كرامت انسان در قرآن با نگاهى به شعر امام خمينى ره

كرامت در لغت به معناى شرافت، اصالت، سخاوت، بزرگوارى، بزرگ منشى، آبرو، حيثيت و ضد پستى آمده است.
كرامت، دور شدن از هر پستى و فرومايه‏گى و نائل شدن به شرافت و بزرگوارى تعريف شده است كه به دارنده اين صفت، كريم مى‏گويند، كريم غير از كبير و عظيم است، كريم، به معناى بخشنده بدون چشم داشت است.(1)
در زبان فارسى، معادل كلمه كريم، كلمه خاصى نداريم، لذا در جمله‏اى كريم را به دارنده روح بزرگوارى و منزّه از هر پستى آورده‏اند.
كريم در مقابل دَنى و كرامت در مقابل دنائت و لئامت است، هم چنان كه جُود در مقابل بُخل قرار گرفته است، كرامت تنها دورى از پليدى و پستى نيست، بلكه وصف كمالى است كه بايد آن كمالات را بدست آورد، كرامت با اين معنا يك نحوه وجود و هستى است كه كامل‏ترين مصداق آن، خداوند است، بلكه خداوند عالى‏ترين درجه كرامت وجودى و عين هستى كرامت مى‏باشد.(2) «اقرء و ربّك الأكرم»(3) بخوان پروردگارت را كه كريم‏ترين كريمان است،«تبارك اسم ربّك ذى الجلال و الاكرام»(4) مبارك باد نام پروردگار شكوهمند و بزرگوارت.
حق غنى است، برو پيش غنى‏

نزد مخلوق، گدايى بس كن(5)

هر چند كه لفظ كرامت براى خدا و غير خدا به كار مى‏روند ولى بايد بدانيم، كرامتى كه براى خداوند است مانند علم و هستى خداوند، عين ذات خداوند است، و كرامت در انسان، وقتى كرامت به مرتبه متوسط و پايين رسيده است با ماهيّت انسان همراه مى‏شود و انسان كريم مى‏گردد، كرامت در انسان صفتى است كه بايد انسان با تلاش خود آن را به دست آورد، لذا امكان دارد انسانى بدون كرامت و يا داراى كرامت در مرحله پايينى باشد، ولى كرامت در خداوند، اين فرض محال است، چون كرامت خداوند مانند علمش عين ذات خداوند است.
كرامت براى انسان‏ها داراى مراتبى است كه مرتبه اعلاى آن مثل نبوت، ولايت و شهادت است كه يك صفت نفسانى است و لازمه آن افاضه‏اش از خداوند به انسان است، بايد خداوند آن را به انسان عطا كند، لذا امام حسين عليه‏السلام به نبوت رسيدن حضرت محمد صلوات اللّه عليه را براى خاندان خودش كرامت الهى خوانده است «اللهم انى احمدك على أن اكرمتنا بالنبوّة»(6) خداوندا، تو را شكر كه با نبوت “خاتم الانبياء صلوات اللّه عليه” به خاندان ما كرامت بخشيده‏ايد.
و در زيارت امام حسين عليه السلام مى‏خوانيم: «اللّهم اشهد أنه وليك…الفائز بكرامتك اكرمته بالشهادة»(7) خداوندا شهادت مى‏دهم كه امام حسين عليه السلام ولى‏اللّه است…و شما با شهادت به او كرامت بخشيده‏ايد.
شهادت و نبوّت كرامت الهى هستند كه به هر كسى بخشيده نمى‏شود، انسان بايد خود را به مرحله‏اى برساند كه توان كسب اين كرامات الهى را به دست آورد تا خداوند اين فيض الهى را نصيبش بكند.
جز فيض وجود او نباشد هرگز

جز عكس نمود او نباشد هرگز
مرگ است اگر هستى ديگر بينى‏

بودى جز بود او نباشد هرگز(8)
كراماتى كه در مرحله نبوت، ولايت و شهادت قرار دارد، معادل سخاء، جود و هبه نيست، جود و هبه و سخاوت صفات نسبى هستند كه به اندازه تلاش و كوشش انسان به دست مى‏آيند، لذا هرگاه اكرام و تكريم، معادل جود و هبه آورده شود، آن اكرام و تكريم مرحله پايين‏تر از كرامت مرحله نبوت، ولايت و شهادت است.(9) براى رسيدن به هر مقدارى از كرامت در مراحل پايين نياز به تلاش است، و هر كس به اندازه تلاش و كوشش خود نتيجه مى‏گيرد. منشأ كرامت‏
خداوند، انسان را از خاك خلق كرده است “انى خالق بشراً من طين”(10) بشر را از گل آفريديم، وقتى انسان كامل شد «سوّيته»(11)،«و نفخت فيه من روحى»(12) از روح خودم در انسان دميدم و به ملائك دستور داد، وقتى روح در انسان دميده شد، «فقعواله ساجدين»(13) بر او سجده كنيد و درباره اين خلقتش، خداوند به خودش تبريك گفت، «فتبارك اللّه احسن الخالقين»(14) و در اين خلقت خود را بهترين خالق ناميده است و اين موجود برتر را براى جانشينى خود در روى زمين قرار داده است، «انى جاعل فى الارض خليفة»(15) و انسان براى رسيدن به اين خلافت الهى تلاش مى‏كند.
اى پريروى كه گلبرگ ترت ساخته‏اند

زچه رو قلب ز خارا بترت ساخته‏اند؟!
پسر خاك بدين حُسن و لطافت؟ عجب است‏

ز بهشتى، نه زخاك پدرت ساخته‏اند
ثمر خو برخى بوسه شيرين باشد

آخر اى سرو! براى ثمرت ساخته‏اند(16)
خداوند بخشى از كرامات كه كرامت در خلقت مى‏باشد را در درون انسان قرار داد و او را كريم خلق كرده است «و لقد كرّمنا بنى آدم»(17) خداوند به همه انسانها اين كرامت نفسانى را داده است، يعنى انسان را با كيفيت برتر و ويژه‏گيرى ممتازترى نسبت به موجودات ديگر خلق كرده است.
رازى است درون آستينم‏

