عدالت محورى در قرآن و حديث‏

آخرين قسمت‏ اسلام مكتب معتدل‏
از آنجا كه عدالت از اهداف اساسى بعثت پيامبران است، در دين محمّدى كه خاتم آنهاست اجراى عدالت در جامعه بشرى هدف اصلى است و در آيات و روايات در سيره عملى رسول اكرم(ص) و اهل بيت او نيز اجراى عدالت به صورت اصلى بنيادين مطرح گشته و مورد تأكيد بسيارى قرار گرفته است. رابطه انسان با خداوند، با خويشتن، با محيط پيرامون و نيز با انسان‏هاى ديگر، هر كدام ويژگى و مقوله خاصى است و داراى قلمرو و اعمالى مى‏باشد ولى همه در صورت رعايت عدالت شكل درستى بخود مى‏گيرند. در واقع هر عملى كه امكان دارد از انسان سر بزند و يا لازم باشد كه انجام بگيرد از اين چهار قلمرو بيرون نمى‏باشد و بنابراين مى‏توان گفت كه همگى اصول شرايع و آيين اديان آسمانى در عدل و احسان خلاصه مى‏گردد و اين دو، جوهر همه احكام و تعاليم آسمانى است. ابومالك مى‏گويد به امام سجاد(ع) عرض كردم مرا از دين خدا آگاه كن، امام فرمود همه تعاليم دين، حق‏گويى، داورى طبق عدالت و وفاى به عهد است. همه دين خدا همين هاست.(1)
در اسلام تمامى پست‏هاى حسّاس را به افراد عادل واگذار مى‏كنند، در قضاوت، امامت جمعه و جماعت، عدالت شرط اساسى است، مرجع تقليد، رهبرى و مسؤول بيت المال بايد عادل باشند، در مسايل خانواده و بحث‏هاى حقوقى و روابط بين دو زوج نيز به عدالت تأكيد مى‏گردد و در واقع اسلام اهميت خاصى به عدالت داده و آن را در تاروپود جامعه و در مسايل حقوقى، اجتماعى، خانوادگى و اقتصادى، شرط اساسى دانسته است.(2)
اصولاً اسلام مكتب اعتدال است و امّت اسلامى امّتى معتدل هستند، نظام آن عادلانه است. خداى تعالى عادل است و عدل از صفات كمال اوست و خداوند عالم همه صفات كمال را دارا مى‏باشد و نيز كراراً در كلام خود عدل را ستوده و ظلم را نكوهش مى‏كند و مردم را به عدالت امر نموده و از ظلم نهى مى‏كند: «انّ اللّه لايظلم مثقال ذرّةٍ(3)؛ خدا به اندازه ذرّه‏اى به كسى ستم نمى‏كند و :ولا يظلم ربّك احداً؛(4) خداوند به هيچ موجودى ستم نمى‏كند.» علامه طباطبايى مى‏نويسد: خداى متعال عادل است زيرا عدالت در حكم يا در اجراء آن اين است كه استثنا و تبعيض برندارد و در مواردى كه مشمول حكم هستند بطور يكنواخت ثابت شود و در مواردى كه قابل اجراست به طور يكنواخت به اجرا درآيد.(5)
عدالت الهى كه زيربناى عدالت اجتماعى است، در طول تاريخ در مسير تحريف قرار گرفته است. مكتب تشيع كه جلوه‏گاه اسلام راستين است وقتى مشاهده نمود اين عدالت به صورت خطرناكى و بر خلاف موازين علمى توجيه مى‏گردد و عدّه‏اى، جنايات ستمگران را با مطرح كردن اصل جبر به حساب خدا مى‏گذارند و اسلام وسيله‏اى براى موجّه نمودن بيدادگرى‏هاى زمامداران گرديده است، براى جلوگيرى از اين تحريف و نابودى، عدالت خداوند را به عنوان يكى از اصول بنيادى اسلام اعلام كرد بدين معنا كه اسلام بدون عدل، ديگر اسلام نيست و انكار عدل در واقع مساوى انكار اسلام است: البته از روايات برمى‏آيد كه شيعيان از زمان ائمه اطهار(ع) هموزن توحيد براى اعتقاد و به عدل ارزش قائل بوده‏اند و اين دو اصل را حساس‏ترين اركان اسلام دانسته‏اند.(6)
اصل عدل و تبعيت احكام از مصالح و مفاسد نفس الامرى و نيز اصل حسن و قبح عقلى و حجيت عقل به عنوان زيربناى فقه شيعى شناخته شده و جاى خويش را در اين رشته از علوم اسلامى بازيافته است. استاد شهيد مطهرى مى‏نويسد: ريشه اصلى طرح‏هاى علمى و عملى مسأله عدل در جامعه اسلامى را، بايد در درجه اول در خود قرآن جستجو كرد، قرآن است كه بذر انديشه عدل را در دل‏ها كاشت و آبيارى كرد و دغدغه آن را چه از نظر فكرى و فلسفى و چه از نظر علمى و اجتماعى در روح‏ها ايجاد كرد اين قرآن است كه مسئله عدل و ظلم را در چهره‏هاى گوناگونش طرح كرد.(7)
بيشترين آيات مربوط به عدل، درباره عدل جمعى و گروهى است، اعم از خانوادگى، سياسى قضايى و اجتماعى، كه تعداد آن‏ها به 16 آيه مى‏رسد.
