ستيز شهيد مفتح با خود باختگى فرهنگى و باورهاى خرافى

ستيز شهيد مفتح با خودباختگى فرهنگى و باورهاى خرافى‏ مروّج فرهنگ استقلال شهيد آيت اللّه مفتح از حوزه علميه برخاسته و در كوى دانشگاه صادقانه اقامت گزيده بود و به اين دو كانون توليد كننده علم و معرفت عشق مى‏ورزيد. به باور او استقلال راستين و آزادى واقعى يك ملّت معتقد و مسلمان موقعى بدست مى‏آيد كه فارغ از قيد و بند فرهنگ غربى و رسته از سلطه‏هاى فكرى استكبار در مسير ترقى و تعالى گام بردارد و براى رسيدن اين منظور بايد به هويت اصيل ارزشى و فرهنگ خلّاق دينى روى آورد، اين چشمه ناب مى‏تواند كشتزارهاى تشنه حقيقت را به رويش و شكوفايى وادارد و مسافران متحيّر در بيابان بى ايمانى را به سرمنزل مقصود برساند. مفتح به همان ميزان كه تجدد و افسون زدگى فرهنگ غربى را برنمى‏تابيد، اعتقاد داشت در هنگام ارائه معارف مذهبى به مردم، بايد تلاش شود اين فرهنگ، ناب و خالص و بدون پيرايه‏هاى موهوم به آنان عرضه گردد، او بر اين باور بود كه فاصله گرفتن از معارف قرآن و عترت جامعه را به سوى مسايلى سوق مى‏دهد كه براى آنان چيزى جز جمود، ايستايى و ركود به ارمغان نمى‏آورد، وانگهى دين اسلام آنقدر پويايى، زايش و قدرت معنوى دارد كه احتياجى به افزودن بافته‏هاى ذهنى از نوع بيگانه و يا خرافات عاميانه بدان نيست و اين آفت‏ها مجال رشد و تحوّل را از مردم گرفته و جرأت و همت و مقاومت‏هاى آنان را در برابر موانع سياسى و اجتماعى رو به زوال مى‏برد، به همين دليل از يك طرف در برابر يورش‏هاى مروّجان كفر، الحاد و نفاق ايستاد و از سوى ديگر از موضع منطقى قوى و استوار نسل جوان را با فرهنگ اصيل اسلامى آشنا نمود و كوشيد باورهاى شيعى به دور از عقايد خرافى به جويندگان معنويت، معرفى شود. دام‏هاى استكبار جهانى‏ شهيد مفتح از اين كه ملل مسلمان دچار عقب افتادگى و اسارت‏هاى فكرى و سياسى بود به شدت رنج مى‏برد، او مى‏گفت متأسفانه غارتگران قرن بيستم با نقاب‏هاى فريبنده تمدن، صلح و برادرى و مانند آن خودنمايى كرده و سرمايه‏هاى معنوى مسلمين را به يغما مى‏برند: «پيش از هر چيز، دچار تعجب مى‏شويم كه ببينيم پاره‏اى از ملل استعمارزده داراى كيش اسلام و كتاب آسمانى قرآن‏اند، آن كيش و كتابى كه در گذشته پيروانش را از بند رهانيد و بر بزرگترين كشورهاى روز پيروز نمود.»(1) مفتح در بيانات و نوشته‏هاى خويش از دام‏هاى گوناگونى كه استكبار براى مسلمانان تدارك ديده است، پرده بر مى‏دارد و به اين حقيقت اشاره مى‏كند كه وقتى امپرياليست‏ها احساس كردند روند سلطه بر مسلمين قابل دوام نخواهد بود و ممكن است اين مردم هويت دينى خويش را بازيابند و زنجيرهاى اسارت را پاره كنند، كوشيدند حسّ دينى مردم را ضعيف كرده، ترديد و دودلى را درباورهاى آنان بوجود آورند و با رسيدن به اين هدف شوم با آسودگى خاطر به غارت منابع مادى و فرهنگى آنان بپردازند. به اعتقاد مفتح ازحيله‏هاى مهم استعمار اين است كه در لباس مذهب و تبليغ آيين مسيح مقاصد خطرناك خود را پى مى‏گيرد، در متن زير كه مفتح در ايام اختناق طاغوت بر يكى از كتاب‏ها نوشته چنين مى‏خوانيم: «مبشرين مسيحى حتى به نقاط دور دست رفته و همه جا به نشر جزوه‏ها و كتاب‏ها مى‏پردازند و مردم را به آيين مسيح مى‏خوانند تا آنجا كه در كشورهاى اسلامى اقدام به انتشار مجله و تأسيس دستگاههاى فرستنده نمودند…تا آنجا دامنه اين تبليغات گسترش يافته كه حتى دفترهاى كوچك كه فرزندان ما از