آموزه‏هاى اخلاقى در دعاى حضرت مهدى13

زهد و خيرخواهى دو وظيفه بزرگ علماء
در سيزدهمين فراز از دعاى امام عصر(عج) چنين مى‏خوانيم: «و تفضّل على علمائنا بالزّهْد و النّصيحة؛ خدايا! علماى ما را به داشتن پارسايى و خير خواهى نمودن از مردم تفضّل فرما.»
در اين دعا به دو وظيفه بسيار مهم و بزرگ علما و دانشمندان تصريح نموده، و امام (عج) به آنها مى‏آموزد كه داراى اين دو ويژگى باشند، كه براى جذب آحاد مردم به سوى آنها، نقش آموزه‏هاى آنها به مردم، و اصلاح جامعه بسيار سازنده‏تر و اثر بخش است. توضيح اين كه: كار اصلى علما و دانشمندان در رابطه با جامعه، مسأله هدايت و تعليم و تعلّم است، و دانشمند اگر علاوه بر زهد و پارسايى، و به عبارت روشن‏تر خودسازى و تسلّط بر هوس‏هاى نفسانى، نسبت به مردم احساس مسؤوليّت و دل سوزى كند و خيرخواه مردم باشد، قطعاً در دل مردم جاى مى‏گيرد، و در نتيجه مسأله هدايت و آموزش او بهتر و عميق‏تر و وسيعتر و شتابان‏تر مؤثّر واقع خواهد شد. چرا كه او براثر دو ويژگى زهد و خيرخواهى، محبوبيت فوق العاده‏اى در جامعه پيدا كرده، و مردم اطراف او را مى‏گيرند، و با كمال عشق و شور به گفتار او گوش فرا داده و دل مى‏بندند. چرا كه او را از خود و خدمتكار ودل سوز جامعه، و انسان دوست مى‏دانند، و طبعاً شيدا و گرويده رفتار او مى‏شوند. از يكى از دانشمندان كه در محضر امام خمينى (قدّس سرّه) بود نقل مى‏كنند گفت: يكى از حاضران از امام پرسيد: «چرا مردم آن همه شما را دوست دارند؟ امام در پاسخ فرمود: براى اين كه ما نوكرشان هستيم.» اين پاسخ امام بيانگر شدت پارسايى و تواضع او است، و نيز حاكى از آن است كه ايشان نسبت به مردم بسيار دل سوز بوده، از اين رو در حضور آنها داراى محبوبيت شديد شده است. اگر دانشمندى زاهد و ناصح و دل سوز نباشد، هرگز خود را به عنوان نوكر مردم معرفى نمى‏كند. و راز نفوذ فوق العاده بعضى از علما در ميان مردم همين زهد و خيرخواهى مخلصانه آنها به مردم است. و همين موجب سيادت و آقايى آنها شده، چنان كه پيامبر(ص) فرمود: «سيّد الْقوم خادمهمْ؛(1) خدمت گذار مردم، آقاى آنها است.» معنى و ارزش زهد و پارسايى از نظر قرآن و پيشوايان
زهد به معنى ترك دنيا نيست، بلكه به معنى عدم دلبستگى به دنيا و امور مادى است، بنابراين به دنبال دنياى خوب رفتن، و تحصيل اموال از راه حلال، و اداى حقوق آن، هيچ منافاتى با زهد ندارد، بر همين اساس اميرمؤمنان على (ع) در پاسخ كسى كه از معنى زهد پرسيد، فرمود: «تنكّب الْحرام ؛(2) زهد يعنى دورى و كناره‏گيرى از حرام است و در سخن ديگر فرمود: همه ابعاد زهد در دو جمله قرآن گنجانده شده است، آنجا كه خداوند (در آيه 23 سوره حديد) مى‏فرمايد: «لكيلا تأسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم؛ تا به آنچه از دست داده‏ايد تأسف نخوريد، و به آنچه به شما داده شده، دلبسته و شادمان نباشيد.» آنگاه فرمود: «پس كسى كه برگذشته افسوس نخورد، و به آنچه را دارا است شادمان نگردد، چنين فردى زاهد است.»(3)
پيامبر(ص) اين مطلب را با اين بيان، تبيين فرموده آنجا كه مى‏فرمايد: «زهد و پارسايى در دنيا به حرام كردن حلال، و تباه نمودن مال و ثروت نيست، بلكه زهد و پارسايى در دنيا آن است كه آنچه در اختيار تو است، براى تو اطمينان آورتر از آنچه در دست خدا است نباشد.»(4)
بنابراين زهد به معنى عدم وابستگى به دنيا است، در عين آن كه منافات ندارد كه انسان از امور دنيا برترين بهره بردارى را بكند و آن را وسيله امور معنوى و آخرت قرار دهد.
