آموزه‏هاى اخلاقى در دعاى حضرت مهدى 10

پرهيز از ظلم و دزدى
در دهمين فراز از دعاى امام عصر(عج)چنين مى‏خوانيم: «واكففْ ايْدينا عن الظّلم و السّرْقة؛ خدايا! دست‏هاى ما را از ستم و دزدى باز دار.»
در اين فراز از دعا، سخن از دو گناه بسيار بزرگ كه از بلاهاى خانمان سوز سياسى و اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى كه داراى پيامدهاى بسيار ناهنجار و ويرانگر است به ميان آمده، كه پاك سازى از اين دو گناه بزرگ، مى‏تواند بسيارى از مشكلات و گرفتارى‏هاى كمرشكن و چالش‏هاى روانى و اجتماعى را برطرف سازد، و دو حجاب بزرگ سرراه تكامل و پاك زيستى را از ميان بردارد، و باعث پديدار شدن مدينه فاضله گردد. مبارزه اسلام با ظلم
ظلم يعنى خلاف عدل و حق، بنابراين معنى بسيار وسيعى داشته و مصداق‏هاى گوناگون و مراحل و درجات مختلف دارد، و به طور كلى حق خود و حق ديگران را پامال كردن و ناديده گرفتن، ظلم است، بنابراين بايد حقوق انسان‏ها را كه نسبت به يكديگر دارند براساس عدالت شناخت كه دست كم بيش از صد حق است، و آن را رعايت نمود. گاهى ظلم و ستم، شديد و بزرگ است مانند: قتل نفس، و پايمال كردن حق همسايه، آزار به پدر و مادر، خوردن مال يتيم، حمايت از ظالم در پايمال كردن حق مظلوم و… و گاهى شدّت آن كمتر است، مانند ظلم به حيوانى رام از قبيل ظلم به گوسفند و گاو و گربه كه حتى شامل گرفتن پوست جوى از دهان مورچه‏اى مى‏تواند يك نوع ظلم باشد كه امير مؤمنان على (ع) در سخنى فرمود: «واللّه لو اعطيت الْاقاليم السّبعة بماتحت افلاكها على ان اعصى الله فى نملة اسلبها جلب شعيرةٍما فعلْتهُ؛(1) سوگند به خدا اگر اقليم‏هاى هفتگانه با آنچه در زير آسمان‏ها است را به من دهند كه خداوند را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه‏اى (از روى ظلم) نافرمانى كنم، هرگز نخواهم كرد.»
اسلام باشديدترين تعبيرات و دستورها و تأديب‏ها و ارائه مسائل جزايى مانند ديات و اجراى حدود، با هر گونه ظلم مبارزه نموده، و پيروان خود را از آن برحذر داشته است. بنابراين بسيار به جاست كه ما براى گرفتار نشدن به هر گونه ظلم و ستم به خدا پناه ببريم و در دعاى هميشگى خود آن را بگنجانيم، و از خدا بخواهيم كه دست‏هاى ما و رفتار ما را از هر گونه آلودگى به ظلم پاك سازد، و اين دعا تلقين هر روزه ما براى پرورش روح و روانمان در پرهيز از ستم باشد. چرا كه ستم به كسى بزرگ‏ترين حق الناس است، و حق الناس سنگين‏ترين بار و وِزرو وبال انسان خواهد بود. براى روشن شدن بيشتر موضوع نظر شما را به ديدگاه قرآن و سپس احاديث پيشوايان، در اين راستا جلب مى‏كنيم: نكوهش ظلم از ديدگاه قرآن
در قرآن حدود 270 بار با واژه‏ها و تعبيرات گوناگون، از ظلم و ستم سرزنش شده، و گاهى با شديدترين تعبير به ستمگران هشدار داده شده است. به عنوان نمونه:
«انّ الظّالمين لهم عذاب اليم ؛(2) قطعاً براى ستمگران عذاب دردناكى هست.» «و انّ الظّالمين لفى شقاقٍ بعيدٍ ؛(3)ستمگران در عداوت شديد دور از حق (و در برابر حق) قرار گرفته‏اند.» «انما لعْنة اللّه على الظّالمين ؛(4)آگاه باشيد لعنت خدا بر ستمگران باد.» «يوم لا ينفع الظّالمين معْذرتُهم و لهم اللّعنةُ ولهم سوءُ الدّار؛(5)روز قيامت روزى است كه عذرخواهى ظالمان سودى به حالشان نمى‏بخشد، و لعنت خدا بر آنها، و جايگاه بد نيز براى آنان است.» «و سيعْلم الّذين ظلموا اىّ منْقلبٍ ينقلبون ؛(6)آنها كه ستم كردند به زودى مى‏دانند كه بازگشتشان به كجا است.»
