مربيان و آموزش و پرورش كودكان‏

آخرين قسمت‏
نمونه‏هاى ارزنده و آموزنده‏

قرآن مجيد و حديث پايه و اساس فلسفه تعليم و تربيت اسلامى را تشكيل مى‏دهد و در اسلام هدف از علم هر آن چيزى است كه با موضوعات دينى پيوستگى دارد و منشأ و منبع آن قرآن و سنت است و بسيارى از مربيان دوره اوليه همان قاريان و حافظان قرآن كريم بودند، دانشمندان جهان اسلام با توجه به اين كه شالوده آموزش و پرورش اسلامى بر اين دو محور است نظريات تربيتى خود را در خصوص فراگيرى كتاب آسمانى اسلام در دوران كودكى اعلام داشته‏اند و برخى از فقيهان بر استحباب و حتى وجوب آموزش قرآن به اطفال فتوا دادند و گفتند: اگر كودك قرآن را فرا گيرد بالغ شود آن سان كه بر چگونگى نماز خواندنش وقوف دارد و حفظ قرآن در كودكى به مراتب از حفظ آن در سنين بزرگسالى برتر است و در خاطر كودك پيوند، نفوذ و ثبات افزون‏ترى خواهد يافت.(1) آنان به ابن عباس شاگرد حضرت على(ع) استدلال مى‏نمايند كه وقتى رسول اكرم(ص) رحلت يافت وى با وجود آن كه كودكى بيش نبود سوره‏هاى اواخر قرآن را ياد گرفته بود و در حافظه داشت.(2) ابن سحنون (160 – 240 ه.ق) از علماى مسلمان كه در خصوص تعليم و تربيت اسلامى اظهار نظر نموده و اثرى به نام آداب المعلمين دارد يادآور مى‏شود: «آموزش قرآن بايد از سنين طفوليت شروع شود چون در اين سال‏ها قرآن با گوش و خون كودك عجين خواهد شد…»(3) ابوعلى سينا كه عقيده دارد تربيت اخلاقى كودك با گرفته شدن او از شير آغاز مى‏گردد خاطرنشان مى‏نمايد: زمانى كه كودك توانايى حرف زدن و درك گفتار را بدست آورد آماده پذيرش تلقين است و لذا بايد قرآن و اصول واجبات دينى به وى آموخته شود. ابن سينا خود اين مراحل را طى كرده و در پنج سالگى برنامه فوق را ياد گرفته بود.(4)
غزالى معتقد است در كار تحصيل كودك بايد نهايت دقت به عمل آيد، علوم ارزنده و مورد لزوم به وى آموخته شود، در آموزش او روش صحيح جهت نيل به هدف انتخاب گردد، در جهت انجام اين امر در آغاز انتخاب معلم پرهيزگار و دلسوز و آگاه اهميت اساسى دارد معلم بايد قرآن، حديث، حكايت پارسيان…(را) به كودك ياد بدهد، وى تأكيد مى‏كند هدف از تعليم و تربيت كودك آمادگى كامل بخشيدن به كودك در اطاعت از حق تعالى است.(5)
عبدالرحمن بن خلدون(732 – 808 ه.ق) مى‏نويسد:
«… در آغاز لازم است به كودكان قرآن تعليم شود كه آموزش قرآن يكى از شعائر دينى است. آيات قرآن و پاره‏اى از متون حديث سبب فزونى و تحكيم مبانى ايمان مى‏گردد. بنابر اين بايد قرآن به منزله اساس و مبناى تعليم قرار گيرد و ديگر ملكاتى كه محصّل ياد مى‏گيرد همه مبتنى بر آن خواهد بود. تعليم در خردسالى به جهت آن كه در روح و جان طفل رسوخ مى‏نمايد، بيشتر مؤثر است و چنين تعليمى اصل و پايه تحصيلات آتى قرار مى‏گيرد زيرا هر آنچه نخست و در آغاز در دل نقش گيرد پايه و مبناى ملكات به شمار مى‏آيد و كسى كه تعليم و تربيت او بر آن پايه بنا گردد درست بر همان پايه و شيوه پرورش خواهد يافت…»(6)
وى درباره قرآن و دليل محور قرار گرفتن آن در جريان تعليم مى‏گويد:
«…علت اين كه بر اين جارى شده كه بخصوص قرآن را در تعليم بر ديگر مواد مقدم مى‏دارند از نظر برگزيدن تبرك و ثواب و هم از بيم آن است كه مبادا در نتيجه پيش آمدهايى كه براى فرزندان در دوره جنون كودكى پيش مى‏آيد مانند آفات (گوناگون) و جدايى از كسب دانش (ترك تحصيل) فرصت ياد گرفتن قرآن را از دست بدهند.
