انتقاد و معيارهاى آن در آموزه‏هاى دينى‏

مركز فرهنگ و معارف قرآن‏
در ميان مخلوقات عالم هستى، انسان تنها موجود معجون و مركب از دو بُعد مادى و معنوى است و اين دو بُعد نهادينه شده در وجود انسان، مدام با همديگر در تضاد و درگيرى به سر مى‏برند. جنگ و نزاع هميشگى بين ماده و معنى، بسترى شده است تا انسان، خود و همنوعانش را بهتر و بيشتر شناسايى نموده، نقايص، كاستى‏ها و عيوب را بر طرف ساخته و جبران كند در نتيجه راه سعادت، كمال و تعالى را پيدا كرده و بپيمايد.
از سوى ديگر، ميزان خطاى انسان در ميدان سعى و تلاش زندگى، رقم قابل توجهى را تشكيل مى‏دهد تا جايى كه باعث شده است گفته شود «انسان ذاتاً خطاكار است» رواياتى از معصومان و نيز آياتى از قرآن كريم به نوعى آن را بيان مى‏دارد.
قرآن‏كريم، طبق يك نظر از زبان حضرت يوسف و طبق رأى ديگر از زبان همسر عزيز مصر(1) اين گونه مى‏فرمايد: «من خويشتن را تبرئه نمى‏كنم زيرا نفس آدمى، انسان را به بدى فرمان مى‏دهد مگر پروردگار من ببخشايد.»(2) محتواى آيه اين اصل مسلم را روشن مى‏سازد كه: همه انسان‏ها در فعاليت‏هاى شبانه‏روزى‏شان، مصون از خطا نيستند جز عده خاصى كه مورد توجه و عنايت خاص پروردگار جهان قرار مى‏گيرند.(3)

در سوره عصر، باز هم اصل خاطى بودن انسان، با تأكيد بيشترى مورد توجه قرار گرفته است آن‏جا كه مى‏فرمايد: «قسم به عصر كه همه انسان‏ها زيانكار هستند مگر كسانى كه ايمان به خدا آورده و عمل صالح دارند و همديگر را به راه راست و صواب دعوت مى‏كنند.»(4)
بنابراين، اصل مسلم اين است كه همه انسان‏ها «به جز انبياء و معصومين، در فعاليت‏هاى فردى، اجتماعى، سياسى، اقتصادى، نظامى، فرهنگى و… دچار خطا و گرفتار اشتباه مى‏شوند و همين امر، باعث طرح اصل ديگر به نام «نقد و انتقاد» در زندگى انسان به خصوص فعاليت‏هاى جمعى او شده است. تعريف انتقاد
انتقاد از ماده «نقد» به معانى: عيب‏يابى، و جدا ساختن خوب و بد، و زشت و زيبا، ذكر شده است اين معانى از سوى واژه‏شناسان در زبان‏هاى فارسى، عربى و انگليسى، مورد توجه قرار گرفته و در كتب لغت بيان شده است.
لغت‏نامه دهخدا، با استناد به كتب لغت و ذكر تعاريف مختلف، نتيجه مى‏گيرد «انتقاد عبارت است از سره كردن، سره گرفتن، بيرون كردن درهم‏هاى ناسره از ميان درهم‏ها، آشكار كردن، عيب شعر بر قايل آن، كاه از دانه جدا كردن.»(5)
لسان العرب، مى‏گويد: «تمييز الدراهم و اخراج الزيف منها»(6) كه به معناى جدا كردن و سره كردن درهم و شناخت اصلى و قلابى آن است، بايد توجه داشت كه در گذشته پول رايج در بين مردم، سكه‏هاى فلزى گران‏قيمت بوده و در ضرب آن، معيار و ملاك مورد اطمينان وجود نداشت لذا امكان تقلب در وزن و عيار آن وجود داشت، براى رفع اين معضل و تشخيص صحت و سقم سكه‏هاى ضرب شده به تدريج، كارشناسانى پيدا شدند كه با نگاه دقيق و كارشناسانه، سكه‏ها را از حيث وزن و عيار و شكل، بررسى و اصل و تقلبى آن را شناسايى و براى مردم معرفى مى‏كردند. و به مرور زمان، اين اصل و قاعده در حوزه‏هاى ديگرى مثل نظم و نثر و… تسرى و گسترش پيدا كرد.