عدل قرآن از آن جا كه به توحيد يا معاد ارتباط مى‏يابد، به نگرش انسان درباره هستى و آفرينش شكل خاص مى‏دهد و به عبارت ديگر نوعى جهان بينى است. آنجا كه به نبوت، تشريع و قانون مربوط مى‏شود به يك مقياس و معيار و قانون شناسى مربوط مى‏شود و به عبارت ديگر جاى پايى است براى عقل كه در رديف كتاب و سنّت قرار گيرد و جزء منابع فقه و استنباط به شمار آيد. آنجا كه به امامت و رهبرى مربوط مى‏شود، يك شايستگى است آنجا كه پاى اخلاق به ميان مى‏آيد آرمانى انسانى است و آنجا كه به اجتماع كشيده مى‏شود يك مسؤوليت است. چگونه ممكن است مسأله‏اى كه در قرآن تا اين پايه بدان اهميت داده شده كه هم جهان بينى است و هم معيار شناخت قانون و هم ملاك شايستگى زعامت و رهبرى و هم آرمانى انسانى و هم مسؤوليتى اجتماعى، مسلمين با آن عنايت شديد و حساسيت فراوانى كه در مورد قرآن داشتند، نسبت به آن بى‏تفاوت بمانند. شهيد مطهرى پس از طرح اين مباحث، خاطرنشان مى‏نمايد:
ما معتقديم دليلى ندارد كه در پى علّتى برويم و فكر خود را خسته نماييم كه چرا از آغاز نهضت‏هاى فكرى و عملى مسلمين، همه جاكلمه عدل به چشم مى‏خورد. علت حسّاسيت مسلمين نسبت به اين مسئله و راه يافتن اين اصل در كلام و فقه و حوزه‏هاى اجتماعى اسلام بدون شك قرآن بود.(8) قرآن كريم بزرگترين كتاب فراخوان به وجوب اجراى عدالت است، كتابى كه هدف بعثت پيامبران را ايجاد زندگى عادلانه در ميان جوامع بشرى تلقى نموده است كتابى كه خود را هادى اهل تقوا خوانده و نزديكترين راه رسيدن به تقوا را اجراى عدالت دانسته است، كتابى كه حضرت على(ع) آن را اين گونه معرفى مى‏كند: هوالناطق بسنّة العدل… رياض العدل و عذرانه؛(9) قرآن از سنت عدالت سخن مى‏گويد، قرآن بوستان‏هاى سرسبز و تالاب‏هاى عدالت است.
بنابراين، معتقدان به كلام وحى بايد پى‏گيرترين افراد براى گسترش و اجراى عدالت باشند و اگر بخواهند قرآن را زنده كنند لازم است بدان عمل نمايند و در رأس آن پس از نماز و عبادت برپا نمودن عدالت است. قرآن هنگامى در جامعه حيات دارد و فعال است كه همگان به دستورات آن عمل كنند، از نهى‏هاى آن پرهيز نمايند و امرهاى آن را عملى سازند.(10) ناگفته نماند حضرت رسول اكرم(ص)، على(ع) و فرزندان او را «عدل قرآن» ناميدند.(11) اهل بيت و عدالت‏
خداوندى كه انسان‏ها را آفريد و برنامه‏هاى سعادت آنها را از طريق رسولش روشن كرد فروغ‏هاى فروزان نبوت و امامت را مسؤول نظارت بر عدالت معرفى مى‏كند، پس از پيامبراكرم(ص) حافظ حقوق و مسؤول هدايت مردم ائمه هدى هستند كه در خصال، كمالات و لياقت‏ها و عصمت همچون آن بزرگوار مى‏باشند. در تعاليم نظرى و عملى اهل بيت(ع) سفارش‏هاى فراوانى درباره اجراى عدالت ديده مى‏شود، اين موضوع در سخنان، اخلاق و روش سياسى اجتماعى حضرت على(ع) موج مى‏زند. از نظر آن حضرت اصلى كه مى‏تواند تعادل اجتماع را حفظ كند و به پيكر اجتماع آرامش بدهد عدالت است. آن امام همام چون تشنگان به دنبال چشمه زلال عدالت بود، خود تنديش عدالت به شمار مى‏آمد و ذرّات وجودش با عدالت آميختگى داشت و از كوچكترين ستمى حتى گرفتن دانه‏اى جو از مورچه‏اى گريزان بود او در اين راستا به گفته و نوشته و شعار اكتفا نمى‏كرد بلكه عملاً براى محو ستم و استقرار عدالت تلاش مى‏كرد و حتى از عزيزترين بستگانش هم نمى‏گذشت زيرا خدايش به عدل فرمان داده بود. هرگز چون سياستمداران دنياپرست مصلحت انديشى نكرد و هيچ گاه از ستمى چشم پوشى ننمود، محبت و عطوفت پدرانه‏اش نيز مانع از اجراى عدالت نگشت، او نگهدار و برپادارنده عدالت گرديد تا جايى كه در راه عدالت به شهادت رسيد. او حكومت را وسيله‏اى تلقى كرد تا توسط آن اقامه حق نمايد و باطل را محو كند، از راه حكومت عدالت در جامعه ترويج يابد، تحت لواى حكومت الهى مردم به حقوق واقعى خويش برسند، فكرهاى خفته بيدار شود، انحرافات از بين برود، ايشان به ابن عباس فرمود: حكومت براى من از اين كفش وصله دار ارزش كمترى دارد مگر اين كه اقامه حق كنم يا باطلى را از بين ببرم.(12)
اميرمؤمنان از همان روزهاى نخستين كه زمامدار مسلمين گرديد، عدالت اجتماعى را برپاساخت كه به دليل همين شيوه شايسته و برنامه‏اى انقلابى كينه‏ها شعله‏ور گرديد و آتش جنگ، فتنه و طغيان حوادث تلخ و ناگوارى را پديد آورد. آن حضرت تأكيد مى‏فرمايد: برپايى دولت عدل از واجبات است.(13) و گوشزد نموده‏اند كه: هر كس عادل باشد حكمتش تأثيرگذار مى‏گردد،(14) حضرت مى‏فرمايند: عدل جامعه را پايدار مى‏كند(15) و باعث شكست دشمنان مى‏گردد،(16) با اجراى عدالت بركت‏ها زياد مى‏شود،(17) و هر كسى كه عدالت گسترى نمايد خداوند بر او رحمت مى‏فرستد(18) و از نشانه‏هاى بزرگوارى عمل كردن به روش عادلانه است.(19)
متأسفانه قدر حضرت على(ع) و عدالت خواهى همه جانبه‏اش شناخته نشد و مسلمانان از دستورات ايشان پيروى نكردند، مردم هنگامى پى به عدالت آن حضرت بردند كه ديگر امامى در ميانشان نبود و حاكم ستمگرى چون حجاج بن يوسف ثقفى بر كوفه تسلط يافت.(20)
حضرت امام حسن(ع) و حضرت امام حسين(ع) نيز رسالت پايدارى عدل و نابودى ظلم را دنبال كردند، عاشورا دستِ بلندى است كه از افق كربلا برآمد و تا قلّه خورشيد فرا رفت و تا هماره تاريخ بر فرازماند و سياهى‏هاى جاهليت از نو جان يافته از چهره خورشيد اسلام و قرآن فروشسته شد. عاشوراى حسينى براى هميشه حق را از باطل جدا ساخت و سرانجام فروغ حق از مشرق تابناك عاشورا طلوعى جاويدان كرد، حقى كه بخوبى عدل را دربر مى‏گيرد.(21)
پيام شب عاشورا نماز است و پيام روز عاشورا عدالت است. در زيارت اول ماه رجب مى‏خوانيم: «اشهد انّك قد امرت بالقسط و العدل و دعوت اليهما و انّك صادق صديق، صدقت فيما دعوت اليه؛ گواهى مى‏دهم اى امام حسين كه توبه اجراى قسط و عدل فرمان دادى و جامعه اسلامى را به عدل فراخواندى و تو راستگو و صدّيقى (ولىّ راستين پروردگارى) و به هرچه فراخواندى، صادقانه فراخواندى.
