امامت استمرار مسير نبوّت

نارسايى نظام‏هاى بشرى
نظام‏هاى فكرى، فلسفى و كلامى با دستورالعمل هايى كه براى زندگى عملى فردى و اجتماعى با تكيه بر انديشه‏ها و معارف بشرى عرضه مى‏گردند، نمى‏توانند جوامع اسلامى را به سوى كمالات و فضايل هدايت كنند و اصولاً در زندگى متفكران و افرادى كه كوشيده‏اند براى سعادت بشرى رهنمود بدهند خطاهاى زيادى وجود دارد، اين كه در هر عصرى در عرصه‏هاى گوناگون دانشى كشف مى‏گردد و در مواقعى يافته‏هاى جديد بر معارف گذشته ى دانشوران و مخترعان خط بطلان مى‏كشد خود دليل بارزى بر اين واقعيت است كه آدمى نمى‏تواند مكتبى جامع، كامل و همه جانبه براى تمام اعصار و امصار صادر كند، علاوه بر اين كاستى‏هاى نسبى و اشتباهات و نارسايى هايى كه در معلومات اهل دانش وانديشه ديده مى‏شود، مشاهيرى كه با يكديگر هم معاصرند غالباً در يافتن يك نظام آرام بخش و رهنمونى چند بعدى براى نجات بشريت با هم اختلاف دارند و معمولاً نظر يكديگر را مورد انتقاد قرار مى‏دهند.
تمدن هايى كه از مكتب وحى فاصله گرفته‏اند يا ناپايدارند و يا اين كه افرادش در امواجى از نگرانى و اضطراب غوطه ورند. در سرزمين هايى كه به كمك علم و فناورى، رفاه و آسايش و توسعه براى مردمش به ارمغان آورده‏اند، متأسّفانه باتلاق‏هاى آلودگى، فساد و ابتذال بيش از جوامع ديگر، انسان‏ها را تهديد مى‏نمايد، در اجتماعات مذكور، چنان مردم در چنگال هوى و هوس و اميال فناپذير گرفتار شده‏اند كه مجال هر گونه آرامش درونى و امنيت معنوى و روحى را از دست داده‏اند. به علاوه دنياى غرب براى اين كه سعادت دنيايى شهروندان خود را تأمين كند به جنايات زيادى دست زده‏اند، به سرزمين‏هاى ديگر تجاوز كرده و ثروت‏هاى ملى و عمومى را غارت نموده و در بخشى از جهان فشارهاى سياسى، رعب و تهديدهاى كاذب حاكم نموده تا در بخشى ديگر از زمين مردم به رفاه و مادّيات خويش برسند و حيوان صفت در فكر خوردن و خوابيدن و چريدن در مرتع شيطانى باشند. خوشبختانه متفكّران غربى به صراحت در نوشته‏ها،
گزارش‏ها و يافته‏هاى خود اعتراف كرده‏اند فرهنگ و تمدنى كه مبتنى بر علم بشرى و تكنولوژى صرف باشد نمى‏تواند انسان‏ها را از سقوط در دره‏هاى رذالت و گناه برهاند، از آن گذشته معارف و دانش هايى كه بشريت بدان‏ها دست مى‏يابد به هيچ عنوان نمى‏تواند از حيات پس از مرگ، عالم برزخ و قيامت خبرى دهد و دستورالعملى براى اين جنبه از زندگى آدميان صادر كند. چون نه تجربه‏اى در اين باره بدست آورده است و نه شناختى از اين جهان دارد و در حالى كه اعتقاد به معاد و روز رستاخيز قادر است رفتارها و گرايش‏ها و جهت گيرى‏هاى فردى و اجتماعى را كنترل كند اين جنبه ى مهم و سرنوشت ساز را فراموش كرده و آدمى را از چنين حقيقت محتوم و مسلّمى غافل نموده و با اين روند خسارت زا حقوق طبيعى، فطرى و سرشتى وى را تضييع نموده است. با اين وصف به دليل :
1- عدم احاطه ى بشر بر تمامى پيچيده گى‏هايى كه بايد اذهان و افكار انسان‏ها را با تمام رازها و رمزهاى حيات مادى و معنوى، چه در سطح اجتماعى و چه در سطح فردى در برگيرد.
2- كاستى دانش‏هاى انسانى نسبت به جلوه‏هاى گوناگون هستى اعّم از پديده‏هاى انسانى، اجتماعى، طبيعى و فرهنگى.
3- عدم تأمين تمامى نيازهاى اجتماعى و فردى از طريق علوم تجربى و اجتماعى.
4- تدريجى بودن آگاهى‏هاى انسانى و مبتلا بودن به نقص نسبى و خطاهاى آشكار.
5 – تعليمات فيلسوفان و متفكران علوم انسانى نتوانسته آيين درست بهزيستى و روش نائل گرديدن به سعادت را به جوامع گوناگون عرضه كند.
6- بسيارى از نظريه‏هاى علمى كه براى حل مشكلات روحى، رفتارى ارائه گرديده نه تنها نتوانسته است گرههاى روانى را بگشايد بلكه زنجيرهاى اسارت فكرى و اخلاقى را براى بشريت به ارمغان آورده است.
7- عاجز بودن در پاسخ به سؤالاتى چون ماهيت جهان ابدى، جاويدان بودن انسانى، نامتناهى بودن هستى و موضوعاتى چون سعادت معنوى.
عقل و ره آوردهاى علمى و فكرى بشريت نمى‏تواند آدمى را به سرمنزل مقصود برساند و يا حداقل براى سعادت انسان كفايت نمى‏كند و نيروهاى فكرى و خلاقيت‏هاى انسانى تنها به كمك وحى و رسالت انبياء الهى مى‏توانند براى نجات امّت‏ها و اقوام، اقدام كنند.
