اتحاد عامل پيشرفت و اختلاف عامل انحطاط

##تهيه و تدوين: حجةالاسلام و المسلمين محمد رضا مصطفى پور##
در بينش توحيدى و جهان بينى اسلامى همه جهان و پديده هايش از جمله عزت و ذلت و قدرت جوامع و پيشرفت و انحطاط آن‏ها در دست خداى سبحان است و مؤثّر واقعى و حقيقى اوست. اما سنت خداوند چنين است كه افراد و جوامع را بر اساس سعى و تلاش و اعمال اختيارى خودشان به نتيجه‏اى برساند. اگر زمينه‏هاى تكامل و معيارها و عوامل تعالى و پيشرفت را در خود ايجاد كنند به رشد و تعالى و پيشرفت نائل مى‏شوند و اگر عوامل و معيارهاى انحطاط و ذلت در آن‏ها موجود باشد دچار خوارى و سقوط مى‏گردند اين مطلب به صورت يك قاعده كلى در سوره مباركه رعد مطرح شده است «انّ اللّه لا يغيّر ما بقوم حتى يغيّروا ما بانفسهم ؛(1)همانا خداوند سرنوشت مردمى را تغيير نمى‏دهد، جز آن كه آنان در خويشتن تغيير و تحولى بوجود آورند.»
همين سنت هميشگى الهى و قانون فراگير درباره اقوام و ملت‏ها را در سوره انفال در ضمن آيات مربوط به جنگ و شكستى كه مشركين دچار آن شده‏اند از راه تشبيه سرنوشت آن‏ها به سرنوشت آل فرعون مطرح مى‏سازد و مى‏فرمايد: «كدأب آل فرعون و الذين من قبلهم كفروا بآيات اللّه فاخذهم اللّه بذنوبهم انّ اللّه قوى شديد العذاب، ذلك بان اللّه لم يك مغيّراً نعمة انعمها على قوم حتى يغيّروا ما بانفسهم كدآب آل فرعون و الذين من قبلهم فاهلكناهم بذنوبهم و اغرقنا آل فرعون و كل كانوا ظالمين ؛(2) چگونگى حال قريش همانند دودمان فرعون و آن‏ها كه پيش از آن‏ها بودند، مى‏باشد آنان كه به آيات خدا كفر ورزيدند، سپس خدا آن‏ها را به گناهانشان گرفت زيرا خداوند قوى و با قدرت و كيفر او شديد و سخت است. اين‏ها به خاطر آن است كه خداى سبحان هر نعمت و موهبتى را به قوم و ملتى ببخشد هيچ گاه آن را دگرگون نمى‏سازد مگر آن كه خود آن ملت دگرگون شوند و تغيير يابند و در خود تحول ايجاد كنند همچون حالت فرعونيان و اقوام پيشين كه آيات پروردگارشان را تكذيب كردند، سپس ما هم به خاطر گناهانشان هلاكشان كرديم و فرعونيان را در امواج غرق ساختيم و تمام اين اقوام و افرادشان ظالم و ستمگر بودند.»
با مطالعه در تاريخ اقوام وملت‏ها دريافت مى‏شود كه جوامعى آخرين ترقى را طى كرده و دسته‏اى به پايين‏ترين مرحله انحطاط رسيدند و جوامعى روزى دچار ضعف و عقب ماندگى بود اما روز ديگر عزيز و قدرتمند شده و پيشرفت كرده‏اند و جوامعى به عكس از عالى‏ترين مرحله تمدن و پيشرفت گرفتار خوارى و ذلت شدند. اما انسان هايى كه به خوبى از عهده تحليل اين حوادث برنمى آيند علل و عوامل پيشرفت‏ها يا انحطاط را گاهى به عوامل موهوم و خرافى مانند شانس و طالع و اقبال نسبت مى‏دهند و عده‏اى آن را معلول قضا و قدر مى‏دانند و عده‏اى نيز آن را توطئه بيگانگان به حساب مى‏آورند ولى هيچكدام علل واقعى اين حوادث را درك نمى‏كنند.