زيرا فرزند تا هنگامى كه صغير است و تحت تكفل پدر و مادر، مطيع فرمان آنهاست، ولى هنگامى كه از مرحله بلوغ درگذرد و خود را از زير فرمان اجبارى پدر و مادرها رها بيابد چه بسا كه غرور جوانى او را در پرتگاه بيكارى و تنبلى فرو افكند، از اين رو در دوره تكفل فرزند… مغتنم مى‏شمرند كه او را به خواندن قرآن وا دارند تا مبادا اين دوره سپرى شود و در اين امر تهيدست بارآيد…»(7)
اهميت و برترى آموزش قرآن بر ساير موارد مورد تأكيد و عنايت غالب متفكران مسلمان بوده است و برخى به لوازم فراگيرى قرآن تأكيد كرده‏اند چنانكه ابو على سينا به آموختن قواعد عربى به كودك توصيه مى‏كند.(8) عدّه‏اى نيز مى‏گويند از ابزار ديگر يادگيرى قرآن خط است آن گونه كه قابس از ابن سحنون نقل مى‏كند: شايسته است معلم، كودكان را اِعراب قرآن بياموزد و اين براى او ضرورى است و علاوه بر آن تعليم خط نيكو و شكل و هجاء از جمله لوازم معلمى است.(9) البته اهتمام به زيبايى خط و تعليم آن در برخى از بلاد اسلامى از جمله شمال آفريقا مرسوم بوده است و مردمان نواحى شرق جهان اسلام فراگيرى قرآن را با تعليم خط در نياميخته‏اند.(10) از اين روست كه مشاهده مى‏شود در آثار ابوعلى سينا، امام محمد غزالى و خواجه نصيرالدين طوسى سخن از تعليم خط به اطفال وجود ندارد.(11)
ابن جبير مى‏نويسد: در بسيارى از مناطق، تعليم قرآن غير از خواندن و نوشتن است و شاگرد درس قرآن را مى‏گيرد و خط را نيز جداگانه مى‏آموزد. معلم خط نيز فقط خط تعليم مى‏كند و به عنوان خوشنويس قابليت و معروفيت دارد.(12) ابن بطوطه هم اين نكته را مورد توجه قرار داده است:
معلم خط غير از معلم قرآن است اولى ضمن تدريس اشعار به كار مشخصى نيز مى‏پردازد اما كسى كه كار تعليم قرآن را به عهده دارد به جهت حرمت و احترام قرآن به امور ديگر نمى‏پردازد كودك پس از آموزش قرآن به خط و مشق آن مى‏پرداخت و معلم خط چيز ديگرى تعليم نمى‏داد.(13)
يكى از مراكزى كه به كودكان قرآن مى‏آموخت مكتب خانه‏هاست، براى تعليم كودك در اين مراكز سن و سال معلوم و معينى موجود نيست و به والدين و اراده فرزندان آنان وابستگى داشت، غالباً كودك را به محض درك و تميز به مكتب مى‏فرستادند، گفته مى‏شود كه امين فرزند هارون الرشيد در چهارسالگى شروع به‏آموزش كرد، اساس و پايه تعليم و تربيت در مكتب‏ها را قرآن تشكيل مى‏داد آموزش با قرآن آغاز مى‏شد و دوره حفظ آن سه سال طول مى‏كشيد در تلفظ و قرائت قرآن دقت مى‏شد و معلمان انتظار داشتند كودكان روخوانى را صحيح بخوانند زيرا غلط خواندن كلام خدا را گناه مى‏دانستند، در مكتب خانه‏ها بدون تعليم و آموزش قرآن هر تلاش ديگرى را بى معنا و نامفهوم به حساب مى‏آوردند.(14)
در شرح حال بزرگان علم و عرفان نيز غالباً ديده مى‏شود كه آنان در هنگام كودكى به تعلم و حفظ قرآن اشتغال داشته‏اند. خواجه عبداللّه انصارى در شرح حال خود نوشته است: در هنگام كودكى به مقرى شدمى و قرآن خواندمى و چون بازآمدمى به درس شدمى.(15) مصلح‏الدين سعدى شيرازى به اين دوران اشاره دارد: «ياد دارم كه در ايام طفوليت متعبد بوده و شب خيز و مولع زهد و پرهيز، شبى در خدمت پدر نشسته بودم و همه شب ديده بر هم نبسته و مصحف عزيز بر كنار گرفته.»(16) ابو على سينا، محى الدين عربى و محمد جرير طبرى، صاحب تفسير و تاريخ، در پايان هفت ساله اول زندگى آموزش قرآن را به پايان رسانيده بودند و اين ويژگى مؤيّد آن است كه دانشوران مذكور در سنين قبل از آن به فراگيرى اين كتاب آسمانى اهتمام ورزيده‏اند.(17) دكتر ذبيح اللّه صفا مى‏نويسد:
«اولين چيزى كه در مكتب مى‏آموختند خواندن و نوشتن بود و لفظ مكتب و كتاب خود مؤيّد اين معناست كه كودكان را در آنها نوشتن و بالنتيجه خواندن مى‏آموختند، پس از اين مرحله اولين چيزى كه اطفال بايد بخوانند قرآن بود، تعليم قرآن از آن جهت كه كتاب مقدّس دينى است در تمام مكاتب معمول و متداول بود زيرا بر هر مسلم اطلاع بر قرآن فرض است…»(18)
