فراگيرى دانش و بينش
در هشتمين فراز از دعاى امام عصر(عج) چنين مىخوانيم: «و املأ قلوبنا بالعلم و المعرفة؛خدايا! دلهاى ما را از علم و معرفت (دانش و بينش) آكنده و لبريز فرما.»
در اين بخش از دعا سخن از اساس و اركان مهم ارزشها به ميان آمده، كه هرچه بيشتر كسب شود مقام انسان را والاتر و ارجمندتر مىسازد. تعبير به «واملأ» (پر كردن و لبريز) اشاره به اين است كه انسان تا مىتواند بايد براى كسب علم و معرفت تلاش كند و به تحقيقات علمى و بينشى در همه عرصهها پرداخته و در اين راه سختكوش باشد و در اين راستا زمان و مكان را در نوردد، و سختترين كارها را تحمّل نمايد. آن گونه كه پيامبر(ص) فرمود: «زگهواره تا گور دانش بجوى». و نيز فرمود: «علم را گرچه با مسافرت به سرزمين چين باشد به دست آوريد.» «و اگر مردم مىدانستند كه ارزش علم چقدر زياد است، آن را گرچه با خون دل، و رفتن به اعماق درياهاى عظيم مىآموختند.»(1)
مسأله ديگر در اين فراز از دعا، موضوع معرفت و شناخت است، كه ما از آن به بينش تعبير مىكنيم، علم خشك و بى هدف، هرگز كارساز نيست، آنچه كه علم را بارور و هدفمند و جهت دار مىكند، معرفت و بينش است، شناخت همچون چراغى است كه مسير حركت علم را روشن نموده، و آن را از ره روى در كژراههها و سقوط در چاه و درّهها حفظ كرده، و به مقصود و مطلوب مىرساند. و بهتر اين است كه بگوييم علم و معرفت دو مقوله مكمّل همديگر هستند، و هر كدام بدون ديگرى ناقص خواهند بود، اين دو مانند دو بال و پر پرندهاى كه موجب پرواز مىشوند، و با يك پر و بال نمىتوان پرواز كرد، و به عبارت روشنتر علم بيشتر با عقل و تفكّر رابطه دارد، ولى معرفت بيشتر با دل و عشق و عواطف آگاهانه سروكار دارد. تا آنجا كه گفتهاند:
عالمان از گناه توبه كنند
عارفان از عبادت استغفار
بر همين اساس امام صادق(ع) فرمود: «عارف، شخصش با مردم است، ولى قلبش (شخصيتش) با خدا است، كه اگر قلب او به اندازه يك چشم به هم زدن از خدا غافل گردد بر اثر عشق و شوق شديد به خدا (كه بر اثر غفلت، به درد فراق گرفتار شده) مىميرد.»(2) چنان كه گفتهاند:
اى دوست برو عشق زپروانه بياموز
كان سوخته را جان شد و فرياد نيامد
نقل مىكنند به عنوان مثال: در مسأله خداشناسى دوگونه راه وجود دارد. 1- راه علمى 2- راه عرفانى. در مورد اول انسان بر اثر گسترش علم و دانش به دقايق و حكمتهاى جهان آفرينش پى مىبرد، و بر خداشناسى خود مىافزايد، و در مىيابد كه ممكن نيست آن همه شگفتىها خود به خود و تصادفى ايجاد شده باشند. ولى در مورد دوم (راه عرفانى) علاوه بر اين كه از علم بهره مىگيرد، روح خود را بر فراز علم به پرواز در مىآورد، و بر اثر رياضت علمى و پرهيز دل را آيينه ذات پاك خدا مىكند، و همه ذرات وجودش خدا بين مىگردد، چنان كه گويند: از عارفى ربّانى پرسيدند: چونى؟ در پاسخ گفت: «به مقامى رسيدهام كه همه چيز از ستارگان و زمين و باريدن باران و برف، و… به ميل من انجام مىشود، و با خواست من صورت مىگيرد.» پرسش گران مىدانستند كه او آدم وارستهاى است و دروغ نمىگويد، لذا از او پرسيدند: چگونه همه چيز به ميل تو انجام مىشود؟ در پاسخ گفت: «من آنچه را خداوند بخواهد همان را مىخواهم، و آنچه را او نخواهد، آن را نمىخواهم، بنابراين خواسته خدا خواست من و خواست من خواست خداست» اين پاسخ نشانگر اوج معرفت است، كه از مقام علم بالاتر خواهد بود.