نويسنده و دانشور شيعى لبنان – محمد جواد مغنيه – مى‏نويسد: «نام امام حسين نماد ژرف هدايت است…سر فصل فداكارى در راه حق و جانبازى در راه عدالت، چنانكه نام يزيد نشانه فساد و تباهى، ستم و هتك مقدسات و نشر فجور و رذالت است.»(22)
نشر عدالت در سراسر جهان و از بين بردن هرگونه نابرابرى و تبعيض، در رأس انقلاب حضرت مهدى(عج) قرار دارد. ايجاد عدالت، اقدام اصلى و سرلوحه همه برنامه‏هاى آن امام منجى است اصلى كه محورى‏ترين هدف انبياء بوده است. اصولاً در تبيين مشخصات عصر ظهور به عدالت تأكيد زيادى شده است زيرا براى ساختن جامعه‏اى ارزشى و تشكيل اجتماعى قرآنى پايه نخستين و كار اصلى عدالت گسترى است.
عدل آشكارترين صفت آن امام است به همين دليل در دعاى شب‏هاى رمضان حضرت مهدى(عج) “عدل” ناميده شده است: «اللهم وصل على ولىّ امرك القائم المؤمل و العدل المنتظر» پروردگارا به ولىّ امر خود كه قيام كننده آرمانى و عدل مورد انتظار همه است درود فرست. در كتاب كمال الدين در خبرى از رسول اكرم(ص) در وصف مهدى موعود(عج) آمده است: «اول العدل و آخره» يعنى آغاز عدل و پايان آن است. كمتر حديثى درباره آن امام رسيده است كه از عدل تهى باشد و روايات در اين باره به حد تواتر رسيده است. رسول اكرم(ص) مى‏فرمايند: خداوند از فرزندان حسين امامانى قرار داده است كه امر مرا اقامه مى‏كنند. نهم آنان مهدى امتم مى‏باشد، او شبيه‏ترين مردمان است به من در سيما، گفتار و كردار. پس از غيبتى طولانى و سرگردانى و سردرگمى مردم، ظهور مى‏كند، آنگاه امر خدا را آشكار مى‏سازد پس زمين را از عدل پر مى‏كند پس از آن كه از ستم و بيداد لبريز شده باشد.(23) كشتزار جامعه تشنه عدالت‏
شيعه عدالت را در دو جهت يعنى مسؤوليت انسان و عدالت خدا در پاداش و كيفر او و نيز ايجاد نظم عادلانه براى توزيع امكانات و تصدّى مناصب و رعايت حقوق همه افراد، از متن قرآن و حديث و سيره عملى پيامبران و اولياء اخذ كرده و خواستار آن گرديده كه اين موضوع رعايت شود.(24) به اعتقاد شيعه اگر در جامعه عدالت همه جانبه برقرار گردد، محيط براى رشد، تكامل فراهم است و روند عمومى حركت تكاملى جامعه هماهنگ با روند تكاملى جهان خواهد بود. غايت اصلى دين در بعد حيات اجتماعى اقامه عدل است يعنى عدم سازش با ستم و تبعيض و كمك رسانيدن به افراد ستم ديده، اصل اقامه عدالت در اين واقعيت نهفته است كه هيچ ظالمى مورد تأييد قرار نگيرد و مظلوم تحت فشار و تضعيف واقع نشود.
از آنجا كه عدالت اجتماعى براى جوامع جنبه حياتى دارد و نبودن آن مرگ هر اجتماعى را اعلام مى‏دارد، آيين مقدس اسلام مقرّر داشته است كه عدالت بايد بدون توجه به اختلاف‏هاى قومى و ملى و حتى مذهبى و در يك سطح عمومى و همه جانبه و درباره همه افراد حتى نسبت به مخالفان و دشمنان اجرا گردد، قرآن تأكيد مى‏كند مبادا دشمنى با گروهى، شما را به بى عدالتى وادار كند.(25)
اسلام راستين براى داشتن جامعه‏اى آسيب‏ناپذير، تجاوزكاران و گردن كشانى را كه عدالت اجتماعى را به خطر انداخته‏اند اگرچه هم كيش و برادر ايمانى هم بوده باشند محكوم مى‏سازد و دستور مى‏دهد هرگاه دو گروه از مسلمانان، با يكديگر به نبرد برخيزند، در آغاز بين آنان صلح برقرار سازيد، و اگر يكى از آن دو بر ديگرى ستم كرد باقوم ظالم پيشه و متجاوز پيكار كنيد تا آن كه به فرمان خداوند از ظلم خود دست بردارد و هرگاه به راه حق برگشت با حفظ عدالت آنها را سازش دهيد و همه جا عدل را مراعات كنيد.(26)
تعاليم انسان ساز اسلام براى حفظ عدالت اجتماعى، مقاومت در برابر هرگونه جورى را به پيروان خود، واجب كرده است. زيرا ستم و تجاوز، امنيت عمومى را تهديد مى‏كند. كاروان‏هاى اقتصادى و مراكز توليدى اجتماع را تعطيل مى‏سازد، فقر و پريشانى به سوى جامعه رخ نشان مى‏دهد، سطح فرهنگ تنزل مى‏نمايد به شخصيت افراد ضربه مى‏خورد و حيات روانى و تربيتى انسان‏ها به سوى ذلّت، حقارت و…سوق داده مى‏شود. قرآن مى‏فرمايد: «والذين اذا اصابهم البغى هم ينتصرون؛(27) هرگاه (به مؤمنان) ستمى برسد، به كمك يكديگر برخاسته و با اين تجاوز مخالفت مى‏كنند» امام صادق مى‏فرمايد: جمعيتى كه حقوق زيردستان را از زورمداران نگرفتند پاك و منزّه نمى‏باشند.(28) اسلام حمايت از ستمگر و دوستى با وى را با چنان دقتى پى‏گيرى كرده است كه اگر كسى در ذهن و روح مايل است كه ظالمى در قيد حيات باشد و بقاء او را خواستار باشد با آن ستمگر بوده و همراهش داخل دوزخ مى‏گردد.(29)
رسول اكرم(ص) فرمودند: كسانى كه قبل از شما زندگى مى‏كردند، از بين رفتند، زيرا چون بزرگى و صاحب عنوانى از آنها مرتكب سرقت مى‏گرديد، متعرض وى نمى‏گشتند ولى اگر فرد بينوايى دزدى مى‏كرد او را تنبيه مى‏نمودند!(30)
