امام خمينى و دفاع از ارزش‏هاى اسلامى

ميراث معصومين‏
در قرآن مى‏خوانيم: «الّذين يبلّغون رسالات اللّه و يخشونه ولايخشون احداً الّا اللّه و كفى باللّه حسيباً(1) كسانى كه رسالت‏هاى الهى را به مردم مى‏رسانند و تنها از او بيم دارند و از هيچ كسى جز حق تعالى واهمه‏اى به دل راه نمى‏دهند و همين بس كه خداوند، حسابگر (و پاداش دهنده اعمالشان) مى‏باشد.»
اين كلام آسمانى به يكى از مهم‏ترين‏هاى برنامه‏هاى فرستادگان الهى اشاره دارد و تأكيد مى‏نمايد افرادى كه مى‏خواهند چنين وظيفه‏اى را بر عهده گيرند در اين مسير از كسى وحشتى ندارند زيرا در راه خدا بايد قاطعانه پيش رفت و بايد بى اعتنا به جوّ سازى‏هاى عوام، توطئه‏هاى فاسدان، مفسدان،زورگويان و عوامل استكبار، برنامه‏هاى خويش را پى‏گيرند. اين آيه دليل آشكارى است براى اين كه شرط اساسى براى پيشرفت در مسايل ارزشى و فرهنگى اخلاص و عدم وحشت از هر چيزى است، كسانى كه چنين رسالت سنگينى را پذيرا شده‏اند هيچ عاملى بر تصميم و اراده و برنامه آنان اثر نمى‏گذارد.
اصولاً كار بزرگان دين و وارثان راستين انبياء اين است كه راه را براى اصلاح جامعه، رشد و آگاهى افراد و سوق دادن انسان‏ها به سوى ايمان و پارسايى هموار سازند و جهت عملى ساختن اين برنامه‏ها آفت‏ها و موانع را از ميان برمى‏دارند، قاطعانه پيش مى‏روند، سخنان غير منطقى، سست و بى‏اساس بدگويان و مخالفان، تأثيرى در راهى كه آنان برگزيده‏اند ندارد. چرا كه اين شخصيت‏ها طالب حق‏اند و متوجه اين واقعيت‏اند كه بايد رضايت پروردگار را بدست آورند نه رضايت دسته‏ها، گروهها، جمعيت‏ها، احزاب و مانند آن‏ها را.
در حديث مشهورى آمده است: «انّ العلماء ورثة الانبياء؛(2) دانشمندان وارثان پيامبرانند.»
ارث پيامبران چيزى جز هدايت، تعليم، پايدارى، احياى نفوس، ارشاد و تصحيح مسير بشريت نمى‏باشد. عالمانى كه وارثان فرستادگان آسمانى هستند در تعهدات و تكاليف انسانى و اجتماعى و دينى پيامبر، وارث اويند و بايد جاى خالى پيامبر را در ميان جوامع بشرى پركنند عالمى مى‏تواند حركت سترگ انبياء را استمرار ببخشد كه چون حضرت ابراهيم(ع) تبر ايمان و خرد را بر دوش گيرد و بت‏هاى خوديت، خرافه و جهالت را درهم بكوبد، به مثابه حضرت موسى(ع) براى سرنگونى جبّاران، در هر چهره‏اى كه باشند، لحظه‏اى از پاى نايستد و چون نبى اكرم(ص) و پيامبر اعظم حضرت ختمى مرتبت با خلقى عالى و معنويتى فوق العاده، و قداستى شگفت انگيز، مروّج فضايل و مكارم باشد كه خود در عرصه انديشه و عمل به آنها التزام دارد و به بهترين نحو آنها را در زندگى فردى و اجتماعى خويش پياده كرده است و نيز همچون اميرمؤمنان(ع) و جانشينان بر حق او، به بيان احكام و معارف الهى در فرصت‏هاى مقتضى بپردازد و سنت پيامبر، حضرت محمد(ص) را زنده نگاه دارد و فرهنگ سياسى جامعه را شجاعانه اصلاح كند. براى گسترش حقايق اسلامى و دفاع از حريم ديانت، جلوگيرى از تحريف‏ها و بدعت‏ها، به پرورش شاگردانى پرمايه، دانشور و مؤمن اهتمام ورزد. جبهه حق را رهبرى كند و در هر شرايطى يارى آنان را فراموش نكند. و ستيز با كفر و نفاق وظيفه اصليش باشد و اين كه در حديثى تصريح گرديده كه: «الفقها امناء الرُسُل(3)؛ دانشوران امانت داران فرستادگان خدايند.» امانت همان محتواى رسالت است كه دانشمند مسلمان بايد در نشر و تبليغ آن بكوشد و به هنگام حضور موانع، براى رفع آن‏ها قيام كند. او بايد خارها و علف‏هاى هرزى را كه اجازه نمى‏دهند در سرزمين نفوس بشرى گل‏هاى فضيلت و عدالت كاشته شود و برويد، كنار زند. حضرت على(ع) مسؤوليت‏هاى اجتماعى را تنها متوجه حكّام و اميران نمى‏دانند و مى‏فرمايند: «و ما اخذ اللّه على العلماء الّا يقاروا على كظة ظالم و لاسغب مظلوم؛(4) و قرارى كه خدا با دانشمندان دارد كه با ظالمان قرار نداشته باشند و بر سيرى آنان و گرسنگى مظلوم تاب نياورند.»
