آموزه‏هاى اخلاقى در دعاى حضرت مهدى 8

فراگيرى دانش و بينش‏
در هشتمين فراز از دعاى امام عصر(عج) چنين مى‏خوانيم: «و املأ قلوبنا بالعلم و المعرفة؛خدايا! دل‏هاى ما را از علم و معرفت (دانش و بينش) آكنده و لبريز فرما.»
در اين بخش از دعا سخن از اساس و اركان مهم ارزش‏ها به ميان آمده، كه هرچه بيشتر كسب شود مقام انسان را والاتر و ارجمندتر مى‏سازد. تعبير به «واملأ» (پر كردن و لبريز) اشاره به اين است كه انسان تا مى‏تواند بايد براى كسب علم و معرفت تلاش كند و به تحقيقات علمى و بينشى در همه عرصه‏ها پرداخته و در اين راه سختكوش باشد و در اين راستا زمان و مكان را در نوردد، و سخت‏ترين كارها را تحمّل نمايد. آن گونه كه پيامبر(ص) فرمود: «زگهواره تا گور دانش بجوى». و نيز فرمود: «علم را گرچه با مسافرت به سرزمين چين باشد به دست آوريد.» «و اگر مردم مى‏دانستند كه ارزش علم چقدر زياد است، آن را گرچه با خون دل، و رفتن به اعماق درياهاى عظيم مى‏آموختند.»(1)
مسأله ديگر در اين فراز از دعا، موضوع معرفت و شناخت است، كه ما از آن به بينش تعبير مى‏كنيم، علم خشك و بى هدف، هرگز كارساز نيست، آنچه كه علم را بارور و هدفمند و جهت دار مى‏كند، معرفت و بينش است، شناخت همچون چراغى است كه مسير حركت علم را روشن نموده، و آن را از ره روى در كژراهه‏ها و سقوط در چاه و درّه‏ها حفظ كرده، و به مقصود و مطلوب مى‏رساند. و بهتر اين است كه بگوييم علم و معرفت دو مقوله مكمّل همديگر هستند، و هر كدام بدون ديگرى ناقص خواهند بود، اين دو مانند دو بال و پر پرنده‏اى كه موجب پرواز مى‏شوند، و با يك پر و بال نمى‏توان پرواز كرد، و به عبارت روشن‏تر علم بيشتر با عقل و تفكّر رابطه دارد، ولى معرفت بيشتر با دل و عشق و عواطف آگاهانه سروكار دارد. تا آنجا كه گفته‏اند:
عالمان از گناه توبه كنند

عارفان از عبادت استغفار

بر همين اساس امام صادق(ع) فرمود: «عارف، شخصش با مردم است، ولى قلبش (شخصيتش) با خدا است، كه اگر قلب او به اندازه يك چشم به هم زدن از خدا غافل گردد بر اثر عشق و شوق شديد به خدا (كه بر اثر غفلت، به درد فراق گرفتار شده) مى‏ميرد.»(2) چنان كه گفته‏اند:
اى دوست برو عشق زپروانه بياموز

كان سوخته را جان شد و فرياد نيامد
نقل مى‏كنند به عنوان مثال: در مسأله خداشناسى دوگونه راه وجود دارد. 1- راه علمى 2- راه عرفانى. در مورد اول انسان بر اثر گسترش علم و دانش به دقايق و حكمت‏هاى جهان آفرينش پى مى‏برد، و بر خداشناسى خود مى‏افزايد، و در مى‏يابد كه ممكن نيست آن همه شگفتى‏ها خود به خود و تصادفى ايجاد شده باشند. ولى در مورد دوم (راه عرفانى) علاوه بر اين كه از علم بهره مى‏گيرد، روح خود را بر فراز علم به پرواز در مى‏آورد، و بر اثر رياضت علمى و پرهيز دل را آيينه ذات پاك خدا مى‏كند، و همه ذرات وجودش خدا بين مى‏گردد، چنان كه گويند: از عارفى ربّانى پرسيدند: چونى؟ در پاسخ گفت: «به مقامى رسيده‏ام كه همه چيز از ستارگان و زمين و باريدن باران و برف، و… به ميل من انجام مى‏شود، و با خواست من صورت مى‏گيرد.» پرسش گران مى‏دانستند كه او آدم وارسته‏اى است و دروغ نمى‏گويد، لذا از او پرسيدند: چگونه همه چيز به ميل تو انجام مى‏شود؟ در پاسخ گفت: «من آنچه را خداوند بخواهد همان را مى‏خواهم، و آنچه را او نخواهد، آن را نمى‏خواهم، بنابراين خواسته خدا خواست من و خواست من خواست خداست» اين پاسخ نشانگر اوج معرفت است، كه از مقام علم بالاتر خواهد بود.