تجمع بى‏رويه ثروت و قرار گرفتن اموال فراوان در دست عده‏اى خاص كه منجر به استثمار و در نتيجه به اسراف و فساد مبدّل خواهد گشت از نظر اسلام محكوم است، قرآن كريم وجوب پرداختن حق فقرا و مساكين را از دارائى‏هاى اغنياء اين گونه توجيه مى‏كند: كى لايكون دولةً بين الاغنياء منكم(31) (تا اين كه چنين اموالى بدست توانگرانتان نيفتد و صرفاً در دست آنها به گردش نيايد) البته هرگاه ثروت از طرق مشروع تحصيل گردد و به مقدار لازم در مصارف توصيه شده و لازم انفاق گردد مازاد آن كه براى مالكش باقى مى‏ماند مشروع و مورد حمايت قانون خواهد بود: ولاتأكلوا اموالكم بينكم بالباطل(32) (اموال يكديگر را به ناحق و حرام نبريد) حضرت على (ع) مى‏فرمايند: الرعيّة لايصلحها الّا العدل(33) (مردمان را چيزى جز عدالت اصلاح نمى‏كند)امام صادق(ع) متذكر گرديده‏اند: انّ النّاس يستغنون اذا عدل بينهم؛(34) مردمان اگر عدالتى در ميان باشد، همه بى نياز خواهند گشت. امام كاظم(ع) نيز فرموده‏اند: خداوند هيچ گونه مالى را رها نگذاشته است، بلكه آن را تقسيم نموده و (بر اساس تعيين الهى و تشريع اسلامى) حق هر صاحب حقى را به وى داده است. خواص و عوام و فقيران و تمامى قشرها…اگر در ميان مردم به عدالت رفتار مى‏گرديد همه بى‏نياز مى‏شدند و مسكين و نيازمندى در بين آنان باقى نمى‏ماند.(35)
به فرمايش امام صادق(ع) مردم به عدالت نياز دارند.(36) آن حضرت تأكيد مى‏نمايند: مردمان فقير، نيازمند، گرسنه و برهنه نگشتند مگر در اثر گناه اغنياء (ظلم و ستم).(37)
امام يازدهم حضرت عسكرى(ع) فرموده‏اند: «اغنياؤهم يسرقون زاد الفقرا؛(38) اين توانگران آنهايند كه توشه تهيدستان را به سرقت مى‏برند و از دسترس بينوايان خارج مى‏كنند.»
طبيعى است وقتى جامعه به سوى شكاف اجتماعى و فقر ناشى از بى عدالتى روى آورد به لحاظ اعتقادى و باورها و ارزش‏ها هم داراى مشكل مى‏گردد. رسول اكرم(ص) هشدار داده‏اند: ولم يفقرهم فيكفرهم؛(39) (حاكم اسلامى) نبايد مردم را فقير كند تا كافرشان سازد.
سعدى در باب اول گلستان در سيرت شاهان، نقش مثبت عدالت اجتماعى را چنين مشخص كرده است:
«به حكم آن كه عدل و احسان و انصاف خداوند مملكت، موجب امن و استقامت رعيّت است و عمارت و زراعت بيش اتفاق افتد پس نام نيكو و راحت و اَمن و ارزانى غلّه و ديگر متاع به اقصاى عالم برود و بازرگانان و مسافران رغبت نمايند و قماش و غلّه و ديگر متاع‏ها بياورند و ملك و مَملكت آبادان شود و خزاين معمور و لشكريان و حواشى فراخ دست، نعمت دنيا حاصل و به ثواب عقبى واصل و اگر طريق ظلم رود، بر خلاف اين…»(40)
فرستادگان الهى كه از حقيقت جامعه، انسان و سعادت او، آگاهى كامل داشتند به نيكى مى‏دانستند كه تمامى احكام، آموزش‏ها و برنامه‏هاى آنان در پرتو بهبود روابط انسانى، امنيت اجتماعى، عدالت تحقق مى‏پذيرد و بدينسان زمينه عينيت يافتن احكام آماده مى‏گردد. در جامعه عادل و نظام دادگستر، انسان درست، تربيت مى‏شود و با آسايش و فراغت به تكليف تن مى‏دهد و به مقررات، اصول اجتماعى و حقوق همگان احترام مى‏گذارد و در پرتو تعهدشناسى و مسؤوليت پذيرى است كه جامعه به خوشبختى واقعى دست مى‏يابد و راه عروج به معنويت و ملكوت هموار مى‏گردد. در سايه سياه ستم و اجتماع جور بنياد كه هيچگونه امنيت اجتماعى و عدالت معيشتى ندارد نمى‏توان انتظار داشت مردمان وظيفه شناس باشند، از حدود خويش تجاوز نكنند و به احكام شرع و دين پاى بند باشند.(41)
ملتى كه اقشارش تحت ستم قرار گيرند و نظام حاكم بر آنان، به اجراى عدالت نپردازد و تبعيض روا دارد، نه تنها به عزت نمى‏رسد بلكه همواره در حالت ذلّت و تو سرى خوردن و تبعيض ديدن بسر خواهد برد، از اين جهت امام موسى كاظم(ع) فرموده‏اند: طاعة ولاة العدل تمام العزّ؛(42) موقعى جامعه‏اى به عزّت كامل مى‏رسد كه صرفاً از حاكمان عادل پيروى كند. در احاديث رسيده از رسول اكرم(ص) و ائمه هدى(ع) آمده است: كه فقر نزديك به كفر و بلكه مى‏تواند بخشى از كفر و بدبينى اعتقادى باشد پس بايد عاملى كه موجب خروج از دين مى‏شود و خود قسمتى از بى ايمانى است، در جامعه اسلامى وجود نداشته باشد و چنين ضايعه‏اى بدون اجراى عدالت از ميان نمى‏رود، سازندگى روانى، اجتماعى و نيز عمران و آبادانى شهرها و روستاها و رونق اقتصادى و شكوفايى در توسعه علمى و صنعتى و فنى بر اجراى عدالت متوقف است سازندگى بدون عدالت شكاف بسيار عميقى بين اقشار اجتماعى به وجود مى‏آورد و امنيت و آسايش شهروندان و روستائيان را سلب مى‏كند. حضرت على(ع) مى‏فرمايند: لايكون العمران حيث يجور السّلطان؛(43) زمانى كه عدالت اجرا نشود، عمران و آبادانى وجود ندارد.
