اسلام و زندگى‏

##تهيه و تدوين: حجةالاسلام و المسلمين محمد رضا مصطفى پور## تذكر:
در شماره پيشين تحت عنوان اسلام و زندگى پس از بيان معناى حيات و زندگى مراحل سه گانه حيات را تحت عنوان حيات حيوانى و انسانى و الهى از منظر قرآن و حكمت و شريعت بررسى كرده است، اكنون در ادامه آن به بيان حيات حقيقى در ميان مراتب سه گانه حيات مى‏پردازد. اسلام و حيات حقيقى انسان‏
مراتب سه گانه حيات، عبارت از حيات حيوانى و انسانى و الهى است حال با توجه به اين مراتب، حيات حقيقى انسان كدام است، اين كه خدا از مؤمنان خواسته است تا در پرتو اجابت دعوت خدا و پيامبر به حيات برسند، مقصود كدام حيات است قرآن فرمود: «يا ايهاالذين آمنوا استجيبوا للّه و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم؛(1) اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، دعوت خدا و پيامبرش را اجابت كنيد، هنگامى كه شما را به سوى آن چه كه به شما حيات مى‏بخشد، دعوت مى‏كنند.»
روشن است كه مراد از اين حيات، حيات و زندگى ظاهرى و جسمانى و به عبارت ديگر، حيات گياهى و حيوانى يا جسمانى و مادى نيست، زيرا مخاطب آيه كسانى هستند كه از آن زندگى بهره‏مندند، يعنى مؤمنان زنده به حيات ظاهرى و مادى مخاطب خداى سبحان هستند و اين روشن مى‏كند كه آن‏ها به حيات دقيق و عميق دعوت شده‏اند كه آن حيات حقيقى است و آدميان در پرتو انديشه و ايمان به خدا و قيامت و عمل به پيام الهى و توجه به هدف خلقت و حركت و تلاش در راستاى اين هدف مى‏توانند به آن نائل شوند.
هدف منطقى و متعالى قرار گرفته است تحصيل اين حقيقت جز از طريق علم و ايمان و عمل صالح ميسور و مقدور كسى نخواهد بود، و اين همان حيات طيّبه‏اى است كه خداوند مؤمنان را بدان وعده داده و فرمود: «من عمل صالحاً من ذكرٍ او انثى و هو مؤمن فلنحيينه حيوة طيبةً؛(2) هر كس از مرد و زن عمل صالح انجام دهد در حالى كه اهل ايمان باشد، پس البته او را زنده داريم به زندگانى پاكيزه.»
بنابراين حيات حقيقى انسان از نگاه اسلام حياتى نيست كه به حيات و زندگى مادى محدود گردد آن گونه كه طايفه‏اى از منكران مبدأ و معاد تصور مى‏كردند و در مقابل پيامبر(ص) مى‏گفتند: «و قالوا ما هى الّا حياتنا الدنيا نموت و نحيا».(3) و يا مى‏گفتند: «ان هى الّا حياتنا الدنيا نموت و نحيا و ما نحن بمبعوثين.»(4) خداوند سبحان در مقابل چنين پندار باطلى از مفهوم حيات فرمود: «و ما هذه الحياة الدنيا الّا لهو و لعب و انّ الدار الآخرة لهى الحيوان لو كانوا يعلمون.»(5) بلكه حيات حقيقى انسان به حياتى اطلاق مى‏شود كه سير آن در جهت اهداف اخروى قرار گرفته و پرده‏هاى حجاب اوهام كه حايل ميان ظاهر و باطن است را كنار زده و بر مدار حقيقت هستى قرار گيرد. اسلام خواسته است كه انسان را علاوه بر توجه به جسم و بر آورده ساختن نيازهاى جسمانى، او را به اصل و حقيقت خويش، آشنا سازد و به تلاش در استكمال آن وادار نمايد، شعار اسلام اين است كه:
اقبل على النفس و استكمل فضائلها

فانت بالنفس لابالجسم انسان‏
يا خادم الجسم كم تسعى لخدمته‏

اتطلب الربح مما فيه خسران‏

اى انسان به روح و نفس خويش توجه كن و فضائل آن را تحصيل نما كه انسانيت تو در آن است نه در جسم تو.