مرحوم عارف سالك شيخ رجبعلى خياط اسمش را با زحمت مى‏نوشت، ولى چنان آيات قرآن را تفسير و روايات را معنى مى‏كرد كه همه مات و مبهوت مى‏شدند. چرا؟ چون اهل دل و عرفان بود و بر همين اساس با باطن قرآن انس عجيبى داشت و از آن بهره‏هاى عميق مى‏گرفت كه از علم خشك تنها چنين بهره‏گيرى ممكن نيست.
مثال ديگر در فرق بين عالم و عارف را مى‏توان چنين ترسيم كرد: عالم مى‏خواهد از نهرى عبور كند، به دنبال پل مى‏گردد، ولى تا او بيايد و پل را پيدا كند، عارف (كه ديوانه حق و عاشق است) ديوانه وار به آب زده و سريع‏تر به مقصد مى‏رسد.
مذهب عاشق ز مذهب‏ها جداست‏

عاشقان را ملّت و مذهب جدا است‏
با اين اشاره نظر شما را به توضيح فراز مذكور از دعاى امام عصر(عج) جلب مى‏كنيم: ارزش عقل و خردگرايى‏
عقل و تعقل و خردورزى از پايه‏ها و مايه‏هاى اصلى علم و معرفت است، كه اگر آن نباشد هرگز نمى‏توان به علم و معرفت رسيد، و يا از علم و معرفت بهره‏مند شد، خداوند هيچ نعمتى را كه برتر از عقل باشد به بشر نداده است، عقل چراغ تابان بر سر راه علم و معرفت و هدايت است، عقل ركن اساسى براى ترقّى و رشد به سوى قلّه عظمت انسانيت است. بر همين اساس در جوامع حديثى اسلام، قبل از علم و معرفت، سخن از عقل و ضد آن و جهل به ميان آمده است(3) و در قرآن مسأله تعقل و تدبّر بسيار تأكيد شده است. تا آنجا كه يازده‏بار با استفهام سرزنش‏آميز فرموده: «افلا تعقلون؛(4) آيا عقل خود را به كار نمى‏اندازيد؟ آيا در كارها نمى‏انديشيد؟» و در نكوهش بت‏پرستان مى‏فرمايد: «افٍّ لكم و لما تعبدون من دون اللّه افلا تعقلون؛(5) اف بر شما و بر آنچه جز خدا مى‏پرستيد، آيا تعقل و انديشه نمى‏كنيد؟.» و از زبان دوزخيان كه در دوزخ افتاده‏اند مى‏گويد آنها مى‏گويد: «لوكنّا نسمع او نعقل ماكنّا فى اصحاب السّعير؛(6) اگر ما گوش شنوا داشتيم يا تعقّل مى‏كرديم، در ميان دوزخيان نبوديم.»
در روايات اسلامى نيز سخن پيرامون ارزش تعقّل بسيار است كه در اينجا تنها به ذكر دو مورد بسنده مى‏شود.
1- رسول خدا(ص) فرمود: «خداوند به بندگانش چيزى را برتر از عقل عطا نكرده است، زيرا خوابيدن خردمند از شب زنده دارى جاهل بهتر است، و در خانه ماندن عاقل از سفر(حج و جهاد) جاهل بهتر است، خداوند پيامبرش را جز براى تكميل عقل مبعوث نكرد…»(7)
2- امام كاظم(ع) به هشام فرمود: «خداوند براى مردم دو حجّت دارد، حجت آشكار و حجت پنهان، حجّت آشكار، رسولان و پيامبران و امامان(ع) هستند، و حجت پنهان عقل مردم مى‏باشد.»(8) نتيجه اين كه براى رسيدن به علم و معرفت كه در دعاى مذكور امام عصر(عج) آمده، مسأله تعقل و انديشيدن از اركان آن است، و رابطه تنگاتنگ با علم و معرفت داشته و اين سه تكميل كننده همديگر مى‏باشند. ارزش مقام علم و علما
در اسلام و همه اديان آسمانى تحريف نشده، براى علم و علما، ارزش بسيار و فوق العاده ذكر شده است. در قرآن آيات متعددى بيانگر اين مطلب است از جمله مى‏فرمايد: «يرفع اللّه الّذين آمنوا منكم و الّذين اوتوا العلم درجاتٍ؛(9) خداوند كسانى را كه ايمان آورده‏اند و كسانى را كه علم به آنها داده شده درجات عظيم مى‏بخشد.» و نيز مى‏فرمايد: «و من يؤت الحكمة فقد اوتى خيراً كثيراً؛(10) و به هر كس كه دانش داده شده خير فراوانى داده شده است.»