بازار مى‏خرند در صفحه اولش عكس حضرت مسيح(ع) و مريم(س) است و نيز بعضى مسلمانان مجسّمه مريم را براى زينت در اتاق خود نصب كرده‏اند. ما و شما خوب مى‏دانيم كه اين دولت‏ها نه اعتقاد به خدا دارند و نه بستگى به آيين و دين مخصوص،اين غارتگران براى انتشار دين عيسى دلشان نسوخته است بلكه دعوت مردم به مسيحيت خود دامى است براى سُست كردن اعتقاد مردم نسبت به مبانى اسلام و ادامه اسارت ملل ضعيف…»(2) مفتح از نقشه‏هاى نويسندگان غربى پرده برمى‏دارد و مى‏گويد دسته‏اى از آنان، در واقع مبشّرين مسيحى هستند كه براى حفظ موقعيت دينى و حرفه‏اى خود ناچارند چهره واقعى اسلام را آن چنان كه هست و احياناً خود به آن اعتقاد دارند نشان ندهند زيرا بيم آن دارند راه تأمين درآمدشان مسدود گردد، سپس مفتح به نمونه‏هايى از دروغ‏ها و تهمت‏هاى آنان اشاره مى‏كند. آن شهيد يادآور مى‏شود: «مبشرين مسيحى براى نگاهدارى بناى پوسيده و كهنه و لرزان استعمار كه خود در سنگر حمايت آن قرار گرفته‏اند مى‏كوشند تا نگذارند نداى آزادى بخش اسلام كه سرسخت‏ترين دشمن استعمار و آزاد كننده ملت‏ها از يوغ بندگى است به گوش دنيا و ملت‏هاى زيردست برسد. استعمار و صهيونيسم و تبشير مسيحى اتحادى نا مقدس براى مبارزه با اسلام و مسلمين بوجود آورده‏اند ولى تلاش آنان در اين راه بى‏ثمر است و كم كم پرده‏ها بالا مى‏رود و قيافه درخشان اسلام، جهان را به خود متوجه مى‏كند.» مفتح دسته دوم از اين نويسندگان را همان بازيگران سياسى مى‏داند كه از دين چون پلى براى رسيدن به هدف‏هاى سياسى و كوبيدن تزهاى مخالف خود استفاده مى‏كنند. او مى‏افزايد: اين دسته اگر درباره اسلام كتابى بنويسند و يا سخن و خطابه‏اى ايراد كنند، ارزش نوشته‏هايى را كه فقط روى واقع بينى تأليف گرديده است، ندارد. مفتح دسته سومى از اين نويسندگان را معرفى مى‏كند كه بدون هيچ گونه غرض و با هدف حق جويى از واقعيت اسلام سخن گفته و حقايقى را در اين راستا به رشته تأليف درآورده‏اند اما اشكال كارشان در اين است كه منابع مطمئن و دست اول در اختيار ندارند زيرا غالب آگاهى‏هاى آنان درباره اسلام مربوط به كتاب هايى است كه به زبان‏هاى اروپايى ترجمه شده است و به همين دليل در آثارشان خطاها و اشتباهاتى ديده مى‏شود كه قابل اغماض نخواهد بود.(3) چرا خودباختگى در برابر تمدن غربى مفتح يادآور شده است نهضت علمى اروپا در آغاز چشم جهان را خيره ساخت، مردم جهان فكر كردند زندگى ايده آل خود را در سايه اين تحولات صنعتى و فنآورى‏هاى غربى بدست آورده‏اند، پندار محرومان اين بود كه ديگر ايام فقر و فلاكت آنان خاتمه يافته و از اين پس بايد منتظر سعادت و خوشبختى باشند، دورنماى آينده بشر براى همه شيرين بود اما مدتى سپرى نشد كه مردمان جهان ديدند اگرچه از ناگوارى‏هاى قبلى آنان كاسته شده امّا بدبختى‏هاى جديد و خطرناك‏ترى جلوه گر شده است و كم كم حتى متفكران غربى اعتراف كردند اين جنبش مشكلات بشر را نه تنها ريشه كن نساخت بلكه به مقدار قابل ملاحظه‏اى بر آن‏ها افزود و از اين رو گفتند بايد بشر به زندگى طبيعى و سنتى خود باز گردد و اين تمدن دست از سر انسان‏ها بردارد، البته آنقدر تبليغات شديد بود و اين روند شكلى اغوا كننده داشت كه كسى جرأت مخالفت صريح با آن را نداشت ولى به تدريج عدّه‏اى از مخالفان موفق شدند دلايل اعتراض خود را بر تمدن غربى اعلام كنند آنگاه مفتح اين محورها را بر مى‏شمارد، از آن جمله اين كه اختراعات كنونى آنقدر نيازهاى