گلدزيهر (GOLDZIHER) كه در دانشنامه اديان و اخلاق مطالبى درباره آموزش و پرورش اسلامى نوشته است، به هنگام بحث از آموزش مقدماتى در اسلام كوشيده است ثابت كند كه مكتبهاى آموزش دهنده قرآن به آغاز اسلام باز مى‏گردد اما دكتر احمد شلبى استاد تاريخ و تمدّن اسلامى در دانشگاه قاهره اين ادعا را مورد تأمّل قرار مى‏دهد و مى‏گويد: به باور من اين نهاد و جايگاه (مكتب براى آموزش قرآن و مقدمات دينى) در روزگارى واپسين بنياد يافت.(19) وى مى‏افزايد: در صدر اسلام كودكان همراه با بزرگسالان به حلقه‏هاى در مسجدها مى‏پيوستند، ابن عباس در شمار اين اطفال بود، غالب خردسالان قرآن را يا از پدران خود مى‏آموختند و يا از آموزگاران خصوصى.(20)
در قرون معاصر نيز كودكان نزد مادر يا بانوانى به نام ملاباجى به فراگيرى قرآن مبادرت مى‏نمودند، مقام معظم رهبرى حضرت آية اللّه خامنه‏اى در خاطرات ارزنده خويش، يادآور شده‏اند:
«…مادرم يك خانم بسيار فهميده، با سواد، كتابخوان، داراى ذوق شعرى و هنرى و با قرآن كاملاً آشنا بود و صداى خوشى هم داشت. ما وقتى بچه بوديم همه مى‏نشستيم و مادرم قرآن مى‏خواند. خيلى هم قرآن را شيرين و قشنگ مى‏خواند، ماها دورش جمع مى‏شديم و براى ما به مناسبت، آيه هايى را كه در مورد زندگى پيامبران هست مى‏گفت… در سنين قبل از مدرسه شايد چهار سال يا پنج سالم بود كه من و برادر بزرگترم را با هم در مكتب دخترانه گذاشتند يعنى مكتبى كه معلمش زن بود و بيشتر دختر بودند، چند نفر پسر هم بودند البته من خيلى كوچك بودم… گذاشته بودند كه ما قرآن ياد بگيريم چون در مكتب‏ها معمولاً قرآن درس مى‏دادند…»(21)
شهيد دكتر محمد جواد باهنر در زندگينامه خود نوشت خويش نيز به اين نكته اشاره كرده و گفته است:
«…من از كودكى در سن پنج سالگى به مكتب خانه‏اى سپرده شدم كه نزديك منزلمان بود…و همين پيش آمد مكتب خانه بسيار خير بود، براى اين كه در همين مكتب خانه بانوى متدينه‏اى بود كه قرآن را نزد ايشان مى‏خواندم…»(22)
وقتى كه از علامه محمد تقى جعفرى پرسيدند از مادرتان چه خاطره‏اى داريد؟ در پاسخ گفت: مادرم با سواد بود و جوان هم از دنيا رفت، نخستين بار او قرآن را به من ياد داد. حتى يادم مى‏آيد وقتى با او به مشهد مى‏رفتيم در طول راه قرآن مى‏خواند و ميان راه كه براى استراحت و نماز توقف كرديم، فرزندانش را دور خودش جمع كرد و يك سوره قرآن را به ما تعليم داد.(23) به دليل آن كه علامه جعفرى نزد مادرش مقدارى قرآن و مقدمات ادبيات خواند براى ورود به كلاس بالاتر آمادگى پيدا كرد و معلمان او متوجه شدند كه تعليماتى را كه در كلاس‏هاى اول تا سوم بايد فراگيران بياموزند وى آموخته است از اين جهت به جاى كلاس اول دبستان او را به كلاس چهارم مى‏برند.(24)
حجةالاسلام و المسلمين نصر اللّه شاه آبادى – فرزند آية اللّه شاه آبادى (استاد عرفان حضرت امام خمينى (ره)) مى‏گويد: آشنايى من با حضرت امام از طفوليت يعنى زمانى كه چهار يا پنج ساله بودم آغاز شد در آن زمان ايشان در مجلس درس پدرم شركت مى‏كردند و من كه طفلى بيش نبودم در مكتب، نزد ملاباجى درس قرآن مى‏خواندم.(25) آية اللّه سيد على علوى در زندگى نامه‏اى كه به سفارش آقاى مصطفى فيض كاشانى به نگارش درآورده است، مى‏گويد: به ياد دارم كه نزد ملّا خانمى كه قرآن تعليم مى‏داد، قرآن را ختم نمودم و جشنى گرفته شد كه مادر و عمّه‏ام و خانم‏هاى ديگر حضور داشتند.(26)
استاد جلال الدين همايى از سن چهار پنج سالگى درس خواندن را آغاز كرد، در اين سن اندك پدر و مادرش او را به درس و مشق واداشتند، درسى را كه پدر مى‏داد مادر براى فراگيرى بيشتر تكرار مى‏كرد. در نزد مادر خواندن قرآن و…را فرا گرفت و پس از آمادگى‏هاى مقدّماتى كه در منزل بدست آورد به مكتب خانه رفت و نزد بانويى پرهيزگار، صالح و عابد به نام نبات بيگم مشهور به ملّا باجى علاوه بر اصول و فروع دين و آداب وضو، نماز و روزه، كتاب عمّ جزء را آموخت.(27) مرحوم استاد همايى خود در خاطره‏اى خواندنى، يادآور مى‏شود:
«من در مدت قليلى در مكتب ملاباجى عم جزء را تمام كردم و به خاطر دارم كه پس از اتمام آن مادرم شخصاً به مكتب آمد و يك كلّه قند شهرى با يك دست لباس زنانه با بشقابى نقل بادام به ملاباجى هديه كرد.»(28)