استاد محمد رضا حكيمى مى‏نويسد: «سازندگى منهاى اجراى عدالت، در جهت زندگى سرمايه داران مُدرن و مرفهان بى درد تأثير مثبت دارد و اغنيا و توانگران دست اندركاران را به اميال و آمال خود مى‏رساند و چرك دستى هم نصيب جمعى از قشرهاى محروم مى‏كند. بزرگترين سازندگى با اجراى عدالت آغاز مى‏گردد بويژه در يك انقلاب (منبعث از ارزش‏ها) كه همه بايد به سازندگى انقلابى بينديشند و در آغاز به اجراى عدالت بپردازند تا همه قشرها از صميم دل به كار سازندگى كمك كنند و به نتايج آن در سطح عموم – نه كسانى و گروهى چند – اميدوار باشند.»(44)
حضرت على(ع) مى‏فرمايند: «ما عمرت البلدان بمثل العدل؛(45) هيچ چيزى چون عدالت كشورها را نمى‏سازد.»
عدالت موجب پيوند ناگسستنى توده‏هاى انسانى با رهبرى مى‏گردد و اين ارتباط مقدس موجب ايثار و فداكارى مى‏شود و اين چگونگى بنيادهاى بيداد و تبعيض و جور را فرو مى‏ريزد.
امام على(ع) در ترسيم جامعه كوفه مى‏فرمايد: همه ساكنان شهر كوفه از امكانات رفاهى و معيشتى برخوردارند. حتى پايين‏ترين افراد، نان گندم مى‏خورند، مسكن دارند و از آب آشاميدنى فرات (خوب و سالم) استفاده مى‏كنند.(46)
و حضرت امام رضا(ع) درباره امام منجى حضرت مهدى(عج) فرموده‏اند:
خداوند زمين را به دست قائم(عج) از هر ستمى پاك گرداند و از هر ظلمى پاكيزه سازد. آنگاه كه قيام كند ميزان عدل را در ميان مردم نهد و بدين گونه هيچ كس نمى‏تواند به ديگرى ستم كند.(47) جنبه‏ها و گستره عدالت‏
عدالت را از يك لحاظ به دو قسم فردى و اجتماعى تقسيم مى‏كنند، نوع فردى آن است كه شخص با رعايت دستورات اسلامى و شرعى، خويشتن را به اخلاق اسلامى آراسته سازد و خصال معتدل را در وجود خود پرورش داده و شكوفا سازد و در اين راه از افراط و تفريط اجتناب ورزد و اين ويژگى‏ها را با تقوا، ايمان، تزكيه و ارتباط با خدا، تقويت كند، در بعد اجتماعى يعنى اين كه فرد در برخورد با ديگران با انصاف عمل كند، درباره كسى ستم روا مدارد، حقوق انسان‏ها و استحقاق آنان را در نظر گيرد، آنچه را براى خود ناپسند مى‏دارد براى ديگران روا ندارد، در حال خشم و خروش درونى، به افراد تعدّى نكند، چون بين دو نفر داورى نمايد حق را بگويد و ذرّه‏اى طرف يكى از آن‏ها را نگيرد. چشم خود را از افراد نامحرم جامعه حفظ كند.(48)
در برخى منابع عدل را به چهار بخش تكوينى، تشريعى، اجتماعى و اخلاقى تقسيم نموده‏اند.
قوانين حاكم بر جهان هستى و موجودات و نيز روابط بين آنها از عدالت تكوينى حكايت دارد و چون در نظام شرع و قوانين اسلامى و تشريح احكام اصل عدل رعايت شده، از آن به عدل تشريعى تعبير گرديده است، نظام عادلانه‏اى كه روابط اجتماعى انسان‏ها را اصلاح نمايد و سامان دهد و عملاً براى رسيدن اقشار جامعه به حقوق معنوى و مادى خود تلاش كند، عدالت اجتماعى ناميده شده است. انسانى كه از نظر تربيتى، روحى و رفتارى قابل اعتماد باشد، مى‏تواند مصداق عدل اخلاقى قرار گيرد.(49)
عدل اجتماعى را نيز در چهار محور تقسيم كرده‏اند: خانوادگى، قضايى، اصلاحى و سياسى، ناگفته نماند كه عدالت اجتماعى و فردى از هم فاصله ندارند و با يكديگر مغاير نيستند و اصولاً اين دو لازم و ملزوم هم بوده و هر كدام مى‏توانند ديگرى را تقويت كنند و چنانچه وقتى عدالت اجتماعى بطور كامل و واقعى اجرا شود، افراد به امنيت روانى و آرامش روحى رسيده و بهتر مى‏توانند در جهت تزكيه درونى و خودسازى و آراستن روح به خصال پسنديده اهتمام ورزند و نيز در جامعه‏اى كه افرادش حالات اخلاقى و رفتارى عالى را در وجود خويش شكوفا ساخته‏اند بهتر مى‏توان عدالت اجتماعى پياده نمود.(50)
پاره‏اى منابع، عدل را شامل دو قسم عقلى و شرعى دانسته‏اند، اولى را خِرَد سالم و عقل نيكو درك مى‏كند و در هيچ زمانى منسوخ نمى‏گردد و هيچ شرايط تاريخى و جغرافيايى و نيز هيچ عامل اجتماعى و فرهنگى نمى‏تواند آن را دگرگون كند مثل نيكى كردن به كسى كه نيكى نموده است و نيازردن انسانى كه از آزردن آدمى اجتناب كرده است، عدل تشريعى يعنى اين كه در پرتو احكام دين كه از قرآن و حديث منشأ مى‏گيرد افراد در جزا و پاداش يكسان هستند البته ظرفيت‏ها، توانايى‏ها و تفاوت‏ها ملاحظه مى‏گردد.
عدالت در زندگى فردى و اجتماعى شامل عدالت در گفتار، كردار و رفتار است، چنانچه حضرت على(ع) تمامى اين جنبه‏ها را به طور كامل، رعايت مى‏نمودند.(51)
اصول و عوامل عدالت در جامعه شامل جنبه‏هاى زير است:
1- برابرى انسان‏ها و نفى هرگونه امتياز قومى، طبقاتى، نژادى و جغرافيايى.