و در گفتار پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) در موارد بى‏شمارى سخن از اوج ارزش علم و علما و دانش به ميان آمده كه نظر شما را به ذكر چند نمونه جلب مى‏كنيم:
امام صادق(ع) فرمود: «انسان‏هاى كامل دو دسته‏اند: 1-دانشمند 2- شاگرد دانشمند. و افرادى كه از اين دو دسته نيستند، زندگيشان پوچ و بر باد است.»(11) رسول خدا(ص) فرمود: «اذا كان يوم القيامة وزّن مداد العلماء بدماء الشّهداء فيرجّح مداد العماء على دماء الشّهداء؛(12) وقتى روز قيامت برپا مى‏شود، مركّب قلم دانشمندان را با خون شهيدان راه خدا، وزن مى‏كنند و مى‏سنجند، مركّب قلم دانشمندان بر خون شهيدان سنگين‏تر و برتر خواهد شد.»
امام صادق(ع) فرمود: «عالمٌ ينتفع بعلمه افضل من سبعين الف عابدٍ؛(13) ارزش دانشمندى كه از علم خود بهره ببرد(و يا ديگران از علمش بهره‏مند شوند) برتر از ارزش هفتاد هزار عابد است.»
نيز فرمود: «برترى دانشمند بر عابد بى دانش، همانند برترى درخشش ماه شب چهارده بر نور ستارگان است.»(14)
نتيجه اين كه علم كه ضد آن جهل است، نور درخشانى براى انسان است، و به عكس جهل و نادانى موجب ظلمت و گمراهى انسان مى‏شود. بايد با كسب نور علم و در پرتو آن، بر كمالات خود بيفزاييم، و چراغ بدست، تاريكى‏ها را از سر راه خود دور كرده تا به چاه ضلالت نيفتيم. و طبق دعاى فوق، آنچه مى‏توانيم بر علم خود بيفزاييم به گونه‏اى كه قلوب خود را سرشار از علم كنيم تا انوار علم بر همه زواياى صفحه قلب و روح و روان ما بتابد، كه در اين صورت مى‏تواند آيينه جمال الهى شود. علمى كه آميخته با عقل و عرفان باشد و گرنه موجب ترقى نخواهد شد. چنانكه لقمان در پرتو انوار علم و عقل به مقام عالى حكمت رسيد، و خداوند او را حكيم خواند و فرمود: «و لقد آتينا لقمان الحكمة؛ ما به لقمان حكمت عطا كرديم.» كه به فرموده امام كاظم(ع) منظور از اين حكمت فهم و عقل است.(15)
در تأييد اين مطلب نظر شما را به دو داستان زير جلب مى‏كنم:
1- سليمان ديلمى از پدرش نقل مى‏كند كه گفت: به امام صادق(ع) عرض كردم: فلان كس از نظر عبادت و دين و فضل در سطح بالا است، آن حضرت پرسيد: عقلش چگونه است؟ گفتم نمى‏دانم، فرمود: پاداش الهى به اندازه عقل به افراد داده مى‏شود، مردى در بنى اسرائيل در جزيره بسيار خوش آب و هوا و سبززار مشغول عبادت بود، يكى از فرشتگان خدا او را از نزديك ديد، فريفته عبادت او شد(خيال كرد او در نزد خدا بسيار پاداش دارد) عرض كرد: خدايا! پاداش اين بنده‏ات را به من بنمايان، خداوند به او نشان داد، و آن مقدار را ناچيز شمرد. خداوند به او وحى كرد، نزد آن عابد برو ساعتى همراه او باش، آن فرشته به صورت انسانى نزد عابد آمد، عابد از او پرسيد: تو كيستى؟ او گفت مردى عابد هستم، چون از مقام و عبادت تو در اين مكان آگاه شدم، آمدم با تو عبادت خدا كنم. پس آن روز را با او بود. چون صبح شد فرشته به او گفت: «جاى بسيار پاكيزه و شادابى دارى كه فقط براى عبادت خوب است.» عابد گفت: اينجا خوب است، ولى يك عيب دارد. فرشته گفت آن عيب چيست؟ عابد گفت: «خداوند يك چهارپايى ندارد، اگر او خرى مى‏داشت و در اينجا مى‏چرانيدم بسيار خوب است، به راستى حيف است كه اين علف‏ها از بين بروند.» فرشته گفت: آيا پروردگارت الاغى ندارد؟ عابد گفت: اگر خدا خرى مى‏داشت چنين علفى ضايع نمى‏شد. در اين هنگام خداوند به فرشته چنين وحى كرد:«من آن عابد را به اندازه عقلش پاداش مى‏دهم.»(16)