قرآن اصرار دارد كه بايد در برابر كفر و عناد بسيج گرديد و نيروها را مهيا ساخت: «و اعدّوا لهم مااستطعتم من قوة»(5) در طريق نشر فرهنگ قرآن و عترت و استقرار موازين الهى، برخى شرايط پيش مى‏آيد كه انسان تصوّر مى‏نمايد براى پشت سرنهادن موانع و صعوبت‏ها، با پيروان اديان و فرق ديگر آن چنان بايد كنار بيايد كه زمينه‏هاى خشنودى و رضايت آنان را فراهم سازد. اما واقعيت مسلّم و محتوم اين است كه قرآن آن را مطرح مى‏نمايد: يعنى به تعبير كلام وحى دشمنان و مخالفان موقعى رضايت خود را اعلام مى‏دارند كه مؤمنين از ايمان، تقوا و دستورات قرآنى و سنّت نبوى دست بردارند. بر اين اساس پيروى از خواسته‏هاى استكبار، ليبراليسم، پلوراليسم و هر تفكر ضد الهى، با فرهنگ قرآن، تباينى آشكار دارد: «ولن ترضى عنك اليهود ولا النصارى حتّى تتّبع ملّتهم قل انّ هدى اللّه هو الهدى و لئن اتبعت اهواهم بعد الّذى جاءك من العلم مالك من اللّه من ولىّ ولانصير(6)؛ در جاى ديگر قرآن از اين كه مؤمنان، افرادى جز اهل خودشان را به عنوان محرم اسرار بگيرند نهى كرده است: «يا ايّها الّذين آمنوا لاتتّخذوا بطانةً من دونكم لايألونكم خبالاً ودّوا ما عنتم قد بدت البغضاء من افواهم و ما تخفى صدورهم أكبر قد بيّنا لكم الآيات ان كنتم تعقلون(7)؛ البته استقامت در راه حق نياز به يقين، ايمان و توكل دارد و از كمى همراهان نبايد واهمه داشت چنانچه حضرت على(ع) فرموده‏اند: «لاتستوحشوا فى طريق الهدى لقلّة اهله».(8) مقاومتى فراگير
حضرت امام خمينى(ره) خورشيد درخشان قيام در سپهر تشيع بود كه آيات نجات وحيات را بر صحيفه سرخ فجر نگاشت. سمند انقلابش سرادق كفر، نفاق و الحاد را سرنگون ساخت و انسان‏هاى مشتاق حق و تشنه فضيلت را از تيرگى و تباهى رهانيد و به سرزمين عزت و سربلندى رسانيد و كوشيد آيه شريفه: «اللّه ولىّ الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور»(9) را تحقق عينى و عملى ببخشد.
امام در خصوص ارزش‏هاى مقدس و ولاى دينى، باورهاى مذهبى و رعايت حريم الهى به حق و به جدّ غيرت فوق العاده‏اى داشت و كوشيد با بيانات، موضع‏گيرى‏ها و رفتارهاى خويش دفاع از ديانت را در بين امّت مسلمان به عنوان سنتى پسنديده، جارى و سارى نمايد.
امام كوچكترين سستى و مسامحه در روحيه مسلمين را برنمى‏تابيد زيرا اعتقاد داشت، چنين عارضه‏اى حريم ديانت را مورد خدشه قرار مى‏دهد،صبغه مذهبى را كمرنگ كرده و در صورت استمرار، تسامح و سستى در جامعه اسلامى ملّتى را كه با سلاح ايمان به نبرد با اهريمنان پرداخته و از دژهاى استوار معنويت صيانت مى‏كند، چنان دچار آفت مى‏نمايد كه اگر خصم در روز روشن به سرزمين ايمان و پارسايى يورش آورد، مسلمين خم به ابرو نياورند و رگ غيرتشان كه با شعارهاى دروغين مداهنه و تساهل تخدير شده به جوش نيايد و بدين گونه زمينه‏هاى هجوم همه جانبه استكبار و نفاق مدرن به مرزهاى اعتقادى فراهم گردد.
امام در فراز پيامى به مناسبت نوروز سال 1359 مى‏فرمايند: «ما بايد حسابمان را با قدرت‏ها و ابرقدرت‏ها يكسره كنيم و به آنها نشان دهيم كه با تمام گرفتارى‏هاى مشقت بارى كه داريم، با جهان برخوردى مكتبى مى‏نمائيم برادران عزيزم كه چشم اميد من به شماست، با يك دست قرآن و با دست ديگر سلاح را برگيريد و چنان از حيثيت و شرافت خود دفاع كنيد كه قدرت تفكر عليه خود را از آنان سلب نمائيد.»(10)
امام به پيروى از برگزيده پيامبران، حضرت رسول اكرم(ص) و در تداوم بخشيدن به شيوه‏هاى رشد دهنده ائمه هدى(ع) در هيچ شرايطى اجازه نمى‏داد گروهى با ادعاهاى دروغين، آزادى، مردم و ملت، حقايق دينى و معارف معنوى قرآن و عترت را مورد يورش قرار دهند و عقايد آحاد جامعه را نسبت به باورها و موازين شرعى با ترديد و تشويش بياميزند و با شبهه‏هاى ويران گر توأم سازند امام از موضع غيرت مذهبى مبارزه با استبداد و استكبار را در رأس برنامه‏هاى خود قرار داد و اصول و قواعد ستيزش از سنت نبوى و سيره امامان الهام گرفته شده بود و اين همه تلاش همه جانبه سياسى توسط آن رهبر عاليقدر يك نبرد صرف براى درهم كوبيدن خصم به عنوان دشمنى مزاحم جامعه نبود بلكه وظيفه‏اى الهى و تكليف شرعى به شمار مى‏رفت و اهداف والاى آن بر طرف كردن موانع و مزاحمت‏ها و آفت‏ها، براى رشد و تعالى جامعه بود.