و در مورد ارزش زهد سخن بسيار است به عنوان نمونه، پيامبر(ص) فرمود: «خداوند به چيزى كه بهتر از زهد در دنيا باشد پرستش نشده است.»(5) يعنى زهد بهترين عامل زمينه ساز براى پرستش خدا است، و ترك آن، حجاب مهم در دورى از عبادت الهى به حساب مى‏آيد.
و امير مؤمنان على (ع) در سخنى فرمود: «الزّهد اصل الدين، الزّهد ثمرة الدين ؛(6)عليك بالزهّد فانّه زين الدّين؛(7) زهد اساس دين، ميوه آن است، و بر تو باد به زهد ورزى، چرا كه زهد مايه آراستگى و زيبايى دين است.»
نتيجه اين كه انسان زاهد، ذليل امور مادى نمى‏شود، و مى‏تواند در فضاى ملكوت به راحتى پرواز نمايد، و لباس زهد مايه آراستگى او است، و او را از زشتى‏ها و آلودگى‏ها حفظ مى‏كند، و مى‏تواند پايه و مايه رشد و كمالات عالى معنوى گردد، به ويژه براى علماء و دانشمندان مايه زيبايى و جذب و محبوبيت خواهد شد، چنان كه ضد آن، مايه نكبت، و تنفّر خواهد گرديد. بنابراين، اين خصلت براى علما و راهنمايان جامعه،برترين خصلت بوده، و نقش ژرف و عظيمى را در هدايت انسان‏ها ايفا مى‏كند. ولى عالمان دنياپرست و اشرافى كه برخلاف شيوه زهد اسلام گام بر مى‏دارند، نمى‏توانند منشأ و سرمايه و معيار هدايت قرار گيرند، و به جاى اين كه مردم را قدمى به سوى نور هدايت جلب كنند، قدم‏هايى آنها را از آن نور دور مى‏سازند.
البته بايد توجه داشت كه زهد داراى درجاتى است كه اساس آن همان حالت عدم دلبستگى به دنيا است، حال اگر كسى مراقب كامل باشد تا اين اساس را در ابعاد مختلف و عرصه‏هاى گوناگون حفظ كند، مى‏تواند به درجه عالى زهد برسد، و به همين نسبت به محبوبيت خود نزد مردم و در نتيجه، جذب و هدايت آنها بيفزايد. از اين رو علماى ربّانى اسلام مانند شيخ انصارى، شيخ حسن نجفى صاحب جواهر الكلام، محقّق سبزوارى صاحب منظومه، ملّا صدرا، مثل‏هاى عالى زهد بودند از اين رو توانستند منشأ آثار و بركات بسيار گردند، و همواره در زندگى و مرگ، الگوى هدايت و جذب براى مردم شوند. و روز به روز بر رهروان حق و طالبان ارزش‏ها بيفزايند، در غير اين صورت قطعاً به جاى جذب باعث طرد و گمراهى انسان‏ها مى‏شدند.
بر همين اساس در روايات ما آمده است: پيامبر(ص) فرمود: «من اخذ العلم من اهله، و عمل بعلمه نجا، و من اراد به الدّنيا فهى حظّه؛(8)كسى كه علم را از اهلش تحصيل كند، و به آن عمل نمايد نجات مى‏يابد، وكسى كه دنيا را هدف از تحصيل علمش قرار بدهد، بهره او همان دنيا است، و بهره ديگرى نخواهد داشت.» نيز فرمودند: خداوند به داود (ع) وحى كرد: «دانشمند شيفته دنيا را بين من و خود واسطه قرار نده، كه چنين دانشمندى تو را از محبت من باز مى‏دارد، و چنين علما و دانشمندانى قطاع الطريق و ره زنان بندگان شيداى من هستند، كوچك‏ترين كيفر من نسبت به اين گونه عالمان اين است كه شيرينى مناجاتم را از دل آنها ريشه كن مى‏كنم.»(9) امام صادق (ع) فرمود: «هر گاه دانشمندى را دنياپرست يافتيد، او را در دين خود متهم كنيد (يعنى بدانيد كه دين داريش حقيقى نيست)، زيرا دوست هر چيزى گرد محبوبش مى‏گردد.»(10)و در سخنى ديگر فرمود: «دانشمندان فقيه تا وقتى كه وارد در دنيا نشده‏اند، (نماينده) امين پيامبرانند، ولى وقتى كه وارد دنيا شدند، اين مقام از آنها سلب مى‏شود، شخصى از آن حضرت پرسيد: ورودشان در دنيا چگونه است؟ فرمود: «اتّباع السلطان، فاذا فعلوا ذلك فاحذروهم عن دينكم ؛(11) پيروى از سلطان وقت، اگر آن چنين روشى داشته باشند، در مورد حفظ دينتان از آنها دورى كنيد.»