2- نظير اين مطلب از امام باقر(ع) روايت شده كه حضرت موسى(ع) مردى از بنى اسرائيل را ديد كه سجده‏هاى طولانى مى‏كند، و بسيار خاموش است (و زبانش را كنترل مى‏نمايد) و هرجا مى‏رود، او نيز همراهش حركت مى‏كند، در يكى از روزها با هم به صحراى بسيار سرسبز و خرّم رسيدند، در اين هنگام آن مرد آهى جانكاه كشيد. موسى(ع) به او گفت: چرا آه كشيدى؟ او گفت: «آرزو داشتم خدايم يك الاغى مى‏داشت، و من آن را در اينجا مى‏چرانيدم.» موسى(ع) با شنيدن اين سخن به طور طولانى سردر گريبان غم فرو برد، و از روى اندوه عميق بر زمين نگاه مى‏كرد، كه چرا سطح فكر اين مرد عابد آنقدر پايين است. خداوند به موسى(ع) وحى كرد: «چرا از سخنان اين بنده‏ام آن چنان يكه خوردى و غمگين شدى؟ من بندگانم را به اندازه عقلشان پاداش مى‏دهم.»(17) آرى پيامبران از احمقى بعضى از انسان‏ها غمگين مى‏شوند.
بنابراين آنچه كه به كمالات انسان مى‏افزايد دانش و بينش و عواملى است كه بر عقل انسان بيفزايد، و هرچه بر عقل و درك افزوده شود، انسان در محضر الهى مقرّب‏تر و ارجمندتر خواهد شد.
پس بايد همواره با امام عصر(عج) همنوا شد كه: «خدايا! روح و روان ما را لبريز از علم و معرفت كن.» معرفت و شناخت‏
درباره شناخت كه از ان «نظرية المعرفة» تعبير مى‏شود تعريف‏هاى مختلفى كرده‏اند، كه برترين تعريف از نظر محققين اسلامى اين است كه شناخت يعنى: «تطبيق و هماهنگ كردن مفهوم با مصداق» به عبارت روشن‏تر هماهنگ سازى مفهوم ذهنى با معيارهاى واقعى خارج از ذهن. بنابراين شناخت يعنى درك كردن، بينش صحيح به واقعيات، كشف نمودن، و حقايق را آن گونه كه هست ديدن، چنان كه در فرازى از يكى دعاها مى‏خوانيم: «اللهم ارنى الاشياء كما هى؛ خدايا مخلوقات را آن گونه كه هستند به ما نشان بده.» فرق بين شناخت و جهان بينى آن است كه شناخت بر جهان بينى تقدم دارد، مثلاً وقتى سؤال مى‏شود كه چرا جهان بينى‏ها مختلف است؟ يكى مادّى فكر مى‏كند، ديگرى الهى؟ پاسخش اين است كه مادى جهان را به گونه‏اى مى‏شناسد، و الهى به گونه‏اى ديگر، بنابر اين اگر خواسته باشيم بدانيم كه فلان ايدئولوژى درست است يا نه، بايد جهان بينى آن را بررسى كنيم. و اگر خواسته باشيم بدانيم فلان جهان بينى درست است يا نه، بايد در مسأله شناخت آن تحقيق كنيم كه درست يا نه. به عبارت ديگر جهان بينى‏ها زاده شناخت‏ها هستند، بايد اول شناخت شناس باشيم تا جهان شناس گرديم. و از آنجا كه حقيقت يكى است، دليل بر آن است كه شناخت صحيح نيز يكى است. در نتيجه شناخت بر دو گونه است، شناخت صحيح و شناخت ناصحيح.
