##تهيه و تدوين: حجةالاسلام و المسلمين محمد رضا مصطفى پور##
در بينش توحيدى و جهان بينى اسلامى همه جهان و پديده هايش از جمله عزت و ذلت و قدرت جوامع و پيشرفت و انحطاط آنها در دست خداى سبحان است و مؤثّر واقعى و حقيقى اوست. اما سنت خداوند چنين است كه افراد و جوامع را بر اساس سعى و تلاش و اعمال اختيارى خودشان به نتيجهاى برساند. اگر زمينههاى تكامل و معيارها و عوامل تعالى و پيشرفت را در خود ايجاد كنند به رشد و تعالى و پيشرفت نائل مىشوند و اگر عوامل و معيارهاى انحطاط و ذلت در آنها موجود باشد دچار خوارى و سقوط مىگردند اين مطلب به صورت يك قاعده كلى در سوره مباركه رعد مطرح شده است «انّ اللّه لا يغيّر ما بقوم حتى يغيّروا ما بانفسهم ؛(1)همانا خداوند سرنوشت مردمى را تغيير نمىدهد، جز آن كه آنان در خويشتن تغيير و تحولى بوجود آورند.»
همين سنت هميشگى الهى و قانون فراگير درباره اقوام و ملتها را در سوره انفال در ضمن آيات مربوط به جنگ و شكستى كه مشركين دچار آن شدهاند از راه تشبيه سرنوشت آنها به سرنوشت آل فرعون مطرح مىسازد و مىفرمايد: «كدأب آل فرعون و الذين من قبلهم كفروا بآيات اللّه فاخذهم اللّه بذنوبهم انّ اللّه قوى شديد العذاب، ذلك بان اللّه لم يك مغيّراً نعمة انعمها على قوم حتى يغيّروا ما بانفسهم كدآب آل فرعون و الذين من قبلهم فاهلكناهم بذنوبهم و اغرقنا آل فرعون و كل كانوا ظالمين ؛(2) چگونگى حال قريش همانند دودمان فرعون و آنها كه پيش از آنها بودند، مىباشد آنان كه به آيات خدا كفر ورزيدند، سپس خدا آنها را به گناهانشان گرفت زيرا خداوند قوى و با قدرت و كيفر او شديد و سخت است. اينها به خاطر آن است كه خداى سبحان هر نعمت و موهبتى را به قوم و ملتى ببخشد هيچ گاه آن را دگرگون نمىسازد مگر آن كه خود آن ملت دگرگون شوند و تغيير يابند و در خود تحول ايجاد كنند همچون حالت فرعونيان و اقوام پيشين كه آيات پروردگارشان را تكذيب كردند، سپس ما هم به خاطر گناهانشان هلاكشان كرديم و فرعونيان را در امواج غرق ساختيم و تمام اين اقوام و افرادشان ظالم و ستمگر بودند.»
با مطالعه در تاريخ اقوام وملتها دريافت مىشود كه جوامعى آخرين ترقى را طى كرده و دستهاى به پايينترين مرحله انحطاط رسيدند و جوامعى روزى دچار ضعف و عقب ماندگى بود اما روز ديگر عزيز و قدرتمند شده و پيشرفت كردهاند و جوامعى به عكس از عالىترين مرحله تمدن و پيشرفت گرفتار خوارى و ذلت شدند. اما انسان هايى كه به خوبى از عهده تحليل اين حوادث برنمى آيند علل و عوامل پيشرفتها يا انحطاط را گاهى به عوامل موهوم و خرافى مانند شانس و طالع و اقبال نسبت مىدهند و عدهاى آن را معلول قضا و قدر مىدانند و عدهاى نيز آن را توطئه بيگانگان به حساب مىآورند ولى هيچكدام علل واقعى اين حوادث را درك نمىكنند.
قرآن كريم مىفرمايد: به جاى نسبت دادن اين حوادث و فراز و نشيبها به علل موهوم و خيالى يا قضا و قدر يا توطئه بيگانگان و مانند آن، عامل اصلى آن را در وجود خود و در فكر و روحيه و اخلاق و نظام اجتماعى خود جستجو كنيد و به ايثار ملت هايى كه فكر و انديشه خود را به كار مىگيرند، دست برادرى و اتحاد بهم مىدهند و از تصميم جدى و سعى تلاش بهره مندند و به ايثار و فداكارى مىپردازند و به جهاد و مبارزه با موانع بپامى خيزند به قطع پيروز مىشوند و در مقابل اگر از علم و دانش و تلاش و كوشش بى بهره باشند و در شرايط حساس اصل ايثار و فداكارى و مبارزه نباشند و گرفتار اختلاف و پراكندگى يا تنبلى و سهل انگارى و مانند آن باشند، دچار سقوط و انحطاط مىشوند.
