اوصاف اميرمؤمنان على (ع) در شعر شاعران

براى غناى سخن و موعظه و تأثير بيشتر آن، استفاده از چند چيز لازم است: 1- آيات قرآن و نكته‏ها و حكمت‏هاى آن 2- روايات جالب و بيان ريزه كاريهاى آن 3- حِكَمْ و امثال 4- آمار و مقايسه آن 5- شعر 6- قصّه و سرگذشتها.
در بين امور فوق شعر از جايگاه خاصى برخوردار است گاه ممكن است انسان نتواند مطلبى را از طريق آيات و روايات و يا حكم و امثال بخوبى به ديگران انتقال دهد، ولى با بيان يك شعر گاه بخوبى يك مطلب را به مستمعان و خوانندگان مى‏توان انتقال داد. حتى براى شروع روضه ايجاد فضاى معنوى و حزن‏انگيز برخى اشعار مناسب، خيلى كارساز است.
بر خلق جهان محرم راز است على
نامش به لب اهل نياز است على‏
در مسجد كوفه چون شهيدش كردند

گفتند مگر اهل نماز است على‏

هم مى‏تواند مقام و منزلت حضرت را بيان كند و هم نهايت مظلوميت او را به تصوير كشد.
آنچه پيش رو داريد نگاهى است به برخى اشعار موضوعى درباره اميرمؤمنان(ع). 1- وصف على (ع) را نتوان گفت:
در مرتبه على نه وصف است و نه حدْ

هم منقبتش برون ز احصاء و عدد
ذاتش برى از عيوب و مشحون ز كمال

بى شبه و نظير و مثل چون ذات احد(1)
* *
شاها تو كجا خصم فرومايه كجاست

بى مدح تو در جمله كتب آيه كجاست
مولود حرم را كه شناسد حرمت ؟

حق داند و احمد كه تو را پايه كجاست
* *
پيدا بود از جبهه عشاق على‏

روشن بود از انفس و آفاق على‏
رو وام كن از حضرت حق چشم دگر

وانگاه ببين در رخ مشتاق على(2)
* *
بر چرخ حقيقت آفتابش على

مفتاح كليد فتح بابست على‏
در گوش خرد دُرّ خوشابست على

فرمود نبى كه بوترابست على(3)
* *
در روى تو مكه و منى مى‏بينم

در لعل تو زمزم و صفا مى‏بينم
من بوى تو را از همه جا مى‏شنوم

من روى ترا در همه جا مى‏بينم(4)
* *
ز بارگاه قدس حق يك نفس او كنار نيست‏

عليست عاشق خدا بندگيش شعار نيست‏
پيش يتيم بى نوا زانو زند گريه كند

لباس وصله مى‏زند اسير روزگار نيست‏
* *
شاخ گلى زگلشن حُسن نگار چيدنى است‏

بخواه وصل يار را كه آن جمال ديدنى است‏
لحظه به لحظه عمر او روايتش شنيدنيست‏

ناز اگر كند على ناز على خريدنى است‏
(على مردانى) 2- مولود كعبه
در كعبه على به لطف حق ديده گشود