قرآن كريم مى‏فرمايد: به جاى نسبت دادن اين حوادث و فراز و نشيب‏ها به علل موهوم و خيالى يا قضا و قدر يا توطئه بيگانگان و مانند آن، عامل اصلى آن را در وجود خود و در فكر و روحيه و اخلاق و نظام اجتماعى خود جستجو كنيد و به ايثار ملت هايى كه فكر و انديشه خود را به كار مى‏گيرند، دست برادرى و اتحاد بهم مى‏دهند و از تصميم جدى و سعى تلاش بهره مندند و به ايثار و فداكارى مى‏پردازند و به جهاد و مبارزه با موانع بپامى خيزند به قطع پيروز مى‏شوند و در مقابل اگر از علم و دانش و تلاش و كوشش بى بهره باشند و در شرايط حساس اصل ايثار و فداكارى و مبارزه نباشند و گرفتار اختلاف و پراكندگى يا تنبلى و سهل انگارى و مانند آن باشند، دچار سقوط و انحطاط مى‏شوند.
مرحوم علامه طباطبايى در ذيل آيه سوره رعد نوشتند: خداى سبحان چنين حكم رانده و حكمش را حتمى كرده كه نعمت‏ها و موهبت‏هايى كه به انسان مى‏دهد، مربوط به حالات نفسانى خود انسان مى‏باشد كه اگر آن حالات موافق با فطرتش جريان يافت آن نعمت‏ها و موهبت‏ها هم جريان خواهد داشت، از باب مثال اگر مردمى به خاطر استقامت فطرتشان به خدا ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند، به دنبال آن نعمت‏هاى دنيا و آخرت به سويشان سرازير مى‏شود، چنان كه فرمود: «ولو انّ اهل القرى آمنوا و اتّقوا لفتحنا عليهم بركات من السّماء و الارض؛(3) اگر مردم شهر و ديار همگى ايمان آورده و پرهيزكار مى‏شدند همانا درهاى بركات آسمان و زمين را بر روى آن‏ها مى‏گشوديم و مادامى كه آن حالت در دل‏هاى آنان دوام داشته باشد.»اين وضع از ناحيه خدا دوام مى‏يابد و هر وقت كه ايشان حال خود را تغيير دادند، خداوند وضع رفتار خود را عوض مى‏كند و نعمت رابه نقمت مبدّل مى‏سازد.(4)
به عبارت ديگر: اين اصل قرآنى كه يكى از مهمترين برنامه‏هاى اجتماعى اسلام را بيان مى‏كند، به ما مى‏گويد: هرگونه دگرگونى بيرونى متكى به تغييرات و دگرگونى درونى ملت‏ها و اقوام است و هر گونه پيروزى و شكستى كه به قومى مى‏رسد از همين جا سرچشمه مى‏گيرد.
بنابراين اگر جامعه‏اى دچار انحطاط و ناكامى گرديده بايد به انقلاب درونى دست زد و فكر و ايمان و اخلاق را دگرگون ساخت تا با مطالعه در خود نقاط ضعف‏هاى خود رابشناسد و با تلاش در جهت رفع آن، زمينه را براى پيشرفت و پيروزى فراهم سازند.
اگر رهبران فكرى جامعه بر اساس اين اصل جامعه را رهبرى كنند و در جامعه تحول ايجاد كنند شاهد پيروزى و موفقيت خواهند بود.
تاريخ بشر شواهد فراوانى با توجه به اين اصل اساسى و جاودانى در خود دارد كه اهل مطالعه مى‏توانند با مطالعه تاريخ، آن را بيابند.
با توجه به اين اصل انسان‏ها بايد عوامل پيشرفت و انحطاط را شناخته و با استفاده از عوامل پيشرفت، در جهت تكامل گام بردارند و با ترك عوامل انحطاط از سقوط و تباهى جلوگيرى كنند، در ادامه يكى از عوامل يعنى اتحاد و اختلاف مورد بررسى قرار مى‏گيرد. اتحاد عامل پيشرفت
يكى از عوامل پيشرفت جامعه اتحاد و انسجام افراد جامعه و هماهنگى آنان با مسئولان آن جامعه است. جامعه‏اى كه افراد با هم متحد و هماهنگ باشند در پيشرفت موفقند، تجربه نشان مى‏دهد ملتى كه از ويژگى اتحاد برخوردار باشند پيشرفت مى‏كنند علاوه بر آن اصل مسئله از امور بديهى و روشن است اما سخن در اين است كه چگونه در جامعه‏اى اتحاد و هماهنگى تحقق پيدا مى‏كند آيا اتحاد و هماهنگى از راه انعقاد قرارداد توسط دولتمردان ايجاد مى‏شود. آيا تنها با انعقاد قرارداد مى‏توان دل‏ها را بهم ارتباط داد و بهم نزديك ساخت با اين كه تجربه نشان داد بسيارى از دولتمردان قرارداد حسن تفاهم امضاء مى‏كنند ولى هنوز مركب آن خشك نشده گرفتار جنگ و ستيزه مى‏شوند، روشن مى‏شود تنها با قرارداد نمى‏توان به اين حقيقت دست يافت، حال اين سؤال مطرح مى‏شود كه از چه راهى مى‏توان دل‏ها را به هم نزديك كرد تا انسجام و اتحاد در جامعه استقرار پيدا كند. سخن قرآن در اين رابطه چيست؟
بايد گفت از منظر قرآن كريم هماهنگى و اتحاد در سايه اعتصام به حبل الهى كه نتيجه آن پيوند قلب هاست تحقق پيدا مى‏كند و آن كه دل‏ها را بهم پيوند مى‏دهد خداى سبحان است در سوره مباركه آل عمران خطاب به مؤمنان فرمود: «و اعتصموا بحبل اللّه جميعاً و لا تفرّقوا و اذكروا نعمة اللّه عليكم اذكنتم اعداء فالّف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخواناً؛(5) همگى به ريسمان خدا (قرآن و اسلام) چنگ بزنيد و پراكنده نشويد و نعمت بزرگ خدا بياد آوريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او در ميان دل‏هاى شما الفت ايجاد كرد و به بركت اين نعمت برادر شديد.»