مرحوم عارف سالك شيخ رجبعلى خياط اسمش را با زحمت مىنوشت، ولى چنان آيات قرآن را تفسير و روايات را معنى مىكرد كه همه مات و مبهوت مىشدند. چرا؟ چون اهل دل و عرفان بود و بر همين اساس با باطن قرآن انس عجيبى داشت و از آن بهرههاى عميق مىگرفت كه از علم خشك تنها چنين بهرهگيرى ممكن نيست.
مثال ديگر در فرق بين عالم و عارف را مىتوان چنين ترسيم كرد: عالم مىخواهد از نهرى عبور كند، به دنبال پل مىگردد، ولى تا او بيايد و پل را پيدا كند، عارف (كه ديوانه حق و عاشق است) ديوانه وار به آب زده و سريعتر به مقصد مىرسد.
مذهب عاشق ز مذهبها جداست
عاشقان را ملّت و مذهب جدا است
با اين اشاره نظر شما را به توضيح فراز مذكور از دعاى امام عصر(عج) جلب مىكنيم: ارزش عقل و خردگرايى
عقل و تعقل و خردورزى از پايهها و مايههاى اصلى علم و معرفت است، كه اگر آن نباشد هرگز نمىتوان به علم و معرفت رسيد، و يا از علم و معرفت بهرهمند شد، خداوند هيچ نعمتى را كه برتر از عقل باشد به بشر نداده است، عقل چراغ تابان بر سر راه علم و معرفت و هدايت است، عقل ركن اساسى براى ترقّى و رشد به سوى قلّه عظمت انسانيت است. بر همين اساس در جوامع حديثى اسلام، قبل از علم و معرفت، سخن از عقل و ضد آن و جهل به ميان آمده است(3) و در قرآن مسأله تعقل و تدبّر بسيار تأكيد شده است. تا آنجا كه يازدهبار با استفهام سرزنشآميز فرموده: «افلا تعقلون؛(4) آيا عقل خود را به كار نمىاندازيد؟ آيا در كارها نمىانديشيد؟» و در نكوهش بتپرستان مىفرمايد: «افٍّ لكم و لما تعبدون من دون اللّه افلا تعقلون؛(5) اف بر شما و بر آنچه جز خدا مىپرستيد، آيا تعقل و انديشه نمىكنيد؟.» و از زبان دوزخيان كه در دوزخ افتادهاند مىگويد آنها مىگويد: «لوكنّا نسمع او نعقل ماكنّا فى اصحاب السّعير؛(6) اگر ما گوش شنوا داشتيم يا تعقّل مىكرديم، در ميان دوزخيان نبوديم.»
در روايات اسلامى نيز سخن پيرامون ارزش تعقّل بسيار است كه در اينجا تنها به ذكر دو مورد بسنده مىشود.
1- رسول خدا(ص) فرمود: «خداوند به بندگانش چيزى را برتر از عقل عطا نكرده است، زيرا خوابيدن خردمند از شب زنده دارى جاهل بهتر است، و در خانه ماندن عاقل از سفر(حج و جهاد) جاهل بهتر است، خداوند پيامبرش را جز براى تكميل عقل مبعوث نكرد…»(7)
2- امام كاظم(ع) به هشام فرمود: «خداوند براى مردم دو حجّت دارد، حجت آشكار و حجت پنهان، حجّت آشكار، رسولان و پيامبران و امامان(ع) هستند، و حجت پنهان عقل مردم مىباشد.»(8) نتيجه اين كه براى رسيدن به علم و معرفت كه در دعاى مذكور امام عصر(عج) آمده، مسأله تعقل و انديشيدن از اركان آن است، و رابطه تنگاتنگ با علم و معرفت داشته و اين سه تكميل كننده همديگر مىباشند. ارزش مقام علم و علما
در اسلام و همه اديان آسمانى تحريف نشده، براى علم و علما، ارزش بسيار و فوق العاده ذكر شده است. در قرآن آيات متعددى بيانگر اين مطلب است از جمله مىفرمايد: «يرفع اللّه الّذين آمنوا منكم و الّذين اوتوا العلم درجاتٍ؛(9) خداوند كسانى را كه ايمان آوردهاند و كسانى را كه علم به آنها داده شده درجات عظيم مىبخشد.» و نيز مىفرمايد: «و من يؤت الحكمة فقد اوتى خيراً كثيراً؛(10) و به هر كس كه دانش داده شده خير فراوانى داده شده است.»