اى خدمت كننده جسم چه قدر در خدمت به آن اهتمام دارى، آيا سود را در چيزى طلب مى‏كنى كه جز زيان در آن نيست، انسان معجونى از تن و روان است كه يكى فرع است و ديگرى جان است و حيات هر يك به ميزان سعه وجودى‏اش روان است. انسان عاقل بخوبى فهم مى‏كند كه جسم و تن متعلق به ماده است و عودت آن به سوى خاك است و نفس و جان از عالم اله بوده و به جانب جانان، شتابان و جاودان است، او عالم است به اينكه شرافت تن به قداست جان و حيات جسم مرهون روح و روان است.
امّا براى انسان ظاهر بين كه از تأملات عقلى بى نصيب و از تعليمات دينى شديد النفار و در تأمين حاجات جسم تمام الاهتمام است كمال حيات او در همان است. حيات حقيقى از نگاه امام سجاد(ع)
صحيفه سجاديه امام سجاد(ع)، در حقيقت داراى عالى‏ترين مضامين اعتقادى، اخلاقى، اجتماعى، سياسى و مبيّن هدفدارترين نظام مدوّن حيات فردى و اجتماعى است. امام سجاد(ع) اگرچه بيانات عرشى خويش را در قالب نيايش و دعا ظاهر ساختند ولى محتواى آن بسى فراتر از اوراد و اذكار است. امام در عصرى زندگى مى‏كرد كه كثيرى از مردم غايت انسانى خود را به باده فراموشى گذاشته و به دنبال اهداف پليد دنيوى بودند. آنان در اين طريق چنان حريص بودند كه هرگز اجازه نمى‏دادند كسى مردم را به حيات عالى انسانى‏شان آگاه سازد لذا امام صلاح و مصلحت مسلمين را در اين ديد كه آنان را با مضامين بلند عرفانى در قالب و وعاى دعا ترسيم نمايد. دعاى مكارم الاخلاق امام(ع) يك منشور جامع براى حيات حقيقى انسان است.
خصائص عالى‏ترين مرتبه حيات در آينه انديشه امام چنين ترسيم شده است كه:
«بلغ بايمانى اكمل الايمان و اجعل يقينى افضل اليقين و انته بنيتى الى احسن النيّات و بعملى الى احسن الاعمال و استفرغ ايّامى فيما خلقتنى له و لا تبتلينى بالكبر و عبدنى لك ولاتفسد عبادتى بالعجب و اجر للناس على يدى الخير وهب لى معالى الاخلاق و اعصمنى من الفخر…»(6)
كمال و بلوغ ايمان، برترين مرتبه يقين به حقيقت هستى، نيكوترين نيّت، عالى‏ترين اعمال، هدفدارى در زندگى، دورى از كبر و غرور، اجتناب از عجب و خودخواهى، خير رساندن به مردم، متصف شدن به اوصاف و فضائل اخلاقى و داشتن عزت نفس از جمله صفاتى است كه براى وصول به اعلى مرتبه حيات لازم و ضرورى است. سير زندگى با اين اوصاف جنبه ارزشى پيدا مى‏كند و فقدان اين صفات در زندگى انسان مساوى با حيات حيوانى است به همين دليل امام معصوم(ع) و هر انسان واقعى كه جايگاه خويش را در نظام هستى‏يافته باشد خواهان ادامه چنين حياتى نخواهد بود لذا امام مى‏فرمايد: «فاذا كان عمرى مرتعاً للشيطان فاقبضنى اليك قبل ان يسبق مقتك الىّ او يستحكم غضبك علىّ؛ هرگاه حيات من چراگاه شيطان گردد پيش از آن كه غضب تو بر من روى آورد و يا حكم خشم و غضبت بر من جارى شود جان مرا بگير.»(7)
نازلترين مرتبه حيات اين است كه آدمى صفات انسانى‏اش را از دست داده و شيطان بر او مسلط گردد.