در اين آيه به نعمت بزرگ اتحاد و برادرى اشاره شده و مسلمانان را به تفكر وادار مى‏كند كه اگر چه ملتى در يك زمانى با هم دشمن بودند اما در پرتو ايمان و اسلام با هم برادر شدند و با يگانگى در كنار هم زندگى مى‏كردند.
نكته جالب توجه اين كه تأليف قلوب و پيوند دل‏ها به خداى سبحان نسبت داده شده است و اين نشان مى‏دهد كه از طريق عادى ومعمولى نمى‏توان ملت پراكنده و كينه توز را به ملتى متحد و برادر تبديل كرد جز اين كه خداى سبحان در آن‏ها تحول ايجاد كرده و آن‏ها را بهم متحد سازد.
در سوره انفال نيز فرمود: «و الّف بين قلوبهم لوانفقت ما فى الارض جميعاً ما الّفت بين قلوبهم و لكنّ اللّه الّف بينهم انه عزيز حكيم؛(6) و در ميان دل‏هاى آن‏ها الفت ايجاد نمود، اگر تمام آن چه روى زمين است صرف مى‏كردى كه در ميان دل‏هاى آن‏ها الفت ايجاد كنى نمى‏توانستى ولى خداى سبحان در ميان ان‏ها الفت ايجاد كرد، او توانا و حكيم است.»
از اين آيه استفاده مى‏شود كه الفت و پيوند بين دل را خداى متعال ايجاد مى‏كند و از طرق مادى و عادى نمى‏توان چنين الفتى ايجاد كرد.
كسانى كه با عصر جاهليت آشنا هستند مى‏دانند در آن زمان مردمان گرفتار عداوت‏ها و كينه توزى‏ها بودند كه پيوسته درصدد انتقام گرفتن از يكديگر بودند و آتش جنگ و ستيز با كمترين بهانه در ميان آنان شعله ور مى‏شد اما آمدن اسلام در بين آنان انقلاب و دگرگونى در افكار انديشه‏ها و جان‏هاى آن‏ها ايجاد نمود كه در نتيجه شخصيت آن‏ها دگرگون شده و طرز تفكر آن‏ها عوض شده است به گونه‏اى كه اعمال گذشته در نظر آنان پست و ناچيز جلوه مى‏كرد زيرا توحيد واقعى و ايمان در نظر آنان ارزش اساسى محسوب مى‏شد.
و به عبارت ديگر: پذيرش يك دين و ايمان و اعتقاد به خدا و قيامت و وحى مى‏تواند عامل اتحاد باشد. اگر انسانى معتقد باشد خدايى است كه همه جا مشهود انسان هاست و اين خدا به همه خاطرات، آگاه است و از ثبت‏ها نيز آگاهى دارد و اين ثبت‏ها و ضمائر و خاطرات در روزى كه نهان‏ها آشكار مى‏شود ظهور مى‏كند اين انسان دچار كينه و عداوت و دشمنى نمى‏شود و اهل نيرنگ و فريب و جاه طلبى نمى‏گردد و به رشوه و اختلاس و دروغ مبتلا نمى‏شود. سرّ عامل تأليف قلوب بودن خدا
اما اين كه چرا عامل تأليف قلوب خداست و در پرتو ايمان به خدا و قيامت برادرى تحقق پيدا مى‏كند آن است كه قلب در اختيار انسان نيست بلكه در اختيار خداى سبحان است اما اين كه چرا در اختيار ما نيست آن است كه نمى‏توانيم خواسته‏ها و خاطرات خود را كنترل كنيم.