اينها نمونه‏هايى از آيات قرآن است كه با شديدترين تعبير به ستمگران هشدار مى‏دهد كه ستم نكنند وگرنه عاقبت بسيار خطرناك، عذاب بسيار شديد در كمين آنها خواهد بود. نكوهش ظلم و ستم در گفتار پيشوايان
در گفتار پيامبر اعظم (ص) و امامان معصوم (ع) نيز به شدت از ظلم نهى شده، و آن را به عنوان يك گناه بزرگ داراى كيفر سخت و آثار نكبت بار توصيف كرده‏اند، نظر شما را به چند نمونه از اين گفتار در ميان هزارها سخن جلب مى‏كنيم:
1 – رسول خدا (ص) فرمود: «اياكم و الظّلم، فانّ الظّلم عنداللّه هو الظّلمات يوم الْقيامة ؛(7)از ظلم و ستم دورى كنيد، چرا كه نتيجه ظلم در پيشگاه خدا در روز قيامت، تاريكى‏ها خواهد بود.»
روزى مردى به پيامبر (ص) عرض كرد: دوست دارم در روز قيامت در ميان نور و روشنايى محشور گردم، چه كنم؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «به احدى ستم نكن، در اين صورت به اين آرزو مى‏رسى.»(8)
انس بن مالك مى‏گويد: روزى پيامبر(ص) فرمود: بين انسان مؤمن تا بهشت پنج عذاب (و دست انداز سخت) وجود دارد، كه آسان‏ترين آن، مرگ است. انس مى‏گويد از آن حضرت پرسيدم سخت‏ترين آن عذاب چيست؟ فرمود: «الْوُقوفُ بين يدى اللّه عزّ وجلّ، اذا تعلّق الْمظلومون بالظّالمين ؛(9)توقف در پيشگاه خداوند متعال در قيامت، در آن هنگام كه ستمديدگان به ستمگرانشان آويزان شده‏اند» (و به اصطلاح دامن آنها را گرفته و مطالبه حق خود مى‏كنند).نيز از پيامبر (ص) نقل شده فرمود: «وقتى كه روز قيامت برپا مى‏گردد، انسان وارد صحراى محشر مى‏شود، و از نيكى هايى كه در دنيا انجام داده خشنود است، ناگاه مردى جلو او را مى‏گيرد، و به خدا عرض مى‏كند: «پروردگارا! اين شخص به من ظلم كرده است.» در اين هنگام پاداش‏هاى نيكى‏هاى آن را برمى دارند و به عنوان جبران ظلمى كه به آن شخص شاكى نموده در مجموعه پاداش‏هاى او قرار مى‏دهند، و همچنان اين كار ادامه مى‏يابد تا اين كه پاداش‏هاى آن مرد ظالم تمام مى‏شود. آنگاه گناهان آن مرد شاكى را در مجموعه گناهان ظالم قرار مى‏دهند، و اين كار ادامه مى‏يابد تا كه ظالم وارد دوزخ مى‏گردد.»(10)
2 – امير مؤمنان على (ع) فرمود: «ايّاك و الظّلْم فانّهُ اكبر الْمعاصى ؛(11)از ظلم دورى كن كه آن از بزرگ‏ترين گناهان است.» و نيز فرمود: «از جور و ستم دورى كن كه بوى بهشت به مشام انسان ستمگر و متجاوز، نمى‏رسد، ظلم و ستم موجب تخريب و تباهى قلب (روح و جان) مى‏شود، و باعث اضطراب و نا آرامى زندگى مى‏گردد.»(12)
بزرگى گناه ظلم در حدى است كه امير مؤمنان على (ع) در فرازى از خطبه خود مى‏فرمايد: «واللّه لان ابيت على حسك السّعدان مسهّداً، او اُجرّ فى الْاغلال مصفّدا، احبُّ الىّ من ان الْقى الله و رسوله يوم الْقيامه ظالماً لبعْض الْعباد…؛(13)سوگند به خدا اگر شب را بر روى خارهاى تيز سعدان به سر برم، يا به غل‏ها و زنجيرها بسته، كشيده شوم برايم محبوب‏تر و بهتر است از اين كه خدا و رسولش را در قيامت در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگان ظلم كرده، و چيزى از اموال دنيا را غصب نموده باشم. چگونه به كسى ستم روا دارم، آن هم براى پيكرى كه تاروپودش، شتابان به سوى كهنگى به پيش مى‏رود، (و از هم مى‏پاشد) و مدت‏ها در ميان خاك‏ها مى‏ماند.»