در فرهنگ اهل بيت عصمت(ع) ارزش حيات در اتصاف به صفات انسانى و قابليت برترين مرتبه زندگى و تعليم به افراد براى زوال حيات حيوانى است همان گونه كه امام در صورت گرفتار شدن به اين حيات تمناى مرگ دارند. اسلام بزرگترين منادى براى اميدوار كردن به ادامه زندگى است، امّا نه هر زندگى بلكه حيات متعالى مناسب با جايگاه رفيع انسانى. فلسفه حيات در اسلام:
غرض از غايت خلقت انسان از جانب خداوند سبحان، موضوعى نيست كه در مباحث جامعه‏شناسى مطرح باشد بلكه اين موضوع به بحث انسان‏شناسى مربوط است. امّا براى تبيين بعد اجتماعى انسان در اسلام آشنايى با فلسفه خلقت و حكمت حيات، امرى لازم و ضرورى است، اين كه غايت خلقت و هدف حيات انسان چيست، در مقام پاسخ به اين پرسش غالب عالمان و دانشمندان دينى به اين آيه استناد كرده‏اند كه خداوند فرمود: «و ما خلقت الجن و الانس الّا ليعبدون؛ و من خلق نكردم هيچ جن و انسى را مگر براى عبادت.»(8)
يعنى با بيان اين آيه خواسته‏اند هدف را در حدّ عبادت محصور و محدود نمايند امّا غافل از اينكه آيه مزبور يك آيه از قرآن كريم و يك فراز از فرازهاى پيام الهى است نه همه قرآن و پيام كامل الهى. با بيان يك آيه نمى‏توان مراد كلى خداوند را در موضوعى فهم كرد بلكه شايسته است به آيات ديگرى كه در همان موضوع وارد شده تأمّل نمود. اهداف سه گانه حيات:
براى هدف خلقت انسان با توجه به طبيعت و سرشت وجودى‏اش، سه مرتبه طولى را مى‏توان بر شمرد، يعنى هر انسانى با توجه به توان و استعداد وجودى‏اش قادر است به آخرين مرتبه هدف خويش دست يابد و نيز با عدم توجه و تلاش در اولين مرحله هم گام نگذارد. آن مراحل سه گانه عبارتند از: الف – عبادت خداوند سبحان:
يكى از مراحل هدف حيات را مطابق آيه‏اى كه بيان شد مى‏توان عبادت و طاعت به حق دانست امّا اين تمام هدف و يا مرحله نهايى هدف حيات نمى‏باشد. خداوند سبحان در اين آيه به ابتدائى‏ترين و عام‏ترين مرتبه حيات اشاره فرمود كه من جن و انس را براى عبادت خلق كرده‏ام چنان چه ساير مخلوقات به تسبيح و طاعت اشتغال دارند. «يسبح للّه ما فى السموات و ما فى الارض»(9) «سبح للّه ما فى السموات و ما فى الارض»(10) «و ان من شى‏ء الا يسبّح بحمده و لكن لاتفقهون تسبيحهم.»(11)
بنابراين نمى‏توان گفت كه خداوند انسان را فقط براى عبادت خويش آفريده است زيرا كه اين آيه به نازل‏ترين هدف اشاره دارد و براى افراد مبتدى است. با اين وصف مى‏توان ادعا كرد كه نه تنها عبادت، آخرين غرض خلقت و هدف حيات نيست بلكه مى‏توان گفت كه عبادت فى نفسه هدف نبوده بلكه وسيله‏اى است براى وصول به اهداف عاليه، پس عبادت فى الجمله هدف است نه بالجمله، يعنى عبادت شطر حيات است نه شرط حيات. ب – عبوديت خداوند:
موهبت حيات به انسان اعطا نشده است كه او معرفتى به خالق خويش پيدا كرده و به طاعت او مشغول گردد. اگرچه عبادت جزء لاينفك حيات انسان است امّا او براى عبادت خلق نشده بلكه نعمت حيات براى عبوديت به او بخشيده شده است، يعنى حيات انسان بايد بستر احياى روح بندگى و وصول به مقام عبودى در مقابل خداوند سبحان باشد كه عبادت زمينه عبوديت است.