و در گفتار پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) در موارد بىشمارى سخن از اوج ارزش علم و علما و دانش به ميان آمده كه نظر شما را به ذكر چند نمونه جلب مىكنيم:
امام صادق(ع) فرمود: «انسانهاى كامل دو دستهاند: 1-دانشمند 2- شاگرد دانشمند. و افرادى كه از اين دو دسته نيستند، زندگيشان پوچ و بر باد است.»(11) رسول خدا(ص) فرمود: «اذا كان يوم القيامة وزّن مداد العلماء بدماء الشّهداء فيرجّح مداد العماء على دماء الشّهداء؛(12) وقتى روز قيامت برپا مىشود، مركّب قلم دانشمندان را با خون شهيدان راه خدا، وزن مىكنند و مىسنجند، مركّب قلم دانشمندان بر خون شهيدان سنگينتر و برتر خواهد شد.»
امام صادق(ع) فرمود: «عالمٌ ينتفع بعلمه افضل من سبعين الف عابدٍ؛(13) ارزش دانشمندى كه از علم خود بهره ببرد(و يا ديگران از علمش بهرهمند شوند) برتر از ارزش هفتاد هزار عابد است.»
نيز فرمود: «برترى دانشمند بر عابد بى دانش، همانند برترى درخشش ماه شب چهارده بر نور ستارگان است.»(14)
نتيجه اين كه علم كه ضد آن جهل است، نور درخشانى براى انسان است، و به عكس جهل و نادانى موجب ظلمت و گمراهى انسان مىشود. بايد با كسب نور علم و در پرتو آن، بر كمالات خود بيفزاييم، و چراغ بدست، تاريكىها را از سر راه خود دور كرده تا به چاه ضلالت نيفتيم. و طبق دعاى فوق، آنچه مىتوانيم بر علم خود بيفزاييم به گونهاى كه قلوب خود را سرشار از علم كنيم تا انوار علم بر همه زواياى صفحه قلب و روح و روان ما بتابد، كه در اين صورت مىتواند آيينه جمال الهى شود. علمى كه آميخته با عقل و عرفان باشد و گرنه موجب ترقى نخواهد شد. چنانكه لقمان در پرتو انوار علم و عقل به مقام عالى حكمت رسيد، و خداوند او را حكيم خواند و فرمود: «و لقد آتينا لقمان الحكمة؛ ما به لقمان حكمت عطا كرديم.» كه به فرموده امام كاظم(ع) منظور از اين حكمت فهم و عقل است.(15)
در تأييد اين مطلب نظر شما را به دو داستان زير جلب مىكنم:
1- سليمان ديلمى از پدرش نقل مىكند كه گفت: به امام صادق(ع) عرض كردم: فلان كس از نظر عبادت و دين و فضل در سطح بالا است، آن حضرت پرسيد: عقلش چگونه است؟ گفتم نمىدانم، فرمود: پاداش الهى به اندازه عقل به افراد داده مىشود، مردى در بنى اسرائيل در جزيره بسيار خوش آب و هوا و سبززار مشغول عبادت بود، يكى از فرشتگان خدا او را از نزديك ديد، فريفته عبادت او شد(خيال كرد او در نزد خدا بسيار پاداش دارد) عرض كرد: خدايا! پاداش اين بندهات را به من بنمايان، خداوند به او نشان داد، و آن مقدار را ناچيز شمرد. خداوند به او وحى كرد، نزد آن عابد برو ساعتى همراه او باش، آن فرشته به صورت انسانى نزد عابد آمد، عابد از او پرسيد: تو كيستى؟ او گفت مردى عابد هستم، چون از مقام و عبادت تو در اين مكان آگاه شدم، آمدم با تو عبادت خدا كنم. پس آن روز را با او بود. چون صبح شد فرشته به او گفت: «جاى بسيار پاكيزه و شادابى دارى كه فقط براى عبادت خوب است.» عابد گفت: اينجا خوب است، ولى يك عيب دارد. فرشته گفت آن عيب چيست؟ عابد گفت: «خداوند يك چهارپايى ندارد، اگر او خرى مىداشت و در اينجا مىچرانيدم بسيار خوب است، به راستى حيف است كه اين علفها از بين بروند.» فرشته گفت: آيا پروردگارت الاغى ندارد؟ عابد گفت: اگر خدا خرى مىداشت چنين علفى ضايع نمىشد. در اين هنگام خداوند به فرشته چنين وحى كرد:«من آن عابد را به اندازه عقلش پاداش مىدهم.»(16)