و در اصطلاح نيز گفته‏اند: نقد عبارت از: «تجزيه و تحليل آثار و ارزيابى آن از نظر فنى» است(7) ماتيوار نولد، نقاد و شاعر انگليسى، نقد را «سعى و مجاهده‏اى مى‏داند عارى از شائبه اغراض و منافع تا بهترين چيزى كه در دنيا دانسته شده است و يا از انديشه انسان تراوش كرده است، شناخته گردد و شناسانده شود.»(8) و كارلونى، نقد را عبارت از «بررسى آثار گذشته و معاصر به منظور رفع ابهام و توضيح و ارزيابى آنها»(9) معرفى مى‏كند و مى‏گويد: «نقد كردن قبل از هر چيز درك كردن است»(10) از مجموعه مطالب ياد شده، مى‏توان استفاده كرد كه: نقد در اصطلاح عبارت از تحليل و ارزيابى آثار علمى، هنرى و… گذشته و حال و تشخيص صحت و سقم آن به منظور دفع ابهام و كج‏فهمى‏ها است.
بنابراين، انتقاد به معناى بيان نقايص و كاستى‏ها مى‏باشد و اين اصل و قاعده در كليه حوزه‏ها و قلمرو فعاليت انسان‏ها، جريان داشته و دارد. در حقيقت، بيان نقايص و كاستى‏ها باعث رشد انسان و جامعه انسانى در تمام ساحات شده است و همين ويژگى مسير انسان را از ساير موجودات كه به نحوى زندگى اجتماعى دارند، جدا مى‏سازد.

آثار و پيامدهاى انتقاد

1- نجات از غفلت و فراموشى‏
از جمله صفات كه اكثراً حسرت و اندوه را براى انسان ايجاد مى‏كند نسيان و فراموشى است به قول سقراط: آدميان جاهل نيستند بلكه غافل‏اند و از اين رو نياز به تذكر دارند.(11) افراد و اشخاص كه وظيفه مسئوليت خود را فراموش مى‏كنند، نقد و انتقاد «تذكر و توصيه» مى‏تواند به يارى و كمك آنان شتافته و از زيان‏هاى فراوانى كه ممكن است دامنگيرشان شود جلوگيرى نمايد، حوزه نسيان و فراموشى به عمل خلاصه نمى‏شود در حوزه‏هاى علمى و عملى نيز دامنگير انسان‏ها شده و مى‏شود، غفلت از يك نكته اساسى ممكن است يك نظريه پرداز را دچار خطا و اشتباه كرده و يا متزلزل سازد، نقد، انتقاد و تذكر مى‏تواند اين نقيصه را رفع نمايد.
كم نيستند آيات قرآنى كه با صراحت انسان را به تفكر، تدبر و تعقل دعوت مى‏نمايد و در طرف مقابل با جملات افلا يتدبرون، افلا يتفكرون، افلا ينظرون، نارضايتى خود را از افراد سُست و سطحى‏نگر ابراز مى‏دارد چرا كه در سايه تفكر و تعقل است كه خيلى از مشكلات حل و فصل مى‏شود، نقايص و كاستى‏ها شناسايى و مرتفع مى‏شود. 2- اصلاح خطاها در حوزه عملى و نظرى
انسان‏هاى غير معصوم در هر حوزه و حيطه‏اى «علمى و عملى» كه وارد شوند احتمال خطا و لغزش وجود دارد چرا كه علم و آگاهى انسان محدود و ناقص است از طرف ديگر شهوات، غرايز و منيت‏ها بر عملكرد او، تأثير فراوان داشته و دارد، نقد و نقدپذيرى، حتى خود را در معرض نقد قرار دادن، بهترين راه و روش است كه مى‏تواند درصد خطا و اشتباه انسان را كاهش داده و ضريب اطمينان را بالا ببرد، كم نبوده‏اند بزرگان و معلمان اخلاق كه براى شناخت و رفع عيوب نفس، پيشنهاد كرده و مى‏كنند كه درصدد يافتن دوستى باشيد كه راستين، بصير و متدين باشد. 3- رشد علوم و فنون‏
انتقاد، اشكال و عيب‏جويى، گرچه در ظاهر و ابتداى امر، براى هر انسانى، تلخ و ناخوشايند است ولى نقش بسيار مؤثر و تعيين كننده در جهت رشد و بالندگى انسان در فعاليت‏هاى فردى و عرصه‏هاى كلان اجتماعى، ايفا مى‏نمايد. اگر انتقاد و عيب‏يابى نباشد، بدون شك قطار حركت رشد و تكامل انسان در تمام حوزه‏ها و عرصه‏ها، متوقف خواهد شد و يا سرعت آن، به شدت كاهش پيدا خواهد كرد و اين يك واقعيت انكارناپذيرى است كه همه انسان‏ها در زندگى فردى و اجتماعى خود، شب و روز با آن سر و كار دارند.