بشر را فزونى داده كه مردم لحظات ارزشمند زندگى خود را براى بدست آوردن وسايل مقدماتى راحتى و آسايش صرف مى‏كنند و به تصور رسيدن به آن شب و روز در ناراحتى و فشارهاى روانى هستند، همچنين به دليل آن كه افراد دنبال تأمين امكانات مدرن هستند رشته‏هاى عواطف خانوادگى را از هم گسسته‏اند و شيرازه كانون‏هاى پرمهر و محبت خانواده‏ها از هم پاشيده و برخى براى رهايى از رنج‏ها و آلام خود به مفاسد، ابتذال، اعتياد، مشروبات الكلى پناه آورده و به دليل معاشرت‏هاى نامعقول در چنگال رذالت‏هاى خطرناك فرو غلطيده‏اند. به علاوه اختراع ماشين‏هاى بزرگ مراكز توليدات سنتى، دستى و صنايع بومى را مورد تهديد جدى قرار داده و در مقابل صاحبان كارخانه‏هاى مهم روز بروز بر سرمايه‏هاى خود افزوده‏اند اين روند تضادهاى اجتماعى، شكاف اقتصادى و بى عدالتى‏ها را تشديد ساخته است. مفتح مى‏گويد: «از نظر ما افكار مخالفين تمدن و دليل‏هاى آنان صددرصد قابل قبول نيست بلكه معتقديم بايد از وسايل مدرن در راه تأمين زندگى بهتر استفاده كرد. ما معتقديم بايد به كشف علل اين ناراحتى‏ها و فلسفه بدبختى‏هاى بعد از تمدن پرداخت. به نظر ما علت اصلى اين بدبختى‏ها سبك شدن كفه معنويات از كفه ماديات و از بين رفتن تعادل بين اين دو جنبه است. دنياى غرب به آن نسبت كه در صنعت جلو رفت به همان نسبت در مذهب و اخلاق عقب ماند يا عقب‏تر رفت برخى از كوته فكران ديدند كه اين ابتكارات از مسجد و مذهب بدست نيامد، معتقد شدند اساساً مذهب جز اين كه سدّ راه پيشرفت باشد اثر ديگرى نداشته و بايد به كلّى آن‏ها را نابود ساخت. در حالى كه اين مراكز براى تقويت معنويات انسان و تكميل اخلاق و پاكى و تقويت وجدان پاك بشرى بنا شده است. همان طور كه ماشين احتياج به كسى دارد كه آن را به كار اندازد و مواظب همه خصوصياتش باشد، چرخ عظيم صنايع هم وقتى به حركت افتاد بايد اخلاق و معنويات، آن را در مسير و منافع اجتماع، صلح عمومى و خدمت به خلق به راه اندازد.» مفتح از اين كه ملل كشورهاى در حال توسعه و يا عقب افتاده كه هنوز از تمدن جديد و صنايع و اختراعات غربى بهره‏اى كامل نگرفته‏اند، براى رسيدن به اين پيشرفت صنعتى، آداب و رسوم دينى و هويت بومى و ملى را از دست مى‏دهند اظهار تأسف مى‏كند و اضافه مى‏نمايد اين جوامع قبل از برخوردارى از آن مزاياى علمى و فنآورى به دليل فسادها و بى بند و بارى‏هاى اخلاقى به سوى مرداب انحراف و باتلاق بدبختى‏ها سقوط مى‏كنند، مفتح دردمندانه مى‏گويد با اين جنايات و فسادها و ضلالت‏ها مخالفيم نه با تمدن و توسعه و ترقى علمى و بعد خاطرنشان مى‏نمايد برخى مغرضان يا خود باختگان وقتى اين اعتراض‏ها و انتقاد را مى‏شنوند فرياد مى‏زنند اين‏ها مرتجع و كهنه پرستند، مفتح در جوابشان با صراحت مى‏گويد:«اگر اين پاى بندى به عفت و سلامتى معنوى و توجه به ارزش‏هاى اخلاقى ارتجاع است، پس بايد گفت زنده باد ارتجاع».(4) شهيد مفتح در جاى ديگر متذكر گشته است برخى چنان شيفته غربى‏ها شده‏اند كه حتى به خود اجازه فكر كردن در درست بودن عقايد و اخلاق را نداده و مقلّد چشم و گوش بسته آنان شدند، آنگاه مى‏نويسد: «استعمارگران تا توانستند صنعت و تمدن خود را به رخ ما كشيدند ولى ما را از جنبه‏هاى مثبت آن برخوردار نكردند، در مقابل تا توانستند جنبه‏هاى منفى تمدن و قسمت‏هاى خانمان برانداز آن را مانند بى‏بند و بارى، آزادى شهوت، كشتن عفّت و غيرت را در بين ما رواج دادند.»