مرحوم علامه طباطبايى در ذيل آيه سوره رعد نوشتند: خداى سبحان چنين حكم رانده و حكمش را حتمى كرده كه نعمتها و موهبتهايى كه به انسان مىدهد، مربوط به حالات نفسانى خود انسان مىباشد كه اگر آن حالات موافق با فطرتش جريان يافت آن نعمتها و موهبتها هم جريان خواهد داشت، از باب مثال اگر مردمى به خاطر استقامت فطرتشان به خدا ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند، به دنبال آن نعمتهاى دنيا و آخرت به سويشان سرازير مىشود، چنان كه فرمود: «ولو انّ اهل القرى آمنوا و اتّقوا لفتحنا عليهم بركات من السّماء و الارض؛(3) اگر مردم شهر و ديار همگى ايمان آورده و پرهيزكار مىشدند همانا درهاى بركات آسمان و زمين را بر روى آنها مىگشوديم و مادامى كه آن حالت در دلهاى آنان دوام داشته باشد.»اين وضع از ناحيه خدا دوام مىيابد و هر وقت كه ايشان حال خود را تغيير دادند، خداوند وضع رفتار خود را عوض مىكند و نعمت رابه نقمت مبدّل مىسازد.(4)
به عبارت ديگر: اين اصل قرآنى كه يكى از مهمترين برنامههاى اجتماعى اسلام را بيان مىكند، به ما مىگويد: هرگونه دگرگونى بيرونى متكى به تغييرات و دگرگونى درونى ملتها و اقوام است و هر گونه پيروزى و شكستى كه به قومى مىرسد از همين جا سرچشمه مىگيرد.
بنابراين اگر جامعهاى دچار انحطاط و ناكامى گرديده بايد به انقلاب درونى دست زد و فكر و ايمان و اخلاق را دگرگون ساخت تا با مطالعه در خود نقاط ضعفهاى خود رابشناسد و با تلاش در جهت رفع آن، زمينه را براى پيشرفت و پيروزى فراهم سازند.
اگر رهبران فكرى جامعه بر اساس اين اصل جامعه را رهبرى كنند و در جامعه تحول ايجاد كنند شاهد پيروزى و موفقيت خواهند بود.
تاريخ بشر شواهد فراوانى با توجه به اين اصل اساسى و جاودانى در خود دارد كه اهل مطالعه مىتوانند با مطالعه تاريخ، آن را بيابند.
با توجه به اين اصل انسانها بايد عوامل پيشرفت و انحطاط را شناخته و با استفاده از عوامل پيشرفت، در جهت تكامل گام بردارند و با ترك عوامل انحطاط از سقوط و تباهى جلوگيرى كنند، در ادامه يكى از عوامل يعنى اتحاد و اختلاف مورد بررسى قرار مىگيرد. اتحاد عامل پيشرفت
يكى از عوامل پيشرفت جامعه اتحاد و انسجام افراد جامعه و هماهنگى آنان با مسئولان آن جامعه است. جامعهاى كه افراد با هم متحد و هماهنگ باشند در پيشرفت موفقند، تجربه نشان مىدهد ملتى كه از ويژگى اتحاد برخوردار باشند پيشرفت مىكنند علاوه بر آن اصل مسئله از امور بديهى و روشن است اما سخن در اين است كه چگونه در جامعهاى اتحاد و هماهنگى تحقق پيدا مىكند آيا اتحاد و هماهنگى از راه انعقاد قرارداد توسط دولتمردان ايجاد مىشود. آيا تنها با انعقاد قرارداد مىتوان دلها را بهم ارتباط داد و بهم نزديك ساخت با اين كه تجربه نشان داد بسيارى از دولتمردان قرارداد حسن تفاهم امضاء مىكنند ولى هنوز مركب آن خشك نشده گرفتار جنگ و ستيزه مىشوند، روشن مىشود تنها با قرارداد نمىتوان به اين حقيقت دست يافت، حال اين سؤال مطرح مىشود كه از چه راهى مىتوان دلها را به هم نزديك كرد تا انسجام و اتحاد در جامعه استقرار پيدا كند. سخن قرآن در اين رابطه چيست؟
بايد گفت از منظر قرآن كريم هماهنگى و اتحاد در سايه اعتصام به حبل الهى كه نتيجه آن پيوند قلب هاست تحقق پيدا مىكند و آن كه دلها را بهم پيوند مىدهد خداى سبحان است در سوره مباركه آل عمران خطاب به مؤمنان فرمود: «و اعتصموا بحبل اللّه جميعاً و لا تفرّقوا و اذكروا نعمة اللّه عليكم اذكنتم اعداء فالّف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخواناً؛(5) همگى به ريسمان خدا (قرآن و اسلام) چنگ بزنيد و پراكنده نشويد و نعمت بزرگ خدا بياد آوريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او در ميان دلهاى شما الفت ايجاد كرد و به بركت اين نعمت برادر شديد.»