2- نظير اين مطلب از امام باقر(ع) روايت شده كه حضرت موسى(ع) مردى از بنى اسرائيل را ديد كه سجدههاى طولانى مىكند، و بسيار خاموش است (و زبانش را كنترل مىنمايد) و هرجا مىرود، او نيز همراهش حركت مىكند، در يكى از روزها با هم به صحراى بسيار سرسبز و خرّم رسيدند، در اين هنگام آن مرد آهى جانكاه كشيد. موسى(ع) به او گفت: چرا آه كشيدى؟ او گفت: «آرزو داشتم خدايم يك الاغى مىداشت، و من آن را در اينجا مىچرانيدم.» موسى(ع) با شنيدن اين سخن به طور طولانى سردر گريبان غم فرو برد، و از روى اندوه عميق بر زمين نگاه مىكرد، كه چرا سطح فكر اين مرد عابد آنقدر پايين است. خداوند به موسى(ع) وحى كرد: «چرا از سخنان اين بندهام آن چنان يكه خوردى و غمگين شدى؟ من بندگانم را به اندازه عقلشان پاداش مىدهم.»(17) آرى پيامبران از احمقى بعضى از انسانها غمگين مىشوند.
بنابراين آنچه كه به كمالات انسان مىافزايد دانش و بينش و عواملى است كه بر عقل انسان بيفزايد، و هرچه بر عقل و درك افزوده شود، انسان در محضر الهى مقرّبتر و ارجمندتر خواهد شد.
پس بايد همواره با امام عصر(عج) همنوا شد كه: «خدايا! روح و روان ما را لبريز از علم و معرفت كن.» معرفت و شناخت
درباره شناخت كه از ان «نظرية المعرفة» تعبير مىشود تعريفهاى مختلفى كردهاند، كه برترين تعريف از نظر محققين اسلامى اين است كه شناخت يعنى: «تطبيق و هماهنگ كردن مفهوم با مصداق» به عبارت روشنتر هماهنگ سازى مفهوم ذهنى با معيارهاى واقعى خارج از ذهن. بنابراين شناخت يعنى درك كردن، بينش صحيح به واقعيات، كشف نمودن، و حقايق را آن گونه كه هست ديدن، چنان كه در فرازى از يكى دعاها مىخوانيم: «اللهم ارنى الاشياء كما هى؛ خدايا مخلوقات را آن گونه كه هستند به ما نشان بده.» فرق بين شناخت و جهان بينى آن است كه شناخت بر جهان بينى تقدم دارد، مثلاً وقتى سؤال مىشود كه چرا جهان بينىها مختلف است؟ يكى مادّى فكر مىكند، ديگرى الهى؟ پاسخش اين است كه مادى جهان را به گونهاى مىشناسد، و الهى به گونهاى ديگر، بنابر اين اگر خواسته باشيم بدانيم كه فلان ايدئولوژى درست است يا نه، بايد جهان بينى آن را بررسى كنيم. و اگر خواسته باشيم بدانيم فلان جهان بينى درست است يا نه، بايد در مسأله شناخت آن تحقيق كنيم كه درست يا نه. به عبارت ديگر جهان بينىها زاده شناختها هستند، بايد اول شناخت شناس باشيم تا جهان شناس گرديم. و از آنجا كه حقيقت يكى است، دليل بر آن است كه شناخت صحيح نيز يكى است. در نتيجه شناخت بر دو گونه است، شناخت صحيح و شناخت ناصحيح.