(5) مفتح در بياناتى گفته است عدّه‏اى متوجه دنياى غرب شدند اما خوشبختانه طولى نكشيد كه ديدند دنياى غرب با همه زرق و برق‏هايش يك دنياى استكبارى است، زالووار مى‏مكد، صنايع كشورهاى توسعه نيافته را از بين مى‏برد،وى ادامه مى‏دهد، گروهى از جوانان كه از اين وضع نفرت پيدا كردند به نظام‏هاى شرقى و سوسياليستى رويكرد نشان دادند اما اين نظام‏ها هم چنان رسوايى نشان دادند كه ديديم و شنيديم و در تقسيم دنيا و افزايش استثمار مردمان جهان با امپرياليست‏ها و قدرت‏هاى جهان‏خوار سرمايه‏دارى سازش كردند و تبانى نمودند، مفتح در مقابل اين خودباختگى نكته‏اى ناب را مطرح مى‏كند: «عجب! ما خودمان يك سرمايه‏اى داريم و خبر نداريم! آن هم اسلام است، عدل مى‏خواهيم، مساوات مى‏خواهيم، ضد تبعيض و استثمار مى‏خواهيم در قرآن و اسلام وجود دارد، چرا ما از اين سرمايه‏هاى ارزنده كه داريم فاصله گرفتيم؟ بعد مفتح به تلاش‏هاى انديشمندانى چون شهيد آيت اللّه مطهرى اشاره دارد كه كوشيدند جوانان را به سوى ديانت و معنويت راغب سازند و مطلب خود را چنين ادامه مى‏دهد: «لذا ديديم آرام آرام جوانانى كه از مسجد دور شده بودند، دو مرتبه به مسجد آمدند اين بار جوان‏ها آمدند مسجد، با آن جمعيت‏هاى عظيمى كه داشتيم، قشر جوان تحصيل كرده كه مكتب‏هاى مختلف دنيا را با اسلام مقايسه كرده بودند فهميدند اسلام مكتب زنده است، جوان ما در مقايسه مكتب‏هاى شرقى و غربى به اسلام معتقد مى‏شود. اسلام را به عنوان يك مكتب قابل اجرا و قابل عمل مطالعه مى‏كند اگر اين جان بازى‏ها و فداكارى‏ها را در نسل جوان تحصيل كرده، در جريان مبارزه ديديم بر اين اساس بود كه اين اسلام را به عنوان يك مكتب پذيرفتند…» بر نتابيدن عقايد خرافى‏ شهيد آيت اللّه مفتح در پى آن بود كه مذهب راستين، عقايد درست و بدون بدعت و انحرافات و تحريفات به مردم ارائه گردد: «نمى‏خواهم دفاع كنم از آن چه كه به نام مذهب گفته مى‏شود و شكل غلط دارد لكن مذهب به شكل واقعى هم كه عامل پاكى، تقوا، درستى، نظام در جامعه است.»(6) او قدرت مذهب را بسيار تأثير گذار مى‏داند و مى‏گويد: «عاملى كه همه قشرها را بسيج كرده عامل مذهب بود، چه طور ما بيائيم اين عامل را كنار بگذاريم، چه جور ما در پيشبردها و هدف‏هاى مقدس اجتماعى و مبارزاتمان اين را ناديده بگيريم.»(7) مفتح معتقد است از عوامل مهم كه مانع پيشرفت اسلام در دنياى امروز است پاره‏اى موهومات و خرافات مى‏باشد كه چون ابرهاى تيره و تارى جلو درخشندگى نور اسلام را گرفته است، او مى‏افزايد يك مسلمان وظيفه شناس و علاقه‏مند در دو جبهه مبارزه مى‏كند، يكى در برابر دشمنان مستقيم اسلام و ديگر در مقابل خرافه و اعتقادات موهوم كه هر دو مبارزه نيازمند روح قداكارى است مفتح دعا را سرمايه‏اى ارزنده و از حقايق مسلّم اسلام و قرآن مى‏داند كه استفاده صحيح و درست از آن، روح و جسم انسان‏ها را به سوى حق تعالى پرورش مى‏دهد، وى يادآور مى‏شود دعا عامل رشد، تكامل، وسيله عظمت و سربلندى است امّا به دليل برخى موهومات از اين نيروى محركه در مسيرى نادرست استفاده مى‏شود و در نتيجه آن سرمايه معنوى از عوامل سقوط و انحطاط تلقى مى‏گردد. او مى‏نويسد: «در يك ملت كه روح مبارزه با گناه و فساد و نهى از منكر نبوده و هر فردى خود را مسؤول فساد محيط ندانست و با عناوين و بهانه‏هاى موهوم و غلط شانه از زير بار اين مسؤوليت خطير تهى كرد و حالت بى‏تفاوتى در او پديد آمد طبعاً اين چنين اجتماعى لجن زار گناه و انحراف