دكتر عباس زرياب خويى، محقق و استاد دانشگاه در سن پنج سالگى به آموزگار محل سكونت خود كه بانويى به نام ملاكبرى بود سپرده شد تا قرآن فرا گيرد، خودش در اين باره گويد:
«… در آن زمان معمول بود كه كودكى را كه قرآن تمام كرده بود با تشريفات و سوار بر اسب از خانه آموزگار به خانه خود مى‏بردند و چاى و شيرينى مى‏دادند درباره من همين تشريفات انجام شد و كودكان در پيش اسب من سرود خوانان مرا به خانه مى‏بردند.»(29)
جعفر ابراهيمى (شاهد) داستان نويس معاصر نيز در اين مورد به نكته‏اى جالب اشاره مى‏نمايد:
«…حدود سى و پنج سال قبل در دهى نزديك اردبيل كه فاقد مدرسه بود بچه‏ها نزد زنى به نام سيده زبيده مى‏رفتند و قرآن ياد مى‏گرفتند. مكتب خانه او در بقالى شوهرش روى سكوى بزرگى در انتهاى دكّان بود. آن زن از دوپا فلج بود. دو سه هفته نزد ايشان درس خواندم…»(30)
نوجوان حافظ قرآن يعنى دكتر سيد محمد حسين طباطبايى كه به لقب علم الهدى مفتخر است در خانه‏اى ديده به جهان گشود كه در واقع يك محيط آموزشى و تربيتى براى پرورش‏هاى دينى و قرآنى وى بود، او از آغازين روزهاى زندگى كودكانه‏اش با نواى دل‏انگيز و جانبخش قرآن در آغوش مادر روبرو گرديد و افزون بر روح كودكانه گوشهايش با اين بانگ ملكوتى و پرشكوه معنوى انس گرفت وى آخرين جزء قرآن شريف و سوره‏هاى كوتاه آن را از مادر مهربانش آموخت و بيست و نه جزء ديگر را به تدريج از مربى دوم خود – پدر بزرگوارش – آموخت و در ششمين بهار زندگى‏اش به صورت خردسال‏ترين حافظ تمامى آيات قرآن، مترجم آيات الهى، نخستين كودكى كه مى‏تواند همه نيازها و سخن‏هاى روزمره خود را با كمك از آيات قرآنى بيان كند، نخستين حافظ خردسالى كه توانست پيوند ميان آيات را دريابد و آنها را توسط يكديگر تفسير و پيام آنها را به روشنى بيان كند و در هفتمين بهار زندگى به خاطر هوش سرشار، حفظ قرآن و نبوغ ويژه در اين مورد دكتراى افتخارى خود را از يكى از دانشگاههاى انگلستان دريافت دارد، جلوه كند.(31)
رقيّه محمدى در همان هنگامى كه نوزادى بيش نبود بانواى دل‏انگيز و روح بخش قرآن انس يافت كمتر از سه سال داشت كه در كنار برادرانش نشسته و آيات قرآن را مى‏شنيد و حفظ مى‏كرد تا اين كه ظرف مدت كوتاهى توانست علاوه بر فراگيرى قرآن و تلاوت آن، شش سوره از جزء آخر قرآن را حفظ نمايد. سرانجام وى در شب تولد حضرت امام حسن عسگرى (ع) و درسن شش سالگى قرآن كريم را به طور كامل به حافظه خويش سپرد و از آن پس در رديف خردسال‏ترين حافظان كلّ قرآن قرار گرفت، البته اين توفيق از الطاف الهى و توجهات ائمه اطهار(ع) مى‏باشد، او هم توانست دكتراى افتخارى دانشگاه اسلامى حجاز در انگليس را به خود اختصاص دهد.(32)
ظرافت‏ها و دقت‏ها

بنا به فرمايش خاتم پيامبران حضرت محمدمصطفى (ص) كودك در هفت سال اول زندگى حالت سيادت دارد و سرور والدين است و حالت فرمانروايى در رفتار و اعمال وى مشاهده مى‏گردد و پدر و مادر بايد صميمانه خواسته‏هاى او را اجابت كنند.(33) اصولاً پايه و مايه آرامش‏هاى دوران بعدى كودك مرهون بهره‏گيرى و غناى وى از آزادى و تجربه دوران سيادت اوست و لذا رسول اكرم(ص) فرموده‏اند: چه خوب است كودك در خردسالى پرتحرك و داراى جنب و جوش باشد تا در بزرگسالى آرام و خويشتن دار گردد.(34) حضرت على (ع) نيز فرموده‏اند: فرزند شما در هفت سال اول برگ خوشبوى بر ساقه درخت وجود شماست.(35) و به فرمايش امام صادق(ع) دوست دارد بازى و جست و خيز نمايد.(36) و چيزهايى جديد از زندگى را تجربه و كشف كند از اين جهت مايل است به هرچيزى كه در اطرافش مشاهده مى‏كند دست بزند و با حواس خويش آن را بيازمايد، آزادى در استفاده و بهره‏گيرى از حواس و عضلات است كه موجب خلاقيت، رشد و شكوفايى حسى و حركتى كودك مى‏شود و نبايد كارى كرد كه به سيادت و آقايى او لطمه‏اى وارد شود اگر واكنش‏ها و رفتار والدين در اين دوران در قبال كودك به اندازه و به موقع صورت پذيرد كودك از تعادل روانى، اخلاقى و هماهنگى شخصيتى برخوردار مى‏شود.(37)
كه اين ويژگى‏ها مى‏تواند در تربيت دينى و گرايش‏هاى معنوى اطفال بسيار تأثير گذار باشد.