نيز مى‏فرمايد: «فاللّه اللّه فى عاجل الْبغى، و آجل وخامة الظّلْم ؛(14)زنهار، زنهار و شما را به خدا از زودرسى كيفر ظلم و ستم، و از عاقبت بسيار خطرناك ظلم.» اين تعبير امام على (ع) بيانگر بزرگى و زشتى گناه ظلم، و هشدار و آژير خطر براى ستمگران است، كه به هوش باشند كه در صورت ادامه ظلم، كيفر سختى در كمين آنها بوده، و سرنوشت بسيار خطرناكى آنها را تهديد مى‏كند.
شگفت اين كه با اين كه مقام شهادت بالاترين مقام‏ها است، و اولين قطره خون شهيد كه بر زمين مى‏چكد موجب آمرزش همه گناهانش مى‏شود.(15)در عين حال اگر ظلم و مظلمه‏اى برگردن او باشد، گرفتار كيفر آن خواهد شد، براى روشن شدن اين مطلب نظر شما را به چند روايت زير جلب مى‏كنم:
پيامبر (ص) فرمود: «حضرت موسى (ع) رفيقى داشت كه به شهادت رسيد، موسى (ع) خواست مقام او را تماشا كند، به خدا عرض كرد: آن دوستم كه شهيد شد كجاست؟ خداوند فرمود: در آتش است. موسى (ع) عرض كرد: مگر بهشت را براى شهيدان وعده نداده‏اى؟ خداوند فرمود: آرى چنين وعده‏اى داده‏ام، ولى اين دوستت در آزار رسانى و ستم به پدر و مادرش اصرار داشت، و من عمل نيك چنين كسى را نمى‏پذيرم.»(16) نيز روايت شده: روزى پيامبر اعظم (ص) نماز را با جماعت خواند، سپس به مسلمانان رو كرد و فرمود: «آيا از طايفه بنى النجّار كسى در اينجا هست؟ اين سؤالم از اين رو است كه يكى از افراد برجسته آنها به شهادت رسيده، ولى درِ بهشت بر روى او بسته است، و پشت در درمانده شده از اين رو كه به يك نفر يهودى سه درهم بدهكار است (تا آن سه درهم حق الناس را از جانب او به صاحبش بدهند، و او از حبس درماندگى پشت در آزاد شود»(17)با توجه به اين كه عدم اداى حق الناس در وقت خود يك نوع ظلم است.
نيز طبق آن حديث معروف: وقتى كه سعدبن معاذ مجروح جنگى به شهادت رسيد، و شخص پيامبر (ص) با تجليل فراوان، همراه مسلمانان او را به خاك سپردند، سرانجام آن حضرت فرمود: «امشب فشار قبر، سعد را عذاب نمود.» بعضى از حاضران پرسيدند: با اين كه او داراى آن همه مقام است و شما آن همه از او تجليل كرديد چرا عذاب مى‏شود؟ فرمود: «به خاطر اين كه او نسبت به همسرش بداخلاق بود»(18) يعنى با بداخلاقى خود يك نوع ظلم به خانواده‏اش مى‏كرد.
نيز روايت شده: در جنگ احد يكى از مسلمانان جوان به شهادت رسيد، مادرش به بالين پيكر پاك و به خون تپيده‏اش آمد و خاك از چهره شهيدش پاك نموده و خطاب به او گفت: «فرزندم، بهشت برايت گوارا باد.» پيامبر (ص) به او فرمود: چه مى‏دانى كه بهشت براى او گوارا است، فلعلّه تكلّم فيما لا يعْنيه، اوْ بخيل بما لا ينقُصُهُ ؛(19)شايد او سخنان بيهوده مى‏گفته، يا در مورد چيزى كه باعث كمبودش نمى‏شد بخل ورزيده باشد.» (با توجه به اين كه بيهوده گويى و بخل يك نوع ظلم است). تجزيه و تحليل
چنانكه گفتيم ظلم و ستم معنى گسترده‏اى دارد، و به طور كلى هرگونه بى عدالتى و بى انصافى، و آزار رسانى، ظلم است گرچه اين آزار رسانى به صورت رشوه، يا احتكار، يا گران فروشى، يا رنجاندن پدر و مادر و همسر و اعضاء خانواده با خيانت به امانت، يا تبعيض، يا كم كارى و عدم رعايت وجدان كارى، ويا ناراضى كردن كارگر، و كم كردن اجرت كار او، و هرگونه حق كشى ديگر. با توجه به اين امور به راز بزرگى گناه ظلم و سختى كيفر آن پى مى‏بريم، چرا كه ظلم موجب آشفتگى و بى نظمى در جامعه شده، و باعث انواع گرفتارى‏ها، اختلافات و اضطراب‏هاى اجتماعى و اخلاقى و سياسى خواهد شد، و شيرازه جامعه را از هم گسسته كرده، و آرامش را كه برترين نعمت الهى است از ميان مى‏برد. ظلم موجب رنج‏ها، آزارها، قطع رابطه‏ها، آشوب‏ها، فتنه‏ها، بيمارى‏ها و نا امنى و نا آرامى‏هاى گوناگون مى‏شود، و گاهى عرصه زندگى را بر انسان‏ها تنگ كرده و موجب فروپاشى خانواده‏ها، و زندگى‏ها مى‏گردد، برهمين اساس گفته شده «الْملك يبقى مع الْكفر و لا يبقى مع الظّلم؛ حكومت و فرمان روايى با كفر باقى مى‏ماند، ولى با ظلم از هم مى‏پاشد.»
به همين اساس قرآن مى‏فرمايد: «ولقد اهلكْنا الْقرون من قبلكم لمّا ظلموا ؛(20)ما امت‏هاى پيشين را كه ظلم كردند به هلاكت رسانديم.» نيز مى‏فرمايد: «فتلك بُيوتهم خاوية بما ظلموا ؛(21)اين خانه‏هاى آنها است كه به خاطر ظلم و ستمشان خالى و ويران مانده است.» چرا كه ظلم باعث ايجاد كينه و عداوت، و موجب شقاق و چند گانگى و سوءظن و آثار شوم ديگر شده، و همين به جاى آبادانى، عامل مرارت و تلخى زندگى، و ويرانى مى‏شود، زيرا پر واضح است كه دل زدگى بر اثر ظلم باعث سلب دل گرمى و اميد شده، و همين اثر بد، افكار و اعمال را تخريب نموده و به تباهى مى‏كشاند. 2 – نكوهش سرقت و دزدى از نگاه اسلام
دومين خواسته در دعاى فوق اين بود كه امام عصر (عج) به ما ياد داده كه به خدا عرض كنيم: «خدايا! دست هايمان را از دزدى باز دار» يكى از گناهان كبيره كه موجب وزر و وبال و آثار شوم و نكبت بار در دنيا و آخرت مى‏شود، و زندگى انسان را تباه و آلوده مى‏سازد دزدى است، يعنى انسان از راه‏هاى مختلف اموال ديگران را چپاول كند. سرقت و دزدى نيز مانند ظلم، معنى وسيعى دارد، مثلاً امام صادق (ع) مى‏فرمايد: دزدها سه گونه‏اند: ترك كننده زكات، و حيف و ميل كننده مهريّه زنان، و كسى كه وامى مى‏گيرد و نيّت اداى آن را ندارد.(22)و يا پيامبر (ص) فرمود: «دزدترين دزدها كسى است كه از نمازش بدزدد.»(23) و يا مسئله استراق سمع و… ولى بيشتر در موضوع ربودن اموال ديگران است، كه بعضى آشكار و بعضى نهان مى‏باشد مانند دزدى از اموال شوهر و رانت خوارى، و اختلاس و نيرنگ‏هاى مرموز براى چپاول اموال، خواه اموال خصوصى باشد، يا عمومى. مسأله سرقت يكى از معضلات جامعه در هر زمانى بوده، به ويژه در اين عصر كه نقشه‏ها و نيرنگ‏ها به شكل‏هاى گوناگون – به ويژه نسبت به بيت المال و اموال عمومى – توسعه يافته، و در اين راستا دزدهاى اموال خانه‏ها و اتومبيل‏ها، و جيب برى و انواع شگردها را كه هر روز در صفحات حوادث روزنامه‏ها و مجلّات مى‏خوانيم، مشمول عنوان سرقت و دزدى است كه موجب سلب امنيت و آرامش شده و گاهى به كشتار و فروپاشى خانواده‏ها و انواع كينه توزى‏ها و عداوت‏ها منجر مى‏گردد. دست ناپاكى كه به دزدى آلوده شده، در حقيقت اموال حرام را به خانه خود مى‏كشاند و انباشته مى‏كند، و در ميان آلودگى گرداب متعفّن حرام و غصب و زور و ظلم غوطه مى‏خورد، و چنين فردى بعيد است كه به راحتى نجات يابد، بلكه همان اموال نامشروع، روسياهى ننگين را براى او ايجاد كرده و آتش شعله ور دوزخ در انتظار بلعيدن و عذاب سخت او است. در اسلام در ميان دستورهاى بزرگش، سه چيز را بسيار محترم شمرده كه عبارتند از حفظ حريم جان و مال و ناموس. هر جامعه‏اى كه در اين سه مورد در امن باشد، آن جامعه را مى‏توان جامعه سالم و ايده آل خواند. براى اين كه به زشتى سرقت بيشتر پى ببريم، نظر شما را به گفتار قرآن و پيشوايان بزرگ اسلام در اين راستا جلب مى‏كنيم. سرقت و دزدى از نگاه قرآن
در قرآن درباره سرقت اموال، در دو مورد سخن به ميان آمده است.