رمزى است برون زعقل و دينم‏
در زمره عاشقان سرمست‏

بى‏قيد زعار صلح و كينم‏
در جرگه طير آسمانم‏

در حلقه نمله زمينم‏
دلباخته جمال يارم‏

وارسته ز روضه برينم‏
در غمزه چشم گل عزاران‏

بيزار زناز حورعينم‏
گويم به زبان بى زبانى‏

در جمع بتان نازنيم‏
اى نقطه عطف راز هستى‏

برگير ز دوست جام مستى(18)
انسانى كه كريم خلق شده است، شايستگى به سمت آوردن كرامت بيشتر را نيز دارد، «و فضّلناهم على كثير ممّن خلقنا تفضيلا…»(19)ما انسان را بر بسيارى از مخلوقات برترى داديم، خداوند كريم در صدر اين آيه شريفه، كرامت نفسى و درونى انسان، و در ذيل همين آيه، كرامت نسبى و اكتسابى انسان را بيان مى‏كند، و اين كرامت نسبى را انسان براى الهى شدن بايد بدست آورد(20) كه بدست آوردن آن نيز در سايه لطف خداوند است.
گر بر سر كوى دوست راهى دارم‏

در سايه لطف او پناهى دارم(21)
راه كسب اين كرامات الهى علم و عمل صالحى است كه معلمش خداوند كريم باشد، كه در قرآن فرمود: «خلق الانسان، علمه البيان»(22) خداوند كريم انسان را خلق كرد و به او نعمت بيان داده است و به وسيله نعمت بيان انسان را بر موجودات عالم برترى داده است، اين نعمت بيانى كه خداوند در زمان آفرينش به انسان داده است، همان استعداد و ويژگى فطرى انسان است كه در درون انسان قرار داده شده است تا انسان سخن بگويد(23) و ناطق باشد«إقرأ و ربّك الأكرم، الذى علّم بالقلم، علّم الانسان ما لم يعلم»(24) پروردگار كريمت را بخوان كه علمى را بوسيله قلم به شما داد كه انسان بدون عنايات الهى به آن علوم نمى‏رسد.
امام خمينى فرمود: خداوند در اين آيه علم و جهت آن را توصيه فرمود، علم مطلق و دانش مطلق، مطلوب نيست، چه بسا دانشى كه بر ضد انسانيت انسان و بر ضد كرامت انسان است، لكن دانشى كه جهت داشته باشد، براى خدمت به بشر باشد، به اسم رب باشد، توجه به ربوبيت الهى داشته باشد، توجه به اسم خدا داشته باشد، آن قرائت و آن علم در خدمت انسان است.(25) و موجب كرامت و شرافت انسان است.
بردار كتاب از برم و جام مى‏آور

تا آنچه كه در جمع كتب نيست بجويم‏
از پيچ و خم علم و خرد رخت ببندم‏

تا بار دهد يار به پيچ و خم مويم(26)
علمى كه موجب شرافت و كرامت انسان مى‏شود را خداوند كريم در روز خلقت انسان و در حضور ملائك، به انسان تعليم داد«علّم آدم الاسماء كلّها ثمّ عرضهم على الملائكة»(27) خداوند همه اسم‏ها را به حضرت آدم(ع) تعليم داد و همه آن علوم را بر ملائكه عرضه كرد و بعد فرمود«أنبؤنى بأسماء هؤلاء»(28) اين اسمهايى كه تعليم دادم را بيان كنيد «قالوا سبحانك لاعلم لنا»(29) ملائك گفتند: خداوند منزه است، ما نمى‏دانيم، خداوند به آدم فرمود: «يا آدم أنبئهم بأسمائهم»(30) اى آدم، براى ملائك اسمها را بيان كن «فلمّا أنباهم بأسمائهم»(31) و آدم اسمها را بيان كرد. امام خمينى فرمود: علم به اسماء كه خداوند به حضرت آدم(ع) آموخت، علم به حقايق اسماء بود، علم به ديدن فانى شدن مخلوقات در حق بود كه حقيقت اسميت به آن متقوّم است، نه علم استدلالى و علم به مفاهيم و كليات و اعتباريات، اين علم استدلالى را ابليس داشت كه استدلال كرد(32) «انا خيرٌ منه خلقتنى من نار و خلقته من طين»(33) مرا از آتش و انسان را از خاك خلق كردى، لذا من برتر هستم، اين علم استدلالى محض كه شيطان هم داشت موجب شرافت نيست، علمى كه جهت الهى داشته باشد موجب كرامت و شرافت است يعنى انسان بايد براى الهى شدن تكيه بر آموخته‏هاى خود نكند بلكه همه آنها را جنبه الهى بدهد تا داراى ارزش شوند.
تا تكيه گهت عصاى برهان باشد

تا ديدگهت كتاب عرفان باشد
در هجر مجال دوست تا آخر عمر

قلب تو دگرگون و پريشان باشد(34)
خداوند در كلاس درسش به حضرت آدم(ع) جنبه الهى علوم را آموخت، در همين كلاس بود كه خداوند عملاً ثابت كرد كه انسان مى‏تواند كمالات الهى را كسب كند و ملائك توان كسب آن را ندارند.
قدسيان را نرسد تا كه به ما فخر كنند