اگر قلب ما در اختيار ما بود مى‏توانستيم خواسته‏ها را مهار كنيم و چيزى كه چشم ديد يا گوش شنيد آن را نخواهيم در حالى كه چنين نيست در بخش خاطرات و انديشه نيز چنين است كه ما توان آن را نداريم كه يك نماز پنج دقيقه‏اى با تمركز حواس اقامه كنيم و اگر آدمى در دو عنصر و محور انديشه‏ها و خواسته‏ها نتواند دل را رام كند روشن مى‏شود كه قلوب در اختيار ما نبوده و نيست و كسى مى‏تواند دل‏ها را به هم مرتبط كند كه مقلب القلوب باشد و آن خداست.
ذات اقدس الله در قرآن كريم يكى از مهمترين نعمت‏هاى اسلام را ايجاد وحدت مى‏داند و مى‏فرمايد: ما جامعه را به گونه‏اى تربيت كرديم كه آن‏ها با ماوراء طبيعت آشنا شدند، فهميدند خدايى هست، قيامتى هست، فرشته‏هايى هستند و نبوت و رسالتى هست كه آدميان از آن جا مدد مى‏گيرند و مى‏يابند كه مالك دل‏ها همان خداى سبحان است كه خود قلب را آفريده است او از همه خاطرات ما آگاهى دارد «لله ما فى السموات و مافى الارض و ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به الله ؛(7)نظام هستى و آن چه كه در آسمان و زمين است براى خداست و از اين رو اگر آن چه در دل داريد، آشكار سازيد يا پنهان، خداوند برطبق آن محاسبه مى‏كند.»
در واقع آيه به انسان‏ها توجه مى‏دهد كه تصور نكنيداعمال قلبى و نيت‏هاى شما بر خداى سبحان كه حاكم بر هستى زمين و آسمان است مخفى مى‏ماند بلكه همه آن چه كه هست در محضر خداست و خداى سبحان از آن آگاه است.
از طرف ديگر: قلب و دل كه همان روح انسانى است حقيقتى مجرد و غير مادى است و حقيقت مجرد را خداى سبحان كه حقيقت مجرد است بهم پيوند مى‏دهد.
با توجه به اين دو نكته يعنى اين كه خدا مالك نظام هستى و دل هاست و خود حقيقت مجرد است قلب‏ها در اختيار اوست و مى‏تواند در آن‏ها تحول ايجاد كند و دل‏ها را بهم ارتباط دهد و با اين ارتباط تأليف قلوب تحقق پيدا كند.
با اين مطالب روشن مى‏شود كه منشأ اتحاد و پيوند دل‏ها خداوند است و بايد بدانيم خداوند چگونه دل‏ها را به هم پيوند مى‏دهد روشن است آدميان بايد به خدا و پيامبران و دين الهى ايمان داشته و در مقام عمل از آن‏ها اطاعت كنند از اين رو خداى سبحان فرمود: «انما المؤمنون اخوة؛مؤمنان با هم برادرند.»(8) و اگر اختلافى وجود دارد در پرتو آن ايمان اين اختلاف را از بين ببرند، «كان الناس امة واحدة فبعث الله النبييّن مبشرّين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه و ما اختلف فيه الّا الذين اوتوه من بعد ماجائتهم البيّنات بغياً بينهم، فهدى الله الذين آمنوا لما اختلفوا فيه من الحق باذنه و الله يهدى من يشاء الى صراط مستقيم؛(9) مردم در آغاز يك دسته بودند و تضادى در بين آن‏ها وجود نداشت تا اينكه به تدريج اختلاف‏هايى در بين آن‏ها پديد آمد، خداوند پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسمانى كه به سوى حق دعوت مى‏كرد با آن‏ها نازل نمود تا در ميان مردم در آن چه اختلاف داشتند، داورى كند، افراد با ايمان در آن اختلاف نكردند تنها گروهى از كسانى كه كتاب را دريافت داشته بودند و نشانه‏هاى روشن به آن‏ها رسيده بود به خاطر انحراف از حق و ستمگرى در آن اختلاف كردند، خداوند آن هايى را ايمان آورده بودند به حقيقت آن چه مورد اختلاف بود به فرمان خودش رهبرى نمود، اما افراد بى ايمان همچنان در گمراهى و اختلاف باقى ماندند و خدا هر كس را بخواهد به راه راست هدايت مى‏كند.»