از باب نمونه، طفل خردسال در ابتداى يادگيرى در اداء و تلفظ حروف، كلمات و جملات، اكثراً دچار اشتباه شده و با خنده، اعتراض و انتقاد والدين و اطرافيان مواجه مى‏شود ولى اعتراض و انتقاد همراه با هدايت و راهنمايى والدين و افراد خانواده، به مرور زمان مؤثر واقع شده و باعث مى‏شود اطفال خردسال، اداء و تلفظ حروف و كلمات و جملات را آهسته آهسته ياد بگيرند، اشكالات و نقايص را بر طرف ساخته و وارد مدرسه و اجتماع شده و به سخنوران و سخن‏سرايان معروف و مشهور تبديل مى‏شوند، در راه رفتن، غذا خوردن، لباس پوشيدن و آداب و معاشرت با ديگران و… قاعده و قانون همان است كه گفته شد.
در فعاليت‏هاى اجتماعى نيز قاعده و قانون فوق حاكم است، پيشرفت‏هاى اعجازانگيزى كه در عرصه‏هاى مختلف سياسى، اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى، مديريتى، صنعت و تكنولوژى و… به دست انسان پديده آمده است ثمره و نتيجه طرح و برنامه، تلاش و فعاليت، و انتقادهاى تلخ و شيرين است كه انسان‏ها از ابتدا تا حال از همديگر داشته و آن را تجربه كرده و به فعليت رسانده‏اند و به وضعيت كه امروز مشاهده مى‏شود رسيده‏اند.
براى درك مطلب، كافى است به سرگذشت تلفن كه امروزه در هر خانه‏اى و حتى همراه هر انسانى ممكن است وجود داشته باشد، قدرى درنگ كرده و به آن دقت كنيم، دستگاه ابتدايى تلفن كه در سال 1876 توسط «گراهام بل» آمريكايى طراحى، ابداع و اختراع شد در مراحل اوليه به زحمت مى‏توانست رابطه بين دو انسان را از فاصله چند مترى برقرار كند، ولى با انتقاد، عيب‏جويى و عيب‏يابى و دفع نقايص آن، دستگاه ابتدايى آن روز، به سيستم پيچيده امروز تبديل شده است و اين تفاوت و پيشرفت، ثمره و محصول تلاش و فعاليت انسان ، همراه با اعتراض، انتقاد و عيب‏جويى بوده است نه چيز ديگر.
اگر جامعه بشرى راه انتقاد و عيب‏يابى را مسدود مى‏كرد از سيستم پيشرفته و پيچيده فعلى خبرى نبود. در عرصه‏هاى ديگر مثل ماشين‏هاى پيشرفته، كشتى‏هاى غول‏پيكر، هواپيماهاى قاره‏پيما و ماهواره‏هايى كه كرات ديگر را فتح و تسخير كرده و مى‏كنند نيز قصه همان است كه گفته شد و اين ثمره شيرين نقد و كاركرد انتقاد است و اختصاص به صنعت و تكنولوژى هم ندارد بلكه در عرصه‏هاى سياسى، فرهنگى، اقتصادى، مديريتى و… جريان دارد. جايگاه انتقاد در مفاهيم دينى‏
از آن‏جا كه انتقاد و عيب‏يابى، باعث مى‏شود انسان، نقايص و كاستى‏هاى رفتارى خود را در عرصه‏هاى فردى و اجتماعى، شناسايى كرده و در صدد اصلاح آن برآيد، آموزه‏هاى دينى نيز انتقاد مثبت، سازنده و انگيزشى را مورد توجه قرار داده و نسبت به آن تأكيد و توصيه فراوان نموده است.