تعليمات فرستادگان الهى
اگر مشعل‏هاى فروزان پيامبران در مسير سعادت انسانى روشن نمى‏گرديد، حجّت الهى بر مردم تمام نمى‏شد و گمراهان و اهل ضلالت مى‏توانستند در پيشگاه عدل خداوند ادعا كنند ما موفق نشده‏ايم راه حق را تشخيص دهيم. قرآن در اين باره مى‏فرمايد: «رسلاً مبشرين و منذرين لئلا يكون للنّاس على اللّه حجّة بعد الرسل و كان الله عزيزاً حكيما؛(1) ما پيامبرانى بشارت دهنده (به رحمت خود) و بيم دهنده (از عذاب خويش) به سوى مردم فرستاديم تا بعد از آمدن آنان، حجّت بر مردم تمام شود و خداوند صاحب عزّت و حكمت است.»
بر خلاف ناتوانى هايى كه در مكتب‏هاى بشرى مشاهده مى‏گردد، فرستادگان الهى تعليماتى را عرضه نموده‏اند كه امتيازات و ويژگى‏هاى ذيل را دارند:
1- دستورالعمل هايى همه جانبه و برآورده ى تمامى نيازهاى انسانى ارائه مى‏دهند كه از دقت، ژرفايى،گستردگى و جهان شمولى ويژه‏اى برخوردارند و نه تنها به احتياجات مادى جوامع توجه دارند بلكه عواطف، خصلت‏هاى اخلاقى، حيات اخروى، زندگى معنوى و ارتباط مردم با خدا را نظر گرفته‏اند.
2- اين تعاليم بر اصولى استوار تكيه دارد كه از ايمان به خداوند و روز جزا منشأ مى‏گيرد و نه تنها قادر است ظواهر اعمال انسانى را كنترل و نظارت كند بلكه بر دل‏ها سيطره دارد و سرچشمه پيدايش فضايلى چون ايثار، گذشت، احسان و فروتنى مى‏باشد و جلو هر گونه تعدى و بى عدالتى را مى‏گيرد و با رهنمودهاى تربيتى در روح و روان انسان‏ها نوعى تحوّل مثبت پديد مى‏آورد.(2)
3- آن وجودهاى مبارك به آن چه مى‏گويند، عمل مى‏كنند و انسان‏ها را به سوى كمالاتى فرا مى‏خوانند كه خود به فرازين قلّه‏اش رسيده‏اند، همه ى فضايل و خصلت‏هاى عالى و پسنديده در وجودشان عينيت يافته و آنان نمونه ى ناب و شايسته ى يك انسان كامل اند. پيامبران براى پيمودن مسير سعادت، تمامى سختى‏ها را به جان خريده‏اند و در اين راستا با خصم برون و درون در ستيز و مبارزه‏اى سخت بوده‏اند، نه تسليم اميال خويش گرديده‏اند و نه با جبّاران و زورگويان كنار آمده‏اند، زندگى فردى و اجتماعى آنان با زيست انسان‏هاى محروم و كم بضاعت فاصله ندارد و بين اين ستارگان آسمان عصمت و انسان‏ها يك رابطه‏اى عاطفى، سرشار از محبت و عطوفت و توأم با نشاط و طراوت روحى برقرار است. از اين روى انسان‏ها به راحتى مى‏توانند به سيره ى فردى و اجتماعى آنان تأسّى كنند و از آنان درس زندگى بياموزند و با يك نوع شوق درونى و اشتياق سرشتى و ارادتى قوى سختى‏ها و رنج‏ها را مى‏پذيرند تا به كمالات ملكوتى دست يابند.(3)
4- پيامبران صلاحيت دريافت آگاهى ويژه‏اى تحت عنوان وحى را دارند و مى‏توانند با ماوراى محسوسات ارتباط برقرار كنند و ضمير و دل خود را به غيب و ملكوت پيوند زنند، قرآن اين صلاحيت ويژه را مورد توجه قرار مى‏دهد: «اللّه اعلم حيث يجعل رسالته.»(4)
چنين ارتباطى، شخصيت پيامبر را دگرگون مى‏كند، نيروهايش را بر مى‏انگيزد، ظرفيتش را به نحو فوق العاده‏اى ارتقا مى‏دهد و شرح صدر را برايش به ارمغان مى‏آورد: «الم نشرح لك صدرك».
5- پيامبران به هيچ عنوان دچار خطا و اشتباه نمى‏شوند، نه تحت تأثير اميال قرار مى‏گيرند و نه گناه مى‏كنند، يعنى يك نوع آگاهى و تشخيص ويژه‏اى بر اثر پيمودن راه تزكيه و ايمان و پارسايى بدست آورده‏اند كه مى‏دانند حتى يك خلاف كوچك چگونه مى‏تواند صفاى روح و پاكى باطن آنان را دچار خدشه سازد، چنان مصونيتى در خود پديد آورده‏اند كه وقتى ويروس‏ها و ميكروب‏هاى گناه به روح و روان و دلشان يورش مى‏آورد، در برابرش مقاومت مى‏كنند و آن عامل آلوده كننده ى خطرناك را در كوره پر حرارت ايمان و معرفت مى‏گدازند و از بين مى‏برند، آنان با كمال اختيار و اراده‏اى قوى قادرند با باتلاق‏ها و مرداب‏هاى جامعه مبارزه كنند بدون اين كه كوچكترين خطائى را مرتكب گردند. در واقع درجه ايمان و مرتبه تقواى آن وجودهاى مبارك چنان در اوج است كه توفان‏هاى خطا و خلاف، كوچك‏ترين گردى به دامن مطهرشان نمى‏نشاند.