اين گونه روايات بيانگر آن است كه خروج از مرز زهد و پارسايى، آفت خطرناكى براى دين مردم خواهد بود و بايد از چنان علما و دانشمندانى فاصله گرفت، چرا كه نه تنها همنشينى با آنها سودمند نيست، بلكه زيان آور بوده و به آيين انسان آسيب فراوان مى‏زند. نصيحت كردن، دومين ويژگى مهم علما
دومين وظيفه مهم كه در دعاى فوق براى علما و دانشمندان بيان شده، مسأله نصيحت است.
يعنى دانشمندان بايد خيرخواه مردم باشند، و در راستاى فرمان خدا و قرآن و دستورهاى پيامبران و امامان (ع) به نصيحت مردم بپردازند، و در نهان و آشكار، دل سوز و خيرخواه مردم باشند، نسبت به جامعه و انسان‏ها احساس مسؤوليّت كنند، و بى تفاوتى را گناه بزرگ بشمرند، همواره در خيرخواهى و هدايت انسان‏ها سعى و تلاش نمايند. دانشمندى كه ناصح مشفق نباشد، به علم خود خيانت كرده، و بزرگ‏ترين وظيفه خود را زير پا نهاده است. خداوند در قرآن، پيامبرانى مانند هود (ع) و نوح(ع) و صالح(ع) و شعيب(ع) را به عنوان ناصح معرفى فرموده(12) و به ما مى‏آموزد كه رهروان راه انبيا بايد خيرخواه مردم بوده، و به نصيحت مردم بپردازند. و از اين مسؤوليت شانه خالى نكنند.
رسول خدا(ص) فرمود: «ارجمندترين انسان در پيشگاه خدا در قيامت كسى است كه براى نصيحت مردم تلاش بيشتر مى‏كند.»(13) امام صادق (ع) فرمود: «به شما باد نصيحت كردن مردم براى رضاى خدا، و اين خصلت به قدرى ارزشمند است كه خدا را به بهتر از آن ملاقات نكنى.»(14)
و در سخن ديگر فرمود: «يجب للْمؤمن على المؤمن النّصيحة له فى المشهد و المغيب؛(15) بر مؤمن واجب است كه در حضور و غياب، خيرخواه مؤمن باشد و او را نصيحت كند.»
كوتاه سخن آن كه مسأله نصيحت كردن از خصال اصلى هر مؤمنى نسبت به مؤمن ديگر، به ويژه هر عالم با ايمانى نسبت به مردم است. و از زير مجموعه‏هاى مسأله هدايت در روشن گرى است، كه از صفات پيامبران و اولياء خدا مى‏باشد، كه ضد آن مسأله بى تفاوتى است، كه از صفات كافران و منافقان مى‏باشد. و به راستى اگر اين خصلت در ميان همه قشرها به طور كامل رعايت مى‏شد، نقش بسيار مهم و گسترده‏اى در هدايت و ايجاد مدينه فاضله داشت، و جامعه را به گلستانى از ارزش‏ها و كمالات تبديل مى‏كرد. چرا كه اگر هر انسانى مانند خيرخواهى به خود خيرخواه ديگران باشد، اثر بسيار سازنده براى پاك سازى و به سازى جامعه دارد. چنان كه پيامبر(ص) فرمود: «لينصح الرّجل منكم اخاه كنصيحته لنفسه ؛(16) هر شخصى از شما بايد همچون خيرخواهى به خودش، خيرخواه برادر با ايمانش باشد.» اميرمؤمنان على (ع)در فرازى از نصايح خود به فرزندش امام حسن (ع) مى‏فرمايد: «و امحض اخاك النّصيحة حسنة كانت، او قبيحة؛(17) نصيحت خالص خود را براى برادرت مهيّا ساز، خواه نيك باشد يا بد.» بنابراين مسأله نصيحت را نسبت به انسان‏ها، گرچه بد باشند نبايد ترك كرد. بلكه با كمال خلوص و دل سوزى، بايد به انجام آن همّت نمود.
روشن است كه دانشمندان و آگاهان، براى اين كار مقدم‏تر هستند، زيرا نصيحت آنها از روى آگاهى و با شيوه صحيح است، كه قطعاً اثر بيشتر خواهد داشت.
توضيح بيشتر آن كه دانشمند دل سوز و خداشناس،بايد همچون چراغى تابان در ميان مردم باشد، و زندگى آنها را روشن نمايد، و با هدايت‏هاى روشنگرانه خود، آنها را از گمراهى نجات بخشد. و اين همان مسأله هدايت است كه در رأس كارهاى پيامبران و امامان و علماى الهى بوده است، و مسأله هدايت به قدرى مهم است كه پيامر اكرم (ص) وقتى كه حضرت على (ع) را براى هدايت و نصيحت مردم يمن، به سوى يمن فرستاد، هنگام بدرقه به على (ع) فرمود: «و ايم اللّه لان يهدى اللّه على يديك رجلاً خيرلك ممّا طلعت عليه الشّمس و غربت؛(18) سوگند به خدا هرگاه خداوند به دست تو يك نفر را هدايت كند، براى تو بهتر است از آنچه خورشيد بر آن مى‏تابد و غروب مى‏كند.» حضرت على(ع) به يمن رفت و با نصايح مشفقانه خود، آن چنان دل‏هاى مردم را به سوى اسلام جذب كرد، كه در آغاز قبيله بزرگ همدان، مسلمان شدند، و سپس قبايل ديگر يكى پس از ديگرى به اسلام گرويدند. آن حضرت موضوع را در ضمن نامه‏اى به رسول خدا(ص) گزارش داد. آن بزرگوار بسيار خشنود شد، و سجده شكر به جا آورد. و بر قبيله همدان سلام و درود فرستاد(19) و اين از افتخارات زندگى امام على (ع) است، كه در پرتو نصايح مشفقانه او، مردم پرجمعيت يمن، مسلمان شدند. آرى زهد و خيرخواهى على (ع) چنين معجزاتى مى‏آفريد، و نقش به سزايى در هدايت مردم داشت. بار ديگر به ياد دعاى امام عصر(عج) همنوا با آن حضرت مى‏شويم كه: «خدايا علماى ما را در داشتن پارسايى و خيرخواهى نمودن از مردم، تفضّل فرما.»
شواهد در ميان علما و مراجع ما بسيار است كه در پرتو زهد و خيرخواهى از مؤمنان داشتند، و همواره در بحران‏هاى حوادث به ويژه سياسى در برابر طاغوت ايستادگى نموده، و طرفدارى از مردم كردند، و ترفندهاى استعمارگران آنها را از مردم جدا نكرد، به عنوان نمونه نقل مى‏كنند: مرحوم آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى (متولد 1365 ه. ق) در آن هنگام كه زعامت مرجعيت را بر عهده داشت، از طرف نورالسعيد نخست وزير آن عصر كشور عراق همراه حاج مهدى بهبهانى يكى از تجّار معروف به محضر آيت الله اصفهانى آمد و پس از تعارفات گفت: سفير انگليس مى‏خواهد به طور خصوصى خدمت شما برسد، ايشان قبول نكردند و پس از اصرار آقاى بهبهانى فرمود: «مانند ساير مردم به طور عمومى و علنى بياييد.» سرانجام پس از تعيين وقت، روز موعود فرا رسيد، و سفير همراه وزراء و رجال عراق به محضر آقا آمدند، پس از تعارفات سفير به آقا گفت: «دولت بريتانيا نذر كرده اگر در جنگ جهانى بر آلمان پيروز گردد، صد هزار دينار (معادل چندصد ميليون تومان كنونى) به شما تقديم كند. اينك كه پيروز شده، من چك صد هزار دينار را آورده‏ام. آنگاه تقديم كرد. آقا چك را گرفت و پس از لحظه‏اى به سفير فرمود: در اين جنگ بسيارى آواره شدند، به دولت بريتانيا بگو ابوالحسن به نمايندگى از مسلمانان وجه مختصرى براى كمك به مردم جنگ زده به شما پرداخت، آنگاه يك چك صدهزار دينارى به ضميمه چك سفير به سفير داد، و از كمى وجه عذر خواهى كرد سفير با شرمندگى در برابر سياست و هشيارى آيت الله اصفهانى، چك‏ها را گرفت، و آنگاه از جا برخاست و بيرون رفت و به نورالسّعيد گفت: «ما خواستيم شما شيعيان را استعمار كنيم و بخريم، ولى پيشواى شما ما را خريد و پرچم اسلام را بركاخ بريتانيا برافراشت.»(20) اين يكى از آثار زهد فقهاى عظام است، كه داراى چنين آثار درخشانى خواهد شد. پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. بحارالانوار، ج 76، ص‏273. 2. همان، ج 7، ص‏310، معانى الاخبار، ص 251. 3. بحارالانوار، ج 78، ص‏70. 4. همان، ج 77، ص‏172. 5. مستدرك الوسائل، ج 2، ص 333. 6. غررالحكم، ميزان الحكمة، ج 4، ص 250. 7. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 18، ص 90. 8. اصول كافى، ج 1، ص 46. 9و10. همان. 11. همان. 12. سوره اعراف، آيات 62 و 68 و 79 و 93. 13. اصول كافى، ج 2، ص 208. 14. همان. 15. همان. 16. همان. 17. نهج البلاغه، نامه 31. 18. بحارالانوار، ج 21، ص 361. 19. ارشاد شيخ مفيد، ص 31، بحار، ج 21، ص‏363، كامل ابن اثير، ج 2، ص 305. 20. گنجينه دانشمندان، ج 1، ص 320.