در آيات قرآن كريم، گرچه واژه نقد و انتقاد ذكر نشده است ولى جملات و كلمات كه بار معنايى نقد و انتقاد را داشته باشند، فراوان ديده مى‏شود از جمله در سوره زمر، اين گونه مى‏خوانيم: «[اى رسول‏] تو نيز بندگان را به لطف و رحمت من، بشارت ده، بندگان كه سخن حق را مى‏شنوند و به نيكوتر آن عمل مى‏كنند. خداوند آنان را به لطف خود هدايت نموده و آنان خردمندان هستند.»(12) برگزيدن سخنِ بهتر از ميان سخن‏هاى فراوان، نياز به دقت، تأمل و ارزيابى دارد تا صحت و سقم و قوت و ضعف آن، روشن و مشخص گردد. دقت و تفكيك قوت و ضعف و تمييز سره از ناسره، همان نقد و انتقاد سازنده است.
امام على(ع) افرادى و اشخاصى را كه عيوب انسان را با خود او در ميان گذاشته و بيان مى‏نمايد به عنوان افراد دلسوز و رفيق واقعى معرفى مى‏نمايد، در طرف مقابل، افراد آشنايى كه نقايص، كاستى‏ها و عيوب انسان را بيان نكرده و از آن چشم‏پوشى مى‏نمايند، به عنوان دشمن معرفى كرده و دورى از آنان را ضرورى و لازم مى‏دانند: «افرادى كه عيوبت را با تو آشكارا بيان كرده و نشان مى‏دهد، دوستدار تو است و كسانى كه عيوب تو را پنهان مى‏نمايد، دشمن تو خواهد بود.»(13)
در آموزه‏هاى دينى از برادران دينى، به عنوان آيينه همديگر ياد شده است.(14) آيينه‏اى كه بدون غرض و چشم‏داشتى جهات مثبت و منفى شخصيت برادران دينى را بايد نشان دهد و زمينه رشد، تكامل و ترقى آنان را در عرصه‏هاى فردى و اجتماعى، مادى و معنوى فراهم سازد.
حضرت على(ع) علت و فلسفه نامگذارى دوستان نزديك را به عنوان «صديق» اين گونه بيان مى‏دارد: «دوست را از آن جهت دوست و صديق ناميده‏اند كه در مورد تو و عيب‏هايت، صداقت داشته و راستش را با تو مى‏گويد.»(15) امام صادق(ع) نيز بيان عيب و كاستى‏ها را از سوى دوستان به عنوان بهترين هديه معرفى مى‏نمايد و مى‏گويد: «محبوب‏ترين برادرانم نزد من كسى است كه عيب‏هايم را به من هديه كند.»(16) جمله زيباى امام خمينى رهبر كبير انقلاب، شايد برگرفته از كلام امام صادق(ع) باشد، آن‏جايى كه اعتراض و انتقاد را به عنوان هديه الهى براى رشد و تعالى انسان‏ها و اجتماعات، معرفى نموده و مى‏فرمايد: «اشكال بلكه تختئه يك هديه الهى است براى رشد انسان‏ها»(17)
اصولاً جرح و تعديل و بررسى افكار و نظريات و مشورت در امور زندگى فردى و اجتماعى كه به عنوان يك راهكار در آيات شريفه و احاديث نورانى ذكر شده است و نيز دو اصل مهم امر به معروف و نهى از منكر كه به عنوان تكليف الهى و همگانى در آموزه‏هاى دينى مطرح است به نوعى انتقاد همراه با هدايت، راهنمايى و ارائه طرح است. از نظر آيات الهى همه اهل ايمان، بدون استثناء، بدون در نظر داشت مقام و موقعيت سياسى، اجتماعى و فرهنگى، حق نقد و انتقاد دارند لذا مى‏خوانيم: «مردان و زنان مؤمن، بعضى‏هاى‏شان نسبت به همديگر ولايت دارند همديگر را امر به معروف و نهى از منكر مى‏كنند.»(18) اين ولايت و قدرت قانونى انتقاد سازنده است كه خداى متعال به همه اهل ايمان داده است تا رسماً و قانوناً بتوانند با انواع منكرات سياسى، اقتصادى، فرهنگى، اخلاقى و… مبارزه جدى و پيگيرى را انجام دهند.
نكته‏اى كه بايد دقت كرد اين است كه در آموزه‏هاى دينى، همانگونه كه نقد و انتقاد از اعمال و رفتار همديگر، آن هم بازگو كردن آن براى خود افراد، مورد توجه قرار گرفته است در عين حال از غيبت، تهمت دروغگويى، تمسخر و استهزاء و تجسس در امور شخصى به شدت منع شده است، آموزه‏هاى دينى، نقد و عيب‏يابى را به عنوان وسيله‏اى كه هدف آن، هدايت انسان است ذكر مى‏نمايد، لذا منتقد بايد جهات مثبت و سازندگى انتقاد را در نظر داشته و در بيان نقايص و كاستى‏ها، عدالت و انصاف را رعايت كند.