پيامبران در ايجاد ارتباط با كانون وحى، دريافت وحى و رساندن پيام الهى به مردم، ميزان معارف و كمالاتى كه بدان‏ها دست يافته‏اند، چگونگى ارتباط با مردم و خصال اخلاقى و اجتماعى از چنين مصونيتى برخوردارند و هيچ گونه كاستى در تعاليم و دستورات و سيره ى آنان مشاهده نمى‏گردد.
6- هر پيامبرى كه از جانب حق تعالى مبعوث مى‏گردد از نيروئى ما فوق بشر برخوردار است كه گواه راستين بودن دعوت آسمانى و ملكوتى اوست، اين نشانه، آيت يا معجزه ناميده مى‏گردد. البته آن بزرگان با وجود جنبه‏هاى خارق العاده و برخوردارى از مقام عصمت از نظر زندگى عادى با ديگر افراد بشر تفاوتى ندارند و صرفاً مسئله وحى و زمينه‏ها و لوازم آن، هر پيامبرى را از ديگران ممتاز مى‏كند.
7- پيامبر به سوى حق تعالى سيرو سلوك مى‏كند و پس از عروج به ساحت قدس و ملكوت و سيراب گرديدن از سرچشمه معنويت، مشتاق هدايت خلق خدا مى‏گردد و در برابر جوامع انسانى احساس مسئوليت مى‏كند، او خالصانه به بازسازى، اصلاح و راهنمايى امّت خويش مى‏پردازد، در رسالت خود قاطعيتى ويژه دارد و در اين راستا از نقشه‏هاى اهل شرك و نفاق و اهمه‏اى ندارد و از جبهه ى حق دفاع مى‏كند و در برابر خرافات، جهالت‏ها، ستمگرى‏ها و بى عدالتى‏ها لحظه‏اى آرام نمى‏گيرد و تلاش مى‏نمايد مردم را به خدا نزديك نمايد، عدالت را در جامعه برقرار كند.(5) خاتم پيامبران
اگرچه رسول اكرم(ص) در امتيازاتى كه برشمرديم همانند ديگر پيامبران است و رسالت خويش را همچون فرستادگان آسمانى پيشين انجام داد و به پايان رسانيد و در اين راه زحمت‏هاى زيادى را بر خويشتن هموار ساخت امّا آن حضرت با ويژگى‏هاى منحصربه فردى شناخته مى‏شود:
1- شريعتى كه آن حضرت آورد با اركان كامل و جوانبى گسترده از هرگونه تحريف مصون ماند و دشمنان و مخالفان موفق نشدند در آن خدشه‏اى به وجود آورند.
2- از جانب خداوند، قرآن كريم بر قلب آن وجود مبارك نازل گرديد كه هم معجزه‏اش محسوب مى‏گردد و هم برهان رسالتش و به همين دليل جاويدان و باقى است و گرد زمان، آن را كهنه نمى‏نمايد، قرآن خود اين جنبه اعجاز و فوق بشرى را در آياتى اعلام كرده است از جمله مى‏فرمايد:
«و ان كنتم فى ريبٍ ممّا نزلنا على عبدنا فأتو بسورة من مثله؛(6) اگر در آن چه بر بنده خويش فرو فرستاديم ترديدى داريد، سوره‏اى مانند آن بياوريد.»
3- دين اسلام و آيين محمدى همگانى و جهانى است و در انحصار يك قوم و ملت نمى‏باشد؟، دين يهود نوعى امتيازطلبى و برترى نژادى را ترويج مى‏كند و به همين دليل ريختن خون مردم و غارت اموال آحاد اجتماع را حلال و بدون مانع مى‏دانند. البته منظور آيين تحريف شده كنونى است، اسلام مثل آيين كليسا دستور به كناره‏گيرى از دنيا نداده و عبادت و ارتباط با خدا در اين آيين به روز و زمان خاصى منحصر نمى‏باشد در هر زمانى و هر لحظه‏اى و در هر مكان پاك و طيبى مى‏توان با خالق هستى سخن گفت و او را عبادت كرد.
آن روز كه شعار توحيد توسط رسول اكرم(ص) در فضاى تاريك مكه طنين انداخت، نظر پرچمدار اين نهضت صرفاً حجاز،مكه و مدينه و گروه عرب نبود بلكه مأموريت داشت رسالت جهانى خويش را از محيط عربستان آغاز كند در حقيقت تعاليم محمّدى از روز اول چون چشمه‏اى صاف و زلال در شبه جزيره‏اى خشك و بى آب و علف آشكار گرديد، رفته رفته بر پهنا و ژرفايش افزوده شد و سرانجام به صورت رودخانه‏اى عظيم و سترگ درآمد كه سرزمين‏هاى گوناگون قلمرو اقوام و طوايف مختلف را آبيارى كرد و هم اكنون نيز هرچه جلوتر مى‏رود عميق‏تر و وسيع‏تر مى‏گردد رسول اكرم(ص) در آغاز دعوتش فرمود: «انّى رسول اللّه اليكم خاصة و الى الناس عامة»(7) قرآن مى‏فرمايد: «قل يا ايها الناس انّى رسول اللّه اليكم جميعاً؛(8)بگو اى مردم همانا من فرستاده‏اى از سوى خداوند به سوى شمايم.» «و ما ارسلناك الّا رحمةللعالمين؛(9) تو را نفرستاديم مگر به منظور رحمتى گسترده براى جهانيان» «…و اوحى الى هذا القرآن لانذركم به و من بلغ؛(10) اين قرآن به من وحى شده است تا به آن شما و هر كس ديگر را كه قرآن به او برسد بيم دهم.»