قصّه علم الاسماء به زبان است هنوز(35) راه كسب كرامت‏
براى رعايت اختصار طريقهاى كسب كرامات الهى را در دو طريق عمده الهام قلبى و وحى به انبياء الهى برمى‏شماريم.
الف: تعليم كرامات الهى از طريق قلب‏
خداوند كريم گاهى از طريق نفس و جان انسان، اين كرامات را روزى انسان مى‏كند«و نفسٍ و ما سوّاها فألهمها فجورها و تقواها»(36) قسم بر نفس و جان انسان، و قسم به آنكه اين نفس را به كمال رسانده، بر انسان فجور و تقوا را الهام كرديم.
اين پيامهاى الهى كه به قلب انسان مى‏رسد براى نشان دادن حقيقت و رساندن انسان به كمال است.
گل نيست بلكه غنچه باغ سعادت است‏

كزجان دوست بر دل آگاه مى‏رسد
آن روى با طراوت و آن موى عطرگين‏

از خيمه‏گه گذشته به خرگاه مى‏رسد
از خطّه حقيقت و از خيمه مجاز

برخاسته به خلوت دلخواه مى‏رسد
آن نغمه فرشته فردوس جاودان‏

بر گوش جان مى زده گهگاه مى‏رسد(37)
اين تعاليم الهى كه از طريق نفس و جان، به انسان داده مى‏شود، تعليم مستقيم الهى براى بشر است، انسان هرچه بيشتر خود را از مرحله استدلال عقلى به مرحله عشق و عمل صالح برساند، اين تعليم‏هاى الهى را بيشتر دريافت مى‏كند «يقولوا سمعنا و أطعنا و اولئك هم المفلحون»(38) مؤمنان مى‏گويند، شنيديم و اطاعت مى‏كنيم، اينها رستگارانند، انسان‏هاى درست كار در همه جا و همه حال با خدا هستند و هميشه مورد لطف و عنايت الهى واقع مى‏شوند.
همه جا منزل عشق است كه يارم همه جاست‏

كور دل آنكه نيابد به جهان جاى تو را
با كه گويم كه نديده است و نبيند به جهان‏

جز خم ابرو و جز زلف چليپاى تو را
دكّه علم و خردبست، در عشق گشود

آنكه ميداشت بسر علت سوداى تو را(39)
اين تعاليم الهى از طريق نفس براى همه انسان‏ها وجود دارد، امّا كسى كه راه‏هاى كسب اين تعاليم را به وسيله حجابهاى مختلف ببندد، ديگر نمى‏تواند اين الهامات را دريافت كند:
بر لب كوثرم اى دوست ولى تشنه لبم‏

در كنار منى از هجر تو در تاب و تبم‏
روز من با تو به شب آمد و شب با تو به روز

در فراق رُخ ماهت، گذرد روز و شبم(40)
اين طريقه‏هاى كسب كرامات الهى براى انسان مهيا شد تا او در مسير الهى تا مرحله اعلاى انسانى يعنى انسان كامل شدن طى طريق بكند، و تا به خليفه خدا شدن بر روى زمين برسد، «انى جاعلٌ فى الارض خليفه»(41) خداوند انسان را براى خلافت الهى بر روى زمين خلق كرده است و مسير آن را براى انسان آماده ساخته است، در اين مسير كرامات الهى، فقط خداوند كريم بايد مورد نظر انسان باشد.
آنكس كه ره معرفت اللّه پويد

پيوسته زهر ذرّه خدا مى‏جويد
تا هستى خويشتن فراموش نكند

خواهد كه ز شرك، عطر وحدت بويد(42)
بايد دانست كه قلب پاك جاى دريافت الهامات پاك الهى است والّا سر از شرك و گمراهى درخواهد آورد.

ب: تعليم كرامات الهى از طريق پيامبران الهى‏
خداوند كريم اكثر تعليمات كرامات الهى را از طريق پيامبران الهى براى بشر فرستاده است «كما ارسلنا فيكم رسولاً منكم يتلوا عليكم آياتنا و يزكيكم و يعلّمكم الكتاب و الحكمة و يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون»(43) پيامبرى از شما برايتان فرستاديم كه آيات ما را براى شما تلاوت كند و شما را تزكيه كند و حكمت را به شما بياموزد و آنچه كه نمى‏توانستيد به آن دست بيابيد را به شما تعليم بدهد.
آنچه كه انسان نمى‏تواند به تنهايى به دست آورد، بلكه بايد خداوند براى انسان بفرستد علوم الهى است كه از جمله آنها كرامات و اخلاقيات الهى است، همه انبياء براى تعليم كرامات اخلاقى مبعوث شدند و پيامبر اكرم، حضرت محمد صلوات اللّه عليه و آله براى تكميل آن كرامات اخلاقى برگزيده شده‏اند فلذا حضرتش فرموده‏اند: «إنما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق»(44) من براى به كمال رساندن اخلاق مبعوث شدم.
نور خدا در رسول اكرم پيدا

كرد تجلى ز وى به حيدر صفدر(45)
پيامبران الهى انسان‏ها را به سوى ايمان به خدا و اخلاق و شرافت الهى دعوت مى‏كنند، آنهايى كه طالب كرامات الهى هستند وقتى نداى پيامبران را شنيده‏اند كه دعوت به ايمان مى‏كنند به خدايشان ايمان مى‏آورند.
«ربّنا إننا سمعنا منادياً ينادى للايمان ان آمنوا بربّكم فآمنّا»(46) پروردگارا شنيديم كه منادى ندا در داد كه به پروردگارتان ايمان بياوريد و ما ايمان آورده‏ايم.
آن كه زمين و آسمانش جا نيست‏