امام در مصاحبه با نشريه ديلى تلگراف در تاريخ 15 آذرماه سال 1357 تذكر داده‏اند: «من هرگز حتى براى يك لحظه هم موضع خود را تغيير نمى‏دهم، اين تكليف الهى است و در صورت سكوت، مسؤول خواهم بود.»(11)
شكست و پيروزى ظاهرى در روح آن عبدصالح خداوند هيچ حرمان يا غرورى ايجاد نمى‏نمود و اين روند خالصانه يك قاطعيت بى‏نظيرى را در عمق وجود امام بوجود آورد كه بر اساس آن در اين راه هيچ گونه سازش و مماشاتى را از خود بروز نداد، همچنين آن روح قدسى به افسانه كذب و موهوم جدايى دين از سياست كه از سوى عوامل استبداد و ملى‏گرايان و غرب زده‏ها، تبليغ و ترويج مى‏گرديد، خاتمه داد و مبارزات سياسى را كه قبلاً به رهبرى علماى شيعه انجام گرفته ولى به پيروزى نرسيده بود، به كمال رسانيد.(12) به اين بيانات عنايت نمائيد:
«آيا) خمينى مى‏تواند با ظلم تفاهم كند؟…خمينى در حبس هم كه بود، مجد اسلام را حفظ مى‏كرد. (آيا) مى‏تواند حفظ نكند؟ اسلامى را كه پيغمبر اسلام اين قدر زحمتش را كشيده است، ائمه هدى اين قدر خون دل برايش خورده‏اند، علماى اسلام اين قدر زحمتش را كشيده‏اند…من از آن آدم‏ها نيستم كه اگر يك حكمى كردم بنشينم چُرت بزنم. من دنبالش راه مى‏افتم. اگر خداى نخواسته يك وقتى ديدم كه مصلحت اسلامى اقتضا مى‏كند كه حرفى بزنم، مى‏زنم و دنبالش راه مى‏افتم و بحمداللّه تعالى از هيچ چيز نمى‏ترسم. واللّه تا حالا نترسيده‏ام. آن روز هم كه مرا مى‏بردند، آنها مى‏ترسيدند، من آنها را تسليت مى‏دادم كه نترسيد.»(13) و در پاسخ به نامه علما و حجج اسلام يزد امام اين گونه مى‏نويسد: «من مصمم هستم كه از پاى ننشينم تا دستگاه فاسد را به جاى خودشان بنشانم و يا در پيشگاه مقدّس حق تعالى با عذر وفود كنم.»(14)
بيانات آن بزرگوار فرياد راستين انسان‏هاى صالح و محرومى بود كه از اعماق دلشان بر مى‏آمد و بر ژرفاى جان آدميان مى‏نشست و مردم پيرو اين عواطف مقدس در طول انقلاب اسلامى به عرصه مبارزه و فداكارى گام نهادند و شهادت‏طلبى را بالاترين فيض و عالى‏ترين مقصد تلقى كردند.
امام در پيامى به مناسبت هفده شهريور فرموده‏اند: «ملّت ما اكنون به شهادت و فداكارى خو گرفته است و از هيچ دشمن و هيچ قدرتى و هيچ توطئه‏اى هراس ندارد… ملتى كه شهادت براى او سعادت است پيروز است ملّتى كه خود همه چيز خود را براى اسلام مى‏خواهد پيروزمند است.»(15)
حركت كوبنده و سخنان چون توفان امام نه تنها كاخ استبداد شاهنشاهى را در هم كوبيد بلكه بى اثر بودن احزاب و تشكل‏هاى سياسى را كه داعيه حمايت از ملّت را داشتند، به اثبات رسانيد، امام به عنوان شخصيتى وارسته طى ستيز براى محو استبداد و خنثى كردن نقشه‏هاى استكبار يك دگرگونى در روابط اجتماعى پديد آورد، از پس اين حركت فرهنگى و سياسى امام حضور ديانت در ميدان سياست امرى متعارف تلقى گرديد و تفكر الحادى و التقاطى كه بر فضاهاى دانشگاهى و مراكز آموزشى حاكم بود، به تدريج جاى خود را به باورهاى اعتقادى و انديشه‏هاى مذهبى داد و بر تعداد دانشجويان متدين و دلسوز به نسبت مسايل مذهبى افزوده شد و مبارزانى از اين اقشار در پيروزى انقلاب اسلامى نقش اساسى را عهده‏دار گشتند.
دست خطى با تاريخ 11 جمادى الاول سال 1363 ه.ق از امام به يادگار مانده كه در يادنامه مرحوم سيد على وزيرى آمده است. در اين سند ايشان به لزوم يك حركت الهى در جهت مصون نگاه داشتن جامعه از مفاسد و ابتذال‏هاى موجود مى‏پردازد و ضمن ملامت شيوه سكوت و بى‏تفاوتى، تمام افراد خصوصاً عالمان دينى را به قيام اسلامى فرا مى‏خواند و هشدار مى‏دهد كه سكون و جمود، سلطه همه جانبه فساد ياغيان را به دنبال مى‏آورد: «اگر مجال را از دست بدهيد و قيام براى خدا نكنيد و مراسم دينى را عودت ندهيد، فرداست كه مشتى هرزه‏گرد شهوتران بر شما چيره شوند و تمام آيين و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود كنند…»(16)
اما بر اين حقيقت اصرار مى‏ورزند كه اگر مسلمانان بر جاى خود بنشينند، طعمه ديگران مى‏شوند آنان بايد بدانند كه مقصد اصلى اعتلاى اعتقادات و معارف ناب قرآنى است و بايد در اين راه استقامت ورزيد و مشكلات و ناگوارى‏ها را به جان و دل خريد و از هيچ عاملى كه مزاحم و مانع اين راه است نبايد هراس داشت. هدف اصلى در اسلام والاتر و برتر از زندگى دنيوى و تعفن‏هاى ننگين و ذلّت‏آور آن است و ما نبايد به بهانه اين كه زندگيمان مورد مخاطره و تهديد قرار مى‏گيرد و از ميزان آسايش و رفاهمان كاسته مى‏گردد در مقابل حيله‏هاى اجانب و نقشه‏هاى استكبار، خاموش باشيم و بعد توصيه مى‏فرمايند در راستاى حفظ بقا، گسترش و تعميق فرهنگ اسلامى، بايد امت اسلامى در حد توان مجهز و آماده باشند تا دشمن نتواند به آنان يورش ببرد.(17) رحمت و قاطعيت‏