بنابراين غايتمندى حيات در راستاى عبوديت و بندگى تأمين كننده بخشى از هدف حيات است كه مرتبه‏اى برتر از عبادت مى‏باشد. امّا نمى‏توان انتهاى غايت را در اين حد هم محدود و محصور دانست زيرا اين هدف متوسطين است. ج – مظهر ربوبيت و ولايت حق:
در بيان دو هدف قبل روشن شد كه هدف حيات انسان براى افرادى كه در ابتداى مسيرند و هنوز سختى مسير و تعب طريق را نديده‏اند عبادت و براى متوسطين عبوديت است. امّا هيچ يك از اين دو هدف متضمن معناى واقعى غايت حيات نيستند، بلكه هدف نهايى بسى فراتر از اين دو (عبادت و عبوديت) است. كه آن مظهر ربوبيت و حريّت عبد است در لباس عبوديت حق، و اين هدف زندگى براى خواص است.
بنابراين هدف خلقت را نبايد از ظاهر برخى آيات مثل آيه 56 سوره مباركه ذاريات در عبادت و بندگى محدود و محصور نمود تا براى برخى از افراد بى اطلاع از حقيقت اسلام اين پندار باطل بوجود آيد كه اسلام مظهر بندگى و بردگى است و اومانيسم مظهر حريّت و آزادى.
فردى كه مراحل ابتدائى و متوسطه را پشت سر گذاشته وارد مرحله عالى تحصيل زندگى مى‏شود و براى او مدارك قبلى مهم نخواهد بود. خواص از بندگان در مسير عبادت و عبوديت به مرتبه‏اى نائل شدند كه به بسيارى از امور ولايت يافتند. ايشان مراتب ملك و ملكوت را پشت سر نهاده و به افق ولايت بار يافتند حيات و هستى‏شان فراگير شده و در همه مراتب هستى حضور يابند امّا اين مقام نيازمند همت و هجرت است.(12) قرآن و هدف زندگى انسان:
با تحليل و بررسى از آيات الهى در قرآن كريم مشخص خواهد شد كه اهداف سه گانه فرد (هدف ابتدائى و متوسط و عالى) امرى نيست كه طايفه‏اى از علما گفته و به كتاب و سنت نسبت داده باشند بلكه مشخص است كه در متون دينى بيان شده است.
«افمن شرح اللّه صدره للاسلام فهو على نورٍ من ربه»(13) كسى را كه خداوند در نتيجه زحماتش به او فراخى سينه عطا كرده باشد او مؤيد به نور الهى است. آن كه به نور هدايت حق تأييد شده است قلب او ظرف ذكر خداست و كسى كه شريان هستى اش را به حقيقت حقّه سپرده و از مبدأ حقيقى اشراب مى‏شود نمى‏تواند به حيات محدود قانع باشد.
برخى چون از هدف حيات خويش اعراض نموده و به لاطائلات دنيا مشغول شدند خداوند حيات هستى‏شان را در تنگنا قرار داده است: «و من اعرض عن ذكرى فانّ له معيشة ضنكاً»(14)
ولى آنان كه هدف را يافته و به مراتبى از آن دست يافتند حيات حسنه‏اى براى خود تدارك ديده‏اند: «قل يا عباد الذين آمنوا اتقوا ربكم للذين احسنوا فى هذه الدنيا حسنة و ارض اللّه واسعة انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب.»(15) خداوند به ايشان نيكوترين بشارت براى دنيا و آخرت را داده است.