البته بايد توجه داشت كه معرفت و شناخت، داراى، اقسامى است، مانند: 1- شناخت سطحى، كه هر فرد با ذهن ساده و فطرى خويش از طريق حواس به آن مى‏رسد، مثلاً، ديدن جاى پايى به رونده آن پى مى‏برد. 2- شناخت علمى و تجربى كه به سادگى در اختيار همه قرار نمى‏گيرد، بلكه آموزش و ابزارى لازم دارد، مانند معلومات و شناخت به دست آمده از تجربيات، مثلاً نفت موجب شل كردن قير سفت مى‏شود، و يا تاريخ بيانگر واقعيات ملموس است. 3- شناخت فلسفى كه از قلمرو حس و آزمون‏هاى تجربى و حسّى خارج است، بلكه از طريق استدلال عقلى مى‏توان به نتايج قطعى دست يافت. 4- شناخت عرفانى كه بالاتر از فلسفه است، و بيشتر با عشق و دريافت عميق فطرى و كشف و شهود، سروكار دارد.
پس از توجه به معنى و تعريف شناخت، بايد توجه داشت كه مسأله شناخت از ديدگاه اسلام در جايگاه بسيار رفيعى از اهميت قرار دارد، به طورى كه بر هر انسانى كه طالب كمال است لازم است در اين راستا قدم‏هاى راسخى بردارد. در حدى كه مطابق دعاى مذكور، خداوند قلب او را پر از معرفت، و لبريز از شناخت كند. توضيح اينكه حيوانات به حكم غريزه طبيعى محدود، راهشان مشخص است، ولى انسان در راهى كه قدم برمى‏دارد بايد اطلاع كافى از آن داشته باشد. به عنوان مثال در هواپيمايى سوار هستيم، اگر خلبان آن به اصول و ضوابط سمت يابى آگاه نباشد، در كوه و جنگل گم مى‏شود، و يا بر اثر اصابت با كوه و درخت متلاشى مى‏گردد. ما نيز اگر در مسير هدايت به نقاط ضعف اخلاقى خود پى نبريم نمى‏توانيم در خودمان تحوّل ايجاد كنيم، و با تغيير اساسى به سعادت برسيم. و يا اگر در تحليل مسايل، نقش هر يك را نتوانيم بسنجيم، به حل آن نمى‏رسيم. چرا بعضى از كشورهاى فقير توانسته‏اند خود را از فقر نجات دهند، ولى بعضى نتوانسته‏اند؟ چرا بعضى از جنبش‏هاى انقلابى پيروز شده‏اند و بعضى نشده‏اند؟ چرا و چرا؟ يكى از علل اصلى آن عدم شناخت صحيح بوده است. مثلاً هرگاه در داخل شهرى ترافيك سنگينى باعث بروز مشكلات فراوانى گردد، آيا مى‏دانيد كه اگر از اول در شهرسازى، و عرضه اتومبيل، شناخت صحيح و عمل به آن وجود داشت، آن همه مشكلات و آثار شوم پديد نمى‏آمد؟ و به طورى كلى آسيب‏ها و انحرافات و ضربه هايى كه بر اثر عدم شناخت نظرى و عملى در طول تاريخ بر سر انسان‏ها آمده، بر اثر هيچ چيزى نيامده است. در اينجا حتماً بايد توجه داشت كه بين سواد و دانش با معرفت و بينش فرق است، چنان كه قبلاً ذكر شد، علم و دانش مى‏تواند تكميل كننده معرفت باشد، و گرنه به تنهايى نجات بخش نخواهد بود. چه بسا افرادى در جامعه با سواد هستند. ولى با دانش خود مواد مخدّر و مخرّب مى‏سازند و انسان‏هاى بسيارى را به بدبختى و فلاكت مى‏كشانند. و يا بر اثر تقليد ناروا از غرب، و غرور كاذب و تعصب بيجاى ملّى و حزبى و فرهنگ استعمارى، انسان‏ها را به انحراف كشانده و جامعه را در سراشيبى سقوط قرار مى‏دهند. آنها اگر بينش صحيح مى‏داشتند باعث آن همه كژى‏ها و تباهى‏ها نمى‏شدند. در اينجا شايسته است آن مثال مولانا در كتاب مثنوى را به ياد آوريم كه گويد: در هندوستان فيلى را شبانه به روستايى آوردند كه مردم آن روستا اصلاً ف