آمد به وجود روشنى بخش وجود
غلتيد به خون خويشتن در محراب

داند به خدا، خدا كه اين راز چه بود(5)
* *
گفتم زچه كعبه را به عالم شرف است

وان خانه مطاف اهل دل صف به صف است‏
گفتا كه گهر مايه اوج صدف است

اين عاصمه زادگاه مير نجف است(6)
* *
در مخزن لايموت دُر دانه على است‏

در كون و مكان امير فرزانه على است‏
در كعبه ظهور كرد تا بر همه كس‏

معلوم شود كه صاحب خانه على است(7)
* *
روزى كه على به كعبه از مادرزاد

از ديدن غير ديده برهم بنهاد
تا جلوه دوست بيند اندر همه حال‏

آن ديده به رخسار محمد بگشاد(8)
* *
يكتا دُر شهوار جهان بود على‏

در خانه كعبه ديده بگشود على‏
از «فزت برب الكعبه» آرام گرفت‏

از ذكر خدا دمى نياسود على(9) 3- نام و ذكر على(ع)
اى نام تو رمز فتح و پيروزى ما

حاصل زولاى توست بهروزى ما
تا نام على شعار ما در رزم است‏

هر لحظه شود فتح دگر روزى ما(10)
* *
تا نام على ورد زبان است مرا

چون آيينه روشن دل و جان است مرا
نامش كه رقم شده است بر صفحه دل‏

در روز جزا خط امان است مرا(11)
* *
ننوشت براى درد روز و شب من‏

جز ذكر على معلّم مكتب من‏
گر غير على كسى بود مطلب من‏

اى واى من و كيش من و مذهب من(12)
* *
از نام تو رنگ سبزه زاران جهان‏

وى دادتو ورد رهسپاران جهان‏
خون تو به محراب عبادت جارى است‏

تا لاله برآرد از بهاران جهان(13)
* *
با نام على به پهنه رو آورديم‏

بر خصم شكست سو به سو آورديم‏
هر چند كه قطره قطره خون بخشيديم‏

صهباى ظفر سبوسبو آورديم(14) * *
بى ذكر على صومعه و ديرى نيست‏

كس را پى درك ذات او سيرى نيست‏
گويند كه از غير على چشم بپوش‏

هرجا نگرم على بود غيرى نيست(15) 4- على دست خدا
جز صدق و صفا نبود در كار على‏

او دست خدا بود و خدا يار على‏
چون داشت خدا را به نظر در هر كار

جز محض خدا نبود كردار على(16)
* *
اى سِرّ خفى نور جلى ادركنى‏

اى دست خداى ازلى ادركنى‏
تو دست خدايى و من افتاده زپاى‏

يا حضرت مرتضى على ادركنى(17)
* *
نور فلك از جبين تابنده اوست‏

سردارى كاينات زيبنده اوست‏
در وصف على بس كه بود دست خدا

در وصف خدا بس كه على بنده اوست(18) 5 – راه حرمين و باب علم‏
راه حرمين اگر زمن پرسى راست‏

آن راه زمرقد شه هر دو سراست‏
زان رو كه دَرِ مدينه علم على است‏

از در به درون خانه رفتن اولاست(19)
* *
در برج ولا مهر جهانتاب على است‏

بر شهر علوم سرمدى باب على است‏
از اوّل خلقت بشر تا محشر

مظلوم‏ترين شهيد محراب على است(20) 6- عين محمد(ص)
آن را كه به دل فروغ سرمَد باشد

داند چو على كه نور احمد باشد
از نور على چشم نبى روشن بود

يعنى كه على عين محمّد باشد(21) 7- همسر فاطمه‏
در عالم عشق حق على يكتا بود

در عرصه عصمت و وفا تنها بود
زان فاطمه شد همسر والاى على‏

زيرا چو على فاطمه بى‏همتا بود(22) 8 – ولايت على(ع)
چون پرده شب روشنى روز دريد

در خم غدير خيمه زد آن خورشيد
از بهر كمال دين و اتمام نِعَم‏

برخلق، ولايت على داد نويد(23)
* *
از خم غدير روشنى يافت جهان‏

خورشيد ولايت على شد تابان‏
برداشت نقاب، احمد از چهر على‏

آن گنج نهان به امر حق گشت عيان(24)
* *
سوگند به او كه نيست كس مانندش‏

شاهان و گدايان همه حاجتمندش‏
كز بعد نبى جاى نبى حقّ على است‏

وز بعد على ز يازده فرزندش(25)
* *
هر كس به ولايت على قايل شد

تاريكى كفر از دلش زايل شد
معراج كمال علوى امروز است‏

كز دولت او دين خدا كامل شد(26) 9- مهر و تولاى على(ع)
با مهر على سرشته ايزد گل ما

جز حبّ على نباشد اندر دل ما
ما عشق على ز سينه بيرون نكنيم‏

چون نيست ز عُمر غير از اين حاصل ما(27)
* *
تا حبّ على بود مرا در رگ و پوست‏

رنجم ندهد سرزنش دشمن و دوست‏
جز نام على لب به سخن وا نكنم‏

از كوزه همان برون تراود كه در اوست(28) * *
در وصف على لبى كه گويا نشود

هرگز به مقام قرب پويا نشود
جز از ره دانش و تولّاى على‏

انسان به طريق عشق بينا نشود(29)
* *
از نور نبى واقف اين راه شديم‏

وز مهر على عارف اللّه شديم‏
چون پيروى نبى و آلش كرديم‏

ز اسرار حقايق همه آگاه شديم(30) 10 – توسل و دستگيرى على(ع)
عشق على از سينه ما كم شدنى نيست‏