1 – در آيه 12 سوره ممتحنه مى‏خوانيم: «يا ايّها النّبىُّ اذا جائك الْمؤمنات يبايعْنك على انْ لا يُشْركن باللّه شيئاً و لا يسْرقْن… فبايعْهنّ و اسْتغْفرْلهنّ…؛ اى پيامبر! هنگامى كه زنان با ايمان نزد تو آيند، و با تو بيعت كنند (با اين شرايط) كه چيزى را براى خدا شريك قرار ندهند، دزدى و زنا نكنند، فرزندان خود را نكشند، تهمت و افترايى پيش دست و پاى خود نياورند، و در هيچ كار نيكى با تو مخالفت نورزند، با آنها بيعت كن، و براى آنها از درگاه خدا آمرزش بطلب.»
اين آيه مربوط به بيعت مشروط زنان است، توضيح اين كه: طبق گفته مفسّران پس از آنكه مكه در سال هشتم به دست مسلمين به فرماندهى پيامبر اكرم (ص) فتح شد، پيامبر (ص) بر كوه صفا قرار گرفت و از مردان ايمان آورنده بيعت گرفت، سپس نوبت به زنانى كه ايمان آورده بودند شد، آنها براى بيعت به محضر پيامبر (ص) آمدند، آيه فوق نازل شد، پيامبر (ص) بر اساس اين آيه بيعت آنان را مشروط بر شش شرط پذيرفت كه شرط دوم اين بود كه دزدى از اموال شوهر، و ديگران نكنند. اين شرط بيانگر اهميت آن است، كه در نخستين بيعت زنان كه يك حادثه بزرگ سياسى است، ترك دزدى به عنوان پيش شرط در رديف ترك شرك و زنا، عنوان شده است، يعنى دزدى همچون شرك و زنا، گناه بسيار بزرگى است كه بيعت كنندگان بايد تعهد محكم بدهند كه دزدى نكنند. و دست به اين گناه زشت و پليد نزنند.(24)
2 – در آيه 38 سوره مائده مى‏خوانيم: «و السّارق السارقة فاقْطعوا ايْديها جزاءً بما كسبا نكالاً من اللّه ؛دست مرد و زن دزد را به كيفر عملى كه انجام داده‏اند، به عنوان يك مجازات الهى قطع كنيد.» اين آيه با صراحت حكم شديدى را كه قطع دست دزد باشد صادر كرده، و چنين حكمى بيانگر بزرگى گناه دزدى است، تا همين مجازات باعث عبرت و بازدارندگى و كنترل شديد شود، و جامعه از خطر دزدى و ناامنى مالى نجات پيدا كند. و از آنجا كه بيشتر دزدى‏ها از ناحيه دست انجام مى‏گيرد، و از آنجا كه دست براى انسان كارآمدترين و نافع‏ترين اعضا است كه توانايى انسان را مظهريت مى‏بخشد، بايد براى عبرت مردم و جلوگيرى از دزدى بريده شود، البته با شرايطى كه در روايات ما آمده است. ولى در بعضى از موارد به جاى قطع دست، زندان و تأديب مانند ضربات شلّاق تعيين شده است، مثلاً از حضرت على (ع) نقل شده كه در مورد مردى كه گوشواره دخترى را از گوشش دزديده بود، فرمود: اين يك نوع ربايش علنى است، آن دزد را كتك زد و زندانى نمود، و در سخنى فرمود: حكم قطع دست در مورد چهار دزد روا نيست ؛
1 – كسى كه اختلاس كند (اختلاس به معنى يك نوع دزدى است كه با كِش رفتن و تردستى و حيله انجام مى‏شود).2 – كسى كه از روى خيانت، امانت ديگرى را بربايد. 3 – كسى كه از غنائم جنگى دزدى كند. 4 – اجير و مزدورى كه در خانه كسى چيزى بردارد كه اين يك نوع خيانت است.(25)