از ديدگاه امام حتى مبارزه با عوامل فتنه و فساد وجهه‏اى رحمانى دارد و در مشى انبياء و اولياء حتى خنثى كردن توطئه‏هاى طمعكاران كينه ورز جنبه رحمت به خود مى‏گيرد و در واقع نبرد بر عليه اهل طغيان و نفاق، از بين بردن علف‏هاى هرز و آفت‏هاى مهلكى است كه رشد و اعتلاى جامعه را دچار نقصان مى‏سازد و اگر به بهانه تكثرگرايى، ملى گرايى و آزادى نوع غربى افرادى را رها كنند، بديهى است آنان به بوستان معطر معنويت مردم يورش مى‏برند و طبعاً چنين تهاجمى اختناقى خطرناك و استبدادى فكرى و روحى را براى اهل ديانت بوجود مى‏آورد كه خود اصل حيثيت انسانى را نقض مى‏نمايد چرا كه اهل تقوا و مؤمنان اقشارى از جامعه هستند كه در جستجوى فضاى سالم و آرام بخش مى‏باشند تا در پرتو آن با اطمينان و امنيت كامل به امور عبادى، رويش فضايل و مكارم در وجود خويش بپردازند و نيز نسل شايسته‏اى را تربيت كنند كه مشتاق معنويت و معارف الهى باشند و چنين تلاشى شرايط عارى از هرگونه آشفتگى و هراس را مى‏طلبد. نبردهاى حضرت رسول اكرم(ص) نه تنها با رحمة للعاللمين منافاتى ندارد بلكه مؤيّد و موكّد آن هم مى‏باشد. چنانچه امام خمينى (ره) فرموده‏اند: «…جنگ‏هاى پيامبر رحمت بوده است، بر عالم و رحمت بوده است حتى بر كفارى كه با آنها جنگ مى‏كرده است. رحمت بر عالم است براى اين كه فتنه در عالم اگر نباشد، همه عالم در آسايش اند اگر چنانچه آنهايى كه مستكبر هستند با جنگ سرجاى خودشان بنشينند اين رحمت است بر آن امّتى كه آن مستكبر بر او غلبه كرده است. بر خود مستكبر رحمت است براى اين كه اساس عذاب الهى بر اعمال ماست…»(18) اصولاً امام عقيده دارند اسلام دين خشن و سختى نمى‏باشد بلكه برخى قوانين قاطع اين آيين براى صيانت از ارزشها و حفظ جامعه از گزند گرفتارى‏هاى گوناگون است: «…اين مثل اين است كه يك طبيبى كارد را برداشته و شكم را پاره مى‏كند و غده سرطانى را بيرون آورد، بگوئيد كه اين دارد خشونت مى‏كند، اين رحمت است يا خشونت؟… اين جامعه مثل يك انسان مى‏ماند… يك نفر آدمى مى‏خواهد مملكت را فاسد بكند…و قابل اصلاح نيست… بايد براى تهذيب جامعه اين غده سرطانى را از جامعه دور كرد. يك حدّ از حدود الهى وقتى كه واقع بشود يك جامعه اصلاح مى‏شود…»(19) البته اسلام ضمن آن كه حاميان خود را به مبارزه‏اى مستمر با كفّار و مشركان فرا مى‏خواند مسلمين را به همزيستى م

سالمت‏آميز با ملت‏هاى ديگر كه آيينى غير از اسلام دارند، دعوت مى‏كند و حتى توصيه شده كه در برخورد با پيروان مذاهب ديگر، خوش‏خويى و رفتار پسنديده، فراموش نشود امّا بايد مراقب بود كه هنگام اين رابطه و صميميّت‏ها، حيله‏ها و مكايد آنان بر مسلمين تأثير نگذارد. امام با الهام از مضامين قرآنى جامعه اسلامى را به مقابله با هرگونه تهاجمى مهيّا مى‏كند و خواهان آن است كه ستيزه‏جويى با قدرت طلبان و دين ستيزان، در روح مسلمين با تمام اقتدار و عزّت زنده بماند و به مصداق ولن يجعل اللّه للكافرين على المؤمنين سبيلا»(20) خاطر نشان نموده‏اند: «…نكته مهمى كه همه ما بايد به آن توجه كنيم و آن را اصل و اساس سياست خود با بيگانگان قرار دهيم اين است كه دشمنان ما و جهان خواران تا كى و تا كجا ما را تحمّل مى‏كنند و تا چه مرزى استقلال و آزادى ما را قبول دارند و به يقين آنان مرزى جز عدول از همه هويت‏ها و ارزش‏هاى معنوى و الهيمان نمى‏شناسند، ما چه بخواهيم و چه نخواهيم صهيونيست‏ها و آمريكاو…در تعقيبمان خواهند بود تا هويت دينى و شرافت مكتبى‏مان را لكه دار نمايند.»(21) در يكى از روزهاى سال 1363 ه.ش امام به مهمانان خارجى تذكر دادند، براى مردم توضيح دهيد: «اشداء على الكفار رحماء بينهم» يعنى چه؟ براى مردم بگوئيد كه قتال هم رحمت است و رحمت خداوند بر آنان است.(22) و ضمن آن كه سفارش مى‏نمايند با محبت و رأفت و ملايمت بهتر مى‏توان انحرافات را از بين برد بر اين عقيده‏اند كه قاطعيت‏ها و مقاومت‏هاى دينى و سازش ناپذيرى در برابر خلافكاران نيز همان هدف رحمت را پى مى‏گيرند. عزت و عظمت معنوى‏
امام از همان آغاز مبارزه سياسى، رأس حكومت و اساس سلطنت شاهنشاهى را هدف قرار داد، در صورتى كه ديگران در كنار حكومت شاه، امور ديگر را آماج ستيزهاى خود قرار مى‏دادند و حتى برخى خواص به امام توصيه مى‏نمودند تا از مواضع استوار خود، كوتاه بيايد و اين شيوه از مجاهدات امام يادآور روش مبارزه امام حسين(ع) است كه چون از مدينه حركت كردند فرمودند: «انا للّه و انّا اليه راجعون و على الاسلام‏السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد»(23) و بدين گونه خطر حاكم فاسد را گوشزد كردند و در پاى‏بندى به اصول به گونه‏اى بودند كه فرمودند: واللّه لولم يكن ملجأ ولاماوى لما بايعت يزيد بن معاويه؛ از زمان امتناع امام حسين(ع) از بيعت با يزيد و هجرت به سوى مكّه تا عزيمت به عراق بسيارى از خواص به حضرت پيشنهاد تغيير مسير و يا انحراف را دادند ولى امام بر ادامه مسير و پى‏گيرى هدف و بيان انگيزه عالى خود از قيام تأكيد نمودند.(24)