در اين آيه به نعمت بزرگ اتحاد و برادرى اشاره شده و مسلمانان را به تفكر وادار مىكند كه اگر چه ملتى در يك زمانى با هم دشمن بودند اما در پرتو ايمان و اسلام با هم برادر شدند و با يگانگى در كنار هم زندگى مىكردند.
نكته جالب توجه اين كه تأليف قلوب و پيوند دلها به خداى سبحان نسبت داده شده است و اين نشان مىدهد كه از طريق عادى ومعمولى نمىتوان ملت پراكنده و كينه توز را به ملتى متحد و برادر تبديل كرد جز اين كه خداى سبحان در آنها تحول ايجاد كرده و آنها را بهم متحد سازد.
در سوره انفال نيز فرمود: «و الّف بين قلوبهم لوانفقت ما فى الارض جميعاً ما الّفت بين قلوبهم و لكنّ اللّه الّف بينهم انه عزيز حكيم؛(6) و در ميان دلهاى آنها الفت ايجاد نمود، اگر تمام آن چه روى زمين است صرف مىكردى كه در ميان دلهاى آنها الفت ايجاد كنى نمىتوانستى ولى خداى سبحان در ميان انها الفت ايجاد كرد، او توانا و حكيم است.»
از اين آيه استفاده مىشود كه الفت و پيوند بين دل را خداى متعال ايجاد مىكند و از طرق مادى و عادى نمىتوان چنين الفتى ايجاد كرد.
كسانى كه با عصر جاهليت آشنا هستند مىدانند در آن زمان مردمان گرفتار عداوتها و كينه توزىها بودند كه پيوسته درصدد انتقام گرفتن از يكديگر بودند و آتش جنگ و ستيز با كمترين بهانه در ميان آنان شعله ور مىشد اما آمدن اسلام در بين آنان انقلاب و دگرگونى در افكار انديشهها و جانهاى آنها ايجاد نمود كه در نتيجه شخصيت آنها دگرگون شده و طرز تفكر آنها عوض شده است به گونهاى كه اعمال گذشته در نظر آنان پست و ناچيز جلوه مىكرد زيرا توحيد واقعى و ايمان در نظر آنان ارزش اساسى محسوب مىشد.
و به عبارت ديگر: پذيرش يك دين و ايمان و اعتقاد به خدا و قيامت و وحى مىتواند عامل اتحاد باشد. اگر انسانى معتقد باشد خدايى است كه همه جا مشهود انسان هاست و اين خدا به همه خاطرات، آگاه است و از ثبتها نيز آگاهى دارد و اين ثبتها و ضمائر و خاطرات در روزى كه نهانها آشكار مىشود ظهور مىكند اين انسان دچار كينه و عداوت و دشمنى نمىشود و اهل نيرنگ و فريب و جاه طلبى نمىگردد و به رشوه و اختلاس و دروغ مبتلا نمىشود. سرّ عامل تأليف قلوب بودن خدا
اما اين كه چرا عامل تأليف قلوب خداست و در پرتو ايمان به خدا و قيامت برادرى تحقق پيدا مىكند آن است كه قلب در اختيار انسان نيست بلكه در اختيار خداى سبحان است اما اين كه چرا در اختيار ما نيست آن است كه نمىتوانيم خواستهها و خاطرات خود را كنترل كنيم.