بعضى اشكال كرده‏اند كه بريدن دست دزد (نخست چهار انگشت دست راست او) در صورتى كه اموال دزديده شده او يه اندازه قيمت يك چهارم دينار (كه هر دينار به اندازه يك سكّه يعنى 18 نخود طلا است) برسد، با آن همه احترامى كه اسلام براى جان انسان قايل است منافات دارد، با توجه به اين كه اگر كسى انگشتان كسى را بى جهت قطع كند، هر انگشت آن معادل يك دهم ديه كامل (هزار مثقال طلا) يعنى صد مثقال ديه دارد، پس ديه بريدن چهار انگشت، چهارصد مثقال طلا است، پس چرا دزديدن يك چهارم يك دينار (يعنى چهار نخود و نيم طلا) موجب حكم قطع چهار انگشت مى‏گردد؟ اتفاقاً همين سؤال را از عالم بزرگ علم الهدى سيد مرتضى (متوفّى 436 ه. ق) نمودند، ايشان در پاسخ به صورت شعر جواب داد، كه ترجمه‏اش اين است: «عزّت امانت، آن دست را گران قيمت كرد، ولى خيانت دزدى، بهاى آن را پايين آورد، فلسفه حكم خدا را بدان.»(26)

به هر حال وقتى كه اين حكم اسلامى اجرا مى‏شد، مسلمانان در پناه آن در رفاه و امنيت مى‏زيستند، چنان كه هم اكنون اين اثر در كشور عربستان سعودى ملموس است. و در نتيجه افراد دزد هم كم مى‏شدند و به تعداد شمارش انگشتان نمى‏رسيدند. آيا بريدن چند دست خطاكار براى حفظ امنيت و حريم اموال عموم مردم چند قرن يك ملت، قيمت گزافى است؟ با مقايسه اين خسارت كم قطع، و آن همه آثار خطير دزدى در صورت عدم قطع با آثار درخشان قطع، پى مى‏بريم كه چنين حكمى خشن نيست، بلكه جزاى مناسب و شايسته‏اى خواهد بود. نكوهش دزدى در نگاه پيشوايان
در گفتار پيامبر اعظم (ص) و امامان معصوم (ع) با شديدترين تعبيرات و روش، از گناه بزرگ دزدى نهى شده كه نظر شما را به چند نمونه جلب مى‏كنيم:
شخصى در مسجد النّبى در مدينه در حالى كه روپوش خود را بالش خود قرار داده بود به استراحت پرداخت، سپس براى تطهير برخاست و از مسجد خارج شد، وقتى بازگشت ديد روپوشش دزديده شده است، به جستجو پرداخت تا دزد را پيدا كرد، او را به محضر پيامبر (ص) برد و تقاضاى محاكمه نمود. پيامبر (ص) فرمود: دست (چهار انگشت دست راست) او را قطع كنيد. صاحب روپوش از شكايت خود گذشت و روپوش خود را به دزد بخشيد، و تقاضاى عدم قطع كرد، ولى پيامبر (ص) فرمود: اگر قبل از آنكه او را نزد من بياورى و من حكم كنم، راهى براى عدم قطع داشت، ولى اكنون راهى ندارد، آنگاه دستور داد دست آن دزد را قطع نمودند.(27)
در روايت ديگر آمده: چند نفر دزد را به محضر امير مؤمنان على (ع) آوردند، پس از اثبات دزدى، آن حضرت دست آنها را به خاطر اين جرم، قطع كرد، آنگاه فرمود: «آنچه از دست شما بريده شده، به سوى آتش دوزخ روانه مى‏گردد، پس اگر توبه كنيد آنها را از آتش باز گردانده‏ايد، وگرنه همانا شما را به سوى آتش دوزخ مى‏كشانند.»(28)
امام صادق (ع) فرمود: «مدْمن الزّنا و السّرق و الشّرب كعابد وثنٍ ؛(29)ادامه دهنده (عمل زشت) زنا و دزدى و شرابخوارى، همانند بت پرست است.»