و محيط فقر، بدبختى، گرسنگى و بيمارى خواهد شد كه دعاى نيكان كوچك‏ترين تأثيرى در تغيير و بهبود آن نخواهد داشت و طبيعى است كه بر اين مردم، عناصر ناصالح و پليد حكومت خواهند كرد…»(8) مفتح در بحثى ديگر، اين ديدگاه را مطرح مى‏كند كه وجود خرافات و برخى باورهاى غير منطقى حربه‏اى به دست دشمنان و فرقه‏هاى مخالف شيعه كه سرمايه‏هاى معنوى مسلمين را مورد يورش قرار داده‏اند، مى‏دهد. يكى از اين مسايل زيارت است كه مفتح درباره‏اش مى‏نويسد: «زيارت و رفتن كنار قبور بزرگان دين و توسّل (بسيار) مقدّس و محترم است و ما تصور مى‏كنيم با كمال دقت فلسفه آن روشن مى‏گردد زيرا همان طورى كه در دنياى امروز براى اتحاد و روح شهامت و فداكارى در سربازان و پاسداران استقلال و امنيّت قبر سرباز گمنام مورد احترام قرار مى‏گيرد و در روز معين بزرگان كشور و سران ارتش در برابر آن قبر مى‏ايستند و عرض ادب مى‏كنند و نيز آرامگاه رهبران انقلاب‏ها و نهضت‏ها مورد احترام همگان مى‏باشد در اسلام نيز به حفظ خاطره‏ها اهميت فراوان داده(شده است). بيشتر روايات ما درباره زيارت (بارگاه) امام حسين(ع) است و بديهى است كه رفتن كنار قبر آن انسان فداكار، خاطره و قيام و انقلاب و شجاعت آن حضرت را در دل‏ها زنده مى‏دارد و درس قيام و فداكارى در برابر اسارت و ستم مى‏آموزد، در اينجا بايد اعتراف كرد موهوماتى مثل شمع روشن كردن، جيغ كشيدن،بند بستن، قفل گرفتن روى اين حقيقت را پوشانيده است ما اگر مى‏بينيم كه بنى عباس قبر امام حسين(ع) را خراب مى‏كردند و از رفتن به زيارت (مرقد آن حضرت) جلوگيرى مى‏كردند مسلّم براى آن بود كه آن‏جا محل اجتماع جان بازان و فداكاران بود نه براى شمع روشن كردن وگريه و…»(9) مفتح در ريشه يابى و علل پيدايش خرافات در جوامع بشرى مى‏نويسد بشر كنجكاو از گذشته در جستجوى و بررسى عامل حوادث بوده است و چون در برخى ادوار نمى‏توانسته پاسخ‏هايى بر اساس اصول صحيح و علمى تهيه كند، ناچار به قوه تصوّر، خيالات و رؤياهاى موهوم روى آورده است، احتياجات بشر در امور زندگى عادى و گرفتارى‏هاى روانى، رهايى از دشمنان خطرناك طبيعى، قحطى و گرسنگى نيز انسان‏ها را به طلسم و جادوها سوق داد، آن گاه مفتح مى‏نويسد : اگر چه بسيارى از فلاسفه تا آن امكانات محيطى اجازه مى‏داد در راه مبارزه با خرافات ناشى از جهل بشر قدم‏هاى برجسته‏اى برداشتند ولى با شهادت و قطعيت تاريخ، نقش پيامبران در اين مبارزه بسيار مهم است. فرستادگان خدا كه با عصمت فكرى وارد اين ميدان مى‏شدند خود مصون از گرايش به اين پندارها بودند و با ايمان و يقين راسخ و افكار منظم اصولى، خود را براى اين جهاد مقدس كه بزرگترين هدف آنان بود، مهيا مى‏نمودند سپس آن متفكر شهيد به خرافه زدايى رسول اكرم(ص) اشاره دارد: «آخرين فرستاده حق تعالى تلاشى پى گير برضد شرك و بت پرستى و ساير مظاهر خرافات از خود نشان داد تا موفق شد بشريت را از چنگال اوهام خلاص كند و انسانيت نيمه مرده در حال احتضار را روحى تازه بخشد. آرى او بود كه بارهاى سنگين خرافات را از دوش بشر برداشت و بندهاى پندار و اوهام را پاره كرد. مفتح در ادامه وظيفه انسان‏هاى دلسوز و مصلحان اجتماعى را چنين روشن مى‏كند: «رنج و ناراحتى ما تنها از اين جهت نيست كه اين اوهام فكر و عقل انسان‏ها را در بند كرده و سدّ راه پيشرفت فردى و اجتماعى آنان گشته است، بلكه بيشتر از اين جهت است كه بسيارى از پندارهاى نابجا را مردم ساده لوح به حساب دين