پيامبر گرامى اسلام معيار و ملاك امر به معروف و نهى از منكر را در جمله زيبا اين گونه مى‏فرمايد: «هيچ كس حق امر به معروف و نهى از منكر ندارد مگر اين كه سه تا ويژگى بايد داشته باشد اولاً در امر و نهى «= نقد و انتقاد» ديگران رفق و مدارا داشته باشد، ثانياً در امر و نهى، عدل و انصاف را رعايت كند، ثالثاً شناخت و آگاهى كافى در مورد آنچه كه بدان امر و نهى مى‏كند داشته باشد.»(19) در جاى ديگر مى‏فرمايد: «علامت و نشانه ناصح و منتقد چهار چيز است، به حق داورى مى‏كند، خودش نيز حق و عدالت را رعايت مى‏كند. آنچه از مردم توقع و انتظار دارد خودش نيز پاى‏بند است و بر هيچ كس تعدّى نمى‏كند.»(20) معيار انتقاد در نظام اسلامى‏
گفته‏اند همه انسان‏ها «به جز معصومين» در زندگى و فعاليت‏هاى فردى و اجتماعى‏شان، دچار خطا و اشتباه شده و مى‏شوند و هر قدر دايره قلمرو فعاليت انسان، وسيع و گسترده شود، ضريب خطا و اشتباهات او بيشتر شده، خطر، ويرانگرى و آسيب‏رسانى آن، جدى‏تر مى‏شود.
اداره يك كشور و مملكت، امر سهل و ساده‏اى نيست بلكه ظرافت‏كارى‏ها و پيچيدگى‏هاى خاص خود را دارا مى‏باشد، اشخاصى كه در رأس اين هرم قرار گرفته‏اند از رئيس دولت تا معاونين، وزرا، رؤسا، مديران و… امكان دارد دچار اشتباهات فراوانى شوند و طرح و سياستى كه در پيش مى‏گيرند، ممكن است كارايى لازم، شايسته و مطلوبى را نداشته باشد، لذا آحاد جامعه به عنوان يك تكليف الهى و اجتماعى، مسئوليت دارند با چشمان باز، عملكرد آنان را زير ذره‏بين قرار داده خطا و اشتباهات را مورد ارزيابى و نقد منصفانه قرار دهند و به مسئولين گوشزد كنند و با انتقادهاى سازنده و مؤثر خود به دور از اغراض و آلودگى‏هاى سياسى و جناحى، زمينه و بستر رشد، تعالى و توسعه كشور را در عرصه‏ها فراهم سازند. لذا اصول و معيارهايى كه از سوى منتقد بايد رعايت شود را اجمالاً يادآور مى‏شويم.
1- هدف از انتقاد، نبايد انتقام و ويرانگرى بلكه اصلاح و سازندگى باشد. محور اصلى و اساسى هر انتقادى، گذر از وضعيت موجود و رسيدن به وضعيت مطلوب و تغيير عملكرد فردى و سازمانى و سوق دادن آن در جهت مثبت مى‏باشد، در نتيجه تكامل و اصلاح در افكار و رفتار را باعث مى‏شود.