يل را نديده بودند و نمى‏شناختند. فيل در طويله تاريك بود، مردم براى شناخت آن هجوم آوردند، يكى در تاريكى داخل طويله شد و دستش به دم فيل رسيد و بيرون آمد و گفت: فيل مانند طناب است، ديگرى دستش به پشت فيل رسيد و گفت: فيل مانند تخت است، و سومى دستش به خرطوم فيل رسيد و گفت: فيل مانند ناودان است، و چهارمى دستش به پاى فيل رسيد و گفت: فيل مانند پايه است و…
از نظرگه گفتشان شد مختلف‏

آن يكى دالش لقب داد و آن الف‏
در كف هر يك اگر شمعى بدى‏

اختلاف از نطقشان بيرون شدى‏
چشم دريا ديگر است و كف دگر

كف بِهِل وز ديده در دريا نگر(18)

آرى شمع و مشعل روشنى بخش معرفت و شناخت است كه موجب رفع نزاع‏ها و كشمكش‏ها شده و مسيرهاى راست را نشان مى‏دهد، و انسان را از كج انديشى و انحراف رهايى مى‏بخشد. معرفت و شناخت از ديدگاه اسلام‏
قرآن در آيات بسيار، سخن از علم و عقل و تفكّر و معرفت به ميان آورده و انسان‏ها را به كسب آن‏ها فراخوانده است، و در آيات بى شمار از ضد آنها نكوهش نموده و انسان‏ها را با تأكيد از آنها بر حذر داشته است قرآن بيست و هفت بار با جمله واعلموا(بدانيد) با صراحت، انسان‏ها را به تحصيل علم و دانش كه خمير مايه شناخت است فراخوانده و دعوت كرده است.(19) مانند: «اعلموا انّ اللّه يحيى الارض بعد موتها؛(20) بدانيد خداوند زمين را پس از مردنش زنده مى‏كند.»
قرآن هدف از آفرينش را علم و معرفت دانسته آنجا كه مى‏فرمايد: «اللّه الّذى خلق سبع سماواتٍ و من الارض مثلهنّ يتنزّل الامر بينهنّ لتعلموا؛(21) خداوند كسى است كه هفت آسمان را آفريد، و از زمين نيز همانند آن را خلق كرد، فرمان او همواره در ميان آنها نازل مى‏شود، اين براى آن است كه بدانيد.»
قرآن هدف از نزول قرآن را تدبّر و انديشه قرار داده و مى‏فرمايد: «كتابٌ انزلناه اليك مبارك ليدبّروا آياته و ليتذكّر اولوا الالباب؛(22) اين كتابى پر بركت است كه بر تو نازل كرديم تا در آيات آن تدبّر كنند، و صاحبان فكر و فهم متذكّر شوند.»
و همچنين قرآن هدف از معراج را علم و معرفت دانسته (اسراء – آيه 1) و دعوت خود را با خواندن و علم آغاز كرده (علق – 1 تا 5) و علم و معرفت را نور و روشنى خوانده (رعد – 16) و درك اسرار هستى را ويژه عالمان برشمرده (روم – 22) و علم و معرفت را مايه امتياز انسان بر ساير موجودات، معرفى كرده (بقره – 33) و تفكّر را كليد نجات انسانها دانسته(سبا – 46) است. و با كمال صراحت درجات قرب به خدا را بستگى به درجات ايمان و معرفت، مقررّ فرموده است آنجا كه مى‏فرمايد: «يرفع اللّه الذين آمنوا منكم و الّذين اوتواالعلم درجاتٍ؛(23) خداوند كسانى را كه از ميان شما ايمان آورده‏اند، و آنها كه از علم بهره دارند، به درجات عظيمى بالا مى‏برد.»