اگر قلب ما در اختيار ما بود مىتوانستيم خواستهها را مهار كنيم و چيزى كه چشم ديد يا گوش شنيد آن را نخواهيم در حالى كه چنين نيست در بخش خاطرات و انديشه نيز چنين است كه ما توان آن را نداريم كه يك نماز پنج دقيقهاى با تمركز حواس اقامه كنيم و اگر آدمى در دو عنصر و محور انديشهها و خواستهها نتواند دل را رام كند روشن مىشود كه قلوب در اختيار ما نبوده و نيست و كسى مىتواند دلها را به هم مرتبط كند كه مقلب القلوب باشد و آن خداست.
ذات اقدس الله در قرآن كريم يكى از مهمترين نعمتهاى اسلام را ايجاد وحدت مىداند و مىفرمايد: ما جامعه را به گونهاى تربيت كرديم كه آنها با ماوراء طبيعت آشنا شدند، فهميدند خدايى هست، قيامتى هست، فرشتههايى هستند و نبوت و رسالتى هست كه آدميان از آن جا مدد مىگيرند و مىيابند كه مالك دلها همان خداى سبحان است كه خود قلب را آفريده است او از همه خاطرات ما آگاهى دارد «لله ما فى السموات و مافى الارض و ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به الله ؛(7)نظام هستى و آن چه كه در آسمان و زمين است براى خداست و از اين رو اگر آن چه در دل داريد، آشكار سازيد يا پنهان، خداوند برطبق آن محاسبه مىكند.»
در واقع آيه به انسانها توجه مىدهد كه تصور نكنيداعمال قلبى و نيتهاى شما بر خداى سبحان كه حاكم بر هستى زمين و آسمان است مخفى مىماند بلكه همه آن چه كه هست در محضر خداست و خداى سبحان از آن آگاه است.
از طرف ديگر: قلب و دل كه همان روح انسانى است حقيقتى مجرد و غير مادى است و حقيقت مجرد را خداى سبحان كه حقيقت مجرد است بهم پيوند مىدهد.
با توجه به اين دو نكته يعنى اين كه خدا مالك نظام هستى و دل هاست و خود حقيقت مجرد است قلبها در اختيار اوست و مىتواند در آنها تحول ايجاد كند و دلها را بهم ارتباط دهد و با اين ارتباط تأليف قلوب تحقق پيدا كند.
با اين مطالب روشن مىشود كه منشأ اتحاد و پيوند دلها خداوند است و بايد بدانيم خداوند چگونه دلها را به هم پيوند مىدهد روشن است آدميان بايد به خدا و پيامبران و دين الهى ايمان داشته و در مقام عمل از آنها اطاعت كنند از اين رو خداى سبحان فرمود: «انما المؤمنون اخوة؛مؤمنان با هم برادرند.»(8) و اگر اختلافى وجود دارد در پرتو آن ايمان اين اختلاف را از بين ببرند، «كان الناس امة واحدة فبعث الله النبييّن مبشرّين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه و ما اختلف فيه الّا الذين اوتوه من بعد ماجائتهم البيّنات بغياً بينهم، فهدى الله الذين آمنوا لما اختلفوا فيه من الحق باذنه و الله يهدى من يشاء الى صراط مستقيم؛(9) مردم در آغاز يك دسته بودند و تضادى در بين آنها وجود نداشت تا اينكه به تدريج اختلافهايى در بين آنها پديد آمد، خداوند پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسمانى كه به سوى حق دعوت مىكرد با آنها نازل نمود تا در ميان مردم در آن چه اختلاف داشتند، داورى كند، افراد با ايمان در آن اختلاف نكردند تنها گروهى از كسانى كه كتاب را دريافت داشته بودند و نشانههاى روشن به آنها رسيده بود به خاطر انحراف از حق و ستمگرى در آن اختلاف كردند، خداوند آن هايى را ايمان آورده بودند به حقيقت آن چه مورد اختلاف بود به فرمان خودش رهبرى نمود، اما افراد بى ايمان همچنان در گمراهى و اختلاف باقى ماندند و خدا هر كس را بخواهد به راه راست هدايت مىكند.»