افراد و اشخاصى كه راه و روش ديگران را جرح و تعديل كرده و زير شلاق و تازيانه نقد قرار مى‏دهند، قبل از هر چيزى، بايد به درون و وجدان خود، مراجعه كرده هدف و نيت خود را زير ذره‏بين قرار داده و ارزيابى كنند كه چه عامل باعث شده است فلان رفتار و گفتار را جرح و تعديل نموده و مورد انتقاد قرار دهند؟ آيا حب و بغض‏هاى شخصى و جناحى در قضاوت و داورى او، نقش و تأثير داشته است يا نه؟ چرا كه براى تشخيص سازنده بودن انتقاد، هيچ ملاك و معيارى، جز وجدان افراد منتقد، وجود ندارد، تنها انسان‏هاى منتقد منصف، با مراجعه به درون خويش، متوجه مى‏شوند كه هدف‏شان چيست؟ انتقام است و يا انتقاد؟
امام راحل، معمار بزرگ عصر حاضر، ضمن اينكه اشكال و انتقاد را به عنوان يك هديه الهى معرفى كرده و آن را عامل اصلاح امور و رشد انسان و اجتماع، معرفى مى‏كند(21) مى‏فرمايد: «ما اميدواريم كه ايران اولين كشورى باشد كه به چنين حكومتى دست مى‏يابد حكومتى كه كوچكترين فرد ايرانى بتواند آزادانه و بدون كم‏ترين خطر، به بالاترين مقام حكومتى، انتقاد كند و از او در مورد اعمالش توضيح بخواهد.»(22) ولى تأكيد مى‏كند كه «انتقاد صحيح از دولت مانع ندارد ولى انتقام و تضعيف نبايد باشد»(23) و براى تشخيص انتقاد از انتقام، مراجعه به درون و وجدان خود افراد منتقد را بهترين مرجع مى‏داند و مى‏فرمايد: «انسان مى‏فهمد كه اگر انتقاد بكند آيا اين انتقاد سازنده است يا انتقام است خودش مى‏فهمد يعنى غالباً مى‏فهمد.»(24)
يكى از نويسندگان در مقام بيان تفاوت انتقاد از انتقام و يا انتقاد سازنده از انتقاد ويرانگر مى‏گويد: «انتقاد مشفقانه و سازنده با انتقام خصمانه تفاوت بسيار دارد نقد زدن غير از نق زدن است منتقد اشكال‏شناس است منتقم اشكال تراش، منتقد در پى تقويت است، منتقم در پى تضعيف، منتقد راه حل نشان مى‏دهد، منتقم يأس و بن‏بست، و در مقام ارائه راه حل نيست منتقد در صدد كشف بيمارى و علاج است و منتقم در صدد ايجاد آن، منتقد طبيب است منتقم رقيب است انتقاد از شفقت است انتقام از خصومت.»(25) بنابراين اولين اصلى كه بايد از سوى انتقاد كننده رعايت شود اين است كه در جرح و تعديل‏ها، در صدد تشخيص درد و اصلاح گرفتارى‏ها و درمان بيمارى‏ها باشد، كينه، خصومت و انتقام‏گيرى، رقابت‏هاى سياسى و جناحى را كنار بگذارد و مرجع تشخيص انتقام از انتقاد هم وجدان خود افراد است.
2- ارائه راه‏كار براى رسيدن به وضعيت مطلوب: دومين اصلى كه بايد منتقد، ملاحظه كرده و آن را رعايت كند اين است كه در كنار اعتراض و انتقاد، حتى‏المقدور، سعى كند با ارائه طرح و راهكار، راه‏هاى نيل به وضعيت مطلوب را جستجو كرده و آن را بيان نمايد و از اين طريق، دانش و مهارت‏هاى لازم را به آحاد جامعه آموزش داده و منتقل كند «اگر منتقد خواستار منافع دنيايى باشد بدين سان، قدر مى‏بيند و بر صدر مى‏نشيند و به تدريج ديگران او را نه به عنوان منتقدى منفى باف و نق زن، بلكه به عنوان ناصحى راه‏گشا خواهند شناخت و احترام او را پاس خواهند داشت. اگر هم منتقد در پى كسب ثواب اخروى است، باز برايش بهتر است به جاى آن كه تنها عيب‏هاى برادر مسلمانش را به رويش بياورد، بكوشد تا دستش را بگيرد و او را گامى به پيش ببرد.»(26)

3- ملايمت و بكارگيرى جمله‏هاى مثبت: در تاريخ انسان‏ها، شايد افراد مثل فرعون از لحاظ جرم و جنايت، و گناه و معصيت، انگشت‏شمار باشد، فرعون كه ادعاى خدايى داشت، مردان بنى‏اسرائيل را قتل عام كرده و زنان‏شان را به اسارت و بردگى مى‏برد.(27) ولى خداى متعال هنگامى پيامبرش را به سوى او مى‏فرستد به موسى و هارون دستور مى‏دهد تا با فرعون جنايت‏كار با نرمى و ملايمت صحبت كرده تا شايد او بر سر عقل آيد دست از ظلم و فساد بر دارد و هدايت شود.(28)
دستور خداوند به حضرت موسى، مبنى بر ملايمت با فرعون جنايتكار، اگر چشم‏بينا، گوش شنوا و عقل سالم وجود داشته باشد، وظيفه و تكليف مسلمانان را در برخورد با يكديگر به زيبايى روشن مى‏نمايد. مسلمانان كه به فرموده قرآن، برادران همديگر هستند،(29) لذا سومين اصل و معيارى كه منتقد بايد مدنظر قرار دهد اين است كه در مقام جرح و تعديل ديگران، ملايمت نموده و از كلمات و جملات مثبت، سازنده، مأدبانه و انگيزشى استفاده كرده و بهره ببرد بلكه بهتر است در ابتداء، جهات مثبت مورد نقد را يادآور شود، از كلمات و جملات زشت، زننده و توهين‏آميز جداً پرهيز بنمايد، اين امر باعث خواهد شد بين او و كسى كه مورد نقد قرار گرفته است ارتباط سالم برقرار شده و زمينه تعامل و پذيرش نظريات همديگر فراهم شود.