بر عرش برين و كرسيش مأوا نيست‏
اندر دل عاشقش بگنجد اى دوست‏

ايمانست اين و غير از اين معنا نيست(47)
وقتى ايمان در قلب انسان جاى گرفت و انسان جنبه الهى يافت و خدايى شد، خداوند براى اين انسان راه كسب كرامات الهى را تا مرحله نهايى كمالات «كان قاب قوسين او أدنى»(48) باز مى‏كند، اين انسان الهى، آنقدر در كمالات بالا مى‏رود كه فاصله بين او و خدايش كمتر از فاصله قوس دو كمان مى‏شود، خداوند در اين آيه شريفه، شهود اعلاى پيامبر صلوات اللّه را بيان كرده است، اين شهود براى اولياى الهى با تفاوت مراتب وجود دارد.(49)
گر تو آدم زاده هستى “علّم الاسماء” چه شد

“قاب قوسينت” كجا رفته است “أو أدنى” چه شد
بر فراز دار فرياد “انا الحق” مى‏زنى‏

مدّعى حق طلب! “إنيت و إنا” چه شد(50)
انسان براى كسب اين مقامات و كرامات الهى بر روى زمين پاگذاشته است و اين مسير را با راهنمايى پيامبران الهى طى مى‏كند، ولى بايد بداند كه دشمن قسم خورده انسان، شيطان، هميشه در كمين است تا انسان را از طريق الهى دور كند«فبعزتك لأغوينّهم اجمعين»(51) به عزتت (خدا) سوگند، همه آدمها را گمراه مى‏كنم.
انسان براى رهايى از نقشه‏هاى شيطان بايد آن دام‏ها را بشناسد تا در آنها گرفتار نشود.
طوطى باغ محبت نرود كلبه جغد

بازفردوس كجا كلب معلم باشد؟!(52)
در اين مسير الهى تا انسان سستى نكند، شيطان نمى‏تواند گزندى به انسان برساند، انسان مافوق همه موجودات است و مى‏تواند بر تمام نقشه‏هاى شيطان غلبه بكند و آنها را براى تكامل خود قرار بدهد، چون شيطان سگ دست آموزى است كه در لبه پرتگاه گناه بسته شده است، هرگاه انسان به گناه نزديك شد شيطان پارس مى‏كند، اگر انسان از پارس او درس درستى بگيرد از گناه دور مى‏شود و الّا به شيطان نزديك مى‏شود و شيطان او را در بند خود مى‏گيرد. موانع كسب كرامت‏
براى رسيدن به كمالات انسانى و كرامات الهى بايد اول مانع‏هاى كسب كرامت را شناخت و آن صفات سلبى را از خود دور نمود تا شرايط و صلاحيت كسب كرامات الهى فراهم شود، همه آن موانع را براى رعايت اختصار در دو مانع عمده تمرّد و دنياطلبى جمع مى‏كنيم. الف – طغيان و تمرّد:
كسى كه خوى تمرّد و سركشى دارد نمى‏تواند در برابر فرمان خداوند مطيع محض باشد، اولين متمرّد شيطان بود كه در برابر دستور خداوند براى سجده با تكبّر گفت: «انا خيرٌ منه، خلقتنى من نارٍ و خلقته من طينٍ»(53) من بهتر از انسان‏ام، مرا از آتش خلق كردى و انسان را از خاك خلق نمودى.
تا كوس انا الحق بزنى خودخواهى‏

در سرّ هويتش تو ناآگاهى‏
بردار حجاب خويش از سر راه‏

با بودن آن هنوز اندر راهى(54)
انسان نيز همانند شيطان، تا خوى تمرّد و سركشى را در وجودش دارد، نمى‏تواند مطيع فرمان الهى باشد. «كلّا إن الانسان ليطغى ان رآه استغنى»(55) انسان تا اينكه دنيا و سرمايه‏اش را ديد طغيان و تمرّد مى‏نمايد و خود را بى‏نياز فرض مى‏كند، انسان بايد اول از قيدهاى ما و من دنيا آزاد بشود تا به كمالات و كرامات الهى وصل شود.
آنكه سر در كوى او نگذاشته آزاده نيست‏

آنكه جان نفكنده در درگاه او دلداده نيست‏
نيستى را برگزين اى دوست اندر راه عشق‏

رنگ هستى هركه بر رخ دارد آدم زاده نيست‏
راه و رسم عشق بيرون از حساب ما و تواست‏

آنكه هوشيار است و بيدار است مست باده نيست‏
سر نهادن بر در او پابه سر بنهادن است‏

هركه خود را هست، داند پا به سر بنهاده نيست‏
سالها بايد كه راه عشق را پيدا كنى‏

اين ره رندان ميخانه است راه ساده نيست‏
خرقه درويش همچون تاج شاهنشاهى است‏

تا جدار و خرقه دار از رنگ و بو افتاده نيست‏
تا اسير رنگ و بويى، بوى دلبر نشنوى‏

هركه اين اغلال در جانش بود آماده نيست(56)
بايد اين طغيانها و اين تمرّدها را كنار گذاشت تا جان انسان آماده كسب كمالات و كرامات الهى بشود، خداوند از انسان پرسيد:«يا ايّها الانسان ما غرّك بربّك الكريم»(57) اى انسان چه چيزى تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور ساخته است؟! اين همه غرور و سركشى در برابر خداوندى كه همه هستى از او است جز پوچى و نيستى معناى ديگرى نمى‏تواند داشته باشد.
مائيم و يكى خرقه تزوير و دگر هيچ‏

در دام ريا بسته به زنجير و دگر هيچ‏
خود بينى و خودخواهى و خودكامگى نفس‏

جان را چو روان كرده زمينگير و دگر هيچ‏
دربارگه دوست نبوديم و نديديم‏

جز نامه سربسته و تقصير و دگر هيچ‏
بگزيده خرابات و گسسته ز همه خلق‏

دل بسته به پيش آمد و تقدير و دگر هيچ‏
درويش كه درويش صفت نيست، گشايد

بر خلق خدا ديده تحقير و دگر هيچ‏
عالم كه به اخلاص نياراسته خود را

علمش به حجابى شده تفسير و دگر هيچ‏
عارف كه ز عرفان كتبى چند فراخواند

بسته است به الفاظ و تعابير و ديگر هيچ(58)
هر كس، چه گدا و چه پادشاه، چه بى سواد و چه عالم تا از طغيان من و ما بيرون نرود خود را در گرداب هيچ گرفتار كرده است، بايد از غرور و تمرّد بيرون رفت تا كرامات الهى را بدست آورد.
پيامبر اكرم صلوات اللّه عليه هنگامى كه آيه شريفه فوق را مى‏خواند، مى‏فرمود: «غرّه جهله»(59) جهل انسان او را مغرور كرده است، بايد اين جهل و ظلمت محض را كنار گذاشت و بوسيله نور معرفت الهى با راهنمايى پيامبران الهى به سوى خداوند كريم حركت كرد.
اى پير بيا به حق من پيرى كن‏

حالم ده و ديوانه زنجيرى كن‏
از دانش و عقل يار را نتوان يافت‏

از جهل در اين راه مددگيرى كن(60)
خداوند ريشه همه اين تمرّدها و سركشى‏ها را از نفس اماره مى‏داند كه انسان را به كارهاى زشت مى‏كشاند «إنّ النفس لأمارة بالسوء»(61)
فاطى اگر از طارم اعلى گذرى‏

از خاك گذشته از ثريا گذرى‏
هيهات، كه تا اسير ديو نفسى‏

از راه «دَنى» سوى «تدلىّ»گذرى(62)
انسان بايد از خوى تمرّد و طغيان در مقابل خداوند بگذرد و مطيع محض شود تا به كرامات الهى نائل آيد. ب – دنياطلبى:
دنيا كه از دَنى و دنائت گرفته شده است به معناى پستى است و در مقابل كرامت قرار دارد، البته بايد دانست كه زمين و آسمان و آنچه در آنها است مخلوق خداوند هستند و بدى ندارند «هو الذى خلق السماوات و الارض بالحق»(63) او خدايى است كه زمين و آسمان را به حقيقت خلق كرده است.
جز هستى دوست در جهان نتوان يافت‏

در نيست نشانه‏اى زجان نتوان يافت‏
در خانه اگر كس است يك حرف بس است‏

در كون و مكان به غير آن نتوان يافت(64)
و همه اين مخلوقات ثناگوى خداوند كريم هستند «تسبح له السماوات السبع و الارض و من فيهن و إن من شى‏ءٍ الا يسبّح بحمده»(65) تمام آسمان‏ها و زمين و آنچه در آنها است، همه موجودات، خداوند را تسبيح مى‏گويند.
ذرات جهان ثناى حق مى‏گويند

تسبيح كنان لقاى او مى‏جويند
ماكور دلان خامششان پنداريم‏

با ذكر فصيح راه او مى‏پويند(66)
و همه اين مخلوقات، تسبيح گويان به سوى خداوند حركت مى‏كنند.«هو الذى خلق الليل و النهار و الشمس و القمر كلٌّ فى فلك يسبحون»(67) او خدايى است كه روز و شب و خورشيد و ماه را آفريد، در حالى كه همه اينها در گردش‏اند و او را تسبيح مى‏گويند.
ذرات وجود عاشق روى ويند

با فطرت خويشتن ثناجوى ويند
ناخواسته و خواسته دلها همگى‏

هرجا كه نظر كنند در سوى ويند(68)
همه موجودات هستى سرباز خداوند هستند «و للّه جنود السموات و الارض»(69) همه آسمانها و زمين سرباز خدايند، حتى شيطان كه از درگاه خداوند رانده شده است، باز سرباز خدا است، او نمى‏تواند از دايره مخلوقات و سربازان خداوند، بيرون برود، انسان بايد از اعمال بر شيطان، براى مسير حقيقت خداى رحمان استفاده كند.
خواست شيطان بد كند با من ولى احسان نمود

از بهشتم برد بيرون بسته جانان نمود(70)
شيطان به خداوند گفت: «أرأيتك هذا الذى كرّمت علىّ»(71) تو اين انسان را بر من برترى دادى؟ «لأحتنكنّ ذرّيته الا قليلا؛(72) بجز عده كمى، همه فرزندان آدم را دهنى (لجام) مى‏زنم (و سوار مى‏شوم) همين شيطان كه دشمن قسم خورده انسان است بدون اذن خداوند نمى‏تواند كارى بكند.
زاده اسماء را با جنة المأوى چه كارى‏

در چم فردوس مى‏ماندم اگر شيطان نبودى(73)
لذا دنيا به خودى خود مذموم نيست، دنياى لهو و لعب، دنياى تفاخر و تكاثر مذموم است. «اعلموا انما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاموال و الاولاد»(74) دنياى سرگرمى و بيهودگى و بازيهاى كودكانه، آرايش و خودنمايى جوانانه، جاطلبى و فخر فروشى در اموال و اولاد كه كار زمان پيرى و كهنسالى است مذموم است، دل بستگى به دنياى زائل شدنى كه سرابى بيهوده است و داراى يكى از اين پنج خصلتى(75) است كه در آيه فوق آمده است، مذموم است، بايد با عنايت خداوند كريم از اين قيدهاى باطل رها شد و رنگ الهى گرفت.
الا يا ايها الساقى زمى پرساز جامم را

كه از جانم فرو ريزد هواى ننگ و نامم را
از آن مى ريز در جامم كه جانم را فنا سازد

برون سازد ز هستى، هسته نيرنگ و دامم را
از آن مى‏ده كه جانم را زقيد خود رها سازد

بخود گيرد زمامم را فرو ريزد مقامم را(76)
دنياى مذموم، دنياى من و ما است، كه فرد همه چيز را براى خود مى‏خواهد و خود را برتر از همه چيز و همه كس بداند.
با چشم منى جمال او نتوان ديد

با گوش تويى نغمه او كس نشنيد
اين ما و تويى مايه كورى و كرى است‏

اين بت بشكن تا شودت دوست پديد(77)
بايد از اين امور اعتبارى و زائل شدنى دنيا كه براى انسان كمال حقيقى نفسانى و كرامات واقعى نمى‏آورد(78) جدا گرديد و به واقعيات متصل شد تا به محبوب واقعى رسيد و از ايشان كسب كرامات و كمالات الهى نمود.
فاطى ز علائق جهان دل بر كن‏

از دوست شدن به اين و آن دل بركن‏
يك دوست كه آن جمال مطلق باشد

بگزين تو و از كون و مكان دل بركن(79)
خداوند دل بستگى و وابستگى به دنياى اعتبارى و موهوم و قراردادى را نكوهيده است، «ذلك متاع الحيوة الدنيا»(80) همه اينها را متاع ناچيز دنيا دانسته است، بايد از اين متاع ناچيز دنيا رها شد و به سوى حقيقت الهى حركت كرد و همه چيز را رنگ و بوى الهى داد تا ارزش و اعتبار واقعى بيابند.
عاشقان روى او را خانه و كاشانه نيست‏

مرغ بال و پرشكسته فكر باغ و لانه نيست‏
گر اسير روى اويى نيست شو پروانه شو

پاى بند ملك هستى درخور پروانه نيست‏
مى‏گساران را دل از عالم بريدن شيوه است‏

آنكه رنگ و بوى دارد لايق ميخانه نيست‏
راه علم و عقل با ديوانگى از هم جداست‏

بسته اين دانه‏ها و اين دامها ديوانه نيست‏
مست شو ديوانه شو از خويشتن بيگانه شو

آشنا با دوست راهش غير اين بيگانه نيست(81)
كسى كه گرفتار مراتب اعتبارى و وابستگى مادى دنيا شود به راه دنائت سوق مى‏يابد و از كرامت محروم مى‏شود، چون دنائت و كرامت دو مسير جداى از هم و متضاد هستند، خداوند به پيامبراكرم صلوات اللّه عليه فرمود: «وذر الذين اتخذوا دينهم لعباً و لهواً و غرّتهم الحياة الدنيا و ذكّر به ان تبسل نفس بما كسبت»(82) رها كن آنها را كه دينشان را بازيچه گرفته‏اند، و به اموال دنيا مغرور شدند و تذكرشان بده كه هر كس با اعمالش خواهد بود.
اى وازده ترّهات بس كن‏

تكرار مكرّرات بس كن‏
اى عاشق شهرت دغل باز

بس كن تو خزعبلات بس كن‏
گفتار تو از براى دنياست‏

پيگيرى مهملات بس كن‏
بردار تو دست از سرما

تكرار مكرّرات بس كن(83)
خداوند در همين دنيا و به وسيله همين دنيا مسير كرامت و دنائت را به انسان نشان داده است و انسان را در انتخاب مسير آزاد گذاشته است، «ربّنا آتنا فى الدنيا حسنة»(84) خدايا در دنيا به ما حسنه عنايت كن. كسى كه در دنيا از خداوند حسنه بخواهد و در اين مسير قرار بگيرد، در آخرت نيز در همين مسير است «و فى الآخرة حسنه»(85) اين انسان به كرامت الهى مى‏رسد. و كسى كه در اين دنيا به موهومات و دنياى مذموم سرگرم باشد، «زيّن للذين كفروا الحياة الدنيا»(86) آنها كه كافر شدند دنيا برايشان زينت داده شد. اين دسته از انسانها به اندازه همين دنياشان بهره‏مند هستند، از كرامات الهى بهره‏اى ندارند.

تو راه جنّت و فردوس را در پيش خود ديدى‏

جدا گشتى ز راه حق و پيوستى به باطل‏ها
اگر دل داده‏اى بر عالم هستى و بالاتر

بخود بستى زتار عنكبوتى بس سلاسل‏ها(87)
لذا دنيا به خودى خود نه تنها بد نيست بلكه مظهر جمال و جلال خدا است، دنيا سراسر مجراى فيض الهى است، آئينه‏دار حق و آيت حق است،(88) انسانى كه در پى حقيقت است، در همين دنيا حقايق را مى‏يابد و انسانى كه در پى متاع ناچيز دنيا است به همان متاع ناچيز مى‏رسد.
خداوند دنيا را بيهوده و بازيچه خلق نكرده است «و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما لاعبين»(89) ما آسمان و زمين و آن چه در بين آنها است را بيهوده خلق نكرده‏ايم. بلكه خداوند اينها را براى تكامل و رسيدن به كمالات و كرامات الهى خلق كرده است.
اين سرا بار افكن مى‏خوردگان راه يار است‏

با پريشان حالى و مستى و بيهوشى قرين است‏
از جهان هستى و ملك جهان بينى برون است‏

با گروه نيستى جويان عاشق، همنشين است‏
مسكن سوداگران روى يار گلعذار است‏

مركز دلدادگان آن نگار مه جبين است(90)
در اين دنيا خداوند همه شرايط را براى كسب كرامات الهى مهيا نموده است، انسان بايد از اين شرايط و امكانات براى كسب كرامات الهى استفاده كند و خود را الهى گرداند. شرايط كسب كرامت‏
انسان وقتى كه از دنائت دنيا رها شد، در واقع به صفت سلبى كرامت نائل آمده است، بايد براى كسب صفت ايجابى كرامت تلاش بكند، بهترين طريق كسب كرامات الهى، آموختن ازخداوند كريم است «فانّ ربى غنىٌّ كريم»(91) پروردگارم بى‏نياز و بخشنده است، بايد فقط از درگاه خداوند تقاضاى كرامت و شرافت نمود.
فخر است براى من فقير تو شدن‏