پيامبر (ص) در سخنى فرمود: «يكى از چهار نفر هرگاه داخل خانه‏اى شود، قطعاً موجب خرابى آن مى‏گردد، و چنين خانه‏اى از بركات الهى آباد نخواهد شد ؛1 – خائن به امانت 2 – دزد 3 – شرابخوار 4 – زناكار.»(30)
از امام سجاد (ع) نقل شده: دزدى را نزد حضرت على (ع) آوردند كه براى اولين بار دزدى كرده بود، على (ع) دستور داد دست راستش (چهار انگشت) را قطع كنند، پس از مدتى همان دزد براى دومين بار دزدى كرد، حضرت على (ع) قدم پاى چپ او را قطع كرد، او براى سومين بار دزدى كرد، حضرت او را به زندان ابد محكوم فرمود.(31)
اين گفتار و اين گونه برخوردها با دزد، بيانگر شدت مجازات دزدى، و بزرگى جرم اين گناه است، تا آنجا كه در روايات آمده: «من مات دون ماله فهو شهيدٌ ؛كسى كه در دفاع از مالش در برابر دزد كشته شود، شهيد شده است.» شدت عمل در برابر دزد بيت‏المال‏
بايد توجه داشت كه يكى از انواع دزدى، دستبرد به بيت المال كه اموال عمومى است مى‏باشد، گر چه به اندازه برداشتن يك عدد خودكار، يا يك سوزن از بيت المال بدون مجوّز شرعى باشد، در اين راستا نظر شما رابه چند نمونه از شدت عمل پيامبر (ص) و امامان (ع) در بر خورد با رانت خواران و يا چپاولگران بيت المال جلب مى‏كنيم:
1 – يكى از غلامان پيامبر (ص) شخصى به نام مدْعم بود، او در جنگ خيبر در ركاب پيامبر (ص) با دشمن مى‏جنگيد، پس از پيروزى غنائم بسيارى به دست آمد، او بر اثر طمع به غنائم كه از بيت المال مسلمين بود، لباسى را قبل از تقسيم بيت المال محرمانه براى خود ربود (دزديد) پس از اين ماجرا سپاه اسلام همراه پيامبر (ص) به وادى القرى حركت كردند، در آنجا هنگام بارگيرى از شتر، تيرى از ناحيه دشمن آمد و به پيكر غلام نامبرده خورد، و همين باعث شهادت او شد، حاضران (در ضمن تأسف) گفتند: بهشت بر او گوارا باد، پيامبر (ص) فرمود: «نه سوگند به كسى كه جان محّمد (ص) در دست او است، اكنون آن لباس در تنش در آتش دوزخ مى‏سوزد، همان لباسى كه روز خيبر از غنائم مسلمين به خيانت ربوده بود.» اصحاب تعّجب كردند و سخت تحت تأثير قرار گرفتند، يكى از ياران از پيامبر (ص) پرسيد: «من هم دو بند كفش را از غنائم ربودم.» پيامبر (ص) فرمود: «همانند آن بند كفش در آتش دوزخ براى تو بريده مى‏شود.»(32)
2 – عقيل برادر على (ع) بر اثر تنگدستى و عيالوار بودن تقاضاى كمك مالى از امام على (ع) بيش از سهميه خود كرد. و اصرار ورزيد، على (ع) به مردى گفت: دست عقيل را بگير و در ميان بازار ببر، و به او بگو قفل دكانى را بشكند و كالاهاى دكان را بردارد. عقيل به على (ع) عرض كرد: آيا مى‏خواهى مرا به عنوان دزدى دستگير كنند؟ على (ع) فرمود: «پس تو مى‏خواهى با برداشتن از بيت المال مسلمين، مرا دزد كنى و از آن بردارم و به تو بدهم.» بعد از شهادت على (ع) روزى معاويه به عقيل گفت: بالاى منبر برو و به مردم بگو على (ع) با تو چگونه رفتار كرد و من با تو چگونه رفتار كردم. عقيل بالاى منبر رفت و پس از حمد و ثنا گفت: «اى مردم! من از على (ع) دينش را طلبيدم، او مرا كه برادرش بودم رها كرد، و دينش را گرفت، ولى معاويه با دادن بيت المال به من مرا بر دينش مقدم داشت.»(33)
3 – در حكومت امام على (ع) على بن ابى رافع سرپرست بيت المال بود، ايام عيد قربان فرا رسيد، دختر على (ع) از على بن ابى رافع خواست گردنبندى از بيت المال را سه روز به عنوان عاريه‏اى كه داراى ضمانت باشد به او بدهد، تا در جشن عيد از آن استفاده كند، او به درخواست دختر على (ع) جواب مثبت داده و آن گردنبند را به او داد. على (ع) آن را در گردن دخترش ديد و پس از پرسش دريافت كه از ابن ابى رافع عاريه گرفته، با شدت به او حكم كرد كه آن را به بيت المال بر گرداند، و ابن ابى رافع را با تندى نكوهش كرد. و به زينب (س) فرمود: در صورتى اين كار براى تو روا است كه ساير زن‏هاى مسلمين نيز همين گونه از بيت المال بهره‏مند شوند. و به ابن ابى رافع فرمود: «لو كانت اخذت الْعقْد على غير عاريةٍ مضمونةٍ مرْدودةٍ، لكانت اذن اوّل هاشميّة قطّعْت يدها فى سرْقةٍ ؛(34)اگر دخترم آن گردنبند را بدون عاريه داراى ضمان و برگشت به بيت المال گرفته بود، نخستين زن هاشمى بود كه دستش به خاطر دزدى قطع مى‏كردم.»