ماكارنكو مى‏گويد: «در حقيقت بخش اساسى تربيت تا پنج سالگى انجام مى‏گيرد… به طور كلى مى‏توان گفت در اين سن شما از گل هايى بهره بردارى مى‏كنيد كه مدت پنج سال آن را پرورش داده‏ايد بدين جهت موضوع رعايت اعتدال بين سخت‏گيرى و نرمش تا پنج سالگى كار بسيار مهمى است… البته دادن آزادى بى حد و حصر به كودك چندان خوشايند نيست ولى اگر موظف گردد در هر كارى نظر والدين را جويا شود و از آنان اجازه بگيرد و فقط به گفته آنان عمل كند ديگر جايى براى ابتكار و مهارت باقى نمى‏ماند…»(38)
ماريامونتسورى هم عقيده دارد: بايستى از همان روزهاى اول به انگيزش و علايق معنوى كودك اهميت بدهيم و طرز ارزش گذارى نسبت به اطفال را بياموزيم و براى تمام فعاليت‏هاى معقولى كه طفل جذب آنها شده و سعى در درك و فهم آنها دارد ارزش و اعتبار قائل شويم.(39)
تربيت‏هاى دينى از ديدگاه اسلام از زمان بعد از ولادت در كودكان امكان دارد و بايد شروع شود. رسول اكرم(ص) فرموده‏اند: اطفال را براى گريستن نزنيد زيرا گريه آنها تا چهار ماه شهادت به توحيد است و چهار ماه صلوات و دعاى بر پيامبر و چهار ماه دعا براى والدين خود مى‏باشد.(40)
درست است كه طفل معانى كلمات و جملات را نمى‏فهمد ولى روح و روانش براى ادراك و تأثر آمادگى دارند، كودكى كه در آغاز زندگى و ادامه آن در يك محيط دينى پرورش يافته و گوشش با آهنگ دلرباى تلاوت آيات قرآن و نام‏هاى خداوند آشنا شده و چشمش با مشاهده مراسم دينى و اعمال عبادى خو گرفته براى پذيرش تربيت‏هاى دينى آمادگى بسيار خوبى دارد و جوانه‏هاى فضيلت در اعماق وجودش رويش مسرّت بارى را آغاز مى‏كنند. كودكى كه در يك خانواده متدين زندگى مى‏كند معمولاً در سنين چهار سالگى كه به اصطلاح سن چراها ناميده مى‏شود به خدا توجه پيدا مى‏كند و از حرف و سؤالاتش پيداست كه فطرت خداجويى او بيدار گشته و مى‏خواهد در اين‏باره اطلاعات افزون‏ترى بدست آورد، در اين دوران بايد در تكميل عقايد فرزندان احساس مسؤوليت كرد و به پرسش و چراهاى كودكان پاسخ‏هاى صحيح و قابل درك براى آنها داد.(41)
وظيفه مربيان است كه بچه‏ها را در اين سنين بطور مستقيم مورد خطاب و عتاب قرار ندهند و يا كمتر به آنان امر و نهى كنند، موعظه و نصيحت و سخنرانى اثر چندانى در تصحيح رفتار كودكان ندارد و مسايل اخلاقى و دينى بايد با بيان ساده و در حين فعاليت‏هاى روزانه، هفتگى و ماهانه آموخته شود، بيشتر مفاهيم قرآنى و روايى در حين آموزش‏ها، سرودها و اشعار قابل آموختن است زيرا كودكان كلمات آهنگ دار و موزون را بخوبى فرا مى‏گيرند، مربى با توجه به رغبت‏ها و توانايى كودكان مفاهيم اعتقادى را غير مستقيم آموزش مى‏دهد. كودكان با اين مطالب به نيايش و مناجات با خدا مى‏پردازند، كلمات را مى‏آموزند و از آهنگ‏ها لذت مى‏برند و در آينده به مفاهيم پى خواهند برد.(42)
تعاليم اسلامى بيانگر آن است كه قبل از آن كه عقل كودك به فعليت برسد و قادر به درك مطالب علمى گردد داراى فطرت توحيدى و عواطف اخلاقى است و بنابراين براى پذيرش تربيت دينى آماده مى‏باشد، اولياء و مربيان بايد به ارزش اين فرصت مهم توجه كنند و از چنين گنج درونى كودك حداكثر استفاده را بنمايند و از اوان طفوليت، در روان وى، ايمان به خدا و سجاياى اخلاقى را پرورش دهند و قبل از آنكه به خوبى شكفته شود و در راه تحصيل علم و درك حقايق فكرى قدم بردارد طفلى پاك نهاد، با ايمان، خوش اخلاق و مورد اعتماد بار آمده باشد. ريموند بيچ در اين باره مى‏نويسد: «…والدين و مربيان بايد متوجه باشند كه در راه تربيت كودك مذهب بزرگترين يار و مددكار آنهاست، ايمان و اعتقاد مشعلى است كه تاريكترين راه را روشن مى‏كند، وجدان‏ها را حساس و بيدار مى‏سازد هركجا كه منحرفى وجود داشته باشد او را به آسانى به سوى راستى رهبرى مى‏كند.»(43)
الكسيس كارل نيز گوشزد مى‏نمايد:
«…آنچه او را به اوج سرنوشتش مى‏رساند احساسات است نه عقل، روان بوسيله رنج و شوق بيشتر تعالى مى‏پذيرد تا به كمك عقل و در اين مسير جايى كه عقل بارگرانى شده است به پشت سر مى‏گذارد و به جوهره روان كه عشق است منحصر مى‏گردد… فقط ارزشهاى معنوى مى‏تواند به ما روشنايى و شادى ببخشد…رشد غايى جسم و جان جز به كمك تزكيه نفس ممكن نمى‏شود. اين وضع فيزيولوژيكى و روانى هر چند كه به نظر معلمين و اجتماع شناسان امروزى غريب مى‏آيد مع هذا ركن ضرورى شخصيت را مى‏سازد و همچون فرودگاهى است كه روان مى‏تواند از آن اوج بگيرد.»(44)
كودكانى كه از اول با ايمان به خدا تربيت مى‏شوند اراده‏اى قوى و روانى نيرومند دارند، رشيد و با شهامت هستند و نتايج درخشان ايمان از خلال گفتار و رفتارشان به خوبى مشهود است، حضرت يوسف به فرمايش حضرت امام سجاد(ع) موقعى كه توسط برادرانش به چاه افكنده شد نه سال داشت.(45)
طفلى در اين سن با چنين حادثه‏اى بايد دچار آشفتگى و اضطراب شود اما چون در سنين قبل از آن نيروى ايمان در وى شكوفا شد اثر شگفت‏انگيز خود را بخشيد و چون او را از چاه بيرون آوردند و وى را به غلامى معامله نمودند فردى كه ناظر اين ماجرا بود به حالش دلسوزى كرد و از روى عطوفت گفت: نسبت به اين طفل غريب مهربانى كنيد، يوسف(ع) كه اين سخنان را شنيد با اطمينان خاطر و آرامش روان گفت: آن كس كه با خداست گرفتار تنهايى نمى‏باشد.(46)

مقام معظم رهبرى آية اللّه خامنه‏اى (زيدعزه) نيز بر اين نكته تأكيد فرموده‏اند كه:
«…كودك ذخيره ارزشمندى براى هر جامعه است و عاقلانه نيست كه مردم آن جامعه اين ذخيره را دست كم بگيرند…»(47)
ايزابل كلارك ماك لين: شالوده رشد و پرورش هر كودكى را رشد تجارب عاطفى او مى‏داند به عقيده وى: منظور از پرورش و تجارب عاطفى زندگى احساس كودك است كه در آن هسته اصلى علايق و مهر و محبت‏هاى او نهفته است… بنابراين براى والدين و معلمين كاملاً ضرورى است كه ماهيت تجارب عاطفى را در پرورش بشناسند تا بتوانند با توجه بدان به كنه طرح‏هاى شخصيتى و نحوه شكل پذيرى آن پى ببرند. وى اضافه مى‏كند ضمير ناخودآگاه داراى معانى و تعابير مختلف است كه پاره‏اى از آنها جهت فهم ساختمان اوليه شخصيت بسيار مفيد و قابل استفاده مى‏باشند.(48) ايزابل كلارك يادآور مى‏شود اگر در سالهاى اول زندگى كودك احساس كند كه در محيط خانواده مورد توجه و تأييد است و از مهر و محبت والدين برخوردار مى‏باشد اين احساس به او يارى مى‏كند كه از خودش خوشش بيايد و نسبت به خود نگرشى توأم با احترام پيدا كند و همين احساس با ارزش بودن و دوست داشته شدن موجب مى‏گردد كه در ارتباط برقرار كردن با ديگران مطمئن‏تر اقدام كند و در روابط خود مهربانتر باشد.(49)
توصيه‏هاى دينى هم به اين امور توجه دارد و مصرّ است كه شخصيت درونى كودك آن چنان شكوفا شود كه خصال خوب و رفتار شايسته چون جويبارى از آن جارى گردد و منشأ خير و نيكى براى خود و جامعه گردد اگر كودكى نتواند به صورت اطمينان بخش مركز توجه خانواده قرار گيرد شهامت انجام كارى را نداشته و نسبت به محبت كردن و مهربانى ديدن بى علاقه به نظر آمده و اين روند در كوشش‏هاى فكرى او نيز اثر مى‏گذارد و از لحاظ ذهنى در موقعيتى قرار نمى‏گيرد كه قادر باشد به نحو كامل استعدادهاى خود را به كار اندازد. روان شناسان عقيده دارند اطفالى كه به آنها اجازه داده نشده است يا تشويق نشده‏اند تا به استقلالى كه مستعد آن هستند برسند ممكن است بى عاطفه، خونسرد و كمرو بار آيند يا به علت احساس اين كه نمى‏توانند چيزى را بدون كشمكش و مخالفت بدست آورند به طور زننده‏اى ستيزه جو مى‏گردند.(50) يكى از امورى كه مى‏تواند به رشد عاطفى و اعتماد به نفس اطفال كمك كند بازى است به همين دليل امام صادق(ع) فرموده‏اند: بچه‏ها را تا هفت سال بگذاريد بازى كنند.(51) رسول اكرم(ص) بر اطفالى عبور نمود كه مشغول خاكبازى بودند، برخى اصحاب آنان را از بازى نهى كردند، پيامبر(ص) فرمود: بگذاريد بازى كنند، خاك چراگاه كودكان است.(52)
ويليام استرن نيز بازى را يك غريزه براى رشد و نمو استعدادها دانسته و آن را تمرين مقدماتى براى اعمال آتى تصور نموده است.(53)