ولى در صورتى كه منتقد با به كارگيرى الفاظ زشت، زننده و ركيك، به طرف مقابل توهين و تحقير روا دارد، علاوه بر اينكه از نظر مبانى دينى مرتكب گناه و معصيت شده است در بين جامعه و مردم نيز به عنوان شخص هتاك، منفور و منزوى خواهد شد ديدگاه و نظرياتش نيز ارزش و اعتبار خودش را از دست خواهد داد. و ممكن است خودش نيز مورد توهين و تحقير قرار گيرد. به قول شاعر:
كسى كو با كسى بد ساز گردد

بدو روزى همان بد باز گردد

از امام صادق(ع) نيز نقل شده كه مى‏فرمايد: «اگر مى‏خواهى تو را عزيز و گرامى بدارند، نرمى و ملايمت پيشه كن و اگر مى‏خواهى خوار و ذليلت كنند درشتى كن.»(30) حضرت امام خمينى نيز مى‏فرمايد: «لسان نصيحت غير لسان لجن كردن و ضايع كردن است»(31) بنابراين منتقد كه در صدد اصلاح جامعه و مردم است، مانند طبيب و پرستار مهربان، با مراجعين و بيماران خود، با نرمى و ملايمت برخورد نمايد و اگر چنين نكند نه تنها اصلاحات صورت نمى‏گيرد بلكه مشكلات و درگيرى‏ها بيشتر شده و بخش اعظمى از نيروها، امكانات و فرصت‏ها در جهت تأييد و تكذيب اين و آن صرف خواهد شد.

4- استفاده از سؤال: اگر اشكال و انتقاد در قالب طرح يك سؤال يا مجموعه‏اى از سؤالات، مطرح و عنوان شود، در انتقال اطلاعات و هدايت طرف مقابل، بهتر و بيشتر مى‏تواند تأثير داشته باشد، چرا كه انسان در هر مقام و موقعيت كه قرار داشته باشد، در برخورد با اعتراض و انتقاد، براى دفاع از موقعيت خود جبهه‏گيرى نموده و سنگر مقاومت تشكيل مى‏دهد، ولى در صورتى كه با طرح پرسش، طرف مقابل شخصاً به خطا و اشتباهات خود، پى برده و اطلاع و آگاهى پيدا كند، بدون جبهه‏گيرى و مقاومت تسليم شده و در صدد رفع نقايص، كاستى‏ها و اشكالات مورد نظر، بر آمده و اقدامات لازم را انجام خواهد داد.
5- نقد همراه با عمل: در برخى موارد ممكن است گفتار و نوشتار، سودى نداشته باشد ولى از طريق مداخلات رفتارى، مى‏توان از عملكرد ناشايست و نامطلوب، انتقاد كرد و تفكر مورد نظر و اصلاحى را از طريق عمل و رفتار به طرف مقابل منتقل نمود چرا كه انتقاد عملى اثربخشى بسيار عميقى بر روح و روان مخاطب دارد و به آسانى از ذهن و ضمير او پاك نمى‏شود، لذا امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «مردم را با اعمال‏تان به سوى خوبى‏ها و فضايل، دعوت كنيد.»(32) در دوره جاهليت قبل از اسلام، خرافات فراوانى در بين مردم رواج داشت از جمله ازدواج با مطلقه پسرخوانده را جايز نمى‏دانستند. زينب بنت جحش، زن مؤمنه است كه با پيشنهاد پيامبر(ص)، با زيد، غلام آزاد شده و پسرخوانده پيامبر، ازدواج مى‏كند ولى بعد از مدتى بنابر دلايلى از هم جدا مى‏شوند خداوند براى اين كه يكى ديگر از سنت‏هاى غلط را از بين ببرد به پيامبرش دستور مى‏دهد تا با زينب بن جحش ازدواج كند لذا مى‏فرمايد: «هنگامى كه زيد، همسرش را طلاق داد، او را به ازدواج تو در آورديم، تا براى افراد باايمان درباره همسران پسرخوانده خود، هنگامى كه آنها را طلاق مى‏دهند محدوديتى نباشد.»(33)
6- بيان شفاف: آنچه را كه مى‏خواهد مورد انتقاد قرار دهد به طور دقيق و شفاف بيان كند چرا كه صراحت كلام، انتقاد را مؤثر مى‏نمايد، لذا از اجمال، كلى‏گويى و كلام مبهم خوددارى كند.(34) پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1) تفسير نمونه، ج 9، ص 433.