2- عدل حقوقى براى هيچ دسته‏اى حقوق خاص و امتيازات معيّنى وجود ندارد و همه داراى استعداد رشد و شكوفايى و رسيدن به مقامات علمى، ادارى، فنى و اجتماعى هستند.
3- توجه به اراده مستقل، خود آگاهى و قدرت انتخاب و آگاهى و اين كه همه داراى ارزش‏هاى انسانى هستند و جايى براى تبعيض انسانى و طبيعى باقى نمى‏ماند.
4- ثروت‏هاى طبيعى و منابع عمومى قابل بهره‏بردارى براى انسان‏هاست و اصولاً اين امكانات از نظر مالكيت مختص خداوند است و مردم آفريدگان او هستند كه بايد از مواهب خالق خويش برخوردار گردند. عدالت اين است كه هرجا بنده روزى داشته باشد و هر كس رمقى دارد حق استفاده از قوت و غذا و امكانات مادى را خواهد داشت.
5 – فراهم نمودن امكانات انديشه نه تحميل اراده و فكر و فلسفه‏اى در جهت منافع و خواست‏هاى جناحى، گروهى، حزبى و طبقاتى و نه تحذير و تحريف حقايق و اختناق فكرى. بايد شرايط به گونه‏اى باشد كه هر كس با آزادى انديشه، آگاهانه انتخاب كند و با معرفت و بصيرت گزينش نمايد.
البته در اين راستا هدايت و ايجاد امكانات سازنده و رشد دهنده بايد باشد ولى اين هدايت بايد پاك و خالص و براى خدمت به انسان باشد نه به خدمت گرفتن انسان و كورنمودن سرچشمه‏هاى انسانى او، انسان حق فراگيرى دانش اندوزى و آگاهى را دارد و جامعه عادل آن است كه براى همه افراد امكان باسواد شدن و ترقى علمى و پيدا كردن مهارت و فنون را فراهم سازد.
6- امكان كار و تلاش مفيد و پربار براى همه فراهم گردد و حتى در اين راستا افراد هدايت و تربيت شوند وتا خلاقيت فكرى، ذهنى و عملى آنان شكوفا گردد و بتوانند سازنده و فعال باشند و در سايه كوشش و رويش از مواهب خدادادى برخوردار گردند.
7- نبايد بهره‏ورى فردى يا قشرى از جامعه امكانات رشد، آرامش و امنيت ديگران را سلب كند، تكامل و توسعه حق همه افراد است و نبايد ياد گرفتن عده‏اى به قيمت محروميت تحصيلى عده‏اى ديگر شود و يا كار داشتن اشخاص، ديگران را از اشتغال محروم كند.
8- قانونى در جامعه به اجرا درآيد كه در خدمت مصالح واقعى همه افراد و در طريق ايجاد محيط مساعد براى رشد و بهره ورى تمامى اشخاص باشد، بر اساس سرشت انسان و نيز ساختن انسان متعادل، اسلام چنين قانونى را دارد، مجريان قانون بايد مدافع حق و حقوق انسان‏ها باشند نه مدافع منافع گروهى و جناحى و شخصى.
9 – احراز موقعيت‏هاى اجتماعى بر اساس شايستگى‏ها و صلاحيت‏ها باشد، كه اين‏ها را بر اساس ضوابط و معيارهايى قانون اسلامى تنظيم مى‏كند. بر اين اساس هر گونه خود كامگى، برترى‏طلبى، سلطه جويى و به بند كشيدن افراد بر خلاف عدالت اجتماعى است، دستگاه داورى عادل و پاك و آگاه با اراده‏اى قوى بايد مدافع حقوق مردم و مانع تجاوز، تكاثر، فساد و تبعيض باشد.
10 – آگاهى عمومى به حقوق و وظايف و مراقبت در حفظ و اجراى آن و اصل انتقاد سازنده و احياى عنصر امر به معروف و نهى از منكر در جامعه ضرورت دارد.
11- اخوت اسلامى مورد توجه مى‏باشد زيرا زيربناى عاطفى، پيوند قلبى و ايمانى در حفظ حقوق و حدود افراد و در راه برقرارى مصالح اجتماعى نقش مهمى دارد.
12- در نظام عدالت اجتماعى، به خودسازى و تلاش مستمر براى تهذيب نفس و تربيت معنوى اخلاق بسيار اهتمام مى‏گردد، زيرا خودخواهى‏ها، رقابت ناسالم و سلطه‏طلبى‏ها از روح رشد نيافته منشأ مى‏گيرد و جامعه را به سوى فساد و ابتذال و مرداب رذالت سوق مى‏دهد. در گلستان زندگى مردم آفت‏هاى خطرناكى وجود دارند كه جز با تصفيه و سازندگى افراد و احياء ايمان و احساس معنوى و سازندگى پى‏گير و انتقاد از خود، اين‏ها از بين نخواهد رفت.(52)
13- جامعه‏اى كه بر اساس عدل اسلامى اداره مى‏گردد با پيروان آيين‏ها و مكاتب الهى ديگر در ساير كشورها پيوندى عادلانه دارد و بر اثر ارتباطى كه با آنان برقرار مى‏نمايد نسبت به تحريفات و انحرافاتى كه آنها بدان مبتلا شده‏اند طرح‏هاى تبليغى و ارشادى را به اجرا مى‏گذارد و چنين افرادى را متوجه حقيقت دين مى‏نمايد و باورها و گرايش‏هاى مذهبى آنان را اصلاح مى‏كند.
14- اقوام و سرزمين‏هايى كه قصد تعرّض و تهاجم دارند و مى‏خواهند مسلمانان را از امنيت، عدالت و قسط محروم سازند محارب و مهاجم محسوب مى‏گردند و براى حمايت از مسلمين، مال و جان چنين جوامعى فاقد هرگونه احترامى است و هرگونه رابطه دوستانه با آنان ممنوع است و موضوع جهاد، دفاع و آمادگى دفاعى و نظامى در اين حال مطرح مى‏گردد. همچنين اگر كشورى با سرزمين اسلامى قرارداد صلح يا عدم تعرّض منعقد نموده، معاهده و مصالح به شمار مى‏آيد و بايد به پيمان آن احترام گذاشت ولى اگر اثبات گردد كه درصدد توطئه و تجاوزى عليه امت اسلامى است در اين حال صلح و معاهده مذكور از بين مى‏رود و دشمن محارب به حساب مى‏آيد.