البته بايد توجه داشت كه معرفت و شناخت، داراى، اقسامى است، مانند: 1- شناخت سطحى، كه هر فرد با ذهن ساده و فطرى خويش از طريق حواس به آن مىرسد، مثلاً، ديدن جاى پايى به رونده آن پى مىبرد. 2- شناخت علمى و تجربى كه به سادگى در اختيار همه قرار نمىگيرد، بلكه آموزش و ابزارى لازم دارد، مانند معلومات و شناخت به دست آمده از تجربيات، مثلاً نفت موجب شل كردن قير سفت مىشود، و يا تاريخ بيانگر واقعيات ملموس است. 3- شناخت فلسفى كه از قلمرو حس و آزمونهاى تجربى و حسّى خارج است، بلكه از طريق استدلال عقلى مىتوان به نتايج قطعى دست يافت. 4- شناخت عرفانى كه بالاتر از فلسفه است، و بيشتر با عشق و دريافت عميق فطرى و كشف و شهود، سروكار دارد.
پس از توجه به معنى و تعريف شناخت، بايد توجه داشت كه مسأله شناخت از ديدگاه اسلام در جايگاه بسيار رفيعى از اهميت قرار دارد، به طورى كه بر هر انسانى كه طالب كمال است لازم است در اين راستا قدمهاى راسخى بردارد. در حدى كه مطابق دعاى مذكور، خداوند قلب او را پر از معرفت، و لبريز از شناخت كند. توضيح اينكه حيوانات به حكم غريزه طبيعى محدود، راهشان مشخص است، ولى انسان در راهى كه قدم برمىدارد بايد اطلاع كافى از آن داشته باشد. به عنوان مثال در هواپيمايى سوار هستيم، اگر خلبان آن به اصول و ضوابط سمت يابى آگاه نباشد، در كوه و جنگل گم مىشود، و يا بر اثر اصابت با كوه و درخت متلاشى مىگردد. ما نيز اگر در مسير هدايت به نقاط ضعف اخلاقى خود پى نبريم نمىتوانيم در خودمان تحوّل ايجاد كنيم، و با تغيير اساسى به سعادت برسيم. و يا اگر در تحليل مسايل، نقش هر يك را نتوانيم بسنجيم، به حل آن نمىرسيم. چرا بعضى از كشورهاى فقير توانستهاند خود را از فقر نجات دهند، ولى بعضى نتوانستهاند؟ چرا بعضى از جنبشهاى انقلابى پيروز شدهاند و بعضى نشدهاند؟ چرا و چرا؟ يكى از علل اصلى آن عدم شناخت صحيح بوده است. مثلاً هرگاه در داخل شهرى ترافيك سنگينى باعث بروز مشكلات فراوانى گردد، آيا مىدانيد كه اگر از اول در شهرسازى، و عرضه اتومبيل، شناخت صحيح و عمل به آن وجود داشت، آن همه مشكلات و آثار شوم پديد نمىآمد؟ و به طورى كلى آسيبها و انحرافات و ضربه هايى كه بر اثر عدم شناخت نظرى و عملى در طول تاريخ بر سر انسانها آمده، بر اثر هيچ چيزى نيامده است. در اينجا حتماً بايد توجه داشت كه بين سواد و دانش با معرفت و بينش فرق است، چنان كه قبلاً ذكر شد، علم و دانش مىتواند تكميل كننده معرفت باشد، و گرنه به تنهايى نجات بخش نخواهد بود. چه بسا افرادى در جامعه با سواد هستند. ولى با دانش خود مواد مخدّر و مخرّب مىسازند و انسانهاى بسيارى را به بدبختى و فلاكت مىكشانند. و يا بر اثر تقليد ناروا از غرب، و غرور كاذب و تعصب بيجاى ملّى و حزبى و فرهنگ استعمارى، انسانها را به انحراف كشانده و جامعه را در سراشيبى سقوط قرار مىدهند. آنها اگر بينش صحيح مىداشتند باعث آن همه كژىها و تباهىها نمىشدند. در اينجا شايسته است آن مثال مولانا در كتاب مثنوى را به ياد آوريم كه گويد: در هندوستان فيلى را شبانه به روستايى آوردند كه مردم آن روستا اصلاً ف