مهرش به زر و مال فراهم شدنى نيست‏
خود را بكشى در ره اثبات ولايت‏

خصم على و فاطمه آدم شدنى نيست(31)
* *
جز دست تو كس گره گشايى نكند

در بحر زمانه ناخدايى نكند
مانند على به جان مولاى على‏

در عَرش فرشته پارسايى نكند(32)
* *
شاها به تو ما ديده احسان داريم‏

مهر تو سرشته در دل و جان داريم‏
غير از تو نداريم به كس روى نياز

مُوريم و نظر سوى سليمان داريم(33)
* *
من ديده به احسان على دارم و بس‏

سر در خط فرمان على دارم و بس‏
هر كس زده دست خود به دامان كسى‏

من دست به دامان على دارم و بس(34)
* *
اى شير خدا شاه ولايت مددى‏

اى بحر سخا كان(35) عنايت مددى‏
در وادى بى كفايتى حيرانم‏

اى صاحب رتبه كفايت مددى(36)
* *
زدام غم رها شوى اگر على مدد كند

دور ز هر بلا شوى اگر على مدد كند
مَحرم كبريا شوى اگر على مدد كند

زائر كربلا شوى اگر على مدد كند
* *
اى مظهر جمال و جلال خدا على‏

يا مظهر العجائب و يا مرتضى على‏
از «شهريار» پير زمين گير دست گير

اى دست گير مردم بى دست و پا على‏ 11- يار بى‏نوايان‏
شاهى كه به اسرار جهان دانا بود

از رتبه به كل ما خلق مولا بود
شب‏ها به خرابه‏ها زروى شفقت‏

همدم به جذاميان نابينا بود(37)
* *
يك چشم نياز در قنوتش جاريست‏

صد چاه خروش در سكوتش جاريست‏
بر سفره بى‏طعام مسكين و فقير

از خوان كرم شبانه قوتش جاريست‏
* *
بر چرخ حقيقت آفتابست على‏

مفتاح كليد فتح بابست على‏
در گوش خرد در خوشابست على‏

فرمود نبى كه بوترابست على(38) 12- آيينه خداشناسى‏
بر نور خدا ذات على شد مرآت‏

تابيد از او به عالمى نور حيات‏
زآيات لبش كه معجز قرآن است‏

منسوخ شد انجيل و زبور و تورات(39)
* *
اى دل به على اهل سخا را بشناس‏

وز مهر و محبتش وفا را بشناس‏
گر زآنكه سر خداشناسى دارى‏

در ذات على ببين خدا را بشناس(40)
* *
اى دل به على نگر خدا را بشناس‏

وز روى على رمز ولا را بشناس‏
خواهى كه مقام عشق را بشناسى‏

برخيز و على مرتضى را بشناس(41)
* *
تمثال جمال بى مثال است على‏

آيينه عشق لايزال است على‏
سوگند به واژه واژه سوره نور

روح گل خورشيد كمال است على(42)
* *
اول به صفاى دل ولى را بشناس‏

آنگاه محمّد و على را بشناس‏
كن ديده ز انوار ولايت روشن‏

زين جلوه خداوند جلى را بشناس(43) 13- صراط مستقيم‏
بر دوزخ و فردوس قسيم است على‏

بر عالم ايجاد زعيم است على‏
شمشير كجش به خط خونين بنوشت‏

ميزان صراط مستقيم است على(44)
* *
چون سرو به باغ دين قد افراشت على‏

در گلشن جان گل صفا كاشت على‏
الحق كه از او حقيقت آمد به وجود

جز حق به جهان هيچ نپنداشت على(45) 14- قرآن در شأن على(ع)
جبريل امين تابع فرمان على‏

خلّاق جهان مدح و ثناخوان على‏
نه سوره «هل اتى» كه باشد مصحف‏

از فاتحه تا خاتمه در شأن على(46) 15- قسيم جنّت و نار
آن شاه كه او قسيم نار است و جنان‏

در ملك و ملل صاحب سيف است و سنان‏
ملك دو جهان مسخر اوست بلى‏

اين را به سنان گرفت آن را به سه نان(47) 16- على و عشق‏
اى دل به على نگر خدا را بشناس‏

وز روى على رمز ولا را بشناس‏
خواهى كه مقام عشق را بشناسى‏

بر خيز و على مرتضى را بشناس(48)
* *
اى نبض هزار ساله مَسلك عشق‏

يك شقشقه بازگو ز صد مدرك عشق‏
ايمان تو رمز عمليات دل است‏

با غمزه‏ات آغاز شود پاتك عشق(49) 17- اخلاص على(ع)
از شير خدا خلوص و ايمان آموز

از حكمت او شيوه عرفان آموز
آگاه جز او نيست به اسرار خدا

از مكتب او رموز قرآن آموز(50)
* *
در ملك ولا شاه زمان است على‏

خورشيد سپهر لامكان است على‏
در پيكر تابناك اخلاص عمل‏

خوبان همه پيكرند و جان است على(51) 18- نماز على(ع)
او نغمه سوز و ساز را مى‏دانست‏

سوز دل اهل راز را مى‏دانست‏
معراج، هميشه سر به فرمانش بود

چون راز دل نماز را مى‏دانست(52) 19- صبر على(ع)
پولاد كجا، صبر و يقين تو كجا

اندوه كجا، حزن و برين تو كجا
اى تابش بى غروب اى قلّه سرخ‏

خورشيد كجا زخم جبين تو كجا(53)
* *
با چاه شبانه گفتگو داشت على‏

در عمق سكوت، هاى و هو داشت على‏
پيوسته شكسته استخوانى از درد

چون بغض سياه در گلو داشت على(54) 20- شجاعت على(ع)
فرياد دلش حضور بيدارى بود

سرشارترين سرود هوشيارى بود
وقتى كه به عرصه خطر مى‏آمد

آيات عروج بر لبش جارى بود(55) 21- سخاوت على(ع)
اى بى خبر از قدر و بهاى مولا

وز مرتبه و سخاى مولا
از حضرت مولا بطلب در عالم‏

هرچيز كه خواهى از خداى مولا(56) 22- داغ على(ع)
اى حسن تو مجموعه هر زيبايى‏

وز هر دو جهان زعشق تو شيدايى‏
نگذاشته داغ تو دلى را بى درد

سوداى تو كرده عالمى سودايى(57)
* *
آنشب به داغ مولى مهتاب گريه مى‏كرد

تصوير ماه در آب بى‏تاب گريه مى‏كرد
شد چهره عدالت گلگون زتيغ فتنه‏

پيش نگاه مسجد محراب گريه مى‏كرد
* *
چون روح ز جسم ما سوا رفت على‏

اى مسجد كوفه در كجا رفت على‏
در سجده خدا به ديدن او آمد

يا آنكه بديدن خدا رفت على‏
* *
گريبان فلك را چاك كردند

زمين را از عدالت پاك كردند
زچشمان ملائك اشك مى‏ريخت‏

بميرم مرتضى را خاك كردند پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. اسماعيل دهقان. 2. ميرزا ابوالحسن نيشابورى، دوران صفويه. 3. خواجه عبداللّه انصارى قرن چهارم. 4. عباس فرات. 5. حسين لاهوت. 6. حميد سبزوارى. 7. صغير اصفهانى. 8. حميد سبزوارى، معاصر. 9. نيكو همت، معاصر. 10. آيت مهر آيين، معاصر. 11. محمد على مردانى، معاصر. 12. كامل خلخالى، قرن دهم. 13. فتح اللّه شكيبايى، معاصر. 14. حميد سبزوارى. 15. آغاسى كرمانى. 16. نيكو همت ،معاصر. 17. صغير اصفهانى. 18. شيخ بهائى. 19. همان. 20. محمد على مردانى. 21. عليرضا بيگ. 22. محمد تقى عبهرى. 23. مصطفى قمشه‏اى، معاصر. 24. همان. 25. اميرى تهرانى. 26. حبيب چاپچيان، احسان. 27. محمد على مردانى. 28. همان. 29. ميرزا ابوالحسن همدانى، طوطى. 30. فيض كاشانى. 31. نيكو همّت. 32. فتح اللّه شكيبايى. 33. صغير اصفهانى، معاصر. 34. همان. 35. كان = معدن. 36. صغير اصفهانى. 37. همان. 38. خواجه عبداللّه انصارى. 39. حسان چايچيان. 40. ميرزا معين‏الدين على، صفويه. 41. حميد سبزوارى. 42. احمد ده بزرگى. 43. عباس فراست. 44. حسان چاپچيان. 45. احمد ده بزرگى. 46. حيران يزدى، قاجاريه. 47. شاه نعمت اللّه ولى، قرن هشتم. 48. حميد سبزوارى. 49. على اكبر رشاد، معاصر. 50. نيكو همّت، معاصر. 51. محمد تقى عبهرى. 52. عباس براتى‏پور. 53. حسن حسينى. 54. نصر اصفهانى. 55. حسن كرمى نور. 56. هادى رنجبر. 57. فيض كاشانى.