آلكس ماكسيموويچ گوركى هم به نكته‏اى جالب اشاره دارد: بازى به كودك كمك مى‏كند كه آداب معاشرت را فرا گيرد، كودك در بازى آنچه را كه ديده است و مى‏داند منعكس مى‏كند و اين احساس او را عميق‏تر مى‏سازد و تصوراتش را دقيق‏تر مى‏كند.(54) در واقع كودك داراى رغبت‏ها و تمايلات بالقوّه‏اى است كه بدنش را به تحرك وا مى‏دارد و او را در نيل به خواسته‏ها نيرو مى‏بخشد و به همين جهت بايد بازى كودك محترم شمرده شود، با بازى حالات درونى وى آشكار مى‏گردد و ما بهتر مى‏توانيم او را بشناسيم و چنين حالاتى آينده او را رقم خواهند زد و لذا بايد بكوشيم با بكارگيرى ابزارهاى علمى نيازهاى روانى اطفال را درك كرده و محيط مقتضى و مناسب برايش فراهم نمائيم.(55) ماريا مونتسورى مى‏گويد: عجيب‏ترين خصوصيت كودك اين است كه مشاهده‏گر دقيق و زيركى است و چيزهايى مى‏بيند كه ما فكر نمى‏كنيم او بتواند آنها را ببيند، چيزى كه ما از آن غافليم اين است كه او استعدادهاى زيادى براى مشاهده داشته و نه تنها شكل اشياء بلكه اعمال را هم مى‏بيند و حتى روابط بين اشياء را درك مى‏كند.(56)
با چنين توضيحاتى مربيان بايد توجه كنند كه طرح مسايل عقيدتى براى كودكان بايد با دقت و ظرافت خاص مطرح شود، بحث‏هاى استدلالى و صرف اخلاقى كمكى به فهم و درك كودكان نمى‏كند و تغيير رفتار آنها را سبب نخواهد شد، هنر مربى در آن است كه از تمام فنون و روش آموزش در اين مقطع براى درك درست و صحيح كودكان در مسايل دينى استفاده نمايند.(57) معلومات كودك در اين سنين بيش از همه تحت تأثير مستقيم تجربياتى است كه در سال‏هاى نخستين رشد در محيط خانه و در دامان والدين كسب مى‏كند و دوره آموزش قبل از دبستان چيزى جز آسان و شيرين كردن تجربيات نخستين كودكان نيست و راه تحقق آن هم جز از طريق روش غير مستقيم امكان‏پذير نيست، در اين شيوه براى كودكان فرصت لازم وجود دارد تا بتوانند برنامه كار خود را تنظيم نمايند و در زمينه آنچه كشف كرده‏اند پرسش‏هاى گوناگونى مطرح سازند.(58) جهان كودك در اين دوره قابل مقايسه با طرز نگرش و بينش بزرگترها نمى‏باشد، انسان كوچكى است كه شخصيت او هنوز تكوين نيافته و براى قبول هر شكلى صلاحيت و آمادگى لازم را دارد، مربى بايد رموز تربيت را بداند، به كمالات و واقعيت‏هاى انسانى واقف باشد، احساس مسؤوليت كند و به كار خويش علاقه‏مند باشد و در اين مسير صبر و بردبارى را پيشه كند و از مشكلات و موانع نهراسد و همگام با تحولات سريع تعليم و تربيت براى شكوفايى استعدادهاى كودك تلاش كند.
رسول اكرم(ص) فرموده‏اند:من كان عنده صبّىٌ فليتصابّ له؛(59) يعنى هر كس كودكى دارد بايد رفتارهاى متناسب با او انجام داده و خود را به صورت همبازى براى او درآورد.
حضرت على(ع) نيز توصيه كرده‏اند: من كان له ولد صبّى ؛ هر كس طفلى دارد بايد براى او كودك شود.(60) مولوى، عارف بزرگ و شاعر گرانقدر از اين دو روايت الهام گرفته و چنين سروده است:
چون كه با كودك سروكارت فتاد

پس زبان كودكى بايد گشاد
اين نكات بر اين حقيقت صحه مى‏گذارند كه دنياى كودكى با نگرش بزرگسالان متفاوت است و مربيان نبايد از موضع احساسات و افكار خود به كودكان بنگرند بلكه بايد اين دوران را درك نموده و از واقعيت‏هاى آن آگاه باشند و مطابق نيازهاى عاطفى، روانى و فيزيولوژيكى اطفال رفتار نمايند. كودك از سه سالگى از برخى رفتارهاى مذهبى، عبادات و مراسم دينى تقليد مى‏كند و به عنوان مثال مهر بر زمين مى‏گذارد و به سجده مى‏رود و كلماتى چون اللّه اكبر، الحمد للّه و صلوات را از اطرافيان فرا مى‏گيرد و بر زبان جارى مى‏سازد، اين حالات بى آلايش كودك كه ريشه درونى دارد بايد با رفتار تشويقى و اظهار سرور مربيان و اولياء مورد تأييد و تقويت قرار گيرد اطفال از سن پنج سالگى مى‏توانند برخى سوره‏هاى كوچك قرآن را فرا بگيرند اما بايد ياد دادن آيات قرآنى و اذكار و عبارات نماز به آنان با رفتارى تشويقى و در وضع تفريحى و نشاط بخش توأم باشد. پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: –