4 – روزى عبدالله بن جعفر داماد على(ع) و برادرزاده آن حضرت، نزد على (ع) آمد و عرض كرد: سزاوار است براى تأمين هزينه زندگى روزانه‏ام به من كمك مالى شود، سوگند به خدا چيزى ندارم، مگر اين كه گوسفند يا الاغ خود را بفروشم. حضرت على (ع) به او فرمود: «نه، چيزى براى تو در نزد من نيست، مگر اين كه به عموى خود دستور بدهى تا (از بيت المال) دزدى كند و به تو بدهد.»(35)
5 – روزى دو زن يكى از نسل عرب، و ديگرى كنيز عجمى آزاد شده براى گرفتن سهميّه خود از بيت المال به محضر على (ع) آمدند، آن حضرت مقدارى درهم و غذا به طور مساوى به آن دو نفر داد. زن عرب اعتراض كرد و گفت: من عرب هستم، و اين زن عجم، چرا به من بيشتر ندادى؟ امام (ع) فرمود: «سوگند به خدا من در تقسيم بيت المال، فرزندان اسماعيل را بر فرزندان اسحاق برتر نمى‏بينم.»(36)
آرى حضرت على (ع) ضابطه را بر هرگونه رابطه مقدم مى‏داشت، و مصرف اموال عمومى را بر اساس روابط خويشاوندى يا دوستى، يك نوع دزدى مى‏دانست. با توجه به اين موضوعات مهم به دعاى امام عصر (عج) بازگرديم كه به ما ياد داد به خدا عرض كنيم: «خدايا! دست‏هاى ما را از هرگونه ظلم و دزدى بازدار.» به اميد استجابت اين دعا براى همه، و خشنود كردن آن حضرت با رعايت موازين حقوقى. پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. نهج البلاغه، خطبه 224. درباره انواع ظلم به بحار الانوار، ج 75، ص 305، باب 79 مراجعه شود. 2. ابراهيم – 22. 3. حج – 53. 4. هود – 18. 5. مؤمن – 52. 6. شعراء – 227. 7. بحار، ج 75، ص 309. 8. كنزالعمّال، حديث 44154. 9و10. همان، حديث 8862. و7643. 11. غررالحكم ؛ ميزان الحكمة، ج 5، ص 597. 12. همان. 13. نهج البلاغه، خطبه 224. 14. همان، خطبه 192. 15. تهذيب الاحكام شيخ طوسى، ج 6، ص 121 به نقل از پيامبر (ص). 16. لباب الالباب راوندى . 17. بحار الانوار، ج 73، ص 362. 18. اقتباس از قاموس الرجال، ج 4، ص 341، طبقات ابن سعد،ج‏3،ص‏10و11. 19. المحجّة البيضاء، ج 5، ص 200. 20. يونس – 14. 21. نمل – 52. 22و23. بحار، ج 96، ص 12، و ج 84، ص 263. 24. اقتباس از تفسير مجمع البيان، ج 9، ص 276. 25. شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 18، ص 503. 26. در تفسير آلوسى، ج 3، ص 6، اين پاسخ به علم الدين السّخاوى نسبت داده شده است، بايد توجه داشت كه هر دينار معادل 18 نخود طلا است، كه يك مثقال شرعى است. 27. خصال شيخ صدوق، ج 1، ص 90، بحار، ج 79، ص 182. 28. علل الشرايع، ج 2، ص 224، بحار، ج 79، ص 186. 29. ثواب الاعمال شيخ صدوق، ص 217، بحار، ج 79، ص 187. 30. همان مدرك، و بحار، ج 79، ص 125. 31. ارشاد المفيد، ص 251، بحار، ج 79، ص 188. 32. سيره ابن هشام، ج 3، ص 353. 33. روضات الجنّات، ص 90. 34. بحار، ج 40، ص 338. 35. ابواسحاق اصفهانى، الغارات، ج 2، ص 67. 36. بحار، ج 41، ص 137.