يل را نديده بودند و نمىشناختند. فيل در طويله تاريك بود، مردم براى شناخت آن هجوم آوردند، يكى در تاريكى داخل طويله شد و دستش به دم فيل رسيد و بيرون آمد و گفت: فيل مانند طناب است، ديگرى دستش به پشت فيل رسيد و گفت: فيل مانند تخت است، و سومى دستش به خرطوم فيل رسيد و گفت: فيل مانند ناودان است، و چهارمى دستش به پاى فيل رسيد و گفت: فيل مانند پايه است و…
از نظرگه گفتشان شد مختلف
آن يكى دالش لقب داد و آن الف
در كف هر يك اگر شمعى بدى
اختلاف از نطقشان بيرون شدى
چشم دريا ديگر است و كف دگر
كف بِهِل وز ديده در دريا نگر(18)
آرى شمع و مشعل روشنى بخش معرفت و شناخت است كه موجب رفع نزاعها و كشمكشها شده و مسيرهاى راست را نشان مىدهد، و انسان را از كج انديشى و انحراف رهايى مىبخشد. معرفت و شناخت از ديدگاه اسلام
قرآن در آيات بسيار، سخن از علم و عقل و تفكّر و معرفت به ميان آورده و انسانها را به كسب آنها فراخوانده است، و در آيات بى شمار از ضد آنها نكوهش نموده و انسانها را با تأكيد از آنها بر حذر داشته است قرآن بيست و هفت بار با جمله واعلموا(بدانيد) با صراحت، انسانها را به تحصيل علم و دانش كه خمير مايه شناخت است فراخوانده و دعوت كرده است.(19) مانند: «اعلموا انّ اللّه يحيى الارض بعد موتها؛(20) بدانيد خداوند زمين را پس از مردنش زنده مىكند.»
قرآن هدف از آفرينش را علم و معرفت دانسته آنجا كه مىفرمايد: «اللّه الّذى خلق سبع سماواتٍ و من الارض مثلهنّ يتنزّل الامر بينهنّ لتعلموا؛(21) خداوند كسى است كه هفت آسمان را آفريد، و از زمين نيز همانند آن را خلق كرد، فرمان او همواره در ميان آنها نازل مىشود، اين براى آن است كه بدانيد.»
قرآن هدف از نزول قرآن را تدبّر و انديشه قرار داده و مىفرمايد: «كتابٌ انزلناه اليك مبارك ليدبّروا آياته و ليتذكّر اولوا الالباب؛(22) اين كتابى پر بركت است كه بر تو نازل كرديم تا در آيات آن تدبّر كنند، و صاحبان فكر و فهم متذكّر شوند.»
و همچنين قرآن هدف از معراج را علم و معرفت دانسته (اسراء – آيه 1) و دعوت خود را با خواندن و علم آغاز كرده (علق – 1 تا 5) و علم و معرفت را نور و روشنى خوانده (رعد – 16) و درك اسرار هستى را ويژه عالمان برشمرده (روم – 22) و علم و معرفت را مايه امتياز انسان بر ساير موجودات، معرفى كرده (بقره – 33) و تفكّر را كليد نجات انسانها دانسته(سبا – 46) است. و با كمال صراحت درجات قرب به خدا را بستگى به درجات ايمان و معرفت، مقررّ فرموده است آنجا كه مىفرمايد: «يرفع اللّه الذين آمنوا منكم و الّذين اوتواالعلم درجاتٍ؛(23) خداوند كسانى را كه از ميان شما ايمان آوردهاند، و آنها كه از علم بهره دارند، به درجات عظيمى بالا مىبرد.»
و خداوند به پيامبرش دستور مىدهد كه براى افزايش علم و معرفتش دعا كند، آنجا كه مىفرمايد: «و قل ربّ زدنى علماً؛(24) بگو پروردگارا علم مرا زيادتر كن.»