از خويشتن گسستن و اسير تو شدن‏
طوفان زده بلاى قهرت بودن‏

يكتا هدف كمان و تير تو شدن(92)
بايد از خداوند كريم تقاضاى كرم نمود«و جعلنى من المكرمين»(93) خداوندا ما را جزء آنهايى قرار ده كه به آنها كرم نموده‏اى، وقتى از خداوند كريم، كرم را بخواهيم، او كريمانه و بدون هيچ چشم داشتى، كرامت را همراه با عزت و شرافت عطا مى‏كند.
برخاست زعاشقى صفيرى‏

مى‏خواست ز دوست دستگيرى‏
او را به شرابخانه آورد

تا توبه كند به دست پيرى‏
از عشق دگر سخن نگويد

تازنده كند دلش فقيرى‏
اى نقطه عطف راز هستى‏

برگير ز دوست جام مستى(94)
خداوند كريم، كتاب كرامت (قرآن) را به وسيله ملائك مكرم بر رسول اكرم(ص) نازل نمود، «بايدى سفرة كرام بررة»(95)
جامى بنوش و بر در ميخانه شادباش‏

در ياد آن فرشته كه توفيق داد باش(96)
هر كس كه اراده كرامات الهى را كرده باشد با اين كتاب مكرم به سوى خداوند كريم حركت مى‏نمايد«فمن شاء ذكره فى صحف مكرمه، مرفوعة مطهرة»(97) از كتاب كريم(قرآن) و بلند مرتبه و پاك هر كس بخواهد پند مى‏گيرد.
قطره باده زجام كرمت نوشيدم‏

جانم از موج غمت همقدم دريا شد
مژده وصل به رندان خرابات رسيد

ناگهان غلغله و رقص و طرب برپا شد(98)
اين كتاب كرامت و انسان ساز، پيروانش را از ظلمت به نور هدايت مى‏كند«كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور»(99) كتابى كه بر تو (پيامبر صلوات اللّه عليك) نازل كرديم براى خارج كردن همه مردم از ظلمت به سوى نور است. و آن نور چيزى جز حقانيت و كرامت الهى نيست.«اللّه نور السموات و الارض»(100) خداوند نور آسمانها و زمين است.
غير از در دوست در جهان كى يابى‏

جز او به زمين و آسمان كى يابى‏
او نور زمين و آسمانها باشد

قرآن گويد، چنان نشان كى يابى(101)
خلاصه كلام اينكه انسان براى رسيدن به كرامات الهى بايد خود را از طريق قرآن در مسير الهى قرار بدهد تا خداوند او را با عزت و احترام به جلو ببرد.
امواج حسن دوست چودرياى بى‏كران‏

اين مست تشنه كام غمش دركرانه است‏
ميخانه در هواى وصالش طرب كنان‏

مطرب به رقص و شادى و چنگ و چغانه است(102)
اين انسانى كه به سوى كرامات الهى حركت كرده است در واقع با همه هستى به سوى خداوند كريم مى‏روند و همه غرق در درياى كرامات الهى هستند. انسان كامل‏
انسانى كه در مسير كرامات الهى واقع شد در همين دنيا به آنجا مى‏رسد كه «كلّما دخل عليها زكريا المحراب وجد عندها رزقا»(103) هرگاه زكرياى پيامبر(ع) به محراب (محل عبادت) مريم عذرا(س) مى‏رفت در نزدش رزق شگفت آور مى‏يافت، خداوند كريم در همين دنيا روزى بهشتى به انسان مى‏رساند و سالك الى اللّه در اين طريق به آنجا مى‏رسد كه: «سبحان الذى أسرى بعبده ليلاً من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى»(104) منزّه است خداى كه پيامبرش را در يك شب از مسجد الحرام(مكه) به مسجد الاقصى(قدس) برد و از آنجا پيامبرش را به عرش اعلاء برد،«و هو بالافق الاعلى، ثمّ دنا فتدلىّ، فكان قاب قوسين او ادنى»(105) و آن رسول در افق اعلاى كمال بود، آنگاه نزديك آمد بر او (به وحى حق) نازل گرديد(نزديكى كه) با او به قدر قوس و دو كمان يا نزديك‏تر از آن شد. رسول اللّه صلوات اللّه عليه در آنجا حقيقت وحى را ديد، هم چنان كه حضرت ابراهيم عليه‏السلام ملكوت آسمان و زمين را ديد.(106)
انسان در مسير الهى آنقدر پيش مى‏رود كه به درجه نهايى كمالات انسانى مى‏رسد و جانشين خداوند در زمين مى‏گردد، «إنى جاعل فى الارض خليفة»(107) من در زمين براى خود جانشين قرار خواهم داد.
امام خمينى فرمود: همه اين مقامات با تقواى الهى حاصل مى‏شود، كرامت در پناه تقوى و برترى به اخلاق فاضله و اعمال صالحه است،(108) إن اكرمكم عند اللّه اتقاكم»(109) با كرامت‏ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست، كرامت با تقوى حاصل مى‏شود، هرچه تقوى بيشتر باشد كرامت بيشتر خواهد بود، هيچ استثنايى وجود ندارد، پيغمبر اكرم(ص) براى اين كه اتقاى ناس بود، اكرم ناس بود، اميرالمؤمنين براى اينكه بعد از رسول اللّه اتقى الناس بود، اكرم الناس بود، نسب و سبب در كار نيست.(110) اسلام براى هيچ گروهى ويژگى خاصى قرار نداده، تقوا و تعهد به اسلام تنها ويژگى و برترى براى كرامت انسان است.(111)
انسان كه اشرف مخلوقات خداوند است، رمز جاودانى‏اش تقواى الهى است كه در پناه آن به كرامات الهى نائل مى‏شود و جانشين خداوند بر زمين مى‏گردد.
اى صوت رساى آسمانى‏