امام صادق(ع) در پاسخ مردى كه سؤال كرد چرا هرچه قرآن خوانده مى‏شود، باز هم تازگى دارد، فرمودند: قرآن را براى زمان خاص و گروه ويژه‏اى نفرستاده‏اند، بدين جهت تا رستاخيز در هر زمانى نو و نزد هر گروهى طراوت دارد.(11)
شاهد ديگر بر جهانى بودن اسلام اين است كه خاتم انبياء در سال ششم هجرت نمايندگان خود را به سوى زمامداران عالم فرستاد و با نامه هايى كه عنوان محمد رسول اللّه برتارك آن مى‏درخشيد، آنان را به جانب اسلام دعوت كرد، اين مكاتيب معناى واحدى را در بر داشتند و آن دعوت به توحيد و اخوّت اسلامى بود و چون فراخوانى رسول اكرم(ص) به فرمان خدا و براى هشدار دادن بود، اثر عميق و قابل توجهى در آنان مى‏گذاشت به نحوى كه مردم حق جو و با انصاف اسلام را پذيرفتند.(12) نامه‏هاى پيامبر منحصر به پادشاهان نبود بلكه براى ملت‏ها و مذاهب مختلف هم مكتوباتى مى‏فرستاد و آنان را از طلوع خورشيد اسلام با خبر مى‏ساخت.(13)
4- آيين محمّدى بيش از ساير اديان بر علم و دانش تأكيد دارد و حضرت محمد(ص) فرموده‏اند پيروان من يا بايد دانشمند باشند يا در پى تحصيل علوم. چرا كه متدين محروم از معرفت، چه بسا فريب باطلى را بخورد و يا در گرداب گمراهى قرار گيرد و فرموده‏اند هر كس تصور كند دانش پايانى دارد، علم را بى‏ارزش نموده است يعنى دامنه علوم محدود نمى‏باشند.
در تعاليم اسلامى به رشد و پرورش بُعد فطرى حقيقت جويى آدمى توجه گرديد و قرآن كريم هرگونه گفتارى را كه از روى ژرف انديشى و شناخت نباشد نفى مى‏كند و براى انسان‏هايى فرجام بد تعيين كرده كه اهل خردمندى، بصيرت و تفقه نبوده و به دليل اعراض از حق جويى و كسب آگاهى در غفلت و ضلالت به سر مى‏برند. كلام وحى بر قلم سوگند مى‏خورد و برايش قداست ويژه‏اى قائل است. مسلمانان به بركت اين تعاليم به كوشش‏هاى علمى و پژوهشى روى آوردند و تمدن اسلامى را در قرون اوليه و در حالى كه اروپا در توحّش به سر مى‏برد به وجود آوردند. گوستاولون اعتراف مى‏كند كه اسلام از هر دينى براى اكتشافات علمى مناسب‏تر است.(14)
شيخ محمد عبده به يك كشيش مسيحى گفت: از وقتى ما اسلام را رها كرديم رو به انحطاط نهاديم ولى وقتى شما از دين خود فاصله گرفتيد راه ترقى را پيموديد و اين بيان مؤيّد آن است كه تعاليم پيامبر اكرم(ص) تمدن آفرين است و از علم و تحقيق حمايت مى‏كند.(15)
5 – رسول اكرم(ص) رحمتى براى جهانيان است و آن قدر براى هدايت مردم دلسوزى دارد كه حتى از اين كه مشركان و شقاوت پيشگان در گمراهى بسر مى‏برند به شدت ناراحت است به همين دليل قرآن مى‏فرمايد: «ما انزلنا عليك القرآن لتشقى؛(16) ما قرآن را نفرستاديم كه تو خود را به دردسر و مشقت اندازى» گاهى برخى ياران از پيامبر درخواست مى‏كردند كه او به دشمنان نفرين كند امّا رسول اكرم(ص) حاضر نمى‏گرديد و دعايش اين بود كه: خدايا اين مردم را هدايت فرما.(17)
6- حضرت نبى اكرم(ص) كامل‏ترين انبياء است زيرا مظهر نبوت مطلقه است، تمامى انبياء از مشكات او فيض نور و فروغ مى‏گيرند و پرتو نبوى آنان از خورشيد نبى خاتم فيضان مى‏كند.
اسم اعظم و تجليات و ظهوراتش از احديت ذاتى منشأ مى‏گيرد و احديت ذاتى منشأ تعيّن مرتبه انسان كامل ختمى و اوصياء اوست. هر يك از انبياء از اين منصب برخوردار نمى‏باشند زيرا آنان مظاهر تجليات اسمايى و صفاتى‏اند. مقام نبى ختمى و اوصياى او مقام ولايت مطلقه است كه بر تمامى اشياء احاطه دارد و از تمامى موجودات عالم امكان اقوى و اكمل است. حقيقت محمّدى مظهر جامع اسماء اللّه است. تمامى مراتب موجودات كه مظاهر اسماء الهى‏اند مظهر حقيقت نبى اكرم‏اند. نبوت تشريعى به رسالت حضرت محمّد ختم مى‏گردد چنانچه قرآن مى‏فرمايد: «و تمّت كلمة ربّك صدقاً و عدلاً لامبدّل لكلماته(18). ما كان محمّد ابا احد من رجالكم ولكن رسول اللّه و خاتم النبيين؛(19) كلام پروردگار تو از روى راستى و عدالت كامل شد و كسى را توانايى تغيير دادن آنها نمى‏باشد و او شنوا و داناست. محمد پدر هيچ يك از مردان شما نيست همانا او فرستاده خدا و آخرين پيامبران است.»
ولايت اعم از نبوت و رسالت است و نبوت اعم از رسالت و اخص از ولايت، ولايت و امامت هرگز انقطاع نمى‏پذيرد و تداوم نبوت در ولايت جلوه‏گر مى‏گردد.
خورشيد ولايت ائمه اطهارند از اميرمؤمنان على(ع) تا مهدى موعود كه خاتم اوصيا است. وظيفه رسول اكرم تأسيس دين، تبليغ و راهنمايى خلايق به سوى توحيد است و مقام امامت كه مظهر كامل آن دوازده تن جانشينان پيامبرند كه به تكميل توحيد بشريت، تفسير قانونى آسمانى قرآن و به حفظ آن از اغراض و مقاصد پليد مأموريت دارند. پس از رحلت نبى اكرم كه قوه مؤسسه و مقننه است مردمان جهان به نيروى ولايت و امامت كه نيروى مبقيه است بيشتر نياز دارند. پيوستگى قرآن و عترت‏
بعد از رسول اكرم(ص) ضرورت دارد حافظى باشد تا شريعت الهى را از گزند اختلاف، تحريفات و كذب و نظائر آن حفظ كند و ضامن بقاى آن باشد و كسى كه مى‏تواند اين مسؤوليت را بر دوش گيرد امام معصوم است. اوست كه قادر است رموز و دقايق قرآنى را توضيح دهد جزئيات احكام الهى را بيان كند. نسبت پيامبر را صيانت نمايد به گونه‏اى كه مردم بتوانند به او اعتماد كنند و در صورت اختلاف به وى مراجعه كنند و با انگيزه‏اى درونى و اشتياقى خاص برحكم و فرمانش گردن نهند. امام و قرآن براى جامعه لازم و ملزوم يكديگرند(20) و امام به توضيح و تفسير واقعى و صحيح كلام حق مى‏پردازد. در منابع روايى از امام به عنوان قرآن ناطق، بيانگر وحى الهى و ترجمان وحى نام برده شده است. به علاوه وقتى پيامبر ديده از جهان بر بست، بشريت نياز شديدى به رهبرى دارد كه در احكام دين و قوانين الهى داراى آگاهى كامل باشد و در حل مشكلات مردم و برقرارى نظام عدالت اجتماعى از روى بصيرت توانايى خويش را به اثبات رسانيده باشد.
حدود الهى را با قاطعيت اجرا كند، عنصر امر به معروف و نهى از منكر را احيا نمايد، جلو شعله‏هاى فساد را بگيرد احكام خداوند را آن چنان كه بر رسولش نازل شده بدون تغيير و تبديل و كم و زياد در اجتماع پياده كند و اگر غير از اين باشد جامعه دچار هرج و مرج مى‏گردد و اختلافات فراوان، هم بستگى مذهبى و معنوى مردم را دچار تزلزل مى‏نمايد. حرمت حدود الهى از بين مى‏رود راستى چگونه امكان دارد خدايى كه نهايت لطف را در خصوص بنده‏اش نشان داده و در آفرينش او از كوچك‏ترين و جزئى‏ترين ريزه‏كارى‏ها دريغ نورزيده و به بركت عنايت خويش تمام نيازهاى انسان را براى ادامه حيات تأمين كرده است، جامعه انسانى را پس از واپسين پيامبرش بدون سرپرست بگذارد، و مگر مردم مى‏توانند بدون امام معصوم به سوى سعادت و هدايت گام بردارند به علاوه كمالات عالى را پيموده و به عالم غيب پيوسته و به اخلاق الهى آراسته شده است و در واقع صراط مستقيم را به خوبى درنورديده و در مرتبه‏اى فوق انسان‏ها رسيده است و اگر ديگران بخواهند چنين مسيرى را طى كنند بايد فرد برگزيده‏اى باشد كه ارتباط مستقيم با جهان غيب و عالم ربوبى برقرار كرده و واسطه فيض بين بشريت و خداوند به شمار مى‏رود. در واقع امام طلايه‏دار قافله انسانيت مى‏باشد و مورد توجه خاص خداوند بوده و از راه باطن قادر است هر فردى از انسان‏ها را بر حسب ظرفيت و استعدادش به كمال مطلوب برساند.
تنها كسانى صلاحيت دارند زمام رهبرى امّت را در دست گيرند و محور دين و دنياى مردم واقع شوند كه به عنايت الهى از هرگونه نقص، آلودگى، خطا و لغزش منزّه باشد.(21)
هنگامى كه خداوند خواست ابراهيم را پس از ابتلاهاى گوناگون و عبور از امتحان الهى به امامت برساند، حضرت ابراهيم پرسيد آيا از نسل من هم به اين مقام نائل مى‏گردند، پروردگار در جوابش فرمود: «لاينال عهدى الظالمين؛(22) عهد من(امامت) به ستمكاران نمى‏رسد»آن افرادى كه از ذرّيه تو به ستم و گناه آلوده شده‏اند مشمول اين پيمان نمى‏گردند. بنابراين كسانى كه به هر ترتيب در ايامى از عمر خود مرتكب معاصى گردند از چنين فيضى محرومند. امام، دانش و بينش خويش را از سرچشمه زلال حقيقت گرفته و پرورش يافته عنايات الهى است و بديهى مى‏باشد كسى كه واسطه فيض الهى و هادى و مربى انسان هاست چگونه امكان دارد از احكام و مقرّرات الهى بى خبر باشد، فردى كه در مدار شريعت قرار مى‏گيرد و جدا كننده حق از باطل است و پاسدار حريم ديانت مى‏باشد بر فرازين قلّه معرفت و بصيرت قرار گرفته است و از همه مردم در عصر خودش كامل‏تر و جامع‏تر بوده و در جهت علم و تقوا و هرگونه خصائص و فضايل بر آحاد جامعه برترى دارد، خرد آدمى و هرگونه برهانى منطقى اين را نمى‏پذيرد كه رهبر جامعه كه قلّه فضيلت و معرفت بايد باشد در درجات ايمانى، علمى و معنوى دچار كاستى هايى گردد حتى امام به اذن خداوند به عنوان جانشين حق تعالى بر روى زمين و مقرّب درگاه او و برگزيده‏اش قدرت تصرف در امور و پديده‏ها را دارد و در جهان خلقت منشأ تحولات و تغييراتى خواهد بود. تمامى دستورات و فرامين امام واجب الرعايه اوست او به عنوان ولىّ امر و صاحب اختيار مؤمنين نسبت به آنها اولويت دارد.(23) شجره طيّبه‏
شجره طيبه اسلام ثمراتى بهتر از على(ع) و خاندانش به عنوان ائمه بر حق ندارد، رسول اكرم(ص) براى انجام وظيفه رسالت و هدايتش صداقت و اخلاص خود را نشان داد و خداوند او را بر عموم بشر فضيلت داد و بر مخالفانش پيروز گردانيد و آن حضرت در تمام مقاصد خود موفق و مؤيّد گرديد. اهل بيت آن حضرت كه حضرت على،همسر و يازده فرزندش مى‏باشند. با بروز دادن مهم‏ترين آثار تعليم و تربيت خاتم پيامبران، صدق مدّعاى آن حضرت و حقانيت آيين مقدس او را به جهانيان شناساندند و در حقيقت با گفتار و كردارشان شاهد صدق نبى اكرم(ص) گرديدند و بين اين خاندان و پيامبر تناسب جالبى برقرار است زيرا يكى مؤسّس مكتب نبوت است و ديگرى معرّفش. به علاوه اهل بيت مصطفاى پيامبران در علم و تقوا بر ديگران برترى داشتند و رسول اللّه به حضرت على(ع) فرمود: هرچه من مى‏بينم تو هم مشاهده مى‏كنى و هرچه من مى‏شنوم تو هم مى‏شنوى با اين تفاوت كه تو پيامبر نمى‏باشى.(24)
حضرت على مى‏فرمايد: آل پيامبر نگهدارنده راز نهان و پناه فرمان آن حضرت و خزينه دانش آن وجود محترمند و مرجع حكمت‏هاى آن جناب و حافظ قرآن و سنتش، آنان براى دينش همچون كوه‏هايى استوارند. رسول اكرم(ص) به كمك آنان در ترويج دين قوت گرفت حضرت در ادامه افزوده‏اند: هيچ يك از اين امّت با آل محمد مقايسه نمى‏شوند. آل محمّد اساس دين و ستون ايمان و يقين هستند. دور افتادگان از راه حق به آنان مراجعه مى‏كنند و واماندگان به ايشان ملحق مى‏گردند. خصايص امامت در آنان جمع و حق ايشان است و بس.(25)
آن حضرت در جاى ديگر يادآور شده‏اند: (اى مردم) هنگامى كه در تاريكى گمراهى و نادانى بوديد و راهنمايى نداشتيد به سبب ما هدايت شديد و به راه راست قدم نهاديد و سيادت بدست آورديد و از تيرگى‏هاى كفر و شرك در روشنايى صبح داخل شديد.(26)
اميرمؤمنان (ع) تأكيد نموده‏اند: من از جانب پروردگارم به راستى و درستى خود، حجت و گواه دارم و به دستور پيامبر در راه راست حركت مى‏كنم و به راه و روشى آشكار رفتار مى‏نمايم، مسير حق را يافته و در آن گام نهاده‏ام. به اهل بيت پيامبر بنگريد و از طريق ايشان جدا نشويد، از آنان پيروى كنيد كه هرگز شما را از راه راست بيرون نبرند و به هلاكت و گمراهى بازنگردانند. پس اگر برخاستند و در كارى قيام كردند شما نيز برخيزيد و آنان را يارى دهيد و از ايشان پيش نيفتيد و به رأى خود رفتار مكنيد كه گمراه و سرگردان مى‏گرديد. پس نمانيد و از اوامر و نواهى ايشان غفلت ننماييد كه هلاك مى‏شويد.(27)
مولاى متقيان تصريح فرموده‏اند: آگاه باشيد مثل آل محمد(ص) همچون ستارگان آسمان است كه هر زمان ستاره‏اى غايب گردد، ستاره‏اى ديگر هويدا مى‏شود و هيچ گاه زمين از وجودشان خالى نمى‏ماند. پس چنان است كه نعمت‏هاى خدا بر شما كامل گشته و آن چه را آرزو داشتيد به شما عنايت كرده است.(28)
آن امام مظلوم مى‏فرمايند: كجايند كسانى كه گمان كنند در علم، مطلع و استوارند به جز ما اهل بيت. ادعاى آنان دروغ و ستم بر ماست. زيرا خداوند ما را برترى داده و ايشان را فرو گذاشته و اين مقام و منزلت را به ما اعطا فرموده و آنان را بى‏بهره ساخته و ما را داخل نموده و آنان را خارج فرموده است. به وسيله ما هدايت، طلب گردد، امامت و خلافت بر غير ائمه سزاوار نيست و جز آنان كه به نا حق روى كار آمده‏اند براى جانشينى پيامبر صلاحيت ندارند.(29) آن اسوه وارستگان متذكر گرديده‏اند: ما اهل بيت پيامبر از جهت قرب به پيامبر همچون پيراهن تن او هستيم و اصحاب آن بزرگواريم و خزانه‏داران درهاى علوم و معارفش و داخل خانه نمى‏توان شد مگر از دربش .(30) آن چه از آيات قرآن كه در مدح و منقبت علم و هدايت است درباره ايشان نازل گرديده و آنان گنج‏هاى خداوند بخشاينده‏اند، اگر به سخن لب گشايند راست گويند و اگر خاموش باشند ديگرى بر آنان سبقت نگيرد زيرا سكوتشان از روى حكمت و مصلحت است نه از روى ناتوانى.(31)
خاندان او(پيامبر) بهترين خاندان‏ها و خويشانش برترين اقارب و شجره‏اش بهترين شجره‏هاست كه در حرم روييده و در بوستان مجد و شرافت قد كشيده است. آن شجره را شاخه‏هايى بلند و ميوه‏اى است كه دست هر كس بدان نرسد.(32) امام حامى و مدافع پيامبر
حضرت على(ع) از سن شش سالگى در خانه رسول اكرم(ص) رشد يافت و دست پرورده او گرديد و نزد آن خاتم پيامبران محبوبيتى فوق العاده داشت و بيش از همه صحابه به اسلام و پيامبر پيوستگى ديرين داشت. او نخستين فردى بود كه با وجود كمى سن، به حضرت محمد(ص) ايمان آورد و رسالت او را پذيرفت، از همان سنين نوجوانى و جوانى به يارى پيامبر برخاست و فداكارى در راه خدا و فرستاده‏اش برايش كارى دشوار نبود. در شب هجرت نبى اكرم، در بستر پيامبر آرميد و از اين كه جانش در معرض خطر قرار گيرد و بدست دشمنان مشرك و كافر كشته شود، ابايى نداشت. در مدينه هم مخالفان او همان افرادى بودند كه با رسول اكرم(ص) خصومت داشتند. منافقان مدينه كه با ورود نبى اكرم(ص) به اين شهر قدرت موهوم و امتياز طبقاتى آنان در معرض تهديد قرار گرفت چون اقتدار و ابّهت پيامبر را مشاهده كردند در لاك خود فرورفتند و از اظهار مخالفت با آن حضرت در موجى از هراس قرار گرفتند اما خصومت خود را نسبت به على(ع) كه يار و همدم و حامى پيامبر بود، متمركز نمودند، از اين جهت دوستى و دشمنى با حضرت على(ع) ميزانى استوار براى شناخت منافقان به شمار مى‏رفت.
پيامبر در مدينه حضرت على(ع) را به برادرى برگزيد و بدين وسيله موقعيت او را مورد تأييد و تأكيد قرار داد. حضرت على هم در شرايط گوناگونى شرط دوستى و اخوت با پيامبر را به بهتر نحو به جاى مى‏آورد و همدم پيامبر در روزهاى تنهايى و ياورش در سختى‏ها و خطرها بود. او در پيكار با دشمنان اسلام از خود فداكارى فوق العاده‏اى نشان داد و موقعى كه در مقابل عمروبن عبدود قرار گرفت رسول اكرم(ص) فرمود: اينك تمام ايمان به مبارزه با تمام شرك بيرون شد. در باب مقام على(ع) اميرمؤمنان پيامبر فرمود: انا مدينة العلم و على بابها؛ من شهر علم هستم و على دروازه آن.
در موارد متعددى پيامبر تأكيد بر اين واقعيت دارد كه فردى از جنس خودش، درختى را كه با مشقت به شكوفايى رسانيده آبيارى كند و از آن حراست نمايد و اين شخص كسى جز على(ع) نبود چرا كه رهبر امت اسلامى بعد از پيامبر عيناً بايد به لحاظ فكرى و تربيت سياسى و اجتماعى مثل ايشان مى‏بود، الّا اين كه مقام نبوت نداشت، چنانچه پيامبر به على(ع) مى‏فرمود: تو براى من به منزله هارون هستى براى موسى، علماى اهل سنت هشتاد و دوبار از قول پيامبر نقل كرده‏اند كه خطاب به اميرمؤمنان لفظ «انت خليفتى» را به كار برده است كه افاده جانشينى مى‏كند. آشكار است اگر اين درخت بعد از رسول خدا به دست باغبانى عالم و كاردان سپرده نمى‏شد، نمى‏توانست آن رشد و بالندگى عصر خود رسول اللّه را داشته باشد و آن ريشه‏اى كه در ميان مردم دوانيده بود سُست مى‏گرديد و برگ‏هايش پژمرده مى‏شد و بعداً هم خود درخت در معرض خشك شدن قرار مى‏گرفت. پرورش و تعيين رهبرى آينده‏
شواهد و نمونه‏هاى فراوانى وجود دارد كه نشان مى‏دهد يك نوع پرورش و تربيت ويژه نبى اكرم در مورد حضرت على به انجام رسانيد تا او را براى رهبرى امت اسلامى، پس از خويش مهيا سازد و در مسأله سرپرستى امور مسلمانان توسط امام پس از خود صرفاً به بيانات سربسته اكتفا نفرمود بلكه از اولين روز دعوت، موضوع امامت را همراه با نبوت با صراحت اعلام كرد و در نخستين روزهايى كه دعوت آسمانى خويش را علنى ساخت و آن را با خويشاوندان خود در مجلسى مطرح كرد. خلافت حضرت على(ع) را اعلام و تأييد كرد و در طول سال‏هاى نبوت نيز به دفعات بسيار مقام شامخ اميرمؤمنان و اهل بيت را در مناسبت‏هاى مقتضى يادآورى و تذكر مى‏داد و در آخرين روزهاى زندگى به اين امر خطير بارها صريحاً تأكيد ورزيد و به اين وسيله تكليف مسلمانان را براى هميشه روشن ساخت و هيچ امرى را در پرده ابهام باقى نگذاشت، آخرين موردى كه پيامبر در يك مراسم رسمى و با حضور هزاران مسلمان حج گزار، حضرت على(ع) را به عنوان جانشين واقعى خود مشخص ساخت ماجراى غدير است.
سال دهم هجرت بود و موسم حج، منظره حج در اين سال شكوه و هيجان ويژه‏اى داشت و پيامبر شادمان است كه اجتماع مسلمانان در مسجد الحرام موج مى‏زند امّا نگران است كه مبادا اين جمعيت و هم عقيده و متحّد پس از رحلت او، از هم بگسلد و اتحاد از ميانشان رخت بربندد و سير قهقرايى بيابند. به خوبى واقف است كه امت اسلامى به رهبرى امامى عادل و عالم، نياز شديدى دارد و در غير اين صورت زحمت‏هاى چندين ساله‏اش به هدر خواهد رفت. چگونه پيامبرى كه در مسافرت‏هاى عادى، زمام امور مدينه را به دست فردى با كفايت مى‏سپرد(33) حال كه مى‏خواهد از اين سراى فانى به سوى دار قرار كوچ كند به موضوع رهبرى پس از خود، عنايتى ندارد، آيا آن تنديس رحمت و شفقت و چشمه عاطفه و دل سوزى به خود اجازه مى‏دهد، امت اسلامى را به حال خود رها كند.
سرانجام فريضه حج به پايان رسيد و مردم به سوى وطن‏هاى خود در حال حركت بودند كه ناگهان صداى مناديان پيامبر در صحراى حجاز طنين افكند و مسلمانان را دستور توقف داد زيرا فرشته وحى هشدار داد: اى پيامبر آن چه به سوى تو از پروردگارت فرود آمده است به مردم ابلاغ كن و اگر كوتاهى كنى رسالت او را نرسانده‏اى و خداوند تو را از شرّ مردم نگهدارى مى‏كند.(34)
موضوعى كه خداوند پيامبرش را با لحنى تند مخاطب ساخته بود. چيزى جز اعلام رسمى خلافت على(ع) نبود زيرا پيامبر نگران آن بود كه اگر اين برنامه را علنى نمايد اختلافاتى در ميان مسلمانان بروز نمايد امّا با نزول اين آيه، متوجه شد موقع مناسبى فرا رسيده است. پس آن جمعيت را در نقطه‏اى از بيابان كه غديرخم نام داشت فرا خواند و پس از اداى فريضه ظهر برفراز منبرى كه از جهاز شتران فراهم شده بود قرار گرفت و پس از خواندن خطبه‏اى و مطرح كردن مطالبى با حاضران، فرمود: خدا مولاى من است و من مولاى مؤمنان و به آنان از خودشان سزاوارترم آن گاه بدون فاصله و تأمل فرمود: به هر كه من مولا هستم و سمت ولايت و سرپرستى بر او دارم على(ع) هم بعد از من همين منصب را داراست و اين جمله را سه بار تكرار فرمود و در پايان بيانات خود، تأكيد فرمود اين حقيقت را حاضران به ديگران برسانند، جمعيت هنوز پراكنده نشده بود كه پيك وحى آمد و اين آيه را نازل فرمود: «اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلاتخشوهم و اخشون اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام ديناً؛(35) امروز كافران از بازگشت شما از دين خود نااميد شده‏اند از آنان مترسيد و از من خوف داشته باشيد. امروز دين شما را به كمال رساندم و نعمت خويش را بر شما تمام كردم و اسلام را دين شما برگزيدم.» امّا متأسفانه آن نگرانى كه رسول اكرم در خصوص جانشين خويش داشت.(36) با نقشه عدّه‏اى به وقوع پيوست و امت روى تافته از امام قدم در كوره راه تحيّر، و اختلاف نهاد و خود را از درك نعمت امامت كه براى استمرار حركت رسالت پيش بينى شده بود، محروم ساخت. پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. سوره انبياء، آيه 165. 2. در اين زمينه بنگريد به كتاب وحى يا شعور مرموز، از علامه طباطبايى. 3. نك: انسان كامل، شهيد آيت اللّه مطهرى. 4. سوره انعام، آيه 124. 5. مقدمه‏اى بر جهان بينى اسلامى (وحى و نبوت)، شهيد مطهرى، ص 26 – 10. 6. سوره بقره، آيه 23. 7. كامل التواريخ، ج 2، ص 61. 8. سوره اعراف، آيه 158. 9. سوره انبياء، آيه 107. 10. سوره انعام، آيه 19. 11. سفينة البحار، محدث قمى، ج 2، ص 413. 12. مكاتيب الرسول، ج 1، ص 30 – 31 ؛ الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 413. 13. سيره حلبى، ج 3، ص 285، محمد و زمامداران، ص 162. 14. تمدن اسلام و عرب، گوستاولوبون، ترجمه سيد هاشم حسينى، ص 143. 15. مسئله شناخت، شهيد مطهرى، ص 231. 16. سوره طه، آيه 2. 17. نبوت، محسن قرائتى، ص 94. 18. سوره انعام، آيه 115 و بنگريد به الميزان، ج 7، ص 348، تفسير منهج الصادقين، ج 3، ص 439. 19. سوره احزاب، آيه 40. 20. رسول اكرم امام و قرآن (عترت و كلام وحى) را انفكاك‏ناپذير مى‏داند و مى‏فرمايد: كسى كه به اين دو تمسك يابد گمراه نمى‏شود(حديث ثقلين را مرحوم ميرحامد حسين در كتاب عبقات الانوار با مدارك فراوان آورده است). 21. الميزان، ترجمه فارسى، ج 3،ص 192، ج 21، ص 260. 22. سوره بقره، آيه 124. 23. امامت از ديدگاه تشيع، علّامه محمد حسين مظفر، ص 47 – 43. 24. نهج البلاغه، خطبه قاصعه. 25. همان، خطبه دوم. 26. همان، خطبه چهارم. 27. همان، خطبه 97. 28. همان، خطبه 98. 29. همان، خطبه 144. 30. همان، خطبه 154. 31. همان. 32. همان، خطبه 93. 33. كامل ابن اثير، ج 1، ص 242، 216، 278؛ تاريخ طبرى، ج 3، ص 1173 – 1171. 34. سوره مائده، آيه 67. 35. همان، آيه 3. 36. رسول اكرم (ص) فرموده بود: بر شما از اين بيم دارم كه كسانى را جلو بياندازيد كه برترين شما در دين نمى‏باشند (بحارالانوار، ج 69، ص 227) و در حديثى ديگر با صراحت فرمودند: آن چه نسبت به او (على(ع)) بيم دارم آن است كه قريش پس از من با او از در نيرنگ و فريب درآيند (همان، ج 40، ص 29).