از اين آيه استفاده مى‏شود كه حلقه اتصال و عامل اتحاد آدميان از هر نژاد و زبان و قوميت و پيوند دهنده بين آنان، ايمان به خدا و آيين الهى است كه تمام اين مرزها را در هم مى‏شكند و همه انسان‏ها را زير يك پرچم جمع مى‏كند.
اگر جامعه‏اى متحد و هماهنگ باشد و در صف واحد قرار داشته باشند به پيروزى و موفقيت نائل مى‏شود اگر در قرآن مى‏فرمايد حزب الله پيروز است بهمين دليل است چنان كه فرمود: «و من يتولّ الله و رسوله و الذين آمنوا فانّ حزب الله هم الغالبون؛(10)كسانى كه ولايت و سرپرستى خدا و پيامبر و افراد با ايمان را بپذيرند پيروز خواهند شد زيرا آن‏ها در حزب خدا خواهند بود و حزب خدا پيروز است.
براستى اگر جمعيتى از حزب الله باشند يعنى ايمان محكم و تقوا و عمل صالح و اتحاد و همبستگى كامل و آگاهى و آمادگى كافى داشته باشند بدون ترديد در تمام زمينه‏ها پيروز خواهند بود.
در سوره مجادله نيز پس از بيان ويژگى‏هاى حزب الله فرمود: «الا انّ حزب اله هم المفلحون ؛(11)آگاه باشيد كه حزب خدا پيروز و رستگار است.»
در واقع حزب الله به كسانى گفته مى‏شود كه براساس محبت و ولايت الهى و ايمان به خدا در كنار هم قرار گرفته‏اند به گونه‏اى كه خدا از آن‏ها راضى و آن‏ها از خدا راضى هستند و اگر مردمى اين چنينى در كنار هم قرار گيرند كسى نمى‏تواند در آن‏ها رخنه كرده و صفوف آن‏ها را در هم شكند، وقتى صفوف متحد و هماهنگ باشد به طور طبيعى به فلاح و رستگارى مى‏رسد و در برابر دشمن پيروز خواهند شد اين جامعه پيروز به پيشرفت و تعالى نائل مى‏گردد. اختلاف عامل انحطاط جامعه‏
چنان كه اتحاد و هماهنگى و انسجام عامل پيشرفت جامعه است در مقابل آن اختلاف و تفرقه عامل انحطاط و سقوط يك جامعه به شمار مى‏رود به اين معنا كه اگر جامعه‏اى دچار تفرقه و ناسازگارى باشد و هر فرقه و گروه راهى را انتخاب كند كه با راهى كه ديگران انتخاب كنند تفاوت داشته باشد دچار اختلاف است و اگر جامعه دچار اختلاف گرديد آثار متعدد رخ مى‏نمايد كه از جمله آن‏ها از بين رفتن ابّهت و شوكت مؤمنان و خفّت و ذلّت در دنيا و سستى در پيكار با دشمنان و شكست در برابر دشمن و شعله ور شدن آتش نزاع و جنگ و در نهايت سقوط جامعه مى‏باشند قرآن در آيات متعددى به اين پيامدها اشاره مى‏كند.
در سوره مباركه انفال فرمود: «و اطيعوا الله و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم ؛(12)فرمان خدا و پيامبرش را اطاعت نمائيد و نزاع مكنيد تا سست شويد و قدرت و شوكت و هيبت شما از بين برود.»
در اين آيه مى‏فرمايد: اطاعت خدا و پيامبر محور اتحاد است و سرپيچى از اطاعت خدا و پيامبر منشأ نزاع و اختلاف مى‏شود كه نتيجه نزاع و اختلاف، سستى و ناتوانى و از ميان رفتن قدرت و عظمت مؤمنان مى‏گردد.
در سوره مباركه آل عمران فرمود: «و لقد صدقكم الله وعده اذتحسّونهم باذنه حتى اذا فشلتم و تنازعتم فى الامر و عصيتم من بعد مااريكم ما تحبّون؛(13) خداوند وعده خود را به شما راست گفت در آن هنگام دشمنان را به فرمان او به قتل مى‏رسانديد و اين پيروزى ادامه داشت تا اين كه سست شديد و در كار خود به نزاع پرداختيد و بعد از آن كه آن چه را دوست مى‏داشتيد به شما نشان داد نافرمانى كرديد.