گذارده‏اند و در نتيجه لايه هايى از گرد و غبار اين اعتقادات پوچ روى چهره تابناك مسايل واقعى و حقايق دين نشسته و قيافه جذاب و دل نشين آن را مخفى نموده است. بطورى كه هر كه به ظاهر بعضى از اين روش و اعمال مى‏نگرد گريزان مى‏گردد و نيز حربه‏اى بُرنده به دست مخالفان دين و خداپرستى داده و فرصتى براى بيگانگان بدست آمده است تا دين را مظهر و سبب اين انحرافات فكرى معرفى كنند، به عقيده من امروز بر هر فرد مسلمان لازم است تا آن جا كه مى‏تواند در راه مبازره با خرافات و زدودن پندارهاى غلط از واقعيات دينى، كوشش كند.»(10) مفتح از اين كه برخى دينداران نادان و بى اطلاع با پندار خود خرافاتى را وارد دين كردند و چهره درخشان حقايق دينى را در زير غبارهاى موهومات پنهان ساختند به شدت ناراحتى خود را ابراز مى‏دارد و مى‏گويد: وقتى هر كس دين را مطابق ميل خود تغيير دهد و خدا را آن چنان كه مى‏خواهد معرفى كند بديهى است صاحبان افكار بلند و روشن نمى‏توانند خود را در جرگه چنين دين دارى داخل كنند چون بيشتر سؤال متوجه دانشمندان و متفكران غرب است كه با تمام عظمت علمى چرا تمايلات دينى آنان ضعيف بوده است بايد از خرافات روحانيت مسيح نامى برد و آن را عامل بزرگ رميدگى فلاسفه بعد از قرن هفدهم و هيجدهم از دين شمرد. شما وقتى تاريخ را ورق بزنيد مى‏بينيد قبل از نهضت علمى اروپا، كليساهاى سرگرم به خرافات، چه كارشكنى‏ها و مخالفت‏ها با رجال علم و نوابغ نمودند، چه روشنفكرانى محكوم دستگاه دينداران شدند و هلاك گرديدند. اين رفتار وحشيانه و ضد انسانى با دانشمندان، شكاف عميقى بين دينداران و تحصيل كرده‏ها پديد آورد كه شعاع آن نقاط مختلف جهان و از جمله ايران را نيز گرفت. ما اگر بتوانيم حقايق عالى اسلام را كه خود بر ضد خرافات است به دنياى تشنه امروز عرضه بداريم، بى شك از نفوذ بى دينى و مادى گرى كاسته و بر عده مسلمانان افزوده‏ايم.»(11) بيزارى از ظاهرگرايى‏ يكى از آفت هايى كه شهيد مفتّح را نگران ساخته بود، سطحى نگرى و برداشت‏هاى ظاهرى است، افرادى بودند كه در عرصه اخلاق، رفتار و اعمال صالح خيلى جدّى و با همت به نظر مى‏رسيدند امّا فكر و دركى ضعيف داشتند، سوگمندانه بايد گفت افرادى هستند كه شعار تشيع دارند ولى در روح و روانشان يك نوع تيرگى، جمود و ايستايى ديده مى‏شود، متأسفانه از اين كه چنين تنگ نظرى‏ها و كوتاه فكرى‏ها تبديل به يك تفكر مذهبى و باورى دينى گردد احساس خطر مى‏كرد.البته بديهى است وقتى اشخاصى نظير اين انديشمند بخواهند از موضع بصيرت و ژرفايى ديده بان اعتقادات مردم باشند و از سنگرهاى ايدئولوژ يك پاسدارى كنند طبعاً با چنين موانعى مواجه مى‏گردند. مفتح تأكيد مى‏كرد خطر جمود و خشك مغزى را نبايد دست كم گرفت، كسى كه سطحى فكر مى‏كند نمى‏تواند از عقيده‏اش به درستى دفاع كند و به مخالفان خود به نحوى غير اصولى و خلاف تعاليم دينى حمله مى‏كند كه اين شيوه براى فرهنگ اسلامى و رشد و بالندگى پيروانش آسيب زاست و امواج نفرت و بدبينى را پديد مى‏آورد. گذشته گرايى و بر نتابيدن نوآورى و پويايى انعطاف ناپذيرى، بى اعتنايى به افكار ديگران، به رسميّت نشناختن تفاوت‏هاى فكرى اقشار جامعه، عدم پذيرش انتقادها، ظاهر بينى و بسنده كردن به كارهاى قالبى و شعارى، اعراض از دستاوردهاى علمى و رشد معرفتى جامعه، راحت‏طلبى فكرى در داورى‏ها، متهم نمودن بى جا و قضاوت‏هاى كليشه‏اى و عوام زدگى، مغالطه گرايى و افراط ورزى از مشخصات اين تنگ نظران