15 – افراد، گروه‏ها و فرقه‏هايى كه غير مسلمان هستند و در داخل حوزه حاكميت اسلامى زندگى مى‏كنند، تحت حمايت به سر مى‏برند و مال و جان و حتى شعائر دينى آنان محترم است و مى‏توانند به صورت مسالمت‏آميز با مسلمانان زندگى كنند و از حقوق انسانى برخوردار گردند، البته در صورتى كه اين فِرَق بخواهند توطئه‏اى ترتيب دهند يا قصد براندازى داشته باشند و نيز در صدد آن باشند كه با دشمنان مسلمانان روابط مخفيانه و جاسوسى برقرار كنند، حكم شكل ديگرى پيدا مى‏كند. عوامل اجرايى عدالت‏
اين امور عبارتند از:
1- تشكيل حكومت اسلامى كه به نص قرآن كريم براى اجراى عدالت است، زيرا هدف دين، تزكيه و تعليم بشر است يعنى رشد در جنبه‏هاى معرفتى، علمى و عملى و حكومت دينى بايد زمينه چنين امورى را پديد آورد و موانع را از ميان ببرد و اين مهم جز با اجراى قسط و عدالت ميسّر نمى‏باشد تمامى جنبش‏هاى اسلامى و قيام‏هاى شيعى براى تعقيب چنين هدفى سامان داده شده است.
امام خمينى(ره) مى‏فرمايد: «ما يك همچو اسلامى (مى‏خواهيم) كه عدالت باشد در آن، اسلامى كه در آن ظلم نباشد، اسلامى كه آن شخص اولش با آن فرد آخر همه در سوا(مساوى) در مقابل قانون باشند.»(53)
امام خمينى در جاى ديگر ياد آور مى‏شود: «سرلوحه هدفتان، اسلام و احكام عدالت پرور آن باشد و ناچار بدون حكومت اسلامى عدالت خواه، رسيدن به اين هدف محال است. تولّى و تبرى دو اصلى اساسى اسلامى است. بايد با حكومت عدل، موافق و به حكومت عادل دل ببنديد و از رژيم غير اسلامى كه در رأس آن رژيم منحط پهلوى است تبرّى كنيد.»(54)
امام در مصاحبه با خبرنگاران انگليسى، فرانسوى و آلمانى فرمود: «طرز حكومتى كه ما پيشنهاد مى‏كنيم حكومت جمهورى اسلامى است و اساسش بر آزادى و استقلال كشور و عدل و تعديل تمام دستگاه‏هاى دولتى است.»(55) در جمع گروهى از پرسنل نيروى هوايى و زمينى در 19 بهمن 1357 فرمودند: «ما اميدواريم كه با هم پيوستگى به هم، بتوانيم اين طاغوت را از بين ببريم و به جاى آن يك حكومت عدل اسلامى…تعيين كنيم…»(56) و طى سخنانى در مدرسيه فيضيه قم (دهم اسفند 1357) خاطرنشان ساختند: «از شما مى‏خواهم، از ملت مى‏خواهم كه اين نهضت را نگه دارند تا تأسيس حكومت عدل اسلامى.»(57)
در جمع گروهى از عشاير بويراحمد(14 تيرماه 1358) فرموده‏اند:
«حكومت بايد اسلامى باشد كه ديگر ظلمى و اختناقى در كار نباشد، ديگر زير بار ظلم اجانب در كار نباشد كه منافعمان را هرچه داريم بردارند و بروند و هيچ كس حرفى نزند.»(58) 2- رهبرى جامعه اسلامى
امام صادق(ع) حاكميت زمامداران عادل را زمينه و علّت اصلى احياى هر حق و عدل و مرگ هر ستمى و فسادى مى‏شمارد و دين الهى را در پرتو چنين حاكميتى پايدار مى‏داند: مشخص است كه ولايت والى عادل و واليان او، مايه زنده شدن هر حق و عدالت و فناى ستم و تباهى است. بنابراين هر كس در تقويت قدرت و استيلاى او اهتمام ورزد و در مديريت دستيارش باشد در طاعت خدا كوشيده و به تقويت دين خدا پرداخته است.(59)
امام صادق(ع) فرموده‏اند كه اميرمؤمنان مى‏فرمايند: خداى را به خود خدا بشناسيد و پيامبر را به اداى رسالت و اولواالامر را به امر به معروف، اجراى عدالت و نشر احسان.(60)
همچنين مولاى متقيان تأكيد مى‏نمايند: كار حكومت و اجراى حدود و اقامه نماز جمعه به سامان نمى‏رسد مگر اين كه پيشوايى عادل در رأس قرار داشته باشد.(61)
از نظر اسلام از نشانه‏هاى مهم زمامداران عدالت پيشه اين است كه زندگى آنها با افراد كم درآمد و محروم هم سطح باشد تا ميان او و بينوايان پيوند واقعى وجود داشته باشد وگرنه مستضعفين نمى‏توانند از روى علاقه قلبى زمامدارى او را بپذيرند و حامى واقعى او باشند. آنها خود به خود ميان خويشتن و او فاصله‏اى احساس مى‏نمايند، احساسى كه آنها را آرام نخواهد گذاشت و عليه او تحريك خواهد كرد. حضرت على(ع) مى‏فرمايند: خدا بر زمامداران عدالت پيشه مقرر نموده است كه زندگى خود را در حد زندگى مردمان ناتوان و كم‏درآمد قرار دهند مبادا كه آنان دچار وسوسه گردند.(62) (خود را از رهبرى جدا بدانند و به انحراف از حق كشيده شوند) به عبارت ديگر در جامعه اسلامى رهبرى با اقشار فقير سرنوشت مشترك دارد و چنين فرمانروايى نه تنها از منافع افراطى و ضد عدالت پردرآمدها حمايت نمى‏كند، بلكه قدرتى نيرومند در برابر آزمندى، تجاوزطلبى، تكاثر خواهى و ضمانت اجرايى براى عملى ساختن عدالت اجتماعى است. امام خمينى در اين باره گفته است: «آن كه در رأس حكومت است با مردم دوست باشد و در بين مردم بنشيند و با آنها صحبت كند، هر كس هر حاجتى دارد به او بگويد وقتى يك حكومت اين طور شد ملت دنبال او و حافظ اوست، همانطور كه او حافظ ملت و پشت سر ملت است و ما مى‏خواهيم يك همچو تفاهمى پيدا شود كه ملت حافظ دولت و دولت هم حافظ منافع ملت در همه جهات باشد…»(63)
3- لزوم قانون و مقررات وضعى‏
بشر بدون يك سلسله مقررات مورد قبول كه وظايف و تكاليف، حقوق و حدود افراد را مشخص كند نمى‏تواند به زندگى اجتماعى مبتنى بر عدالت ادامه دهد، البته قانون مزبور بايد عادلانه باشد و يك حركت تكاملى را به طور يكسان براى همه فراهم كند و تفاوت طبقاتى را محو نمايد، همه را در شرايط مساوى به سوى رشد و پيشرفت سوق دهد، امورى را مبنا قرار دهد كه بر حقيقت، فضيلت، پرهيزگارى و بصيرت معنوى استوار است.