نتيجه اين كه قرآن با تعبيرات گوناگون، مردم را به شناخت و عوامل آن دعوت نموده، و با تأكيدات فراوان آنها را به فراگيرى ابزار شناخت و وصول به قلّه آن فراخوانده است.(25) ارزش شناخت از ديدگاه پيشوايان
در اين راستا نيز نظر شما را به چند سخن از پيامبر(ص) و امامان (ع) جلب مىكنيم:
پيامبر اكرم(ص) در سخنى فرمود: «ليس العلم بكثرة التّعلّم، و انّما العلم نورٌ يقذفه اللّه فى قلب من يحبّ…؛(26) علم (حقيقى) به بسيارى آموختن نيست، بلكه نورى است كه خداوند در قلب كسانى كه دوست دارد مىافكند، و به دنبال آن قلب گشوده مىشود، و غيب را مىبيند، سينه او گشاده مىگردد، و در برابر بلا و آزمون الهى، مقاوم مىشود.»
اميرمؤمنان على(ع) در تعريف و تمجيد حجّتهاى الهى مىفرمايد: «هجم بهم العلم على حقيقة البصيرة؛(27) علم و دانش با حقيقت بينايى به آنها روى آورده است.»
امام صادق(ع) مىفرمايد: «دعامة الانسان العقل، و العقل منه الفطنة و الفهم و الحفظ و العلم، و بالعقل يكمل و هو دليله و مبصره و مفتاح امره؛(28) پايه شخصيت آدمى عقل است، هوش و فهم و حافظه و دانش از عقل سرچشمه مىگيرد، و انسان در پرتو عقل، كامل مىگردد. عقل راهنما و روشنگر انسان، و باز كننده درهاى علوم و كمالات به سوى آدمى است.»
ناگفته نماند كه مسأله شناخت داراى بحثهاى ديگرى است مانند: امكان شناخت،ابزار شناخت، منابع شناخت، موانع و آفات شناخت، مراحل شناخت و… كه هركدام توضيح طولانى دارد، كه از حوصله اين مقاله بيرون است، اميد آن كه با دريافت صحيح از علم و شناخت، چراغ زندگى معنوى خود را روشن و پرفروغ نگه داريم، و در پرتو آن به دعاى امام عصر(عج) لبيك بگوييم كه به خدا عرض كرد: «دلهاى ما را از علم و شناخت لبريز و آكنده گردان.» پاورقي ها:پىنوشتها: – 1. بحارالانوار، ج 1، ص 180 و 185. 2. همان، ج 3، ص 14. 3. اصول كافى، ج 1، ص 10 تا 29 ؛ بحار، ج 1، ص 81 تا 161. 4. سوره بقره، آيه 76؛ سوره انعام، آيه 32؛ سوره اعراف، آيه 169 ؛ سوره يونس، آيه 16؛ سوره هود، آيه 51 ؛ سوره يوسف، آيه 109 و… 5. سوره انبياء، آيه 67. 6. سوره ملك، آيه 10. 7. اصول كافى، ج 1، ص 12. 8. همان، ص 16. 9. سوره مجادله، آيه 11. 10. سوره بقره، آيه 269. 11. بحارالانوار، ج 1، ص 194. 12. همان، ج 2، ص 16. 13. همان، و اصول كافى، ج 1، ص 33. 14. اصول كافى، ج 1، ص 34. 15. سوره لقمان، آيه 12 ؛ اصول كافى، ج 1، ص 16. 16. همان، ص 12. 17. بحارالانوار، ج 1، ص 91. 18. ديوان مثنوى به خط ميرخانى، ص 233. 19. المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم، ص 444. 20. سوره حديد، آيه 17. 21. سوره طلاق، آيه 12. 22. سوره ص، آيه 29. 23. سوره مجادله، آيه 11. 24. سوره طه، آيه 114. 25. براى توضيح بيشتر به كتاب تفسير موضوعى پيام قرآن، ج 1، ص 56 به بعد مراجعه شود. 26. تفسير الصراط المستقيم، ج 1، ص 267. 27. نهج البلاغه، حكمت 147. 28. اصول كافى، ج 1، ص 25.