سياست حضرت على(ع) در بيرون راندن دشمن اصلى يعنى معاويه نيز چنين بود. براى آن حضرت، كمى قوا و زيادى قشون دشمن مطرح نبود و در هيچ شرايطى اجازه نمى‏داد ارزش‏هاى الهى و اصول مسلّم قرآنى و سنت نبوى كمرنگ گردد و دشمن در اجراى نقشه‏هاى شوم خود گستاخ گردد. امام خمينى نيز پيرو راستين آن امام همام بود كه فرياد زد: «هيهات كه خمينى در برابر تجاوز ديوسيرتان و مشركان و كافران، به حريم قرآن كريم و عترت رسول خدا و امت محمد(ص) و پيروان ابراهيم حنيف ساكت و آرام بماند و يا نظاره گر صحنه‏هاى ذلّت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خويش را براى اداى واجب حق و فريضه دفاع از مسلمانان آماده نموده‏ام و در انتظار فوز عظيم شهادتم. قدرت‏ها و ابرقدرت‏ها و نوكران آنان مطمئن باشند كه اگر خمينى يكّه و تنها بماند، به راه خود…ادامه مى‏دهد و به يارى خدا در كنار بسيجيان جهان اسلام، اين پابرهنگان مغضوب ديكتاتورها، خواب را از ديدگان جهانخواران و سرسپردگان كه به ستم و ظلم خويشتن اصرار مى‏نمايند سلب خواهد كرد.»(25) امام حضور مردم در صحنه‏هاى گوناگون را در هر شرايطى مهم‏ترين وظيفه آنان مى‏دانست و به مناسبت‏هاى مقتضى براى تحكيم و تعميق اين ويژگى و تقويت توان دشمن ستيزى جامعه و صيانت امّت مسلمان از ارزش‏هاى معنوى، نكاتى را تذكر مى‏داد و آفت‏هايى را كه امكان داشت اين روحيه را به تحليل ببرد يادآور مى‏گرديد و در اين خصوص مى‏فرمود: «…مادامى كه ملّت ايران همان قدرت اوّل را كه قدرت معنوى بود با اللّه اكبر پيش برد، مادامى كه اين حال حفظ بشود، شما بيمه هستيد، بيمه الهى هستيد. خدا نكند كه دست هايى كه الآن در كار هست مى‏خواهند شما را مأيوس بكنند در اين شيطنتشان پيروز شوند و شما را از آن حالى كه در آن اوّل انقلاب داشتيد منحرف كنند، آن روز، روزى است كه خداى تبارك و تعالى عنايتش را خداى نخواسته از شما برمى‏دارد و شما به همان حال مى‏افتيد، حفظ كنيد آن حالى را كه در اوّل نهضت داشتيد.»(26)
بديهى است همانگونه كه حركت اسلامى تاكنون با صلابت و عزّت تمام پيش رفت و در جهان عظمت و اقتدار آفريده همراه با تقويت روحيه تقوا، ايثار و شهادت‏طلبى، مى‏تواند به توفيق هايى دست يابد و موانع و مشكلات را پشت سر نهد. از زمانى كه امام خمينى مبارزه را آغاز كرد، تا آخر يك كلمه را بر زبان آورد و آن اسلام بود كه در اين راه محروميّت‏ها و تنگناهاى زيادى را تحمل نمود، اصولاً حيات فردى و اجتماعى امام در پيروى از موازين دينى خلاصه مى‏گرديد و به همين خاطر احساس پيروزى مى‏نمودند و مى‏فرمودند: «ما به هر حال چون اوامر الهى را اطاعت مى‏كنيم پيروزيم حالا چه ظاهراً شكستى خورده باشيم. كشته‏اى داده باشيم و چه نداده باشيم به هر حال پيروزيم.»(27)
از اهداف مهم مكتب انبياء آزاد نمودن انسان‏ها از انواع بندهايى است كه بر جسم و جانشان تنيده است. طاغوت‏ها عوامل اسارت بدن‏هايند و نفس امّاره جان آدمى را به بند مى‏كشد. پيامبران در گشودن اين زنجيرها، هادى و ياور بندگان خدا بوده‏اند و با طاغوت‏هاى بيرونى به مبارزه برخاستند تا مسدود كنندگان طريق توحيد را از ميان بردارند و با دعوت به تقوا و تزكيه، مردم را براى گسستن نيروهاى درونى توانمند سازند امام خمينى در اين دو عرصه اسوه‏اى شايسته و پيروزمند بود و در مصاف با شياطين درونى و برونى شهامتى شگفت از خود بروز داد و بر هر دو فائق آمد و همچون اجداد طاهرينش از غير خدا، نهراسيد و در سركوبى مظاهر كفر و الحاد لحظه‏اى ترديد به خود راه نداد. يك بار يكى از افرادى كه داعيه انقلابى بودن داشت به محضر امام آمد و از فراوانى و فرساينده بودن توطئه‏ها شِكوِه كرد، امام به آرامى دستى بر سينه‏اش زد و فرمود: «تو چرا مى‏ترسى؟! هيچ اتفاقى نمى‏افتد» در ماجراى اشغال لانه جاسوسى آمريكا كه برخى از ملّى گراها مخالفت مى‏كردند و براى عقب نشينى از گروگانگيرى دلايلى ارائه مى‏دادند، امام خطاب به آنان خاطرنشان ساخت: «آمريكا هيچ غلطى نمى‏تواند بكند» البته اين گونه شهامت‏ها و آن اقتدار و ابهت فوق العاده امام در برابر نيروهاى اهريمنى بيرونى، ريشه در آن آزادى معنوى و قدرت ملكوتى امام داشت كه از طريق پارسايى، عبادت، دعا، انس با قرآن و تزكيه به آن‏ها دست يافته بود و اصولاً تا كسى در پيكار با درون خويش توفيق نيابد، نمى‏تواند در نبرد با ستم و استكبار موفق گردد و به هيچ عنوان قدرت رها كردن خود يا ديگران را از چنگال اسارت‏هاى سياسى – اجتماعى نخواهد داشت.(28) شكوه شكيبايى‏
فرهنگ تربيتى امام خمينى شاگردانى را پرورش داد، كه از حصارهاى پولادين دود و آتش عبور كردند و بر هستى غارتگران، زر، زور و تزوير حرمان هستى سوز محرومان صالح را نشان دادند و اين ويژگى عاملى شد براى اين كه جهانخواران به خود آيند. امام با عملكرد پربار خويش آيينه تمام نماى صدق، صفا و نماد ايثار و پرهيزگارى بود و به ما اين گونه فهمانيد: «انبياء يك نفر بودند لكن از باب اين كه يك آدمى بود كه از كانال عبوديت رسيده بود به مقام رسالت، همه چيزش انسانى بود.(آنان) يك جامعه از زمان خودشان (را) تا بعدها اصلاح كردند (در حالى كه) يك نفر بودند ولى يك نفرى كه جامعه را اصلاح كردند…»(29)
آرى آن روح قدسى، با رسالتى الهى، اصلاح، تربيت، تزكيه جامعه و نيز ستيز عليه بيداد را در تاريك‏ترين دوران توحّش دنياى متمدن آغاز كرد و با اتكال به خداوند متعال و حمايت مردم دست از جان شسته، جامعه جهانى و دنياى اسلام را دگرگون ساخت و تربيتى نو بنياد نهاد كه ريشه در اسلام ناب محمّدى داشت. اسوه راستين تربيت دينى تمامى نيروها را از ورطه تباهى به قلّه فداكارى و نورانيّت رهنمون ساخت.
