دينداران قرار گرفته و فرصت تاريخى بى‏نظيرى فراهم آمده است اگر ما حدود اسلامى را اجرا نكنيم به اسلام و مسلمانان ستم كرده‏ايم. پس حلال و حرام اسلام كه آئين ابدى است چه زمان بايد حفظ و حراست شود؟

نگارنده در يكى از شماره‏هاى همين ماهنامه مقاله‏اى داشتم با عنوان «دادسراهاى ما تا دارالقضاى مدينه» در آن مقاله به اين مطلب پرداختم كه چرا در شهر مدينه از جلو دارالقضا عبور مى‏كنيم آنجا را خلوت و كمتر ارباب رجوع مى‏بينيم و وقتى از جلو دادگسترى‏هاى كشورمان عبور مى‏كنيم مجرمان و شاكيان صف اندر صف ايستاده و يا نشسته و ماه‏ها و سالها در انتظار رسيدگى به مسائلشان سرگردانند؟ هيچگاه آقايان متصدى امر قضا به اين موضوع فكر كرده‏اند! و در جستجوى علل آن بوده‏اند؟ و البته اين سخن امروز نيست كه سخن ديروز نيز مى‏باشد. و متأسفانه نه تنها از حجم پرونده‏ها كاسته نشده كه با وجود دادسراها و دادگاه‏ها و هيأت‏هاى حل اختلاف (كه آنهم ماجراى ديگرى دارد)، حجم پرونده‏ها روبه افزايش نهاده است، هر روز ده‏ها پرونده سر يك قاضى و يا داديار ريخته مى‏شود كه بايد فله‏اى رسيدگى كند، نه فرصت تحقيق و بررسى وجود دارد و نه مى‏توان نيرو اضافه كرد و سرانجام حق هاست كه به ناحق پايمال مى‏گردد و در اين بازار آشفته آنكه سود مى‏برد مجرمان اند و رشوه دهندگان و صاحبان نفوذ كه از دست قانون مى‏گريزند و با چند صدهزار تومان جرم‏هاى سنگين صاف مى‏شود. در يكى از جرائد خواندم كه پرونده باند قاچاق دختران ايرانى به كشورهاى عربى در يكى از شعب
مطرح مى‏شود رئيس اين باند به اتهام قاچاق دختر ايرانى در دادگاه بدوى به سه تا پنج ماه حبس محكوم مى‏شود! و سپس در دادگاه تجديد نظر اين آدمى كه از فروش هر دختر حداقل 15 ميليون درآمد داشته به 300 هزار تومان جزاى نقدى محكوم مى‏شود و فرد مزبور بلافاصله با پرداخت اين مبلغ از زندان آزاد مى‏گردد!؟
واقعاً كه فاتحه چنين دادگاهى را بايد خواند كه با خائنان به ميهن و ناموس و شرف مردم اينگونه برخورد مى‏كند… نمونه از اين دست فراوان است كه اگر شماره بكنم مثنوى هفتاد من كاغذ خواهد شد. باند دزدى كه نود پرونده سرقت دارد و فاميل و خانواده آن دزدان حرفه‏اى هستند با نام «فيوج» به دست آگاهى مى‏افتد و به موارد جرم اعتراف مى‏كنند چند ماهى در زندان مى‏مانند و با شهامت دوباره و چندمين بار به حرفه خود برمى‏گردند نه تنها دستى از آنها بريده نمى‏شود كه موئى هم از سر آنها كم نمى‏گردد و با تجربه بيشتر به تخريب و سرقت خانه‏ها و اموال مردم دست مى‏زنند؟ چرا دستگاه قضائى به فكر چاره‏جوئى نيست تازه به دستگاه‏هاى انتظامى هم اخطار مى‏شود كه آنها حق ندارند كمتر از گل به مجرمان بگويند كه حقوق شهروندى ضايع مى‏شود!!
خلاصه آنكه جرم و جنايت چون قتل، مواد مخدر، تجاوز به عنف، قاچاق ناموس و سرقت و شرارت بيداد مى‏كند و كسى نيست دادرسى اساسى كند. اشكال كار كجاست؟ اگر پاسخ سؤال پيشين را توانستيم بدهيم كه چرا دارالقضاى مدينه آنقدر خلوت است و دادگسترى ما اينقدر ازدحام به حل مشكل نزديك شده‏ايم. اشكال اينست كه يا قوانين ما مشكل دارد و در صدد اصلاح آن نيستيم و يا ما از اجراى حدود الهى مى‏ترسيم. براى مجرم احترام قائليم و نمى‏خواهيم به او از گل نازكتر بگوئيم و به عواقب اين رأفت نابجا كه قرآن از آن نهى كرده نمى‏انديشيم. مى‏ترسيم جهان استكبارى ما را نقض كننده حقوق بشر بنامد! مثل اينكه ما آمده‏ايم دشمنان اسلام را راضى كنيم نه خدا و پيامبر(ص) را! در حاليكه تجربه 27 ساله نشان داده دشمنان ما به چيزى كمتر از دست كشيدن از آرمانهاى انقلاب اسلامى در همه زمينه‏هاى سياسى، فرهنگى و اقتصادى و اجتماعى راضى نيستند…
اينكه در روايات آمده اجراى يك حد براى جامعه اسلامى از بارانهاى پى در پى سودمندتر است، اينكه قرآن كريم براى مفسد و محارب اشد مجازات را از قبيل بريدن دست و پا يا قتل يا تبعيد و امثال آن قائل شده است، اينكه قرآن فرمان مى‏دهد دست سارق و سارقه را قطع كنيد تا عبرتى براى ديگران باشد، كه با وجود شرائط عمل نمى‏شود، اينكه شرع مقدس فرموده مرتكب زناى محصنه و… را اعدام كنيد و يا قصاص را عامل حيات جامعه دانسته است و آيات و روايات و فقه آن پيش روى مسئولان قضائى است، و هر روز در قرآن مى‏خوانيم، اينها براى كجاست؟
از سوى ديگر سيستم قضائى ما به گونه‏اى است كه پرونده يك قتل مسلم يا تجاوز آشكار آنقدر از اين شعبه به آن شعبه و از بدوى به تجديد نظر و از آنجا به ديوان و از شهرستان به تهران و از تهران به شهرستان مى‏رود و بر مى‏گردد كه صفحات پرونده فرسوده مى‏شود و مجرم در زندان با پول اين ملت گردن خود را كلفت‏تر مى‏كند و خانواده مورد تجاوز يا مقتول آه و ناله مى‏كنند و كسى پاسخ گو نيست كه چرا حد اجرا نمى‏شود؟ و تأثير اجتماعى مجازاتهاى اسلامى كم رنگ و بى‏خاصيت مى‏گردد. اينها قابل رسيدگى است.
ما به اصلاحات جدى در اين قوه نيازمنديم چه از نظر تدوين و اصلاح قوانين و چه سيستم دادرسى كه با اطاله آن همه چيز لوث مى‏شود و چه در باب گزينش قضات كه بايد داراى تجربه تعهد و تدوين باشند و چه از نظر نظارت بر عملكرد دستگاه‏ها كه با متخلفان صنفى برخورد مى‏شود و جلو رشوه و فساد گرفته شود و بطور خلاصه دستگاه قضائى بايد در امر قضا و وضع موجود بازنگرى جدى داشته باشد… هرچند به دشوارى اين امر اذعان داريم ولى از آن ناگزيريم.



پاورقي ها: