مظلوميت فرهنگ و چاره جويى آن 3

مظلوميت فرهنگ و چاره‏جويى آن(3) حجةالاسلام و المسلمين محمد تقى رهبر در دو مقال پيشين از مظلوميت فرهنگ و چاره‏جوئى آن سخن گفتيم، مطلبى كه امروزه نقل محافل فرهنگى و اجتماعى شده است و از ديدگاه‏هاى مختلف مورد بحث قرار مى‏گيرد. و همانگونه كه ديديم رهبرى فرزانه انقلاب موضوع فرهنگ را محور سخنان خويش قرار داده و در ديدارهاى مختلف با اساتيد دانشگاهها، دانشجويان و وزراى آموزش و پرورش، وزارت علوم، وزارت ارشاد و شوراى عالى انقلاب فرهنگى بر آن تأكيد فرموده و رهنمودهاى ارزنده‏اى را ارائه داده و از ديرباز تلاش جدى مسؤولان فرهنگى را در تدوين مفهوم فرهنگى كشور خواسته‏اند. خوانندگان گرامى خود مى‏دانند كه اين قلم نيز طى ده‏ها و صدها مقاله عمدتاً در پيرامون فرهنگ سخن گفته و در صفحات اين ماهنامه در معرض افكار عمومى قرار داده كه هر چند مورد استقبال خوانندگان قرار گرفته اما دست اندركاران فرهنگ كمتر بدان توجه كرده‏اند و چنين به نظر مى‏رسد كه حساسيتى كه لازم و مورد انتظار است در عرصه فرهنگ مشاهده نمى‏شود! خصوصاً در مقطعى از مديريت كشور و رواج شعارهاى ليبراليستى و مد شدن هجمه به ارزشها اصولاً به فرهنگ اسلامى عنايت ويژه‏اى نبوده و اين روزها كه توجه بيشترى در اين مقوله به چشم مى‏خورد دشوارى‏هاى خاص خود را دارد. در هر حال اگر پيش از اين دغدغه فرهنگ را داشتيم و به ارزشهاى انقلابى مسؤولانه و جدى‏تر نگاه مى‏كرديم اينگونه سدّها شكسته نمى‏شد و حرمت شكنى رواج نمى‏يافت و ابتكار عمل از دست نمى‏رفت كه امروز بنشينيم و از مظلوميت فرهنگ سخن بگوئيم! تازه اگر اين گفتگوها يك حركت مقطعى و زودگذر و احساسى نباشد و مسائل بنيادين لحاظ شود نه فقط بودجه و اعتبارات، مثل خيلى از چيزهاى ديگر كه پس از چندى حرارت‏ها فرو نشيند و در عمل اثرى از آن مشاهده نگردد و به وضع عادى برگردد و معلوم نشود بالأخره مظلوميت فرهنگ چه مفهومى دارد و براى نجات فرهنگ، بويژه فرهنگ دينى، از مظلوميت چه كرديم و چه طرحى در افكنديم كه دست كم بعد از چند سال جامعه شاهد آثار عينى آن باشد! آسيب‏شناسى عرصه فرهنگ‏ در مقال گذشته اشاره كرديم كه رفع مظلوميت از فرهنگ منحصر به تأمين كسرى بودجه نيست و با افزايش بودجه از فرهنگ رفع مظلوميت نخواهد شد مادام كه سياستهاى راهبردى آن معلوم نباشد و اينجا نيز تأكيد مى‏ورزيم كه هر چند در پاره‏اى موارد واقعاً با كمبود بودجه مواجهيم كه از آن جمله است فرهنگ دينى، تبليغى و اعزام مبلغ و حوزه‏ها، مساجد و كتابخانه‏ها مخصوصاً در روستاها و ازدواج جوانان و غيره اما در بسيارى موارد و نهادهاى فرهنگى بودجه‏هاى كلانى وجود دارد اما خروجى و محصول آن نامعلوم است لذا مشكل را در جاى ديگر بايد جستجو كرد. به نظر مى‏رسد مشكل اصلى فراتر از محدوديت بودجه‏هاى فرهنگى است. مشكل اصلى مديريت است و برنامه نداشتن و مرد ميدان نبودن، اگر مديران فرهنگى فراتر از كارهاى روتين و كليشه‏اى دغدغه جدى در فرهنگ سازى داشتند و در اطاق فكر طراحى و برنامه‏اى تدوين مى‏كردند، راهكارهاى عملى را جستجو مى‏نمودند و درد و درمان را مى‏شناختند ساختار فرهنگى جامعه به گونه‏اى ديگر بود. مديريت فرهنگى آنگاه موفق است كه داراى چند ويژگى باشد: «دلسوزى، تخصص، تعهد، آسيب‏شناسى، برنامه ريزى و شجاعت و تحوّل خواهى و بكارگيرى نيروهاى كارآمد و جذب كارشناسان مجرب با چشم اندازى روشن و آنگاه ارزيابى بازخورها و نتايج و پذيرش نقد و استفاده از نيروهاى صالح و تصفيه نيروهاى ناصالح، بدور از باندبازى و يارگيرى جناحى با مقاصد خاص غير فرهنگى. اشكال كار اينجاست كه غالب مديريت‏هاى فرهنگى فاقد توانمندى و تحرّك و ابتكار و برنامه و شجاعت و ريسك پذيرى‏اند. تا وقتى مدير نشده‏اند به روش مديران قبلى ايراد مى‏گيرند و براى آنها هزار عيب و علت مى‏تراشند اما هنگامى كه خود جاى مديران گذشته نشستند همان راه و روش گذشتگان را ادامه مى‏دهند و طرحى و ابتكارى ندارند، و سياسى كارى، درگير مسائل جزئى شدن و سياستهاى كلان را ناديده گرفتن و انتقادناپذيرى كم و بيش كه متأسفانه حاكم بر مديريت‏هاست. نقش سازنده مديريت‏ اصل اوليه در همه جا و همه كار نيروى انسانى است و مديريت در رأس اين هرم قرار دارد. مديريت در يك سازمان موتور محرك است كه همه دستگاه‏ها را جهت مى‏دهد و به حركت و جنب و جوش وا مى‏دارد. اگر مديريت ضعيف و بى انگيزه و يا بى اعتقاد به مسؤوليت خود باشد، همه چيز در آن سازمان فلج و بى خاصيت مى‏شود. مديريت شايسته به مثابه روح است كه اگر در كالبد يك نظام دميده شود همه اعضاء و اجزاء را در جهت مطلوب بكار خواهد گرفت و اگر ناكارآمد باشد آن نظام يا سازمان را با مرگ تدريجى روبرو مى‏سازد. اين اصل همه جا جارى است از مديريت يك خانواده گرفته تا يك كشور، كه به مدير دلسوز، مدبر و كاردان و پرتلاش و شجاع نياز دارد تا از كمترين امكانات بيشترين بهره بردارى كند و تك تك اعضاء يك سازمان و اداره و مؤسسه را به كار گمارد و منشأ تحوّل گردد. متأسفانه امروز ما دچار چنين مشكلى هستيم كه اغلب مديران ما به ميز و رياست و حفظ جايگاه خود وابسته‏اند و در گزينش همكاران به انتخاب اصلح فكر نمى‏كنند و گرفتار بى‏برنامه‏اى هستند و در مسائل فرهنگى نيز اين مشكل مشهود است. بودجه‏ها مصرف مى‏شود، انبوه جزوه و كتاب و نشريه پشت سر هم چاپ و منتشر مى‏گردد اما بسيارى از اينها با روح تشنه اين نسل همخوانى ندارد. گاه ميليون‏ها و ميلياردها خرج مى‏شود اما بازدهى آن نامعلوم است، همايش‏ها و كنفرانس و سمينارهاى بسيارى بپا مى‏گردد اما آنهمه ريخت و پاش‏ها و خاصه خرجى‏ها در داخل و خارج دستاوردى ندارد، سفرهاى خارجى با وجودى كه كمتر از گذشته است و بگفته يكى از مسؤولين در دولت كنونى پنجاه ميليارد تومان صرفه جوئى در هزينه‏هاى خارجى شده اما با اين حال هزينه كلانى را مى‏بلعد و صدها نفر براى مأموريت مى‏روند و ميليون‏ها تومان خرج هواپيما و هتل و گشت و گذار هر يك از آنها مى‏شود و هر روز يكصد و سى دلار هم حق مأموريت به اينها مى‏دهند! و معلوم نيست اين هزينه‏ها كه از كيسه ملت داده مى‏شود كدام دستاوردى را براى كشور و ملت و انقلاب دارد و اصولاً حق مأموريت خارج چه مفهومى دارد. در موارد ديگر نيز اين مشكل ديده مى‏شود. كم كارى، بى‏تفاوتى، بى‏برنامه‏گى در بسيارى دستگاه‏هاى دولتى وجود دارد كه در مرحله نخست اصلاح ساختار ادارى و مبارزه با مفاسد اين دستگاه‏ها را الزامى مى‏سازد. سوءاستفاده و رانت خوارى‏ اگر مقدارى فراتر از اين برويم و سوء استفاده‏هاى مالى را بازبينى كنيم مثنوى هفتاد من كاغذ مى‏شود، هنگامى كه سخنگوى قوه قضائيه از محكوميت 107 مدير ارشد و ميانى در دادگاه‏ها به دليل تخلفات مالى كه هزاران ميليارد تومان سرمايه ملت و 90 هزار هكتار از اراضى غارت شده را به دستور و امضاى «مديران امضاء طلائى» بر باد داده‏اند ارائه مى‏دهد (روزنامه كيهان 21 آذر ماه 86) آيا بازهم مى‏توان گفت مشكل اصلى كشور بودجه و اعتبارات است؟! و بى شك ساير دستگاه‏ها اعم از ادارى و قضائى و فرهنگى به نوبه خود از اين آفت مصون نيستند. با اين شيوه عملكردها و ملاحظات و كوتاه آمدن‏ها و چشم پوشى تخلفات و تحمّل مفسدان هرگز كار به سامان نخواهد رسيد، نه با فقر مى‏توان مبارزه كرد و نه با مفاسد فرهنگى و معضلات اجتماعى. و البته نياز به بيان ندارد كه هدف از اين نگارش محكوم كردن كليه دستگاه‏ها و زير سؤال بردن همه مديريت‏ها نيست. چه، بسيارند مديران دلسوز و خدوم كه دامن به فساد مالى و اخلاقى نيالوده‏اند و با پاكى زندگى كرده‏اند و قصد خدمت دارند ولى مشكلات ديگرى پيش روى آنهاست. اين مشكلات مى‏تواند در همكاران آن سازمان و نهاد باشد يا نداشتن برنامه و كارشناس و برنامه ريزى و يا موانع ديگرى چون كسر بودجه كه آخرين آنهاست. و بازهم تأكيد بر اين مطلب بايد كرد كه اگر چه بسيارى از دستگاه‏هاى فرهنگى با مشكل بودجه روبرو هستند مانند آموزش و پرورش و نهادهاى فرهنگى دينى و بهداشت و درمان و غيره…اما به نظر مى‏رسد مشكل مديريت بازهم در صدر جدول كاستى‏ها قرار دارد. حال سخن از فرهنگ است كه بدرستى مديريت نشده و نمى‏شود. نگاهى به فرهنگ آموزش‏ اگر فرهنگ مديريت مى‏شد آنگونه كه امروز نياز كشور است و نظام و انقلاب و رهبرى انتظار دارد و مردم مطالبه مى‏كنند وضع تربيت يافتگان نهادهاى آموزشى و تربيتى و تبليغى ما بگونه‏اى ديگر و در سطح شايسته‏ترى بود. همين آموزش و پرورش كه سنگ زيرين فرهنگ يك كشور است واقعاً چقدر در تربيت اين نسل و جوانان موفق بوده است؟! قضاوت آن را به عهده دست اندركاران اين تشكيلات عظيم فرهنگى مى‏گذاريم، به عهده خانواده‏ها و كارشناسان تعليم و تربيت. در اينجا نگاه بيشتر به جنبه فرهنگى و اخلاقى و ايمانى است. نگاه كنيم چه مقدار خروجى‏هاى مدارس ما از فرهنگ دينى و اخلاقى و اجتماعى و ادب و فضائل بهره دارند، دبستان يا دبيرستان پسرانه و دخترانه چه مقدار روى نماز، اخلاق و عفاف و حجاب و پوشش اسلامى كار كرده‏اند و دست پرورده‏هاى اين نهاد از مسائل اعتقادى و معرفى شرايع دينى و درك سياسى، و ادبيات راهبردى انقلاب اسلامى چه مقدار بهره دارند. نگارنده با بسيارى از دانش‏آموزان روبرو شده و از آنها پرسيده‏ام مثلاً اصول دين چيست؟ فروع دين كدام است؟ و نام ائمه چيست؟ واقعاً درمانده شده و بيشتر جوانان نه عدد اصول دين را مى‏دانند و نه معانى آنها را! و از نماز و قرائت و احكام بى خبرند، علت چيست؟ در گذشته كودك به مكتب مى‏رفت در آغاز اصول و فروع و نام امامان را به او ياد مى‏دادند و الفباو قرآن را جلو او مى‏گذاشتند و نماز را مى‏آموختند اما فرهنگ ما متأثر از فرهنگ بيگانه است و لذا با اصول و فروع دين و نماز و مفاهيم دينى بيگانه است، كمتر معلمى در كلاس درس از اين مقوله حرف مى‏زند و دانش‏آموزان را با الفباى دين آشنا مى‏سازد. در عوض بسيارى مدارس به كودكان دوره ابتدائى از همان كلاس اول زبان انگليسى را به بچه ياد مى‏دهند و اين را امتيازى براى مدرسه مى‏دانند! در حالى‏كه كودك هنوز به زبان مادرى خود آشنائى كامل ندارد. اين را مى‏گويند فرهنگ غرب زده. به حال فرهنگ بايد گريست‏ با اين شيوه فرهنگى و دين آموزى كجا نوجوان با دين آشنا مى‏شود. تنها كودكانى كه پدران و مادرانشان ديندار و دلسوز فرزندانشان هستند ممكن است به مفاهيم دين و الفباى مذهب آشنا باشند. و برخى مدارس دغدغه دين آموزى را داشته باشند. راستى به حال اين فرهنگ و مظلوميت فرهنگ دينى در كشورى مانند ايران اسلامى بايد گريست. به دانشگاه مى‏رويم وضع بدتر از اينست تنها دانشجويانى كه از خانه و تربيت پدر و مادر معلومات دينى همراه دارند مقدارى با دين آشنا هستند و خودشان جلسات قرآن و دعا تشكيل مى‏دهند. هرچه دارند خودجوش است. اگر نماز جماعت يا اعتكاف و زيارت و دعا دارند آموزه دانشگاه نيست، دست آورد خودشان است. كدام استادى در دانشگاه به دانشجو قرآن آموخته يا از نماز و احكام آن و از عفاف و حجاب سخن گفته است؟ بسيار كم! حتى دروس معارف نيز كمتر درس عملى مى‏دهد چرا كه متناسب با نياز جوان تهيه نشده است. فضاى اخلاقى دانشگاه نيز بعضاً فضاى عشق و عاشقى شده، پژوهش‏هاى آمارى خبرهاى ناگوارى از روابط پسر و دختر و ماجراهاى عاشقى مى‏آورد كه براى همه ما و رؤساى دانشگاه‏ها و استادان و وزارتخانه شرم آور است. طرح فرهنگ و عفاف را شوراى عالى انقلاب فرهنگى تدوين مى‏كند و براى كليه نهادهاى آموزشى و فرهنگى و اجرائى مى‏فرستد اما اگر از مديران و مسؤولان رؤساى دانشگاه‏ها سؤال كنى چه مقدار به اين دستورالعمل پرداخته‏اند، پاسخى ندارند، نه از آن طرح خبرى دارند و نه مايل اند خبر داشته باشند. يك حالت بى تفاوتى عجيبى حاكم شده كه باور نكردنى است آنوقت انتظار داريم خروجى‏هاى اين فضاهاى آموزشى بهتر از اين باشد! از جيب اين ملت رنج ديده هر سال تحصيلى حداقل سه چهار ميليون تومان براى هر دانشجو هزينه مى‏شود اما روزى كه فارغ التحصيل مى‏شوند معلوم نيست چه دست آوردى از دين همراه دارند، تازه اگر تشنج سياسى و ماجراجوئى و نشريه ضد انقلابى با امكانات دانشگاه راه نيدازند، و…. عرف و عادت غربى بر دانشگاه‏ها حاكم است. پسران جوان ودختران جوان بايد در يك كلاس و يك فضا و محيط درس بخوانند، و اگر كسى بگويد چرا در دبيرستان و دبستان دو جنس مخالف جدا بودند و حالا كه در غرور جوانى‏اند بايد در كنار هم باشند معترض را متهم به ارتجاع مى‏كنند و كسى جرأت نمى‏كند از چالشهاى روابط دو جنس مخالف حرف بزند در حالى‏كه دنيا امروزه به اينجا رسيده كه برخى كشورهاى غربى اثرات نامطلوب اختلاط پسر و دختر را دريافته و آن را عامل عقب ماندن درس و اختلال اخلاق و فساد اجتماعى مى‏دانند. اينها واقعيات طبع بشرى است اما روشنفكران ما مى‏گويند حتى حرفش را نزنيد كه غربى‏ها به ما ايراد خواهند گرفت! اين همان غرب زدگى است كه ما را به اين روز انداخته. انقلاب فرهنگى مى‏بايست اين موارد را جدى بگيرد. كتاب‏ها مشكل دارد، مديريت‏ها به تعهدات كمتر توجه دارند و سيستم آموزشى چندان تناسبى با فرهنگ دين ندارد و خيلى مسائل ديگر كه مجال طرح آن نيست. اينست كه نگارنده سخن هميشگى خود را تكرار مى‏كند: «ما به يك انقلاب فرهنگى اسلامى نيازمنديم.»