امام از موضع ايمانى راسخ و اعتقادى استوار در هنگام بروز خلاف و گناه دچار خشم و غضب مى‏گرديد و در راه اجراى احكام الهى و عزت مسلمين ملاحظه كسى را نمى‏كرد و همچون سلف صالح خويش غيرت فوق العاده‏اى در اين راه، داشت. بارها مى‏فرمود: وقتى عكس شاه معدوم را در برابر فلان رئيس جمهور آمريكا ديدم كه آن طور ذليلانه در مقابلش ايستاده بود، بسيار ناراحت شدم و تلخى اين منظره هنوز برايم باقى است كه (چرا بايد) حاكم يك كشور مسلمان در برابر كافرى خدا ناشناس اين طور اظهار حقارت كند؟. روزى يكى از نشريات، بعد از انقلاب اسلامى، با استفاده از هرج و مرج مطبوعاتى آن زمان به مرحوم شهيد شيخ فضل اللّه نورى اهانت كرده بود امام فرياد برآورد كه: اينها چه مى‏كنند؟(30)
موضع‏گيرى شديد ايشان نسبت به يك برنامه راديويى كه طى آن در گفتگويى، فردى الگوى خود را يك زن ژاپنى دانسته بود و طى آن نسبت به ساحت مقدّس حضرت فاطمه زهرا(س) اسائه ادب شده بود، شاهد ديگرى بر حمّيت دينى امام مى‏باشد. شهادت زائران خانه خدا در آن جمعه خونين توسط مأموران رژيم سعودى نيز به صورت چشمگيرى امام را آشفته ساخت و از اين فاجعه دردناك و خونين با عنوان «جهان در اين ماتم نشسته، و دل پيامبر خاتم شكسته» ياد كردند صدور فتواى مهدور الدم بودن مؤلف كتاب منفور آيات شيطانى، از جانب آن روح قدسى به دليل صيانت از مقدّسات دينى و مقابله با اهانت به وحى و رسول اكرم(ص) بود و اين كه دشمنان متنبّه شوند و در ذهن خودشان چنين امور وهن انگيزى را نپرورانند. امام همچون ابراهيم خليل(ع) تبر فرياد، خشم و روشنگرى را بر دوش خود حمل نمود و از منزل به فيضيه و از آنجا به حرم حضرت فاطمه معصومه(س) و از حرم به خيابان، با سخنرانى، پيام، اعلاميه و حركت دادن مردم به سوى ميدان مبارزه، همچنان آن را مى‏كوبد تا آن كه سرانجام آتش نمروديان شعله‏ور گرديد و امام را در انتخاب سكوت و سازش يا تحمّل دردها و آوارگى‏ها مخيّر ساخت، ولى او راه كعبه تقرّب و سرزمين هاجر و قربانگاه اسماعيل را برگزيد، زندان مى‏رود، تبعيد مى‏شود، شهادت فرزندش را مى‏نگرد و پس از تحمّل مصائب فراوان، در مهد آزادى يعنى فرانسه صاحبان همه بت‏ها را بهت زده، رسوا ساخت و سرانجام روز موعود فرا رسيد و او به ايران يعنى سرزمين مقاومت و فداكارى بازگشت.