قانون اسلام كه از جانب خداوند، پيامبر و معصوم وضع گرديده است به دليل آگاهى و علم قانون گذار به دليل همه جانبه بودن و بى غرضى و توجه به مصالح همگان مى‏تواند به طور كامل خصوصيات فوق را دارا باشد و پى گير اجراى عدالت گردد. البته اين قانون بايد توسط عواملى ضمانت اجرايى داشته باشد كه عبارتند از رشد فكرى و مذهبى مردم، عواطف دينى، ايمان به خدا و اعتقاد به روز جزا، احترام عميق به قانونى كه خداوند و فرستادگان يا اولياء الهى وضع نموده‏اند، امر به معروف و نهى از منكر.
مردم بايد آن چنان نظارت صالحانه‏اى داشته باشند كه به سهم خود از حق و قانون پاسدارى كنند و در صورت تخلف در برابر حق كشى‏ها و قانون شكنى‏ها احساس مسؤوليت نمايند و امر به معروف و نهى از منكر را شيوه خود قرار دهند، آيات و روايات متعددى مؤيد آن است كه همه مردم وظيفه دارند براى اجراى عادلانه قانون و حمايت از حق اهتمام ورزند، نظام اجتماعى هر چقدر خوب و عادلانه باشد در صورتى مى‏تواند سعادت مردم را تضمين كند كه بيمارى بى تفاوتى به هرجهتى در آنها به حدى نرسد كه نابودشان كند. پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 79. 2. عدالت اجتماعى، محسن قرائتى، ص 10 – 9. 3. سوره نساء، آيه 40. 4. سوره كهف، آيه 44. 5. آموزش دين (2 – 1)، علامه سيد حسين طباطبايى، جمع آورى و تنظيم سيد مهدى آيت اللهى، ص 145. 6. نك: توحيد صدوق و معانى الاخبار به نقل از بحارالانوار، ج 5، ص 17. 7. عدل الهى، ص 36 – 35. 8. همان، ص 38 و نيز يادداشت‏هاى استاد مطهرى، ج 6، ص 151 و 242. 9. غررالحكم، ص 330، نهج البلاغه، ص 641. 10. جامعه سازى قرآنى، ص 81 – 79، عصر زندگى، ص 34. 11. فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامى، ج 2، ص 288، فرهنگ اصطلاحات قرآنى، محمد يوسف حريرى، ص 233. 12. نهج البلاغه، خطبه 33. 13. غررالحكم، ج 1، ص 360. 14. همان، ج 2، ص 159. 15. همان، ج 1، ص 102. 16. بحارالانوار، ج 75، ص 359. 17. غررالحكم، ج 1، ص 291. 18. همان، ج 2، ص 204. 19. همان، ج 2، ص 254. 20. تجلّى امامت، سيد اصغر ناظم زاده قمى، ص 85. 21. قيام جاودانه، ص 14، ص 93 و 103. 22. الشيعه و يوم عاشورا، محمد جواد مغنيه، مجله رسالة الاسلام، محرم 1379، شماره سوم، سال يازدهم، ص 265 – 261. 23. مكيال المكارم، ج 1، ص 119 – 118، كمال الدين، ج 1، ص 257. 24. شناخت اسلام، دكتر بهشتى و ديگران، ص 412. 25. نك: سوره مائده، آيه 11. 26. سوره حجرات، آيه 9. 27. سوره شورى، آيه 38. 28. وسايل الشيعه، باب وجوب الامر بالمعروف. 29. مكاسب ،باب معرفة الظالمين، ص 54؛ اسلام آيين دادگرى، سيد رضا تقوى دامغانى سالنامه پيام اسلام، سال 1352، ص 288 – 287. 30. جامعه توحيدى اسلام و… مصطفى السباعى، ترجمه سيد محمد على حيدرى، ص 104. 31. سوره حشر، آيه 7. 32. سوره بقره، آيه 188. 33. غررالحكم، ص 29، الحياة، ج 6، ص 400. 34. كافى، ج 3، ص 568. 35. همان، ج 1، ص 542؛ الحياة، ج 6، ص 345. 36. تحف العقول، ص 236. 37. وسايل الشيعه، ج 6،ص 4. 38. مستدرك الوسايل، ج 2، ص 322. 39. اصول كافى، ج 1، ص 406. 40. گلستان سعدى، باب اول، حكايت سوم، ص 40. 41. عصر زندگى، ص 35. 42. تحف العقول، ص 287 ؛ الحياة، ج 6، ص 344. 43. غررالحكم، ص 350. 44. جامعه سازى قرآنى، ص 118. 45. غررالحكم، ص 309. 46. بحارالانوار، ج 40، ص 327. 47. كمال الدين، ج 2، ص 372. 48. معارف و معاريف، ج 7، ص 292 – 290. 49. يادداشت‏هاى استاد مطهرى، ج 6، ص 219؛ عدل الهى، ص 37. 50. يادداشت‏هاى استاد مطهرى، ج 6، ص 225. 51. نك: تجلى امامت، ص 73 به بعد. 52. با استفاده از كتاب شناخت اسلام، دكتر بهشتى و ديگران، ص 360 – 356. 53. صحيفه امام، ج 9، ص 426. 54. صحيفه نور(چاپ قديم)، ج 2، ص 13. 55. نداى حق، ص 63، در جستجوى راه از كلام امام، دفتر دهم، ص 88. 56. در جستجوى راه از كلام امام، دفتر دهم، ص 93. 57. همان، ص 94. 58. همان، ص 104. 59. تحف العقول، ص 244. 60. اصول كافى، ج 1، ص 85. 61. دعائم الاسلام، ج 1، ص 184؛ بحارالانوار، ج 89، ص 86. 62. نهج البلاغه، ص 188. 63. در جستجوى راه از كلام امام، دفتر دهم، ص 104.