از اين آيه استفاده مىشود كه حلقه اتصال و عامل اتحاد آدميان از هر نژاد و زبان و قوميت و پيوند دهنده بين آنان، ايمان به خدا و آيين الهى است كه تمام اين مرزها را در هم مىشكند و همه انسانها را زير يك پرچم جمع مىكند.
اگر جامعهاى متحد و هماهنگ باشد و در صف واحد قرار داشته باشند به پيروزى و موفقيت نائل مىشود اگر در قرآن مىفرمايد حزب الله پيروز است بهمين دليل است چنان كه فرمود: «و من يتولّ الله و رسوله و الذين آمنوا فانّ حزب الله هم الغالبون؛(10)كسانى كه ولايت و سرپرستى خدا و پيامبر و افراد با ايمان را بپذيرند پيروز خواهند شد زيرا آنها در حزب خدا خواهند بود و حزب خدا پيروز است.
براستى اگر جمعيتى از حزب الله باشند يعنى ايمان محكم و تقوا و عمل صالح و اتحاد و همبستگى كامل و آگاهى و آمادگى كافى داشته باشند بدون ترديد در تمام زمينهها پيروز خواهند بود.
در سوره مجادله نيز پس از بيان ويژگىهاى حزب الله فرمود: «الا انّ حزب اله هم المفلحون ؛(11)آگاه باشيد كه حزب خدا پيروز و رستگار است.»
در واقع حزب الله به كسانى گفته مىشود كه براساس محبت و ولايت الهى و ايمان به خدا در كنار هم قرار گرفتهاند به گونهاى كه خدا از آنها راضى و آنها از خدا راضى هستند و اگر مردمى اين چنينى در كنار هم قرار گيرند كسى نمىتواند در آنها رخنه كرده و صفوف آنها را در هم شكند، وقتى صفوف متحد و هماهنگ باشد به طور طبيعى به فلاح و رستگارى مىرسد و در برابر دشمن پيروز خواهند شد اين جامعه پيروز به پيشرفت و تعالى نائل مىگردد. اختلاف عامل انحطاط جامعه
چنان كه اتحاد و هماهنگى و انسجام عامل پيشرفت جامعه است در مقابل آن اختلاف و تفرقه عامل انحطاط و سقوط يك جامعه به شمار مىرود به اين معنا كه اگر جامعهاى دچار تفرقه و ناسازگارى باشد و هر فرقه و گروه راهى را انتخاب كند كه با راهى كه ديگران انتخاب كنند تفاوت داشته باشد دچار اختلاف است و اگر جامعه دچار اختلاف گرديد آثار متعدد رخ مىنمايد كه از جمله آنها از بين رفتن ابّهت و شوكت مؤمنان و خفّت و ذلّت در دنيا و سستى در پيكار با دشمنان و شكست در برابر دشمن و شعله ور شدن آتش نزاع و جنگ و در نهايت سقوط جامعه مىباشند قرآن در آيات متعددى به اين پيامدها اشاره مىكند.
در سوره مباركه انفال فرمود: «و اطيعوا الله و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم ؛(12)فرمان خدا و پيامبرش را اطاعت نمائيد و نزاع مكنيد تا سست شويد و قدرت و شوكت و هيبت شما از بين برود.»
در اين آيه مىفرمايد: اطاعت خدا و پيامبر محور اتحاد است و سرپيچى از اطاعت خدا و پيامبر منشأ نزاع و اختلاف مىشود كه نتيجه نزاع و اختلاف، سستى و ناتوانى و از ميان رفتن قدرت و عظمت مؤمنان مىگردد.
در سوره مباركه آل عمران فرمود: «و لقد صدقكم الله وعده اذتحسّونهم باذنه حتى اذا فشلتم و تنازعتم فى الامر و عصيتم من بعد مااريكم ما تحبّون؛(13) خداوند وعده خود را به شما راست گفت در آن هنگام دشمنان را به فرمان او به قتل مىرسانديد و اين پيروزى ادامه داشت تا اين كه سست شديد و در كار خود به نزاع پرداختيد و بعد از آن كه آن چه را دوست مىداشتيد به شما نشان داد نافرمانى كرديد.