او ايران را به عنوان كانون انتقال قدرت‏هاى معنوى و كانون صدور ارزش‏هاى راستين به جهانيان، انتخاب كرد و كوشيد جامعه را به سوى عدالت، انصاف و ديانت سوق دهد. حركت تحول، اصلاحات و سازندگى امام خمينى چنان حيرت‏انگيز بود كه در اندك زمانى چنان انديشه‏ها و آرمان‏هاى مردم را پرورش داد كه گويا آنان در كلاس‏هاى سياست، دانش آموخته‏اند و در بردبارى و استقامت در مقابل مصائب و مشكلات از پولاد آبديده‏تر شده‏اند. كورباد چشمى كه نمى‏خواهد اين همه مجد، شكوه و عظمت را بنگرد، همان‏ها كه از اين خورشيد فروزان، فروغ گرفته‏اند و از گرماى آن تحرك يافته‏اند ولى تازه از شب سياه سخن مى‏گويند گويى خفاش‏هاى شب پرست در دلشان رسوخ كرده و اينان را چنان مسخ نموده كه چون تابش و فروزندگى امام و انقلاب اسلامى را مشاهده مى‏كنند، از آن مى‏گريزند و به جاى اين كه، در پرتو چنين درخششى به اوج ملكوت و معنويت پرواز كنند و حالات روحانى خود را تقويت نمايند و با بال مكارم و معارف به جامعه و مردم خدمت كنند، در حضيض دنيا فرو غلطيده‏اند و در باتلاقى كه خود پديد آورده‏اند، دست و پا مى‏زنند. امام همان كسى است كه مى‏فرمايد: «در تمام عمرم جز خداوند متعال از كسى نترسيده‏ام» و با چنين ويژگى چنان صلابتى از خود نشان داد كه حوادث پرتلاطم روزگار و فشارهاى سياسى استكبار و تهديدهاى ابرقدرت‏ها هيچ گونه تزلزلى در وجودش بوجود نياورد و در اقيانوس اين شخصيت هيچ موجى پديد نيامد. برخى افراد چون از شدت گرفتارى‏ها دچار يأس مى‏شدند به خدمتش مى‏رفتند و خواستار گره‏گشايى داشتند امام با آرامش باطنى و صفاى معنوى كه از ايمانشان سرچشمه مى‏گرفت مى‏فرمودند. چيز مهمى نمى‏باشد و با مشاهده سيماى قدسى آن روح والا، دشوارى‏هاى آنان چون برف ذوب شده و بر طرف مى‏گرديد. در خطرناك‏ترين بحران‏ها و پيچيده‏ترين رخدادها كه بطور طبيعى غالب افراد در موجى از نگرانى و نااميدى فرو مى‏روند، امام به جاى ناراحتى و تشويش خاطر با نشاطى درونى بر آن وقايع و حوادث لبخند مى‏زد و مى‏فرمود چيزى نيست به همين دليل قادر نبودند، بر ديگران اثر بگذارند و افراد را اميدوار كنند و اين ويژگى روايتى را در ذهن متبادر مى‏كند: «انّ المؤمن ليسكن الى المؤمن كما يكسن الظمآن الى الماء البارد؛(31) فرد با ايمان به سوى مؤمن آرامش مى‏گيرد، چنان كه تشنه با نوشيدن آب سرد آرام مى‏گردد.» به صلابت كوه، به آرامش چشمه‏
آية اللّه اراكى خاطر نشان نموده است: خداوند يك قوه غريبى در اين مرد (امام) خلق فرموده كه همچون قوه‏اى كه به ايشان داده، به هيچ احدى نداده است.(32) نويسنده‏اى مسيحى پس از مراجعت از ايران مى‏گويد: خاطره من از رهبر انقلاب ايران اين بود كه تا به حال كسى را مانند وى صميمى، مطمئن و آرام نديده‏ام در عين حال كه مردى انقلابى و خستگى‏ناپذير است ولى گويا جهانى از آرامش و اطمينان او را همراهى مى‏كند.(33) يكى از اطرافيان امام مى‏گويد: يك بار متوجه شديم كه گروهى از دانشجويان فرانسوى براى گوش دادن به سخنرانى مى‏آمدند و اين روند طى چند شب استمرار يافت برادرى به زبان فرانسه از آنان پرسيد: آيا شما از بيانات امام چيزى درك مى‏نمائيد و اصولاً آيا زبان فارسى را مى‏دانيد؟ آنها جواب دادند: خير ما متوجه نمى‏شويم كه چه مى‏فرمايند امّا وقتى اين شخصيت مشغول سخنرانى مى‏گردد ما به هنگام نگريستن به سيماى پرصلابتش درخودمان يك آرامش و روحانيتى احساس مى‏كنيم.(34)
در ماجراى يورش مزدوران بعثى به ايران كه در پى آن فرودگاهها بمباران گرديد و هزاران تانك و نفربر به همراه كثيرى از نظاميان عراقى به مرزهاى ايران يورش آوردند و هراس چون ابر تيره‏اى بر همه جا سايه افكنده بود. امام به دريايى از شعله‏ها و احساسات منفى، آب اطمينان و بُردبارى ريخت و به آرامى فرمود: دزدى آمد و سنگى انداخت و در همين اوضاع و احوال كه همه نگران سرنوشت جنگ بودند، امام فرمودند: اين حادثه يك نعمت الهى بود.(35) در برابر حوادث شكننده و سخت امام يادآور مى‏گرديدند: در دنيايى كه ابرقدرت‏ها عليه ما هستند بايد به انجام وظيفه فكر كنيم و چون بيم توطئه‏هاى سنگين استكبار و گروهك‏هاى نفاق و الحاد مى‏رفت و در اين زمينه‏ها بحث و تحليل مى‏گرديد امام در پايان لبخندى زده و مى‏گفتند: حدّاكثر اين است كه بيايند همين جا كه ما ايستاده‏ايم ما را بكشند و اوج پيروزى و سعادت ما در اين لحظه است.(36)
يكى از ياران امام مى‏گويد در تمام حالاتى كه توفيق ديدار با امام را داشته و تقاضاى ارشاد يا درخواست تعيين تكليف، در مسايل مربوط را مى‏كرديم، چه قبل از پيروزى انقلاب و چه در ارتباط با مسؤوليت‏هاى خود بعد از انقلاب، هرگز شكست يا ناكامى را در سيماى ايشان مشاهده نكردم.(37)