تُنُك مايه است. مفتح فرياد مى‏زد بايد با يك هوشيارى افزون‏ترى خطرهايى را كه متوجه عقايد، ارزش‏ها و احكام اسلامى است شناسايى كنيم، او نمى‏توانست ظاهر گرايى، غوغا سالارى و اكتفا نمودن به يك سرى برنامه‏هاى شعارى بى خاصيت را تحمل كند، از اين كه محافل و مراسمى ترويج مى‏يابد كه در آن‏ها از تقويت معرفت و بنيان‏هاى فكرى مردم خبرى نيست، آزرده خاطر بود نوحه گران غوغا گرى را كه در اين مجالس فرياد مى‏زدند و براى ايجاد جلوه‏هاى ظاهرى و زودگذر به تحريفات، خرافات، بدعت‏ها و مسايل متضاد با سيره و سخن ائمه روى مى‏آوردند مصداق كسانى مى‏دانست كه قرآن در سوره حجرات به مذمتشان پرداخته است . مفتح در بررسى‏هاى اجتماعى بر اين موضوع تاكيد بسيار داشت كه حقايق دين مقدس و متعالى اسلام فداى ظواهر بى خاصيت شدند، او عقيده داشت انحرافاتى كه از اين امر در بين جوامع اسلامى به وجود آمده، آنان را از حقايق اسلامى دور كرده است.(12) «وقتى مسلمانان به جاى دقت در حقايق قرآن و اين كتاب راهنماى زندگى فقط به قرائت و تجويد آن عنايت نمودند و تمام سعى خود را در طرز خواندن مصروف داشتند و ساعت‏ها عمر خود را براى ياد گرفتن مخارج حروف مى‏گذراندند كه بايد با قيافه‏اى مخصوص حروف را از مخرج ادا كرد، از حقايق و روح آن، فرسنگ‏ها دور شدند، در تاريخ مى‏بينيم در عصر مأمون مباحثات فراوان مى‏شد درباره‏ى اين كه آيا قرآن مخلوق است يا ازلى، محكمه‏ها تشكيل شد و افراد را محاكمه مى‏كردند و عده‏اى از مردم را تا زيانه مى‏زدند و زندان مى‏انداختند كه اقرار كنند قرآن مخلوق است و از اين قبيل امور در بين آنان زياد است. ضعف و شكست مسلمين از آن روزى شروع شد كه فقط به ظواهر دين چسبيدند واز واقعيت‏هاى آن صرف نظر كردند. مى‏گويند بعد از جريان كربلا و شهادت حضرت حسين بن على(ع) جمعى از مردم كوفه به مدينه آمدند و نزد عبدالله بن عمر رفتند و سؤال كردند اگر خون پشه بر لباس بنشيند آيا نماز درست است يا خير و آيا بايد از آن خون اجتناب كرد يا نه؟ عبدالله خشمگين شد و گفت: شما خون پسر پيغمبر را مى‏ريزيد و باكى نداريد امّا از اين كه خون پشه نماز شما را باطل مى‏كند يا نه از من سراغ مى‏گيريد؟»(13) آنگاه مفتح اين ظاهر گرايى‏ها را ريشه يابى كرده و نوشته است: «دشمنان شكست خورده اسلام و مزدوران آنان كه خود مى‏دانند روح اسلام چگونه مردم را غيور و شجاع بار مى‏آورد و عامل مهم پيشرفت و بيدارى مسلمانان است سعى مى‏كنند كه مسلمانان سرگرم ظواهر و گاهى موهومات نموده و آنان را از حقيقت باز دارند آنها اگر چه دشمن اسلامند اما اسلام واقعى ،يا نه اسلامى كه وسيله خفقان مردم و ترياك اجتماع است و حتى در راه منافع جاه‏طلبى و استعمارگرى آنان استخدام مى‏شود. اسلام نيمه جان كه در سايه‏اش استفاده كنند و از خطراتش مصون باشند. مفتح مى‏افزايد : دشمنان اسلام و استقلال با دين نيمه جان سرسازش و تسليم دارند، اين سكوت و گوشه‏گيرى به حال آنان خطرى ندارد بلكه پايه‏هاى قدرت جابرانه آنان را محكم‏تر مى‏نمايد و اگر روزى احساس كنند كه دين مى‏خواهد جنبشى در مردم بوجود آورد نيش خود را چنان وارد مى‏كنند كه براى يك مدت باز به حالت بى رمقى در آيد. بزرگترين شعارهاى سياسى اسلام و برنامه‏هاى نهضت را به صورت تشريفات ساده، خشك و بى خاصيت در مى‏آورند.» آنگاه مفتح خواننده را به درسى تاريخى توجه مى‏دهد: «شما در تاريخ اسلام مى‏بينيد متوكل و بعضى از خلفاى جور از اجتماع مردم دور مرقد حضرت حسين بن (ع) و يا اقامه مجالس عزا براى آن پيشواى شهيد جلوگيرى مى‏كردند ولى در تاريخ جنايتكاران دوره‏هاى بعد مى‏خوانيم كه خود به زيارت مى‏رفته و يا در مجالس عزا شركت مى‏كردند. شايد شما تعجب كنيد كه مگر هر دو دسته در خيانت و ستمگرى مثل هم نبوده‏اند؟ چرا يكى جلو مى‏گيرد و ديگرى آزاد مى‏گذارد؟… تا وقتى اجتماع در كنار قبر سيدالشهداء و مجالس آن حضرت به صورت مجمعى براى بيدارى و ياد گرفتن درس فداكارى و قيام در برابر بى دينى و گناه باشد بايد با تمام نيرو جلو آن را گرفت. اما اگر فقط به صورت نشستن و گريه كردن و يا قمه زدن درآيد به حال آنان كوچك‏ترين صدمه ندارد و نه فقط آزاد مى‏گذارند بلكه خود آنها نيز كمك و مساعدت مى‏كنند. امروز وظيفه همه ما است كه براى تجديد عظمت اسلام، به حقايق اين آئين آشنا شويم و اسلام را خوب بشناسيم و خوب بشناسانيم».(14) مفتح بر اين باور اصرار داشت كه رژيم‏هاى استبدادى براى جلوگيرى از اثر بيدارگرى مذهب، فرهنگى را رواج مى‏دهند كه با اين روند در تضاد باشد. به عنوان نمونه در زمان استبداد حاكمان پهلوى به سنت‏هاى اسلامى يورش مى‏بردند و در عوض فرهنگ باستان گرايى، اساطيرى و ملى گرايى را ترويج مى‏كردند تا اسوه‏هاى وارسته مسلمان در مقابل اين حركت كم رنگ جلوه داده شوند: «در ايران الآن (زمان رژيم شاه) سر و صداى زيادى به راه انداخته‏اند آوا و ندا و صداهاى بيشترى به وسيله بعضى از برنامه‏هاى راديو و تلويزيون و كتاب‏ها گفته مى‏شود. يك قهرمان‏هايى را ملى و ايرانى براى ما معرفى مى‏كنند. بابك خرمدين، المقفع‏ها و امثال آن، اين قهرمانان به اصطلاح ملى ايرانى براى اين است كه جاى قهرمانان اسلامى، على بن ابى طالب(ع) و حسين بن على(ع) و ديگر قهرمانان اسلامى را بگيرند، احساسات اسلامى و روح اسلامى خاموش شود و عواطف اسلامى ذليل شود تا استعمار بتواند درست در اين ممالك مشرق زمين به جناياتش ادامه دهد، هدف تأمين مطامع استعمارى آنهاست والّا اين همه اصرار به رسوم ايرانى گرى نبود.»(15) پى‏نوشت‏ها: – 1. ازمقدمه كتاب ره آوردهاى استعمار به قلم شهيد مفتح. 2. مقدمه مفتح بر كتاب بسوى اسلام يا آيين كليسا، نوشته مصطفى زمانى، ص 15. 3. از مقدمه مفتح بر كتاب اسلام بر سر دوراهى، تأليف محمد اسد اتريش، ترجمه على اكبر حسنى و عبدالرحيم عقيقى بخشايشى. 4. اقتباس و مأخوذ از مقاله «ارتجاع يا تمدن» مندرج در هفتمين سالانه نشريه مكتب تشيع. 5. افكار استاد شهيد مفتح،به كوشش ناصر باقرى بيدهندى،ص 23 – 22. 6. از سخنرانى شهيد دكتر محمد مفتح در مسجد صاحب الزمان(عج) تهران، در اول شهريور، 1358، تحت عنوان حكومت اسلامى. 7. زندگى و مبارزات شهيد مفتح، ص 79. 8. از مقدمه مفتح بر كتاب دعا عامل پيشرفت يا ركود، نوشته مصطفوى كرمانى. 9. از مقدمه شهيد دكتر مفتح بر كتاب زيارت خرافه يا حقيقت؟ نوشته غلامحسين رحيمى اصفهانى، مفتح تكبير وحدت، از نگارنده، ص 50. 10. از مقدمه شهيد مفتح بر كتاب «مصاحبه‏اى درباره ى خرافه و نيرنگ»،به قلم سيد كاظم ارفع. 11. از مقاله شهيد مفتح در ششمين سالانه مكتب تشيع (قم)، مفتح تكبير وحدت، از نگارنده، ص‏51. 12. زندگى و مبارزات شهيد دكتر مفتح، ص‏72. 13. افكار مفتح، به كوشش باقرى بيدهندى، ص 77. 14. از مقدمه شهيد مفتح بر كتاب اسلام پيشرو نهضت‏ها، نوشته محمد مصطفوى كرمانى و غلامحسين حقّانى تهرانى. 15. شهيد مفتح تكبير وحدت، از نگارنده، ص 98، ويژگى‏هاى زعامت و رهبرى، شهيد مفتح، ص 35.