اين آيه درباره جريان جنگ احد است كه مسلمانان در آغاز آن جنگ با اتحاد و شجاعت خاص جنگيدند و پيروز شدند و لشكر دشمن پراكنده شد ولى نافرمانى جمعى از مجاهدان سبب شد كه ورق برگردد و شكست سختى به لشكر اسلام وارد گردد، قرآن مىفرمايد:خدا وعده پيروزى داده است و اين وعده تا زمانى كه دست از استقامت و پيروى پيامبر بر نداشته بوديد ادامه داشت.
شكست از آن زمان شروع شد كه سستى و نافرمانى و نزاع در بين شما در گرفت. وقتى ملتى به نزاع و اختلاف دامن زد و از اتحاد و هماهنگى كه عامل بقاء ملتهاست دست برداشت به طور طبيعى دچار سقوط و انحطاط خواهد شد. عوامل اختلاف
اختلاف عواملى دارد كه بايد آن عوامل شناسايى شود و از طريق برخورد با عامل از اصل اختلاف جلوگيرى كرد و عمده عوامل اختلاف عدم تعقل و جهل و دنياطلبى است. اگر جامعهاى از خردورزى بهرهاى نداشته و گرفتار جهل و نادانى و در نتيجه دنياطلبى گردد گرفتار اختلاف خواهد شد.
قرآن كريم در سوره حشر فرمود: «تحسبهم جميعاً و قلوبهم شتّى ذلك بانّهم قوم لا يعقلون؛(14)به ظاهرشان مىنگرى آنها را متحد مىبينى در حالى كه دلهاى آنها پراكنده است اين به خاطر آن است كه قومى بى عقلند.»
از اين آيه دريافت مىشود كه تفرقه و نفاق درونى ناشى از جهل و بى خبرى و نادانى و بى خردى است و علت اساسى همه آن است كه چون از ايمان به خدا بى بهرهاند از اين رو هر كدام به منافع خويش فكر مىكنند و حفظ منافع مادى موجب تضاد و كشمكش خواهد بود در حالى كه اگر از عقل و خردورزى بهره گيرند اصولى چون ايمان و توحيد و ارزش الهى را معيار قرار مىدهند تا در پرتو آن هماهنگى و انسجام خود را حفظ كنند.
راه كارهاى زدودن اختلاف
قرآن كريم براى برقرارى يگانگى و حفظ آن از بين بردن اختلاف امورى را ذكر مىكند كه برخى براى جلوگيرى از تفرقه و بخشى به درمان آن ناظر است.
توجه به نقاط مشترك و تأكيد بر آن را از جمله آنها مىداند مثل اصل دين و ايمان مشترك، سرزمين مشترك و مانند آن.
چنگ زدن به ريسمان الهى زمينه تفرقه و اختلاف را از بين مىبرد. مراجعه به سنت پيامبر نيز محورى براى حل اختلاف و ايجاد وحدت و همبستگى ايجاد مىكند، «فان تنازعتم فى شىء فردّوه الى الله و الرسول؛(15)اگر در چيزى نزاع و اختلاف كرديد به خدا و رسول مراجعه كنيد.»مراجعه به رسول در آيه مراجعه به سنت معنى شده است.(16) نتيجهگيرى
آن چه در اين مقاله مطرح شده اين است كه پيشرفت و انحطاط جامعه به انسان و خواست مربوط است از اين رو آدمى بايد با شناخت عوامل اختلاف را از خود دور سازد. يكى از مهمترين عامل پيشرفت اتحاد و هماهنگى افراد جامعه و عامل انحطاط جامعه تفرقه و اختلاف است كه بايد تلاش كرد تا اتحاد را برقرار و حفظ و از تفرقه و اختلاف پرهيز كرد. پاورقي ها:پىنوشتها: – 1. سوره رعد، آيه 11. 2. سوره انفال، آيه 52 و53. 3. سوره اعراف، آيه 96. 4. الميزان، ج 11، ص 310. 5. سوره آل عمران، آيه 103. 6. سوره انفال، آيه 63. 7. سوره بقره، آيه 284. 8. سوره حجرات، آيه 10. 9. سوره بقره، آيه 213. 10. سوره مائده، آيه 56. 11. سوره مجادله،آيه 22. 12. سوره انفال، آيه 46. 13. سوره آل عمران، آيه 152. 14. سوره حشر، آيه 14. 15. سوره نساء، آيه 59. 16. نهج البلاغه، خطبه 125.