از آن جا كه امام در تلاش‏ها و مقاومت‏ها و مبارزات خويش هدف والاتر و بالاترى داشتند و اين كوشش‏ها وسيله‏اى براى رسيدن به آن مقاصد به شمار مى‏رفت از وقوع برخى حوادث به ظاهر سخت و ناراحت كننده تكان نمى‏خوردند و گويا خود را براى اين گونه رويدادها مهيا كرده بودند، در فاجعه تلخ هفتم تير سال 1360، انفجار نخست وزيرى و شهادت بزرگانى چون شهيد مطهرى، دكتر بهشتى، دكتر مفتح و شهداى محراب و برخى ياران صديق و مبارز، امام چنان بود كه گويى از قبل اين حوادث به ايشان الهام گرديده بود البته اين بدان معنا نمى‏باشد كه آن روح قدسى در برابر شهادت اين عزيزان و بزرگان بى تفاوت باشد بلكه عطوفت و رقت قلب امام نمونه بود ولى با آگاهى از اين حوادث خود را نمى‏باختند و با تسلط كامل به مسايل، رفع مشكلات را در برنامه‏هاى خود قرار مى‏دادند و هرچه حادثه‏ها شدت مى‏يافت اطمينان امام به هدف مقدّس فزونى مى‏يافت و در واقع همين مصايب بزرگ خود دليل مهمى بر اين است كه به مقصدهاى مهم نزديك شده‏اند و از اين جهت شياطين كه اين نقشه‏ها را به اجرا در مى‏آوردند نااميد مى‏شدند قرآن در اين باره مى‏فرمايد: و لمّا رأالمؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا اللّه و رسوله و صدق اللّه و رسوله و ما زادهم الّا ايماناً و تسليماً؛(38) چون مؤمنان آن گروهها را ديدند گفتند اين همان چيزى است كه خدا و فرستاده‏اش به ما وعده داده‏اند پروردگار و رسولش راست گفته‏اند و جز به ايمان و تسليمشان نيفزود. در حالى كه احزاب دشمن براى نبرد، قتل و تخريب به مدينه آمده بودند و مى‏خواستند كار مسلمانان را يكسره كنند. حضرت امام حسين(ع) نيز هرچه به روز عاشورا نزديكتر مى‏گشت قيافه‏اى شادابتر مى‏يافت همچون عاشقى كه مى‏خواهد به لحظات وصل برسد. تلاش‏هاى امام، در آغاز مبارزه و پس از پيروزى روندى يكسان و نوسان نداشت و اين خيلى مهم است كه انسانى سال‏ها در غربت و تبعيد با هزاران مشقت و رنج بسر برد ولى هرگز اظهار ملامت و رنج نكند و مقاوم‏تر بشود و صلابت و قاطعيت او افزايش يابد. در سال 1342 ه.ش كه امام را به تهران انتقال داده و زندانى نمودند، رئيس سازمان امنيت وقت، پاكروان، تصميم به آزادى ايشان گرفت، پيرو اين مقصد به امام عرض كرد بهتر است براى تغيير آب و هوا به جاى ديگر برويد، امام در جوابش فرموده بود: واضح‏تر صحبت كنيد بعد افزودند شما چهار كار مى‏توانيد انجام دهيد ي

كى اين كه تبعيدم كنيد، دوم اين كه مرا بكشيد، سوم اين كه زندانم نمائيد و يا اين كه آزادم نمائيد براى من انجام هر كدام از اين موارد مساوى است ولى براى شما هر كدام از آنها ضرر دارد.(39)
امام در سال 1323 ه.ش با نگارش كتاب «كشف اسرار» به انتقاد از رژيم پهلوى پرداخت و خواهان تغييرات بنيادين در روابط و مناسبات سياسى نظام حاكم گرديد و در آن ايام سياه به حكم وظيفه دينى و روح تعهد به پا خاست و جهت بيدار نمودن امت بزرگ مسلمان از حوادث تلخى كه بر آنان مى‏گذشت و نقشه‏هاى شومى كه در شرف پياده شدن بود، درس عمومى و همگانى را آغاز كرد، گام نخست مقاومتش در برابر تباهى با درس اخلاق آغاز شد كه بطور شگفت انگيزى با استقبال اقشار گوناگون مواجه گرديد و در مدّتى كوتاه به يك اجتماع بزرگ تبديل شد. اين اجتماع طبقه حاكمه را در هراس افكند و عمال استكبار براى تعطيل نمودن آن به دست و پا افتادند كه در اين ماجرا نيز امام صلابت و سازش ناپذيرى خود را شجاعانه بروز داد.(40) پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1- سوره احزاب، آيه 39. 2- كافى، ج 1،ص 32،الحياط، ج 2 ص 234. 3- بحارالانوار، ج 1، ص 216 ؛ الحياة، ج 2، ص 335. 4- نهج البلاغه، خطبه سوم. 5- سوره انفال، آيه 60. 6- سوره بقره، آيه 120. 7- سوره آل عمران، آيه 118. 8- نهج البلاغه، خطبه 192. 9- سوره بقره، آيه 257. 10- در جستجوى راه از كلام امام (دفتر 14)، ص 401 – 400. 11- مصاحبه‏هاى امام خمينى، ص 137. 12- در اين مورد بنگريد به كتاب زندگانى سياسى امام خمينى، محمد حسن رجبى. 13- سخنرانى پس از آزادى و بازگشت از تهران، در مسجد اعظم قم، ذيحجه سال 1383 ه.ق، كتاب خمينى و جنبش، ص 12. 14- در جستجوى راه از كلام امام – دفتر ششم (رهبرى انقلاب اسلامى)، ص 55. 15- همان، دفتر چهارم، ص 42. 16- صحيفه نور، ج 1، ص 4 – 3. 17- نك: ولايت فقيه، امام خمينى، ص 38. 18- صحيفه نور، ج 11، ص 83. 19- تفسير سوره حمد، امام خمينى، ص 110 – 109، فرازهاى فروزان، ص 15. 20- سوره نساء، آيه 141. 21- صحيفه نور، ج 20، ص 237. 22- روزنامه كيهان، شماره 16497. 23- مقتل خوارزمى، ج 1، ص 185. 24- نك: تاريخ طبرى، ج 7، ص 275، تاريخ ابن اثير، ج 3، ص 276؛ بحارالانوار، ج 44، ص 329. 25- صحيفه نور، ج 20، ص 113. 26- همان، ج 12، ص 140. 27- پابه پاى آفتاب، ج 1، ص 116. 28- مجموعه مقالات كنگره بررسى انديشه و آثار تربيتى امام خمينى، ص 541. 29- صحيفه نور، ج 14، ص 31. 30- پا به پاى آفتاب، ج 2، ص 231 – 230. 31- اصول كافى، ج 3، ص 345. 32- سرگذشت‏هاى ويژه از زندگى امام خمينى، ج 1، ص 12. 33- سيماى فرزانگان، رضا مختارى، ص 380. 34- سرگذشت‏هاى ويژه،…ج 2، ص 15. 35- نشريه با معارف اسلامى آشنا شويم، سال هيجدهم، شماره 43، ص 76. 36- پابه پاى آفتاب، ج 4، ص 177. 37- روزنامه كيهان، شماره 16579. 38- سوره احزاب، آيه 22. 39- پابه پاى آفتاب، ج 2، ص 96. 40- زندگينامه نايب الامام خمينى، نويسنده:؟، ج 1، ص 32.