2) وَ مَآ أُبَرِّئُ نَفْسِى إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّى»(يوسف/ 53)
3) قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ» (سوره ص/ 83)
4) سوره عصر: «وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنسَنَ لَفِى خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ»
5) لغت‏نامه دهخدا، ج 2، ص 2965.
6) لسان العرب، ج 14، ص 254.
7) ضيف شوقى، نقد ادبى، ترجمه لميعه ضميرى، تهران، اميركبير، 1362، ص 13.
8) زرين كوب، عبدالحسين، نقد ادبى، ج 1، ص 5، تهران، اميركبير، 1354.
9) ژرس – كارلونى، س – فيلو، ترجمه نوشين پزشك، 1368، ص 1.
10) ژرس – كارلونى، س – فيلو، ترجمه نوشين پزشك، 1368، ص 129.
11) ر.ك: ژان بردن، «سقراط»، ترجمه ابوالقاسم پورحسينى، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، ج دوم، 1374، ص 67 – 71.
12) فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئكَ الَّذِينَ هَدَلهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَبِ»(زمر/ 17 – 18)
13) ميزان الحكمة، ج 3، ص 2207: «مَن اَيانَ لكَ عيبك فَهُوَ ودودكَ و مَن سائر عيبك فهو عدوك»
14) الكافى، ج 2، ص 166: «المسلم اَخوُا المسلم هو عينه و مرأته و دليلُه لايَخُونُهُ و لايَخدعه و لايَظلِمُهُ…»
15) غرر الحكم، كلام 134: «اِنّما سُمِى الصَّديقُ صَديقاً لِاَنَّهُ يصدقكِ فى نفسك و معايبك».
16) الحياة، ج 1، ص 196: «اَحَبَّ اخوانى اِلىَّ مَن اَهْدى اِلَىّ عيوبى»
17) صحيفه امام، ج 20، ص 451.
18) وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَآءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ»(توبه/ 71).
19) بحار، ج 100، ص 93: «لا يأمر بالمعروف و لاينهى عن المنكر الّامَن كان فيه ثلاث خصال: رفيق بما يأمر به رفيق فيما ينهى عنه عدل فيما يأمر به عدل فيما ينهى عنه عالم بما يأمر به عالم بما ينهى عنه»
20) تحف العقول، ص 12: «اما علامة الناصح فاربعة يقضى بالحق و يعطى الحق من نفسه و يرضى للناس ما يرضاه لنفسه ولا يعتدى على احد»
21) صحيفه امام، ج 20، ص 451.
22) همان، ج 5، ص 449.
23) همان، ج 19، ص 363.
24) صحيفه امام، ج 19، ص 365.
25) معرفت‏شناسى دينى، ص 39، محمد فنايى اشكورى، تهران، برگ، 1374.
26) انتقاد و انتقادپذيرى، ص 108، سيد حسن اسلامى، چاپ سوم، 1383، مؤسسه نشر آثار امام خمينى.
27) يُذَبِّحُونَ أَبْنَآءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَآءَكُمْ…»(بقره/ 49)
28) فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى‏»(طه/ 44)
29) إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُواْ بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ»(حجرات/ 10)
30) ميزان الحكمة، ج 2، ص 1104: «اِن شئتَ اَنْ تُكرَم فَلِن و اِن شئتَ اَن تهان فاخشن»
31) صحيفه امام، ج 20، ص 127.
32) قرب الاسناد، ص 77، حديث 251: «كونوا دعاة الناس باعمالكم و لاتكونوا دعاة بالسنتكم».
33) احزاب/ 37 و 38.
34) سايت: www.hooshmand-mag.com