«والذين اجتنبوا الطاغوت ان يعبدوها و انابوا الى اللّه لهم البشرى فبشر عباد.»(16) و بدترين وعيد و مذمت را مختص باطل پيشه‏گان نموده است. «ذلكم بما كنتم تفرحون فى الارض بغير الحق و بما كنتم تمرحون. ادخلوا ابواب جهنم خالدين فيها فبئس مثوى المتكبرين.»(17) آنان كه با آغاز عبادت متصف به وصف عابد شدند و از آن مرحله به مقام عبد رسيدند و از مقام عبد به جايگاه عبوديت نائل شدند و از عبوديت به شوؤن ربوبيت دست يافتند كه: «العبودية جوهرة كنهها الربوبية»(18) در حقيقت به اهداف عالى حيات خويش واصل شده كه ايشان بندگان خالص حقند. «انا اخلصنا هم بخالصةٍ ذكرى الدار و انهم عندنا لمن المصطفين الاخيار.»(19) دركات و درجات انسان با توجه به فهم و درك‏شان در تعيين اهداف رقم مى‏خورد، آنان كه با آگاهى سطحى و كم عمق خويش اهداف دنيوى را دنبال مى‏كنند و حيات و هستى خود را در ماده و نشئه طبيعت محدود ساخته‏اند خداوند نتايج سعى آنان را از ايشان دريغ نمى‏كند. «من كان يريد العاجلة عجلنا له فيها ما نشاء لمن نريد ثم جعلنا له جهنم يصليها مذموماً مدحوراً»(20) و نيز در آيه ديگر مى‏فرمايد: «و من كان يريد حرث الدنيا نؤته منها و ماله فى الآخرة من نصيب.»(21) امّا آنان كه به مراتبى از معرفت دست يافته و اهداف عاليه را تعقيب مى‏كنند خداوند رفعت مقام شان را به ميزان فهم بلندشان به آنان اعطا مى‏كند. «و من اراد الآخرة و سعى لها سعيها و هو مؤمن فاولئك كان سعيهم مشكوراً.»(22) و نيز در آيه ديگر مى‏فرمايد: «من كان يريد حرث الآخرة نزد له فى حرثه.»(23)
پس با توجه به اختلاف در معرفت افراد، تشدد و تعدد در اهداف ظاهر مى‏شود و خداوند سبحان با توجه به ادراك انسان كه افراد با سعى و تلاش خويش در ارتقاء آن ايفاى نقش مى‏كنند فضائل را نصيب شان مى‏سازد. «انظر كيف فضّلنا بعضهم على بعضٍ و للآخرة اكبر درجاتٍ و اكبر تفضيلاً.»(24) بنابراين هدفى كه خداوند سبحان براى تكريم و تعظيم انسان لحاظ نموده با آنچه كه غالب بندگان با ادراك و اختيار خويش آن را تعيين مى‏كنند متفاوت است ذات ربوبى برترين جايگاه در نظام هستى را براى مقام انسانى ملحوظ داشته امّا برخى به نازل‏ترين مرتبه از هدف حيات قانع بوده و بدان بسنده مى‏كنند و گروهى با همت عالى خود به نهايت آن توجه داشته و در وصول به آن ساعى‏اند. پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. سوره انفال، آيه 24. 2. سوره نحل، آيه 97. 3. سوره جاثيه، آيه 24. 4. سوره مؤمنون، آيه 37 و سوره انعام، آيه 29. 5. سوره عنكبوت، آيه 26. 6. صحيفه سجاديه، دعاى مكارم الاخلاق. 7. همان. 8. سوره ذاريات، آيه 56. 9. سوره جمعه، آيه 1 – سوره تغابن، آيه 1. 10. سوره صف، آيه 1، سوره حشر، آيه 1. 11. سوره اسراء، آيه 44. 12. ر.ك: تفسير موضوعى قرآن (هدايت در قرآن)، ج 16، ص‏299. 13. سوره زمر، آيه 22. 14 سوره طه، آيه 124. 15 سوره زمر، آيه 10. 16 همان، آيه 17. 17 سوره فصلت، آيات 76 – 75. 18 مصباح الشريعة، باب صد. 19 سوره ص، آيات 46 – 45. 20 سوره اسراء، آيه 18. 21 سوره شورى، آيه 20. 22 سوره اسراء، آيه 19. 23 سوره شورى، آيه 20. 24 سوره اسراء، آيه 21.