و خداوند به پيامبرش دستور مى‏دهد كه براى افزايش علم و معرفتش دعا كند، آنجا كه مى‏فرمايد: «و قل ربّ زدنى علماً؛(24) بگو پروردگارا علم مرا زيادتر كن.»
نتيجه اين كه قرآن با تعبيرات گوناگون، مردم را به شناخت و عوامل آن دعوت نموده، و با تأكيدات فراوان آنها را به فراگيرى ابزار شناخت و وصول به قلّه آن فراخوانده است.(25) ارزش شناخت از ديدگاه پيشوايان‏
در اين راستا نيز نظر شما را به چند سخن از پيامبر(ص) و امامان (ع) جلب مى‏كنيم:
پيامبر اكرم(ص) در سخنى فرمود: «ليس العلم بكثرة التّعلّم، و انّما العلم نورٌ يقذفه اللّه فى قلب من يحبّ…؛(26) علم (حقيقى) به بسيارى آموختن نيست، بلكه نورى است كه خداوند در قلب كسانى كه دوست دارد مى‏افكند، و به دنبال آن قلب گشوده مى‏شود، و غيب را مى‏بيند، سينه او گشاده مى‏گردد، و در برابر بلا و آزمون الهى، مقاوم مى‏شود.»
اميرمؤمنان على(ع) در تعريف و تمجيد حجّت‏هاى الهى مى‏فرمايد: «هجم بهم العلم على حقيقة البصيرة؛(27) علم و دانش با حقيقت بينايى به آنها روى آورده است.»
امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «دعامة الانسان العقل، و العقل منه الفطنة و الفهم و الحفظ و العلم، و بالعقل يكمل و هو دليله و مبصره و مفتاح امره؛(28) پايه شخصيت آدمى عقل است، هوش و فهم و حافظه و دانش از عقل سرچشمه مى‏گيرد، و انسان در پرتو عقل، كامل مى‏گردد. عقل راهنما و روشنگر انسان، و باز كننده درهاى علوم و كمالات به سوى آدمى است.»
ناگفته نماند كه مسأله شناخت داراى بحث‏هاى ديگرى است مانند: امكان شناخت،ابزار شناخت، منابع شناخت، موانع و آفات شناخت، مراحل شناخت و… كه هركدام توضيح طولانى دارد، كه از حوصله اين مقاله بيرون است، اميد آن كه با دريافت صحيح از علم و شناخت، چراغ زندگى معنوى خود را روشن و پرفروغ نگه داريم، و در پرتو آن به دعاى امام عصر(عج) لبيك بگوييم كه به خدا عرض كرد: «دل‏هاى ما را از علم و شناخت لبريز و آكنده گردان.» پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. بحارالانوار، ج 1، ص 180 و 185. 2. همان، ج 3، ص 14. 3. اصول كافى، ج 1، ص 10 تا 29 ؛ بحار، ج 1، ص 81 تا 161. 4. سوره بقره، آيه 76؛ سوره انعام، آيه 32؛ سوره اعراف، آيه 169 ؛ سوره يونس، آيه 16؛ سوره هود، آيه 51 ؛ سوره يوسف، آيه 109 و… 5. سوره انبياء، آيه 67. 6. سوره ملك، آيه 10. 7. اصول كافى، ج 1، ص 12. 8. همان، ص 16. 9. سوره مجادله، آيه 11. 10. سوره بقره، آيه 269. 11. بحارالانوار، ج 1، ص 194. 12. همان، ج 2، ص 16. 13. همان، و اصول كافى، ج 1، ص 33. 14. اصول كافى، ج 1، ص 34. 15. سوره لقمان، آيه 12 ؛ اصول كافى، ج 1، ص 16. 16. همان، ص 12. 17. بحارالانوار، ج 1، ص 91. 18. ديوان مثنوى به خط ميرخانى، ص 233. 19. المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم، ص 444. 20. سوره حديد، آيه 17. 21. سوره طلاق، آيه 12. 22. سوره ص، آيه 29. 23. سوره مجادله، آيه 11. 24. سوره طه، آيه 114. 25. براى توضيح بيشتر به كتاب تفسير موضوعى پيام قرآن، ج 1، ص 56 به بعد مراجعه شود. 26. تفسير الصراط المستقيم، ج 1، ص 267. 27. نهج البلاغه، حكمت 147. 28. اصول كافى، ج 1، ص 25.