1. فضائل القرآن، عمادالدين ابى الفداء، اسماعيل بن كثير القرشى الدمشقى، ص 153. 2. همان، مأخذ. 3. تاريخ تعليم و تربيت در اسلام (قرن 1 و 6 هجرى) دكتر محمد داغ، حفظ الرحمن رشيد اويمن، ترجمه دكتر على اصغر كوشافر، ص 31. 4. همان، ص 64. 5. احياء علوم الدين، ج 3، ص 57 – 59 و نيز ص 64. 6. مقدمه ابن خلدون، ج 2، ص 1127. 7. همان، ص 1142. 8. آراء مربيان بزرگ مسلمان درباره تربيت كودك، ص 121. 9. همان، ص 122، به نقل از كتاب التربية فى الاسلام، محمد فواد اهوانى، ص 164. 10. مقدمه ابن خلدون، ج 2، ص 1140. 11. آراء مربيان بزرگ مسلمان، درباره تربيت كودك، ص 122. 12. رحله ابن جبير، ص 222. 13. تاريخ تعليم و تربيت در اسلام (قرن 1 و 6 هجرى) ص 121. 14. همان، ص 283. 15. نفحات الانس من حضرات القدس، نورالدين عبدالرحمن جامى، ص 338. 16. گلستان سعدى، باب دوم، حكايت هشتم. 17. تاريخ تعليم و تربيت در اسلام…، ص 283. 18. آموزش و دانش در ايران، دكتر ذبيح اللّه صفا، ص 28. 19. تاريخ آموزش در اسلام، دكتر احمد شلبى، ترجمه دكتر محمد حسين ساكت، ص 45. 20. همان، مأخذ، ص 48. 21. زندگينامه مقام معظم رهبرى، مؤسسه فرهنگى قدر ولايت، ص 10 و 16. 22. شهيد دكتر باهنر، الگوى هنر مقاومت، واحد فرهنگى بنياد شهيد، دفتر اول، ص 5. 23. آفاق مرزبانى (گفتگو با علامه جعفرى)، دكتر عبداللّه نصرى، ص 22. 24. غوّاص اقيانوس انديشه، از نگارنده، ص 20؛ سراى اهل صفا، از اين جانب، ص 237. 25. پابه پاى آفتاب، گردآورى و تدوين امير رضا ستوده، ج سوم، ص 255. 26. كاروان علم و عرفان، از نگارنده، ج سوم، به نقل از كتاب ستاره درخشان، ص 9. 27. مقدمه رساله شعوبيه به قلم استاد منوچهر قدسى، ص ؛ كارنامه همايى، عبداللّه نصرى، ص 2 – 3، مقدمه ماهدخت بانو همايى (دكتر استاد جلال الدين همايى) بر ديوان سنا (مجموعه اشعار همايى). همايى نامه (مجموعه مقالات) به كوشش دكتر مهدى محقق، ص 8 – 9؛ ناصح صالح (زندگى انديشه و اخلاق آية اللّه حاج ميرزا على آقا شيرازى) از نگارنده، ص 262 – 263. 28. مختصرى از زندگانى مرحوم استاد دكتر زرياب خويى، دكتر احمد تفضلى، مجله آشنا، سال سوم، شماره 21، ص 71. 29. مجله رشد معلم، شماره 137، آذرماه سال 1377، ص 51. 30. نور ولايت در خردسال‏ترين حافظ قرآن (دكتر سيد محمد حسين طباطبايى) مؤسسه تحقيقاتى حضرت ولى عصر (عج)، ص 42 و 43. 31. نك: دخترى از آفتاب، حسين صالح. 32. سفينة البحار، ج 2، ص 684؛ مكارم الاخلاق، ص 115. 33. بحارالانوار، ج 14، ص 379. 34. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 20، كلمه 937، ص‏343. 35. كافى، ج 6، ص 47. 36. آنچه والدين و مربيان بايد بدانند، رضا فرهاديان، ص 10 و 11. 37. انسان مربى و نويسنده، ماكارنكو، ترجمه ب. كيوان، ص 129 و 131. 38. كودك در خانواده، ص 123 و 126. 39. بحارالانوار، ج 10، ص 103. 40. آيين تربيت، ص 318. 41. روش و محتواى آموزش در مراكز آموزش قبل از دبستان، ج 1، ص 10 – 11. 42. ما و فرزندان ما، ص 76. 43. راه و رسم زندگى، الكسيس كارل، ترجمه پرويز دبيرى، ص 64 و 99. 44. تفسير برهان، ص 495. 45. كودك از نظر وراثت و تربيت، ج 2، ص 191، به نقل از مجموعه ورّام، ج 1، ص 33. 46. چهار ساله دوم، ص 334. 47. راهنمايى و مشاوره كودك در مدرسه، ايزابل كلارك ماك لين، ترجمه دكتر رضا شاپوريان، ص 31 – 32. 48. همان، ص 35. 49. آموزش و پرورش پيش دبستانى و دبستانى، بازرسان سلطنتى انگلستان، ترجمه قاسم قاضى، ص 39. 50. وسائل الشيعه، ج 15، ص 193. 51. آيين تربيت، ص 150، به نقل از مجمع الزوائد، ج 8، ص‏159. 52. روان‏شناسى كودك، دكتر جلالى، ص 331. 53. آيين تربيت، ص 151 – 152. 54. كودك در خانواده، ص 55. 55. همان، ص 68. 56. روش و محتواى آموزش درمراكز آموزش قبل از دبستان، ج 1، ص 108. 57. همان، ص 3. 58. وسايل الشيعه، ج 15، ص 203. 59. مأخذ قبل.