اى رمز نداى جاودانى‏
اى قلّه كوه عشق و عاشق‏

وى مرشد ظاهر و نهانى‏
اى جلوه كامل اناالحق‏

در عرش مرفّع جهانى‏
اى نقطه عطف راز هستى‏

برگير ز دوست جام مستى(112)
انسان كامل نقطه عطف راز هستى است، به اميد رسيدن بشريت به كمالات و كرامات اعلاى انسانى كه در آن روز همه انسان‏ها الهى باشند. پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. ابن منظور، لسان العرب، ج 12، بيروت داراحياء التراث العربى، الاولى 1408، ص 79 – 75؛ لويس معلوف، المنجد، ج 1، تهران، اسماعيليان، دوم، بى تا، ص 682؛ خليل جرّ، فرهنگ لاردس، مترجم، طبيبيان، حميد، تهران، امير كبير، دوم 1376، ص 1711. 2. جوادى آملى، عبداللّه كرامت در قرآن، تهران، مركز نشر فرهنگى رجا، سوم 1372، ص‏7. 3. سوره علق، آيه 3. 4. سوره رحمان، آيه 78. 5. امام خمينى، ديوان امام، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، بيست و سوم، 1378، ص 172. 6. مناجات امام حسين عليه السلام. 7. زيارت اربعين امام حسين عليه السلام. 8. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 217. 9. جوادى آملى، كرامت در قرآن، ص 899. 10. سوره حجرات، آيه 29 ؛ سوره ص، آيات 72 و 71. 11. همان. 12. همان. 13. همان. 14. سوره مؤمنون، آيه 14. 15. سوره بقره، آيه 30. 16. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 303. 17. سوره اسراء، آيه 70. 18. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 287. 19. سوره اسراء، آيه 70. 20. جوادى آملى، كرامت در قرآن، پيشين، ص 18. 21. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 221. 22. سوره الرحمن، آيه 4 و 3. 23. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج 1، تهران، دارالكتب الاسلاميه، سى و يكم، 1373، ص 178. 24. سوره علق، آيه 5 – 3. 25. امام خمينى، صحيفه امام، ج 13، تهران، مؤسسه تنظيم نشر آثار امام، دوم 1379، ص 448. 26. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 168. 27. سوره بقره، آيات 33 – 31. 28. همان. 29. همان. 30. همان. 31. همان. 32. امام خمينى، شرح جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، پنجم 1380، ص 264 و 263. 33. سوره ص، آيه 76 و اعراف آيه 12. 34. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 207. 35. همان، ص 127. 36. سوره شمس، آيه 7 و 6. 37. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 85. 38. سوره نور، آيه 51. 39. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 42. 40. همان، ص 306. 41. سوره بقره، آيه 30. 42. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 215. 43. سوره بقره، آيه 151. 44. شيخ طبرسى، مكارم الاخلاق، بى جا، منشورات الشريف الرضى، السادس 1392 ق، ص 8. 45. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 254. 46. سوره آل عمران، آيه 193. 47. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 199. 48. سوره نجم، آيه 8. 49. مكارم شيرازى، ناصر، ج 22، پيشين، ص 491. 50. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 94. 51. سوره ص، آيه 82. 52. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 86. 53. سوره اعراف، آيه 12، سوره ص، آيه 76. 54. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 248. 55. سوره علق، آيه 7 و 6. 56. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 70. 57. سوره انفطار، آيه 6. 58. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 74. 59. شيخ طبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 10، بيروت، دارالمعرفة، بى تا، ص 682. 60. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 233. 61. سوره يوسف، آيه 53. 62. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 244. 63. سوره انعام، آيه 37. 64. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 201. 65. سوره اسراء، آيه 44. 66. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 211. 67. سوره انبياء، آيه 33. 68. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 212. 69. سوره فتح، آيات 7 و 4. 70. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 115. 71. سوره اسراء، آيه 62. 72. همان. 73. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 180. 74. سوره حديد، آيه 20. 75. علامه طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، ج 19، ترجمه سيد محمد باقر موسوى، بنياد علمى و فكرى علامه طباطبايى، اول 1363، ص 339. 76. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 40. 77. همان، ص 214. 78. علّامه طباطبايى، ج 19، پيشين، ص 339. 79. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 232. 80. سوره آل عمران، آيه 14. 81. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 72. 82. سوره انعام، آيه 70. 83. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 308. 84. سوره بقره، آيه 201. 85. همان. 86. همان، آيه 212. 87. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 46. 88. جوادى آملى، عبداللّه، تفسير موضوعى قرآن مجيد، ج 2، بى جا، نشر فرهنگى رجا، دوم 1363، ص 583 و 582. 89. سوره انبياء، آيه 16. 90. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 60. 91. سوره نمل، آيه 40. 92. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 230. 93. سوره يس، آيه 27. 94. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 288. 95. سوره عبس، آيه 16 و 15. 96. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 129. 97. سوره عبس، آيات 14 – 12. 98. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 88. 99. سوره ابراهيم، آيه 1. 100. سوره نور، آيه 35. 101. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 241. 102. همان، ص 61. 103. سوره آل عمران، ص 37. 104. سوره اسراء، آيه 1. 105. سوره نجم، آيه 9 – 7. 106. جوادى آملى، عبداللّه، تفسير موضوعى قرآن مجيد، ج 2، ص 673. 107. سوره بقره، آيه 30. 108. امام خمينى، صحيفه امام،ج 6، پيشين، ص 453. 109. سوره حجرات، آيه 13. 110. امام خمينى، صحيفه امام،ج 6، پيشين، ص 314. 111. امام خمينى، صحيفه امام،ج 10، پيشين، ص 291. 112. امام خمينى، ديوان امام، پيشين، ص 289.