اين آيه درباره جريان جنگ احد است كه مسلمانان در آغاز آن جنگ با اتحاد و شجاعت خاص جنگيدند و پيروز شدند و لشكر دشمن پراكنده شد ولى نافرمانى جمعى از مجاهدان سبب شد كه ورق برگردد و شكست سختى به لشكر اسلام وارد گردد، قرآن مى‏فرمايد:خدا وعده پيروزى داده است و اين وعده تا زمانى كه دست از استقامت و پيروى پيامبر بر نداشته بوديد ادامه داشت.
شكست از آن زمان شروع شد كه سستى و نافرمانى و نزاع در بين شما در گرفت. وقتى ملتى به نزاع و اختلاف دامن زد و از اتحاد و هماهنگى كه عامل بقاء ملت‏هاست دست برداشت به طور طبيعى دچار سقوط و انحطاط خواهد شد. عوامل اختلاف
اختلاف عواملى دارد كه بايد آن عوامل شناسايى شود و از طريق برخورد با عامل از اصل اختلاف جلوگيرى كرد و عمده عوامل اختلاف عدم تعقل و جهل و دنياطلبى است. اگر جامعه‏اى از خردورزى بهره‏اى نداشته و گرفتار جهل و نادانى و در نتيجه دنياطلبى گردد گرفتار اختلاف خواهد شد.
قرآن كريم در سوره حشر فرمود: «تحسبهم جميعاً و قلوبهم شتّى ذلك بانّهم قوم لا يعقلون؛(14)به ظاهرشان مى‏نگرى آن‏ها را متحد مى‏بينى در حالى كه دل‏هاى آن‏ها پراكنده است اين به خاطر آن است كه قومى بى عقلند.»
از اين آيه دريافت مى‏شود كه تفرقه و نفاق درونى ناشى از جهل و بى خبرى و نادانى و بى خردى است و علت اساسى همه آن است كه چون از ايمان به خدا بى بهره‏اند از اين رو هر كدام به منافع خويش فكر مى‏كنند و حفظ منافع مادى موجب تضاد و كشمكش خواهد بود در حالى كه اگر از عقل و خردورزى بهره گيرند اصولى چون ايمان و توحيد و ارزش الهى را معيار قرار مى‏دهند تا در پرتو آن هماهنگى و انسجام خود را حفظ كنند.
راه كارهاى زدودن اختلاف
قرآن كريم براى برقرارى يگانگى و حفظ آن از بين بردن اختلاف امورى را ذكر مى‏كند كه برخى براى جلوگيرى از تفرقه و بخشى به درمان آن ناظر است.
توجه به نقاط مشترك و تأكيد بر آن را از جمله آن‏ها مى‏داند مثل اصل دين و ايمان مشترك، سرزمين مشترك و مانند آن.
چنگ زدن به ريسمان الهى زمينه تفرقه و اختلاف را از بين مى‏برد. مراجعه به سنت پيامبر نيز محورى براى حل اختلاف و ايجاد وحدت و همبستگى ايجاد مى‏كند، «فان تنازعتم فى شى‏ء فردّوه الى الله و الرسول؛(15)اگر در چيزى نزاع و اختلاف كرديد به خدا و رسول مراجعه كنيد.»مراجعه به رسول در آيه مراجعه به سنت معنى شده است.(16) نتيجه‏گيرى
آن چه در اين مقاله مطرح شده اين است كه پيشرفت و انحطاط جامعه به انسان و خواست مربوط است از اين رو آدمى بايد با شناخت عوامل اختلاف را از خود دور سازد. يكى از مهمترين عامل پيشرفت اتحاد و هماهنگى افراد جامعه و عامل انحطاط جامعه تفرقه و اختلاف است كه بايد تلاش كرد تا اتحاد را برقرار و حفظ و از تفرقه و اختلاف پرهيز كرد. پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. سوره رعد، آيه 11. 2. سوره انفال، آيه 52 و53. 3. سوره اعراف، آيه 96. 4. الميزان، ج 11، ص 310. 5. سوره آل عمران، آيه 103. 6. سوره انفال، آيه 63. 7. سوره بقره، آيه 284. 8. سوره حجرات، آيه 10. 9. سوره بقره، آيه 213. 10. سوره مائده، آيه 56. 11. سوره مجادله،آيه 22. 12. سوره انفال، آيه 46. 13. سوره آل عمران، آيه 152. 14. سوره حشر، آيه 14. 15. سوره نساء، آيه 59. 16. نهج البلاغه، خطبه 125.